پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۷

برنامه عملي جبهه سکولار-پاسخ به چند سؤال

برنامه عملي جبهه سکولار-پاسخ به چند سؤال
سام قندچي
دو ماه پيش در نوشتار « وقت ايجاد جبههء وسيع دموکراسي خواهي سکولار فرا رسيده است» (1) پيشنهادي براي يک نشست را
ارائه کردم و در ميان سؤالات طرح شده يکي اين بود که «آیا برنامه ی عملی مشخصی هم برای چنین کنفرانس و گردهمائی در نظر دار[م] یا خیر؟» (2).
در واقع برنامه عملي کنفرانس براي ايجاد تشکيلات را ديگر نظير آنچه در ميان فعالين سياسي ما حدود يک قرن است مرسوم بوده است
نميبينم. منظورم چيست؟ حدود يک قرن است که فعالين سياسي ما تا خواسته اند تشکيلات سياسي بسازند گام اول را ايجاد روزنامه سراسري براي افشاي رژيم موجود انگاشته اند در صورتيکه اين مهم را ديگر کار اصلي براي اين هدف نميدانم.
پيش از آنکه منظورم را بيشتر توضيح دهم ياد آور شوم که البته جريانات چريکي هم در گذشته بوده اند که برنامه عملي خود را براي ايجاد سازمان از طريق شروع عمليات مسلحانه بوسيله روشنفکران ديده اند و فکر کردند به دور آن فعاليت سازمان خود را بسازند. من مخالفت کامل خود با آن ديدگاه را در گذشته بطور مفصل توضيح داده ام و لازم به تکرار در اينجا نميبينم(3).
ولي در رابطه با فعاليت سياسي چرا با طرح روزنامه سراسري يا طرح هاي مشابه امروزي نظير تلويزيون ماهواره اي و غيره مخالفم. بنظر من تقريباً نيم قرن است که رسانه هاي جمعي در دنيا بيشتر و بيشتر رشد کرده اند و آنقدر منابع خبري که اطلاعات قابل اتکاء ارائه کنند وجود دارند که اگر هر گروه کوچک روشنفکري تصور کند که منبع اطلاعات بيشتر افشاگرانه از رژيم است يا خود را گول ميزند يا که از دنياي مطبوعات خبر ندارد.
از سوي ديگر واقعيت تازه رسانه ها در دنيا باعث شده است که بسياري بيشتر و بيشتر کار ژورناليسم و فعاليت سياسي را يکي فرض ميکنند که قبلاً در مورد آن اشتباه هم که قدمتش در جنبش ما بيش از نيم قرن بوده و به سنت حزب توده بر ميگردد مربوط ميدانم و در آن مورد هم در گذشته مفصل توضيح داده ام (4).
البته يک نفر عضو حزب دموکرات يا حزب جمهوريخواه آمريکا ميتواند يک ژورناليست هم باشد. اتفاقاً ژورناليستهاي خوب هميشه تعلق حزبي خود را اعلام ميکنند و از خوانندگان خود پنهان نميکنند. در واقع يک ژورناليست مثل هر انسان ديگري تعلق سياسي حزبي يا تعلق مذهبي به کليسياي معين و تعلقات ديگر اجتماعي دارد.
ولي به عنوان يک ژورناليست وظيفه وي ارائه گزارش هاي متعادل و نشان دادن وزنه ديدگاههاي مختلف است. حتي ژورناليستهاي رسانه هائي که طرفداري از ارزش هاي دموکراتيک غرب را که شامل ترويج حقوق فردي و انساني است، وظيفه خود قرار داده اند، حتي وقتي براي رسانه هاي دولتي کشورهای دموکراتيک کار ميکنند، کارشان دفاع از دولت معين کشور متببوعشان نيست بلکه دفاع از ارزش هاي دموکراتيک است، وگرنه آنها هم ميشدند مثل رسانه هاي کشورهاي کمونيستي.
به عبارت ديگر وظيفه ژورناليستها ارائه خبر است و نه خبر ساز هستند و نه آنکه تصميم ميگيرند با آن خبر چه کار معيني انجام شود. ارزيابي کار آنها نيز بعنوان ژورناليست اين است که آيا اخبار معتبر و با توازن ديدگاهاي مختلف عرضه کرده اند يا خير.
اما يک عضو حزب دموکرات يا حزب جمهوريخواه آمريکا اگر در مجله حزب يا در يک مؤسسه حقوق کار مرتبط با حزب فعاليت ميکند وظيفه خود را کسب قدرت ميبيند و در نتيجه ترويج پلاتفرم حزب و پيشبرد کار حزب را هدف خود ميگذارد.
هدف فعال سياسي دادن راه حل براي جامعه در ارتباط با خبر ها است و نه ارائه خبر و بعد از ارائه راه حل نيز به کار گذاردن و اجراي راه حل ها، حال چه در عرصه تدوين قانون باشد چه در عرصه هاي اجرائي و قضائي. اين ها تفاوت هاي اصلي کار ژورناليستي و فعاليت سياسي است. حتي يک فرد اگر در هر دو نقش در زندگي فعال باشد، در هر کدام از آن دو عرصه وظيفه کاملاً متفاوتي را دنبال ميکند.
اما چرا بنظرم ايجاد روزنامه يا تلويزيون سراسري براي احزاب امروزه نه تنها براي برنامه عملي شروع شکل گيري سازمانها بلکه حتي در آينده شان نيز آنقدر مهم نيست. کافي است که به کشورهاي پيشرفته نگاه کنيم و ملاحظه کنيم که در هيچکدام از آنها نشريات احزاب سياسي ديگر منبع اصلي اخبار جامعه نيستند.
اين واقعيت نتيجه رشد مطبوعات در جهان در يک قرن گذشته است که حتي در کشورهاي ديکتاتوري هم آنقدر منابع خبري خارج از مرزها در دسترس مردم هستند که اين ارائه خبر ديگر نيازي به دوباره کاري احزاب سياسي ندارد.
در نتيجه بنظر من نقش ارائه اخبار براي شکل دادن احزاب و سازمانهاي سياسي جديد چندان اهميتي ندارد. هرچند هيچگاه اين واقعيت که دسترسي اعضاء و هواداران احزاب به بسياري از اخباري که در دسترس خبرنگاران حرفه اي بويژه در جوامع ديکتاتوري براحتي قرار نميگيرند، غير قابل انکار است، و ارائه آن اخبار توسط احزاب به خبرگزاري ها، وظيفه مهمي براي احزاب است، و انجام هم ميدهند، ولي کار مرکزي احزاب مرکز خبر بودن نيست.
پس چه برنامه عملي ميتواند نقش مرکزي در شکل گيري تشکيلاتي که مورد بحث است را ايفا کند. بنظر من برنامه رهبري سازي است.
برعکس تصوري که در جنبش سياسي ايران وجود دارد که گويا رهبران بسياري جنبش سياسي ايران دارد که مشکل گوئي اين است که با هم نميتوانند بکنند، بنظر من اصلاً جنبش سياسي ايران رهبر ندارد. رهبر يعني کسي که اخبار جامعه و راه حلهاي حزبي را در نقاط مختلف بکار ببرد و بتواند جمع هاي مختلفي را براي رسيدن به آن اهداف به همکاري بکشاند. امروزه شايد در جنبش مدني ايران و مشخصاً در جنبش زنان ايران رهبران جنبش شکل گرفته اند و در ميان آنها هم تعداد زيادي قادرند کار رهبري بکنند. ولي در جنبش سياسي ايران در 30 سال گذشته اساساً رهبري شکل نگرفته است.
به عقيده من مسأله اصلي کنفرانس نيز ايجاد برنامه رهبري سازي براي جنبش سياسي ايران است. رهبران سياسي کساني هستند که مسأله مرکزي شان کسب قدرت سياسي است چه جامعه دموکراتيک باشد و بتوانند با کسب آراء بيشتر براي پلاتفرم حزبي مورد نظر رأي جلب کنند و چه جامعه ديکتاتوري باشد و بخواهند هواداران خود را براي مبارزات نافرماني مدني متشکل کنند. براي انجام اين کارهاي سياسي نيز بايستي بتوانند از اعضاء و هواداران حق عضويت و کمک مالي جمع آوري کنند و پلاتفرم سياسي را آموزش دهند و براي رسيدن به اهداف حزب طرفداران خود را متشکل کرده و رهبري کنند.
در نتيجه اميدوارم برعکس تصور رايج در کنفرانس هاي سياسي ايرانيان، اين بار فرض نکنيم که رهبر خيلي وجود دارد و گويا به دنبال متحد کردن آنان هستيم بلکه بپرسيم چه طرحي ميتوانيم جلو بگذرايم تا رهبران تشکيلات سياسي بوجود بيايند. برنامه رهبري سازي وظيفه اصلي براي شروع کار است و نه پايان کار.
به اميد ايجاد حزب آينده نگر و جبهه سکولار جنبش دموکراسي خواهي ايران

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/iranscope/PHP/ssl/
25 ارديبهشت 1387
May 15, 2008

پانويس ها:

(1) https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/510-KongerehAvval.htm
(2) http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=45697%20&nid=haupt
(3) https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/470-Terrorism.htm
(4) https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/367-tudehii.htm

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۷

حکومت اسلامی، خندق عراق و لبنان، و نقش سکولارها


حکومت اسلامی، خندق عراق و لبنان، و نقش سکولارها
سام قندچي


دعواي تازه اي بين سيد محمد خاتمي و اقتدارگرايان در ايران آغاز شده است وقتي که 77 نماينده مجلس شواري اسلامي به سخنان وي در ارتباط با صدور انقلاب معترض شده اند. اين مشاجره تازه برعکس نظرات بسياري از تحليل گران اوضاع ايران موضوع اصلي اش نه حذف اصلاح طلبان در انتخابات اخير مجلس است و نه انتخابات رياست جمهوري آينده در ايران. در واقع اين موضوع بسيار بنيانی تر و اضطراري تر از اين موضوعات است. خاتمي دارد واقعيتي را متذکر ميشود که هستي جمهوري اسلامي را در خطر انداخته است. در واقع حضور جمهوري اسلامي ايران در عراق ميتواند به نتيجه مشابه حمله صدام حسين به کويت منجر شود و حضور نظامي جمهوري اسلامي در لبنان ميتواند به نتيجه اي نظيرپايان دخالت چند دهه سوريه در لبنان منجر شود و آنهم قيام مردم اين دو کشور بر عليه ايران وقتي معضلات اقتصادي اين کشورها افزايش يابد و حضور اين نيروي خارجي مقصر وضعيت شناخته شود. در واقع کمک هاي اقتصادي احمدي نژاد به عراق و لبنان نميتواند بي انتها ادامه يابد و نارضايتي داخلي در ايران را دامن ميزند که به معني تقليل کمک هاي اقتصادي دولت ايران به اين دو کشور خواهد بود. در عين حال دست کشيدن جمهوري اسلامي از حمايـت حزب الله در لبنان و نيروهاي هوادارش در عراق موجوديت ايدئولوژيک جمهوري اسلامي را زير سؤال ميبرد که در نوشتار ديگري تحت عنوان «آغاز پايان جمهوري اسلامي» دو سال پيش در زمان بمباران لبنان توضيح دادم (1).در نتيجه جمهوري اسلامي در کلاف سردرگمي قرار دارد. اين حکومت ايدئولوژيک نميتواند از مدل ملي گرايانه که آقاي خاتمي در اين زمينه توصيه ميکند و صدور انقلاب را الگو سازي ملي توصيف ميکند، پشتيباني کند، مگر آنکه بخشاً حاضر شود شکل ايدئولوژيک آرماني خود را مورد مصالحه قرار دهد. در واقع اين کشمکش در جمهوري اسلامي بدون اينکه دو طرف مجادله آگاه باشند، خود به موضوع سکولاريسم مرتبط است. آنچه آقاي خاتمي در اين بحث ميخواهد فقط با سکولاريسم قابل دسترسي است در صورتيکه ايشان اصلاً حاضر نيستند چنين ايده اي را به فکرشان خطور دهند و هنوز در پي توجيه نظرات خود با استناد به حرف و عمل آيت الله خميني هستند. در چنين شرايطي دولت احمدي نژاد ايران را در معرض خطر جدي در عراق قرار ميدهد که حتي با خروج بيشتر آمريکا از عراق و افزايش نارضايتي ها در عراق، شکننده تر خواهد شد چرا که مردم عراق دخالت هاي ايران را مقصر در ناملايمات موجود در کشورشان ببينند، شرايطي که کشورهاي پيشرفته را از عراق فراري ميدهد. در نتيجه خروش مردم عراق عليه ايران و در حداقل نظير آنچه در لبنان عليه سوريه شکل گرفته است، به وقوع خواهد پيوست، و در حد بالاتر، نظير مقاومت کويت در برابر دولت صدام، خروش مردم عراق ميتواند شکل مسلحانه و حذف حضور ايران در عراق را بخود بگيرد. آنچه مسلم است اين واقعيت است که از همين حالا ايران در خندق عراق و لبنان مخارج مالي روزافزوني را متحمل ميشود که با گسترش بحران اقتصادي در ايران ميتواند تحمل ناپذير تر شود و اضافه شدن بعد نظامي به آن و بپا خواستن مردم عراق عليه سپاه قدس ميتواند مسأله بسيار جدي تر از آنچه تصور ميشود براي بقاي چمهوري اسلامي ايران مسأله مرگ و زندگي شود.

پس جمهوري اسلامي کي ميرود؟

در واقع دوسال پيش وقتي مقاله «آغاز پايان جمهوري اسلامي» (1) را نوشتم که در آن وضع آنروز جمهوري اسلامي در لبنان را به زمان بحران موشکي شوروي با آمريکا در سال 1961 در خليج خوک ها در کوبا مقايسه کرده بودم، بسياري از من ميپرسيدم پس کي جمهوري اسلامي ميرود. اين سؤال به حقي است. اگر همان تشبيه من را نگاه کنيم بين آنزمان در سال 1961 که آنگونه که در آن نوشته ذکر کردم مشروعيت شوروي زير سؤال رفت تا زمان سقوط شوروي 30 سال طول کشيد. در مورد ايران چقدر طول خواهد کشيد؟

ما در ايران با يک رژيم ايدئولوژيک روبرو هستيم. اگر اين رژيم نظير دولت صدم حسين از طريق يک حمله خارجي ساقط شده بود بحث ديگري بود وگرنه تکامل خود آن يعني ظهور و سقوط آن را بايستي درک کرد. در اپوزيسيون نقاط ضعف اين رژيم نظير تضييقات حقوق بشر و ضعف شديد مديريت اقتصادي بخاطر واپس گرائي آن را خوب ارزيابي کرده ايم. ولي نقاط قوت آن هم که در عين حال نقطه ضعف هستند را نبايستي فراموش کنيم. مهمترين موضوع اين است که مشروعيـت خود را از مذهب مردم يعني اسلام شيعه گرفته است و هنوز اکثريت قريب به اتفاق مردم ايران خود را مسلمان شيعه ميدانند و بنظر نميرسد که اين واقعيت در 20 سال آينده تغييري بکند. در نتيجه اميد ما بايد اين باشد که اکثريت مردم بسوي سکولاريسم تمايل پيدا کنند و اين تغيير فکري در ده سال اخير هر روز بيشتر در ايران در ميان مردم رشد کرده است. البته فراموش نکنيم که برعکس اکثريت کشورهاي کمونيستي اين رژيم توانسته است براي قشر حاکم تا حد زيادي «دموکراسي » برقرار کند و روحاني مخالفي نظير آيت الله منتظري هيچوقت کشته نشد و يا آنکه امثال خاتمي با همه اختلافات در درون سيستم بازهم توانست 8 سال در رياست جمهوري همين رژيم دوام آورد و يا نيروهائي نظير نهضت آزادي به هر حال تحمل شدند.

در مقايسه اگر به رژيم پهلوي پيش از آن نگاه کنيم هيچگاه نيروهاي خود آن رژيم از چنين آزادي برخوردار نبودند. دکتر اميني خيلي زود کنار گذاشته شد و بسياري از سلطنت طلبان که امروز از حقوق فردي و دموکراسي مينويسند اگر همين حرفها را آنزمان مينوشتند اگر زنده ميماندند هم در زندان ميافتادند. بحث فقط نيروهاي مخالف مثل جبهه ملي و چپي ها نيست، تحمل نيروهاي خودي. در واقع تکنوکراتهاي رژيم شاه هم که با سيستم پليسي مخالف بودند از سياست دوري ميکردند و تمرکز حواس خود را روي کارهاي تکنيکي و اقتصادي ميگذاشتند مثل تکنوکراتها در ايران امروز، هر چند رژيم کنوني واپس گرا، به خيلي از اين ها هم امکان باقي ماندن در ايران را نداده است. مهمتر از آن هم مسأله مشروعيت است. رضا شاه مشروعيت خود را با ساقط کردن قاجاريه که مضمحل بود و کارائي اش پايان يافته بود و با پايان دادن به دوران فترت و برافراشتن خواستهاي مشروطيت ميگرفت وابتدا هم با شعار جمهوري. ولي بعد از شهريور 1320 که نتوانست از کشور در برابر ورود نيروهاي خارجي دفاع کند، حکومت محمد رضا شاه در پي تبعيد رضا شاه توسط نيروهاي خارجي، بعنوان شاهي که نيروهاي خارجي تعيين کردند بوجود آمد، و کم کم انتخابات هاي منظم مشروعيت دموکراتيک را براي آن دولت ميساخت. ولي با سقوط دولت مصدق و کودتاي 28 مرداد ديگر آن مشروعيت پايان يافت و دولت شاه مشروعيتي از خود نداشت و قدرت خود را مديون آمريکا بود. در سالهاي آخر رژيم سابق، شاه خواست با رفتن به مدل ايران باستان مشروعيتي براي خود بسازد، آنچه که با انقلاب 1357 ديگر به پرچمي براي هوادران سلطنت در آينده تبديل شد.

نيروهاي ديگر سياسي ايران هم وضع بهتري ندارند. جبهه ملي هنوز مشروعيت خود را در قيام سي تير براي بازگرداندن دکتر مصدق ميبيند که آن را ادامه مشروطيت، هر چند در چارچوب جمهوري، هرچند به غير از شخصيت هاي معيني نظير دکتر فاطمي، جبهه ملي اساساً در سالهاي رژيم شاه هيچوقت حرفي از جمهوري نزده بود.

کمونيستهاي ايران نيز گرچه امروز از سوسيال دموکراسي حرف ميزنند ولي در همه تاريخ چپ در ايران اساساٌ يا طرفدار شوروي بودند و يا چين که هردو شکست دموکراسي و حقوق بشر هستند. در نتيجه تازه ميخواهند مشروعيتي با قبول نظرات سوسيال دموکراسي براي خود بسازند.

برخلاف سازمان های گذشته نگر، مشروعيت جريانات آينده نگر و کل جنبش مدني ايران نه از وقايع تاريخی گذشته که در شکل گيري يک جامعه گلوبال در دنيا تأمين می شود و با طرح سکولاريسم چالشی جدي را در برابر رژيم ايدئولوژيک اسلامي قرار می دهد. در نتيجه وقتي که مي پرسيم کي اين رژيم خواهد رفت بايستي درست به اين واقعيات توجه کنيم که ما هنوز يک حزب سياسي سکولار چه در داخل ايران و چه در خارج تشکيل نداده ايم؛ هنوز حتي يک سازمان سياسي کوچک سکولار که مشروعيت خود را از جريانات گذشته ايران نگيرد شکل نداده ايم. پس چه انتطاري داريم؟ وقتي شخصيتي که خواهان احياء رژيم سلطنتي گذشته است از انتخابات در ايران بخاطر عدم دموکراسي نقد ميکند از مردم چه انتظاري داريم؟ آيا مردم نميگويند که در رژيم شاه حتي همين رقابت ناطق نوري و خاتمي، يا لاريجاني و احمدي نژاد هم ممکن نبود؟ اين ها واقعيات روبروي ماست.


به اميد جمهوری آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/iranscope/PHP/ssl/
19 ارديبهشت 1387
May 8, 2008


پانويس ها:
1. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/448-aghazepayan.htm

مقاله مرتبط به زبان انگليسي
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/448-aghazepayanEng.htm

مقالات مرتبط
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/index-Page10.html

کتاب ايران اينده نگر
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/500-FuturistIran.htm

Futurist Iran Book
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/500-FuturistIranEng.htm

-------------------------------------------------------
مقالات تئوريک
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl

فهرست مقالات
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/SelectedArticles.html

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۷

Iranscope Think Tank درباره انديشکده آينده نگر ايرانسکوپ

درباره انديشکده آينده نگر ايرانسکوپ
سام قندچي
About Iranscope Futurist Think Tank

ايرانسکوپ انديشکده اي است که کا ر بر روي پروژه هاي مختلفي را در عرصه هاي انديشه آينده نگري، حقوق بشر، سکولاريسم، ترقي، گلوباليسم، عدالت اجتماعي، صلح، دموکراسي، و آزادي با تمرکز برروي سفر ايران در قرن بيست و يکم، تسهيل ميکند. تحقيقات انجام شده ممکن است برروي فرهنگ، مسائل زنان و گروه بندي هاي مختلف اجتماعي، مذهبي و اتنيکي جامعه، اقتصاد، فلسفه، مذهب، علم، هنر، تکنولوژي، سياست، نافرماني مدني، جامعه شناسي، تاريخ، يا جنبه هاي ديگر زندگي، تأکيد داشته باد.

از آنجا که توسعه در ايران امروز از طغيان جنبش جهاني اسلامگرائي غير قابل تفکيک است، تم اصلي تحقيقات ما درباره راههائي است که ميتوان با اسلامگرائي مواجه شد و آلترناتيو هاي قابل دسترس نه تنها براي ايران و ايرانيان بلکه براي کل جهان در اين مقطع تاريخي، مورد تتبع قرار ميگيرند.

اسلامگرائي به ايران محدود نيست. اين جنبش واپسگرا حتي باعث نااميدي و بدبيني در ميان جوانان در غرب شده است. جوانان در مواردي هر گونه خوش بيني به آينده را از دست داده و در برابر جنايات بنيادگرائي و مشخصاً بنيادگرائي اسلامي احساس درماندگي ميکنند، تأثيري که بويژه پس از فاجعه 11 سپتامبر 2001 که در قلب غرب بوقوع پيوست، کاملاً قابل رؤيت است.

تمدن غرب امروزه تمدني سالخورده است که بار بغرنجي خود را آنگونه که برخي صاحب نظران جديد مدتي است خاطر نشان کرده اند، با خود حمل ميکند. اين واقعيت به اين معني است که تمدن غرب مقادير متنابهي از منابع و انرژي خود را تنها براي حفظ تعهدات موجودش، به مصرف ميرساند. نوشداروي بنيادگرايان ارائه نوعي زندگي بي آلايش است که در واقع رهائي از بار مسؤليت سنگين نگهداري اين سيستم بغرنج را براي آنهائي که به قولهاي کاذب رجعت به عصر طلائي دنياي قديم و پاسخ هاي ساده براي مشقات دنياي امروز باور دارند، وعده ميدهد.

بنيادگرائي خود را نه تنها در کشورهاي عقب مانده بلکه حتي در آمريکا که با بدهي ملي فزاينده روبرو است و 47 ميليون نفر از مردم فاقد بيمه بهداشت هستند و حقوق بازنشستگي براي نسل آينده در زير علامت سؤال قرار دارد، بمثابه يک آلترناتيو جهت برآوردن انتظاراتي که شهروندان از دولت دارند، نشان ميدهد.

بنظر ميرسد تعداد زيادي از انديشکده ها در آمريکا سالهاست که برروي مسأله اسلامگرائي کار کرده اند معهذا به سختي بشود توصيه ها يا ايده هائي از طرف آنها يافت که بتوان گفت راه کاري است براي آنکه با اين پديده چه بايد کرد.

من خود در کتابم تحت عنوان «ايران آينده نگر» با عنوان دوم «آينده نگري در برابر تروريسم» سعي کردم نشان دهم که چرا ترويج آينده نگري بمثابه آلترناتيوي در برابر اسلامگرائي راه کار در خاورميانه و مشخصاً در ايران است.

با اين وجود، کتابم از کاري که توصيه هاي مشخص درباره آنکه با اسلامگرائي چه کار ميشود کرد داشته باشد يعني از فرموله کردن راه حل هاي مشخص عملي، يعني کاري که از يک انديشکده انتظار ميرود، بسيار فاصله داشت. اگر کسي به اي ئي آي و ديگر انديشکده هاي معروف نگاهي بياندازد که مدت مديدي است برروي اين موضوع کار ميکنند، آنها حتي در وضع بدتري هستند چرا که حتي از داشتن يک ديدگاه عمومي که در کتاب «ايران آينده نگر» ارائه شده نيز برخوردار نيستند.

همه آنچه آن انديشکده ها درباره اسلامگرائي نوشته اند در واقع از مدل قديمي که براي درک کمونيسم و در حد کوچکتري براي درک فاشيسم تدوين شده اند، استفاده کرده اند، در نتيحه کارشان به ارائه راه کارهاي مقطعي که بيشتر بخاطر عدم تطابق با واقعيت کنوني ناموفق هستند، ختم شده است، چرا که بر ديدگاهي استوارند که مدل کهنه شده اي از پديده ديگري است که ابداً بيانگر اسلامگرائي نيست.

آنها استراتژي هاي حقوق بشر را براي از ميدان به در کردن اسلامگرايان توصيه ميکنند در صورتيکه حکمرانان اسلامگرا در مقايسه با حاکمان کمونيست، با اکثريت مردم کشور تحت حاکميتشان اشتراک ايدئولوژي دارند و در نتيجه هر طرحي فاقد سکولاريسم، از عهده پاسخگوئي به اين واقعيت اسلامگرائي موجود، عاجز است.

از سوي ديگر، با سقوط شوروي، اتوپي کمونيسم نيز فروريخت و در نتيجه آنهائي که در جستجوي يک اتوپي بمثابه راه حلي براي معضلات جهان ميباشند، از اتوپي هاي سکولار 150 سال گذشته دست شسته اند. اين واقعيت نيز خود لطمه بزرگي به سکولاريسم زده است که بسياري انواع آرماني آن را ناخوشايند کرده است.

به اين طريق در جستجو براي يافتن پاسخ هاي حاضر و آماده به معضلات عصر کنوني، بسياري کسان اتوپي هاي مذهبي را بعنوان راهي براي روياروئي با مشقات نظم کنوني جهان و ساختارهاي موجود آن که مورد انزجارشان است، برگزيده اند، دورنمائي که نوعي تجديد حيات جنگ هاي صليبي را با خود آورده است، و گوئي نبردهاي تازه براي بيت المقدس آغاز شده است.

تحليل بالا توضيح نميدهد که در ارتباط با رشد آينده اسلامگرائي چه ميشود انتظار داشت يا که با آن چگونه بايستي مواجه شد ولي نشان ميدهد که زمينه تجديد حيات بنياد گرائي اسلامي در قرن بيست و يکم چيست و با اين ديدگاه ميتوان براي پاسخ به سؤالات مشخص ذکر شده، اقدام کرد.

ما ميدانيم که اولين جنگ هاي صليبي متوقف نشدند و با جنگهاي صليبي ديگري دنبال شدند. سؤال اين است که آيا جنگ هاي صليبي کنوني با جنگ هاي ضعيف تر يا قوي تري دنبال خواهند شد. آنچه در افغانستان شاهدش بوديم شکست اتوپي شوروي بدست بنيادگرائي طالبان بود و بنظر ميرسد دموکراسي غربي نيز توسط طالبان در افغانستان در چالش جدي است، بطوري که طالبان درحال بازگشت به قدرت است، اين بار نه تنها از طريق جنگ بلکه همچنين از طريق مذاکرات صلح با دولت افغانستان، و نيز از طريق جنگ و مذاکرات صلح با دولت پاکستان.

در غرب نه تنها معمول شدن دادگاه هاي شرع در کانادا مسأله ساز بوده است بلکه موفقيت هاي اسلامگرايان در بريتانيا در شاخه قضائي دولت تا حدي بوده است که اسقف کانتربري در دفاع از برسميت شناختن قوانين شرع اسلام سخن گفته است حرکتي که واقعاً سکولاريسم را در جامعه اي با چنان قدمت سنت سکولار در قوه قضائيه، به زير سؤال ميبرد و نشان ميدهد که تأثير اسلامگرائي در جهان را نميشود فقط محدود به کشورهاي در حال توسعه خاورميانه نظير ايران ديد.

نياز کار برروي مسائل اقتصادي مرتبط به آزادي اجتماعي براي تلاشهاي ما جهت پاسخ دادن به ديناميسم پيروزي هاي اسلامگرايان، غير قابل انکار است. چنين مطالعاتي قادر خواهد بود، راه حل هاي آلترناتيو براي مقابله با نوشداروهاي ارائه شده توسط اسلامگرايان را تدوين کند، چرا که بيشتر و بيشتر آشکار ميشود آنها براي تقسيم مجدد جهان توجه خود را برروي نابرابري هاي اجتماعي در جهان متمرکز کرده اند. اين برخورد نه تنها از سوي جمهوري اسلامي ايران با مانورهاي بين المللي اش در عراق و فلسطين دنبال ميشود بلکه اين موضوعي است که استراتژي القاعده سالهاست بر روي آن متکي بوده است.

به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
13 ارديبهشت 1387
May 2, 2008


ايميل: iranscope@hotmail.com
تلفن: 925 201 2100 X3858
فکس: 518 687 9813
بلاگ: http://iranscope.blogspot.com/
کتاب ايران آينده نگر: http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm

متن نوشتار به زبان انگليسي
http://www.ghandchi.com/514-AboutIranscopeEng.htm
About Iranscope Futurist Think Tank
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/514-AboutIranscope-plus.htm

Iranscope is a think tank focused on Iran’s journey through the 21st Century facilitating work on a broad range of projects encompassing Futuristic Thinking, Human Rights, Secularism, Progress, Globalization, Social Justice, Peace, Democracy, and Freedom in Iran. The studies may emphasize Culture, Issues of Women and Various Social, Religious and Ethnic Groups, Economics, Philosophy, Religion, Science, Art, Technology, Politics, Civil Disobedience, Sociology, History, or other aspects of life.

Since development in today’s Iran is inseparable from the turbulence of world movement of Islamism, the central theme of our research is about the ways to deal with Islamism and the alternatives that are available not only for Iran and Iranians but for the world in the current juncture of history.

Islamism is not limited to Iran. This retrogressive movement is even causing pessimism among the youth in the West. The youth is at times dropping optimism in the future when feeling helpless in face of the onslaught of fundamentalism, and specifically the Islamic fundamentalism, which has made its impact felt, especially since Sept 11th, 2001, in the very own backyards of the West.The Western civilization is now an old civilization burdened with the weight of its own complexity as some new thinkers have noted for some time. This means the Western civilization is spending a lot of its resources and energy just to sustain itself. A fundamentalist panacea offers simplicity by unloading the burden of the maintenance of this complex system, for those believing in the pseudo-promises of the return to an old golden order of the world, offering easy answers for all hardships of the today’s world.

Not only in backward countries, fundamentalism even offers itself as an alternative in the U.S., where the government has a hard time to fulfill the commitments it has made to its citizens, with staggering national debt in the U.S., lack of health care for over 47 million people, and the uncertainty of social security benefits for the future generation.
It seems like a huge number of think tanks in the U.S. have been working on the same issue of Islamism, nevertheless, they hardly offer any good recommendations or ideas as to what to do with it.My own book Futurist Iran, had the subtitle of “Futurism versus Terrorism” where I had tried to show why promoting futurism as an alternative to Islamism, is the way to go in the Middle East and specifically in Iran.Nonetheless, my book is far from providing specific recommendations about how to deal with Islamism, defining concrete solutions, a task which is expected from a think tank. If one looks at AEI and other famous think tanks that have been working on this topic for a long time, they are not even in a better position as they show even an absence of the broad vision one can find in the Futurist Iran book.

All other think tanks have done about Islamism were modeled after an old understanding of Communism and to a lesser degree Fascism, thus they ended up offering ad hoc advice which mostly fails to relate to the current reality because they are based on an outdated vision which is hardly descriptive of Islamism.

They propose human rights strategies to debunk the Islamists, whereas Islamist rulers in contrast to Communist rulers share their ideology with the majority of people they rule and anything short of secularism fails to address this reality. On the other hand, with the fall of Soviet Union, the fall of Communist utopia collapsed as well, and thus those who are looking for a utopia as a cure for the problems of the world, gave up on secular utopias of the last 150 years. This reality has also damaged secularism itself making many idealistic versions of it unappealing.

Therefore in search for ready-made answers to the dilemma of our times, many have picked up religious utopias as their way of dealing with the predicament of a world order and its related social structures which they resent, a perspective that has shaped a revival of Crusades as if we are having new fights for Jerusalem.The above analysis does not explain what to expect from Islamism's future growth or how to deal with it, but it shows the background to the revival of Islamic Fundamentalism in the 21st Century and with that perspective one can try to respond to the concrete issues that were noted.We know the first Crusades did not stop and were followed by new ones. The question is whether the new Crusades will subside or will be followed by stronger or weaker crusades. What have witnessed in Afghanistan was the defeat of Soviet Utopia by the Taliban's Fundamentalism and it seems like the Western Democracy is also being seriously challenged by the Taliban in Afghanistan, as we see the Taliban coming back to power, this time through not only through war but even by peace negotiations with Afghan government, as well as fighting and peace negotiations with Pakistan's government.In the West, not only the introduction of Sharia courts in Canada has been problematic but successes of Islamists in the UK in the judicial branch to the point of Bishop of Canterbury asking for the recognition of Sharia law are questioning secularism in a society with such a long history of secular tradition and show the impact of Islamism in the world cannot be viewed as limited to developing countries of the Middle East including Iran.Working on economic issues of social freedom is critical to our endeavors to answer the dynamics of the successes of Islamists. Such a study is the way to come up with alternative solutions to the panaceas offered by the Islamists, as it is more and more clear that their focus is on social inequalities in the world to repartition the world. This is not only the approach of Islamic Republic of Iran with its international maneuvers in Iraq and Palestine but this is also true about Al-Qaida’s global strategy.

Hoping for a Federal, Democratic, and Secular Futurist Republic in Iran,

Sam Ghandchi, Publisher/EditorIRANSCOPEhttp://www.iranscope.com/
May 2, 2008

Email: iranscope@hotmail.com
Tel: 925 201 2100 X3858
Fax: 518 687 9813
Blog: http://iranscope.blogspot.com/
Futurist Iran Book: http://www.ghandchi.com/500-FuturistIranEng.htm


Text in Persian
http://www.ghandchi.com/514-AboutIranscope.htm