چهارشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۵

نکاتي درمورد بحث هاي من درباره فدراليسم

http://kurdeayandehnegar.blogspot.com/2006/12/blog-post.html

مهدويت-بخش دوم-اميد يا نااميدي جمهوري اسلامي

مهدويت-بخش دوم-اميد يا نااميدي جمهوري اسلامي
سام قندچي

يک ماه و نيم پيش در بخش اول اين مقاله نوشتم که "طرفداران مهدويت در جمهوري اسلامي آن کاري را دارند ميکنند که همتاياينشان در رژيم هائي نظير شوروي، در اول کار کردند، و نه در آخر!" و متذکر شدم که "حکومت هاي ميلناريانيستي millenarianist ، جدا از آنکه چقدر طرفدارانش بخواهند خود را نظير ژنرالهاي يک رژيم انقلابي تازه پا که از حمايت مردمي که ديگر در کنترل ندارند برخوردار است، نشان دهند، نميتوانند در دوران سقوط اينگونه رژيم ها مدت زيادي دوام بياورند [http://www.ghandchi.com/458-Mahdaviat.htm]."

ممکن است بعد از ديدن نتايج انتخابات خبرگان فکر کنيم که امروز پايان احمدي نژاد و برنامه مهدويت است. با وجود آنکه آغاز سقوط جمهوري اسلامي را قبلاً متذکر شده ام [http://www.ghandchi.com/448-aghazepayan.htm] اما بنظر من تحليل از نتايج انتخابات کنوني بمثابه پايان يافتن پروژه ميلناريانيسم millenarianism صحيح نيست.

نتايج انتخابات شايد معضل فقهي آيت الله مصباح يزدي را که در قسمت قبل متذکر شدم، ساده کرده باشد، و براي طرفداران آقاي مصباح يزدي ديگر دجالي که در جنگ با امام زمان قد علم کرده مشخص شده باشد و او هم کسي نباشد مگر آيت الله هاشمي رفسنجاني، و مبارزه نماينده مهدي موعود يعني آقاي مصباح با دجال نيز گرچه از نظر فقهي ميتواند تا اخر زمان و صحراي محشر ادامه پيدا کند، وليکن مطمئناً در واقعيت بزودي در مجلس خبرگان آغاز شده، و با مرگ آيت الله خامنه اي به نتيجه خواهد رسيد. البته اين اتفاق تازه اي در جمهوري اسلامي نيست و يک بار در همان اوائل اين رژيم يک نيروي افراطي ديگر يعني مجاهدين در کشمکش با همين رفسنجاني، البته خيلي سريع خود رهبر جمهوري اسلامي يعني آيت الله خميني را با همين لقب دجال مزين کردند. ولي اصحاب آقاي احمدي نژاد هنوز حرمت آيت الله خامنه اي را دارند.

در بخش اول مقاله نوشتم که "اين قابل فهم است که فردي بخواهد خود را با راه حل هاي آماده قابل دسترس گذشته بمثابه نوشداروئي براي دردهاي امروز، تسلي دهد، اما متأسفانه اين راحتي زود گذر خواهد بود و آرامش روان وقتي چندان تفاوتي در زندگي واقعي بوجود نياورد، مايه يأس و شکست خواهد شد، همانگونه که درباره قولهاي آقاي احمدي نژاد در نخستين روزهاي دولت او نوشتم [http://www.ghandchi.com/340-Utopianism.htm]."

آيا واقعاً يأس و شکست به اين زودي باعث فروريختن نيروهائي شد که به دور احمدي نژاد حلقه زده بودند؟ بنظر من نه و هنوز زود است که فکر کنيم که آن نتيجه نهائي از هم اکنون اتفاق افتاده است. پس در اين انتخابات چه شد؟

کادرهاي اصلي آقاي احمدي نژاد در انتخابات خبرگان در آخرين مراحل بسيج براي انتخابات دچار چند دستگي شدند و نتوانستند نيروهاي افراطي در داخل ايران را متحد کنند. درست برعکس آنها، طرفداران آقاي رفسنجاني با درس گرفتن از انتخابات رياست جمهوري توانستند ائتلاف وسيعي شکل دهند و حتي حزب توده را هم با خود همساز کنند.

جالب است که در کمپ احمدي نژاد، زريبافان در نبرد رودر رو یا مهدي چمران و ديگر همکاران اصول گراي گذشته، جرياني بنام "رايحه خوش خدمت" بوجود آورد که همه جا با شکست کامل مواجه شد و برخي آنرا بمثابه شکست کامل احمدي نژاد تلقي کردند. بنظر من در انتخابات قبلي در آخر کار حتي محسن رضائي هم به زريبافان و چمران و افروغ ايمان آورد و در آخر رفسنجاني را بخاطر آنها رها کرد و سايت بازتاب هم به اصحاب امام زمان پيوست.

حتي در زمان درگيري هاي لفظي اخير محسن رضائي و رفسنجاني درباره جنگ عراق، هنوز محسن رضائي خود را از متحدين جبهه امام زمان ميديد. وليکن کم کم با پاشيدن گروه مرکزي کادرهاي احمدي نژاد، محسن رضائي هم مستقل از هم احمدي نژاد و هم رفسنجاني، به سراغ خامنه اي رهبر جمهوري اسلامي رفت و از او خواست که "رهبري" کند و موضوع عدم اجراي در صد بزرگ خصوصي سازي هاي معوقه را مطرح کرد و کلام خامنه اي براي اجراي آنها و نه اجراي بيشتر پروژه عدالت آقاي احمدي نژاد. و همچنين رهبري آقاي خامنه اي به اين معني بود که بگذارد هردو کمپ لشگر کشي هايشان را نه فقط در عرصه اقتصادي بلکه در رأي جمع کردن بکنند و اين انتخابات را به باز ترين مسابقه بين *صاحبان قدرت* در تاريخ جمهوري اسلامي تبديل کنند.

اما چرا کادرهاي لشکر امام زمان يک باره اينگونه پاشيدند. بنظر من طرفداران زريبافان و چمران تکنوکرات هائي هستند که در عين حال بسيار حشک مذهبي هستند و بحث هاي مصباح و ترس از انگ هاي حجتيه و بهائي بودن اين ها را به وحشت انداخته است، و متحد نگه داشتن اين ها بايستي خيلي ايدئولوژيک باشد بر عکس ائتلافهاي پراگماتيستي که براي اطرافيان رفسنجاني براحتي مؤثر است. اين ها ميترسند که کافر نشوند. حتي پاسداران نظير آقاي محسن رضائي بيشتر نظامي هستند تا ايدئولوژيک و با اينکه کادرهاي احمدي نژاد غير نظامي و غير آخوند هستند، ولي ايدئولوژيک تر هستند، و بيخود نيست که در ابتدا نام اصول گرا را برگزيدند، و جالب است که در کمپ اين ها کمتر ملايان سنتي قرار دارند.

جالب تر هم آنکه آقاي احمدي نژاد در خارج از ايران توانسته است که اتحاد موفقي از نيروهاي افراطي طرفدار خود بوجود آورد از کمونيستهاي افراطي نظير هوگو چاوز تا افراطيون ديکتاتوري نظير موگابه تا فاشيستهاي اروپا و آمريکا. اين گسترش مهدويت فراسوي اسلام هم ترس ديگري در دل طرفداران آقاي احمدي نژاد انداخت چرا که اينها متعصبين مذهبي هستند و ميترستند که مبادا ناخود آگاه بهائي شده باشند و حتي حجتيه هم همانقدر بار منفي در تاريخ جمهوري اسلامي دارد.

از سوي ديگر برعکس اصحاب احمدي نژاد و مصباح يزدي که بفکر اتحاد به دور آخرت و مهدي موعودند، اطرافيان هاشمي رفسنجاني خيلي خوب ميدانند که دنيا چيست و از ترس شبح تحريم هاي اقتصادي که هر روز به ايران نزديکتر ميشود، همگي متحدند. اينها ميدانند که حتي روسيه هم نظير فروشندگان اسلحه به سرخپوستان، اگر جنگي با غرب در گيرد، در کنار نيروهاي افراطي دنيا که متحدين آقاي احمدي نژادند، يعني امثال ديويد دوک و هوگو چاوز، نخواهد ايستاد، و ريسک از دست دادن مشتريان غربي خود را نخواهد کرد و خوب آگاه است که چقدر نقت و گاز به اروپا ميفروشد و چقدر معامله با آمريکا دارد. در نتيجه صف بندي روشني نيز از نظر سمت گيري خارجي بين طرفداران مهدويت و طرفداران دنيويت يعني پراگماتيستهاي جمهوري اسلامي که بروشني محور روابطشان با اروپا است و با روسيه و آمريکا و چين هم نزديکند، وجود دارد.

هردو طرف يارگيري هاي خود در سطح بين المللي را در يکسال گذشته به اوج خود رساندند و گوئي نظير زمان قاجار است که در همه کشورهاي اطراف ايران قدرت هاي بين المللي مستقيماً عمل ميکردند ولي در ايران هرکدامشان باندازه کافي حامي دارند که نيازي به دخالت مستقيم نباشد، هرچند نظير سالهاي پايان جنگ جهاني دوم که انگليس يکي دو شاهزاده قاجار را هنوز بمثابه آلترناتيو خارج از رژيم موجود آنزمان، بعنوان نقشه اضطراري داشت، امروز نيز چنين است، وي اصل توجه همه قدرت هاي جهان به نيروهاي داخل رژيم جمهوري اسلامي است. حتي جناح رفسنجاني سالهاست که در آمريکا سفير نيمه رسمي خود را دارد، با اينکه دولت ايران سفارتي ندارد!

دعواي اصحاب مهدي موعود و طرفداران دجال در جمهوري اسلامي شديد تر خواهد شد، وليکن اپوزيسيون بجاي اتلاف وقت با طرفداري از اين يکي يا آن، بهتر است آلترناتيو آينده نگر خود را بسازد، چرا که هر دوي اين برنامه هاي رژيم جمهوري اسلامي براي نجات اين رژيم از سقوطي است که نتيجه واپسگرائي اين سيستم است که در قرن بيست و يکم خود را با ضديت با *سکولاريسم*[http://www.ghandchi.com/302-Secularism.htm] تعريف ميکند، و اين اصل ريشه معضلي است که براي هردو رقيب قدرت در جمهوري اسلامي، لاينحل است.

به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
29 آذر 1385
December 20, 2006


---------------------------------------------------------
مقالات تئوريک
http://www.ghandchi.com/

فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html