پنجشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۹۲

اپوزيسيون، مردم ايران و تغيير

اپوزيسيون، مردم ايران و تغيير
سام قندچی
در سالهای قبل از انقلاب 57 اپوزيسيون شعر زير را که به اقبال لاهوری منتسب می شد اما از ديوان ابوطالب کليم کاشانی است با افتخار وصف حال ايران تصور می کرد:

ما زنده به آنيم که آرام نگيريم/ موجيم که آسودگی ما عدم ماست

ابيات بالا اينگونه درک می شد که گوئی مردم ايران خواستار تغيير هستند و از پيشتازان روشنفکر خود انتظار دارند که آنان را برای تغيير رهنمون شوند.

جدا از اينکه واقعا مردم در سالهای پيش از انقلاب اينگونه می انديشيدند می توان با اطمينان گفت که مردم پس از انقلاب نه تنها از رژيم جمهوری اسلامی برای وادار کردنشان به تغيير فکر و انديشه و حتی پوشش زنان و مردان گريزان بوده اند بلکه از اپوزيسيونی نيز که بخواهد به مردم بگويد چگونه فکر کنند فاصله گرفته و می گيرند. در نتيجه نيروهايی که اراده ايجاد تغيير را در ايران داشته اند (1) با استقبال مردمی روبرو نشده اند حال چه با رژيم جمهوری اسلامی بوده اند و چه مخالف، چه اصلاح طلب بوده اند چه سکولار، چه پادشاهی خواه بوده اند چه جمهوريخواه، چه چپ گرا بوده اند و چه محافظه کار. مردم ايران شديدا به هر کوششی که بخواهد چه در سطح عمومی و چه در سطح خصوصی ايجاد تغيير کند با ديدگاه شک می نگرند و هر تلاشی برای تغيير افکارشان را نوعی شستشوی مغزی تلقی می کنند و اين واکنش ها فقط به اموری نظير حجاب اجباری يا جلسات تدريس قران حجتيه خلاصه نمی شود.

در شوروی سابق نيز چنين حالتی در جامعه شکل گرفته بود و به همين دليل تا سالها نه تنها مردم از کالت استالين متنفر بودند بلکه از بازماندگان تزاريسم، تروتسکيستها، مائوئيستها، بونديستها و ديگر نيروهای اپوزيسيون چه بطور متحد و چه پراکنده گريزان بودند. پس از پايان يافتن همه آن جريانات اپوزيسيون، حرکتهای تازه رسانه ای آغاز شد که بجای حمايـت آشکار يا زيرکانه از يک يا چند نيروی اپوزيسيون فقط اخبار واقعی را در دسترس مردم قرار می دادند تا مردم خود بتوانند تصميم بگيرند چگونه بيانديشند. بالاخره رسانه های نوپا بستگی به درجه صداقتشان در خبررسانی توانستند اعتماد مردم را کسب کنند و بدينگونه آلترناتيو تازه ای در شوروی سابق و کشورهای بلوک شرق شکل گرفت. بنظر می رسد ايران بعد از جمهوری اسلامی نيز تجربه مشابهی را در عکس العمل در برابر روشهای شستشوی مغزی شکل داده است. هر حرکتی که بطور آشکار يا پنهان حکايت از تلاش جريانات معين سياسی يا ايدئولوژيک برای تغيير مردم را داشته شکست خورده است. بی دليل نيست که در اين 34 سال فاصله "ما چه می گوييم، مردم چه می خواهند" بيشتر شده که کمتر نشده است (2).

حتی با درک بهتر از جنبش سبز طی 4 سال گذشته روشن تر شد که به رغم احترام برای رهبران اصلاح طلب ابدا اگر آنها درخواست هم می کردند نمی توانستند مردم را حتی در اعتراض به حصر ميرحسين موسوی و مهدی کروبی به قيام بکشانند. مردم حتی در انتخابات اخير هم نشان دادند که از رهبری معينی پيروی نمی کنند و دقيقا هرگاه رهبرانی تصور می کنند رأی مردم را دارند حرکت بعدی مردم خود آن رهبران را هم شگفت زده می کند حال چه رهبران رژيم مورد نظر باشند چه اپوزيسيون، چه اصلاح طلبان چه سکولارها. مسأله اتحاد نيروها نيست. چه نيروهای رژيم و چه اپوزيسيون بطور جداگانه يا متحد نمی توانند مردم را برای تغيير معينی بسيج کنند. اگر شعار تغيير در سالهای اخير توانست در برخی جوامع دموکراتيک غرب برای بخش مهمی از جوانان موثر باشد، برای جوانان ايران چنين کاری بسان شستشوی مغزی تلقی شده است. حتی جنبش سبز نيز بيشتر شبيه عصيانی در جامعه ايران بود آنهم برای زندگی طبق دلخواه خود و نه جنبشی برای تغييری مشخص حال چه آن تغيير براندازی رژيم باشد چه اصلاح آن.

متأسفانه برعکس تصور بسياری از نيروهای اپوزيسيون سياسی ايران که خيال می کنند دليل همه عدم نفوذ آنها در ميان مردم عدم اتحاد آنهاست، مشکل در جای ديگری است. بسياری از نيروهای اپوزيسيون هنوز با پلميک های شبانه روزی و حتی روشهای ديگر نه تنها سعی در تغيير مردم بلکه سعی در تغيير يا از بين بردن رقبای خود هم دارند و فکر می کنند نظير دوران انقلاب 57 می توانند همانند آيت الله خمينی نيروی رهبری کننده تغيير شوند. حتی نيروهايی با يکديگر به توافقی ضمنی در پشت پرده رسيده اند و در برخی رسانه های جمعی متحد شده اند ولی با اين وجود متعجب هستند که چرا هر روز از تعداد بينندگان و خوانندگانشان کاسته می شود. مسأله اين است که مردم ايران در زمان انقلاب 57، هم برای خود و هم برای جامعه ايران در پی تغيير بودند اما در زمان حاضر نه تنها ابدا چنين روحيه ای در ميان مردم ديده نمی شود بلکه عکس آن ديده می شود.

بنظر می رسد که بهتر است نيروهای سياسی صادقانه آنچه نظراتشان است را با مردم در ميان بگذارند و تلاش برای تغيير مردم يا تغيير و نابودی مخالفانشان را متوقف کنند. شايد به اين طريق بتوانند اعتمادی در ميان مردم کسب کنند. حتی رسانه های خبری خارجی که در دام اين تلاشهای اپوزيسيون ايران افتاده اند هر روز مخاطبانشان را از دست می دهند و بهتر است که فقط صادقانه خبر در اختيار مردم بگذارند و تصميم و قضاوت را به مردم واگذارند وگرنه هر برنامه رسانه ای که نظير سخنرانی های کالت های مذهبی و سياسی بطور مستقيم يا غيرمستقيم بوی شستشوی مغزی بدهد نه تنها از سوی مردم ايران استقبال نمی شود بلکه باعث گريزان شدن مردم حتی از رسانه های خبری و تفريحی شده و می شود. تلاشهايی که محصول توافقات پشت پرده چند نيرو از اين دست است حتی بيشتر از تلاشهای آشکار تحميل فکری به اعتماد مردم ضرر زده است. با مردم بايد صداقت داشت نه آنکه به هر قيمتی و با هر حيله ای بخواهيم نيرو يا نيروهای سياسی معينی را نظير کالت های مذهبی و سياسی به انديشه مردم تحميل کنيم. مردم ايران را دست کم نگيريم و عدم توجهشان ناشی از ناآگاهی نيست. اقلا جنبش سبز بايد اين درس را به نيروهای سياسی اپوزيسيون آموخته باشد.

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
سوم مرداد ماه 1392
July 25, 2013

پانويس:
1.نيروهای سياسی که اراده ايجاد تغيير را در ايران دارند
2. ما چه می گوييم، مردم چه می خواهند

ghandchi#
ayandehnegar#