سه‌شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۲

تسليت به خانواده و دوستان دکتر امين فکرت

تسليت به خانواده و دوستان دکتر امين فکرت
سام قندچی


از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش

 چند لحظه پيش خبر درگذشت آقای دکتر محمد امين فکرت را در سايـت صدای آمريکا خواندم:

متأسفانه در دوسال اخير به دليل گرفتاری های زياد شخصی توفيق تجديد ديدار با اين همکار قديمی صدای آمريکا ميسر نشد و با نهايت تأثر اکنون از درگذشت وی مطلع شدم. زمانی که شب ها تا صبح در صدای آمريکا کار می کردم بحث های زيادی را با يکديگر در مورد تاريخ معاصر ايران داشتيم و بسياری از تجربه های دست اولی را که اين دوست گرامی از انقلاب و مهاجرت با اينجانب در ميان گذاشت در هيچ کتابی نميتوان يافت. اميدوارم روزی بتوانم در مورد خاطرات آن عزيز بنويسم. درگذشت اين انسان بزرگ را به همسر و فرزندان و همه خانواده و دوستان او تسليت می گويم و برايشان آرزوی صبر دارم. يادش زنده باد.

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
چهارم تير ماه 1392
June 25, 2013

 
*ويديو صدای آمريکا
 
 
ghandchi#
ayandehnegar#

دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۲

نامه ای به دکتر نوری علا در مورد طرح جديد

نامه ای به دکتر نوری علا در مورد طرح جديد
سام قندچی
دوست عزيز دکتر اسماعيل نوری علا با سلام و خسته نباشيد،

از اينکه مرا در آغاز اين تلاش تازه تان برای ايجاد وحدت طرفداران دموکراسی و سکولاريسم در ايران (1) بخاطر داشتيد سپاسگزارم و مايه افتخار من است و بويژه وقتی می بينم با همه ناراحتی های جسمانی لحظه ای از تلاش برای نهادينه کردن دموکراسی در ايران فروگذار نکرده ايد چيزی جز تحسين نمی توانم بيان کنم. بيش از 45 سال پيش که در نوجوانی در دبيرستان بخاطر ابراز نظر سياسی مورد سرزنش و تهديد قرار گرفتم، تا به امروز، همچنان برای تحقق همين خواست کوچک سياسی در ايران در ادامه هزينه کردن از زندگی فردی و آسايش خود و خانواده ام دريغ نکرده ام. موضوع دموکراسی در عرصه سياسی ايران بحثی شخصی نبوده و نيست و قرار نيست نه تلاشگران اين امر انسانهای کاملی باشند و نه آنکه همه مردم ايران انسانهای کاملی شوند تا جامعه ايران از نظر سياسی دموکراتيک اداره شود همانطور که مردم اروپا و آمريکا نيز انسانهای کاملی نيستند وليکن قرن هاست از سيستم سياسی دموکراتيک بهره مند هستند. 

در نتيجه در طرح اختلافات ابداً هدف اين نيست که مخالفان خود را انسانهای کمتری بدانيم. بحث درباره اختلاف نظری در مورد رسيدن به سيستم سياسی دموکراتيک در ايران است و هدف آنگونه حملات شخصی نيست که نظير رهبران کالت های مذهبی و سياسی خود را فرشته بپنداريم و مخالفان خود را اهريمن معرفی کنيم. شما را در جنبش سياسی ايران فردی يافتم که صادقانه در پی هدفی مشابه بوده است و نه آنکه مانند بسياری مدعيان در اين جنبش بخاطر جاه و مقام هر دروغی بگويند و بحث ها را شخصی کنند و هر انسانی را تخريب کنند بدون آنکه از شفقت بوئی برده باشند و واقعاً برای آزادی و حريم خصوصی ارزشی قائل باشند و به خيال خود قاضی و دادستان و وکيل مدافع در مورد زندگی ديگران باشند گويی کعب الاخبارند و با پشت سر حرف زنی به خود اجازه دهند برای هرکس حکم صادر کنند و خود را منزه جلوه دهند و حتی در خارج کشور در شرايط عدم وجود فشار رژيم های مستبد با هزار نيرنگ حق کشی کنند و با زندگی مخالفانشان بازی کنند حال به دليل اختلاف ديدگاه سياسی يا فکری باشد و يا به دليل حسادت و رقابت و جاه طلبی.

با نگاهی به تلاشهايی که برای برقراری دموکراسی در ايران شده به اين نتيجه رسيده ام که محول کردن تصميم روشنفکران ايران در مورد رژيم آينده به بعد از تشکيل مجلس مؤسسان و رفراندوم قانون اساسی کار درستی نيست و بايد موضع مشخص خود را به روشنی اعلام کرد ولی نه بعنوان موضع مردم ايران بلکه به عنوان موضع اکثريت روشنفکرانی که به برقراری دموکراسی در ايران معتقدند. اما پيش از آنکه نظرم را بگويم که جمعبندی اکثريت روشنفکران ايران را در مورد شکل نظام آينده چه می بينم می خواهم سطور زير را در مورد سلطنت پهلوی به شما بنويسم چرا که می بينم بسياری از پادشاهی خواهان همچنان درک غلطی از بحث هايم در اين مورد دارند.

از نظر اينجانب نه تنها پادشاهی خواهان ايران و مشخصا طرفدارن رژيم پهلوی حق دارند نظرات خود را بيان کنند و برای پلاتفرم سياسی خود فعاليت و مبارزه کنند بلکه شخصا همواره از حق آنها دفاع کرده و می کنم همانگونه که سلطنت طلبان فرانسه پس از بيش از 200 سال هنوز پلاتفرم سياسی خود را تبليغ می کنند. همچنين شاهزاده رضا پهلوی نه تنها حق دارد بعنوان رهبر پادشاهی خواهان ايران فعاليت کند بلکه نظير هر فرد ديگری حق دارد خود را رهبر کل مردم ايران تلقی کند و برای کسب آراء مردم تلاش ورزد.

شخصا هيچ پدرکشتگی با آقای رضا پهلوی و خانواده پهلوی نداشته و ندارم. در واقع خانم فرح پهلوی از منسوبين خانوادگی من هستند. پسر عموی خانم فرح پهلوی آقای باقر طباطبايی ديبا همسر دختر دايی من ماهرخ بود که از بچگی آنقدر نزديک بوديم که ماهرخ با پسرش به خانه پدری می آمد و در حوض خانه ما بازی می کرد. حتی بعد از انقلاب کميته به خانه پدرم ريخت چون فکر می کردند رضا پهلوی آنجا پنهان شده است. گرچه شخصا هيچگاه ارتباطی با دربار نداشتم و در آمريکا نيز هيچوقت تماسی با آقای رضا پهلوی، خانم فرح پهلوی و خاندان ايشان نداشته ام اما ابدا بغض و کينه شخصی از آنها ندارم. درست است پسر عمويم احمد قندچی که در 16 آذر 1332 کشته شد با جبهه ملی بود اما در خانواده ما همه نحله های فکری حضور داشتند و اختلافات سياسی ربطی به روابط خانوادگی نداشت. مثلاً مادرم در مراسم ختم مادر خانم فريده ديبا حضور داشت. يا اينکه يک خاله و شوهر خاله ام از سران هوادار خمينی بودند و ديگری هم از سران هوادار حزب توده. اکنون همه اينها فوت شده اند و راحت می توانم اين واقعيات را بنويسم. در فاميل ما از سران حزب پانيرانيست تا حزب اللهی و توده ای و طرفدار قوام السلطنه و مصدق و شاه همه بودند. ای کاش در کل ايران که اختلافات سياسی به همين شکل وجود داشت همه می توانستند نظراتشان را بدون ترس از زندان و شکنجه و اعدام آزادانه بيان کنند. در نتيجه ابدا آنچه نظراتم در مورد پادشاهی خواهی است کينه شخصی نيست و تحليلی سياسی است.

از نظر اينجانب اکثريت روشنفکران ايران به اين نتيجه رسيده اند که راه آينده ايران يک جمهوری دموکراتيک و سکولار است و در نتيجه هرگونه ايجاد تشکيلاتی که اين جمعبندی را بخواهد کمرنگ کند تا فراگير شود غلط است و باعث می شود که مردم ايران تصور کنند اکثريت روشنفکران ايران پس از 30 سال هنوز در مورد نظام آينده نتوانسته اند به جمعبندی برسند. البته اگر عدم تصميم واقعيت بود من نمی گفتم که چيز ديگری بگوييم تا مردم گيج نشوند اما واقعيت اين نيست که اکثريت روشنفکران ايران برايشان روشن نباشد. روشن است که اگر فردا جمهوری اسلامی منحل شود همين روشنفکران ايران هستند که طرح های قانون اساسی آينده و رژيم مورد نظرشان را مطرح خواهند کرد و اگر در 34 سال قادر نبوده اند به اين جمعبندی که اکثريتشان چه فکر می کنند برسند مردم حق دارند به توان آلترناتيو جمهوری اسلامی شک کنند. و تازه باز تکرار می کنم که اين امر واقعيت ندارد و برای اکثريت روشنفکران ايران نوع نظام آينده روشن است. حتی مردم هم در اين 30 سال هيچگاه به رژيم بخاطر جمهوريت اعتراض نکرده اند. با اينحال در همه جلساتی که برای رضايت سلطنت طلبان تشکيل شده است تعداد زيادی از روشنفکران حضور دارند که تأکيد دارند جمهوريخواه هستند اما پلاتفرمی را امضا می کنند که نظام آينده را به بعد از رفراندوم محول می کند. اين کار غلط است. وقتی اکثريت معتقد به نظام جمهوری هستند بايد برای آنهم برنامه بريزند و در عين حال از حق سازمانهای پادشاهی خواه برای حضور فعال در صحنه سياسی ايران در حال و آينده دفاع کنند.

به هر حال می دانم که طرح شما با نظر اينجانب در تقابل است و دليل نوشتن اين سطور نيز ابدا تلاش برای منصرف کردن شما از کوشش تازه تان نيست و هميشه احترام خود را برای شما اعلام کرده و می کنم اما بنظرم هر طرحی که بندی نظير بند هفدهم بيانيه شما را دارد به جايی نخواهد رسيد. بند 17 شما می گويد: "ما بيش از هر امری نگران مسائل اينجا و اکنون اپوزيسيون خارج کشوريم چرا که اگر نقشی برای اين اپوزيسيون در سرنوشت کنونی و آيندهء ايران وجود داشته باشد اين نقش به دخالت ندادن اختلافات نظری مختلفی وابسته است که حل و فصل آنها تنها با اراده و تصميم آزادانهء ملت ايران و در دوران پس از فروپاشی حکومت اسلامی ممکن است. بدين لحاظ ما بحث دربارهء شکل و نحوهء کار حکومت و دولت و مديريت سکولار دموکرات کشور و مسائل ديگری از اين دست را، که مجلس مؤسسان و رفراندوم قانون اساسی آينده در مورد آن تصميم می گيرند، از دستور کار خود خارج ساخته ايم."

همانطور که در سطور بالا اشاره کردم لازم است که به روشنی هواداری خود را از جمهوری دموکراتيک و سکولار بعنوان نظام سياسی آينده ايران بيان کنيم و در عين حال آشکارا حمايت خود را از تلاشهای پادشاهی خواهان دموکرات اعلام کنيم و آنها را دوستان دموکراسی خواهی ايران قلمداد کنيم.

ببينيد مسأله نه هراس است و نه دشمنی و خط کشی با پادشاهی خواهان. تا آنجا که به هراس مربوط می شود، از پادشاهی خواهان وقتی قدرت و ساواک را در ايران در دست داشتند هراسی نداشتيم که حالا داشته باشيم. دشمنی و خط کشی هم هدف نيست، ديگر همه بحث های سلطنت در ايران موضوعات تاريخ است و دعوايی در مورد مسائل امروز نيست. مسأله اين است که ديگر اين بحث برای اکثريت روشنفکران ايران تمام شده است همانطور که بعد از سالهای 1870 برای اکثريت روشنفکران فرانسه تمام شد گرچه پس از آن تاريخ هم تا به امروز سلطنت طلبان بعنوان يک جريان سياسی در فرانسه حضور دارند. بحث اين است که امروز اکثريت روشنفکران ايران جمهوريخواه هستند حتی اکثريت آنهائی که نقش بسيار مثبتی برای خاندان های پادشاهی از جمله خاندان پهلوی در تاريخ ايران قائل هستند. مسأله نظر در مورد آينده است. همانطور که متذکر شدم همه اين 30 و چند سال مخالفت مردم و روشنفکران ايران با رژيم نه تنها بخاطر جمهوريت نبوده است بلکه اتفاقاً در هواداری از جمهوريت بوده است.

در نتيجه روشنفکران ايران هم برای خودشان و هم برای شفافيت با مردم بهتر است حقيقت طرفداری از جمهوری را با مردم به روشنی در ميان بگذارند و به دروغ نگويند که تصميمشان را بعد از مجلس مؤسسان و رفراندوم خواهند گرفت چرا که از هم اکنون دقيقا می دانند تصميمشان چيست. اين را حتی 20 سال پيش با اين اطمينان نميشد گفت که اکثريت روشنفکران ايران جمهوريخواه هستند. اکنون بيش از دو دهه است که مبارزات مردم ايران مشخصا برای نجات جمهوريت از اسلاميت است. مسأله ربطی هم به داشتن يا نداشتن يک چهره معروف ندارد. همانطور که مذهبی ها خمينی را اختراع کردند سکولارها هم شخصيت های خود را آفريده و خواهند آفريد. تنها کسی که رضا پهلوی را بعنوان شخصيت ملی خواسته به ما تحميل کند دولت های خارجی بوده و هستند وحالا هم آنقدر که ايشان مطرح هستند به برکت قدرت های خارجی است و به اذعان برخی طرفدارانشان با اينهمه پول و امکانات آنچه ارائه کرده اند تبعيض بوده است و حملات حتی به نزديکترين افراد به خودشان. مسأله با پادشاهی خواهی نه هراس است و نه حذف رهبر آن و آقای رضا پهلوی هم با اين انتخاب توان يا عدم توان خود را نشان داده است اما جدا از داشتن توان يا عدم توان، وی تا زنده است رهبر طرفدارانش خواهد بود و شخصا فکر می کنم جنبش روشنفکری ايران بهتر است به کار خود بپردازد و به حق پادشاهی خواهان در حضور در صحنه سياسی آنگونه که دوست دارند و با رهبری آقای رضا پهلوی برای آنها احترام بگذارد
 
با اينحال عدم اعلام تصميم صريح روشنفکران در برهه کنونی آنها را به سرنوشت برخی دچار خواهد کرد که هم مسخره پادشاهی خواهان شده اند و هم مسخره جمهوريخواهان. مسأله اين است که واقعيت نظام آينده از ديدگاه اکثريت روشنفکران ايران عدم وجود يک نظام سلطنتی حتی به نوع کامبوجی و اسپانيايی آن است و اين حقيقت را بايد به مردم گفت نه آنکه بگوئيم ما خود جمهوريخواه هستيم ولی اين تصميم را هنوز نگرفته ايم. چنين حرفی امروز دروغ است در صورتيکه شايد 25 سال پيش دروغ نبود. يعنی 25 سال پيش بازهم اينجانب جمهوريخواه بودم ولی شايد اکثريت روشنفکران ايران تصميم روشن به ايجاد جمهوری دموکراتيک و سکولار نگرفته بودند اما امروز پس از بيش از دو دهه که مردم ايران به روشنی نشان داده اند که برای جمهوريت مبارزه می کنند، ديگر شکی برای کسی نيست که خواست مردم ايران به جمهوری است و به همين دليل هم برنامه امثال رهبران شورای ملی که به مردم می گفتند تصاوير شاهدخت ها را بر خيابانهای مشهد نصب کنند خنده دار بود تا هراسناک. اما از نظر من بازهم بايد به آقای رضا پهلوی و شورای ملی ايشان يا حزب مشروطه يا هر تشکيلات ديگری که پادشاهی خواهان ايجاد کنند احترام گذاشت و حق آنها را برای ايجاد سازمانهای خود چه قبل و چه بعد از ايجاد جمهوری دموکراتيک و سکولار محفوظ دانست.

ببخشيد سرت را درد آوردم و بازهم با تشکر از اينکه مرا برای طرح خودتان در نظر داشتيد.
با مهر و دوستی
به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
سوم تير ماه 1392
June 24, 2013

پانويس:

ghandchi#
ayandehnegar#

شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۲

بازهم درباره فرديت

بازهم درباره فرديت
سام قندچی

يکسال پيش در بلاگ فراديد (1) بحثی داشتيم در اين مورد که "چرا فرديت در فضای مجازی شکوفا شده است" (2). اساس بحث اين بود که با تطور اينترنت امکان داشتن هويتهای مجازی متعدد فراهم می شود و در نتيجه در دنيای مجازی فرصت های بيشتری برای رشد فرديت حتی در جوامع عقب مانده به دليل دسترسی به اينترنت بوجود می آيد در صورتيکه در گذشته تنها با رشد جامعه مدرن بود که  تعدد انتخابها بيشتر می شد و فرديت در جوامع پيشرفته بود که بيشتر تکامل يافت. در عين حال موضوع خودآگاهی نيز در جهان فراصنعتی مورد بحث قرار گرفت و اينکه آيا بقول کورزويل آيينه عميق تری برای منعکس کردن آن لازم است (3). و کتاب جالب او در اين مورد (4). همچنين در "بحثی در مورد دنيای نوين آواتارها يا زندگی دوم" (5) ديديم که آواتارها نه تنها امتدادی از فرديت ما هستند بلکه به رشد آن نيز بيشتر کمک می کنند. در يکسال اخير پايه گذار زندگی دوم شرکت جديدی بنام هايفيدليتی درست کرده است که آواتارهايش بطور باور نکردنی خيلی واقعی تر هستند (6).



اما آيا همه اين تحولات سؤال چند هزار ساله در مورد فرديت را پاسخ می دهد؟  منظورم دو تحليل متفاوت از مبنای شخصيت است که سعدی در گلستان خيلی ساده در دو شعر مختلف در يک حکايت  مطرح می کند (7).

شعر اول:

با بدان یار گشت همسر لوط / خاندان نبوّتش گم شد/ سگ اصحاب کهف روزی چند / پی نیکان گرفت و مردم شد

شعر دوم:

عاقبت گرگ زاده گرگ شود/ گرچه با آدمی بزرگ شود

به عبارت ساده تر شعر اول اين نظر است که شخصيت در محيط شکل می گيرد و دومی آن را امری ذاتی می شمارد و يا آنچه ما امروز موضوعی ژنتيکی می خوانيم.
سه ماه پيش انستيتو ماکس پلانک در آلمان نتيجه تحقيقاتی را منتشر کرد که شايد در اين زمينه قابل تأمل باشد (8). در اين تحقيقات از 40 موش استفاده شده که نظير آدم های دوقلو هستند که از نظر ژنتيکی يکسانند.  آنها همچنين از بدو تولد در محيطی يکسان قرار داده شدند. بعد از مدتی هرکدام شخصيتی مجزا از ديگری پيدا می کند. ارزيابی اين امر هم با تحت نظر داشتن مغزشان انجام شده است. نتيجه گيری تيم محقق اين است که دليل تفاوت فردی را بايد بخاطر کارهايی که هر موش انتخاب کرده است توضيح داد. يعنی اينها مبنای ژنتيکی شخصيت را رد نمی کنند اما اختلاف فردی را بر مبنای فعاليتی که هر فرد در محيط برای خود انتخاب می کند توضيح می دهند. البته سؤال بعدی اين است که دليل انتخاب فعاليت معين هرکدام چه بوده است که بنظرم بايد به تفاوت مغز آنها از بدو تولد مربوط باشد اما اين مسأله در داخل رساله به روشنی بحث نشده است.
بنظر می رسد موضوع رشد فرديت در دنيای کنونی همچنان مورد بحث است اما ترديدی در اين نيست که در جوامعی نظير ايران ما شاهد شکوفايی آن هستيم.

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
اول تيرماه 1392
June 22, 2013

پانويس:

پنجشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۲

نئوکانها، دانيل بل و ايران

نئوکانها، دانيل بل و ايران
سام قندچی
متن انگليسی English Text
من از هواداران هميشگی کارهای تئوريک دانيل بل بوده ام و نوشته ام که با 99 درصد نوشته های او موافقم (1). در همين حال با ديدگاه های نئوکانها چه پيش و چه پس از جنگ آمريکا و عراق در سال 2003 مخالفت کرده ام (2). برخی نويسندگان وقتی در مورد جنگ می نويسند کتاب "پايان ايدئولوژی" سال 1960 دانيل بل را نقطه شروع نئوکانها قلمداد می کنند (3). متأسفانه دانيل بل در زمان جنگ آمريکا و عراق خيلی مسن بود که چيزی در مورد جنگ يا موضوع ديگری بنويسد. او دو سال پيش در 91 سالگی در 25 ژانويه سال 2011 درگذشت. اما کمتر از دوسال پيش از مرگش در 6 سپتامبر 2009 در نامه ای به مجله اکونوميست لندن در رابطه با مقاله يادبود ايروينگ کريستول آن مجله به روشنی از نئوکانيسم فاصله گرفت. دانيل بل هميشه خود را "يک سوسياليست در اقتصاد، يک ليبرال در سياست، و يک محافظه کار در فرهنگ" توصيف می کرد و در همان يادداشت متذکر می شود که حتی می شود برای توصيف نظرات او از برچسب "سوسيال دموکرات" استفاده کرد اما نه يک "نئوکان." درست است برخی از آينده نگر ها نظير الوين تافلر بوده اند که هميشه از نئوکان معروف نوت گينگريچ در عرصه سياست حمايت می کرد اما تا آنجا که به دانيل بل مربوط می شود، گرچه دوستی شخصی با ايروينگ کريستول داشت اما به روشنی در همين يادداشت می گويد که با ديدگاه های سياسی آقای کريستول اشتراک نظر ندارد (4).
امروز حدود 10 سال پس از آغاز جنگ آمريکا و عراق نئوکان ها دوباره در عرصه سياست آمريکا فعال شده اند تا جنگ تازه ای را اينبار با ايران راه بياندازند. لزومی ندارد که من اينجا برای دانيل بل پاسخ بدهم چرا که همانگونه که متذکر شدم دانيل بل به روشنی پيش از مرگ صف خود را از نئوکانها جدا کرد. اما مهم است که به نقطه نظرات دانيل بل نگاهی بياندازيم و درک کنيم که همه آينده نگرها نئوکان نبودند و در واقعيت ارثيه فکری دانيل بل راهنمای بزرگی برای مواجهه با خيزش اسلامگرايی است (5). البته اکثريت آينده نگرها در 50 سال اخير کلا از سياست فاصله گرفته اند (6) با اينحال در زمان جنگ آمريکا و عراق در سال 2003 بسياری از آينده نگرها نه تنها از جنگ حمايت نکردند بلکه سالها پيش از آن ديدگاه هايی را دنبال کردند که در نقطه مقابل نقطه نظرات نئوکانها قرار داشت (7).
آينده نگری مدرن (8) اساسا پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد هنگاميکه متفکرينی نظير آسيپ فلختايم و برتراند دو ژوونل استدلال می کردند که نه سوسياليسم و نه سرمايه داری قادر به حل معضلات پيش پای بشريت نيستند و نياز جامعه نه به يک موضع سانتريستی بلکه به گام نهادن فراسوی سوسياليسم و سرمايه داری است. تقريباً 25 سال بعد، اين انديشه را دانيل بل در کتاب "فرا رسيدن جامعه فراصنعتی" در سال 1973 به بهترين شکل توصيف کرد هنگاميکه به روشنی نشان داد که اقتصاد جهانی فراسوی جامعه صنعتی در حرکت است آنچه ما امروز اقتصاد اطلاعاتی می ناميم. اما در آن روزهای نخستين بعد از جنگ دوم جهانی منتقدين کمونيسم در غرب از يکسو ليبرالهايی بودند که به چپ نو متمايل بودند و از سوی ديگر محافظه کاران قرار داشتند. کتاب "پايان ايدئولوژی" دانيل بل در سال 1960 اساسا اين بحث را مطرح می کرد که هر دو طرف اين گفتمان ايدئوژيک است در حاليکه در واقعيت محتوای مورد مناقشه از بين رفته است. در آمريکا و اروپای غربی اساسا درخواست های تئوری جامع ليبراليسم نه تنها بصورت قوانين کشورها مدون شده بود بلکه در فرهنگ و مناسبات اجتماعی نهادينه می شد. همين را می شد در ارتباط با مطالبات سوسياليستها در کشورهای اروپای غربی ديد در نقاطی که سوسيال دموکراتها به قدرت رسيده بودند و حتی در آمريکا بسياری از اين مطالبات در دوران معامله جديد روزولت و از طريق اتحاديه های کارگری بدست آمده بودند. در نتيجه بحث "پايان ايدئولوژی" همه تبليغات شوروی را در آن زمان بی معنی می کرد چرا که نه تنها گقتمان محافظه کاران بلکه حتی گفتمان ليبرال چپ نيز ديگر جايی نداشت. البته لازم به يادآوری است که خيزش جنبش های مائوئيستی، فمينيستی و ضد جنگ در همان زمان در غرب نوعی چالش در برابر اين نظريه بود.
در نتيجه با اين بينش کل کشمکش نيروهای چپ يا ليبرال یا جريانات محافظه کار بی معنا بود. اين ديدگاه در اوائل سالهای 60 به اين معنی بود که آينده نگرها ديگر دست از چالش سياسی اتحاد شوروی به دليل اساس اقتصاد برداشتند چرا که دو مدل اقتصادی در اساس صنعتی خود تفاوتی نداشتند و جنگ کلمات اساساً به جنگ بی حاصل ايدئولوژيک تقليل يافته بود. بدينگونه خود دانيل بل کانون توجه خود را بر کار جديدی قرار داد که از نظر او ادامه کاری بود که نظير جلد چهارم کاپيتال مارکس می توانست تلقی شود. شاهکار دانيل بل جامعه اطلاعاتی را آنقدر دقيق پيش بينی کرد که هنوز هم کاری خارق العاده در تئوری اقتصادی است. اما بيش از 10 سال پيش از آن، آنچه آينده نگرها و از جمله دانيل بل تشخيص ندادند اين بود که گرچه ديدگاه های تئوری ليبرالی در دموکراسی های غربی نهادينه شده اند اما ارزش های بشری که سوسياليستها پيگيری می کردند نظير بيمه درمانی، حقوق بيکاری، حقوق زنان و کودکان هنوز چندان در آمريکا بدست نيامده بودند. آنها درست می گفتند که ادامه مسيری که گروه های چپ نو می رفتند به جايی نميرسيد اما تعريف اين حقوق جدا از سيستم جامع ليبراليسم يا سوسياليسم لازم بود، کاری که جان رالز نئوليبرال در کار خود در "يک تئوری عدالت" انجام داد و دانيل بل نيز بعد ها در کتاب "گذرگاه پيچ وخم"* از آن ياد می کند.
اما نئوکانها در مقايسه با رالز فقط انديشه های "پايان ايدئولوژی" را در فراسوی سالهای 1960 ادامه دادند و کاری با تئوری عدالت نداشتند. آنها فقط از اين بينش در حملات خود به اتحاد شوروی استفاده کردند که خيلی هم مؤثر بود چرا که سياست اتحاد شوروی به يک "ايدئولوژی" تقليل پيدا کرده بود که ربطی با واقعيت نداشت. به عبارت ديگر مؤمنان همچنان درباره آن بعنوان ايدئولوژی پرولتاريا می انديشيدند وقتی در جستجوی رستگاری بودند. بينشی که ديگر به صورت يک مذهب درآمده بود. اما مطالبات ليبرالی و سوسياليستی برای حقوق بشر در عرصه های سياسی و اقتصادی تخيل نبوده و واقعيت را بيان می کردند و گرچه بخشاً در جوامع صنعتی، چه سرمايه داری و چه سوسياليستی، بدست آمده بودند دعواهای اجتماعی هياهوی بسيار برای هيچ نبود که بشود همه را بعنوان ايدئولوژی به دور ريخت. با اينحال پس از سقوط اتحاد شوروی در سالهای 1990 اين واقعيت خود را به دليل شکوفايی شديد اقتصادی که در پی تحول تکنولوژی های کامپيوتر و اينترنت به وقوع پيوست، نشان نداد. اولين سقوط دات کام ها در سال 2000 و بحران 2001 (9) که به دنبال آن روی داد مسائل قديمی عدالت اجتماعی را به جلو آورد اما اين بار جنبش های مذهبی بويژه جنبش اسلامگرايی کانون توجه خود را بر اين مسائل برای رد غرب به دليل بر نياوردن نيازهای بشر متمرکز کردند. اين بار کسی نمی توانست با "پايان ايدئولوژی" پاسخ دهد چرا که مسأله بين دو تمدن با مبانی يکسان جامعه مدرن صنعتی نبود. در اينجا يکطرف به مذهب ماقبل صنعتی باز می گشت و در مقابل آن نياز به دفاع از دستاوردهای ليبرالها و سوسياليستها بود، اما بی اعتنايی به محتوای حقوق بشر، سياسی يا اقتصادی، در زير پرچم پايان ايدئولوژی، به اين معنی بود که اختلاف به جنگ تمدن ها می انجاميد. يک تمدن تصور می کرد که برتر از ديگری است، همان طريقی که بسياری از نئوکانها طرح های خود را در مقابله با اسلامگرايان فرموله کردند که وضعيت را خصمانه تر کرد.
نمی شود که "پايان ايدئولوژی" دانيل بل را مقصر دانست. کار او برای زمان خود عالی بود و برای سه دهه چارچوب مقابله با اتحاد شوروی را مهيا کرد، اما کاربستن آن نظر در فراسوی زمان و مکان که نئوکانها کردند به فاجعه در جنگ با عراق ختم شد و همچنان اين ديدگاه نقشه راه را برای قدرت های غربی ترسيم می کند که به جنگ های تمدن ها دامن می زند. دانيل بل پس از "پايان ايدئولوژی" کارهای نظری ارزنده بيشتری را به رشته تحرير درآورد. در مقالات بسياری در کتاب "گذرگاه پر پيچ و خم" ابعاد مختلف جامعه فراصنعتی را در عرصه های مختلف زندگی بشر مورد تتبع قرار داده است. در کتاب "تضادهای فرهنگی کاپيتاليسم" کانون توجهش بر مسائل محلات شهرهای بزرگ متمرکز است معضلاتی که ما در کشورهای پيشرفته سرمايه داری نظير آمريکا امروز شاهد آن هستيم. اين نوشته های بل حتی يکدهه پس از آغاز قرن بيست و يکم بيشتر معنی می دهند. دانيل بل در سالهای آخر عمر در مورد مسائل عدالت اجتماعی و تئوری ارزش کار می کرد که هيچگاه منتشر نکرد (10).
پس از جدايی از نئوکانها، دانيل بل اساساً محققی آکادميک بود و در دانشگاه هاروارد تدريس می کرد. آن سالها تازه از ايران برگشته بودم و پس از در ميان گذاشتن رساله ام در مورد هوش مصنوعی با او در سال 1985 (11)، در اواخر سالهای 1980 با درميان گذاشتن تجربه هايم در ايران به او گفتم که چگونه به نظرات تازه ام در پی تجربه انقلاب ايران رسيدم و چرا کتابفروشی نوا را در سانيويل کاليفرنيا به قصد يافتن افرادی با علاقه های مشابه بازکردم تا بتوانم درک بهتری از توسعه در جهان بدست آورم و اينکه اميدوار بودم بتوانم يافته هايم را در ژورنال مناسبی منتشر کنم. در نامه پاسخش درک زيادی از آنچه برايش توصيف کردم نشان داد و نوشت "سالها پيش سنت تحقيقات مستقل وجود داشت و ژورنالهای مستقلی که چنين کارهايی را منتشر کنند. متأسفانه بيشتر اين عرصه ها، از جمله تحقيقات خود من، بسيار "پروفشناليزه" شده اند و بيشتر کارها تقريبا غيرقابل رسوخ" (12).
به موضوع بحث برگرديم، مسائلی که غرب در نقاطی نظير ايران با آنها روبروست نمی توانند با شمشير از غلاف کشيده تمدن "برتر" نئوکانها در مقابل به اصطلاح تمدنهای "کهتر" حل شود. در واقع، از جمله برخی از ما ايرانيان در توسعه ديدگاه های آينده نگری شرکت داشته ايم (13) و در تلاش برای ايجاد حزب آينده نگر هستيم (14). ايرانيانی بوده اند که از بنيانگذاران ترانس هومانيسم بوده اند (15). به عبارت ديگر، ايرانيانی که خواستار تغيير در ايران هستند فقط عده ای سلطنت طلبان نيستند که نئوکانها در پی بازگرداندنشان به قدرت هستند. ما برای دموکراسی و سکولاريسم مدتها پيش از شکل گيری جمهوری اسلامی مبارزه کرده ايم و متحمل شکنجه و اعدام در دوران رژيم شاه شده ايم  و بارها در مورد برخورد درست برای حل مسأله اتمی در ايران سخن گفته ايم (16). فراموش نکنيم که چرا سکولاريسم در نيمی از جهان شکست خورد (17). غرب لازم است که با اتکاء به ريشه های ارزش های مدرن خود در تلاشهايی که برای کار با يکديگر درکل جهان انجام می شود شرکت کند آنهم در دورانی که ری کوروزيل به بهترين وجه بعنوان سينگولاريته ترسيم کرده است. اين راهی است که می شود مسائل اقتصادی جهان را حل کرد (18). و اينها چالش هايی است که برای درک و همکاری در برابر ما قرار دارد. وقت ساختن اقتصادهای سينگولاريته است (19) و نه راه انداختن جنگ های بيشتر نظير آنچه در عراق روی داد که ما را به امنيت، آزادی و عدالت نزديکتر نمی کند. حتی برای حل اختلافات ايران و اسرائيل بايستی به همين شکل عمل کرد تا به نتيجه رسيد (20). بيائيم با هم برای ايران آينده نگر کار کنيم (21).
به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
سی ام خرداد ماه 1392
 June 20, 2013

پانويس:

* Daniel Bell, The Winding Passage

 

ghandchi#
ayandehnegar#

یکشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۲

فرونت های تازه نئوکان ها در واشنگتن

فرونت های تازه نئوکان ها در واشنگتن
سام قندچی
در يکی دو ساله اخير جريانات نئوکان در آمريکا ديگر مثل ده سال پيش عمل نميکنند که آقای مايکل لدين برای مردم ايران پادشاهی رضا پهلوی را در جلسات علنی سلطنت طلبان در لوس آنجلس تجويز می کرد يا دانيل پايپز راه حل آمريکا را استفاده از افراد مسلح مجاهدين اعلام می کرد (1). از جمله آن روزها در مقالاتم از آنها سؤال می کردم که اگر سلطنت انقدر خوب است چرا برای آمريکا دنبال ايجاد سلطنت نيستند؟ همانطور که می دانيم پس از جنگ استقلال کسانی در اوائل شکل گيری دولت مدرن در آمريکا به دنبال ايجاد سلطنت بودند و جفرسون هميشه در مورد تلاشهای آنان نگران بود و دليل کشمکشهايش با هميلتون نيز ريشه در اين مسأله داشت. به هر حال چه ظن جفرسون در مورد هميلتون درست بود و چه نادرست، جرج واشنگتن با محدود کردن دوره رياست جمهوری اش به دو دوره امکان سلطنت در آمريکا را در عمل سد کرد و بعدها با رفع اين سوء ظن ها هميلتون و مديسون که پروتژه جفرسون بود، "دفاتر فدراليسم" (2) را با هم نگاشتند جزواتی که مبانی اتحاد دموکراتيک ايالت ها را بدون وجود سلطنت در داخل يک جمهوری مدون کرد و يک قرن بعد نيز در دوران جنگ داخلی مبانی تدوين شده در اين سند بنيانگذاران آمريکای نو بود که کنفدراسيونيسم ايالات جنوبی را نفی می کرد (3).  حتی حمله انگليس به آمريکا که در همان اوائل استقلال کشور در دوران رياست جمهوری مديسون صورت گرفت و آتش زدن کاخ سفيد نه تنها باعث نشد کسی ديگر دنبال سودای سلطنت در آمريکا برود بلکه جمهوری آمريکا در اين ناملايمات آزموده تر شد و تا به امروز مردم اين کشور هر چهار سال يکبار رييس جمهور خود را انتخاب می کنند.
از موضوع بحث دور نشوم نئوکان های آمريکايی ديگر نوع فعاليتشان در رابطه با ايران با ده سال پيش فرق کرده است. مثلا همکاران ايرانی آنها مؤسسات فرهنگی جديدی در ظاهر برای حمايت از جشن های ايرانی نظير نوروز تشکيل می دهند و بسياری از ايرانيان سرشناس را از افراد غيرسياسی تا هواداران جبهه ملی و جريانات چپ و جمهورخواه دعوت می کنند. البته نميشود به اين کار آنها يا ايرانيانی که دست همکاری به آنها داده اند به اين دليل خرده ای گرفت چرا که هدف اعلام شده ارتقا و اشاعه فرهنگ ايران است. اما متأسفانه کار در همين جا تمام نمی شود. مثلا دو سه هفته پيش همين افراد جلسه ای در کنگره آمريکا تشکيل دادند که بازهم بخودی خود کار غلطی نيست. اما اگر نگاهی به سخنرانی يکی از فعالين چپ دموکرات و مستقل که به اين نشست دعوت شده بود کنيم می بينيم اين فرونت های تازه نئوکان ها در صدد جهت دادن جنبش سياسی ايرانيان به چه سوئی هستند!
سخنران با اين تحليل شروع کرد که در زمان جنگ جهانی دوم وقتی مردم آلمان با رژيم نازی روبرو بودند جهان نيز با اين رژيم روبرو بود و آلمانی های مهاجر با متفقين برای حمله به آلمان متحد شدند و به اينگونه آلمان نازی از صفحه روزگار برچيده  شد. بعد با استفاده از همين مثال موضوع اتمی ايران و جوامع بين المللی را مطرح کرد و اينکه ايرانيان مهاجر بايد در چنين حمله ای به ايران شرکت کنند.  اين تشابه تاريخی از اساس غلط است. در دوران جنگ جهانی دوم آلمان تنها کشوری بود که بمب اتم ساخته بود و حتی برنامه اتمی آمريکا را بعداً دانشمندان فراری آلمانی پايه ريزی کردند و از آن بمب هيروشيما در آمد ولی هنگام خيزش فاشيسم هيتلری آلمان تنها قدرت اتمی بود و برتری نظامی نه تنها به همسايگان خود بلکه حتی به آمريکا داشت. حالا امروز به دنيا نگاه کنيم. آمريکا و روسيه و چين و اروپا و هند و ژاپن قدرت های اتمی جهان هستند. امکانات اتمی ايران تکنولوژی هايی است که از روسيه گرفته و بسيار ناچيز است. اينکه غرب نگران برنامه اتمی ايران است به اين دليل است که نمی خواهد کشورهای عربی منطقه خاورميانه نيز در رقابت به برنامه های مشابهی دست بزنند و امنيت صدور نفت خاورميانه به خطر افتد (4). نگرانی مشابهی در مورد توسعه اتمی پاکستان و هند نيز که رقابتی بود چند سال پيش وجود داشت. در نتيجه ابدا ايران نقش آلمان را در جهان بازی نمی کند که قدرت برتر نظامی جهانی باشد و اصلا نمی تواند چنين نقشی را ايفا کند. اگر مثلا چين روابط خصمانه ای با غرب داشت يا اگر شوروی در دوران جنگ سرد منظور بود آنوقت می شد گفت که آنها نيرويی قابل توجه در مقايسه با نيروی اتمی آمريکا دارند و تازه بازهم نه مانند آلمان هيتلری که نسبت به همه کشورهای پيشرفته و حتی آمريکا در ابتدای جنگ از نظر نظامی برتری داشت. حالا در مورد ايران اصلا چه با قدرت اتمی و چه بدون آن از نظر نظامی در مقايسه با قدرت های اتمی و نظامی جهان چنين ارزيابی غلط است. در نتيجه تشويق چنين تحليلهايی از سوی نئوکانها هدفش اين است که از فعالين سياسی ايرانی برای جنگ با ايران مزدور درست کنند.
بسياری از فعالين سياسی و فرهنگی ايرانی که به اين نوع جلسات دعوت می شوند خوب است از خود بپرسند چرا يکدفعه اينها علاقمند شده اند که هزينه سفر اين مهربانان را از اروپا به آمريکا بدهند و برايشان سخنرانی بگذارند. آنهايی هم که به دليل برنامه های نوروز و امثالهم دعوت می شوند خوب است نگاه کنند و اين نوع برنامه های جانبی دعوت کنندگان را مورد توجه قرار دهند تا از آنها سوء استفاده نشود. به هر حال همه اين مدعوين خود افرادی با تجربه و بادانش و عاقل هستند و خودشان می دانند که تصميم درست چيست به همين دليل هم سالهاست در اين مورد چيزی ننوشته ام. اما در دوسال اخير تعداد اين گونه فرونت ها بيشتر و بيشتر شده است و هدف برخی از آنها حتی برای افراد با تجربه سياسی به راحتی قابل تميز نيست.
به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و ششم خرداد ماه 1392
June 16, 2013
1. About Mr. Daniel Pipes' Article-2003
2. About Madison's Federalist Papers and Federalism in Iran
http://www.ghandchi.com/117-Madison.htm
3. کنفدراسيونيسم نسخه جنگ داخلی برای ايران
http://www.ghandchi.com/590-Confederationism.htm
4. دليل جنگ بخاطر برنامه اتمي
http://www.ghandchi.com/483-dalilejang.htm  

مقاله مرتبط
Related Article

نئوکانها، دانيل بل و ايران
http://www.ghandchi.com/785-neocons-daniel-bell.htm

Neocons, Daniel Bell and Iran
http://www.ghandchi.com/785-neocons-daniel-bell-eng.htm
 
 
ghandchi#
ayandehnegar#

اپوزيسيون و حسن روحانی

اپوزيسيون و حسن روحانی
 
هنوز آقای حسن روحانی، رييس جمهوری جديد ايران، عرقش خشک نشده حملات به او از سوی عده ای که 30 سال است شعارهای انقلابی می دهند اما در عمل بجای سازماندهی تشکيلات انقلابی دستياران نئوکانها هستند، شروع شده است. اگر واقعاً اين دسته خود را انقلابی می دانند چرا در اين 30 سال نرفته اند و تشکيلاتی برای انقلاب کردن بسازند. فقط کارشان اين شده که تنشهای بين ايران و آمريکا را افزايش دهند به اين اميد که آمريکا حمله ای به ايران بکند و اينها را بقدرت برساند. هروقت هم در اين سالها دولتی معتدل در ايران سر کار آمده است يعنی در اواخر دوران رفسنجانی و در دوران خاتمی، از يکسو نيروهای راست افراطی داخل ايران سعی در نابودی اعتدال و اصلاحات می کردند و از سوی ديگر اين جريانات جنگ طلب در خارج دولتهای اعتدالی و اصلاح طلب را با تنش آفرينی مورد هدف قرار می دادند. 

اگر اين افراد می خواهند که امثال اينجانب را قانع کنند که انقلابی شويم، سالهاست نوشته ام که خود را اصلاح طلب می دانم. حالا بيايند و فحش بدهند که چرا ما زمان شاه دنبال انقلاب بوديم و حالا نيستيم. آنوقت خودمان خواستيم باشيم و الان هم نمی خواهيم. شما می خواهيد حق انتخاب را از ما هم بگيريد؟ مگر زور است. خودتان برويد و تشکيلات انقلابی بسازيد اگر واقعاً دنبال انقلاب هستيد و دست از سر ما برداريد؛ البته شما دنبال انقلاب کردن نيستيد و دنبال جنگ راه انداختن هستيد و بچه های مردم را تشويق می کنيد بروند مزدور اسرائيل شوند و دانشمندان ايرانی را ترور کنند. خجالت بکشيد. بعد هم به خود اجازه می دهيد بعنوان رهبر جنبش حقوق بشر برويد در تلويزيون های خارجی حرف بزنيد. شما برای حقوق بشر در ايران چه کار کرده ايد؟ هنوز يک روز از انتخاب آقای روحانی نگذشته که شما داستان دروغين و مستهجنی منتسب به اصغر قاتل ساخته و پرداخته ايد که سراسر توهينهای وقيحانه به اکثريت اپوزيسيون مستقل است و نه تنها در بالاترين درج شده بلکه بعنوان مطلبی مهم از طرف بالاترين پخش ايميلی هم شده است. هم قطاران آنها هم در اينترنت شروع کرده اند به حمله به حسن روحانی تحت عنوان خاتمی دوم. خاتمی در رژيمی استبدادی همه اين سالها برای اصلاحات تلاش کرده است آيا حتی يکنفر از سران اينها در رژيم گذشته در مقابل حکومت بخاطر حقوق بشر ايستادند؟ در همه اين سالها حتی در آمريکا و اروپای دموکراتيک از نفوذ خود در دستگاه های اطلاعاتی اين کشورها استفاده کرده و مخالفان خود را با استفاده از قدرت مالی و نفوذشان خفه کردند و بازهم ادعای حقوق بشر دارند. دست برداريد از اين حملات به خاتمی!

يکسال پس از آغاز رياست جمهوری سيد محمد خاتمی نيروهای افراطی راست مذهبی با کشتن فروهرها جو تنش آفرينی ايجاد کردند و سپس توانستند يکسال بعد از آن جنبش دانشجويی را در نقطه مقابل اصلاح طلبان قرار دهند، هم جنبش دانشجويی اشتباه کرد و هم خاتمی و به اين طريق 8 سال جنبش دانشجويی و جنبش اصلاح طلبی در مقابل يکديگر قرار گرفتند. مواظب باشيم دوباره چنين اشتباهی نکنيم. ايجاد تنش در داخل کشور و يا ايجاد تنش در مناسبات بين المللی هدف آنهايی است که عرضه انقلاب کردن ندارند اما نوستالژی قدرت در ايران را در سر می پرورانند و حاضرند ايران و ايرانی را به آتش جنگ بکشانند تا به خيال خودشان سربازان خارجی قدرت را بگيرند و دو دستی به اينها تقديم کنند. اين افراد در عمرشان سازماندهی انقلابی نکرده اند ولی تا می توانند شعار می دهند. ديگر بس است. اين بار گول اين نيروها را نبايد خورد.

در همين حال کسانی هستند که از همين حالا شروع به طرح مطالبات مدنی نظير خواستهای زنان در ايران کرده اند يا ديگرانی که برای آزادی زندانيان سياسی و از جمله موسوی و کروبی و رهنورد تلاش می کنند. اينها گامهای افرادی است که صادقانه برای مردم ايران در تلاش هستند و دنبال راه انداختن جنگ برای مطامع خود نيستند. شخصا ديگر صف خود را به روشنی از جريانات جنگ طلب جدا کرده و آنها را مزدوران جريانات راست افراطی در غرب که در خيال حمله به ايران هستند می دانم و ابدا نمی خواهم اشتباه دوران خاتمی تکرار شود که اجازه دهيم تنش بين نيروهای اصلاح طلب با سکولارها به ضرر هر دو طرف تمام شود و نيروهای افراطی در دولت های خارجی و افراطيون مذهبی در ايران آتش بيار معرکه شوند و دودش به چشم همه مردم ايران برود.
 
به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،
 
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و ششم خرداد ماه 1392
June 16, 2013
 

ghandchi#
ayandehnegar#

جمعه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۲

دليل شکست اپوزيسيون خارج در انتخابات 92

دليل شکست اپوزيسيون خارج در انتخابات 92
آنچه در زير می آيد را پيش از انجام انتخابات رياست جمهوری دوره يازدهم می خواستم با خوانندگان در ميان گذارم اما منتشر نکردم که متهم به ضربه زدن به اپوزيسيون در هنگام انتخابات نشوم اما نيم ساعت پيش خاتمه رأی گيری در ايران اعلام شد.
اکثريت اپوزيسيون خارج نظير همه انتخاباتهای جمهوری اسلامی به استثنای سال 1388 نظر به تحريم اين انتخابات داشتند اما بيش از هر زمان ديگری با بی اعتنايی مردم روبرو شدند در صورتيکه بيش از هر برهه زمانی ديگر در 30 سال اخير رسانه های مختلف را  در اختيار داشتند از بی بی سی و صدای آمريکا و راديو آلمان تا تلويزيون رها و ايران فردا و ده ها تلويزيون و راديو و وبسايت و شبکه های ديگر.
در واقع پس از شکست جنبش سبز در ايران شمار زيادی از فعالان سياسی ايران به خارج آمدند که از همه طيفهای سياسی داخل کشور بودند. آنچه همه آنها در خارج مشاهده کردند شکستن توهماتی بود که در مورد جنبش خارج در گذشته داشتند و اين واقعيت را به دوستان خود در داخل کشور منتقل کردند. اين را که کسانی بعنوان رهبران اپوزيسيون در اين رسانه ها حاضر شده و آنقدر به دروغ از وحدت حرف می زنند که دهانشان کف می کند در صورتيکه در پشت سر از صدتا جمهوری اسلامی نيز با مخالفانشان بدتر رفتار می کنند. هرگونه حق کشی را که از دستشان بر می آيد جايز می شمارند و فقط کم مانده که بتوانند در خارج زندان اوينی درست کنند و مخالفان خود را برای شکنجه روانه بازداشتگاه ها کنند.  گوئی هر دموکراسی خواهی که نخواهد به اين گروه های فشار باج دهد بايد نابود شود. برای فعالين سياسی داخل کشور که پيش از سال 1388 اين رهبران مدعی دموکراسی را فقط در برنامه های زيبای تلويزيون های خارجی در حال سخنرانی در مورد فوائد آزادی و دموکراسی ديده بودند همه چيز نظير بهشت جلوه می کرد اما وقتی دوستانشان در خارج آنهم نه در نوشته های رسمی بلکه در روابط نزديک خصوصی واقعيات پشت پرده را به آنها نقل کردند ديگر همه اين برنامه های تکراری مصاحبه های تلويزيونی درباره وحدت و دموکراسی و قول های دروغين تأثير خود را از دست دادند.
اين وضعيت از برخی جهات نظير دورانی است که روسها متحير بودند که چرا همه تبليغات حزب توده ديگر برای شوروی کار نمی کند هنگاميکه بسياری از مهاجرين سياسی ايرانی پس از شکست 28 مرداد به خارج رفتند و از نزديک با واقعيات حزب توده و شوروی آشنا شدند و در تماسهای نزديک خانوادگی و دوستی با آنها که در ايران بودند اين حقايق را بازگو می کردند و بدينگونه تخيلات در مورد کعبه کمونيستی نقش بر آب شد و مردم ديدند که شوروی دلش برای مردم ايران نسوخته است و دنبال صاحب شدن ايران است و کميته مرکزی حزب توده هم مزدوران شوروی هستند که هر صدای مخالفی را در کشورهای بلوک شرق که اين مهاجرين رفته بودند بدتر از رژيم شاه خفه می کردند تا تنها سخنگويان آرمانشهر کمونيستی شناخته شوند. البته غرب هيچگاه ادعای بودن آرمانشهر و مدينه فاضله را نداشته است و اين نوع نفوذ برخی نيروهای استبدادی که با استفاده از نزديکی های خود با برخی تشکيلاتهای اطلاعاتی در اين کشورها اپوزيسيون ايرانی خارج را به اين روز انداخته اند پايان خواهد يافت و خود اين جريانات هستند که روسياه خواهند شد چرا که در دموکراسی ها نمی شود اينگونه عملکردها را برای مدت زيادی ادامه داد همانطور که سياستهای جوزف مکارتی و ادگار هوور در آمريکا شکست خورد و دوران مکارتيسم پايان يافت و خبرنگاران و روزنامه نگارانی که صدايشان را خفه کرده بودند دوباره به صحنه بازگشتند.
درست است که در انتخابات رياست جمهوری امسال در ايران مسأله تحريمها و تنش زدايی با جامعه جهانی برای مردم خيلی مهم بود و درست است که از خشونت جمهوری اسلامی کم نشده و حتی در اين زمان هم دست از سر وبلاگ نويسان ايرانی در خارج برنداشته و همه سايـتها را با حملات سايبری مواجه کردند و سايتهايی که دفاع کمتری داشتند بيشتر لطمه خوردند همانگونه که سالهاست فقط دولت های قدرتمند توانسته اند سايتهای خود را از طريق ارائه مرتب فيلترشکن در دسترس مردم ايران قرار دهند و بلاگهای ايرانيان مستقل تضعيف شده اند و درست است که در داخل کشور هنوز انتخابات تمام نشده دوباره بازگرداندن زندانيان سياسی آزادشده به زندان آغاز شده است؛ اما دليل اصلی شکست اپوزيسيون خارج علاوه بر آنکه هنوز اکثريت آن ها برنامه هايی را برای مردم در نظر دارند  که 30 و چند سال پيش در همان انقلاب 57 مورد رد مردم ايران قرار گرفتند اين واقعيت است که تبعيديان جديد در خارج واقعيات را ديده اند و از پوچی همه حرفهای جريانات دروغينی که با زيبائی در تلويزيون و راديو برای وحدت و همکاری سخنوری می کنند آگاهند و وقتی می بينند در عمل اين نيروها جز ضربه زدن در خفا به مخالفان خود کاری نمی کنند ديگر با دروغ آنها نمی شود مردم را گول زد و برايشان رهبر آينده ايران خلق کرد. مردم ايران خيلی از نظر سياسی با تجربه تر و آگاه تر شده اند و آن مردمی نيستند که زمان انقلاب گول وحدت کلمه و همه با هم دروغين را خوردند. اپوزيسيون خارج تنها در صورتی می تواند در آينده ايران نقش ايفا کند که بطور روشن و صريح اختلافات سياسی خود را در مورد آينده ايران به مردم بگويد و هروحدتی می بايست با آگاهی کامل از اختلافات نظری شکل گيرد و از وحدت نيز تا درجه ای که واقعيت دارد و در ظاهر و باطن از آن دفاع شود بايد حرف زد و فکر نکرد مردم بچه بی هوشی هستند که گول دروغهای تکراری را بخورند و در تحميل اين فريبها نيز هرقدر دولت های خارجی به نيرويی استبدادی در اپوزيسيون ايران کمک کنند خود و آن نيرو بی اعتبارتر می شوند همانطور که يکی از پايگاه های مهم اينترنتی اپوزيسيون که در انتخابات 1388 بهترين فعاليت را داشت در چند سال اخير به هر دليلی پس از دادن امتيازهای فراوان ناموجه به اين گروه های فشار اعتبار خودش پايين رفت. و در پايان اضافه کنم که خير مسأله جايگزينی شعار انتخابات آزاد که از زمان جبهه ملی در دوران مصدق مطرح شده با شعار رفراندوم نيست (1). خانه از پای بست ويران است...
به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و چهارم خرداد ماه 1392
June 14, 2013
1. از رفراندوم تا انتخابات آزاد

ghandchi#
ayandehnegar#

چهارشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۹۲

آيا تشکيلات مصباح يزدی در حال فروپاشی است؟

آيا تشکيلات مصباح يزدی در حال فروپاشی است؟
مقاله امروز حجت الاسلام شريف زاده در روزنامه دولتی "ايران" در مورد معنای "بهار می آيد" اسفنديار رحيم مشايی می تواند بيان فروپاشی تشکيلاتی باشد که هشت سال پيش توسط آيت الله مصباح يزدی شکل گرفت و محمود احمدی نژاد را بقدرت رساند. در انتخابات امسال به رغم آنکه در ابتدا اين جريان از آقای باقر لنکرانی برای رياست جمهوری حمايـت کرد مجبور شد برنامه اش را تغيير داده و از سعيد جليلی حمايت کند و در اين آخرين لحظات پيش از آغاز انتخابات 1392 بنظر می رسد نه تنها ديگر جبهه پايداری را کسی بعنوان نماينده اصولگرايان قبول ندارد بلکه در داخل اين جريان اجماع بر روی سعيد جليلی نيز دچار مشکل شده است. نوشتار امروز حجت الاسلام شريف زاده نشان می دهد مسأله فقط سياسی نيست و به اصول پايه ای جريان مهدويت در ميان هواداران آيت الله محمد تقی مصباح يزدی مرتبط است. آقای شريف زاده به روشنی می گويد که انجمن حجتيه ديدگاهی منفی داشته و آينده را "زمستان" ترسيم می کرده است در صورتيکه برای مهدويت مورد حمايت آقای اسفنديار رحيم مشايی آينده "بهار" است.

بحث های آيت الله محمد تقی مصباح يزدی در مورد مهدويت در سطح وسيع يکسال پس از اولين دوره انتخاب محمود احمدی نژاد در دومين همايش دکترين مهدويت در تاريخ 17 شهريور 1385 در تهران مطرح شدند (1). همان زمان بود که آيـت الله مصباح يزدی اعلام کرد که برای خنثی کردن 16 سال دولت پراگماتيستی در دوران اکبر هاشمی رفسنجانی و سيد محمد خاتمی احتياج به 16 سال وقت است و کار شبکه خود را بر تسخير بخشهای مختلف دستگاه های دولتی متمرکز کرد و سه ماه بعد نيز نظرات روشن ميلناريستی راهنمای دولت شدند که کنفرانس هايی با امثال ديويد دوک (2) سمبل سياست خارجی دولت ايران در جهان گشت. همه اين وقايع سه سال پيش از انتخابات 1388 و سرکوب جنبش سبز اتفاق افتاد.

اما اين جريان به اينهم بسنده نکرده و پس از شکست جنبش سبز در فکر برقراری ميلناريسم (استالينيسم کامل) در ايران با عنوان مهدويت بود و برای راضی کردن آيت الله خامنه ای و مجتبی خامنه ای شعار "جهانی شدن ولايت فقيه" را هم به آن اضافه کرد (3). اما شکست های سياست خارجی ايران در چند سال اخير باعث دوری آقايان احمدی نژاد و مشايی از اين شعارها شد و آيت الله مصباح يزدی نيز با مطرح کردن موضع اسفنديار رحيم مشايی در مورد اسرائيل تلاش کرد احمدی نژاد را مسؤل شکست برنامه های امام زمانی خود نشان دهد (4).

بنظر می رسد آنچه حجت الاسلام شريف زاده امروز مطرح کرده بر ملا کردن اختلاف ايدئولوژيکی است که ميان طرفداران مهدويت آقای مصباح يزدی سالهاست وجود داشته اما از بيان آن خودداری می شده است. اين نوشتار علنی کردن شکافی است که سالهاست خود را بويژه در سياست خارجی ايران نشان داده که به جای حل مسائل سياست خارجی با حملات ايدئولوژيک به کشورهای ديگر باعث انفراد ايران و وضع تحريم های سنگين بر روی کشور شده است. آقای مصباح يزدی نيز بخاطر آمادگی اش برای صدور هرگونه فتوای غيرانسانی تا مدتها برای گروه های افراطی درون رژيم تحمل می شده اما اين نوشتار آقای شريف زاده حاکی از آن است که ديگر مهر سکوت آنهايی که از اين سياستها لطمه خورده اند در حال شکستن است.

به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و دوم خرداد ماه 1392
June 12, 2013
1. مهدويت-اميد يا نااميدي جمهوري اسلامي
2. مهدويت-بخش دوم-اميد يا نااميدي جمهوري اسلامي
http://www.ghandchi.com/462-Mahdaviat2.htm
3. مهدويت مصباح و جهانی شدن ولايت فقيه
http://www.ghandchi.com/524-MahdaviateMesbah.htm
4. چرا روحانيت به آقای رحيم مشايی حمله می کند؟
http://www.ghandchi.com/670-Mashaei.htm 

ghandchi#
ayandehnegar#

سه‌شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۹۲

سخنی با فعالين اپوزيسيون در مورد رأی دادن

سخنی با فعالين اپوزيسيون در مورد رأی دادن
 
روز گذشته مدير يکی از تلويزيونهای برون مرزی در لوس آنجلس در برنامه تلويزيونی اش می گفت همه شکست های جنبش مردم در اين 30 و اندی سال بخاطر وجود کسانی است که در وسط قرار دارند و نتيجه می گرفت که يا بايد با جمهوری اسلامی بود و يا ضد آن. اين حرف ايشان مرا به ياد دوران جنگ آمريکا و عراق انداخت که در آمريکا برخی محافظه کاران هنگاميکه فرانسه با آن جنگ مخالفت کرد می گفتند فقط دو موضع قابل قبول است يا با ما يا عليه ما و چون فرانسه موضعش را عوض نکرد آنها اصطلاح سيب زمينی فرانسوی را که در آمريکا برای اشاره به سيب زمينی سرخ کرده بکار می رود می خواستند عوض کنند. به هر حال از مدير آن تلويزيون لوس آنجلس انتظار ديگری نداشتم و يادم نيست بالاخره گفت با اين وسطی ها چه بايد کرد. اما امروز در يکی از تلويزيونهای فارسی بازپخش مصاحبه ای بود با يکی از فعالين قديمی اپوزيسيون دموکراتيک و آن فرد در پايان مصاحبه اش گفت رأی دادن در اين انتخابات خيانت به جنبش دموکراسی خواهی است! جالب است که اين فرد خود زمانی شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی را تجويز می کرد اما بحثم اينجا شخصی نيست و مسأله اصول کار مد نظرم است. هميشه رأی و دموکراسی مفاهيمی مرتبط هستند و شايسته است ببينيم آيا چنين ادعايی درست است؟
 
در سرتاسر جمهوری اسلامی تعيين ولی فقيه انتخابی نيست. تعيين رييس قوه قضاييه و مقامات قضايی کشوری و استانی همه انتصابی هستند. همه مقامات استانی قوه مجريه نيز انتصابی هستند و اصلا مجلس های استانی نداريم که انتخاباتی داشته باشند. فقط رييس قوه مجريه يعنی رييس جمهور کشور انتخابی است و نمايندگان مجلس. و همه می دانيم که همين اندازه انتخاب هم برای نظام چقدر ثقيل بوده و شورای نگهبان که خودش انتصابی است در انتخابات اين دو قوه نقش اصلی را با استفاده از نظارت استصوابی و اهرم های ديگر ايفا می کند. حالا همين يک ذره انتخابی را هم که در کشور برای مردم وجود دارد عده ای می گويند مردم نبايد از آن استفاده کنند. دليلشان هم اين است که رژيم در شمارش آراء تقلب می کند و همچنين رژيم می خواهد در دنيا با استفاده از نشان دادن شرکت مردم برای خود مشروعيت بخرد. اصلا فرض کنيم همه اين حرفها درست است و فرض کنيم روش درست در برخورد به اين رژيم تحريم همه انتخاباتها است. اما يک نفر می خواهد به هر دليلی برود و رأی دهد. اصلاً می خواهد برود به اصولگراها رأی دهد. به کسی چه. بويژه اگر شما ادعای فعال جنبش دموکراسی خواهی بودن را داريد وظيفه نخست شما دفاع از حق مردم برای انتخاب مستقل است و نه آنکه هرکس با گزينه شما موافقت نکرد او را خائن به جنبش دموکراسی خواهی بناميد. اگر رفته بود و جان و مال کشور را به بيگانه داده بود لقب خائن معنی داشت. اما استفاده از حق رأی ولو آنکه به دليل فريبکاری دولت باشد کسی را خائن نمی کند.
 
دوستی می گفت: در مورد آزادی انتخاب این نکته اهمیت دارد که اصلاح طلب ها به مردم دروغ می گویند و گول می زنند. مردم ما امکان انتخاب ندارند. می افتند دنبال جریان سازی ها. این غیر از انتخاب آزاد است. دستگاه تبلیغی غرب مردم ایران را بازی میدهد.
 
بازهم فرض کنيم همه حرفهای اين دوست درست باشد. حداکثر حق فعالين سياسی معتقد به چنين نظری اين است که خودشان رأی ندهند و در مورد اصلاح طلبان هم افشاگری کنند اما حق ندارند به مردم بخاطر رأی دادن توهين کنند. هرکسی اختيار دارد که رأی بدهد يا ندهد و اگر هم رأی داد به کانديدايی که کس ديگری دوست ندارد رأی دهد يا ندهد. در شوروی سابق می گفتند غرب می خواهد مردم را گول بزند و به همين علت اجازه خارج رفتن به مردم روسيه را نمی دادند. آزادی يعنی اگر کسی می خواهد گول بخورد حقش است. گروه های سياسی می توانند نظرشان را تبليغ کنند. مضحک است که خود گروههای سياسی ما از نداشتن آزادی فغانشان بر آسمان است و با اينحال هنوز خود قدرتی نداشته می خواهند آزادی ديگران را سد کنند. اشتباه نکنيم اگر کسی واقعا می خواهد دزدی کند يا به کشور خيانت کند و مثلا آثار باستانی را ببرد بفروشد مسأله فرق دارد.
 
رأی دادن برای رييس قوه مجريه و مجلس از اولين حقوق دموکراتيک مردم است که اولی در جمهوری اسلامی ممکن و دومی هم در رژيم شاه و هم در جمهوری اسلامی ممکن بود. حالا يک سازمان سياسی به دليل نبودن آزادی احزاب يا هزار دليل ديگر ممکن است بخواهد هر انتخاباتی را تحريم کند و اين کار هيج اشکالی ندارد و حق دموکراتيک آن حزب و طرفدارانش است و هيچ اشکالی هم ندارد که برای موضع خود تبليغ کند اما توهين و تهديد مخالفان موضع خود، کاری بس نکوهيده است که متأسفانه در انتخابات 1392 ايران هر روز دارد ابعاد گسترده تری پيدا می کند و ميرود که از بخشی از اپوزيسيون دموکراسی خواه نيرويی زورگو بسازد.
 
وقتی حتی افرادی با سوابق طولانی مبارزاتی در مقابل اين حملات توهين آميز شخصی راحت نيستند ببينيد مردم عادی چگونه احساس می کنند و از اين اپوزيسيون دموکراسی خواه چه برداشتی خواهند کرد. اجازه دهيد هر گروه و سازمان و فردی نظر خود را اشاعه دهد اما مردم را آزاد بگذاريد که در همين حد بسيار کم انتخاب اقلا خودشان تصميم بگيرند چه کار می خواهند بکنند.
 
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و دوم خرداد ماه 1392
June 12, 2013

ghandchi#
ayandehnegar#

وقت ثبت حزب آينده نگر در ايران است

وقت ثبت حزب آينده نگر در ايران است
سه روز به انتخابات رياست جمهوری سال 1392 در ايران باقی است؛ همه کانديداهای رياست جمهوری از آزادی انتخاب در ايران صحبت می کنند و در سوی ديگر نيز کسانی هستند که اين انتخابات را تحريم کرده اند و می گويند انتخابی در ايران جمهوری اسلامی در کار نخواهد بود. آنچه مسلم است جدا از آنکه بخواهيم در اين مورد بحث تئوريک کنيم سؤال عملی اين است که آيا به احزاب مختلف که نظرات گوناگون را در جامعه نمايندگی می کنند تا چه حد اجازه فعاليت داده خواهد شد؟ اقلاً در 30 سال گذشته علاوه بر احزاب مذهبی طرفدار رژيم تعدادی از احزاب منتقد اصلاح طلب مذهبی نيز اجازه فعاليت داشته اند هرچند سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، نهضت آزادی، جبهه مشارکت و حزب اعتماد ملی پس از انتخابات 1388 بخشا اجازه فعاليت نداشته اند. در همين حال در 30 سال گذشته جبهه ملی هم که تشکيلاتی سکولار است بخشاً از اجازه فعاليت برخوردار بوده است. تا حدی نيز اين حرف در مورد جبهه دموکراتيک طبرزدی و اتحاد همبستگی صدق می کند (1).
اگر انتخابات رياست جمهوری در دور اول نتيجه اش تعيين شود از همين هفته آينده می شود سؤال کرد که آيا می توان حزب آينده نگر را در ايران ثبت داد؟
اميدم اين است که هرچه زودتر کنگره مؤسس حزب آينده نگر تشکيل شود. مهم نيست که از نظر فيزيکی اين کنگره در داخل ايران باشد يا در خارج، در اين عصر ارتباطات به راحتی می توانند افراد چه در خارج باشند و چه در داخل ايران از طريق اينترنت در کنگره که نشستی علنی خواهد بود شرکت کنند. اما آنچه مهم است اين است که بشود در ايران رسما ثبت شد و بطور قانونی برای نظرات خود فعاليت کرد.
پلاتفرم پيشنهادی حزب آينده نگر (2) یيش از 12 سال است که بطور علنی در اينترنت در معرض ديد عمومی است و حرفی ندارد که نخواهد بطور صريح و روشن به مردم نگويد يا مخفی کند. حتی در مورد مسائل بحث انگيزی نظير فدراليسم نيز بطور صريح و بی تعارف در اين برنامه بحث شده است (3). البته اين پلاتفرم پيشنهادی است و پلاتفرمی که کنگره مؤسس تصويب خواهد کرد می تواند متفاوت باشد اما روح برنامه حزب آينده نگر پس از 30 سال کار نظری مشخص بوده است (4).
آنچه مسلم است بقول معروف "شراب نو را در مشک کهنه نميريزند" (5) و به همين دليل هم موانع مقابل شکل گيری حزب آينده نگر اندک نبوده اند (6). پاراديم جديد آينده نگری نيز نسبت به 50 سال پيش تکامل يافته و بر نظريه نقطه انفصالی متکی است (7). از نقطه نظر اقتصادی نيز آينده نگرها ديگر فقط نمی گويند که راه حل های سرمايه داری و سوسياليسم در عصر حاضر به اهداف انسانی و اجتماعی نميرسند بلکه برای درست کردن اقتصاد نظری روشن دارند (8) و نه تنها نظر روشن بلکه برنامه عملی مشخص دارند (9) که در برخی عرصه ها هم اکنون آغاز شده و نتيجه داده است (10).
ديگر وقت آن است که به کار تدارکاتی ايجاد حزب بپردازيم و اميدوارم که پس از انتخابات در ايران صرفنظر از آنکه چه کسی رييس چمهور شود حزب آينده نگر بتواند در ايران ثبت شده و فعاليت خود را در ايران آغاز کند.
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و دوم خرداد ماه 1392
June 12, 2013

پانويس:

1. درباره جبهه دموکراتيک مهندس طبرزدی
http://www.ghandchi.com/775-tabarzadi-idf.htm

2. پلاتفرم پيشنهادی حزب آينده نگر
http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm

3. فدرالیسم در برنامه پیشنهادی حزب آینده نگر ایران
http://www.ghandchi.com/754-federalism-va-iran.htm

4. ابزار هوشمند: شالوده تمدني نوين-ويرايش دوم
http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm

5. آينده نگری يعنی شراب نو را در مشک کهنه نميريزند
http://www.ghandchi.com/758-sharaabe-no.htm

6. موانع مقابل شکل گيری حزب آينده نگر
http://www.ghandchi.com/724-futurist-party-obstacles.htm

7. نقطه انفصالی: پاراديم جديد آينده نگری
http://www.ghandchi.com/716-singularity-paradigm.htm

8. چگونه اقتصاد را درست کنيم؟
http://www.ghandchi.com/677-Economy.htm

9. وقت ساختن اقتصاد سینگولاريته است
http://www.ghandchi.com/733-singularity-economy.htm

10. بازگشت پرشتاب در توليد غذا
http://www.ghandchi.com/710-AcceleratedReturns.htm

11. سايت تدارکاتی حزب آينده نگر ايران

ghandchi#
ayandehnegar#