شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۸

انتخابات و آينده ايران

انتخابات و آينده ايران
سام قندچی

دو دستاورد عظيم تمدن بشريت طي بيش از دو هزار سال تجربه بشريت در مديريت جامعه، دولت دموکراتيک و سکولاريسم بوده اند. اولي نتيجه تجربه قرن ها آزمايش شيوه هاي مختلف حکومتی در عهد باستان بود و دومي دستاورد قرن ها دست و پنجه نرم کردن بشريت با قدرت مذهبی در قرون وسطي پس از شکل گيري مذاهب جهانی بود.

در عهد باستان پيشگامان انديشه بشری نظير سقراط از انسان با فضيلت سخن ميگفتند و سقراط رجحان خود را بر محاکمه کنندگانش در اين ميديد که انساني با فضيلت تر و خوب تر است و در هيچ جاي دفاعيات خود از حق انسانی به دگر انديشی بعنوان دليلي برای تبرئه خود، حرفی نميزند (1).

به عوض در تمام قرون وسطي دولت هاي وقت فضيلت را حتي بر قانون ارجح ميدانند و معيار و تا قرن سيزدهم افلاطون در مسيحيت حکمت اعلا تلقي ميشد و در جوامع اسلامي نيز حتي آيت الله خميني تا زمان ما در ولايت فقيه خود به افلاطون استناد ميکند. گوئي فيلسوف-شاهان افلاطون هستند که نماينده معنويت عاليتر قرون وسطي ميباشند ولي آنها نيز بدتر از مذاهب دنيای دموکراسي آتن، انسانها را به زنجير کشيدند.

جامعه مدرن هنگام تعريف خود از يکسو دموکراسي دستاورد عهد باستان را به شکل جديد حکومت نمايندگان با تقسيم سه قوه پذيرفت و از سوي ديگر جدائي مذهب و دولت دستاورد پاياني قرون وسطي را سر مشق خود قرار داد.

در نتيجه اگر هنوز در پايان عهد باستان اميدی به فضيلت برتر بعنوان راه بهزيستي بشريت وجود داشت، در پايان قرون وسطي چنين اميدهائي ديگر بعنوان سنگ بناي آينده به کنار گذاشته شدند چرا که در قرون وسطي، طي بيش از يک هزار سال، بشريت ديد که وقتي هر سيستم فلسفي بخواهد فضيلت را تعريف کند همان سيستم فسق و گناه را هم تعريف ميکند و مخالفانش را به بند ميکشد، همانطور که هم در عهد عتيق سقراط ها را به زنجير کشيدند و در قرون وسطي جوردانو برونو ها را در آتش سوزاندند. در نتيجه حوامع مدرن ديگر بجاي معيار فضيلت براي قضاوت انسان ها از معيار «حق» بهره جستند و از آنجاست که هيوم و کانت توجه خود را به موضوع حقوق بشر مبذول نمودند (2).

دولت هاي مدرن در اروپا و آمريکا به درجات مختلف دو دستاورد بشريت يعني دموکراسي و سکولاريسم را در خود منعکس کرده اند. دولت هائي نظير بريتانيا، دموکراسي را طي چند قرن تحولات پارلماني در خود متبلور کردند و حتي انقلاب آن کشور بخشي از تحول پارلماني بود و نه بالعکس. البته سکولاريسم حتي تا به امروز در آن کشور ناقص است و مذهب اصلي آن کشور در رابطه تنگاتنگ با دولت قرار دارد. کشورهاي ديگر اروپا نيز بعضي با انقلاب و برخي ديگر با تحولات پارلماني اين دو دستاورد بشريت را در خود مستحيل کردند. در آمريکا نيز تحول مدرن اساساً با انقلاب استقلال انجام شد و سکولاريسم را شايد بهتر از اروپا در عمل پياده کرد (3).

اما در صد ساله اخير دو بار اين دو دستاورد عظيم بشريت مورد حمله جدي قرار گرفتند. بار اول حمله دو جريان سکولار فاشيسم و کمونيسم به دستاورد اول يعني انديشه دولت دموکراتيک بود. اولي از زاويه حفظ منافع يک اقليت برتر نژادي و دومي از زاويه عدالت براي اکثريت و وعده بهشت بر روی زمين (4). اولي يعني فاشيسم خيلي زود پايان يافت ولي دومي يعني کمونيسم بيش از نيم قرن بر بيش از نيمي از کره ارض سيطره خود را حفظ کرد. دومين حمله جدي نيز به دستاور دوم يعني به سکولاريسم رخ داده است که بويژه در نيم قرن اخير با اوج گيري جنبش هاي بنيادگراي مذهبي مترادف شده است و البته در کنار خود برخي جريانات غير مذهبي با انديشه هاي پسا مدرن و چپ را هم داشته است (5).

نفي دو دستاورد اصلي بشريت که جامعه مدرن به آن توجه نمود ما را به جلو نميبرد. مثلاً اگر در کشوري اين دو دستاورد نهادينه شده است، براي پيشرفت به جامعه فراصنتعي هدف نه به دور ريختن اين دو دستاورد بلکه آينده نگري با ايستادن برروي سکوي اين دو دستاورد است. اگر کسي فکر کند نفي ايندو نوآوري و آينده نگري است سخت در اشتباه است و فقط براي نيروهاي واپسگرا توجيه ميسازد حال چه اين کار را در ايران بکند چه در اروپا يا آمريکا. هر نقدي به آمريکا از زاويه مترقي، دموکراسي و سکولاريسم در اين کشور را مورد حمله قرار نميدهد، بلکه کاستي هاي در زمينه هاي عدالت اجتماعي و در زمينه توليدات عقب مانده و تأکيد به گام نهادن در جهت بر آوردن نيازهاي تحول به نقطه انفصالي است (6).

در نتيجه سؤالي که مطرح است اين است که چه برنامه ها و چه نيروهائي در واقع در برابر تهديدات به دو دستاورد بشريت گام برداشته اند و چه نيروهائي بالعکس به اين تهديدات کمک کرده اند. اين دقيقاً خط فاصل نيروهاي ترقي خواه و نيروهاي واپسگرا را مشخص ميکند (7).

يعني سؤال اين است که يک نيرو در مقابل چنين تهديداتي به دموکراسي و سکولاريسم چه کار ميکند. اگر به بيش از دويست سال پيش برگرديم زماني که انقلاب آمريکا در حال شکل گيري بود دقيقاً توماس جفرسون در بيانيه استقلال آمريکا همين سؤال را مطرح ميکند و بعنوان يکي از اصول جامعه آينده آمريکا به آن پاسخ ميدهد وقتي ميگويد "پيگرد شادي" براي هر انسان يکي از اصول جامعه آينده است (8).

در واقع جان لاک در اروپا بهتر از هر کسي دموکراسي مدرن را توضيح داده بود ولي کسي که به بهترين شکل نقش شهروندان جامعه مدرن را در مقابل
آنهائي که اين دموکراسي را هدف گرفته اند نشان داد لايبنيتس است که در نقد خود از جان لاک "پيگرد شادي" را مطرح ميکند و جالب است که سالها بعد توماس جفرسون که نظريات جان لاک درباره دولت مدرن را در آمريکا به کاملترين شکل خود مطرح کرد و بعداً در قانون اساسي آمريکا منعکس کرد، دقيقاً به اين نکته مهم در نقد جان لاک که در اروپا در زمان جان لاک توسط لايبنيتس مطرح شده بود، توجه نمود، و آن را در بيانيه استقلال با تأکيد زياد مطرح کرد، و در جامعه آميکا همواره اين يک نکته برجسته در رشد اجتماعي مردم اين کشور نقش ايفا کرده است.

چرا اين نکته "پيکرد شادي" انقدر مهم است. براي اينکه وقتي انسانها اين موضوع را در نظر بگيرند هيچگاه فريب آنهائي را که برخي جريانات در تاريخ سعي کرده اند با توسل به آن نفي دموکراسي و سکولاريسم را توجيه کنند، نخواهند خورد، و شادي خود را مهم ميبينند. بهترين نمونه نفي "پيگرد شادي" را هم در ايران در داستان حزب توده ميتوان يافت.

***

چرا نوشتم که داستان حزب توده بهترين نمونه نفي اصل "پيگرد شادي" است؟

برويم و به تاريخ حزب توده مراجعه کنيم. بسياري از مردم عادي ايران که خبرهاي راجع به واقعيت زندگي در بلغارستان و کشورهاي ديگر بلوک شرق را از راننده هاي کاميون مي شنيدند خود بهتر تشخيص ميدادند که آن زندگي ايده آلي نيست که برايش انرژي بگذارند و فداکاري کنند اما حزب توده به اعضاء و کادرهايش ميگفت که همه اين نقض دموکراسي و استبداد را که ميبينديد بپذيريد. چرا؟ براي هدف عاليتر کمونيسم! اما بعد از 50 سال هنوز بازهم فداکاري ميخواستند و از آن مدينه فاضله خبري نبود. بعد هم چپي هائي که در ابتدا توده اي نبودند نظير چريکهاي فدائي خلق به زنان ايران در طول انقلاب ميگفتند با همه عذابي که ميبريد وقتي خلاف ميل شما ميگويند روسري بر سر کنيد ولي روسري بر سر کنيد براي هدف عاليتر کمونيسم در ايران. يعني با استبداد مخالفت نکنيد با نفي سکولاريسم مخالفت نکيند و حتي "پيگرد شادي" که يک انسان عادي غير سياسي را هم قادر ميکرد که بگويد نميخواهد به زور روسري را بپذيرد، برايتان مهم نباشد، و خلاف دلخواهتان اين اجحافات به شخصيتتان را بپذيريد.

داستان حزب توده ايران سالها پيش از جمهوري اسلامي است. نه فقط چون طرفدار شوروي بود بلکه به اين خاطر که بهترين سمبل مخالفت با شادي فردي بود و هميشه دليلي براي فدا کردن آن داشت که پيروان بيچاره اش هم فکر کنند با اين فداکاري دارند خدمت به خلق ميکنند و دارند کمونيسم ميسازند. هنوز بعد از بيش از يک دهه سقوط شوروي، حزب توده نميآيد جواب بدهد که همه توجيهات نقض حقوق بشر که کرده بود چه هدف والاتري را نصيب مردم کرد. اتفاقاً مردم عادي بهتر از کادرهاي توده اي اين واقعيات شوروي و رژيم هاي ديگر کمونيستي را ديدند.

علت نفرت بسياري از مردم حزب توده، بخاطر فقط کمونيست بودن آنها نيست، بلکه حزب توده يکي از معدود احزاب کمونيستي است که همواره به روشني ضد اصل لايبنيتسي -جفرسوني پيگرد شادي برنامه ريخته است . بجاي تشويق مردم به انتخاب بين خوب و خوب تر به مردم ميگويد بين بد و بدتر را انتخاب کنند.

در سي ساله اخير هم حزب توده آنچه توجيه سيستم شوروي بود را درباره سيستم ضد سکولار جمهوري اسلامي کرده است. امروز در آستانه انتخابات رياست جمهوري به مردم توصيه ميکند به آفاي ميرحسين موسوي رأی دهند. اگر طرفدارانش کساني بودند که مذهبي بودند و به حزب مشارکت معتقد بودند، قابل فهم بود. ولي ايشان اين توصيه ها را به انسانهاي سکولاري ميکنند که آقاي ميرحسين موسوي و خاتمي و کروبي، چه وقتي خود حاکم بودند و چه وقتي در اپوزيسيون حاکمان، کاري برايشان نکردند.

وب سايت خود من ghandchi.com در دوران آقاي خاتمي فيلتر شد و فيلتر ماند. چرا من بايد از خواست خودم چشم پوشي کنم. يک آدم عادي سالم بطور غريزي به دنبال پيگرد شادي ميرود و جرياناتي مانند حزب توده عکس آن را به مردم توصيه ميکنند و هزار گونه توجيه هم دارند. توده اي هم ديگر فقط حزب توده نيست و امروزه انواع و اقسام جريانات سکولاري که خود را چپ يا آينده نگر يا ليبرال مينامند همين گونه عمل ميکنند.

مثلاً ديروز بيانيه اي از سوي عده اي از روشنفکران ايران منتشر شده است که واي آفاي احمدي نژاد ميخواهد ايران را مثل ونزوئلا کند و رياست جمهوري اش را مثل چاوز مادام العمر کند و بيائيد و به موسوي رأي دهيد. اولاً اين تحليل غلط است و اگر احمدي نژاد بخواهد چنين کاري بکند نه تنها مثل محمد عليشاه بايد مجلس را بتوپ ببندد بلکه بايد کل قم را بتوپ ببندد گوئي محمد عليشاه دربار را هم بمباران کرده است و با همه روحانيت بايد طرف شود. ثانياً اين هم نظير همه تئوريهاي مشابه ديگر حزب توده در گذشته براي اثبات از خود گذشتگي است که از حق خود بگذريم براي بهشت موعود که هنوز معلوم نيست کي قرار است باشد (4).

آخر تا کي. بهتر است مردم به حال خود رها شوند و فقط از درخواست هاي اقتصادي و اجتماعي خود پيروي کنند تا که امثال حزب توده رهبريشان کنند. جالب است که آقاي چاوز ميخواهد در ديدار بعدي به باراک اوباما کتاب چه بايد کرد لنين را بدهد. شايد بد نباشد که اوباما هم نسخه اي از بيانيه استقلال را براي مردم ونزوئلا بفرستد. اما لازم نيست! در اين دوران با رشد گلوباليسم مردم بيشتر و بيشتري در دنيا به حقوق فردي خود پي ميبرند و کسانيکه تحت عنوان ترقي و جامعه آينده و کمونيسم و دلائل سفسطه آميز ديگر فقط کنار گذشتن خواستهايشان را از آنها ميطلبند، بيشتر و بيشتر توسط خود مردم به کنار زده ميشوند و حناي توده اي ها بيشتر و يبيشتر رنگ ميبازد. چه يک روز با پرچم مارکسيسم مردم را عليه "پيگرد شادي" تشويق کنند چه روزي ديگر با پرچم اسلام يا آينده نگري.

در اين انتخابات هر انساني بهتر است در رابطه با وضع خودش سؤال کند و لطفي هم به کسي فکر نکند دارد ميکند اگر به کانديدائي که فکر ميکند برايش کاري نکرده است رأي دهد. در رابطه با کل ايران و خطر جنگ هم آقايان اصلاح طلب حتي جرئت اين را در همين چهار سال که در اپوزيسيون بودند نداشتند که به اسرائيل سفر کنند و اين بن بست را پايان دهند و ايران را از خطر جنگ در آورند. آقاي خاتمي تا توانستند به ديدار خزب الله لبنان رفتند. آخر اين عملکردها کدام به پيشگيري از جنگ کمک ميکند. در رابطه با آمريکا و مسأله اتمي هم که هيچکدامشان جرئت گفت و گوي باز با آمريکا را نداشتند. در نتيجه در اين عرصه سياست خارجي چه فرقي دارند. تا آنجا هم که به وضع اقتصادي مربوط است اين ها چه راه حلي بهتر از احمدي نژاد دارند (10).

در رابطه با آزادي هاي مردم نيز که فيلترينگ اينترنت و زندانيان سياسي در دوره آقاي خاتمي چه فرقي با دوره احمدي نژاد داشت. با همه اين احوال نيروهاي سکولار هميشه با آغوش باز با اصلاح طلبان برخورد کرده اند و حتي کسانيکه پاسپورت ندارند و آخر عمرشان است و سالهاست ايران را نديده اند و زمان خاتمي هم نديدند با اين حال از ايشان حمايت کردند. سؤال اين است که چرا اين 4 سال اين آقايان اصلاح طلب به خود زحمت ندادند که اقلاً يک کلام درباره آزادي احزاب سکولار حرف بزنند. لابد چون فکر ميکنند رهبر سکولارها، توده اي هاي چپ و آينده نگر هستند که قرار است هيچ کدام از چيزهائي که دوست دارند را بدست نياورند ولي قرار است هميشه به مردم بگويند فداکاري کنند و از اينها دفاع کنند.

آخرين حربه اصلاح طلبان هم اين است که وااي اگر احمدي نژاد انتخاب شد شما چي ميگوئيد. من به مردم خواهم گفت که اين هم دليل ديگري که از خير اصلاح طلب اسلامي و توده اي هاي هوادارش بگذريد که هنوز يکي از مهمترين دستاورهاي بشريت يعني سکولاريسم را به شما ميگويند نفي کنيد و در حزب مذهبي عضو شويد. اصلاً به اصلاح طلبان توصيه ميکنم پيشقدم شوند و از شوراي نگهبان بخواهند که کانديدائي از "همبستگي براي دموکراسي و حقوق بشر" را هم به کانديداهاي رياست جمهوري اضافه کنند. آيا حاضرند اين کار را بکنند. در آنصورت اگر ائتلافي بين همبستگي و اصلاح طلبان شکل گرفت، من به کانديداي آن اتتلاف رأي خواهم داد (11).

در آخر هم نکته اي درباره برخي تئوريسين هاي غرب بگويم که به تازگي دوباره محبوب شده اند و درباره از آغاز عصر تازه اي در دنيا که سکولاريسم را کنار گذاشته است حرف ميزنند و از عظمت شکل گيري دولت هاي شيعه در خاورميانه داد سخن ميدهند. هر چند ممکن است چنين شکل گيري هائي مدتي ادامه يابد ولي مانند کمونيسم که در چالش با دستاورد دموکراسي شکل گرفت و رشدش نويد دهنده آينده نبود، اين جريان هم در برابر سکولاريسم است يعني دستاورد عظيم ديگر بشريت است. طرفداران سکولاريسم امروز نظير طرفداران دموکراسي در زمان شوروي نبايد با چنين گشترش هاي موقت آنتي سکولاريسم روحيه خود را ببازند و بايد به تلاشهاي خود ادامه دهند. اين جريان بنيادگرائي هم بالاخره به سرنوشت کمونيسم دچار خواهد شد و شايد اولين نقطه تحول در اين عرصه در جهان هم خود ايران باشد (12).


به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
9 خرداد 1388
May 30, 2009


پانويس ها:

1. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/295-ghAnoon.htm
2. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/411-FuturistRepublic.htm
3. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/302-Secularism.htm
4. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/547-fundamenalism.htm
5. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/304-Postmodernism.htm
6. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/556-SingularityElection.htm
7. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/352-taraghikhahi.htm
8. Pursuit of Happiness
9. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/528-InvasionOfPrivacy.htm
10. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/531-daramad.htm
11. http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1153.aspx
12. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/500-FuturistIran.htm#04

---------------------------------------------------------
برگزيده مقالات تئوريک
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/ShortList.html

فهرست مقالات
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/SelectedArticles.html

چهارشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۸

ائتلاف همبستگي و خارج کشور


ائتلاف همبستگي و خارج کشور
سام قندچی

روز دوشنبه ائتلاف «همبستگی براي دموکراسی و حقوق بشر » در ايران اعلام موجوديت کرد (1). اعلام موجوديت اين جمع بسيار ساده برگزار شد و خبري از کنفرانس هاي عظيم و اعلانات پرطمطراق در نشريات نبود ولي اهميتش دقيقاً در آن بود که کساني آن را شروع کردند که در سه دهه گذشته در ايران نشان داده اند که مسأله شان آينده ايران است و شفاف عمل کرده اند.

هم اکنون فرصت گرانبهائي براي خارج از کشور است که به ياري اين حرکت بشتابد.

امروز نحوه برخورد به اين جمع در خارج از کشور مطرح شده است و از نو فعالين سياسي خارج از خود ميپرسند که چرا تلاشهاي مشابه در سالهاي اخير در خارج از کشور شکست خوردند. درباره توهماتي که در خارج درباره فعالين وجود دارد پيشتر نوشته ام و نيازي به تکرار نيست (4).

ما نميتوانيم براي رهبري جنبش کساني را انتخاب کنيم که مانند آقاي خاتمي عمل کنند يعني در گفت و گوهاي خصوصي بگويند همه حرفهاي ما را ميدانند ولي در بيرون در مقامي که قرار ميگيرند نه مواضع روشن بگيرند و نه بخاطر وحشت نيروهاي فشار تبعيضاتي که در گفت و گوهاي خصوصي در محافل خبري و حقوق بشري اذعان ميکنند را در بيرون با سکوت برقرار کنند.

مهمترين ويژگي تجمع «همبستگی براي دموکراسی و حقوق بشر » در اين است که پرچمداران آن، نظير حشمت الله طبرزدي (2) و کورش زعيم (3) درک روشني از وضعيت ايران و اهداف و برنامه هاي خود دارند و درباره نظرات خود شفاف بوده اند. ديگر آنکه آنها همه اين سالها به معني واقعي کلمه در عرصه سياسي ايران فعال بوده اند.

با همه احترامي که براي بسياري از پيشکسوتان جنبش سياسي در خارج قائل هستم اما بنظر من امثال خود من که ديگر نزديک 60 سال سن دارم موتور محرک چنين حرکتي نميتوانيم باشيم. مثلاً در خارج کشور وقتي به کساني نظير دکتر مسعود کاظم زاده (5) نگاه ميکنم که هم از دانش نظري بالائي برخوردار است و هم در دوران جمهوري اسلامي فعال بوده است، فکر ميکنم چنين افرادي بايد براي حرکتهاي نوين در نظر گرفته شوند.

لازم است روشن بگويم که من با دکتر مسعود کاظم زاده درباره آنچه اينجا مينويسم حرفي نزده ام و فقط نام وي را بعنوان مثال آوردم تا خاطر نشان کنم که با وجود همه احترام به پيشکسوتان، بايستي اين انرژي هاي تازه در خارج براي رهبري مؤثر حرکت هاي نوين مدنظر قرار گيرند، همانطور که در داخل ايران اينچنين شده است.


به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
6 خرداد 1388
May 27, 2009


پانويس ها:

1. http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1153.aspx
2. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/537-DardeMoshtarek.htm
3. http://groups.yahoo.com/group/iran_scope_news/message/1117
4. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/534-OppositionAbroad.htm
5. http://iranscope.ghandchi.com/Anthology/Kazemzadeh

---------------------------------------------------------
برگزيده مقالات تئوريک
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/ShortList.html

فهرست مقالات
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/SelectedArticles.html

دوشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۸

نامه سرگشاده به آقايان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی

نامه سرگشاده به آقايان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی
سام قندچی

قبل از هرچيز ميخواستم تبريکات خود را بخاطر موفقيت هر دو شما در کسب حمايت آنهائيکه انتخابات چهارسال پيش رياست جمهوري را تحريم کرده بودند بدون آنکه هيچ امتيازي به خواستهاي اساسي آنها داده باشيد، اعلام کنم.

در واقع شما همان حرفهای چهار سال پيش را ميزنيد ولي امروز مورد حمايـت بخشي از سکولار هاي ايران هستيد به اين خاطر که آقاي احمدي نژاد در سياست خارجی کشور را به جنگ با اسرائيل نزديکتر کرده اند. البته تا آنجا که به دو مورد ديگر فضاي امنيتي در داخل کشور و عدم توجه به جدائي مذهب و دولت مربوط است، که خواستهاي اساسي دوم و سوم سکولار ها ميباشند، تفاوت دوران احمدي نژاد و دوران خاتمي بحثي ديگر است.

در مورد دوم با در نظر گرفتن استثنائاتي که بعداً توضيح ميدهم ميشود گفت که آقاي خاتمی مستقيماً مسؤل فضاي امنيـتي نبود و در آن زمينه نه بعنوان رئيس جمهور بلکه هميشه بعنوان منتقد حرف ميزد در صورتيکه آقاي احمدي نژاد در اين زمينه هم مانند عرصه هاي ديگر خود مسؤليت را بعهده ميگيرد که به نظر من بيشتر برآزنده يک رئيس جمهور است هرچند فضاي امنيتي مورد حمايت ايشان واقعيت تلخ رژيم جمهوري اسلامي پيش از ايشان هم بوده است. در رابطه با مورد سوم يعني جدائی مذهب و دولت که خواست سکولار ها است، بنظر من هيچ رئيس جمهوري در تمام تاريخ جمهوري اسلامي بيشتر از آقاي احمدي نژاد روحاينت را از دولت کنار نگذاشته است. درست است که برخي روحانيون نظير شخص آيت الله خامنه اي و آيت الله مصباح يزدي از سوي آقاي احمدي نژاد حمايـت بي دريغ شده اند ولي کل روحاينت با همه رنگارنگيش مورد حمايت ايشان نبوده اند. بي دليل هم نيست که در دوران دولت ايشان آقاي حجت الاسلام رفسنجاني از سوي مجلس خبرگان روحانيت به رياست آن مجمع عالي روحاينت در قدرت برگزيده شد و نه آيت الله مصباح يزدي که مورد حمايت آقاي احمدي نژاد بود. روحانيون خارج از دولت نيز در دوران احمدي نژاد بيشتر از دولت دور شدند و حتي آندسته از روحانيون در ميان روحانيون در قدرت هم حمايت کسب کردند. اين امر فقط به آيت الله بروجردي محدود نبوده و بنظر من جريان آل ياسين يکي از بهترين نمودار هاي اين واقعيت است. در واقع چهار سال بعد از روي کار آمدن آقاي احمدي نژاد، روحانيت در ايران بيشتر شبيه چند سال پيش از انقلاب مشروطيت شده است که در مقايسه با دوران فتحعليشاه که اساساً دولت را از آن خود ميديدند،بيشتر و بيشتر از دولت احساس جدائي کردند تا آنجا که در زمان مظفرالدين شاه روحانيون به نيروي مهمي در جنبش مشروطه سلطنت قاجار را به چالش کشيدند. شايد تاريخدانان در آينده دوران احمدي نژاد را با سالهاي پاياني سلطنت ناصرالدين شاه قاجار مقايسه کنند. خلاصه انکه در رابطه با جدائي مذهب و دولت، اصلاح طلبان نه تنها بهتر از آقاي احمدي نژاد عمل نکرده اند، بلکه بيشتر دولتشان شبيه دوران فتحعليشاه قاجار بوده است که دخالت روحانيون را در دولت پس تزده بلکه طلب ميکرده است. به هر حال به موضوع اصلي نامه ام برگردم.

ميخواستم به شما دو کانديداي رياست جمهوري تبريک زيادي بگويم. شما به من ثابت کرديد که ضرب المثل "به مرگ بگير که به تب راضي شود» در زبان فارسي بيخود بوجود نيامده است و شايد در هيچ زباني انقدر با مسما نباشد. شايد اگر آيت الله جنتي در انتخابات پيشين خود را رئيس جمهور اعلام کرده بود و همانطور که سالها در ابتداي تولد اينترنت تلاش کرده بود، کل اينترنت را هم در ايران ممنوع نموده بود، در آنصورت کسانيکه امروز به حمايـت از شما راضي شده اند، شايد امروز حتي از آقاي احمدي نژاد هم حمايـت ميکردند چرا که اقلاً هم در دولت اصلاح طلبان و هم در دولت آقاي احمدي نژاد اينترنت، هر چند با فيلتر، خدا را شکر، که مقدور بوده است و نه آنگونه که آيت الله جنتي روزي ميخواست کل اينترنت را ممنوع کند و شايد بعد هم تلويزيون و راديو و شايد دوش گرفتن را هم قدغن کند!

از شوخي بگذريم در رابطه با فيلترينگ اينترنت براي نيروهاي سکولار، تفاوتي بين دولت آقاي احمدي نژاد و دوران آقاي خاتمي نبوده است. البته طرفداران اصلاح طلبان دوست دارند اين برداشت را بدهند که گويا در دوران آقاي خاتمي وزارت اطلاعات که اينگونه کارهاي سانسور در اختيارش بوده است از آقاي خاتمي تبعيت نميکرده و به همين علت دوران احمدي نژاد و خاتمي از نظر فيلترينگ اينترنت مثل هم بوده اند. اما يک حقيقت عجيب هم مطرح است و آن اينکه در دوران آقاي خاتمي سايت «امروز» که سايت اصلي اصلاح طلبان است **بيشتر** فيلتر ميشد تا در دوران آقاي احمدي نژاد! در واقع در همه دوران رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد سايت امروز که مرتبط با جبهه مشارکت است فيلتر نبوده است در صورتيکه در چهار سال پيش از آن، در دوران رياست جمهوري اقاي خاتنمي، سايت امروز به کرات فيلتر شد. اگر آدم هاي تصميم گيرنده هر دو زمان يکي بودند، ميبايست نتيجه به عکس ميبود! بنظر من ر دوران آقاي خاتمي و اصلاح طلبان آدم هاي خود اصلاح طلبان تصميم گيرنده بوده اند و علت فيلتر سايت منتسب به خودشان هم دقيقاً بخاطر اين واقعيت بوده است که وقتي تضادهاي داخلي شان آن سايت حزبي را به دست جناحي ميانداخت که با جناح کنترل کننده فيلتر متفاوت بود، نتيجه آن ميشد که از فيلترينگ در مورد سايـت خودي هم استفاده ميکردند و آن را گردن اقتدار گرايان ميانداختند. اما در زمان آقاي احمدي نژاد، آدم هاي آقاي احمدي نژاد برايشان فرقي نميکرده است که چه جناحي از اصلاح طلبان کنترل سايت امروز را دارد و همه دوران سياستشان فيلتر نکردن سايتهاي اصلاح طلبان بوده است و اينگونه سايت امروز را هر چهار سال دولت احمدي نژاد آزاد گذاردند. البته من براي اين تئوريم اثباتي ندارم اما متأسفانه بسيار در جامعه ايراني ديده ام که سانسور مخالفان سياسي منحصر به رژيم و يا جناحي درون رژيم نيست (1) و در نتيجه آنها که کنترل فيلترينگ کل کشور را در اختيار دارند، از آن ضد رقباي حزب خودي هم استفاده ميکنند. اي کاش روزي دولت ايران هم ياد بگيرد که فيلترينگ حق کاربر اينترنتي است که بخواهد کنترل کند در خانه اش و يا در شرکتش چه ببيند و حق دولت نيست که براي شهروندان تصميم بگيرد. دولت پدر خانوده نيست و مردم هم بچه هاي صغير زير 18 سال نيستند که دولت حق داشته باشد تعيين کند چه بتوانند ببينند. لابد خواهند گفت که آمريکا هم سايت هاي مخالف دولت خود را فيلتر ميکند. ولي خوب ميدانند که چنين حرفي واقعيت ندارد. اگر روزي آمريکا سايت آقاي احمدي نژاد را براي کاربران آمريکائي فيلتر کرد ولي ايران سايت هاي دگر انديشان را فيلتر نکرد، آنوقت ميشود مطمئن بود که سخنراني آقاي احمدي نژاد در آمريکا و ادعاي آزادي در دولت مورد نظر ايشان، جدي گرفته شود. وقتي حتي فيس بوک با 165 ميليون عضو که دو برابر جمعيت ايران است در ايران فيلتر ميشود، چگونه ميشود از آمريکا خرده گرفت يعني به کشوري که در آن همه سايتهاي مخالفين دولت آزاد هستند. برگردم به موضوع تبريکم به شما آقايان موسوي و کروبي.

فکر نکيند که من دارم طنز مينويسم وقتي ميگويم تبريک. خيلي هم جدي هستم. آخر در کجاي دنيا ديده ايد که يک نيروي سياسي در هيچ کاري به رسميت شناخته نشود و بيايد از نيروهائي که شوراي نگهبان تعيين کرده است بدون آنکه حتي آن نيروها يک خواست وی را مورد توجه قرار دهند، از آنان حمايت کند. کداميک از شما حتي از فيلتر شدن سايـت هاي سکولار اين سالها حرفي زده ايد يا اعتراضي کرده ايد ولي اگر آمريکا يا اسرائيل سايت آقاي خامنه اي يا آقاي احمدي نژاد را فيلتر کرده بودند، مطمئناً شما از اولين کساني بوديد که آن اقدام را محکوم مينموديد. ممکن است در جواب بگوئيد آقاي احمدي نژاد هم همينطوره. درست است ولي سکولارها که از ايشان حمايت نميکنند و دارند از شما حمايـت ميکنند. آخر شما حتي جواب نميدهيد که براي پيشگيري از جنگ با اسرائيل چه کار ميخواهيد بکنيد. جواب آقاي احمدي نژاد که روشن است و نظرش را روشن درباره برنامه اش در مورد اسرائيل گفته است. اما شما چه ميگويئد؟ درباره مهمترين چيزي که براي هر نيروي سکولار معناي وجودي دارد يعني برسميت شناختن خواست جدائي مذهب و دولت است شما چه ميگويئد؟ دولت آقاي احمدي نژاد که از همه دولت هاي اصلاح طلب کمتر روحانيون را در دولت دخالت داده است و حتي اجازه داده است فردي غير روحاني مثل خود آقاي احمدي نژاد از رابطه مستقيم با امام زمان حرف بزند. شما چطور؟ آيا دولت شما چنين اجازه اي را به يک فرد عادي که از روحانيون نباشد ميدهد يا چنين حرف ها را به عنوان کفر و ارتداد قلمداد ميکند و مستوجب قضاض. آيا شما از قصاص قطع عضو و سنگسار، از احکام ارتداد و زنا، فاصله گرفته ايد يا بيشتر مذهب را در دولت دخيل خواهيد کرد.

نه شما به هيچيک از اين حرفها جوابي نداده ايد و فقط بايد تکرار کرد که ضرب المثل ايراني که در ايران آنقدر متداول است بهترين توضيح واقعيات است که به مرگ ميگيرند که به تب راضي شويم.

ممکن است بپرسيد که من چه ميگويم. من که پيشنهاد خودم براي انتخابات را دادم. من از آقاي حشمت الله طبرزدي براي کانديدائي رياست جمهوري دفاع کردم. (2) ولي در ايران کل مرحله انتخابات مقدماتي که در آمريکا بيش از يکسال طول ميکشد در عرض يکي دو روز با رأي شوراي نگهبان انجام شد و جهار کانديدا به مرحله نامزدي رياست جمهوري برگزيده شدند. آقاي طبرزدي هم که خود را کانديد نکرده بود. امثال من سکولار هم که ديگر کسي در ميان نامزدها نيست که بگوئيم حداقل خواست هاي ما را بيان ميکند. آيا شما از هيچيک از خواستهاي مطرح شده توسط آقاي حشمت طبرزدي حمايت ميکنيد؟ شما کدام خواستهاي نيروهاي سکولار که ايشان يا آقاي مهندس کورش زعيم و ديگران مطرح کرده اند را حاضريد مورد پشتيباني قرار دهيد؟ اگر هم از نظر شما اين سکولارهاي ايران قرار است بدون بدست آوردن خواستهايشان به شما رأی بدهند بايد دوباره به شما تبريک بگويم چون بخش مهمي از آنها دارند اين کار را ميکنند.

چه گزينه اي را براي امثال من در اين انتخابات ميگذاريد؟ هنوز برايم روشن نيست.

جنبش زنان و بسياري ديگر از نيروهاي جنبش مدني مطالبات خود را با شما و ديگر کانديداها در ميان گذارده اند. من نه تنها فکر ميکنم اين کار آنها عالي است بلکه بنظر من خوب است يک قدم هم جلوتر برويند و بجاي فقط مطرح کردن اين مطالبات با کانديداهاي رئيس جمهوري، خواهان رأي مستقيم مردم درباره اين مطالبات همزمان با انتخابات رياست جمهوري شوند، و به اين طريق هم رئيس جمهوري آينده و هم مجلس را مکلف به ترتيب اثر دادن به مطالبات خود کنند، آنچه قانوئنگذاري با رأي مستقيم ناميده ميشود (3)

به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
4 خرداد 1388
May 25, 2009


پانويس ها:

1. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/552-ZendegieMokhalef.htm
2. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/554-TabarzadiPresident.htm
3. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/356-BallotInitiatives.htm

شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۸

سخنی با برخی هواداران مهندس کورش زعيم


سخنی با برخی هواداران مهندس کورش زعيم
سام قندچی

دو روز پيش مقاله مهمي درباره آلترناتيو آينده ايران از سوي آقاي مهندس کورش زعيم منتشر شد (1). آن مقاله نظرات مخالف شديدي را نه تنها از سوي بسياري از مخالفين جبهه ملي بلکه همچنين از سوي برخي پيشکسوتان جبهه ملي بر انگيخت. درباره نظرات گوناگون در جبهه ملي در نوشتار ديگري بحث کردم و در اينجا هدف بحث من توضيح اختلافات در جبهه ملي نيست (2).

در اينجا حتي روی کلام من با منتقدين مهندس زعيم هم نيست که در برخی اوقات بخاطر اختلافات سياسی با ايشان دادن نسبت هائي را روا داشته اند که با وجود هرگونه اختلاف نظري اصلاً قابل توجيه نيست. با اين حال روي کلام من در اينجا با هوادران آقاي مهندس زعيم است. چرا؟

بنظر من کسانيکه طرفدار نظريه يا شخصيتي هستند بويژه وقتي آن شخصيت حرف براي گفتن دارد، اگر بخواهند با ارعاب، مخالفين وی را به سکوت بکشانند، نه تنها کمکي به آنچه طرفدارش هستند نميکنند بلکه باعث درک ناصحيح و جبهه گيريهاي بي موردي ميشوند که با محتواي بحث ها ارتباطي نخواهد داشت. اجازه بدهيد تجربه اي را با شما در ميان بگذرام.

خودم در انتخابات چهار سال پيش در آمريکا مورد مشابهي را تجربه کردم. با آنکه از طرفداران برنامه پيشبرد تکنولوژي های جديد بودم که «هوارد دين» پرچم دارش در آن زمان بود ولي نقدي به يکي از طرح هايش در رابطه با اينترنت پرسرعت نوشته بودم که وي بتواند برنامه اش را بهتر کند. يکي از کسانيکه از مسؤلين کمپين وي بود و قبلاً هم از فرمانداران يکي از ايالات آمريکا بود با من تماس تهديد آميزي گرفت و گفت نوشته ام را پس بگيرم. جوابش را دادم که اينجا کشور آزاد است و اگر آقاي «هوارد دين» يا هوادارنش با نظر من مخالفند ميتوانند نظر خود را منتشر کنند و نه آنکه من را تهديد کنند (3). الیته از آن آقا ديگر خبري نشد اما من هم ديگر در انتخابات مقدماتي آن سال رغبت به فعاليت نداشتم تا آنکه «هوارد دين» از کانديداهاي حزب دمکرات حذف شد.

منظورم اين است با وجود آنکه بالقوه از کساني بودم که آقاي «هوارد دين» در آنزمان ميتوانست از رأي شان برخوردار باشد، ولي اين رفتار شخصي که از مسؤلين کمپين وي بود به ضرر وي تمام شد. در جنبش سياسي ما نيز مخالفتها بسياري اوقات به اين حالت شخصي شدن ميرسد و بدتر هم تهديد و ارعاب. کساني هم که آزادمنش باشند وقتي با ارعاب روبرو شوند، ممکن است با توهين بيشتر به کسي که هواداران ميخواهند با ارعاب به آنها تحميل کند، برخورد کنند و همه بحث ها از هدف اصلي منحرف شوند.

درباره اينکه دستگاههاي امنيتي به اين گونه کارها دست بزنند کاري نميشود کرد ولي هوادارن و دوستان نبايد اين کارها را بکنند که دوستي نيست. اگر کسي مخالفت نظري با آقاي زعيم دارد، پاسخ به نقد وي بايد داد و نه تهديد و ارعاب.

در گذشته بارها وقتي هواداران برخي از شخصيت ها با همين روشها به مخالفانشان حمله ميکردند من از آن شخصيتها تقاضا کردم که اين اعمال هوادارنشان را محکوم کنند و فکر نکنند که چنان هواداراني بنفع شان هستند. البته آنگونه هواداران فکر ميکردند با ارعاب ميتوانند مخالفين شخصيت مورد نظرشان را به واکنش بکشانند و اينگونه مخالفين را بد جلوه دهند. در صورتيکه اين عملشان فقط به همه ثابت ميکرد که آن نيروي سياسي در پي خراب کردن ديگران است و نه آنکه حرفي براي گفتن دارد. بهر حال هر شخصيتي خود ميداند که چنين دوستهاي مأمور تهديد و ارعاب را از خود دور کند و درباره خطوط سياسي که من به آن تعلقي ندارم فقط ميتوانم نصيحت کند و هر وقت هم مورد حمله واقع شوم يا بي اعتنائي کنم و يا از خود دفاع کنم. اما چون خود را به نظرات آقاي زعيم نزديک ميدانم اين سطور را مينويسم.

در نتيجه بخاطر احترام و نزديکي که به نظرات طرح شده توسط آقاي زعيم بخود اجازه ميدهم تقاضاي زير را بنويسم. اگر هواداران من نيز کارهائي نظير به نام ديگران اسم ايميلي درست کردن و آنها را خراب کردن انجام دهند، اول کسي هستم که اقدام آنها را محکوم کنم. توصيه من به هواداران آقاي مهندس زعيم اين است که روشهاي غير اصولي را که در چند هفته گذشته شاهدش بوده ايم را کنار بگذارند. از جمله انتشار نوشتارهاي بدون نام تحت عنوان «هشدار» که درباره برخي رهبران جبهه ملي در اينترنت پخش کرده اند و نيز انتشار نوشتاري جعلي بنام يکي از منتقدان آقاي زعيم در شب گذشته که در آن توهين هاي شخصي به يکي ديگر از منتقدان آقاي زعيم که از پيشکسوتان جبهه ملي در خارج هستند انجام شده ولي بنام پيشکسوتي ديگر. مهم نيست چقدر حتي خود من با شخصيت هاي مورد نظر اختلاف نظر دارم ولي اختلاف نظرم را با نام خودم چاپ ميکنم و نه آنکه ديگران را از پشت اسامي جعلي اينترنتي مورد ارعاب قرار دهم که آنها را به جائي بکشانم که عکس العمل نشان دهند که از آن بهره بگيرم. اين تاکتيکها برازنده هواردان شخصيتهائي که به خود اعتماد به بنفس دارند نيست و برازنده دستگاه هاي امنيتي کشورهاي عقب مانده است و بس.

در هر بحثي درباره آينده ايران اصل بحث اين است که هر مدعي بايد نشان دهد نظرات وي جامعه ما را بيشتر به جلو ميبرد و زندگي بهتري را براي مردم ما به ارمغان مياورد. اين اصل بحث است و نه آنکه چقدر ميتواند متحد کند يا چند نفر سياهي لشگر ميتواند فراهم کند. همه متحد کردن و غيره براي رسيدن به چي است؟ درست است که اگر کسي در چارچوب جمهوري اسلامي براي رئيس جمهوري نامزد شده است در اينکه ولايت فقيه و قانون اساسي را بايد بپذيرد جاي سؤال نيست و برنامه هاي وي براي آينده چه در چارچوب دولتي که در آن مقامي را عهده دار ميشود مطرح است و نيز انکه چه در فراسوي آن ميبيند موضوع بحث است (آنچه در چند مقاله قبلي در مورد پال کيتينگ در استراليا بحث کردم ) وگرنه تکرار آنکه چنين نامزد رئيس جمهوري ولايت فقيه را قبول کرده است افشاگري نيست بلکه نشان دهند ناداني منتقد است. مثل اين است که کسي کانديداي نخست وزيري بريتانيا را از زاويه اينکه وي وجود ملکه را قبول کرده است بخواهد نقد کند.

درباره کسي هم که طرحي خارج از رژيم موجود ارائه کند، سؤال اين است که آن طرح ما را جلوتر از رژيم کنوني ميبرد يا خير و البته بعد هم توان و برنامه هاي رسيدن به آن. اين ها همه بحث هاي نظري است و با تهديد و ارعاب به نتيجه اي نميشود رسيد.

يک دليل پيشرفت د ر تاريخ اروپا همين چالش رقيبان به اين موضوع بوده است که کدام راه به ترقي بيشتر ميرسد، در صورتيکه در جامعه ما هميشه حرف اين بوده که کدام راه عده بيشتري را متحد ميکند بجاي آنکه بپرسيم متحد شدن براي رسيدن به چه چيزي (4)؟


به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
2 خرداد 1388
May 23, 2009


پانويس ها:

1. http://groups.yahoo.com/group/iran_scope_news/message/1117
2. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/559-EntekhabatJebhe.htm
3. http://www.ghandchi.com/256-Dean.htm ( اين منبع به به انگليسي است)
4. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/352-taraghikhahi.htm

---------------------------------------------------------
برگزيده مقالات تئوريک
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/ShortList.html

فهرست مقالات
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/SelectedArticles.html

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۸

انتخابات و جبهه ملي ايران


انتخابات و جبهه ملي ايران
سام قندچي

متأسفانه بحث کاذبي در ميان دوستاني که خود را منتسب به جبهه ملي در آمريکا ميدانند به راه افتاده است که موضوع اختلافات جبهه ملي در داخل ايران بر سر انتخابات را مخدوش کرده است و باعث دادن نسبت هاي نابجا به افراد حقيقي در جبهه ملي شده است، که در پايان به همه هواداران و دوستداران جبهه ملي ايران لطمه ميزند.

واقعيت اين است که در داخل کشور در جبهه ملي ايران بر سر انتخابات اخير دو ديدگاه روشن شکل گرفته است. يکي حمايت از يکي از جناح هاي حکومتي است و ديگري ايجاد آلترناتيوي در همکاري با نيروهائي است که در خارج دايره قدرت هستند. شايد بشود گفت که وضعي شبيه روزهاي پيش از انقلاب 57 پيش آمده است که بخشي از جبهه ملي به رهبري دکتر شاپور بختيار ميخواست همان دست آوردهائي که در رژيم گذشته بدست آورده است را به خطر نياندازد و از اپوزيسيون فاصله گرفت، در صورتيکه بخش ديگري به رهبري دکتر سنجابي با اپوزيسيون و پرقدرت ترين نيروي ان آيت الله خميني، متحد شد.

امروز نيز در داخل ايران بنظر من ميرسد کادرهاي جبهه ملي به رهبري آقاي اديب برومند نميخواهند دست آوردهائي که در 30 ساله گذشته بدست آورده اند را در تحولي در ايران به خطر بياندازند. يعني مسأله شان فقط اين نيست که اگر اين رژيم دوام آورد، در صورت همکاري شان با نيروهاي اپوزيسيون، دمار از روزگارشان در آيد. بلکه بنظر من وحشت آنها از تحول اساسي نيز هست يعني هراس دارند که اگر جمهوري اسلامي سقوط کند و نيروي نامطلوبي از اپوزيسيون به قدرت برسد، همانقدر پيشرفتي را نيز که در جمهوري اسلامي جبهه ملي توانسته است کسب کند، از دست بدهند.

از سوي ديگر بنظر ميرسد که آقاي کورش زعيم آلترناتيو خارج از جناح هاي موجود در قدرت را در نظر دارند و وحشتي از اينکه نيروهاي نامطلوب در وضعيت تحول به قدرت برسند هم ندارند و در جبهه ملي توان رهبري آينده ايران را در صورت بروز چنان وضعيت، ميبينند.

آنچه نوشتم تحليل من است و نه با آقاي اديب برومند صحبت کرده ام و نه با آقاي کورش زعيم.

واقعيت اين است که برخلاف دوران انقلاب، آقاي مهندس کورش زعيم يکي از رهبران معروف جبهه ملي نظير دکتر شاپور بختيار نيستند. در واقع شگفت آور است آن کساني از جبهه ملي که در گذشته در آمريکا طرفدار تحول بدر ايران بودند و حتي زمانيکه جبهه ملي در زمان شاه پس از خرداد 1342 در داخل کشور عملاً فعاليتي نداشت و کساني از آن بريده و پايه گذار جنبش چريکي شدند، اين دوستان هم در خارج از جنبش چريکي در ايران دفاع کردند وليکن امروز از مخالفين آقاي زعيم در آمريکا هستند. بنظر من علت اين موضوع اشتباه اين دوستان درباره آقاي زعيم است. از يکسو علت اين موضعگيري اين است که آقاي زعيم وقتي در آن سالها آمريکا بودند از فعالين سياسي محسوب نميشدند در صورتيکه در 30 سال گذشته در داخل کشور يکي از فعالين جدي مبارزات مسالمت آميز و اصلاح طلبانه واقعي بوده اند. فکر ميکنم علت دوم مخالفت دوستان باسابقه جبهه آمريکا با آقاي زعيم، حمايت هوارداران سابق دکتر مدني از ايشان در آمريکا است. هوادران سابق دکتر مدني کلاً خواهان همکاري با سلطنت طلبان هستند و بخشي از جبهه را نمايندگي ميکنند که در داخل ايران در سالهاي زمان شاه فعال بوده است و مسأله اش هيچگاه سرنگوني سلطنت نبوده بلکه به معني واقعي کلمه از شعار اوليه جبهه يعني شاه «سلطنت کند و نه حکومت» حمايت ميکرده است و امروز هم سلطنت را موضوعي تاريخي ميداند وقتي ديده است هواداران سلطنت بعداً به رياست جمهوري دکتر مدني رأي داده اند. اين بخش جبهه ملي درآمريکا در اين سالها سعي کرده است که تشکيلات سياسي مشترک با سلطنت طلبان تشکيل دهد و مسأله 28 مرداد را نوعي حل کند بو بين خاطره مصدق و شاه پلي بزند.

واقعيت اين است که اگر حتي اين تلاشهاي دوستان هوادار دکتر مدني موفق شود، بسياري که دليل حمايتشان از مصدق در اپوزيسيون، نشان دادن جدا بودن از طرح احياء سلطنت است، در صورت زدوده شدن تفکيکي که اين دوستان تلاش مينمايند بزدايند، از سمبل ديگري استفاده خواهند کرد. اينکه پلاتفرمهاي مختلف بتوانند با هم در يک تشکيلات کار کنند فقط به خاطر سمبل ها نيست. من خود سعي کردم با دوستاني که پيشتر سلطنت طلب بودند و سلطنت را کنار گذشته بودند از نزديک کار کنم ولي بعداً در زمان انتخابات آمريکا ديديم که فاصله مان آنقدر زياد است که ديگر دست از تلاش برداشتيم. آن دوستان امروز بطور فعال براي خانم پيلين در امريکا فعاليـت ميکنند و اميدوارند در انتخابات بعدي در آمريکا اوباما را کنار زده و خانم پيلين را بر سر کار آورند. در نتيجه واضح است که اختلاف واقعي ما در گذشته هم بر سر سلطنت و جمهوري نبوده بلکه بيشتر از آن بر سر پلاتفرم سياسي بوده و هست. منظورم از آوردن اين مثال اين است که بگويم که بنظر من اتفاقاً آن دوستاني که در جبهه ملي در آمريکا بيش از يکسال است که ضد مهندس زعيم فعاليت ميکنند، اتفاقاً از نظر تاريخ فعاليت خودشان که در جبهه ملي تحول خواه بوده اند، دقيقاً به آقاي مهندس زعيم نزديکتر هستند و بهتر است در برخورد خود تجديد نظر کنند. منظورم مهندس زعيم 30 سال گذشته است و نه مهندس زعيم زماني که در آمريکا بود.

اجازه دهيد درباره نسبت هاي امنيتي به يکديگر دادن هم اشاره اي بکنم. برخي از دوستاني که به حق جبهه ملي در آمريکا با نام آنها عجين است چون سالها بيش از نيم قرن در آمريکا براي جبهه ملي فعاليت کرده اند، به برخي هوادران تازه جبهه که به کمپ دکتر مدني متعلق بودند بنظر مأمور دولت اسلامي مينگرند و بالعکس. بنظر من در هر سازماني نيروهاي امنيتي رژيم ميتوانند نفوذ کنند و هر سازماني هم راه مقابله با آن را ميداند. مثلاً يکبار در کنفدراسيون حتي يک مأمور رژيم شاه تا يک قدمي رسيدن به دبيري سازمان رسيد. ولي اين واقعيت نبايد باعث شود که اختلافات سياسي را بصورت امنيتي تفسير کنيم. بسياري از فعالين جبهه اي که اساساً بعد از انقلاب از ايران به آمريکا آمدند و به دور دکتر مدني حلقه زدند به جبهه ملي سالهاي بين 42 تا 57 در داخل کشور متعلق بودند و نه به جبهه ملي آمريکا در آن سالها که بسيار راديکال تر بود. اين ها دروغين نيستند و جبهه اي هستند ولي بخش ديگري از جبهه با تفاوت هاي خود. يعني در زماني که ديگر رژيم سلطنتي سقوط کرده بود دکتر مدني از حمايت نه تنها بازماندگان سلطنت در ايران بلکه زناني که با حجاب مخالف بودند و بسياري نيروهاي ديگري که در گذشته ارتباط مستقيمي با جبهه نداشتند برخوردار گشت و چون در داخل ايران جمهوري اسلامي وجودداشت رنگ ويژه فعاليت آنها گرفت و بعد هم که مانند بسياري ديگر به خارج پرتاب شدند. در نتيجه اختلافات بخاطر ديدگاه هاي هاي سياسي است و نه مسائل امنيتي.

قبل از پايان دادن به اين نوشته نکته اي هم درباره نيروهائي نظير جبهه دموکراتيک آقاي مهندس طبرزدي ذکر کنم اصلاً ربطي به جبهه ملي نداشته اند و جرياني از جنبش دانشجوئي هستند که به سکولاريسم رسيده اند و چون جبهه ملي را تشکيلاتي در تاريخ ايران با برنامه هاي سکولار و دموکراتيک ديده اند، تلاش داشته اند با جبهه ملي همکاري کنند. اين ها نه دسيسه است و نه تلاش براي سوء استفاده از جبهه ملي. بهتر است که نسبت به آنکه با در نظر گرفتن برنامه هر جرياني چه ائتلاف و همکاري ممکن است به آن جريان کرد، اقدام نمود. درست است که ائتلاف بين تشکيلاتها است ولي متأسفانه نيروهاي سکولار ايران احزاب خود را ندارند و در نتيجه عملاً بسياري از اين همکاريها بين افراد خواهد بود.

آقاي مهندس زعيم هم بيان يکي از دو جريان فکري اصلي در جبهه ملي در داخل کشور است که بنظر ميرسد اعتقاد به ايجاد آلترناتيو از نيروهاي خارج از قدرت دارد. در مقالات پيشتر نيز اشاره کردم که نظير پال کيتينگ (1) در استراليا، چنين برنامه اي ممکن است حتي اجازه دهد کانديداي جنين نيروئي در داخل دولت کنوني مقام رئيس جمهوري را بدست آورد. در همين انتخابات هم پيشنهاد من اين بود که نيروهاي مترقي از کانديداتوري آقاي مهندس طبرزدي براي رياست جمهوري حمايت کنند (2) ولي خود ايشان از مهندس امير انتظام پشتيباني کردند و عملاً هم اين تجمع هاي اپوزيسيون به نتيجه اي نرسيد و خواندم که جبهه دموکراتيک انتخابات را تحريم کرد. من متأسفم که اين روش برگزيده شد و اميدوار بودم که نيروهاي مترقي کانديداي خود را معرفي کنند (3) وتا پايان انتخابات هم براي آن تلاش ورزند. اميدوارم همه دوستان در اپوزيسيون مترقي ايران درباره تجربه پال کيتينگ که در چند مقاله اخيرم درباره انتخابات بارها توضيح داده ام مفصلاً تحقيق کنند. تجربه پال کيتينک از صد کتاب لنين براي وضعيت کنوني در ايران و راه درست برخورد نيروهائي که به راه مسالمت آميز تحول معتقدند، درس آموز تر است.

به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
24 ارديبهشت 1388
May 14, 2009

پانويس ها:

1. Paul Keating
2. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/554-TabarzadiPresident.htm
3. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/542-entekhabat.htm
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/548-entekhabat2.htm

شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۸

مسأله بيکاري را با راه حل هاي پيشنهادي نميشود حل کرد Unemployment Cannot be Resolved by the Proposed Solution

مسأله بيکاري را با راه حل هاي پيشنهادي نميشود حل کرد
سام قندچي

ENGLISH VERSION
Unemployment Cannot be Resolved by the Proposed Solution

با روي کار آمدن دولت اوباما در آمريکا بسياري از اقتصاد دانان منتقد که در گذشته براي نظراتشان گوش شنوائي نبود بيشتر توانسته اند در مطبوعات روزانه خواننده پيدا کنند ولي سؤال اين است که آيا هنوز درک روشني حتي از صورت مسأله در ارتباط با بحران اقتصادي کنوني وجود دارد. منظورم علت شروع اين بحران نيست که هفت ماه پيش درباره آن مفصلاً بحث کردم. (1) منظورم خصلت اين بحران است.

اجازه دهيد به نظرات اخير يکي از اقتصاد دانان برجسته و برنده جايزه نوبل دکتر ژوزف استيگليتز (2) نگاهي بياندازيم. آقاي استيگليتز پيش از اجلاس اخير گروه-20،نظريه لزوم شکل دادن به يک تشکيلات مشابه بانک مرکزي آمريکا (3) در سطح جهاني را نه فقط بخاطر تنزل اعتماد به دلار بلکه همچنين به دليل نياز به نظارت مالي در سطح گلوبال، توصيه کرد. شايد نظر ايشان را بشود بسط داد و حتي تشکيلاتي مشابه دفتر کنترل مبادلات سهام آمريکا (4) را نيز که دقيقاً پس از بحران 1930 براي تدوين و اجراي مقررات مالي جهت اجتناب از مبادلات بورس بيرويه بوجود آمد، در سطح جهاني شکل داد. در واقع اصل بحث در آمريکا اين است که براي ايجاد رشد راه حل هاي در سطح ملي کافي نيست و راه حل هاي گلوبال موردنياز است.

اگر موضوع بحران اخير اقتصادي فقط از منظر علل بوجود آمدن بحران مالي 2008 نگريسته شود، عدم وجود و اجراي مقررات در عرصه معاملات خانه و مستغلات و وام هاي بي رويه خود نمائي ميکند و در نتيجه پيشنهادات بالا دقيقاً در ارتباط با آن علل مطرح هستند. اما جدا از اينکه به چه دليلي اين زلزله مشخص اقتصادي شروع شد، تأثير آن ديگر به عرصه معاملات ملک و وام محدود نبوده و آنچه هر روز بيشتر آشکار ميشود مسأله جدي بيکاري در آمريکا و اروپا و فقر فزاينده کشورهاي فقير است. آقاي استيگليتز به موضوع دوم خيلي توجه کرده و به کشورهاي غني توصيه کرده است که از طريق صندوق بين المللي پول و ديگر نهادهاي بين المللي به کشورهاي فقير قبل از سقوط بسياري از آنها به ورطه ويراني، کمک کنند. در اين زمينه نيز آقاي استيگليتز آنقدر خوب توضيح داده اند که نيازي به تکرار من در اينجا نيست.

آنچه بنظر من کمتر توجه ميشود ابعاد مسأله بيکاري در غرب و بويژه در آمريکا است که در نيم قرن اخير بيسابقه است. طبق برخي برآوردهاي اقتصادي بيکاري تا نيمه سال 2010 افزايش خواهد داشت و با وجود آنکه در نيمه دوم سال 2010 رشد اقتصادي پيش بيني ميشود اما پيش بيني ميشود که سطح اشتغال تا پايان سال 2011 پائين تر از حداکثر اشتغال در سال 2007 خواهد بود.

مهمتر آنهم اينکه راه حل هائي که براي حل بيکاري پيشنهاد ميشود کارآئي ندارند. مثلاً تأکيد بسيار زيادي برروي آموزش ميشود در صورتيکه بسياري از آنهائي که بيکار شده اند در مشاغلي بوده اند که چندين برابر کاري که بعد از کسب دانشي که برايشان برنامه ريزي ميشود، در آمد داشته اند. يعني اگر همه برنامه آموزشي توصيه شده را هم انجام دهند و کار تازه اي بگيرند شايد يک سوم درآمد قبلي را بدست اورند. مثلاً کارگر کارخانه اتومبيل سازي که بيکار شده و بخاطر وجود اتحاديه هاي کارگري در آمد ساعتي 25 دلار داشته است با آموزش کامپيوتر و کار کردن در يک فروشگاه ممکن است ساعتي 8 دلار به او بدهند يعني يک سوم چرا که بسياري از اين مشاغل تازه اتحاديه ندارند.

تازه علت بزرگتر بيکاري نداشتن دانش نيست که با اموزش حل شود. کلاً نياز به نيروي کار کمتر شده است و با اتوماسيون اين موضوع بيشتر و بيشتر مسأله ساز ميشود و حتي در خود مشاغل کامپيوتري اين حذف مشاغل خود سريعتر اتفاق ميافتد. ديگر براي چنين مشکلي راه حل نميتواند آموزش و ايجاد کار از اين طريق باشد. نه اينکه نبايد آنگونه اقدامات را تشويق کرد. ولي اگر دانشي در سطح يک دکتراي ژنتيک لازم است نميشود کسي که از کار بيکار شده است را يک روزه به چنان سطح دانش در عرصه ژنتيک رساند، تا بتواند کار بگيرد.

به عبارت ديگر مسأله بيکاري نياز به ايجاد درامد آلترناتيو را بيشتر و بيشتر ميکند که در جاي ديگري بحث کردم (5).

متأسفانه اساساً بحثي در اين زمينه هنوز در محافل اقتصادي آمريکا به چشم نميخورد.


سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
19 ارديبهشت 1388
May 9, 2009

پانويس ها:

1. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/539-FinancialCrisis.htm 2. Joseph Eugene Stiglitz3. US Federal Reserve4. Security and Exchange Commision -SEC5. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/427-AlternativeIncome.htm

Unemployment Cannot be Resolved by the Proposed Solutions
Sam Ghandchi
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/558-unemploymentEng.htm

After the start of Obama administration in the U.S. many of the economists whose words were not listened to in the past have been able to find audience in the daily papers but the question is whether there is still a clear understanding of the problem we are facing in the current economic crisis. I do not mean the reason for the start of the this crisis which I discussed in details seven months ago (1). My point is about the nature of this crisis.

Let us review some of the recent views expressed by one of the prominent economists, Dr. Joseph Eugene Stiglitz. Before the recent G-20 meeting, Dr. Stiglitz proposed to create a global Federal Reserve not only because of the decline of dollar but also because he sees the need for financial monitoring and control at a global level. Perhaps one can expand on his view and also call for a global organization like the U.S. Security and Exchange Commission (SEC) which was formed after the 1930 depression to establish and execute financial regulations with respect to the stock exchange transactions. In fact, the basic discussion in the U.S. is that national initiatives are not enough to restore growth, and that global solutions are needed.

If one looks at the current economic recession just from the angle of causes of the 2008 financial crisis, the lack of regulations and monitoring of the real estate market and mortgage loans show prominence and thus the above proposals are exactly in relation to those underlying causes of the crisis. But regardless of the reasons for the start of this economic earthquake, its effect is no longer limited to the real estate and the mortgage market and what is becoming more and more pronounced is the serious unemployment in the U.S. and Europe and the increasing poverty in the poor nations. Dr. Stiglitz has dealt with the second topic very well and has proposed to the rich countries to help the poor nations thru IMF and other international organizations before those countries fall into complete devastation. In this regard, Dr. Stiglitz has explained enough and I do not to repeat here.

What seems not to have received enough attention is the dimensions of the problem of unemployment in the West and particularly in the U.S. which is unprecedented in the last half Century. According to economic forecasts, unemployment will increase till the middle of 2010 and although economic growth is predicted for the second half of 2010, the forecast is that employment level till the end of 2011 will be below the peak of 2007.

And more importantly I should note that the proposed solutions for unemployment are not effective. For example, the current emphasis on Education, whereas those who have lost jobs were in positions making three times more than what they would make even after they receive the education that is being proposed for them. In other words, even if they receive all the education that is being recommended for them and if they find a new job, their income will be one third of their previous job. For example a worker who was in the auto industry making 25 dollars an hour, thanks to trade union protections, after receiving all the computer education and getting a job at a Walmart store, may not make more than 8 dollars an hour, which is one third of what he made before, because most of the new professions do not have trade unions.

And stronger reason for being unemployed, is not the knowledge, to be able to solve the problem by education. Basically the need for labor all across the board is reduced and with automation this issue is becoming more and more serious and even in the jobs related to computers, this elimination of jobs is happening at a faster rate. This problem cannot be solved by education, and job creation cannot be done by such a solution. Not that I discourage such programs by the state. But if knowledge level at a doctorate level in genetics is needed, the one who has lost a job in auto industry, cannot reach such educational level in genetics in a short time, to get a job.

In other words, more and more the issue of unemployment needs to be addressed by an alternative income solution which I discussed in a different article (2).

Unfortunately essentially I do not see any discussion in this area in the economic circles of the U.S.

Sam Ghandchi, Publisher/EditorIRANSCOPE
http://www.iranscope.com
May 9, 2008

Footnotes:
1. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/539-FinancialCrisis.htm (in Persian) 2. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/427-AlternativeIncomeEng.htm (in English)This Article in Persian
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/558-unemployment.htm

جمعه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۸

تکرار اشتباه

تکرار اشتباه
سام قندچي

دوستان عزيز، يکبار جنبش سياسي ايران اشتباه کرد و دنبال حزب توده رفت و سکوي پرش خاتمي شد حالا هم دارد همان اشتباه را درباره کروبي ميکند. اگر يک حزب قدرتمندي داشتيم بله ممکن بود از کوچکترين تضادهاي دروني رژيم هم استفاده کنيم اما در شرايط حاضر فقط بازيچه دست رژيم ميشويم.

مابايد از يک نيروئي که برنامه ترقي خواهانه دارد حمايت کنيم هرچند نتواند انتخاب شود و اين خود به رشد حزب آينده نگر ياري خواهد کرد چون به دور يک برنامه آينده نگر و ترقي خواهانه شکل ميگيرد و نه حول تضادهاي دروني يک اصلاح طلبي واپسگرا هرچند وي تضادهاي بزرگي با جناح هاي در قدرت داشته باشد. درباره اصلاح طلبي ارتجاعي و تفاوت آن با اصلاح طلبي مترقي سالها پيش نوشتم و اي کاش دوباره دوستاني که اين پيشنهادهاي رأي به کروبي را ميدهند، بخوانند:
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/249-ReactionaryReformism.htm مقاله زير را در رابطه با حشمت طبرزدي نوشتم. بنظر من يک کمپين در دفاع از کاندياتوري او بايد ايجاد کرد.

پيشنهاد: مهندس طبرزدي براي رياست جمهوری ايران
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/554-TabarzadiPresident.htm


در دو مقاله پيشين نظراتم را درباره انتخابات رياست جمهوري در ايران و موضع اپوزيسيون بيان کردم (1). در آن دو نوشتار اشاره کردم که فرد يا حزب *ميتواند* خواهان تغييرات بنيادي در کل جامعه باشد و آنرا علناً طرح کند و در عين حال به قوانين جاري متعهد باشد و براي انتخاب شدن به مقامات دولتي در هر سه قوه تلاش کند. مثالي هم از استراليا ذکر کردم که در سال 1993 در آن کشور آقاي "پال کيتينگ" (2) از حزب کارگر که به روشني هوادار ايجاد جمهوري در استراليا است، به مقام نخست وزيري انتخاب شد، و سه سال هم انجام وظيفه کرد، يعني پادشاه، کماکان ملکه اليزابت بود، و آقاي کيتينگ هم به قوانين موجود متعهد بود، نه صوري، بلکه واقعي، در عين حال حتي بعد از انتخاب به نخست وزيري، در پروسه رفراندوم و مراحل ديگر قانوني براي ايجاد جمهوري، نظير سالهاي پيش از انتخابش، فعالانه شرکت ميکرد، و در دوران دولت او طرح جمهوري هم به رأي گذاشته شد و رد شد، و جالب تر آنکه رقيب محافظه کار وي "جان هوارد" نيز که در سال 1996 مقام نخست وزيري را ربود، از طرح جمهوريخواهي براي استراليا دفاع کرد.

علت آنکه اين مثال را آوردم به اين خاطر بود که در ايران هم اين نوع فعاليت را ممکن ميبينم که کسي با برنامه طرفداري از سکولاريسم، در عين حال براي کسب مقام رياست جمهوري در دولت مذهبي کنوني تلاش ورزد. البته متذکر شدم که امکان رويدادي نظير آنچه در استراليا مثال زدم، هم به اپوزيسيون بستگي دارد و هم به رژيم موجود، ولي تا آنجا که به اپوزيسيون ايران بستگي دارد، ما نيز مدل لنيني که وقتي خواهان تغيير اساسي در جامعه هستيم تنها شرکت در انتخابات مجلس را جايز ببينيم و تنها افشاگري را درست بدانيم را بايد به کنار بگذاريم و اين را ممکن ببينيم که بتوانيم براي رسيدن به خواستهاي اساسي خود نيز بصورت اصلاح طلبانه فعاليت کنيم، هرچند واقعيت اينکه با نظارت استصوابي و شوراي نگهبان در ايران روبرو هستيم نيز غير قابل انکار است.

همچنين متذکر شدم که سه شرط براي يک کانديداي قابل حمايت در انتخابات رياست جمهوري در ايران لازم ميبينم. اول قبول سکولاريسم، دوم مسأله صلح با اسرائيل، و سوم پايان دادن به امنيتـي برخورد کردن به مخالفان سياسي. در نوشتاري نيز از آقاي خاتمي که در آن زمان کانديداي رياست جمهوري شده بودند در ارتباط با اين سه شرط مورد نظرم سؤال کردم (3). آقاي خاتمي ديگر از کانديدا بودن منصرف شده اند ولي اين سؤالات از هر کانديداي مدعي اصلاح طلبي مطرح است چرا که چنين کانديداهائي قول تغيير از وضع کنوني را ميدهند وگرنه از آقاي احمدي نژاد سؤالي نميتواند در اين زمينه ها مطرح باشد چرا که ايشان قرار نيست تغييري در کار دولت کنوني بدهند. مضافاً آنکه بحث تفاوت اصلاح طلبي مترقي و اصلاح طلبي ارتجاعي از هر کانديداي مدعي اصلاح طلبي مطرح است (4) و سؤال ويژه اي از آقاي خاتمي نبود. درباره اصلاح طلبي مترقي امير کبير نيز در جائي ديگر بحث کردم (5). ديگر انکه با اينکه توضيح درباره درک خود از جمهوری آينده نگر را در مقايسه با نظرات آقاي خاتمي بيان کرده بودم، همه آن بحث ها درباره کل جبهه مشارکت و ديگر همراهان ايشان نيز صدق ميکند (6) و خروج ايشان از انتخابات تغييري در بحث ايجاد نميکند.

البته امروز بحث هاي تازه تري درباره شرکت هر روحاني اي بعنوان کانديداي رياست جمهوري مطرح است. بنظر ميرسد حتي اصول گرايان هم دنبال يک کانديداي روحاني نميروند. شايد در آينده همانطور که يک نظامي وقتي ميخواهد براي مقام دولتي کانديد شود لباس شخصي ميپوشد، ديگر مثلاً اگر آقاي کروبي بخواهد کانديداي رياست جمهوري شود، انتظار ميرود با لباس شخصي جلو بيايد، حتي وقتي قانوني در اين مورد وجود ندارد. مثلاً جالب است که شخصيت هاي سپاه پاسداران که براي رياست جمهوري کانديد ميشوند با لباس غيرنظامي ميايند، شايد روحانيون هم بالاخره به اين نتيجه برسند که اختلاف منافع دو نهاد موازي مذهبي و سياسي را درک کنند. بحث تازه ديگري نيز که مطرح است برقراري روابط با آمريکا قبل يا بعد از انتخابات است که ميتواند در پيروزي يا شکست آقاي احمدي نژاد مؤثر باشد. درباره اين دو بحث در اينجا نميخواهم بحثي کنم و ميخواهم به اصل موضوع مورد بحثم بپردازم که چرا به نظر من آقاي مهندس حشمت الله طبرزدي کانديداي مناسبي براي اپوزيسيون سکولار در اين انتخابات رياست جمهوري است.

با وجود آنکه خود آقاي طبرزدي از کانديدا شدن آقاي عباس امير انتظام حمايت کردند، و با وجود احترامي که من براي آقاي امير انتظام قائل هستم ديگر بايد اين واقعيت را پذيرفت که ديگر نه تنها ايشان بلکه امثال خود من که نزديک 60 سال سن دارم، ديگر توان بعهده گرفتن چنين مسؤليت هائي را نداريم. در واقع نسلي که با 18 تير به صحنه سياست ايران وارد شد جنبش نوين سکولار ايران را آغاز کرده است (7) و اکنون ميتواند به اين مهم بپردازد هرچند حمايت همه پيشکسوتان جنبش دموکراتيک ايران را نياز دارد.

آقاي حشمت الله طبرزدي در تجربه خود پس از انقلاب به سکولاريسم و دموکراسي رسيده اند و بسياري از آموزه هاي فلسفي و سياسي ايران و جهان را نيز مورد بررسي قرار داده اند. هم از نسبيت فرهنگي که متأسفانه در ميان بخشي از چپ سابق ايران که امروز راه نيچه را در پيش گرفته اند فاصله گرفته اند و به جهاني بودن حقوق بشر تأکيد گذارده اند و هم لزوم تلاش براي دموکراسي را با وجود فاصله گرفتن از اصلاح طلبان حتي در درون دولتي غير سکولار دنبال کرده اند. آنچه ايشان طي اين سالها آموختند رهبري حرکتي بود که بردباري در برابر نظرات مختلف سياسي را با ساختن فضائي که همه نيروها بتوانند در عين اختلاف نظر به فعاليت آزاد بپردازند، با وجود هزينه هاي بالاي شخصي و گروهي، مد نظر داشته است.

آقاي طبرزدي با تجربه شان در جنگ ايران و عراق، به پيش گيري از خطر جنگ بسيار آگاه و حساس هستند و در عين مبارزه براي ايجاد دولتي سکولار در ايران هيچگاه هدف صلح براي ايران را از نظر دور نداشته اند. آقاي طبرزدي نه تنها در پي گسترش دانش بشري هستند بلکه ميخواهند که ما درباره آنچه که نميدانيم در فضائي باز امکان پيدا کنيم که براي آگاهي و حقيقت جستجو کنيم و نه آنکه با دگم هاي مذهبي و فلسفي جلوي انديشه آزاد را بگيريم. آقاي طبرزدي موضوع عدالت اجتماعي را در کانون توجه خود داشته و همواره چه از نظر تئوريک و چه عملي به اين مهم پرداخته اند.

بنظر من آقاي مهندس حشمت الله طبرزدي کسي است که اپوزيسيون ايران ميتواند در اين انتخابات خواستار کاندائي ايشان براي مقام رياست جمهوري ايران شود.


به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
30 فروردين 1388
April 19, 2009

پانويس ها:


1. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/542-entekhabat.htm
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/548-entekhabat2.htm
2. Paul Keating
3. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/550-KhatamiIsrael.htm
4. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/249-ReactionaryReformism.htm
5. http://groups.yahoo.com/group/iran_scope_news/message/13
6. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/411-FuturistRepublic.htm
7. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/339-IranStudents.htm

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۸

اطلاعيه درباره استعفاء از مديريت ايران گلوبال

اطلاعيه درباره استعفاء از مديريت ايران گلوبال
سام قندچی

دوست عزيز آقاي کيانوش توکلي،

با نهايت سپاس از همه همکاري هاي متقابل در چند ساله اخير و نيز تشکر ويژه از شما بخاطر دوستي و مودت.

با اينکه معتقدم همه ديدگاههاي سياسي در جامعه بايد آزاد باشند که نشريات، سازمانها و سايتهاي خود را داشته باشند ولي
در عين حال همه ديدگاه ها نميتوانند با هم در يک نشريه، سازمان، يا سايت اينترنتي کار کنند.

من حتي فکر ميکنم نظريه معتقد به ولايت فقيه بايد آزاد باشد در يک جامعه دموکراتيک سکولار نظراتش را تبليغ کند ولي با صاحبان چنان نظري حاضر نيستم مجله مشترکي بسازم.

با برخي نظرات با اينکه بخاطر اختلافات در پلاتفرم سياسي حاضر نيستم در يک تشکيلات سياسي باشم ولي با همانها در يک تشکيلات خبري يا حقوق بشري حاضرم همکاري کنم.

با برخي ديگر نظير القاعده و کوکلاکس کلان حتي در چنان تشکيلات هائي هم حاضر نيستم مشترکاً کار کنم اما حتي آنها هم اگر اسلحه بلند نکنند بنظر من در جامعه بايد آزاد باشند که نظراتشان را بيان کنند و اجتماعاتشان را برگزار کنند همانطور که در بوستون آمريکا کوکلاکس کلانها آزاد بودند تظاهرات مسالمت آميز داشته باشند.

بنظر من در مديريت شرکت داشتن با آزاد بودن در صفحه اظهار نظر فرق دارد. حتي هواداران ولايت فقيه هم در صفحه اظهار نظر ايران گلوبال آزادند ولي فکر نميکنم کسي از نيروهاي دموکرات و سکولار بخواهد با آنها سايت مشترکي داشته باشد.

در نتيجه تصميم من به عدم شرکت در مديريت يک نشريه يا سازمان به معني بي ارزش دانستن کار آن نشريه نيست بلکه بيان درک من از معيارهاي کار مشترک است که در بالا بيان کردم و لزوماً با درک ديگران در همين مورد يکي نيست.

اما جدا از اينکه در مديريت يک سايت بخواهم شرکت کنم يا نه ارزش بيروني يک سايت را نگاه ميکنم و از مطالب آن بهره ميبرم و اميدوارم ايران گلوبال در تلاشهايش براي ارائه نقطه نظرات گوناگون همچون گذشته پيروز باشد.

براي شما و سايت ايران گلوبال آرزوي موفقيت دارم و گاه به گاه نيز اگر مقاله اي داشته باشم که فکر کنم براي ايران گلوبال ممکن است جالب باشد، آن را براي شما ارسال خواهم کرد که اگر شما تشخيص داديد براي سايت شما مفيد است درج کنيد.

با تشکر دوباره از همه دوستي ها و همکاريها در چند ساله اخير.

به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
28 ارديبهشت 1388
May 18, 2009


نقطه انفصالي و انتخابات ايران

نقطه انفصالي و انتخابات ايران
سام قندچي

يکسال و چهار ماه پيش در چهارم فوريه سال پيش يعني يک روز قبل از آنچه در انتخابات مقدماتي رياست جمهوري در آمريکا، «سه شنبه سرنوشت ساز» خوانده ميشود، مقاله اي نوشتم تحت عنوان «کلينتون-اوباما و ايران» (1). آن روزها هنوز نام اوباما بر سر زبانها نبود و بحران اقتصادي کنوني را نيز در مطبوعات روز، کسي جدي نميگرفت. ولي در عرض کمتر از 6 ماه همه چيز تغيير کرد. نکته ديگري هم که در آن نوشتار به آن اشاره کردم درک کانديداهاي مختلف از نقطه انفصالي بود. البته براي درک اهميت نقطه انفصالي بيش از 6 ماه لازم است تا در خبرهاي روز بتوان انعکاس آن را ديد وليکن اهميت استراتژيک آن براي همه ملتهاي کره ارض به مراتب حياتي تر است (2).

نقطه انفصالي يعني نقطه اي با اندازه صفر و جرم بي نهايت. کورزويل ميگويد در سال 2027 کامپيوتر ها با سرعت 10 به توان 19 سي پي اس (يعني محاسبه در ثانيه) از انسان ها جلو ميزنند و تا سال 2045 که نقطه انفصالي مينامد، ديگر انساني که با هوش مصنوعي پيوند نخورده باشد قادر به رقابت نخواهد بود (3).

امروز ما در آستانه انتخابات رياست جمهوري در ايران هستيم. در چند نوشتار اخير بر اين موضوع تأکيد داشتم که سکولاريسم، پيشگيري از جنگ با اسرائيل، و پايان دادن به فضاي امنيتي، سه نکته مرکزي در اين انتخابات هستند. اما از نظر استراتژيک، براي ايران هم همان موضوع نقطه انفصالي مطرح است. منظور من اين است که چه در ايران زندگي کنيم و چه در آمريکا، دنيا امروز چهار سال به نقطه انفصالي نزديک تر است و سؤال اين است که آيا طرح هاي هر کشور، مردم را چهار سال براي مواجه شدن با اين تحول، يعني پيوند خوردن با هوش مصنوعي، آماده تر کرده است.

اجازه دهيد از مثالي در دوران آغاز جامعه صنعتي استفاده کنم. ظاهراً استفاده از ماشين بخار امر مهمي تلقي نميشد ولي جوامعي که بهره برداري از آن را آغاز کردند در مدت کوتاهي آنقدر از جوامع ديگر فاصله گرفتند که در مدت کوتاهي توانستند بقيه جهان را در انقياد خود در آورند. وقتي از جلو افتادن کامپيوترها از انسان در عرض پانزده سال صحبت ميکنيم يعني انسانهائيکه متحول شده و آن را از طريق نانوتکنولوژي در خود تعبيه کنند، ديگر از طريق پيوند خوردن با هوش مصنوعي، نوع برتري خواهند بود.

اگر زماني نژادپرستان با ادعاي دروغين، سفيدپوستان را نوعي برتر ميناميدند، با چنين تحولي خطر بوجود آمدن دو نوع، برتر و پائين تر، در دنيا واقعي است، همانگونه که در دوراني يک نوع از ميمون ها توانستند به نوع نويني از موجودات يعني انسان تکامل پيدا کنند، در صورتيکه باصطلاح پسر خاله و دختر عموهاي ما، يعني شامپانزه و گوريل، عقب ماندند و هيچگاه تحول پيدا نکردند و در آن دوران تکامل دو نوع برتر و پائين تر واقعي بودند.

اين بحث ها موضوع داستانهاي تخيلي صد سال ديگر نيست بلکه موضوعاتي است که جهان در عرض دو دهه ديگر با آنها روبرو خواهد بود. وقتي کامپيوترهاي خانگي 25 سال پيش بوجود آمدند بسياري آن را موضوعي بي اهميت تلقي ميکردند ولي امروز در هيچ کاري نداشتن کامپيوتر قابل تصور نيست، يعني با زندگي اقتصادي و اجتماعي ما پيوند خورده است. تحول بعدي يعني پيوند اين توان فکري با زندگي بيولوژيک ما.

اما چرا اين بحث در زمان انتخابات رياست جمهوري در ايران مطرح است. براي اينکه مفهوم ترقي در دنياي کنوني با اين تحول گره خورده است و اگر کانديدائي برنامه براي آينده ايران در نظر دارد، بايستي به اين موضوعات بپردازد و نه آنکه فکر کند در دنياي ابتداي لوتر يا دوران رنسانس يا ابتداي جامعه صنعتي و حتي آغاز دنياي مدرن 150 سال پيش قرار داريم. مهم نيست که از بسياري جوانب، جامعه ايران هنوز به بسياري از تحولات دنياي مدرن نظير سکولاريسم هم نرسيده است، ولي دنيا براي ما صبر نخواهد کرد، و اگر به اين موضوعات نپردازيم نظير بوميان استراليا خواهيم شد و ديگران عاقبت برايمان تصميم خواهند گرفت.

در مقالات اخير، تفاوت اصلاح طلبي ارتجاعي و اصلاح طلبي مترقي و نيز مثال آقاي پال کيتينگ (5) در استراليا را بارها متذکر شدم و توضيح دادم که چرا بنظر من آقاي مهندس حشمت طبرزدي کانديداي مناسبي براي نيروهاي مترقي ايران براي رياست جمهوري هستند (6).

البته آقاي طبرزدي در ياداشتي بازهم آقاي امير انتظام را توصيه کرده اند (7). واقعيت اين است که اکنون ديگر فرصت تعارف نيست و بهتر است نيروهاي مترقي ايران زودتر کمپيني براي آقاي طبرزدي تشکيل دهند و موضوعات آينده نگري را که نيروهاي مترقي را از جريانات واپسگرا تفکيک ميکند و اهميت کليدي براي مردم ايران دارند، به مردم توضيح دهند (8) وگرنه در انتخابات بعدي، دنيا چهار سال ديگر به نقطه انفصالي نزديک تر شده است و سؤال اين است که مردم ما چقدر در آنزمان براي آن نقطه تحول تاريخي آماده شده اند!


به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
16 ارديبهشت 1388
May 6, 2009

پانويس ها:

1. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/501-Clinton-Obama.htm
2. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/423-Singularity.htm
3. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/487-PayaneMarg.htm
4. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/542-entekhabat.htm
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/548-entekhabat2.htm
5. Paul Keating
6. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/554-TabarzadiPresident.htm
7. http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1043.aspx
8. http://sites.google.com/site/futuristparty/

---------------------------------------------------------
برگزيده مقالات تئوريک
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/ShortList.html

فهرست مقالات
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/SelectedArticles.html