سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۲

آموزش به زبان مادری: آری يا نه؟


آموزش به زبان مادری: آری يا نه؟
سام قندچی
صمد بهرنگی از شخصيت های مردمی پرنفوذ سياسی و ادبی معاصر آذری ايران و نويسنده کتاب "کندوکاو در مسائل تربيتی ايران" تدريس به زبان مادری در آذربايجان را مورد تأکيد قرار می داد و كتابی برای تدريس کلاس اول ابتدائی نوشت و در سوگش گفته شد هدف او از نگارش آن کتاب اين بود که "بچه‌ های آذربايجاني مجبور نباشند سو و چرك را آب و نان بنويسند و نفهمند چرا."
از سوی ديگر شادروان احمد کسروی مورخ نامدار آذری ايران اين بحث را مطرح کرده است که زبان ترکی به سرزمين آذربايجان تحميل شده است. فرض کنيم حرف کسروی درست باشد. در بسياری کشورهای مستعمره زبان انگليسی برايشان تحميلی بوده است اما دوست دارند همچنان به آن زبان تکلم کنند. اين ادعاها که تاريخاً چه کسی به چه کسی زبان يا دين ديگر را تحميل کرده است موضوعات کار مورخان است و قرار نيست مردم کشوری بر اين مبنی زبان يا مذهبشان را تغيير دهند.

در اينکه اکثريت مردم خطه آذربايجان ايران به زبان ترکی آذری سخن می گويند شکی وجود ندارد و اصل بحث هم اينجاست. به عبارت ديگر سوال اين است که آيا بنفع کودکان آذری است که به زبان مادری در مدارس آموزش ببينند که بنظر می رسد صمد بهرنگی اينگونه می انديشيده است؛ يا که بنفع آنهاست که به زبان فارسی يا زبان ديگری در مدارس تحصيل کنند، حال چه زبان ترکی در تاريخ تحميلی بوده است و چه نبوده تغييری در اين انتخاب نمی دهد؟

برخی نظير خود صمد بهرنگی تصور می کردند که اگر آموزش به زبان مادری نباشد بچه درست مفاهيم را درک نمی کند. اين تصور در ميان بسياری از زبانشناسان نيز در دورانی که صمد بهرنگی می نوشت مرسوم بود. در زمان ما نه تنها بسياری از محققين ديگر چنين نظری ندارند بلکه تجربه ميليونها ايرانی که به خارج مهاجرت کرده اند بويژه در اروپا و آمريکا نشان داده است که آموزش کودکانشان به زبانی که زبان مادری نبوده نه تنها مانعی در برابر پيشرفت آنها ايجاد نکرده است بلکه حتی از همکلاسی هايی که اهالی کشورهای محل اقامتشان بوده اند هم پيشی گرفته اند. همه اين ادعاها که بچه بايد به زبان مادری تحصيل کند غلط از آب در آمده و اتفاقا بچه های دوزبانه با هوش تر و بهتر بار می آيند.

درنتيجه ايرانيان بيشتر و بيشتر به آموزش چند زبانه روی آورده اند و اين تجربه گرانبهای ايرانيان مهاجر می تواند به خود ايران نيز منتقل شود. يعنی برعکس تصور صمد بهرنگی اينکه بچه در خانه به آب بگويد "سو" و در مدرسه بگويد "آب" نه تنها به رشد درک او از مفهوم "آب" ضرر نميزند بلکه درک او را عميق تر هم می کند. ممکن است که کودک دو زبانه ديرتر به تکلم آيد اما وقتی که به سخن می آيد درک بهتری هم از زبان مادری و هم از زبان آموزش از خود نشان می دهد.

البته ممکن است سؤال شود که آيا نبايد کودکان در آذربايجان حق داشته باشند که خواندن و نوشتن به زبان ترکی را بياموزند. بنظر اينجانب نه تنها چنين حقی بايد وجود داشته باشد بلکه دولت بايد امکانات آن را در همه مدارس فراهم کند. سؤال بعدی اين است که آيا زبان آموزش علوم هم بايد انتخابی باشد يعنی ترکی يا فارسی يا زبانی ديگر. بنظر اينجانب بهتر است آموزش علوم به زبان انگليسی صورت گيرد چرا که در عصری که ما زندگی می کنيم زبان انگليسی نه تنها زبان بين المللی است بلکه زبان بعدی در جهان بفاصله بسيار زيادی از انگليسی قرار دارد يعنی ديگر مانند 50 سال پيش نيست که بعد از انگليسی در فاصله کمی زبان فرانسه قرار داشت. حتی زبان دوم بين المللی در زمان حاضر بعد از انگليسی با فاصله زياد عملا قابل تعيين نيست ممکن است در برخی عرصه ها چينی باشد، در برخی اسپانيايی و غيره. مثلا در عرصه ديپلماتيک فرانسه هنوز بعد از انگليسی مطرح است اما در عرصه آرشيتکت ايتاليائی بعد از انگليسی . اين ها همه واقعيات موجود است. در نتيجه کودکان چه در نقاط ترک و کرد و بلوچ و عرب زبان و چه در نقاط فارس زبان بنفعشان است که علوم و رياضيات را به زبان انگليسی بياموزند. ضمنا ثروتمندان ايران هميشه توانسته اند فرزندان خود را به مدارس بين المللی نظير رستم آبادی و ايران زمين بفرستند و اين مردم عادی بوده اند که از چنين امکانی برخوردار نبوده اند.  بالاخره اينکه آيا تدريس يک زبان در همه کشور بعنوان زبان رسمی که امروز زبان فارسی است درست است؟

در آمريکا ابدا در قانون اساسی زبان رسمی وجود ندارد. در برخی کشورها چند زبان رسمی وجود دارد. دو نمونه چين و هند می توانند برای پاسخ به سؤال بالا درس آموز باشند. در هندوستان تعداد بسياری زبان رسمی وجود دارد و هيچ زبانی نيست که همه مردم کشور بلد باشند. در مناطق بزرگی همه تاميل حرف می زنند و در مناطقی هندی. به همين دليل هم عملا زبان انگليسی نقش رابط عمومی را ايفا می کند. در چين بعکس زبان مندرين زبانی است که در کل کشور اکثريت می اموزند. کدام روش برای ايران می تواند مفيد باشد. عملا اکثريت مردم در ايران زبان فارسی را بلد هستند و در نتيجه منطقی است که تدريس عمومی آن بعنوان زبان رابط همه کشور دنبال شود هر چند دليلی وجود ندارد که زبان های ترکی و کردی و بلوچی و عربی و آسوری و ارمنی هم در مناطقی که مردم به آن زبانها حرف می زنند رسميت نداشته باشند و متون دولتی به هر دو زبان منتشر نشوند. در دنيای جديد گلوبال تکنولوژی های جديد اين امکان را بوجود آورده اند که زبان رابط عمومی بدون استبداد در کشور شکل بگيرد و انتخابی باشد. در نتيجه احتياجی به تحميل مستبدانه زبان رسمی در کشور نظير چين نيست. بين المللی شدن زبان انگليسی در اينترنت خود بهترين گواه اين انتخاب آزادانه است. سيستم ترجمه اتوماتيک گوگل که در دستگاه های ديگر قابل تعبيه است همزمانی تبديل زبانها را آسان کرده است هرچند هنوز کامل نيست.

بسياری از مقالات علمی و فلسفی امروزه اول به زبان انگليسی نوشته می شوند و نه به زبان مادری نويسنده چون بيشتر کسانيکه متخصص آن عرصه ها هستند انگليسی می دانند و به اين شکل نظرات نويسنده مورد بررسی خوانندگان بيشتری قرار می گيرد. دانشمندان ايران نظير ابوعلی سينا زمانيکه اساس نوشته های فلسفی و علمی و پزشکی به زبان عربی نوشته می شده است به عربی نوشته اند. امروز بسياری موضوعات سياسی ایران را بهتر است به زبان فارسی نوشت چون کسانيکه مسأله شان اين بحث هاست فارسی می دانند. تا آنجا که به زبان های کردی و ترکی و عربی و بلوچی در ايران مربوط می شود، اگر خود ترک بودم و در ايران زندگی می کردم ترجيح می دادم بجه ام دروس ابتدايی و متوسطه را به فارسی ياد بگيرد. همچنين اگر  برايم امکانش بود بيشتر واحدهای علمی را ترجيح می دادم به انگليسی در مدرسه ياد بگيرد که زبان بين المللی امروز است. البته دوست داشتم در مدرسه کلاس تدريس زبان ترکی هم مهيا بود تا کودکم خواندن و نوشتن زبان ترکی را نيز بياموزد. همانطور که در آمريکا در اکثر مدارس متوسطه امکان آموختن زبان اسپانيايی وجود دارد. اما اينکه فکر کنيم علوم را بايد به زبان مادری ياد گرفت اشتباه است.

تا آنجا که به موضوع فدراليسم در ايران مربوط است مخالفت خود را با فدراليسم قومی بارها تأکيد کرده ام (1). همچنين توضيح داده ام که چرا بايد تجزيه طلبی درباره ايران را محکوم کرد (2). اما دفاع خود را از فدراليسم استانی برای ايران به روشنی گفته ام (3). موضوعات تاريخی در اين مورد هم در محافل سياسی ايران به تفصيل بحث شده اند (4). با اينحال بحث تدريس زبان مادری در مدارس و نيز گزينش زبان آموزش هيچ ربطی به فدراليسم ندارد و اگر نظام سياسی ايران غيرفدرال باشد نيز بحث های بالا مطرح است.

به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
سوم ارديبهشت ماه 1392
April 23, 2013

پانويس:

1.  فدرالیسم قومی طرحی ارتجاعی برای آینده ایران

2. چرا تجزیه طلبی را محکوم باید کرد

3.  «فدرالیسم استانی» و روند دموکراتیزه کردن ساختار قدرت

4. کردها و شکل گیری دولت مرکزی در ایران

جمعه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۲

رد کردن اصلاح طلبی معنايش چيست؟


رد کردن اصلاح طلبی معنايش چيست؟
سام قندچی


-------------------------
بعدالتحرير 26 آوريل 2013
پاسخ دکتر اسماعطل نوری علا
------------------------
 
سايت سکولاريسم نو در بالای صفحه نخست شماره امروز جمعه سی ام فروردين ماه خود اين عبارت را درج کرده است: "سکولاريسم نو «اصلاح طلبی در حکومت اسلامی» را دشمنی با سکولار دموکراسی می داند."

شخصا به رغم مخالفت با اصلاح طلبی ارتجاعی (1) خود را يک اصلاح طلب می دانم و اکثريت سکولاردموکراتهای ايران را نيز اصلاح طلب ميشناسم. قبلا هم مفصلا در اين مورد نوشته ام و از کسانيکه با اصلاح طلبی مخالفند سؤال کردم که معنای مخالفتشان يا اين است که طرفدار انقلاب در ايران هستند که در آن صورت بايد راه انقلاب را توضيح دهند و اينکه چگونه عملکرد خود را اقدامی در آن سو می دانند، يا اينکه بايد خواستار جنگ با ايران باشند! اين هم مقاله ای که در آن مفصلا نظرم را توضيح داده ام که دوست عزيزم دکتر اسماعيل نوری علا با عنوان بهتر "کنفرانس پراگ و اصلاح طلبی مترقی" يک ماه و نيم پيش در سکولاريسم نو منتشر کرد:


اصلاح طلبی چه مترقی باشد و چه ارتجاعی به اصطلاح "در حکومت اسلامی" است چرا که دولت در ايران همين جمهوری اسلامی است. اگر کسی نخواهد اين حکومت را از طريق اصلاحات تغيير دهد در آن صورت يا خواستار انقلاب است يا که در پی جنگ. مضافاً آنکه اگر کسی حتی سکولار انقلابی است بازهم چطور می تواند اصلاح طلبان مترقی را دشمن سکولاردموکراسی قلمداد کند؟ به هرحال هر دو اين مسائل برايم سؤال هستند بويژه سؤال اول که اگر کسی با اصلاح طلبی مخالف است معنايش را چرا روشن نمی گويد که طرفدار انقلاب است و يا جنگ، و اگر اولی چرا توضيح نمی دهد که قرار است چگونه انقلاب صورت گيرد يعنی راه انقلاب چيست و خود اين نيرويی که به انقلاب معتقد است در 34 سال گذشته چه اقدامی در راستای انقلاب انجام داده است؟

معنای مفاهيمی نظير اصلاحات و انقلاب در علم سياست بسيار روشن است و نمی شود با بازی با اين کلمات بحث اصلی را مخدوش کرد. اگر کسی با جريان معينی که اصلاح طلبی ارتجاعی را دنبال می کند مخالف است نبايد اصلاح طلبی يا انقلاب را بطور کلی از معنا تهی کند بلکه بايد بر ترقی خواهی (2) تأکيد ورزد!

به هر حال همانطور که در مقاله بالا نوشتم اگر نظر اينجانب يعنی تلاش برای اصلاحات غلط باشد و راه انقلاب درست باشد در آنصورت آنهاييکه به راه انقلاب معتقدند لازم است با شفافيت اعلام کنند که چنين هدفی را دنبال می کنند همانگونه که سازمان چريکهای فدايی خلق در دوران شاه هدف خود را به روشنی انقلاب اعلام کرد و برای آن سازماندهی کرد نه آنکه جنگ و کودتا را بنام انقلاب به مردم ايران ارائه کند.

به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
سی ام فروردين ماه 1392
April 19, 2013
پانويس:

1. اصلاح طلبي ارتجاعي
2. ترقی خواهی در عصر کنونی- متن کامل - ويرايش دوم

یکشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۲

پيشنهادی برای سکولارها در انتخابات 1392

پيشنهادی برای سکولارها در انتخابات 1392
سام قندچی
 
سکولارهای ايران طی 34 سال موجوديت جمهوری اسلامی اساساً از ارائه کانديدا برای انتخابات مجلس و انتخابات رياست جمهوری در ايران محروم بوده اند. اما، جمعی از سکولارها انتخابات ها را تحريم کرده اند، شماری به کانديداهای اصلاح طلب رأی داده اند و تعدادی  نيز به کانديداهای غيراصلاح طلب رأی داده اند.
 
انتخابات رياست جمهوری 1392 تا دو ماه ديگر برگزار خواهد شد. نظرات اصلاح طلبان در مورد اين انتخابات در مطبوعات اپوزيسيون بحث شده است. نظرات تحريم کنندگان نيز که اساساً نگران داغ شدن تنور انتخابات رژيم هستند، روشن است.  خود نيز نظرم را در مورد شرکت يا عدم شرکت در انتخابات های جمهوری اسلامی و بحث به اصطلاح داغ شدن تنور انتخابات به روشنی يک هفته پيش از انتخابات رياست جمهوری سال 1388 نوشتم و نيازی به تکرار نيست (1).
 
شايد بتوان امسال صندوق هايی را در شهرهای مختلف ايران بطور سمبليک برای سکولارها اعلام کرد تا رأی خود را به آن صندوق ها بريزند. درست است که آن صندوق ها در دست مسؤلين جمهوری اسلامی است و هيچ ناظر بين المللی برای تأييد نتايج آراء وجود نخواهد داشت، و درست است که سکولارها کانديدای خود را در انتخابات جمهوری اسلامی ندارند، اما دليلی وجود ندارد که سکولارها نتوانند به فرد مورد علاقه شان که به احتمال زياد در ليست تأييد شده شورای نگهبان نخواهد بود، رأی دهند. مثلا هرکسی می تواند به خودش رأی دهد.
 
مهم اين است که رأی دادن در اين صندوق ها حتی به شکل سمبليک نشان خواهد داد سکولارها در ايران نيروی غيرقابل انکاری هستند. آينده معلوم خواهد کرد که بالاخره جمهوری اسلامی سکولارها را برسميت خواهد شناخت تا اجازه دهد که کانديداهای خود را در انتخابات داشته باشند. اما چنين اقدامی می تواند آغاز حضور فعال سکولارها بعنوان يک نيرو در انتخابات های جمهوری اسلامی باشد.

به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
هجدهم فروردين ماه 1392
April 7, 2013

پانويس:

1. آيا من در انتخابات شرکت ميکنم؟