سه‌شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۳

نقد غلط از رضا شاه به نفی رهبری می رسد

نقد غلط از رضا شاه به نفی رهبری می رسد
سام قندچی
 http://www.ghandchi.com/805-reza-shah.htm

بحث در مورد دوران رضا شاه بررسی تاريخ مدرن ايران است و به همين دليل نيز افراد عادی غيرسياسی که دوران رضا شاه را ديده اند هميشه در مورد دستاوردهای آن زمان سخن می گويند حتی آنهائی که عميقاً با سلطنت مخالف هستند. جالب است که خود رضا شاه نيز در ابتدا با برنامه جمهوری به پيش آمد و به اصرار برخی روحانيون سرشناس آن زمان بالاخره برنامه خود را به سلطنت تغيير داد. اما اهميت بحث رضا شاه به دليل شاه شدنش نيست. رضا شاه می توانست رئيس جمهور باشد و بازهم به همانگونه که عمل کرد تاريخ ايران را رقم بزند به اين معنا که شديداً برای پيشبرد مدرنيسم تلاش کند و در عين حال اين مهم را به شيوه های استبدادی به انجام رساند. در نتيجه موضوع سلطنت و جمهوری اساس موضوع بررسی دوران رضا شاه نيست.
 
رضا شاه مانند بسياری از پادشاهان مستبد اما موفق ايران رهبر قادری بوده است. می دانيم بسياری از پادشاهان مستبد ايران رهبرانی بسيار نالايق بودند. اين واقعيت به اين معنی است که هنگام نقد از رضا شاه درست است وقتی به عدم برخورد دموکراتيک وی اشاره می شود، به دام نقدهای غلط متداول از او نيافتيم که رهبری مؤثر او برای گسترش مدرنيسم در ايران را  بفراموشی می سپارند. رضا شاه نه تنها در مورد موضوعات فرهنگی نظير لباس مدرن رهبری توانمندی از خود نشان داد بلکه در عرصه های اقتصادی مختلف نظير ايجاد کارخانجات مدرن و جاده سازی و دادگستری نوين و همچنين بنيانگذاری نهادهای سکولار نظير مدارس و دانشگاه ها شخصا نقش رهبری را ايفا کرد. البته در همين حال متأسفانه روش استبدادی به او اجازه نداد قادر شود مردم را شريک در اين تصميم گيری ها کند و بسياری از دستاوردهای جامعه به سبب نداشتن ريشه مردمی پس از شهريور 1320 به راحتی از دست رفتند.
 
 اما اهميت رهبری رضا شاه غيرقابل انکار است. مقايسه ای ساده بين سال های کوتاه دولت رضا شاه با سالهای 1320 تا 1332 نشان می دهد که در دوران دوم هيچيک از رهبران سياسی ايران نتوانستند رهبری مؤثری برای جامعه ايران از خود نشان دهند. درست است که حضور متفقين در اين مورد بی تأثير نبوده است اما دوران قبل از رضا شاه پس از پيروزی مشروطيت نيز به همينگونه بوده است که مجلسيان بجای طرح های راهبردی فقط به بيان اختلاف نظرها بسنده می کردند. گوئی نيروهای دموکراتيک مدرن در جامعه ايران رهبری کردن را مساوی استبداد دانسته و فقط  تبادل نظر می کردند و به راهبرد و طرح برنامه و متشکل کردن نيروها بر حول پلاتفرم سياسی خود، توجهی نداشته اند.
 
جالب است که در 35 سال گذشته که اپوزيسيون چمهوری اسلامی تأکيد بسيار مؤکدی بر روی موضوع دموکراسی گذاشته است دوباره فقدان توان رهبری در نيروهای سياسی ايران به اوج خود رسيده است. رهبری عنصری لازم برای توسعه مدرن در همه جای دنيا بوده است و دموکراسی به معنی رويگردانی از رهبری مؤثر نيست بلکه عکس آن است. اگر اکثريتی رئيس جمهور معينی را برای 4 سال انتخاب می کنند، آن رييس جمهور بايد رهبری کند هرچند اقليت هم بايد آزاد باشد که برای انتخاب شدن در چهار سال بعد فعاليت کند. دموکراتيک بودن به اين معنی نيست که نيروئی که امروز قدرت را در دست دارد جامعه را رهبری نکند.
 
متأسفانه نيروهای دموکراتيک در ميان سکولارهای ايران در ارتباط با رهبری جامعه بسيار ضعيف عمل کرده اند. دکتر مصدق که در ميان سکولارهای ايران بيشترين نقش رهبری را با پيشبرد ملی کردن صنعت نفت انجام داد برای گام های بعدی خود چندان برنامه ای نداشت و حداکثر عباراتی نظير موازنه منفی را بعنوان پلاتفرم سياسی مطرح می کرد. رهبری به معنی داشتن برنامه و استراتژی برای مراحل بعدی کار است و نيروهای مختلف سياسی مدرن لازم است پلاتفرم خود را پيش از رسيدن به قدرت با مردم در ميان گذارند و اتفاقاً دموکراسی نيز وقتی تأمين می شود که مردم اين برنامه ها را درک کرده و از آنها حمايت کنند و به رهبران خود برای متحقق کردن پلاتفرم مورد نظر رأی دهند و ياری رسانند نه آنکه رهبران منتظر مردم باشند که برای آينده برنامه ارائه کنند.
 
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم خرداد ماه 1393
May 27, 2014


ایران#
#iran
iranscope@
ayandehnegar@
ghandchi@

سه‌شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۳

نتيجه حصر ميرحسين موسوی

نتيجه حصر ميرحسين موسوی
سام قندچی
 http://www.ghandchi.com/804-hasr-e-mousavi.htm

در اين نوشتار منظور طرفداری يا ضديت با هيچيک از نيروهايی نيست که مطرح می شوند؛ هدف گزارشی از واقعيت موجود است.
 
پس از رويدادهای جنبش سبز آقايان ميرحسين موسوی و محمد تقی کروبی و خانم ها زهرا رهنورد و فاطمه کروبی درحصر خانگی قرار گرفتند و سه نفر اول تا به امروز در حصر خانگی هستند. اگر آقای موسوی به هر دليلی در بحبوحه جنبش سبز فوت کرده بود، مطمئناً نيروهايی که به دور ايشان حلقه زده بودند رهبر راديکالتری را بر می گزيدند. اگر هم آقای موسوی آزاد مانده بود، يا خود مواضع راديکالتری در ادامه جنبش سبز اتخاذ می کرد، يا آنکه مانند آقای خاتمی توان رهبريشان در ميان هواداران اصلاح طلبان کاهش می يافت و رهبران راديکالتری به ميدان می آمدند؛ همانگونه که در آستانه انتخابات 88 اساسا آقای موسوی با اتخاد مواضع راديکالتر آقای خاتمی را از کانديداتوری حزب مشارکت  کنار زد. البته در مورد آقای موسوی و گزينه های مختلفی که می توانست انتخاب کند در اولين سالگرد جنبش سبز در خردادماه 1389 بحث های مفصلی طرح شدند (1).
 
اما رژيم تصميم گرفت آقای موسوی را در حصر خانگی قرار دهد و حتی آقای کروبی را که از حزب ديگری بود به همراه ايشان در حصر قرار داد و به اينطريق دو رهبر اصلی اصلاح طلبان در جنبش سبز در حصر قرار گرفتند. در سالهای اخير بسياری از زندانيان سياسی ايران نظير شادروان فرزاد کمانگر از درون زندان به رغم مخاطرات زياد نظرات سياسی خود را منتشر می کردند. مرحوم آيت الله حسينعلی منتظری نيز در حصر بسيار راديکال عمل کرد. آقايان موسوی و کروبی در حصر به نوع خود عمل کرده اند اما رهبری اصلاح طلبان را از دست ندادند چرا که در هر صورت حصر را با ايستادگی تحمل کردند و حاضر به توبه نشدند. در نتيجه ظاهرا برای جمهوری اسلامی نتيجه حصر خوب بود و توانست نيروهای اصلاح طلب را مهار کند در صورتيکه اگر آقايان موسوی و کروبی کشته شده بودند يا آزاد مانده بودند مطمئناً رهبری اصلاح طلبان راديکالتر شده بود.  با اينحال بی مناسبت نيست اگر از خود سؤال کنيم که آيا نتيجه حصر خانگی آقايان موسوی و کروبی فقط محافظه کار تر شدن احزاب اصلاح طلب بوده است؟
 
واقعيت اين است که به موازات محافظه کار تر شدن رهبری اصلاح طلبان بسياری از هواداران احزاب اصلاح طلب به سازمان مجاهدين خلق جلب شده اند. اگر حصر مصدق در زمان شاه از يکسو تضعيف و محافظه کار تر شدن جبهه ملی را با خود به همراه داشت، از سوی ديگر نيز رشد جنبش مسلحانه چريکی را باعث شد. حصر موسوی و کروبی در چند سال اخير نتيجه مشابهی را با خود به همراه داشته است.
 
در همين حال به روی کار آمدن دولت روحانی هم برای اصلاح طلبان و هم برای اصول گرايان ظاهرا فرصتی بوجود آورده تا به نوعی قادر شوند شانه از بار مسؤليت خالی کنند. به عبارت ديگر اگر خواست های اصلاح طلبان به دست نيايد از آنجا که دولت روحانی به معنی حکومت ميرحسين موسوی نيست و حتی به اذعان خود وی اصلاح طلب هم نيست، گفته خواهد شد که اگر ميرحسين موسوی در قدرت بود چنين نتيجه ای بدست نمی آمد. اصول گرايان هم می توانند هر نتيجه نامطلوب برای مردم را به گردن اصلاح طلبان بياندازند و بگويند تلاشهای روحانی برای جامه عمل پوشاندن به خواستهای اصلاح طلبان سبب شکستهاست. نتيجه کار به اين معنی است که آلترناتيوهای راديکال خارج از رژيم قوی تر می شوند و از آنجا که اکثر نيروهايی که به دور اصلاح طلبان حلقه زده بودند تمايلات اسلامی دارند، اين دلسردی ها از رهبری اصلاح طلبان بيشتر بنفع مجاهدين تمام شده است چرا که بزرگترين جريان اپوزيسيون که هنوز پرچم اسلامی در فعاليت های سياسی خود به کار می برد همين سازمان مجاهدين خلق است.
 
در اين ميان جريانات سکولار و بويژه غيرمذهبی، برعکس تصور برخی نيروهای اصلاح طلب، در همه اين سالها دشمنان آنها نبوده اند. نکته قابل ذکر در اين رابطه آنکه مجاهدين خلق سالهاست تلاش کرده اند سکولاريسم را درک کنند و قبول سکولاريسم را بعنوان غيرمذهبی بودن تلقی نمی کنند و برای جلب همکاری ديگر نيروهای سکولار همواره در تلاشند. همچنين بخشی از اصول گرايان در داخل کشور در سالهای اخير تلاش کرده اند سکولاريسم را درک کنند و خود، با تبليغات سوء عليه آنهائی که سکولاريسم را ضد مذهب معرفی می کنند، در افتاده اند. اما متأسفانه جريانات اصلاح طلب تا توانسته اند از سکولاريسم فاصله گرفته اند، آنهم زمانی که بيشترين همياری با اصلاح طلبان را همين سکولارها در همه اين سالها بويژه در دوران جنبش سبز انجام دادند. اگر رهبران اصلاح طلب که همواره از نياز به رشد آگاهی مردم سخن می گويند در پنج سال اخير آگاهی خود را در اين رابطه رشد می دادند به سکولاريسم می رسيدند (2).
 
به هر حال  رشد راديکاليسم در جنبش سياسی ايران در پی ادامه حصر رهبران اصلاح طلبان، غيرقابل انکار است؛ در عين حال واقعيت اپوزيسيون ايران نشان می دهد که اکثريت نيروهای سکولار غيرمذهبی راديکال نيستند.
 
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
سی ام ارديبهشت ماه 1393
May 20, 2014



ایران#
#iran
iranscope@
ayandehnegar@
ghandchi@

یکشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۹۳

ايران در آستانه سالگرد روحانی

ايران در آستانه سالگرد روحانی
سام قندچی
 http://www.ghandchi.com/803-rouhani-anniversary.htm

آنچه در زير می آيد به معنی تأييد نگارنده از واقعيات مطرح شده نيست بلکه هدف نوعی واقع گرايی است که متأسفانه نه در ميان مخالفان افراطی آقای روحانی در چپ و راست ديده می شود و نه در ميان هواداران اصلاح طلب او.
 
حدود يکسال از انتخاب آقای حسن روحانی  بعنوان رييس جمهور ايران می گذرد. اگر شانزده سال پيش آقای خاتمی با حمايت مردمی سرکار آمد و در پی ترور فروهرها و ضعف برخورد او به وقايع 18 تير دانشگاه از حمايت مردمی او کاسته شد، آقای روحانی نه تنها از اول هم از حمايت مردمی برخوردار نبود بلکه همچنان نيز از حمايت مردمی برخوردار نيست. حمايت از آقای روحانی در انتخابات از يکسو حمايت مردمی پشتيبانان اصلاح طلب او نظير آقايان خاتمی و تاجزاده بود و از سوی ديگر حمايـت هيئت حاکمه پشتيبانان آيت الله رفسنجانی و آيت الله خامنه ای بود.
 
در واقع سيد محمد خاتمی و حتی محمود احمدی نژاد شخصا بسيار بيش از آقای روحانی از حمايت مردمی برخوردار بودند. اين واقعيت تأثير عمده ای بر دولت روحانی داشته و خواهد داشت. حدود يکسال از عمر دولت روحانی می گذرد و نه تنها از حمايت مردمی برخوردار نيست بلکه با شديدترين نارضايتی از سوی مردم روبروست. واقعيت اوضاع اقتصادی و سياسی شايد بسيار بهتر از دوران محمود احمدی نژاد است. همچنين حمايت های مداوم سيد محمد خاتمی و آيت الله رفسنجانی از يکسو و حمايت آيت الله خامنه ای از سوی ديگر به دولت روحانی بويژه در عرصه مذاکرات بين المللی ياری رسانده است اما نارضايتی مردم کم نشده که افزايش هم يافته است. شايد نظير داستان جن غول پيکر در شيشه است (1) به هرحال هرچه هست اين نارضايتی شديد مردم از دولت روحانی واقعيت دارد.
 
اگر بخواهيم مقايسه ديگری با دوران آغاز دولت خاتمی کنيم نظر مثبت مردم به اصلاح طلبان در آن روزگار بود و اين اميد که آقای خاتمی می تواند تغيير ايجاد کند. نه تنها دانشجويان بلکه بسياری مردم عادی که سالها از دولت نااميد بودند آقای خاتمی را از خود دانسته و او را از ته دل رئيس جمهور خود خطاب می کردند و حاضر به فداکاری بودند تا که دولت او موفق شود. درست است که نه آقای روحانی خود را اصلاح طلب می داند و نه مردم او را اصلاح طلب می خوانند اما هم مردم بعد از تجربه شکست رهبری اصلاح طلبان در جنبش سبز به توان رهبری اصلاح طلبان اعتقادی ندارند و هم آنکه آقای روحانی را نظير خاتمی از خود نمی دانند. البته نفرتی هم از دولت روحانی ندارند اما فکر می کنند بعد از سرکوب جنبش سبز توسط سپاه پاسداران ديگر هيچ نيروی مردمی قادر به ايجاد تغيير نيست و فکر می کنند قدرت در دست سپاه است و روحانی کاره ای نيست و مردم هم از پس سپاه بر نمی آيند و فقط حمله آمريکا می تواند سپاه را شکست دهد. وقتی هم تجربه حمله عراق يادآوری می شود که در عمل خود مردم آماج حمله صدام قرار گرفتند گوئی گوش شنوايی نيست.
 
بنظر می رسد سرکوب جنبش سبز در سال 1388 تأثيری نظير سرکوب 15 خرداد در سال 1342 داشته است و نقطه عطفی هم برای رژيم و هم برای جنبش سياسی و مدنی در ايران شده است.
 
در همين حال سپاه در بسياری از طرح های شهرک سازی موفق بوده است و پروژه هايی نظير برج های شهر قدس (قلعه حسن خان قديم) و درياچه چيتگر بسيار چشمگير هستند. حضور نظامی سپاه نيز در تهران اساسا ديده نمی شود و پس از سالها نيروهای انتظامی امنيت شهر را در دست دارند. البته گفته می شود طرح هائی مانند پارازيت بر روی برنامه های ماهواره ای توسط پيمانکاران سپاه انجام می شود که قراردادی با شرکت چينی زی تی ئی بسته و در محلات مختلف نظير نارمک در کنار آنتن های تلفن های همراه ديش هائی برای پخش پارازيت بر روی برنامه هائی نظير بی بی سی و صدای آمريکا پخش می کنند. مردم می گويند اين امواج قوی که در محلات مختلف تهران پخش می شود آسيب های جسمی و روانی برای اهالی محل به دنبال داشته است.
 
از سوی ديگر ترس شديدی از تجزيه طلبان در ايران وجود دارد. بسياری فکر می کنند که حمله آمريکا قريب الوقوع است و تجزيه طلبی نظير آنچه در سوريه روی می دهد در ايران هر لحظه می تواند شعله برکشد و فرار حتی به ترکيه بعنوان يک راه حل تصور می شود. جالب است که بسياری از اقليت های اتنيکی در ايران بيشتر از ديگران از تجزيه طلبان وحشت دارند.
 
حمايت از رضا پهلوی در ميان دانشجويان افزايش يافته است. رضا پهلوی بعنوان شخصيتی سکولار و مدرن ديده می شود که بر عکس اصلاح طلبان، بيرون از جمهوری اسلامی قرار دارد. حتی برنامه های تلويزيونی فرستنده های خارجی که روش های اصلاح طلبان را دارند و لزوماً هم اصلاح طلب نيستند از مقبوليت برخوردار نيستند و برنامه هايی مورد توجهند که بيرون از سيستم در پی راهيابی هستند.
 
متأسفانه افراد آگاهی که در جريانات سياسی و مدنی در ايران فعال بوده اند هنوز در مقايسه با جريانات سياسی و مدنی در غرب در برخی عرصه ها خيلی عقب مانده اند. مثلاً گرچه در زمينه هايی نظير درک سکولاريسم و تبعيض های قومی رشد ديده می شود و مثلا جوک های ضد اقوام مختلف کاهش يافته است اما جوک های ضد همجنس گرايان همچنان متداول است.
 
اينترنت اساساً به دليل فيلترينگ بعنوان منبع خبری ارزش خود را از دست داده است. وی پی اِن صدای آمريکا بخاطر مراجعه کننده زياد تقريبا غيرقابل استفاده است. وی پی اِن هايی که گفته می شود متعلق به خود وزارت اطلاعات است در ايران قابل خريد است و مردم برای مراجعه به سايتهايی نظير فيس بوک از آنها استفاده می کنند که رژيم هم مسأله ای ندارد. در نتيجه بيشتر فعاليت های اپوزيسيون خارج که بر اينترنت متکی است مورد توجه نيست. اما تلويزيون های دولت های خارجی نظير صدای آمريکا و بی بی سی به رغم همه پارازيت ها مورد توجه قرار دارند. فيلترينگ اينترنت اهميت رسانه های دولت های خارجی را که قادرند از تلويزيون ماهواره ای استفاده کنند افزايش داده است. البته تلويزيونهايی نظير تلويزيون پارس، ايران فردا، من و تو و کانال های جم ترکيه هم در ايران بيينده دارند.
 
برنامه تلويزيونی بسيار محبوب در ايران برنامه "بفرماييد شام" در تلويزيون من و تو است. جالب است که تلويزيون جمهوری اسلامی نيز برنامه ای با عنوان مشابه درست کرده است. اين برنامه تلويزيون من و تو به اين دليل محبوب است که زندگی مهاجران ايرانی در کشورهای ديگر را نشان می دهد. در 35 سال گذشته ايران بيشترين مهاجر را در تاريخ خود داشته است و به همين دليل بسياری از مردم می خواهند بدانند زندگی واقعی آنها که راه مهاجرت را برگزيده اند چيست. اين موضوع هم روحيه سردرگمی مردم ايران را آشکارا نشان می دهد.
 
شايد در همه تاريخ ايران هيچگاه روحيه سرمايه داری در تاروپود مردم به اندازه زمان حاضر پرقدرت نبوده است. آنچه ماکس وبر در مورد پروتستانيسم و روحيه لازم برای توسعه سرمايه داری می گويد را شايد امروز بيش از هر زمان ديگری در ايران می شود ملاحظه کرد. گويی هر جوانی در پی ساختن بيزينسی برای خود است. آنچه در مورد تاريخ اوائل توسعه سرمايه داری در قرن هجدهم در اروپا گزارش شده است را امروز می توان در ايران به وضوح ديد و شايد اين امر باعث است که نظير تعجب نويسندگان آندوران در اروپا بسياری  فاسد شدن و سقوط اخلاقی جامعه را فرياد می زنند؛ اما، در واقع شاهد رشد سريع سرمايه داری در ايران امروز هستيم. البته فساد دولتی نيز در ابعاد وسيعی ديده می شود که آشکارا نرخی برای انجام هر کار معين در دفاتر دولتی وجود دارد. جالب است در ميدان کاج سعادت آباد در تهران اتوموبيل های چند ميليادری به وفور ديده می شوند که گفته می شود به آقازاده ها تعلق دارند اما اصل واقعيت رشد سريع سرمايه داری در جامعه است يعنی هر جوانی که بتواند، با هيچ سعی می کند برای خود بيزينسی برپا کند. 
 
 
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
شانزدهم ارديبهشت ماه 1393
May 6, 2014
 

ایران#
#iran
iranscope@
ayandehnegar@
ghandchi@

جمعه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۳

Worldview of a Smart Monkey جهان بينی ميمونی هوشمند

جهان بينی ميمونی هوشمند
http://www.ghandchi.com/802-worldview.htm


Worldview of a Smart Monkey
http://www.ghandchi.com/802-worldview-eng.htm


جهان بينی ميمونی هوشمند
سام قندچی
 http://www.ghandchi.com/802-worldview.htm

English Text متن انگليسی
از همسر اسقف ورسستر نقل شده است که در مورد تئوری تکامل داروين گفته بود: اميدوار باشيم حقيقت نداشته باشد. اما اگر که حقيقت داشت، اميدوار باشيم اطلاع عمومی از آن حاصل نشود.
 
اساساً آن خانم از اينکه با ميمونها نسبتی داشته باشد خجالت می کشيد.
 
امروز سخت است کسی نسبت انسان ها و ميمونها را بتواند انکار کند و يا که بخواهد اميدوار باشد اين حقيقت پنهان بماند. انديشيدن در مورد خود بمثابه ميمونی هوشمند تصوری خيلی دور از واقعيت نيست. شايد 100 سال بعد در بخش های مختلف بدن و مغز ما تغييرات اساسی بوجود آيد و بسياری اجزاء مصنوعی و هوش مصنوعی به آن اضافه شود اما در زمان کنونی ما هنوز چندان تفاوتی با انسان های يک ميليون سال پيش نداريم.
 
جهان بينی های مذهبی که به دوران آغاز تمدن های بشری برميگردند هنوز با ما هستند. برای برخی انسانهای روشن بين سخت است به اين باور باشند که مذهبی بتواند مالکيت کامل حقيقت را داشته باشد و در نتيجه در ميان پيروان همه مذاهب و در همه نقاط جهان نظرات عرفانی مرسوم بوده است. شعر زير از مولوی بهترين بيان اين نکته است وقتی که موسی و فرعون را بعنوان دو سايه از حقيقت توصيف می کند و می گويد:

چونک بی‌رنگی اسیر رنگ شد
 موسیی با موسیی در جنگ شد
 
عرفان مطمئناً تصور مالکيت بر حقيقت را نسبت به هر مذهب معينی کمتر به خود راه می داد. اما دانش بشری گسترش پيدا کرد و آشکار بود باور به اينکه زمين و اجرام سماوی در هفت روز خلق شده اند با کشفيات علمی قابل تطابق نبود حتی اگر همه مذاهب به شکل عرفانی بر اين نظر توافق ميکردند. بنابراين علم چالش اصلی عرفان شد گرچه نظير مذهب، تمايل بيشتری به ايجاد اين تصور داشت که مالکيت حقيقت را در دست دارد.
 
طی تکامل علوم و تکنولوژی پنج قرن گذشته بيش از پيش آشکار شد که هر قدر ما از زمان خود از نظر زمانی و از کره زمين از نظر مکانی دور شويم، ديدگاه های علمی ما نظير ديدگاه های مذهبی به گمانه زنی نزديکتر می شود اما با اينحال خردپردازی های علمی نظير تئوری بيگ بنگ می بايست که از معيارهای سخت تجربی عبور کنند و ما چنين نظريات علمی را از روی ايمان نمی پذيريم هر قدر هم برای دانشمند معين يا علم معينی احترام قائل باشيم. حتی تئوری های انشتين همچنان سالها پس از درگذشت وی تحت آزمايشهای سخت قرار می گيرند.
 
فلسفه های علمی ابتدايی نظير ماترياليسم قرن هجدهم فرض می کردند که پيش بينی های علمی جديد را می توان در زمان و مکان بطور نامحدود با استنتاج تعميم داد. کيهانشناسان بيشتر به تئوری استدی استيت در مورد جهان تمايل داشتند. نسبيت انشتين، تئوری کوانتا و بالاخره تئوری بيگ بنگ ضربات مهلکی نه تنها بر مطلق گرائی ماترياليسم مکانيکی وارد آوردند بلکه ماترياليسم ديالکتيک کمونيستها را نيز از ميدان به در کردند. علم هيچ دگم و جزم انديشی را بمثابه موضوع ايمانی نمی پذيرد. به همين دليل نيز تلاشهای نازی ها و کمونيستها برای ساختن دگمی ابدی از علم، شکست خورد.
 
می دانيم جهان ما 14 ميليارد سال عمر دارد. اما به سختی چيزی را در فراسوی مکان و زمان می توانيم درک کنيم و اينکه آيا ابعاد بيشتر و جهان های ديگری ممکن است وجود داشته باشد. علم بشری ممکن است تا مدت زمانی طولانی پاسخی برای اين سؤالات نداشته باشد. در چنين مواردی استنتاجات علوم مختلف می تواند همانقدر ارزش داشته باشد که گمانه زنی های مذاهب مختلف؛ اما، تفکر علمی به هيچ دگم و جزم انديشی نظير ماترياليسم ديالکتيک متوسل نمی شود تا برای خود نوعی قطعيت و اطمينان کامل خيالی، ايجاد کند.
 
علم امروز از ماترياليسم قرن هجدهم فرسنگها فاصله دارد. نه تنها پديده هايی نظير کوارک های تئوری کوانتا بخشی از علم کنونی هستند بلکه علم امروز برای ارزيابی از چيزهايی فراسوی ابعادی که حسيات بشر قادر به رديابی باشند نيز تلاش می کند و چنين گمانه زنی هايی را تخيلات غيرعلمی نمی پندارد. اين امر بمعنی عقب رفتن به ايدئولوژی ها و مذاهب عهد عتيق نيست اما نشان می دهد که ما آماده ايم گستره بزرگتری از پديده ها را مورد تفحص قرار دهيم. برای علم فرابشری بسيار بيشتر از علمی که با ماترياليسم محدود می شد، عرصه پژوهش وجود دارد.
 
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
پانزدهم ارديبهشت ماه 1393
May 5, 2014
 
  Worldview of a Smart Monkey
 Sam Ghandchi
 http://www.ghandchi.com/802-worldview-eng.htm

 Persian Text متن فارسی
 http://www.ghandchi.com/802-worldview.htm

 Bishop of Worcester’s wife is quoted as saying the following about Darwin's Theory of Evolution that ‘Let us hope it is not true. But if it is true, let us hope it does not become generally known.’

 Basically she was ashamed of being related to the apes.

 Today hardly anybody denies the relation of humans and apes nor would imagine the truth can be hidden. Thinking of ourselves as a smart monkey is not really too farfetched. We still look pretty much like the primitive humans. Maybe in the next 100 years various parts of our body and our brain will go through major changes and even be augmented by many artificial parts and artificial intelligence but for now we are still not much different from the humans of a million years ago.

 Religious worldviews which date back to the birth of human civilizations are still with us. For some enlightened humans it has been hard to believe that one religion can have the sole ownership of the truth and thus mysticism has been around among adherents of all religions and in different parts of the world. Rumi's following poem gives the best description of it where he describes Moses and Pharoah as two shades of the truth:

 Since colorlessness became the captive of color, a
 Moses went into battle with a Moses

 Mysticism was surely less prone to having the illusion of having ownership of the truth than any particular religion. But as human knowledge expanded, it was obvious that believing in Earth and heavenly bodies having been built in 7 days could not be reconciled with our scientific discoveries even if many religions agreed on it. So science became a major challenge to mysticism although, similar to religions, it had more inclination to create the illusion of having the ownership of truth.

 In the last five centuries of science and technology, it has become increasingly clear that as we get farther from our times and from the Earth, in time and space, our scientific views become as speculative as the religious views, although we still require scientific theories such as Big Bang theory to go through the rigorous experimental requirements and do not just accept them by faith no matter how much we revere a specific scientist or scientific discipline. Even Einstein's theories were put to rigorous tests long after his death.

 Early scientific philosophies such as 18th century materialism assumed that extrapolation of our new science in time and space can be infinite. Cosmologists were more tilted towards Steady State theory of the universe. Einstein's Relativity, Quantum Theory and later the Big Bang theory were major blows to the pseudo-certitude of not only mechanistic materialism but they blew away the dialectical materialism of communists. Science does not accept any dogma as a matter of faith. This is why the attempts of Nazis and Communists to make an eternal dogma out of science failed.

 We know that our universe is about 14 billion years old. But we hardly understand anything beyond that, in space or time, or if other dimensions and parallel universes are possible. We have no answers to these questions and human science may not have answers to them for a long time. In such areas, extrapolations of various scientific disciplines may be as good as speculations of various religions but scientific mind will not resort to any dogma like dialectical materialism to have a pseudo-certitude.

 Science of today is far from the materialist science of 18th century. Not only the phenomena like quarks of quantum theory are part of this science but it is open to investigate things beyond the dimensions that our human senses can detect and does not consider such speculations as unscientific hallucinations. This is not going back to the ideologies and religions of antiquity but it shows we are now ready to examine a bigger scope of phenomena by post-human science than it was possible with a science bound by materialism.

 Sam Ghandchi, Editor/Publisher
 IRANSCOPE
 http://www.ghandchi.com
 http://www.iranscope.com
 May 5, 2014

 

ایران#
#iran
iranscope@
ayandehnegar@
ghandchi@