پنجشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۹۱

نسرین ستوده از زبان کاسپر شاپ ایران

نسرین ستوده از زبان کاسپر شاپ ایران
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/732-nasrin-sotoudeh.htm

متن انگليسی
http://www.ghandchi.com/732-nasrin-sotoudeh-eng.htm


نسرین ستوده نیازی به معرفی این حقیر ندارد. آشنائی با او در صحنه فعالیت های یک وکیل حقوقی مدافع حقوق بشر، بیشتر به زمانی بازمی گردد که وضعیت موکلین زندانی اش، از جمله مهندس حشمت طبرزدی را مطرح می ساخت (1).

و حالا مضحک ولی غم انگیز است که باید از سرنوشت خود او در زندان، از زبان جواد لاریجانی دبیر حقوق بشر جمهوری اسلامی، ملقب به "کاسپرشاپ ایران" با خبر شویم، که وضعیت نسرین را در زندان 'خوب' توصیف می کند (2).

کاسپر شاپ گرچه "دبیر حقوق بشر" کلیسای اواخر قرون وسطی نبود، اما به سان جواد لاريجانی ادعای کسب چندین مدرک عالی تحصیلی را داشت، و توانسته بود با برخورداری از لطف و حمایت پاپ آن زمان، نه تنها به جنگ نظری پروتستانها برود، بلکه شاهد و گزارشگر چگونگی به آتش کشیدن کشیش جوردانو برونو، فیلسوف و کیهان شناسی باشد، که برای عقایدی متفاوت با تعالیم کلیسای کاتولیک، به حکم دادگاه تفتیش عقاید، در شهر رم سوزانده شد.

وقاحت بارتر اینکه کاسپر شاپ، پس از آن با چنگ اندازی بر آنچه که از دستنوشته های جوردانو باقی مانده بود در صدد برآمد ذهن سترون خود را پر بار معرفی کند.

آنچه از این رهگذر در تاریخ بجا مانده است، بیشتر همان گزارش وضعیت آخرین روزهای جوردانو به نقل از کاسپر شاپ است. اکنون پس از گذشت بیش از چهارصد سال، بسیار حزن انگیز است که شرح حال امروز ایران قرن بیست و یکم را در وقایع پس از سال 1600 و یادآور دوران منجر به پایان قرون وسطی ببینیم، که کلیسای کاتولیک خود را با  آغازخطر سقوط مواجه می دید، و بهمین جهت نیز جوردانو برونو را، که اتفاقاً نظراتش در مورد تولد عیسی مسیح به مسلمانان شباهت داشت، در آتش سوزاندند.

ماجرای روز به قتل رساندن جوردانو از طریق سوزاندن او در آتش این چنین ثبت شده است:

"برای سال مذهبی1600 بیش از سه ملیون نفر در رم جمع شده بودند. دسته های زوار به راه افتاده بودند و در طلب بخشش از گناهان به خود شلاق می زدند. شهربه سبب چند برابر شدن قتل و غارت ها، متلاطم و غرق در آشفتگی بود. رقم 1600 با ترکیبی از 9 و 7 [در لاتین] معنائی سحر انگیز داشت: شاید نشانگر آن بود که پایان نزدیک است. این، پیشگوئی پیامبران بود. درهمین حال، توبه کاران که انتظار داشتند قبل از دیر شدن از آمرزش لازم برای گناهان برخوردار شوند، توسط رمی های شریف سر کیسه میشدند. یکی از جاذبه های ثانوی؛ دستورالعملی بود که روز 17 فوریه صادر شد، و بر اساس آن، نولان [جوردانو برونو]، به عنوان سر سخت ترین مرتد، در "پیازا سنتا فیئور" به آتش کشیده شد. یک شاهد، محققی آلمانی بود بنام کاسپر شاپ، که پس از گرویدن به مذهب کاتولیک، حضور و مشارکت درهیچ رقابت و منازعه مذهبی را از دست نداده بود. او به سان یک لاشخور، نظاره گر روزهای واپسین برونو بود تا بعدا بتواند با چنگ اندازی بر آخرین کلمات وی، درباره آنها لفاضی کند. ما گزارش جریان مقاومت برونو در برابر قضات مامور محاکمه او در "سنتا ماریا سوپرا مینروا" را به کاسپر شاپ مدیونیم. برونو خطاب به آنها گفت، "به جرئت میگویم که شما از دادن حکم علیه من، بیش ازخود من هراس دارید که مشمول این حکم می شوم." کاسپر شاپ پس از به اجرا درآمدن حکم ، شرح واقعه را با نگاهی مملو از کینه، بغض، و حسرت این چنین به رئیس دانشگاه آلدورف گزارش میکند که: "بدینگونه وی با حالتی تأسف بار از طریق کباب شدن هلاک شد، و حالا میتواند به آن دنیاهای خارق العاده ای که خیال بافی کرده بود برود و بگوید چگونه در این جهان با کافران خدانشناس در رم رفتار میشود." کاسپر شاپ یک دهه بعد دوباره با حضور در سلول های کمپانلا به ظاهر قول میدهد که در جهت رستگاری برونو کوشش کند، حال آنکه در واقع مشغول سرقت آثار و دستنوشته هائی بود، که فقط میتوانست از این طریق به آنها دسترسی یابد" (3).

بی شک مشکلی که اکنون قائدان جمهوری اسلامی ایران با حقوق بشر دارند بسیار بغرنج تر از مشکل پیشوایان کاسپر شاپ در 400 سال پیش است بخصوص که این قائدان در قرن بیست و یکم برای مخالفان خود حتی در خارج از کشورهم حکم قتل صادر می کنند (4).

با این بازگوئی از تاریخ، شنیدن خبر وضعیت نسرین ستوده در زندان از زبان کاسپر شاپ ایران، نه تنها دشوار، که  مسخره و غم انگیز است، چرا که نه از دیدن بدن نحیف نسرین پس از بیش از 40 روز اعتصاب غذا شرم دارد، و نه جرات می کند اعتراف کند که نسرین چنین سختی هايی را بدان جهت تحمل می کند تا کودکانش، و بالطبع تمامی مردم ایران بتوانند در آزادی زندگی کنند. بی شک به همین جهت است که نسرین در دلهای مردم جا دارد.

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
نهم آذر ماه 1391
November 29, 2012

پانويس:

2.  http://ir.voanews.com/content/article/1553639.html
3.
Frank R. Manuel and Fritzie P. Manuel, Utopian Thought in the Western World, 1979, P. 241

پنجشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۱

کنفرانس های بی حاصل ايرانيان در خارج

کنفرانس های بی حاصل ايرانيان در خارج

ایرانیان مقیم خارج از کشور دست کم بيست سالی است که شاهد تشکیل جلساتی عموما با هدف ایجاد وحدت و یک پارچگی، و شکل بخشیدن به اپوزيسيونی واحد هستند. اما به نظر می رسد اين گردهمايی ها نه تاثیری نظری بر جنبش سياسی و مدنی ايران گذاشته اند، و نه تاثیری عملی در خارج و يا در داخل کشور – ضمن آنکه ممکن است تصویر کاذبی را هم به داخل کشور برده باشند.

واقعیت این است که ترکیب جمعیتی ایرانیان مقیم خارج از کشور ابدا با دوران پیش از جمهوری اسلامی شباهتی ندارد. و در نتيجه طرح های سازماندهی فعالين سياسی گذشته عملاً در ميان ايرانيان مقيم خارج ناموفق بوده است. اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان مقیم خارج تا پیش از جمهوری اسلامی با دانشجویانی بود که چون از وضعیت سیاسی ایران اطلاع چندانی نداشتند، افشاگری های اپوزیسیون در خارج بر آنها اثر می گذاشت، و تشکیل کنفدراسیون قدرتمند دانشجویان از جمله نتایج آن بود (۱).

حال آنکه پس از استقرار جمهوری اسلامی، ایرانیان مقیم خارج عموما از مهاجرانی هستند که خود نظیر اپوزیسیون از وضعیت حاکم بر ایران با خبرند و اکثرا هم برای گریز از این وضعیت مهاجرت کرده اند، و افشاگری های اپوزیسیون از نظر آنها چیزی جز تکرار مکررات نیست. مهاجرت آنان نیز، جز در مورد عده ای معدود که به دلائل سیاسی و یا امنیتی جانشان در خطر بوده است، عموما با هدف برخورداری از یک زندگی بهتر انجام گرفته است، نه پیوستن به اپوزیسیون و شرکت در فعالیت های سیاسی.

اين تصورهم که اکثر مهاجران وضعیتی مشابه ميلياردر بنيانگذار شرکت ئی بی دارند، کاملا دور از واقعيت است. خارج بهشت موعود نيست. مثلاً اين حقير که سالهاست در آمريکا زندگی می کنم خود و خانواده ام در 8 سال گذشته بيمه درمانی نداشته ايم. در نتيجه بهتر است تصوير نادرستی از خارج به ايران نفرستيم.

جمعيت مهاجر ايرانی در تأمين معاش، امور مهاجرت، بيمه های اجتماعی و بخصوص برای فراهم ساختن مراقبت های درمانی و آموزش و پرورش برای فرزندان خود، با مشکلات فراوان روزگار می گذرانند. هستند کسانی که اکنون با سرخوردگی حدس می زنند اگر در ایران بودند نه تنها با چنین دشواری هائی روبرو نمی شدند بلکه شاید می توانستند به پیشبرد جنبش سیاسی و مدنی بيشتر کمک کنند.
دادن تصوير کاذب از خارج کشور هيچ خدمتی به مردم در داخل ايران نيست و بويژه وقتی برخی از ايران با تکيه بر اين تصورات به خارج می آيند، به سردرگمی بيشتر دچار می شوند وقتی می بينند حتی کمتر از روزگاری که در ايران بودند برای جنبش سياسی و مدنی ايران مثمر ثمر هستند.

سازماندهی به جمعیت مهاجر ایرانی برای حضوری ثمربخش در فعالیت های سیاسی، وکمک به شکل بخشیدن به اپوزیسیونی واحد، مستلزم توجه به نيازهای واقعی جمعيت مهاجر است. هر تشکيلاتی که نتواند به اين موضوعات بپردازد قادر نخواهد بود توجه ايرانيان مقيم خارج را جلب کند تا چه رسد به آنکه بتواند آنها را سازماندهی کند و از اينطريق به جنبش سياسی و مدنی در ايران ياری رساند.

 
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
دوم آذر ماه 1391
November 23, 2012

پانويس:


 


سه‌شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۹۱

گام بعدی درتئوری هوش مصنوعی، الگوشناسی تفکر، از دیدگاه کورزويل

گام بعدی درتئوری هوش مصنوعی، الگوشناسی تفکر، از دیدگاه کورزويل
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/730-kurzweil-prtm.htm

متن انگليسی English Text
http://www.ghandchi.com/730-kurzweil-prtm-eng.htm

اين مقاله در بلاگ فراديد منتشر شده است:
http://ir.voanews.com/content/blog/1549806.html   


کتاب جديد ری کورزويل در مورد هوش مصنوعی تحت عنوان چگونه تفکر خلق کنيم (1). به بررسی موضوعاتی می پردازد که سالهاست در جامعه دست اندرکاران این تئوری مورد بحث بوده است (2).

امروزه دیگر چندان نيازی نيست که برای توجیه تئوری هوش مصنوعی رساله تاريخی 1936 الن تورينگ را بررسی کنیم (3). هرکسی که با پرسشی سراغ گوگل می رود می خواهد که اين موتور جستجوگر نظير انسان کار کند، يعنی منظور پرسشگر را بفهمد و با استفاده از اطلاعات وسيعی که در اختيار دارد، مناسبترين پاسخ را ارائه کند. مردم اکنون نه تنها از موتورهای جستجوگر هراسی ندارند بلکه به آنها نظير سوپرمن نگاه می کنند و انتظار دارند نظیر سوپرمن عمل کنند. به عبارت ديگراکنون پس از گذشت بيش از نيم قرن، هوش مصنوعی، با همه کاستی ها و محدوديت های فعلی اش، روز به روز، و هر روز بیشتر، در ابزارهايی نظير موتور جستجوگر گوگل پياده می شود. در این میان کسانی نيز که از پیشرفت های علمی می ترسند، و به"لوديت ها" شهرت دارند، دستکم فعلا از اين محيط ناپديد شده اند.

کورزويل در کتاب جديد خود به اصولی پايه ای بازگشته است که در فرهنگ و بحث های اين رشته در دو دهه اخير کمتر ديده می شد. هنگاميکه واژه باصطلاح هوش مصنوعی توسط جان مکارتی در دانشگاه استانفورد ارائه شد، دو ديدگاه مشخص در مورد هوش مصنوعی به راحتی قابل تميز بود. اولی نگرش خود مکارتی بود. مکارتی، مخترع زبان موسوم به ليسپ - زبانی که در سالهای اوليه مطرح شدن هوش مصنوعی توسط برنامه نويسان اين رشته بکار برده می شد - خردورزی انسان را نوعی سيستم منطق غيرمونوتونيک توصيف می کرد. به بيانی ساده تر، وقتی می گوئيم سگ حيوانی دم دار است، اگر بعداً ببينيم که سگی دم ندارد بر اساس منطق اين مدل، مورد تازه را يک استثنا محسوب می کنيم.

بعکس، ماروين مينسکی از دانشگاه ام آی تی، که بنيانگذار هوش مصنوعی به شمار می آيد، ديدگاهی متفاوت را از هوش ارائه می داد. مينسکی تئوری قالب ها را مطرح ساخت، که در کتاب چند سطحی خود، زیر عنوان جامعه تفکر در سال 1988 جزئیات آن را شرح داده است. بر اساس ديدگاه مينسکی، هنگاميکه می گوئيم سگ حيوانی دم دار است، در مغز خود قالبی مطابق با اين درک درست می کنیم، و وقتی به موردی برخورد کنيم که سگی دم ندارد، به اصلاح و تعدیل آن قالب می پردازیم.

کورزويل در کتاب جديد خود تئوری تازه ای را تحت عنوان الگوشناسی تفکر یا "پی آر تی اِم" برای توصيف خردورزی بشر ارائه می دهد. کورزويل اصل تئوری خود را اينگونه توصيف می کند که "هر يک از روش های انديشيدن ما متکی به به یادآوردن سيستم هرمی دقيقی از فعاليت های تودرتوست" (4). کوروزيل مثالی بسيار عالی مطرح می کند که بخاطر آوردن ترتیب حروف الفبا چقدر آسان است، واز بر خواندن معکوس آن تا چه حد دشوار (5). تئوری الگوشناسی تفکر کورزويل نظريه ای حدسی نيست بلکه منکی به تحقيقاتی وسيع در باره مهندسی معکوس مغز است. به همین جهت مطمئناً ميتواند توسط برنامه ريزان هوش مصنوعی به گونه ای برای شبيه سازی تفکر انسان، بکار گرفته شود.

بنظر می رسد مدل کورزويل بر نحوه کارکرد مغز اکثر متفکران تجريدی متکی است یعنی کسانيکه تئوريسين های "اِن ال پی" از آنها بعنوان افراد سِرِبرال (مغز گرا) ياد می کنند. در محافل دانشگاهی به مبحث نورو- لينگوئيستيک پروگرمينگ، يا "اِن ال پی" که توسط ريچارد بندلر و جان گريندر پايه گذاری شد، بعنوان علم نگريسته نمی شود، بخصوص که برخی مسائل شخصی عنوان شده در ابتدای بنيانگذاری آن رشته، دستاوردهای آن را بحث انگيز کرده است . صرفنظر از ادعاهای روانشناسی در "اِن ال پی" بنظر می رسد ساختاری را عرضه می کند که نشان می دهد مغز همه انسانها به يک شکل کار نمي کند. مثلاً وقتی کورزويل نحوه به خاطر آوردن زنی را در حال راندن کالاسکه بچه در راه پيمايی روزانه خود به ياد می آورد، می نويسد، "نمی توانم بخاطر بیاورم که مادر و بچه چه لباسی پوشيده بودند، يا موی آنها چه رنگی بود. (همسرم می گوید این امری متداول است) گرچه نمی توانم ظاهر آنها را توصيف کنم، اما در عین حال حس غيرقابل توصيفی هم دارم که مادر چه شکلی بود" (6).

واقعيت اين است که افراد 'بصرگرا' نيازی ندارند به دقت به جزئيات ظاهری توجه کنند، اما وقتی از آنها سؤال شود آیا آن جزئيات را بخاطرمی آورند، ممکن است بتوانند به راحتی اطلاعات را بازيافت کنند. بعکس، افرادی که 'بصرگرا' نيستند بايد مشخصا به جزئيات توجه کنند تا بعداً بتوانند بخاطر آورند. شايد گروه اول، آنچه را که در بهترين حالت، حافظه فوتوگرافيک خوانده می شود، در توان خود دارند. به هر حال اکثر کسانيکه تئوريسين های "اِن ال پی" افرادی 'بصری' می خوانند، اينگونه می انديشند، اما آنهايی که 'سمعی' يا 'لمسی' خوانده می شوند، اينگونه نمی انديشند. افراد 'مغزگرا' ممکن است به یکی از اين سه گروه تعلق داشته باشند. حال سوال اين است که آيا اين اختلاف، در تئوری کورزویل راجع به الگوشناسی تفکر تغییری بوجود می آورد؟ بنظر نميرسد چنين باشد، به اين دليل که تاکید او، بر خود الگوشناسی است، صرفنظر از اينکه الگوها بصری، سمعی، يا لمسی باشند. در نتيجه متدهايی که در کتاب کورزويل مطرح می شوند، حتی وقتی که اين اختلاف مدنظر قرار گيرد، نبايد عوض شوند. معهذا اين عامل ممکن است آنچه را که برای توجیه برخی تحقيقات ارائه شده در کتاب بکار می گیریم، تغيير دهد. به همين دليل بنظر می رسد در مورد مکانيسم هايی که افراد 'بصری' برای به خاطر سپردن جزئيات، بدون توجه خاص به آن جزئيات، بکار می برند، که در افراد غيربصری وجود ندارد، لازم است تحقیقات بیشتری انجام گیرد.

کتاب چگونه تفکر خلق کنيم بيانی بسيار عالی از هوش مصنوعی با همه پتانسيل هايش در زمان حاضر است، و پس از گذشت چندين دهه، که اثری پايه ای در اين رشته به رشته تحرير در نيامده است، دسترسی به این شاهکار کورزويل، در مقام پيشگام ترين متفکر اين رشته در دوران ما، مايه خوشحالی است.
 
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
بيست و نهم آبان ماه 1391
November 19, 2012

 
 
پانويس:
1.  Raymond Kurzweil, How to Create a Mind, Viking, 2012 
2.  درک خودآگاهی: تفکيک انسان از دیگر موجودات متفکر
http://ir.voanews.com/content/blog/1404119.html   
3. تورينگ و هوش مصنوعی
http://www.ghandchi.com/439-Turing.htm   
4. کورزويل، چگونه تفکر خلق کنيم، متن انگليسی، صفحه 33
5. همانجا، صفحه 27
6. همانجا، صفحه 29

 

جمعه، آبان ۱۹، ۱۳۹۱

ایمنی زندانیان در گرو مبارزه با خشونت پلیس

ایمنی زندانیان در گرو مبارزه با خشونت پلیس
سام قندچی

اين مقاله در بلاگ فراديد منتشر شده است:
http://faradid.ghandchi.com
  

خبرها از ایران حاکی از درگذشت ستار بهشتی، وبلاگ نويس، در زندان اوين است (1).

بی شک مقامات جمهوری اسلامی ایران با توجه به مسئولیت مستقيمی که در حفظ جان و مراقبت از سلامتی زندانیان دارند باید هرچه زودتر جزئیات منجر به درگذشت او در زندان را اعلام کنند.

در گزارشهای خبری رفتار خشونت آمیز ماموران رژیم به عنوان عاملی موثر و منجر به درگذشت این وبلاگ نویس جوان در زندان ذکر شده است.

در ایران، مخالفان، چه در گذشته دور و چه در سال های اخیر، اغلب از درگذشت زندانيان در اثر رفتار سوء مأموران، به عنوان ابزاری برای افشاگری در مورد رژيم حاکم و دلیلی برای براندازی آن استفاده کرده اند، منتهی همینکه خود به قدرت رسیده اند، زندانهايشان اگر وضعیتی بدتر پیدا نکرده باشد، بهتر هم نشده است.

واکنش نيروهای حقوق بشری ايران نیز در سه دهه گذشته در برخورد با درگذشت زندانيان در اثر بدرفتاری مأموران، کم و بیش شبیه به اقدامات افشاگرانه فعالان سياسی در رژيم های پيشين بوده است.

ممکن است گفته شود جمهوری اسلامی برای ایجاد ترس در مردم و خاموش کردن صداهای آزادیخواهی، کشتن زندانيان را از طريق بدرفتاری مأموران در زندان ها سازماندهی می کند. در این صورت این سئوال پیش می آید که این رژیم به رغم دسترسی به شیوه هايی نظیر قتل های زنجیره ای، یا به دار آویختن ها، و یا سنگسارهايی که اخیرا در مورد چهار زن انجام گرفت، چه لزومی دارد که سراغ کشتن زندانیان از طريق ماموران خود در زندان ها برود.

بنظر می رسد قتل هايی که در زندانهای ايران در اثر اعمال خشونت مأموران به وقوع پيوسته است، بیشتر با مسأله اعمال خشونت توسط پليس، که در کشورهای ديگر هم دیده می شود، ارتباطی مستقیم دارد. خشونت پلیس در آمریکا علیه رادنی کینگ سیاه پوست در لُس آنجلس هنوز از یادها نرفته است. اما فعالان حقوق بشر در آمریکا هیچگاه از این موضوع به عنوان ابزاری برای اندازی استفاده نکردند، بلکه عموما هدف اصلاح در تشکیلات پليس لُس آنجلس، بخصوص از نظر عدم توسل به خشونت را پیگیری کردند. رادنی کينگ، برعکس بلاگ نويسان ايران، سمبل نيروهای مترقی در آمريکا نبود، اما در ارتباط با خشونت پليس، به سرعت به مرکز توجه و افکار عمومی راه یافت.

بی شک در داخل رژیم ایران هستند کسانی که لزوماً حامی بيرحمی زندانبان ها نيستند. شايد فعالان حقوق بشر بتوانند با آنها برای شکل دادن به حقوق مدنی زندانيان و مراعات این حقوق توسط زندانبانان همکاری کنند - همانطور که بخشی از جمهوری اسلامی سالهاست با فعالان حقوق بشر در مبارزه برای از ميان برداشتن مجازات سنگسار از قوانين ايران متحد شده است (2).


سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
هجدهم آبان ماه 1391
November 8, 2012


پانويس:

1. http://www.youtube.com/watch?v=GtPY_ehcIgU 

2. http://www.ghandchi.com/27-Stoning.htm


جمعه، آبان ۱۲، ۱۳۹۱

آيا زير سؤال بردن تصميمات قوه قضاييه درست است

آيا زير سؤال بردن تصميمات قوه قضاييه درست است
سام قندچی

اين مقاله در بلاگ فراديد منتشر شده است:
http://ir.voanews.com/content/blog/1537555.html

آيت الله صادق آملی لاريجانی، رييس قوه قضاييه ايران در واکنش به درخواست هيات پارلمانی اروپا برای ديدار با يک  زندانی، که گروه های حقوق بشری او را زندانی سياسی می شناسند، يعنی نسرين ستوده، وکيل دادگستری، و نيز ملاقات با جعفر پناهی، فيلمساز ممنوع الخروج، گفته است «پارلمان اروپا چطور به خود اجازه داده است که برای سفر به کشور ما، پيش شرط بازديد از زندان‌های ايران را بگذارد و اعلام کند که قصد اعطای جايزه به افرادی را دارد که از سوی دستگاه قضايی مستقل ايران محکوم شده‌اند؟ آيا اين مسئله دخالت بی جا و آشکار عليه يک کشور مستقل نيست؟ ..قوه قضاييه اجازه چنين دخالتی به هيچ هيات و کشور خارجی نمي‌دهد."

اين اول بار نيست که يک تصميم قضايی در ايران زير سؤال برده می شود. پيش از اين نيز حکم آيـت الله روح الله خمينی، رهبر انقلاب اسلامی به عنوان بالاترين مقام قضايی در جمهوری اسلامی ايران برای کشتن سلمان رشدی، نويسنده بريتانيايی هندی تبار، بخاطر نوشتن کتاب آيه های شيطانی، نه تنها توسط سازمان های مدافع حقوق بشر بلکه به وسيله بسياری از دولت های خارجی زير سؤال رفته بود.

 آيت الله علی خامنه ای رهبر فعلی جمهوری اسلامی در ايران نيز که نظير آيت الله خمينی عاليترين مقام قضايی در کشور است اخيرا هشدار داده است هرکس تا روز انتخابات رياست جمهوری اختلاف ايجاد کند به کشور "قطعا خيانت کرده است".

ظاهراً اين حکم در واکنش به درخواست محمود احمدی نژاد، رييس جمهوری، برای بازديد از زندان اوين صادر شده است.

اکنون اين پرسش پيش می آيد که آيا تصميم عاليترين مرجع قضايی در ايران را می توان زير سؤال برد. پاسخ آيت الله صادق آملی لاريجانی رييس قوه قضاييه ايران به اين سؤال منفی است، چرا که بلافاصله با ابراز حمايتی فوری از هشدار آيت الله خامنه ای گفته است پيام او "با جان و دل دريافت شد."

سابقه زير سؤال بردن تصميمات قوه قضاييه در تاريخ، به نخستين احکام صادر شده در دادگاه های قضايی بر می گردد.

افلاطون با نقل جزئيات محاکمه سقراط در حقيقت حکم دادگاه آتن در محاکمه او را به زير سؤال می برد و اکنون بيش از دو هزار سال است که اين پرسشگری سمبل عدالت جويی شناخته می شود.

حتی آيـت الله خمينی هم در توجيه تصميمش برای پذيرفتن قطعنامه آتش بس در جنگ  ايران و عراق، عبارت "نوشيدن جام زهر" را بکار گرفت، که اشاره ای به خودکشی سقراط در اجرای حکم دادگاه آتن است.

با اين وجود بين زير سؤال بردن حکم دادگاه آتن توسط سقراط، و تصميمات قوه قضاييه ايران توسط مخالفان و دولت های اروپايِی، در زمان ما، تفاوتی اساسی وجود دارد.

به زير سئوال بردن حکم دادگاه آتن در مورد سقراط در حقيقت بر اين پايه استوار است که وی خود را از قضات دادگاهی که او را محاکمه می کنند فاضل تر و در نتيجه صالح تر می شناسد. سقراط در تمام دفاعيات خود کلمه ای از "حق" سخن نمی گويد، بلکه سعی به ثابت کردن فضيلت و صلاحيت خود می کند (1).

اما اکنون اين قوه قضاييه جمهوری اسلامی ايران، و در راس آن ولی فقيه است که خود را فاضل تر و صالح تر از مخالفان می شناسد، و مخالفان، نه در داخل و نه در خارج، بهيچ وجه نظير سقراط سعی به اثبات عکس اين شناسايی ندارند. مخالفان مبنای به چالش کشيدن جمهوری اسلامی را در حقوق بشر می بينند، نه رجحان بر قوه قضائيه جمهوری اسلامی و رهبری آن.

اين که محکومان در دادگاه های جمهوری اسلامی ايران، از جمله نسرين ستوده،  نسبت به قضات دادگاهی که آنان را محاکمه کرده است تا چه حد فاضل تر هستند، از ديدگاه جامعه مدرن، موضوعی فردی محسوب می شود، حال آنکه در چنين جامعه ای اين حقوق بشر است که معيار اندازه گيری در تصميمات قضايی شناخته می شود. متأسفانه هنوز نشانی از مطرح بودن اين تفاوت مهم در بحث ها ديده نمی شود.

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
يازدهم آبان ماه 1391
November 1, 2012


پانويس:

1.  http://www.ghandchi.com/295-ghAnoon.htm