چهارشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۹۱

نتيجه همراهی طولانی تر جمهوری اسلامی با بشار اسد چه خواهد بود

نتيجه همراهی طولانی تر جمهوری اسلامی با بشار اسد چه خواهد بود
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/715-iran-and-syria.htm

خبرهای قتل عام در سراسر سوريه صفحات مطبوعات بين المللی را پوشانده است. کشتارها شامل غيرنظاميان از جمله کودکان است و بمباران شهرها توسط ارتش بشار اسد ديگر به رويدادی روزانه تبديل شده است.

جنايات عليه بشريت که رژيم اسد مرتکب شده مختص چند هفته اخير نيست. در يک سال و نيم گذشته که خيزش مسالمت آميز مردم و ارتشيان متواری در سوريه نظير ديگر کشورهای بهار عرب زبانه کشيده است حدود ٢۰۰۰۰ نفر کشته شده اند.

چمهوری اسلامی ايران همچنان به حمايت خود از بشار اسد ادامه می دهد. گفته می شود در زمان جنگ ايران و عراق، بشار اسد تجهيزات جنگی بنام سوريه می خريده و در اختيار ايران قرار می داده است و به اين دليل جمهوری اسلامی اکنون همياری آن روز بشار اسد را جبران می کند.

دولت ايران از يکسو جنبش مردم سوريه را بعنوان توطئه قدرت های جهانی محکوم کرده و در سرکوب آن به رژيم اسد ياری رسانده و از سوی ديگر تلاش دارد بهار عرب را بعنوان ادامه انقلاب اسلامی ۳۳ سال پيش ايران، توصيف کند.

اما بهار عرب که شامل جنبش مردم سوريه نيز می شود، يک ويژگی اساسی دارد که آن را از انقلاب ۵۷ در ايران و رويدادهای مشابه در منطقه خاورميانه در ۳۰ و چند سال پيش جدا می کند، و آن هم اعتدال غالب بر اين حرکت است که اصطلاحاً ليبرال ناميده می شود.

از نيروهای سکولار تا جريانات اسلامی در جنبش بهار عرب، همه نوعی اعتدال را برگزيده اند. به همين دليل تلاشهای جريانات افراطی هوادار جمهوری اسلامی در مصر و ليبی برای به راه انداختن اقداماتی نظير اشغال سفارت آمريکا در آن کشورها با شکست روبرو شد.

قدرت های بزرگ نظير آمريکا نيز مراقب هستند از جريانات افراطی نزديک به القاعده که در تلاش برای رخنه در اپوزيسيون سوريه هستند، فاصله بگيرند. اما خود دولت بشار اسد که اين اپوزيسيون بخشاً اسلامی را سرکوب می کند جريانی افراطی است – هرچند به عکس جمهوری اسلامی ايران، سکولار است.

مدتی پيش آيت الله خامنه ای پرسيده بود که دنيا مسأله اش با ايران اتمی است يا ايران اسلامی، و در پاسخ گزينه دوم را انتخاب کرد. اما سوريه نشان می دهد ايران با طرفی که اسلامی نيست سمت گرفته است!

جمهوری اسلامی ايران نظير شوروی که با سقوط افغانستان ضربه خورد، از سقوط رژيم اسد ضربه خواهد خورد اما هرچه اين همراهی با بشار اسد طولانی تر شود اين ضربه شديدتر خواهد بود (1).

آنچه مسلم است مردم سوريه برای تحولی معتدل برخاسته اند و اين رژيم افراطی بشار اسد است که مانعی در برابر رسيدن به يک مصالحه در آن کشور می باشد. دولت هايی که به اين رژيم سرکوبگر ياری می رسانند هر روز خود را از جنبش بهار عرب منزوی تر خواهند کرد.

سؤال اين است که با ادامه کشتارها در سوريه توسط رژيم بشار اسد، ايران چه خواهد کرد؟

به اميد جمهوری آينده نگر  دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
نهم شهريور ماه 1391
August 30, 2012

پانويس:

1. http://www.ghandchi.com/691-IranSyria.htm


سه‌شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۱

بازگشت پرشتاب در توليد غذا Accelerated Returns in Food Production

سام قندچی 

مقاله زير در بلاگ فراديد درج شده است



انتشار همزمان به زبان انگليسی در سايت علمی  KurzweilAI.net:
 
 
ری کورزويل تئوری اقتصادی توانمندی را با طرح قانون "بازگشت پرشتاب" مطرح کرده است که می تواند برای تحليل موضوعاتی که اقتصاددانان در عصر کنونی با آن مواجه هستند، مورد استفاده قرار گيرد. متأسفانه اکثر دانشکده های اقتصاد توجه کمی به نظريه کورزويل مبذول می کنند در صورتيکه تئوری های کهنه اقتصادی قادر نيستند به مسائلی که اقتصاد گلوبال از آغاز انقلاب کامپيوتری در 30 سال اخير با آن روبرو بوده است، پاسخ دهند (1).

اکنون که اقتصاد جهانی برای فائق آمدن بر معضلاتی نظير بيکاری مزمن در تقلا است و اقتصاددانان سنتی مورد مشاوره قرار می گيرند، پاسخ هايشان تکرار راه حل هايی است که بارها شکست خورده اند در حاليکه تئوری کورزويل درهای تفکر تازه ای را برای سامان دادن به وضعيت اقتصادی حاضر می گشايد (2).

شايد اين ايده خوبی باشد که موضوعات مشخص را از زاويه تئوری بازگشت پرشتاب مورد بررسی قرار دهيم و از اقتصاددانان بخواهيم به آن پاسخ دهند و بدينگونه ديالوگی را در مورد اين ديدگاه آينده نگر کورزويل در جستجو برای يافتن راه حل مسائلی که بشريت در زمان ما با آن روبروست، آغاز کنيم. چالش های مقابل توليد غذا در جهان هنگاميکه که برخی کشورهای آفريقايی هر ساله با قحطی روبرو هستند نشان می دهد که نياز برای درک تازه ای که به ما در پيدا کردن راه حل های کارآ کمک کند، وجود دارد.

در جامعه صنعتی
300 سال گذشته، توليد کشاورزی آخرين بخشی بود که صنعتی شد و ميزان صنتعی شدنش هم بسيار کمتر از حرفه های شهری بود. کشاورزی نه تنها غذا توليد می کند بلکه محصولاتی نظير کتان را که برای ساختن پوشاک بکار می روند، به عمل می آورد. به عبارت ديگر دو تا از سه نياز اوليه بشر را کشاروزی طی هزاران سال در تاريخ، توليد کرده است، و اين واقعيت اساساً در دوران جامعه صنعتی تغييری نکرده است. تنها در اواخر جامعه صنعتی ما استفاده از مواد شيميايی را برای توليد پارچه ديده ايم. و توليد غذا همچنان تا زمان ما در محدوده کشاورزی باقی مانده است.

از آنجا که در نيم قرن گذشته معلوم شده مسکونی سازی فضا دورتر از آن است که پيشتر تصور می شد، زمين موجود در کره ارض حدی است که در آينده نزديک برای استفاده بشر در دسترس خواهد بود و در نتيجه کشاورزی سنتی بطور فزاينده ای مسأله ساز خواهد شد. شايد پيشرفت های علمی در زمينه های نمک زدايی از آب و گسترش زمين های قابل کشت در کوير بتواند کمکی باشد اما محدوديت های زمين قابل استفاده واقعيتی است که بشريت به رغم تلاشهای جاری برای کنترل جمعيت، بيشتر و بيشتر با آن مواجه خواهد شد. در نتيجه لازم است ما در مورد نحوه توليد غذا بازانديشی کنيم.

اساساً توليد غذا شامل کشت محصول و دامپروری است. اولی امروز به دو شکل تکامل يافته است. نخست توسعه زمين های قابل کشت است يا که درنظر گرفتن توليد در ساختمان های چند طبقه که به کشاورزی عمودی شهرت يافته اند. دومی اورگانيسم های تعديل شده توسط زنتيک است که "جی ام اُ" خوانده می شوند. در حال حاضر شرکت هايی نظير مونسانتو محصولات تعديل شده زنتيکی نظير بلال مقاوم در برابر خشکسالی را در مناطق توليد بلال در آمريکا که دچار خشکسالی شده اند، معرفی کرده اند. نه تنها "جی ام اُ" ها بلايايی نظير خشکسالی را مورد توجه قرار می دهند بلکه بازده انواع بذرها را چندين برابر افزايش می دهند.

دامپروری نيز بخش ديگر توليد غذا است. نه تنها گاوداری به آلودگی هوا ميافزايد بلکه استفاده از زمين برای دامپروری از نظر اقتصادی هرچه کمتر مقرون به صرفه است و شرکت ها در اکثر کشورهای پيشرفته توليد دام خود را به کشورهای کمتر توسعه يافته منتقل می کنند. آلترناتيو نيز مهندسی بافته ها يا گوشت آزمايشگاهی (  اين ويترو )  است.

هم اکنون همبرگری که توسط مهندسی بافته ها در آزمايشگاه توليد شده است به قيمت
300 هزار دلار است، و ممکن است چنين قيمتی سهمناک جلوه کند و مضحک بنظر رسد که اين روش را بعنوان آلترناتيو دامپروری معرفی کنيم. اما دقيقاً همين موضوع است که نشان می دهد بايد به قانون بازگشت پرشتاب کورزويل توجه کنيم. چهل سال پيش اينکه هر فردی روی ميز تحرير خود يک کامپيوتر داشته باشد نظير رؤيا جلوه می کرد. اما 10 سال بعد  کاميپوترهای خانگی ساخته شدند و امروز نه تنها در کشورهای پيشرفته بلکه در همه جهان می توانيم بر روی ميز هر کسی يک کامپيوتر ببينيم و کامپيوتر خانگی 99 دلاری ديگر تخيل نيست.

توليد گوشت از طريق مهندسی بافته ها نه تنها می تواند فراوانی گوشت در جهان را امکانپذير کند بلکه می تواند زمين بيشتری را برای ساختن خانه آزاد کند. نگرش به تحولاتی اينچنين ممکن است باورنکردنی باشد اگر که با عينک تئوري های اقتصادی کهنه به آنها بنگريم؛ اما، نظير کامپيوترهای خانگی و تلفن های همراه که در مدت زمان کوتاهی همه جهان را فرا گرفتند، قانون بازگشت پرشتاب می تواند راهنمای ما برای ديدن توسعه های بالقوه توليد غذا در جهان باشد.

پانويس:

1. عدالت اجتماعی و انقلاب کامپيوتری
http://www.ghandchi.com/265-EconJustice.htm

2. چگونه اقتصاد را درست کنيم?
http://www.ghandchi.com/677-Economy .







iran#

شنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۹۱

بحث توکويل در مورد اسلام برای ايران اهميت استراتژيک دارد

بحث توکويل در مورد اسلام برای ايران اهميت استراتژيک دارد
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/714-tocqueville-islam.htm


بحث توکويل در مورد اسلام که در مقاله زير مطرح شده است برای جنبش سياسی و مدنی ايران اهميت استراتژيک دارد. اگر اين بحث درست باشد که اسلام توان مدرن شدن ندارد ديگر همه تلاشهای سکولارهای غيرمذهبی ايران برای تکامل سکولار دموکراسی به همراه مسلمانان، تلاشی عبث است. 

اگر هم بحث توکويل غلط بوده و اسلام توان مدرن شدن را داشته باشد در اين صورت ما بايد ميان اصلاح طلبان در ايران و جنبش های بهار عربی در خاورميانه نيروی پرتوانی را ببينيم که نظير روحانيون کاتوليکی که توکويل در آمريکا از آنها نقل قول می کند نه تنها طرفدار جدی سکولاريسم باشند و آن را در تناقض با مذهب خود نبينند بلکه سکولار دموکراسی را عامل رشد مذهب خود شناخته و از آن دفاع کنند.

هم اکنون بيش از سه سال از جنبش سبز در ايران و بيش از يکسال از جنبش های بهار عربی می گذرد.  آيا ما چنين افرادی را درميان روحانيون يا نوانديشان دينی در ايران و خاورميانه  سراغ داريم که نظير روحانيون مسيحی در آمريکا که توکويل از آنها نام می برد مدافعان سکولاريسم دموکراسی باشند؟

پاسخ به اين سؤالات برای استراتژی جنبش سياسی و مدنی در ايران و خاورميانه اهميت حياتی دارد؟

به اميد جمهوری آينده نگر  دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
پنجم شهريور ماه 1391
August 26, 2012

مقاله ضميمه:

چرا آينده نگری توکويل در مورد جهان اسلام پرسش برانگيز است؟
بلاگ فراديد
http://ir.voanews.com/content/blog/1486372.html

معروفيت توکويل بخاطر آينده نگری او نيست اما در سطور زير توضيح خواهم داد که چرا صحت و سقم نظرات او در مورد آينده جهان اسلام در عصر روشنگری و دموکراسی بويژه در زمان ما مورد توجه و در عين حال، پرسش برانگيز است. اکثر خوانندگان ايرانی با نام توکويل از زبان حجت الاسلام سيد محمد خاتمی در نخستين دوره رياست جمهوری وی آشنا شدند هرچند در ايران بجای موضوع جدايی دولت و مذهب، نظرات توکويل در مورد کمبودها و آينده ليبرال دموکراسی در آمريکا و اروپا مورد توجه قرار گرفته که موضوع بحث اين نوشتار نيست.

الکسيس دو توکويل محقق و سياستمدار فرانسوی، پس از سفری دو ساله به آمريکا دو جلد کتاب تحت عنوان دموکراسی در آمريکا نوشت که پس از گذشت بيش از صد و هفتاد و پنج سال همچنان در آمريکا محبوبيت دارند. زيرا گزارش وی از آمريکا بويژه در مورد آزادی مذهب همچنان بيان واقعيت زندگی اجتماعی و سياسی مردم در اين کشور است.

توکويل معتقد به مذهب کاتوليک بود و در آمريکا وقت زيادی صرف کرد که با کشيشان کليسای کاتوليک در مورد همه عرصه های فعاليت مذهبی آنها، گفتگو کند.  آنچه برای او مايه شگفتی می شود اين است که همه آنها از جدايی دولت و مذهب در آمريکا بسيار خرسند هستند و اين تفکيک را نه تنها مانعی در برابر  فعاليت های مذهبی خود قلمداد نمی کنند بلکه بالعکس دليل رشد و افزايش هواداران مذهب خود در جامعه می بينند. در اين راستا توکويل مبنای سکولار آمريکا را که از بدو تأسيس کشور نهادينه شده است عامل تعالی مذهب، ارزيابی می کند و نحوه تکامل رابطه دولت و مذهب را در آمريکا، نسبت به اروپا برتر می بيند، و جهت گيری متضاد اين دو عرصه را در اروپای زمان خود مورد نقد قرار داده و راهکرد آمريکا را توصيه می کند.

توکويل جلد اول کتاب دموکراسی در آمريکا را در سال ۱۸٣۵، يعنی حدود يازده سال قبل از کاربرد اصطلاح سکولاريسم در بريتانيا توسط «جرج هوليوت» دوست و هم قطار رابرت اون، نوشته است. با اين وجود در اين کتاب توکويل بهترين توصيف را از مفهوم سکولاريسم به شرح زير ارائه کرده است:

«در بدو ورودم به آمريکا جنبه مذهبی کشور اولين چيزی بود که توجه مرا بخود جلب کرد، هر چه بيشتر در آنجا ماندم، بيشتر نتائج سياسی اين وضعيت را ملاحظه کردم. در فرانسه هميشه روحيه مذهبی و روحيه آزادی را دو حرکت در جهت متضاد ديده بودم. اما در آمريکا ديدم که در نهايت اين دو متحدند و مشترکاً بر کشور حکم ميرانند. علاقه ام برای کشف علت اين پديده روز به روز افزايش مييافت. برای راضی کردن خود، از اعضأ همه فرقه های مذهبی و بخصوص از جامعه روحانيون که منبع همه مذاهب گوناگونند و بويژه در ادامه آن، صاحب منفعت، سوأل کردم. بعنوان يک عضو کليسای کاتوليک، مشخصاً در ارتباط با چندين کشيش آن مذهب قرار گرفتم، که با آنها از خيلی نزديک آشنا بودم. برای هر يک از آنان دليل تحير خود را بيان داشتم و شک خود را توضيح دادم. ديدم که آنها فقط درباره موضوعات جزئی با هم اختلاف دارند، اما جملگی حيات مسالمت آميز مذهب را در کشور خود، اساسأ با جدايی مذهب و دولت مرتبط می بينند. حتی لحظه ای ترديد ندارم اين موضوع را تأييد کنم که در تمام مدت اقامتم در آمريکا حتی يک نفر از روحانيون يا مردم عادی -لاييک - را نديدم که نظری غير از اين را ابراز کند....

«انسان بتنهايی، از ميان همه مخلوقات، تحقير برای وضع طبيعی زيستن را بنمايش ميگذارد، و در عين تمايل بی نهايت برای زيستن، به زندگی لعنت ميکند، در حاليکه از نابود شدن می هراسد. اين احساسات متفاوت مرتباً روح او را به انديشه وضعيت آينده متمايل ميکند، و مذهب، اين تفکرات وی را به دوردست ها ميبرد. مذهب، به عبارت ساده، نوع ديگری از اميد است. انسانها نميتوانند اعتقاد مذهبی خود را بدون عدم انطباق فهم خود، و يک نوع تحريف خشونت بار خصلت حقيقی خود، ترک کنند، و بطور مغلوب نشدنی به احساسات وارسته خود باز ميگردند. بی ايمانی يک اتفاق است، اما اعتقاد تنها وضعيت ثابت بشريت است...وقتی يک مذهب، امپراطوری خود را تنها بر اساس خواست فناناپذيری که در قلب هر انسانی وجود دارد بنا ميکند، آن زمان ممکن است که قلمرو جهانی را بطلبد، در صورتيکه وقتی خود را به دولت متصل ميکند، بايستی اصولی را بپذيرد که تنها در محدوده ملت معينی قابل قبولند. در نتيجه، با ايجاد اتحاد با نيروی سياسی، مذهب اتوريته خود را بر عده ای اضافه ميکند، اما اميد حکمرانی بر همه را از دست ميدهد.» (دموکراسی در آمريکا، الکسيس توکويل، صفحات ٣۱۹ تا ٣۲۲ متن انگليسی)

در نتيجه نظر توکويل در مورد جدايی مذهب و دولت، در آمريکا و اروپا، بسيار روشن است و آنچه در مورد آن مناطق نوشته است نيز آينده نگری نيست بلکه وضعيت آمريکا و اروپا در زمان خود او است - يعنی در ۱۷۵ سال پيش - و مضافاً آنکه بعنوان يک مورخ، تاريخ روابط دولت و مذهب را در دوسوی اقيانوس اطلس مورد تتبع قرار داده است.

پس منظورم در اينجا از آينده نگری توکويل چيست؟

توکويل در مورد کشورهای اسلامی نگاه متفاوتی دارد و در اين عرصه است که نوعی آينده نگری را ارائه می کند؛ اما، به عکس مسيحيت، اميدی به تطور اسلام در عصر روشنگری و دموکراسی نمی بيند. توکويل می نويسد:

«آنچه محمد از بهشت با خود آورد و در قران قرار داد به اصول مذهبی محدود نبود، بلکه مبانی سياسی، قوانين جزايی و مدنی، و تئوری های علمی بود. اما انجيل به مناسبات کلی انسان و خدا و انسان با انسان، محدود است. بيش از آن را نيز درسی نميدهد و مردم را متعهد به اعتقاد به چيزی در آن عرصه ها نميداند. همين امر بيش از هزار دليل ديگر کافی است که نشان دهد اسلام قادر نخواهد بود در عصر روشنگری و دموکراسی، قدرت خود را حفظ کند، در صورتيکه قدرت مسيحيت در چنين اعصاری نظير هر عصر ديگر، مقدّر است.» (دموکراسی در آمريکا، الکسيس توکويل، صفحه ۲۴۲ متن انگليسی)

مقايسه ای که توکويل بين صدر اسلام و صدر مسيحيت می کند اساساً موضوع اختلاف نيست؛ اما، مسيحيت نيز در قرون وسطی آن عرصه هايی را که توکويل به حضور آنها در آيين صدر اسلام اشاره دارد، به مکتب خود اضافه کرد. مسيحيت قرون وسطی همانقدر حامل مبانی سياسی، قوانين جزايی و مدنی، و تئوری های علمی است که اسلام. تنها پس از رفرماسيون است که نه تنها پروتستانيسم بلکه مذهب کاتوليک نيز خود را بيشتر و بيشتر به مناسبات انسان و خدا و انسان با انسان محدود می کند. چرا در جهان اسلام نيز نتواند تطور مشابهی صورت گيرد؟ در نتيجه نظر توکويل در مورد ناتوانی اسلام برای تحول در عصر روشنگری و دموکراسی پرسش برانگيز است!

در زمان حاضر دو گروه مانند توکويل تصور می کنند که اصلاحات برای اسلام امکانپذير نيست. يکی آندسته از بنيادگرايان اسلامی هستند که حاضرند اسلام نابود شود اما هيچگونه اصلاحی در آن صورت نگيرد. و ديگری نيز لامذهبان افراطی می باشند که فکر می کنند اسلام قابل اصلاح نيست و تنها راه ورود به عصر روشنگری و دموکراسی نابودی اسلام است. از دو ديدگاه متفاوت اين هر دو تصور می کنند بقای اسلام در عصر روشنگری و  دموکراسی غيرممکن است.

آيا آينده نگری توکويل در مورد جهان اسلام به واقعيت خواهد پيوست يا که جنبش هايی نظير بهار عرب نشان خواهند داد که اسلام در خاورميانه، نظير مسيحيت در اروپا و آمريکا، قادر خواهد بود عصر روشنگری و دموکراسی را تجربه کند؟

پنجشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۱

چرا فرديت در فضای مجازی شکوفا شده است

چرا فرديت در فضای مجازی شکوفا شده است
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/713-individuality-cyberspace.htm


با رشد و گسترش اينترنت ما شاهد شکوفا شدن فرديت نه تنها در جوامع پيشرفته بلکه در اقصی نقاط دنيا شده ايم. خصوصآ تأثير اين پديده در بهار عربی غيرقابل انکار است.  در مقاله ضميمه اين موضوع مورد بحث قرار گرفته است.

بحث در مورد فرديت در مقاله ای در مورد خودآگاهی بشر دنبال شده است (1).

همچنين موضوع خصلت دنيای مجازی در سری مقالات در مورد آواتارها بررسی شده است (2).


به اميد جمهوری آينده نگر  دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
سوم شهريور ماه 1391
August 24, 2012

مقاله ضميمه:

اهمیت فردیت در فضای مجازی
بلاگ فراديد
http://ir.voanews.com/content/cyber-cult/1215945.html

اريک فروم در کتاب فرار از آزادی در توضيح فرقه (کالت=cult) های مذهبی و سياسی در جوامع آزاد، آن را ناشی از وجود "تعدد گزينه ها" می داند که تصميم گيری را برای آنها دشوار کرده است.

در دوران پيش مدرن مردم گزينه های چندانی نداشتند، و به همين دليل فرديت در زندگی اکثريت مردم اساساً تبلور ملموسی نداشت. درآن دوران، مثلاً در عرصه اقتصادی یک فرد هم توليدکننده بود و هم مصرف کننده. اما با تحول دوران، اینک توليدکننده ديگر مصرف کننده محصول خود نيست، و در نتيجه دو نقش يک انسان کاملاً از هم جدا شده است.

با تطور جوامع انسان نقش های همزمان بيشتری پيدا می کند، و در نتیجه فرديت او تکامل می یابد، تا جايي که بعضی که توان تحمل تعدد گزينه ها را ندارند، به فرقه های رنگارنگ پناه می برند تا از رنج تصمیم گیری خلاص شوند.

در عصر حاضر با تطور اقتصاد فراصنعتی و جهانی شدن، امکانات تازه ای برای دستيابی به فرديت از طريق شرکت در هويتهای مجازی در اینترنت بوجود آمده است. اينترنت اين فرصت را برای بسياری از مردم جوامع بسته و پيش مدرن نیز فراهم کرده است که در دنيای مجازی هويتهای متعدد را تجربه کنند.

مثلاً اگر يک کارگر در آمريکا می تواند با شرکت در اتحاديه کارگری و همزمان عضويت در يک سازمان هنری، دو هويت موازی را تجربه و فرديت خود را بيشتر متجلی کند؛ انسانی که در کشوری عقب مانده با اقتصادی خودکفا روزگار می گذراند نیز می تواند در جمعی کارگری در فيسبوک عضو شود و همزمان در يک گروه هنری در فضای سايبر نیز فعال شود، و با داشتن هويتهای متعدد مدرن، بيشتر به فرديت خود دست پيدا کند.

تجربه جنبش سبز در ايران و بهار عربی در تونس، مصر، ليبی در اساس با اين تحول آغاز شد که جمعيت بيشتری توانستند به رغم عقب ماندگی جامعه خود، با شرکت در هويت های مجازی در اينترنت به فرديت بيشتری دست يابند. به همين دليل نيز احزاب سياسی در آن جوامع که در دنيای عينی آن کشورها شکل گرفته اند، از اين جمعيتی که در دنيای مجازی هويت های تازه يافتند و به حرکت درآمدند، عقب مانده اند.

از ديرباز تفاوت اساسی بين تشکيلات افراد آزاد (حزب) با "کالت" ها، "توده" ها و "خلق" ها وجود داشته است. اولی حرکت داوطلبانه کسانی است که به فرديت دست يافته اند، و به دليل اشتراک در قبول برنامه و پلاتفرمی خاص، نظير اعضا احزاب مدرن در جوامع پيشرفته، در تشکيلات معينی جمع می شوند. در صورتيکه بر عکس، توده و خلق و انبوهی از انسانها که در تعصبی خاص شريک باشند، در فرقه هایی هم آواز می شوند که رفتارشان با گروههای فاشيستی يا مافيايی همخوان است.

برای اعضای "کالت" ها نه تنها فرديت مطرح نيست، بلکه هراس از فرديت وجود دارد، به طوری که حتی اگر کودکانشان بخواهند از فرقه فاصله بگيرند، ممکن است تا مرز نابودی فرزندان خود گام بردارند. نمونه آن را چند سال پيش در تکزاس و "کالت" ديويد کُورِش دیدیم. سابقه چنین رفتارهایی در فرقه های مذهبی ایران – چه در گذشته و چه در حال وجود دارد.

دنيای مجازی فرصتی برای تحول فراهم کرده که مردم جوامع عقب مانده سريعتر به فرديت دست يابند. اين امر دولت های خودکامه را به وحشت انداخته و پايه هايشان را از بيخ و بن به لرزه درآورده است.

هيچ چيز بيش از فرديت انسانها برای رژيم های خودکامه ترس آورتر نيست، زیرا آنها اساس قدرت خود را بر جمعيتی بنا می کنند که به درستی "توده" یا "خلق" خوانده می شوند، يعنی انسانهايی که قرار نيست از خود فرديتی و شخصیتی داشته باشند. "نظمی" که در آن قربانی شدن فرد برای جمع – همچون جوامع بدوی - پذیرفته شده است.

نوشته‌شده در ۱۳۹۱/۳/۳۱

 پانويس:

1. درک خودآگاهی: تفکيک انسان از دیگر موجودات متفکر
http://ir.voanews.com/content/blog/1404119.html

2. بحثی در مورد دنيای نوين آواتارها يا زندگی دوم
http://www.ghandchi.com/706-avatars.htm


چهارشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۱

اپوزيسيون: نياز ايران به دولت مدرن

اپوزيسيون: نياز ايران به دولت مدرن
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/712-iran-needs-modern-state.htm

مقاله زير بحثی است در مورد حمايت اپوزيسيون جديد ايران از تکامل دولت مدرن در ايران. در واقع هم رهبری کنونی جمهوری اسلامی و هم نيروهای قديمی اپوزيسيون نظير چپ سنتی همچنان در پی دولت ايدئولوژيک مورد نظر خود هستند در صورتيکه مخالفان در ايران سالهاست که به دنبال هيچ مدينه فاضله ای نيستند.


به اميد جمهوری آينده نگر  دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دوم شهريور ماه 1391
August 23, 2012

مقاله ضميمه:

مخالفان در ايران کيستند و چه می خواهند؟
بلاگ فراديد
http://ir.voanews.com/content/blog/1476810.html

تصور نميکنم حتی در رهبری جمهوری اسلامی کسی معتقد باشد که «در ايران ما مخالف نداريم» در نتيجه سؤال خوبی است که بپرسيم مخالفان در ايران چه می خواهند. در غرب نه تنها وجود مخالفان واقعيتی پذيرفته شده است بلکه هنگاميکه رهبران غربی سفر رسمی می کنند در کشور ميزبان ممکن است با رهبر حزب مخالف نيز ديدار کنند.

جمهوری اسلامی مخالفان را معمولاً خرابکار و امثالهم معرفی می کند و حتی تلاش می کند که آنها را وادار به اعترافات تلويزيونی کند که گويی عامل يک دولت خارجی يا يک حزب تروريست هستند.

اما خود رژيم هم ميداند که اکثريت قريب به اتفاق مخالفان در ايران حتی سياسی هم نيستند و فقط يک چيز می خواهند و آنهم امکان زندگی عادی است، آنچه در آمريکا و اروپا کسی قرار نيست برايش حتی هزينه ای بدهد.

منظورم در اينجا مخالفت با سياسی بودن و داشتن احزاب نيست که اتفاقًا لازمه رشد و بقا دموکراسی در جامعه مدرن است اما موضوع اين است که واقعيت اکثريت قريب به اتفاق مخالفان در ايران اينچنين نيست و نه از برنامه سياسی خاصی حمايت می کنند و نه به حزب معينی تعلق دارند.

دولت های مدرن قرار است داوری مناسبات مردم در جامعه مدنی را به عهده داشته باشند و نه آنکه خود يک طرف دعوا در مناسبات مردم باشند. واضح است که اگر حالت دوم باشد، فرد است که در برابر قدرت دولت خرد و ذليل می شود.

همه تلاشهايی که برای جدا کردن عرصه های قانونگذاری، اجرای قوانين و قضاوت در جوامع مدرن شده است برای اطمينان حاصل کردن از همين نقش داوری بی طرف دولت است.

در ايران مجلس وجود دارد، قوه قضاييه از آن جدا است و قوه مجريه هم دو قوه ديگر را به رسميت می شناسد اما هدف که نقش داوری دولت در مناسبات مردم است گم شده است و اين هر سه قوه گويی بجای داوری بی طرفانه بين مردم هرکدام به نوعی با مردم مقابله می کنند.

مثلاً به نسبتی که کارگران يا زنان در جامعه بتوانند حقوق بيشتری برای خود به دست آورند به همان نسبت آن حقوق در قوانين کشور بايد انعکاس پيدا کند اما وقتی دولت داور جامعه مدنی نيست هر تلاش مدنی برای تغيير در روابط کارگر و کارفرما يا روابط زن و مرد را دولت خود سد می کند و به يک طرف دعوا تبديل می شود.

مخالفان در ايران وقتی می گويند که در آرزوی زندگی عادی هستند و کشورهای غربی را مثال می آورند منظورشان همين واقعيت ساده است که در غرب، عرف موجود است. کسی قرار نيست منتظر ظهور مدينه فاضله ای باشد تا حقوق خود را درخواست کند يا خواستار تغيير در دوکفه ترازو در عرصه های افتصادی، اجتماعی و سياسی شود.

وقتی دولت در کشمکش های فردی و اجتماعی داوری بی طرف باشد قرار نيست نه معجزه ای کند و نه از خود راه حلی ارائه دهد. فقط يک داور مسابقه اجتماعی در جامعه مدنی است. مخالفان فقط همين را از دولت در ايران می خواهند.

مردم ايران در ۳۰ سال گذشته برای چنين خواست بسيار ساده بيشترين تلاش خود را کرده اند و نه به دنبال نظام سازی تازه بوده اند و نه خواستار انقلابی کبير. اما به اين خواست ساده شهروندان که داوری بی طرفانه است، دولت ايران تن نمی دهد.

همه بهار عربی نيز درخواستی مشابه را دنبال می کند و در پی اعتدال و عدم تصميم گيری دولت برای زندگی مردم است. نميخواهند دولت، خود طرفی در مناسبات انسانها باشد اما جمهوری اسلامی می خواهد دولت مورد نظر بهار عربی را نيز به رژيمی بدل کند که برای مردم امر و نهی کند، آنچه دليل اوليه خيزش مردم در مخالفت با آن رژيم های ديکتاتور بود.

مسابقه ای نيز بين دولت ايران و دولت های غربی در ذهن رهبران جمهوری اسلامی وجود دارد که گويی ميخواهند ثابت کنند کداميک از آنها با فضيلت تر و سرمشقی برای بهار عربی است!

انتظار مردم از رهبرانشان در غرب اين نيست که فرشته باشند، ولی انتظارشان اين است که داوران بی طرفی در مناسبات مردم با يکديگر باشند. از اين منظر بهترين قانون اساسی آن است که اگر در رأس دولت عفريت هم بنشيند هنوز نتواند دموکراسی را در جامعه برچيند. به عبارت ديگر معيار، فضيلت بالای دولتيان نيست، بلکه حقوق به رسميت شناخته شده مردم است.

کسی در دموکراسی های غربی فکر نميکند که اين کشورها بهشت برين هستند و در آنها فرشتگان حکومت می کنند و کسی هم توهم چنين انتظاراتی را ندارد. آنچه مخالفان در ايران می خواهند نيز به همين شکل است که مردم بتوانند زندگی شان را بکنند بدون آنکه هر روز دولت با آنها کار داشته باشد و بلندی دامن و کراواتشان را اندازه بگيرد. فقط می خواهند که دولت در مناسبات بين شهروندان داوریِ بيطرفانه اعمال کند. مردم هر گلی به سر خود بزنند را خود زده اند. کسی هم برنامه ای برای ساختن دولتی که قرار باشد کشور را بهشت کند، در دست ندارد.

جالب است که مخالفان در غرب مخالفتشان با دولت هنگامی است که دولت برنامه ای را به پيش برده، که مورد مخالفت آنهاست، وگرنه مخالفتشان به اين دليل نيست که چرا دولت آنها را بسوی بهشت رهنمون نميشود. قرار نيست دولت چنين کاری کند و کسی هم از دولت چنين کاری نخواسته است. هر سه قوه دولت نقش داور در جامعه را دارند و نه ناجی.

گروه های ايدئولوژيک و مذهبی می توانند هرجه دلشان بخواهد آرزو و برنامه برای کشور خود، و جهان ارائه دهند، اما دولت را با اين حرفها کاری نيست. خوشبختانه اکثريت قريب به اتفاق مخالفان ايران نيز ديگر به دنبال طرح های مدينه فاضله نيستند، و اين موضوعی است که دولت ايران از درک آن عاجز است، و اپوزيسيون را نظير خود، ايدئولوژيک تلقی می کند.

مخالفان دنبال قابله ای برای دنيايی نوين نيستند بلکه می خواهند با عقل و درايت خود زندگی کنند و دولت در زندگی شان دخالت نکند و وقتی با هم اختلاف دارند فقط داوری بيطرف باشد. آيا اين انتظار زيادی است؟


سه‌شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۱

دو راه در فراسوی نقطه انفصالی

دو راه در فراسوی نقطه انفصالی
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/711-TwoPathsBeyondSingularity.htm

متن انگليسی English Text
http://www.ghandchi.com/701-TwoPathsBeyondSingularityEng.htm

ممکن است تصور شود که چه اهميتی دارد درباره راه های فراسوی نقطه انفصالی امروز بحث کنيم چرا که نقطه انفصالی طبق ارزيابی ری کورزويل حوالی سال 2045 خواهد بود (1).

اهميت بحث در آن است که از امروز راه های فراسوی نقطه انفصالی به استراتژی در عرصه های هوش مصنوعی و مهندسی ژنتيک تأثير مستقيم میگذارد.

در مقاله ضميمه دو راه پيش روی در فراسوی نقطه انفصالی مورد بحث قرار گرفته و لازم است متذکر شوم که نظر ديگران در مورد توان هوش مصنوعی در نزديکی نقطه انفصالی از حدود سال 2030 متفاوت خواهد بود هرچند هنوز در نوشته های منتشر شده صاحب نظران اين عرصه، انعکاس نيافته است.

اميدوارم در آينده نزديک بحث های مطرح شده در مقاله زير بيشتر باز شود اما برای ابعاد دقيق تر تکنيکی اين مبحث به نوشتار پانويس 4 مراجعه کنيد که مورد توافق صاحب نظران نيز هست.

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
اول شهريورماه 1391
August 22, 2012

مقاله ضميمه:

نقطه انفصالی نزدیک است!
بلاگ فراديد
http://ir.voanews.com/content/blog/1405295.html

«ری کورزويل» در شاهکار نظری خود با عنوان نقطه انفصالی نزديک است پيش بينی می کند که بشريت در سال 2045 از يک نقطه انفصالی عبور خواهد کرد. (1)

بر اساس تحقيقات کورزويل کامپيوترها در سال2027 با سرعت  10 به توان 19 سی پی اِس - محاسبه در ثانيه - از سرعت مغز انسان جلو می زنند و اضافه می کند که تا سال 2045 انسان هايی که با هوش مصنوعی ادغام نشده باشند قادر به رقابت نخواهند بود. همچنين نشان می دهد که پيشرفت بشريت در قرن بيست و يکم معادل ٢۰۰۰۰ سال خواهد بود. يعنی در عرض ۱۰۰ سال در قرن کنونی که ما در آن به سر ميبريم، معادل 10 برابر همه تحول دوهزار سال تاريخ گذشته، دنيا بجلو خواهد رفت. به عبارت ديگر اگر برای درشکه و ايجاد راه هاي مال رو چندين قرن طول کشيد تا در اقصی نقاط دنيا گسترش يابند، و برای توسعه اتومبيل و ايجاد جاده ها در دنيا صد سال هم زياد بود، براي کامپيوتر و همه جاگير شدن اينترنت يک دهه کافی بوده است تا همه کره زمين را به هم وصل کند. (2)

برای ما که در پيش از نقطه انفصالی زندگی می کنيم به تصور آوردن زندگی پس از آن، دشوار است. اما بشريت يکبار ميليونها سال پيش، از نقطه انفصالی ديگری عبور کرده است، زمانی که ما دنيای ميمون ها را پشت سر گذاشتيم. آنچه مشخصاً بشريت را از ميمونهايی که از نقطه انفصالی عبور نکردند تفکيک کرد، ابزارسازی بود، که نه تنها دنيای بيرونی ما را تغيير داد بلکه در تکامل زبان و دانش بشری نقش عمده ايفا کرد.

در فراسوی نقطه انفصالی پيش رو دستکم دو راه برای تکامل بشريت قابل تصور است:
 اول راهی است که در همه تمدنهای بشری از آن بعنوان «کار» ياد می شود. اين نقشی است که می تواند از طريق ابزارهای غيربيولوژيک بهتر انجام شود. از همين حالا محصولاتی نظير سيستم های پردازش تصوير، کارهای مربوط به حواس ما را شبيه سازی می کنند. و سيستمهای خبره، کار مرتبط با دانش و تخصص را توسط ابزار هوشمند ممکن ساخته اند و دستگاه های ترجمه، انتقال مطالب از يک زبان به زبان ديگر را بدون دخالت مترجم، سريع تر می کنند. ما می توانيم به نقطه ای برسيم که محتويات مغز خود را بر دستگاه های هوش مصنوعی دانلد کنيم. (3)

دومين راهی که پيش روی ما قرار دارد تغيير ژن و ساختارهای بيولوژيک بدن انسان است تا حد استفاده از ننوبات، آنگونه که کورزويل مطرح می کند، نه تنها برای چيرگی بر امراض بلکه همچنين برای مقاوم کردن ما در برابر تشعشات يا حتی برای توان زندگی کردن بدون مصرف اکسيژن. (3)

چرا لازم است راه موجوديت بيولوژيک از نوعی متفاوت را در کنار راه ابزار هوشمند غيربيولوژيک، دنبال کرد؟ موجودات بيولوژيک بسيار بيش از ابزار هوشمند غيربيولوژيک در عرصه خودآموزی از دنيای بيرونی توانمند هستند. اگر بخواهيم از واژه پردازی کانت استفاده کنيم اولی در گزاره های *ترکيبی* بهتر عمل می کند در صورتيکه دومی در گزاره های *تحليلی* قادرتر است. اين واقعيت حتی وقتی کامپيوترها از سرعت محاسبه در ثانيه بشر، رد شوند هم صادق خواهد بود. به عبارت ديگر حتی در حال حاضر، موجودات بيولوژيک که سرعت محاسباتی کمتری نسبت به همتايان غيربيولوژيک خود دارند، در انجام کارهای دسته اول قابليت بيشتری دارند.

در نتيجه بنظر می رسد که هردو راه تکامل بشريت در جهان فراسوی نقطه انفصالی مهم خواهند بود و ما نبايد از يکی در مقابل ديگری صرف نظر کنيم.

پانويس:

1. نقطه انفصالی نزديک است
 http://singularity.com  

2. نقطه انفصالی و ما
 http://www.ghandchi.com/423-Singularity.htm

3. ابزار هوشمند شالوده تمدنی نوين
 http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm

4. نوع متفاوت بشر مورد نياز است
http://www.ghandchi.com/653-HumanVariant.htm
  

دوشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۹۱

آيا بقای متافيزيک با موجوديت بيولوژيک ما مرتبط است؟

آيا بقای متافيزيک با موجوديت بيولوژيک ما مرتبط است؟
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/709-ScienceMetaphysics.htm

مقاله ضميمه ادامه بحث هايی است که حدود ده سال پيش در اين مورد نوشته شده است و اميدوارم خوانندگان ابتدا آن نوشتار را مورد مطالعه قرار دهند (1).

همچنين حدود 30 سال پيش در سخنرانی ای در برکلی گفتمان فلسفه علم در قرن بيستم بطور مفصل در جزئيات مورد بحث قرار گرفت که آن نيز پيش زمينه مقاله زير است (2).

اما در مصاحبه ای حدود پنج سال پيش به جزئيات بيشتری پرداخته شده است که چرا موجوديت بيولوژيک انسان که پيری و مرگ بخشی از آن است اثر خود را در نگرش فلسفی ما به جهان باقی می گذارد و البته بايد متذکر شد که لزوما همه موجودات بيولوژيک مرگ در اثر پيری را تجربه نمی کنند، مثلاً گياهان ممکن است نابود شوند مثل انسانی که ممکن است در اثر تصادف با اتوموبيل از بين برود، اما پير نمی شوند و مرگشان در اثر پيری نيست.  اين بحث ها در آنجا توضيح داده شده است (3).

علاوه بر آنچه در سلسله نوشتارهای در مورد آواتارها بحث شد، به تازگی نيز دو راه بيولوژيک و غيربيولوژيک برای تکامل انسان پس از نقطه انفصالی مورد بحث قرار گرفت و اينکه از نظر اين حقير هنوز گزاره های ترکيبی کانت را موجودات بيولوژيک بهتر می توانند انجام دهند در صورتيکه هوش مصنوعی در مورد پردازش گزاره های تحليلی بهتر عمل می کند. البته در اين زمينه نظر ديگران در مورد توان هوش مصنوعی در نزديکی نقطه انفصالی متفاوت است که اميدوارم در آينده بيشتر مورد بحث قرار گيرد (4).

در مقاله ضميمه نشان داده شده است که ارتباط ميان آنچه بحث های متافيزيک خوانده شده و موجوديت بيولوژيک انسان، در نوشته های کانت در اين عرصه مطرح هستند. از نظر کانت اساساً بحث های متافيزيک چيزی بيش از آنچه در نقد عقل محض مورد بررسی قرار داده است نيست اما با اين وجود بقای اين بحث ها را آنگونه که در زير نشان داده شده در همين موجوديت بيولوژيک انسان می بيند.

آخرين نکته نيز در اين نوشتار بحث های ست لويد* است. از نظر اينجانب آقای لويد جالب ترين بحث های فلسفی را در يک دهه اخير مطرح کرده اند هرچند فيلسوف نيستند و پروفسور مهندسی مکانيک در دانشگاه ام ای تی می باشند. متأسفانه فرصت پيدا نکرده ام که مفصل تر در مورد نظرات ايشان بحث کنم و آنچه در مقاله ضميمه در اين مورد آمده بسيار کوتاه است.


به اميد جمهوری آينده نگر  دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و سوم مرداد ماه 1391
August 13, 2012

مقاله ضميمه:

آيا در علوم جديد جايی برای متافيزيک وجود دارد؟
http://ir.voanews.com/content/blog/1454271.html

چند سال پيش در مقاله ای تحت عنوان متافيزيک و مذهب (1) رابطه اين دو عرصه انديشه مورد بحث قرار گرفت. حدود 30 سال پيش نيز مفصل تر به نگرش فلسفی دانشمندان و فلاسفه علوم در قرن بيستم پرداخته شد (2).

امروز که بيش از يک دهه از قرن بيست و يکم گذشته است آيا می شود گفت که هنوز اينگونه انديشه ها در مباحثات علوم جديد قابل مشاهده هستند؟

اجازه دهيد با نگاهی به کتاب کانت تحت عنوان پيش درآمدی درباره هرگونه متافيزيک آينده که پيش از آغاز قرن نوزدهم در سال 1783 نوشته شده است آغاز کنيم –  نوشتاری که سلف منازعات علم، فلسفه و مذهب در قرون نوزده و بيست بود.

کانت اين کتاب را با تحسين جسارت هيوم در به زير سؤال بردن عليت آغاز می کند. جالب است که عليت موضوعی مذهبی نيست و جايگاهش در تاريخ علوم، بويژه با تحکيم فيزيک نيوتونی در آنزمان، بسيار شامخ بود - دورانی که هنوز از بحث های فيزيک کوانتا که بيش از يک قرن بعد مطرح شدند، خبری نبود. حتی هدف کانت از ارائه اين بحث هيوم رفتن بسوی ايده آليسم سوبژکتيف نيست چرا که خود به روشنی نظرات اسقف برکلی را در همين کتاب، رد می کند. در نتيجه سؤال اين است که چرا آنقدر طرح بحث هيوم در مورد عليت برای کانت مهم است؟

متذکر شوم که کانت در اين کتاب به روشنی رياضيات را بعنوان گزاره های *ترکيبی* تعريف می کند. و فضا و زمان را بعنوان مفاهيمی «اپريوری» مطرح می کند که ما را قادر می سازند رياضيات را در مورد جهان بيرون از ذهن به کار ببريم. امروز، قرن ها بعد از کانت، ديگر بدون رياضيات نمی توان در مورد علوم جديد حرفی زد و حتی بجای بيان، اين کامييوترها هستند که با کاربرد رياضيات، بسياری از آنچه حتی در بيان هم نمی گنجد را پردازش می کنند.

هدف کانت اين نيست که نشان دهد تعريف هيوم از رابطه علت و معلولی بعنوان پيوستگی با بالاترين درجه، درست است. کانت با شروع اين بحث هيوم می خواهد نشان دهد بسياری از مفاهيم قبول شده در انديشه بشر، که حتی ويژه مذهب نيز نيستند، نوعی مانع در برابر رشد انديشه هستند و با ورود به بحث گزاره های *ترکيبی* و گزاره های *تحليلی* و قرار دادن رياضيات در دسته اول نشان می دهد که علوم تجربی با نگاهی تازه  می توانند کارايی بيشتری پيدا کنند. به عبارت ديگر چنين انديشه های بظاهر کفرآلود در علم، نه تنها مضر نيستند، بلکه می توانند دانش بشری را گسترش و تعميق بخشند.

البته امروز پس از آنچه کارل پوپر در فلسفه علم و دانشمندان فيزيک کوانتا در زمينه اصل عدم قطعيت انجام داده اند ديگر مشکلی برای درک اينگونه سنت شکنی های کانت در اواخر قرن هجدهم نداريم، وقتی ديگر ثابت شده است که آلبرت اینشتین نيز وقتی می گفت «خدا با تاس بازی نمی کند» اشتباه می کرد.

کانت تا پايان  کتاب پيش درآمدی درباره هرگونه متافيزيک آينده به اين نتيجه می رسد که علمی تحت عنوان متافيزيک نمی تواند وجود داشته باشد و موضوعات مورد بحث در گفتمان متافيزيک چيزی نيستند بيش از آنچه در  کتاب نقد عقل محض  به آنها پرداخته است -  يعنی نوعی دليل و برهان که گويی برای انسان تا وقتی موجوديت ما به شکل بيولوژيک است، مورد نياز می باشد.

اين نتيجه کانت امروز نيز صادق است وقتی ما هنوز بصورت موجودی بيولوژيک زندگی می کنيم و طرح بسياری از بحث های ما در مورد موضوعاتی نظير زندگی پس از مرگ، به دليل محدوديت حيات بيولوژيک ما در اين کره خاکی، پس از هزاران سال، نه تنها مختص مذهب نيست بلکه به بحث های مذهبی شباهت دارد.
دانيل بل در آخرين سالهای حيات خود در اين مورد در بحث مذهب و عرصه مقدسات انسانها، اين عرصه انديشه بشر را به تسلايی برای پيرمردی نظير خود تشبيه می کرد.

به اين شکل شايد آنچه بودا بيش از دوهزار سال پيش در مورد بحث های متافيزيک می گفت را بشود امروز نيز نظير او بعنوان آنچه با بيان نمی شود مطرح کرد، مورد اشاره قرار داد. بودا در بحث خود در مورد زندگی پس از مرگ از «بدن ذهنی» حرف می زند که گرچه به روح در فلسفه يونان شبيه است اما تأکيدش بر شکنندگی بدن انسان قرار دارد به رغم آنکه «بدن ذهنی» مورد نظر بودا از کالبد بشر مجزا نيست. بحث های تازه تر در اين زمينه پنج سال پيش در مصاحبه ای بطور مفصل مطرح شد. (3).

اما به بحث رد عليت توسط هيوم برگرديم. آيا هنوز پس از سپری شدن سه قرن از اين گفتمان می شود ادعا کرد که علم اين نوع نظرات انتراعی را به دور افکنده است و آنها را بی حاصل قلمداد می کند؟ بنظر نمی رسد که اينطور باشد.

چند سال پيش آقای ست لويد* از پايه گذاران و سازندگان کامپيوترهای کوانتومی در دانشگاه ام آی تی در آمريکا نظريه ای را مطرح کرد که کل جهان را يک کامپيوتر کوانتومی می بيند و می گويد که کامپيوترهای کوانتومی به اين دليل موفق هستند که اين توان واقعی را که در جهان هستی موجود است، مهار می کنند.

آقای لويد حتی رويداهای مهمی در تاريخ جهان نظير بيگ بنگ، شکل گيری دی اِن ای و جنسيت و اختراع کتابت را در تاريخ مشابه همين مهار کردن پردازش اطلاعات که در خود جهان هستی وجود دارد، توصيف می کند. اينکه با استفاده از اصل عدم قطعيت فيزيک کوانتا اطلاعات ذخيره شده در بيت کوانتومی می تواند همزمان هم صفر و هم يک باشد يعنی که دو عمليات مختلف را می توان همزمان انجام داد، و در نتيجه پردازش موازی واقعی در اين کاميپوترها ممکن می شود. اين چيزی است که به قول ست لويد با عقل سليم جور در نمی آيد اما واقعيت است. در حقيقت موجوديت يافتن اين پردازش موازی در کامپيوترهای کوانتومی به اين معنی است که برعکس تصور اينشتين به اصطلاح خدا با تاس بازی می کند!

1.  http://www.ghandchi.com/264-Metaphysics.htm
2.  http://www.ghandchi.com/358-falsafehElm.htm
3.  http://www.youtube.com/watch?v=CW81mhrFbBo
4.  http://ir.voanews.com/content/blog/1405295.html

 *  Seth Lloyd

جمعه، مرداد ۲۰، ۱۳۹۱

گفتگويی با ری کورزويل در مورد خودآگاهی

گفتگويی با ری کورزويل در مورد خودآگاهی
سام قندچی
 http://www.ghandchi.com/708-SelfConsciousness.htm

گفتگوی نقل شده در مقاله زير مربوط به دو سال پيش است که آقای کورزويل در وبلاگ خود درج کرده است (1). همچنين با اجازه آقای کورزويل در ماه گذشته در پانويس ذکر شده است که جزئيات اين بحث را در کتاب تازه خودشان در ماه اکتبر امسال بيشتر باز خواهند کرد. چرا اين بحث برای اين حقير مطرح شد به دليل بررسی شکست سکولاريسم در نيمی از جهان بود (2). به عبارت ديگر چرا خودآگاهی در بطن جامعه در اروپا و سپس امتداد آن در آمريکا آنچنان تطور پيدا کرد که توانست مبنای محکمی برای جامعه مدرن در اين مناطق جهان شود. و اينکه همچنان سکولاريسم به رغم همه تحولات سياسی چند قرن گذشته در اين مناطق دوام آورده و رشد کرده است. و مهمتر آنکه چشم انداز تطور تازه تر خودآگاهی در دنيای فراصنعتی تکاملی هوشمند را نويد می دهد (3). اين موضوعی است که در يک رشته مقالات در مورد گسترش اينترنت و تکامل آواتارها بيشتر به آن پرداخته شده است (4). همچنين در نوشتار ديگری در مورد "اهمیت فردیت در فضای مجازی" جوانب ديگری از اين موضوع مورد بررسی قرار گرفته است (5). اين پژوهش کاری تمام شده نيست و تحقيقات جاری است که با شما در ميان گذاشته می شود.


به اميد جمهوری آينده نگر  دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و يکم مرداد ماه 1391
August 11, 2012

مقاله ضميمه:

درک خودآگاهی: تفکيک انسان از دیگر موجودات متفکر
http://ir.voanews.com/content/blog/1404119.html

متن مقاله به زبان انگليسی
http://www.ghandchi.com/699-SelfConsciousnessEng.htm

تحقيقات تازه نشان می دهد که ميمون های ريسوس قادرند خود را در آئينه بشناسند. به رغم کشف اين مورد،  اما همچنان  توان خودآگاهی، تفکيک مهم قدرت دماغی انسان از موجودات متفکر ديگر، محسوب می شود. اينکه جد مشترک بشر امروز و ميمون ريسوس چقدر توان خودآگاهی داشته را نمی دانيم اما شکی نيست که خودآگاهی ما از انسان اوليه فرسنگها فاصله دارد.
 
 مثلاً اگر نوشته ای را سالها پيش نوشته ايم هنگام مطالعه مجدد، خود را در آن مقطع زمانی و مکانی به ياد می آوريم. ابزارسازی، زبان و نگارش مطمئناً در تکامل خودآگاهی انسان در طول تاريخ نقش ايفا کرده اند. و با آغاز عصر مدرن و رشد فرديت، خودآگاهی نيز بيشتر تکامل يافته است و عبارت کوتاه «من ميانديشم پس هستم» دکارت بيان خوبی از جايگاه خودآگاهی برای انسان مدرن است. و طبعاً انسان مدرنی که با خودآگاهی بيشتر در جامعه عمل می کند نسبت به جزئی از يک توده انبوه در قرون وسطی، مستقل تر می انديشد.
 
 بيش از ده سال پيش «ری کورزويل» رباتی درست کرده بود بنام رامونا که قرار بود بجای او خوانندگان وبسايت او را راهنمايی کند. جالب است که اين ربات به شکل يک خانم ساخته شده بود در صورتيکه شبيه سازی فکری آقای کورزويل بود. کورزويل نقل می کند در اين تجربه چگونه متوجه شده است که مردم تا چه حد خود را با نماد بصری خويش هم هويت می بينند در صورتيکه هويت واقعی برابر نماد بصری نيست و ادامه می دهد که ما به آئينه های عميق تر نياز داريم*.
 
 مطمئناً آنچه شخص در کتابی نوشته و آن را در زمان و مکانی ديگر دوباره مطالعه می کند هويتی از او است که معادل نماد بصری وی نيست. يا اگر يک قطعه موسيقی نگاشته است هنگام تدوين اثر بيشتر قدرت سمعی خود را بکار گرفته است و زمانی که به آن اثر دوباره گوش می دهد بدون نياز به حس بينايی است.
 
 اين است که تأمل انديشمندانه يا مديتيشن همه حواس و فکر ما را بکار می گيرد تا درکی عميق تر از خويشتن را متبلور کند. جالب است که دکارت در کتاب گفتمانی در مورد متد، روايت تبيين نظريه خود را درباره متدولوژی علم مدرن به شکل نوعی خودآگاهی در طی روزها تأمل انديشمندانه نقل می کند. گوئی به توصيف بيدارانديشی پرداخته است.
 
 در حقيقت کتابت، نگارش نت موسيقی و ترسيم تابلو نقاشی نوعی خودآگاهی عميقتر را طی تاريخ برای بشريت ميسر ساخته اند. اما امروز به مدد تکنولوژی های جديد امکان تکامل تازه تری از خودآگاهی فراهم شده است. احتمالاً خودآگاهی پايه ای ژنتيکی دارد و در عين حال با اين عوامل محيطی رشد می کند. و در هوش مصنوعی نيز می تواند از طريق آلگوريتم های خودآموزی تکامل يابد.
 
 وقتی فرد می تواند به کسی تلفن بزند يا ايميلی بفرستد و پاسخی دريافت کند بدون آنکه فرستنده يا دريافت کننده هيچگاه يکديگر را ديده باشند؛ اين خودآگاهی متفاوت از نماد بصری است که رشد می کند و فوريت آن نظير مکالمه روزمره است و نه مانند کتاب که در آن تأخير طولانی بين نگاشتن و خواندن، وجود دارد.  با رشد تلفن های هوشمند اين توان در وسائل ارتباطات بتدريج به هم سنگی مکالمه رودررو نزديک می شود.
 
 آيا نمي شود انتظار داشت که خودآگاهی بشر در عصر اينترنت با سرعتی شتابنده رشد کند؟ آيا اينترنت به نوعی آئينه عميق تر که کورزويل از آن صحبت می کند، تبديل نشده است؟ اگر دموکراسی دنيای مدرن با انديشيدن مستقل فردی در غرب تکامل يافت آيا نمی شود اميدوار بود که جهان سايبر نويدبخش رشد انسانهايی با بينشی ژرف تر از خود در فراسوی ظاهر بصری باشد؟


پانويس:

1. http://www.kurzweilai.net/ask-ray-the-future-of-human-self-awareness-deeper-mirrors

 کورزويل در ادامه مکالمه بالا جزئيات تکنيکی اين بحث را در کتاب زير که ثمره تحقيقات او در مورد مهندسی معکوس مغز است، در ماه اکتبر منتشر خواهد کرد
 Ray Kurzweil, How to Create a Mind, The Secret of Human Thought Revealed (Viking, October 2012)

2. http://www.ghandchi.com/639-WhySecularismFailed.htm

3. http://ir.voanews.com/content/blog/1405295.html

4. http://www.ghandchi.com/705-InternetPluralism.htm
    http://www.ghandchi.com/706-avatars.htm

5. http://ir.voanews.com/content/cyber-cult/1215945.html



مخالفان در ايران کيستند و چه می خواهند؟

مخالفان در ايران کيستند و چه می خواهند؟
بلاگ فراديد

یکشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۹۱

چند کلمه در مورد تلاشهای سياسی دکتر اسماعيل نوری علا

چند کلمه در مورد تلاشهای سياسی دکتر اسماعيل نوری علا
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/707-EsmailNooriala.htm

آنچه در سطور زير ميايد صرفاً برداشتهای شخصی اين حقير است و ابداً در مورد اين نوشتار با دکتر اسماعيل نوری علا تماسی نداشته ام.

بتازگی حملات فراوانی عليه آقای نوری علا در محافل روشنفکری ايران انجام می شود که به تصور اينجانب به دليل عدم درک درست از فعاليت های سياسی ايشان است. آقای نوری علا يکی از صادق ترين افرادی است که طی همه اين سالها در ميان سياسيون ايران شناخته ام. البته ايشان محقق جامعه شناسی هستند و نه تنها کارهای علمی و تئوريک اين عرصه را مطالعه کرده اند بلکه نوشته های ايرانيان در عرصه های سياسی و اجتماعی را نيز خيلی دقيق دنبال کرده و مورد بررسی قرار داده اند و با آگاهی در مورد کارهای ديگران نظر می دهند.

آقای نوری علا مانند اکثريت مردم ايران سالهاست به اين درک رسيده اند که سيستم سياسی و اجتماعی قدرت در ايران پاسخگوی نيازهای مردم ايران نيست و به دنبال آلترناتيوی برای ايران بوده اند. در اين تلاش هم نظرات مختلف را دنبال کرده و به اين نتيجه رسيده اند که راه حل کشور استقرار دموکراسی و سکولاريسم است.

اسماعيل نوری علا برای رسيدن به اين آلترناتيو چند سالی است که تلاشی سياسی را آغاز کرده است.  ايشان تا آنجا که توانسته اند کارهای هر که در ايران يا خارج فعاليت داشته است را دنبال کرده و برای سازمان ها و افرادی که بتوانند اين امر را رهبری کنند، جستجو کرده اند.  چند سال پيش مصاحبه هايی با مهندس حشمت طبرزدی و مهندس کورش زعيم در همين راستا انجام دادند. با اين حقير نيز از سر لطف شان برای مصاحبه تماس گرفتند که البته شخصاً در کارهای پژوهشی فعال بوده ام و درست نبود در عرصه های تشکيلات و سازماندهی که فعال نيستم نظر دهم و تنها از ايشان تشکر کردم. بعدها هم وقتی شبکه سکولارهای سبز تشکيل شد گرچه از تأسيس آن حمايت کردم و از دعوت ايشان برای سخنرانی در کنفرانس تورنتو سپاسگزاری کردم اما دوباره مناسبتی نداشت که در آن شرکت کنم چون درگير در هيچ سازماندهی سياسی نيستم و فقط اگر کاری نظری انجام داده ام که مفيد افتد، مايه خوشحالی ام است. اما آقای نوری علا همچنان به رغم مشکلات جسمانی شان فعال بوده اند.

آقای نوری علا پس از کنفرانس تورنتو سکولارهای سبز همچنان به فعاليتهای سياسی خود برای ايجاد آلترناتيو ادامه دادند.  دکتر نوری علا در راستای تلاشهای بالا با شاهزاده رضا پهلوی نيز تماس گرفتند و در مورد همه همکاری هايشان توضيحات مفصلی در سايت سکولاريسم نو داده اند. چند ماه پيش نيز سفری به واشنگتن داشتند که گرچه سعادت ديدار با ايشان را نداشتم اما از طريق مطبوعات از آن مطلع شدم. آقای نوری علا در مصاحبه ای با آقای سربی در شبکه تلويزيونی مردم نيوز در مورد ملاقات خود با شاهزاده رضا پهلوی کاملاً توضيح داده اند:

http://www.youtube.com/watch?v=YJq8ujMs1SE


اگر همه نوشته ها و مصاحبه ها و فعاليت های آقای نوری علا را مورد بررسی قرار دهيم می بينيم که بسياری از حملاتی که به ايشان می شود واقعاً غيرعادلانه است. نوع فعاليت دکتر نوری علا اساساً با اکثر سياسيون ايران تفاوت دارد. از مثالی که در سطور زير ميزنم منظور خاصی ندارم و فقط به اين دليل مطرح می کنم که برای درک بحث کمکی باشد اما اگر اين مثال خود مسأله انگيز شود مرا عفو کنيد که در مثل مناقشه نيست.

در تاريخ فرانسه از همان روزی که انقلاب 1789 فرزندانش را به قتلگاه فرستاد حرکتی در جامعه شروع شد که در جستجوی آلترناتيو بود. اين حرکت بيشتر آرمانگرايانه بود تا آنکه يک برنامه سياسی عملی معين باشد. يکی از جريانات فکری آن دوران را سوسياليستی تخيلی نمايندگی می کرد بنام چارلز فوريه. فوريه مدلی از جامعه را دنبال می کرد که يادآور طرح های های توماس مور قرن ها پيش از او بود و همه ميدانيم که نظرات  فوريه بعد از فوتش در 1837 بر انقلاب های 1848 اروپا و کمون پاريس تأثير گذاشت و انگلس، فوريه را بعنوان يکی از سه سوسياليست تخيلی نام ميبرد که بر شکل گيری سوسياليسم مدرن تأثير گذاشته اند. فوريه در زمان حيات خود فکر می کرد که اگر ناپلئون را به انجام برنامه های مورد نظر خود قانع کند، فرانسه خواهد توانست به جامعه ايده آل که از نظر او سوسياليسم بود، دستيابی پيدا کند. خلاصه کنم، آلترناتيو می تواند به معنی طرح معينی برای کسب قدرت باشد يا که بيانی از ايده الهای ما برای آينده ايران. اين دو از زمين تا آسمان با هم فاصله دارند. اين حقير تا آنجا که در مورد آلترناتيو بحث کرده ام منظورم دومی بوده است و نه اولی.

با گفتن خسته نباشيد به دکتر نوری علا بايد متذکر شوم که ايشان به تعميق و گسترش گفتمان آلترناتيو ياری فراوان رسانده اند و اميدوارم اين تلاشها ادامه پيدا کند که چنين ديالوگی در ميان ايرانيان بسيار ارزشمند است.


به اميد جمهوری آينده نگر  دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
شانزدهم مرداد ماه 1391
August 6, 2012


لينک آلترناتيو برای خبر همزمان ايرانسکوپ

لينک آلترناتيو برای خبر همزمان ايرانسکوپ




 

شنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۹۱

بحثی در مورد دنيای نوين آواتارها يا زندگی دوم

بحثی در مورد دنيای نوين آواتارها يا زندگی دوم
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/706-avatars.htm

بحث در مورد آواتارها هنوز در محافل روشنفکری ايران بعنوان موضوع داستان های تخيلی تصور می شود اما آنچه بعنوان تکنولوژی زندگی دوم مطرح است حتی در حال حاضر فرسنگها از داستان های تخيلی فاصله دارد و در دنيای فراصنعتی کنونی هر روز بيشتر اهميت می يابد. در نوشتار زير که در سه بخش در بلاگ فراديد ارائه شده است نه تنها به نگرش واپسگرای فيلم سينمايی آواتار در عرصه داستان های تخيلی پرداخته شده بلکه  تکنولوژی های زندگی دوم و کلاً تطور دنيای آواتارها بررسی شده است. اين نوشتار تلاش کوچکی برای گشودن باب بحث درباره اين عرصه دانش و تکنولوژی است.

بخش اول-آيا دنيای آواتارها جهانی «مجازی» است؟
http://ir.voanews.com/content/blog/1215936.html

چالش بزرگ بشريت در سالهای ١۹۶۰ تسخير فضا بود، چالش عظيم عصر ما ساختمان جهان سايبر است. فضای سايبر يا دنيای تازه ای که با رشد اينترنت هر روز ابعاد گسترده تری می يابد اصطلاحاً دنيای «مجازی» خوانده می شود. اين عبارت می تواند به اشکال گوناگون درک شود. ممکن است اين پديده تازه را مانند واقعياتی تلقی کنيم که در طول موج های معينی هستند که چشمان ما قادر به رؤيت آنها نيست يعنی در فراديد قدرت بينايی ما قرار دارند.

حيواناتی هستند که طول موج هايی را می بينند که بشر نمی تواند با چشم غيرمسلح ببيند. البته انسان می تواند با استفاده از برخی ابزارها اين طول موج ها را نيز ببيند. در نتيجه آيا می شود آنچه را که در فراديد طول موج های بينايی بشر قرار دارد، مجازی خواند. بطور ساده يک راديو می تواند امواجی را در اطاقی که ما نشسته ايم دريافت کند و آنرا به صدا تبديل کند. ولی ما آن امواج راديويی را نمی بينيم. آيا آنها را می شود مجازی توصيف کرد؟

اما شايد مردم دنيای سايبر را نظير دنيای تخيلات ذهن فرض کنند که کاربرد اصطلاح مجازی در مورد آن چندان نادرست هم به نظر نميايد. در آنصورت بايد پرسيد که آيا واقعاً دنيای سايبر چيزی از آن جنس است - نظير هنگاميکه ما خواب می بينيم. در آنصورت شايد بشود دنيای سايبر را دنيايی مجازی تلقی کرد!

«واقعيت مجازی» امروز به تکنولوژی هايی اتلاق می شود که نه تنها توان های بشر بعنوان مولد ابزار را بطور مصنوعی خلق می کنند بلکه در پی بازتوليد کليه قابليت های بشر هستند. در اين ميان هنر و احساسات که در گذشته کمتر مورد توجه دانشمندان کامپيوتر بود بيشتر مورد توجه کسانی است که اين تکنولوژی های تازه سايبر را می سازند. بسياری از اين محصولات نظير «سِکِند لايف*»- به معنی زندگی دوم - شبيه بازی های کامپيوتری هستند اما با نگاه عميق تر چيزی بيش از بازی مطرح است.

در واقع اصطلاح آواتار که در فيلمی به همين نام بسيار متدوال شده است اين موضوع را که شبيه سازی کل انسان در اينجا مورد نظر است و نه تنها توان کاری او، برجسته شده است. لازم است تذکر دهم که فيلم آواتار متأسفانه برخوردش به اين تحول به شکل منفی بود و در همان زمانِ اکران فيلم نيز دانشمند معروف هوش مصنوعی ری کورزويل نقدی بر آن نوشت. اما جدا از ديدگاه مرکزی فيلم، آن کار جالب هنری، توانست مردم را در اين مورد بفکر اندازد.

جالب است که به تازگی در دانشگاه فلوريدا مرکزی در آمريکا با استفاده از تکنولوژی آواتارسازی، نرم افزاری ساخته شده است که می تواند مدير و ناظم و معلم های مدرسه را به شکل آواتار شبيه سازی کند و به دانش آموزانی که ممکن است از صحبت با مقامات مدرسه دچار اضطراب شوند، اجازه می دهد بدون تشويش با آواتارِ مقامات مدرسه از طريق کامپيوتر شخصی خود ارتباط برقرار کرده و توان خود را برای برقراری گفت و شنود، تقويت کنند.

بخش دوم-درباره تکنولوژی های نظیر «حضور از راه دور«
http://faradid.ghandchi.com

تکنولوژی هايی نظير «حضور از راه دور» (telepresence) که چند سالی است بوجود آمده است مطمئناً با توسعه «اينترنت۲» که سرعت اينترنت را به مقياس تازه بالا می برد، متداول خواهد شد. برخی کانال های تلويزيونی نظير سی اِن اِن چند سالی است که از اين تکنولوژی استفاده می کنند که البته در حال حاضر خيلی گران است.

اين تکنولوژی، دوربين های بسيار قوی لازم دارد که قادر باشند کل بدن انسان را با پيکسل های زياد در زمان حقيقی فيلمبرداری و ارسال کنند و سرعت شبکه مورد نياز آن، ترابيتی است که بتواند در زمان حقيقی تصوير را در جزئيات دقيق ثبت و انتقال دهد.

به اين طريق يک هلولوگرام از سخنران را هنگام صحبت در نقطه ای آنسوی اقيانوس ها، می توان مشاهده کرد و با او ارتباط برقرار کرد. اين تحول فقط ارتقا ساده ويديو کنفرانس نيست چرا که در آينده می توان از اين طريق رباط شبيه يا انتخابی خود را با واقعيتی فيزيکی در نقطه ای ديگر انتخاب کرد که «حضور مجازی» نه تنها از نظر تصويری به سيستمی آنسوی اقيانوس ها منتقل شود بلکه بتواند رباط را توسط مبدأ به حرکت در آورد – چيزی شبيه سفينه های بدون سرنشين که از راه دور کنترل می شوند.

البته آنچه در اينجا توصيف شد تله روباتيک است که فرسنگ ها از تله پورت فاصله دارد. تله پورت (انتقال ماده از يک نقطه به نقطه ای ديگر) در حد انتقال وضعيت چرخش آيون در اتم بريليوم و جابجايی وضعيت فوتون نور و نيز انتقال وضعيت ابر اتم روبيديوم، انجام گرفته است. يعنی هيچ ماده ای تله پورت نشده و فقط وضعيت ماده از اين طريق به نقطه ای ديگر انتقال داده شده است. يعنی تا تله پورت انسان که در داستان پيشتاران فضا با اصطلاح «اسکات منو بفرست بالا» (beam me up scotty ) بيان می شد، فرسنگ ها فاصله داريم. با اين وجود آنچه به يُمن تکنولوژی های حاضر ميسر است تله روباتيک يا به عبارتی همان کنترل آواتار است.

بخش سوم-آواتارها: فضای سايبر از نوع دنيای سوم پوپر؟
http://ir.voanews.com/content/blog/1441616.html

اجازه دهيد پيش از ادامه بحث در مورد آواتارها نکته ای را در مورد تئوری شناخت مطرح کنيم. اساساً در اين عرصه، فلاسفه، هستی را از نظر شناخت به دو بخش تقسيم کرده اند: جهان بيرون و دنيای ذهن ما.  البته عده ای اولی را به دومی تقليل داده اند و جمعی نيز بالعکس و دسته سومی هم به واقعيتی مستقل برای هردو معتقد بودند و دوآليست ناميده می شدند. در قرن بيستم کارل پوپر نظريه تازه ای در مورد تئوری شناخت ارائه و توضيحات مبسوط آن را در کتاب «دانش ابژکتيف» در سال ۱۹۷۲ منتشر کرد.
 پاپر تقسيم بندی تئوری شناخت خود را با مدلی سه گانه مطرح کرد - دوتای اول مانند بقيه فلاسفه است اما وی دنيای سومی را نيز اضافه می کند که محصول فکر بشر است، گرچه در جهان خارج از ذهن به موجوديت خود ادامه می دهد. بهترين نمونه اين دنيا سوم را هم در طول تاريخ، تئوری هايی معرفی می کند که در کتاب ها مدون شده اند که حتی بعد از مرگ نويسندگان آنها بر جهان تأثيرگذار هستند -  نظير تئوری های نيوتون که قرن ها بعد از مرگ او سر منشأ تکنولوژی های تازه ای نظير صنعت هوانوردی شدند.

حال از خود سؤال کنيم که اگر فضای سايبر چيزی از نوع آن دنيای سوم پاپر باشد ديگر آيا درست است که آن را «مجازی» بناميم. پوپر دنيای سوم خود را دنيايی واقعی می ناميد و کمتر کسی را بشود يافت که در اين مورد شکی داشته باشد. ممکن است حتی موضوع يک کتاب، تخيلی باشد، اما در عينيت آن نميتوان شکی داشت. و کتاب های علمی آنقدر منشأ اثر در جهان هستند که در مورد عينيت آنها حتی کمتر از واقعيت داشتن نيروی جاذبه جای بحث وجود دارد. پس اگر دنيای سايبر از اين جنس باشد کاربرد اصطلاح مجازی که معنايش غيرواقعی بودن است، درست نيست.

در اينجا تأکيد کنم که بحث بر سر لغت نيست. در دنيای کنونی قرن بيست و يکم اين بحث که در زمان پوپر موضوعی انتزاعی بوده و اساساً مورد نظر عده ای فيلسوف علاقمند به تئوری شناخت بود، اهميت عملی پيدا کرده است. يعنی اگر با چيزی از جنس خواب مواجه هستيم، پس از بيدار شدن برای اکثريت مردم به فراموشی سپرده می شود، اما اگر با چيزی از جنس کتاب روبرو هستيم، حتی اگر چنگيزی پيدا شود و همه را در آتش بسوزاند، بازهم نسخه ای ديگر در جايی دگر پيدا می شود و تجديد حيات می يابد
 .
 محصولات دنيای سوم پوپر هزاران سال است که با آغاز ابزارسازی و کتابت در تاريخ بشر از نسلی به نسلی ديگر منتقل شده اند و مضافاً آنکه در دنيای کنونی که انواع ميديا و تکنولوژی های ذخيره اطلاعات وجود دارند، موجوديت اين دنيای سوم، ابدی بنظر می آيد، بويژه وقتی اينگونه اطلاعات توسط سفينه هايی نظير «وُيجر يک» و «وُيجر  دو» به مرزهای منظومه شمسی رفته است، و حتی در صورت وقوع تأسف بار رويدادی نظير نابودی کره زمين و يا  کل منظومه شمسی، اين «واقعيات» دنيای سوم قابل پاک شدن از صحنه گيتی نيستند، و بعيد بنظر می آيد که آنها را بشود همانند رؤيايی تلقی کرد که پس از بيداری، موجوديتی در خارج از ذهن ما پيدا نکنند.

بنظر می رسد دنيای سايبر چيزی از جنس دنيای سوم پوپر می باشد که واقعيتی ابژکتيف است، حال چه آن را اصطلاحاً دنيای مجازی بناميم، چه هر نامی ديگر.
 اما دنيای سايبر، امروز فراتر از چشم انداز ۳۰ سال پيش در مورد هوش مصنوعی رفته است. اساساً تا آنجا که به علوم مربوط می شد، بحث های هوش مصنوعی بر گرد موضوع «ابزار» های هوشمند دور ميزد که به نوعی می توانستند قابليت های «کاری» بشر را بازتوليد کنند. مثلاً ربات هايی که قدرت بينايی یا حواس ديگر بشر را تقليد و بسط می دادند امروز در توالت های عمومی اکثر کشورها، در داخل خود سيستم، تعبيه شده اند و گرچه شباهتی به تصورهای اوليه ما از يک ربات ندارند اما کارِ کشيدن سيفون توالت را انجام می دهند. يا ربات هايی که در اينترنت در طول شبانه روز، اطلاعات وب سايت های مختلف را استخراج و ذخيره می کنند و حتی در وبسايت ها ما قادريم با قرار دادن فايلی بنام روباتز دات تکست به اين ربات ها اجازه دهيم به نقاط معينی از سايت ما وارد شوند يا نشوند، و اگر آنها ربات های متمدنی باشند به درخواست ما توجه می کنند. به همين شکل توان درک زبان توسط ابزارهای هوش مصنوعی به آنجا رسيده که مترجم اتوماتيک برروی سايت های اينترنتی يا دستگاه های کوچک ترجمه برای توريستها قابل استفاده است. توان هوش تخصصی نيز در سايتهايی نظير «وب ام دی» برای تشخيص بيماری ها به مردم عادی کمک می کند تا پيش از ديدار با دکتر يا برای اطمينان خاطر بيشتر، اين ابزارها را که نظير پزشکان، قادر به تشخيص بيماری ها هستند، مورد استفاده قرار دهند. حتی خود پزشکان نيز از اين ابزارهای هوشمند بهره می گيرند
 .
 در نتيجه آنچه ۳۰ سال پيش در مورد هوش مصنوعی و ابزارهای هوشمند مورد نظر بود، يعنی شبيه سازی توان کاری بشر، امروز در سطح وسيعی در محصولات مختلف متبلور شده است، هرچند ۹۹ درصد اين محصولات شباهتی به «آدم آهنی» ندارند. وقتی يک دستگاه اسکنر در فروشگاهی، محصولات خريداری شده مشتريان را حساب می کند و از سياهه اموال شرکت کم می کند و در بخش سفارشات هشدار می دهد که برای خريد مجدد آن قلم کالا اقدام شود ما عملاً شاهد کار رباتی هستيم که نظير روح در سيستم تازه عمل می کند و نه آنکه يک آدم آهنی باشد که در محل توليد ايستاده باشد.
 و مضافاً آنکه با اضافه شدن «آر اف» های دورگير به راحتی اطلاعات به سيستم از طريق شبکه، وارد می شود. اين ابزارها آنقدر در زندگی روزمره جوامع پيشرفته وارد شده اند که بحث اصلی «واقعيت مجازی» يا «واقعيت سايبر» ديگر به اين موضوعات مربوط نميشود هرچند ريشه همه در همان هوش مصنوعی نهفته است*.

اما چالش های آينده در برابر تلاشهای ما برای ساختن آواتار چه خواهد بود. اشاره ای کنم به ننوتکنولوژی و کتاب تاريخی فرانکشتاين اثر ماری شلی. ننوتکنولوژی تلاشی است برای تحقق نظريه فيزيکدان مشهور ريچارد فينمن مبنی بر ساختن جهان از سطح اتم به بالا. اريک درکسلر اين تکنولوژی را پايه گذاری کرد و اکنون رشد زيادی کرده است و ممکن است در آينده در تکامل آواتارها نقش ايفا کند (1).

و بالاخره اگر اينهمه به آعاز نسل جديدی از موجوداتی از نوعی ديگر بيانجامد خوب است هيولای فرانکشتاين در کتاب ماری شلی را بيادآوريم که در پايان کتاب از کلافگی خود، زبان به انتفاد می گشايد که چرا خالق همه جوانب را در زمان خلقت وی نيانديشيده بود. البته فيلم های سينمايی که از روی آن اثر ساخته شده اند تحريف کامل آن کتاب ارزشمند هستند و خوب است علاقمندان خود کتاب را بخوانند که اثری است فراموش نشدنی.

دنيای سايبر مدينه فاضله نيست اما واقعيت وجود اين جهان تازه با همه کاستی ها و بايستگی هايش ديگر غيرقابل انکار است و درک مرزهای نو ما را، هم برای مقابله با خطرات آماده می کند و هم برای بهره وری از امکانات نوظهور.

به اينطريق آنچه در همه پيشرفت های تازه «دنيای مجازی» می بينيم اساساً «مجازی» نيست و حکايت از کاربرد هوش مصنوعی نه فقط برای ساختن توان های کاری انسان بلکه برای شبيه سازی توان های خلاق هنری و احساسی بشر دارد. يعنی در توسعه آواتار نه فقط شبيه سازی از بشر بعنوان ابزاری هوشمند بلکه شبيه سازی کل انسان مورد نظر است و ابديتی ممکن را به بشريت نويد می دهد- همانگونه که پس از دو هزار سال هنوز کتابهای صاحب نظران عهد باستان بر دانش و توليد ما اثربخش هستند و به نوعی ابدی شده اند. و با نزديک شدن جامعه بشری به نقطه انفصالی در حوالی سال ۲۰۴۵، تحولات دنيای سايبر اهميتی در فراسوی آن نقطه ايفا خواهند کرد.

در پايان بی مناسبت نيست اگر يادی کنيم از فريدون اسفندياری، از ايرانيانی که در سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در آمريکا توجه پيشتازانه ای به مهندسی بدن انسان داشت و آينده ای را برای بشريت به تصوير می کشيد که ورای راست و چپ بود و به نظريات خود نام «بالانگر»  داده بود. فريدون اسفندياری در ژوئن سال ۲۰۰۰ در آمريکا فوت کرد و بدنش به صورت کريوژنيک توسط موسسه الکور که خود از مؤسسانش بود، حفظ شده است  (2).
 
 پانويس:
 *ضمنآً در اينجا يادآوری کنم که مفهوم مجازی سازی سِروِرهای کامپيوتری با بحث اين نوشتار ارتباطی ندارد و موضوعی مشخصاً در عرصه نرم افزار است که با توسعه کلاوود کامپيوتينگ روند قدرتمندی در عرصه تکنولوژی «آی تی» به وجود آورده و بحثی تکنيکی و جدا از مباحث مورد بحث در اين نوشتار است.

1. http://www.ghandchi.com/306-Nano.htm
2.http://www.ghandchi.com/368-transhumanism.htm



به اميد جمهوری آينده نگر  دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
پانزدهم مرداد ماه 1391
August 5, 2012


پنجشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۱

پلوراليسم رمز موفقيت اينترنت

پلوراليسم رمز موفقيت اينترنت
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/705-InternetPluralism.htm

مقاله زير حدود يکماه پيش در سه بخش جداگانه در بلاگ فراديد منتشر شده است. اميدوارم اين مقاله مورد توجه خوانندگان قرار گيرد.

بخش اول-پلوراليسم رمز موفقيت اينترنت
http://ir.voanews.com/content/blog/1364560.html 

بيش از 20 سال است که اينترنت دنيای دانشگاهيان و پژوهشگران را پشت سر گذاشته و در ميان همه مردم گسترش يافته است اما همچنان توانسته است يک شبکه واحد باقی بماند در صورتيکه از نظر تکنيکی می توانست به چندين شبکه جهانی موازی تقسيم شود. علت اين موفقيت اينترنت پلوراليسم است که از بدو تأسيس آن مدنظر بوده و دست اندرکاران شبکه اينترنت به اين مهم متعهد مانده اند.
اتفاقاً کشورهايی نظير چين و ايران گرچه به اين شبکه پيوسته اند اما همواره هدفی مونيستی را دنبال کرده اند تا آنجا که ايران طرحی بنام اينترنت ملی را دنبال کرده است که بنوعی اينترنت اسلامگرا است يعنی قرار است اينترنت را در چارچوب موازين اسلامگرايی بازتعريف کند. اگر چنين برخوردی را مؤسسان شبکه اينترنت برگزيده بودند مطمئناً تا کنون اين شبکه به چند تکه تقسيم شده بود.
يکی از برجسته ترين ويژگی های مجموعه های پلوراليستی اين است که با تغييرات بنيادی خود را متحول می کنند و در نتيجه رشد را بدون از هم پاشيدن يکپارچگی سيستم ميسر می سازند، در صورتيکه سيستمهای مونيستی در پاسخ به فشار درونی مشابه، ناگزير به انقلاب و از هم پاشيدن می شوند.
يک نمونه خوب اين اختلاف را در شوروی و بلوک شرق از يکسو و آمريکا و اروپای غربی از سوی ديگر می توان ديد که با تحول فراصنعتی، اولی نتوانست خود را متحول کند و از هم پاشيد در صورتيکه دومی به دليل پلوراليسم در جامعه باز، توانست خود را به درجات مختلف متحول کند، و پديده شگفت آفرين «سيليکان ولی» را در آمريکا که سمبلی از تکامل فراصنعتی شد، در بطن خود پرورش دهد. و تغييرات تازه نه تنها از هم پاشيدگی جوامع غرب را باعث نشدند بلکه موجبات شکوفايی جامعه را در دهه پايانی قرن بيستم مهيا کردند.
دنيای اينترنت نيز تغييرات شگرفی را طی تکامل خود تجربه کرده است اما اجازه نداده است که هيچ دولت يا مذهب يا ايدئولوژی معينی کنترل آن را در دست بگيرد.
البته پلوراليسم به اين معنی نيست که همه چيز در اينترنت هموزن است. آشکار است که ميلياردها داده تازه هر روز به شبکه اينترنت اضافه می شوند و دقيقاً رشد موتورهای جستجوگر در واکنش به اين واقعيت است تا وزن داده های مختلف را از طريق رتبه بندی در پهنه مختصات گوناگون، معين کنند. به عبارتی ديگر وجود پلوراليسم به اين معنی نيست که فرضيه حاملگی به دليل دست دادن زن و مرد هم وزن تئوری لقاح تصور شود.
نه تنها خود اينترنت کثرت گرا است بلکه با رشد اين پديده پلوراليستی، رژيم های ايدئولوژيک و ديکتاتوری به لرزه می افتند. تمام جنبش بهار عربی نه تنها اين واقعيت قرن بيست و يکم را به خوبی نشان داد بلکه باری ديگر تأکيد کرد که رژيم هاي مدعی حفاظت از منافع مردم در آن کشورها، به دليل ديدگاه مونيستی خود، راهی برای نيروهای تحول خواه باقی نگذاشتند جز آنکه تغيير را از طريق برکناری ديکتاتوری های تونس و مصرو ليبی، آغاز کنند.

بخش دوم-یک عالم پلورالیستی
http://ir.voanews.com/content/blog/1364568.html

ويليام جيمز فيلسوف آمريکايی در سخنراني هاي 1907 خود تحت عنوان «يک عالم پلوراليستی» در توضيحی بسيار گويا از پلوراليسم می گويد: با تفسير پراگماتيک وارانه، پلوراليسم يا دکترين آنکه کثرت وجود دارد، به اين معنی است که قطعات گوناگون واقعيت «ممکن است در بيرون» مرتبط باشند. هر آنچه شما ميتوانيد به انديشه بياوريد، هر چقدر بزرگ و فراگير، از نقطه نظر پلوراليستی به نوعی، يا تا اندازه ای، از يک وضعيت حقيقی «بيرونی» برخوردار است. يعنی همه چيز به طرق گوناکون «با» يکديگر هستند، اما هيچ چيز، همه چيز را در بر نميگيرد يا که بر همه چيز غلبه ندارد. لغت «و» در دنباله هر جمله ای ميايد. و چيزی هميشه از قلم ميافتد. «نه کاملأ» بيان بهترين کوشش ها، در هر جای گيتی، جهت دستيابی به جهانشمولی بايستی در نظر گرفته شود. مونيسم، از سوی ديگر، تکيه دارد که وقتي ما به واقعيت توجه ميکنيم، در واقعيتِ واقعيات، همه چيز نسبت به «همه چيز» ديگر متجلی است، در يک همزمانب بزرگ و کمال، که هيچ چيز به هيچ معنی تبعی يا اساسی، نميتواند از بقيه جدا باشد، و همه چيز درهم، در يک تلاقی بزرگ، با يکديگر ادغام ميشوند.
ممکن است تصور شود پلوراليسم و جمع آوری ميلياردها داده، عملاً تصميم گيری و انديشيدن را غيرممکن می کند اما اگر در قرون وسطی متدهايی نظير تيغ اوخام که می گفت آنچه با تعداد کمتر قابل تبيين است نيازی به کاربرد تعداد بيشتر ندارد، در دنيای اينترنت هم آلگاريتم هايی نظير آنگونه که هوش مصنوعی در جستجوگر گوگل تعبيه شده است، قادرند ميلياردها داده را در محورهای های مختلف رتبه بندی کنند و به کاربران در هضم اطلاعات ياری رسانند بدون آنکه دنيای پلوراليستی اينترنت را به جهانی منجمد و مونيستی تقليل دهند. مونيسم مانند جوامع بسته قرون هجده و نوزده و بيست شورش را در بطن خود پروراند و بالاخره هم اين ديوار برلن ها بودند که در پايان قرن بيستم به پايين کشيده شدند.
دولت های ديکتاتوری به بهانه های مختلف از قبيل صرفه جويی و يا امنيت، مانع از حرکت آزاد اطلاعات در سطح جهانی می شوند، و سعی می کنند اين دنيای پلوراليستی سايبر را نيز به دنيای خفقان آلودی نظير آنچه در زندگی بيرون از دنيای سايبر برای مردم خود آفريده اند، تبديل کنند و بدينگونه بازهم ثابت می کنند که مونيسم به انجماد ذهن و بينش سازندگانش ميانجامد - کسانی که حتی از ديدن سقوط خود تا آخرين لحظه عاجزند. قطع کردن اينترنت در مصر توسط حسنی مبارک در آخرين روزهای سقوط دولت او دقيقا چنين تلاشی را از سوی يک ديکتاتور به وضوح نشان داد.

بخش سوم-پلورالیسم و عدالت: ضمانت دموکراسی
http://faradid.ghandchi.com

يکی از مهمترين ضمانت های دوام دموکراسی در غرب، وجود و رشد نهادهای قضاوت مردم بوده است. می دانيم هيتلر زمانی که آراء حزب فاشيست در آلمان تنزل پيدا کرده بود از طريق قانونی که در پارلمان از طريق ائتلافی با چند نيروی ديگر به تصويب رساند، توانست قدرت را بدست گيرد و حتی بعدها پس از تصرف اطريش توانست اکثريت آراء را در انتخابات آزاد کسب کند، اما مهمتر از همه، ضعف نهادهای قضاوت مردم در هردو کشور بود که اجازه داد ديکتاتوری فاشيستی هيتلر، تثبيت شود.
يعنی در دموکراسی ها، اين امکان وجود دارد که حتی امثال هيتلر و حزب فاشيست در انتخابات آزاد پيروز شوند اما تضمين آنکه چنين احزابی نتوانند ديکتاتوری را تثبيت کنند، نهادهای قدرت مردم هستند.
خوشبختانه اينترنت يکی از ابزارهايی است که می تواند در جهان سايبر و حتی در بيرون از آن، در خلق و رشد نهادهای قضاوت مردم مؤثر افتد، آنچه که سالهاست جنبش های مدنی در اقصی نقاط جهان ثابت کرده اند -- نهادهايی که در تعميق دموکراسی در جهان قرن بيست و يکم و در به چالش کشيدن ديکتاتوری ها، نقشی برجسته ايفا کرده و می کنند.
اما وقتی کل اينترنت بصورت انبوهی از داده ها نظير پروژه جنوم است، چگونه می توان در اين مجموعه بزرگ اطلاعات، صورت بندی های مختلف را تشخيص داد و با کمک آنها به نتيجه ای رسيد؟
در عصر ما پروژه جنوم در بيولوژی نشان داده است که نگرش پلوراليستی حتی می تواند در عرصه علم نويدبخش ديدگاهی تازه باشد، هنگاميکه با ديدگاهی مونيستی که از قبل داده ها را محدود می کند، نميتوان به اين هدف رسيد. پروژه جنوم بجای آنکه از فرضيه شروع کند و داده ها را برای اثبات يا رد فرضيه معينی جمع آوری کند، همه اطلاعات ژنی انسان را جمع آوری کرده و به اين طريق با تشخيص اشکال های گوناگون در اين دنيای اطلاعات ژنی، هر روز صورت بندی های تازه تری در سطح ژنی در مورد بيماری ها، ويژگی های بشر و سلامت انسانها، کشف می کند.
رشد اينترنت، جهان مشابهی را تداعی می کند که از سرازير شدن اقيانوس اطلاعات و آسمان پرستاره دنيای سايبر نه تنها وحشتی به خود راه نمی دهد بلکه موتورهای جستجو گرش گويی هر لحظه گنجينه های تازه ای را از دامنه های در دسترس دانش بشری، استخراج می کنند و در اختيار عموم قرار می دهند.
سيستمی که با آن روبرو هستيم دنيايی است پرآشوب يا به اصطلاح فنی «کياتيک.» سيستم های کياتيک حساسيت زيادی به شرايط اوليه دارند يعنی اينکه شرايط اوليه دو توفان که در فاصله چند روز ممکن است اتفاق افتند ممکن است اولی را به کاترينا تبديل کند که شهر بزرگی مانند نئواورلئان در آمريکا را نابود کرد در صورتيکه توفان های دريايی ديگر حتي يک خانه را هم ويران نکردند. به همين طريق منحنی های صورت بندی های داده های ما در اينترنت در همسايگی هم قرار ميگيرند و نوعی تراکم مدارهای تکرارشونده را از خود نشان می دهند که ما را قادر به تشخيص روندهای آينده در اين مجموعه داده های فراوان و پراکنده می کنند.
زمانی بود که وضعيت آب و هوا قابل پيش بينی نبود و همه پيش بينی ها غلط از آب در می آمد. طرح سيستم های کياتيک نشان داد که راه حل مسأله، از بين بردن يا تقليل اطلاعات موجود نيست بلکه نگرشی نو به اين داده هاست که صورتبندی های مختلف اين عرصه را قابل تميز می کرد. هندسه برخال يا فراکتال آقای «مندلبرو» به استقبال اين داده های پراکنده رفته و به بهترين وجه پيش بينی آب و هوا را ميسر ساخت.
به همين شکل آنها که واقعيت پلوراليستی دنيای سايبر را درک می کنند بيشتر از آن بهره مند خواهند شد. يک روز واقعه کنی 2012 در آفريقا توفانی در اينترنت به پا کرد و روزی ديگر کليپ ويديويی از خانم ناظر اتوبوسی در روچستر نيويورک در آمريکا که مورد آزار بچه های دبيرستانی قرار گرفته بود توفان ديگری در اينترنت به پا کرد و او 600 هزار دلار پاداش صبر خود را گرفت.
اما همه امکانات اينترنت مثبت نيستند. چه بسيار شرکت های بزرگ که با استفاده از وکلای متبحر نوعی سيستم های پرسنلی ساخته اند که پرونده های قطور از متقاضيان شغل بايگانی کرده اند يعنی بدون آنکه اين افراد مرتکب جرمی شده باشند عليه شان از اين پرونده ها هنگام استخدام، سوء استفاده می شود. اين روش ها نوعی تبعيض عليه متقاضيان کار را که جرج اورول در کتاب 1984 خود در مورد باصطلاح برادر بزرگ هشدار می داد، تداعی می کند.
به عبارتی ديگر همه عوامل مثبت و منفی در اين دنيای سايبر وجود دارند و در نتيجه نه دنيای سايبر بهشت است و نه جهنم. اما آشکار است که رمز موفقيت اينترنت دقيقاً در همين پلوراليستی بودن آن است.


به اميد جمهوری آينده نگر  دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دوازدهم مرداد ماه 1391
August 2, 2012