شنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۸

آيا فقط جمهوری اسلامی مخالفين سياسی-عقيدتی خود را نابود ميکند؟

سي سال است که اپوزيسيون سياسي ايران تشکيلاتهاي مختلف حقوق بشري راه انداخته اند و تضييقات حقوق بشري جمهوري اسلامي را تقد کرده اند اما خود در ميان مردم اعتباري کسب نکرده اند. برخي موضوع را عميق تر از حقوق بشر در عرصه هاي سياسي و عقيدتي ديده و به روابط فردي رفته اند و اساساً خود را با جنبش مدني تعريف ميکنند و موضوع فکري شان ديگر تشکيلاتهاي سياسي و عقيدتي نيست. در واقع فعالين مدني در جنبش هاي حقوق زنان، دانشجويان، کارگران، اقليتها، همجنبس گرايان، کودکان، حيوانات، حفظ محيط زيست و بسياري جنبش هاي مشابه آنقدر درباره موضوعات مربوط به عرصه هاي مورد نظرشان توضيح داده اند که نيازي به برشمردن آنها در اينجا نيست.

اينجا منطور بحث من نه مسائل روابط فرد و خصوصي بلکه دقيقاً تبعيضات بخاطر اختلافات سياسي و عقيدتي است که اصل مشکل ما با دولت مذهبي در ايران نيز همين است.

ميبينيم که جنبش هاي مدني به طور عجيبي در 30 سال گذشته از تشکيلاتهاي سياسي و مذهبي ايراني فاصله گرفته اند که گوئي آنها را کاري با سياسيون ايران نيست، حتي وقتي بسياري از فعالين اين جنبش ها خود از جنبش هاي سياسي يا مذهبي شروع کرده اند. بسياري از اين فعالين مدني از تشکيلاتهاي حفوق بشري ساخته شده بوسيله گروه هاي اپوزيسيون تا ميتوانند فاصله ميگيرند، نه تنها از ترس آنکه مورد سؤء استفاده واقع شوند، بلکه همچنين به اين خاطر که آن صداقتي را که در تشکيلاتهاي واقعي حقوق بشري است در اين تشکيلاتهاي بدل (فرونت) يک يا چند گروه سياسي نمييابند.

وقتي هم با گروه هاي سياسي حرف ميزنيم ممکن است اين واقعيات را در يکي دو گروه معين سياسي يا مذهبي فرقه وار (کالت مانند) اذعان کنند وليکن مشکل را بيش از آن نمي بينند. اما وقتي بپرسيد که پس چرا انقدر عدم اعتماد مردم به آنها وجود دارد، موضوعاتي نظير تفرقه را نام ميبرند در صورتيکه در درون خودشان، هر کدام از آن جمعهاي کوچک نيز، خود به کسي در جمع خوشان هم اعتمادي ندارند، و پشت سران را همش مواظب هستند، با وجود آنکه خواستار اتحاد با ديگران ميباشند.

بنظر من در جنبش سياسي ايران يک اشکال اساسي وجود دارد و آنهم نوع برخورد ما به مخالفين سياسي و عقيدتي است. يا که فکر ميکنيم بايستي بتوانيم با مخالفينمان در يک تشکيلات سياسي يا عقيدتي مشترک فعاليت کنيم و يا وقتي که نميتوانيم، در هرجائي که به هر دليلي در کنار يکديگر حضور داريم، نه رقابت سياسي و عقيدتي، بلکه از يکسو اختلافات سياسي و عقيدتي را مخفي ميکنيم، و از سوي ديگر در خفا کوشش در نابودي يکديگر داريم.

منظورم هم از نابودي فقط توهين و غيره نيست که اغلب با پرووکاسيون سعي ميکنيم ديگري را به آن بياندازيم و خود را خوب جلوه دهيم. خير، منظورم نابودي به معني واقعي کلمه است، همانگونه که از رژيم نقد ميکنيم که مخالفينش را در زندان اوين با فراهم نکردن امکانات پزشکي به مرگ ميکشاند. مثلاً اگر در يک دانشگاه من مجبورم با يکي از اين مخالفين سياسي ام در يک بخش کار کنم و اگر او قدرت دارد و رئيس است و ميتواند در کار من خدشه ايجاد کند که من بيمه درماني نداشته باشم و من يا خانواده ام در نتيجه اين کمبود بميريم، چه فرقي بين کار اين فرد و کار وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي وجود دارد که با بسياري از استادان دانشگاه همينگونه رفتار کرد. آنها هم بخاطر اختلاف نظرگاه سياسي و عقيدتي، مخالفينشان را با اين حيله ها نابود ميکنند، و اتفاقاً آنها نيز کمتر مثل سال 1367 مستقيماً مخالفينشان را به قتل ميرسانند، و بيشتر و بيشتر امروز مثل مورد امير حشمت ساران و اميد رضا ميرصيافي، مخالفين را در موقعيتي قرار ميدهند که در نتيجه ظاهراً به شکل عادي جان بازند. در واقع سالها پيش ايک خبرنگار در ايران نوشته بود که وقتي با نظراتش مخالف بودند بيمه او و خانوده اش را در روزنامه دولتي جمهوري اسلامي قطع کردند و خانواده اش اينگونه تحت فشار قرار گرفتند.

واقعيت اين است که در تشکيلاتهاي سياسي و عقيدتي ما نميائيم و روشن بگوئيم که ما با هم اين و آن اختلاف را داريم و نميتوانيم مثلاً با هم تشکيلات سياسي بسازيم. با هم ميرويم پاي ساختن تشکيلاتهاي مشترک سياسي ولي در عمل تنفرمان از هم بيشتر هم ميشود نه تنها در آنجا صداقت نداريم که روشن بگوئيم چه کاري با هم ميتوانيم مشترک بکينم و به آن راضي باشيم، بلکه حتي در يک مؤسسه شغلي هم هر گونه تبعيض عليه مخالفين عقيدتي و سياسي مان قائل ميشويم، و به آنهائي که از نظر عقيدتي و سياسي ظاهراً مخالف ما هستند ولي کبريت بي خطر تلقي ميشوند ميدان ميدهيم، تا آنها که واقعاً مخالفمان سياسي و عقيدتي ما هستند را با استفاده از ستون پنجمهاي خود، با ظاهر عدم تبعيض، نابود کنيم. اين کار به ما ظاهر اتحاد خواهي را ميدهد ولي خودمان بهتر از هر کسي ميدانيم که اين ظاهر دروغين است و به همين علت هم هيچکسي بما به عنوان تشکيلات اعتماد نميکند و آن کبريت هاي بي خطر را هم مردم نام ستون پجنم فلان نيرو و بهمان نيرو ميگذارند هر چقدر هم که سعي کنيم ظاهر سازي کنيم. چه کسي را ميخواهيم گول بزنيم. اينگونه است که اين برنامه هاي اتحادهاي دروغين اپوزيسيون يکي بعد از ديگري شکست ميخورند چرا که در پشت سر، خودمان ميدانيم که همه حرفها دروغ است و ظاهر سازي.

وقتي حتي از کسانيکه به عنوان رهبر نظرگاه معيني در اين اتحادها هم سؤال ميشود ميگويند که ميدانند ولي کاري نميتوانند بکنند و نميبينند که حال که در اپوزيسيون هستند و خود ميدانند که همه حرف هايشان درباره حقوق بشر مصلحت طلبانه است و حق و ناحق را دارند آگاهانه لاپوشاني ميکنند، چگونه کسي به اينها ميتواند براي آينده بعد از جمهوري اسلامي اعتماد کند. من اصلاً متعجب هستم که اين افراد خودشان خجالت نميکشند که درباره اتحاد و غيره قلمفرسائي ميکنند، وقتي علت آنکه توسط جريانات وابسته به خط مخالف تبليغ ميشوند، اين است که کبريت بي خطر هستند، وقتي آنها که محالف واقعي هستند را دبا انواع حيله ها نابود ميسازند و اين ها مصلحت انديشان خود خوب از اين موضوع آگاهند. زماني فکر ميکردم که نميدانند ولي وقتي با آنها تماس گرفتم ديدم خود بهتر از من از همه اين اجحافات مطلع هستند و فقط چشمانشان را بسته اند چون ميخواهندموقعيت کاذب خود را در اپوزيسيون حفظ کنند. اين پس چه فرقي با کساني دارد که با رژيم همکاري ميکنند و در مقابل حق کشي ها ساکت هستند، به مصلحت روزگار.

چرا روشن عقايد سياسي و عقيدتي مان را نميگوئيم و روشن نميگوئيم که با جريان ديگري نميتوانيم در يک تشکيلات سياسي باشيم ولي به عنوان مخالف به او حق زندگي ميدهيم. چرا نميگوئيم که از حقوق بشر دارندگان عقايد ديگر دفاع ميکنيم. مگر يک فعال حزب دموکرات آمريکا روشن نميگويد که با يک فعال حزب جمهوريخواه نميتواند در يک تشکيلات سياسي مشترک باشد، ولي در عين حال اگر در يک دانشگاه هر دو کار ميکنند، نميايد نسبت به ديگري بخاطر عضويت در حزب مخالف تبعيض قائل شود و از موقعيت شغلي خود براي نابودي ديگري استفاده کند. اين اپوزيسيوني که سي سال است در خارج است و هنوز در همين کشورهاي دموکراتيک نحوه رفتار با مخالف را نياموخته فردا در ايران ميخواهد چه کار کند. بازهم مخالف سياسي را بکشد و شکنجه دهد بجاي آنکه رقابت سياسي و عقيدتي بکند. ظاهراً خيلي ديپلماتيک و آراسته ولي در پست سر همه گونه دسيسه. اينگونه هيچ اعتمادي بدست نميايد. آيا از چنين اپوزيسيوني در قدرت، به جز انتظار تکرار جنايات عليه بشريت همين رژيم را ميتوان داشت. آيا چنين اپوزيسيوني ميتواند اعتماد مردم را جلب کند؟

مرتب از اوباما در انتخابات آمريکا و همکاري کردن وي با همه نيروها صحبت ميشود ولي همکاري در اينجا دقيقاً به اين دليل است که اختلافات همه روشن است و اسبابي براي ظاهر اتحاد ولي نابود سازي مخالف در عمل با صد حيله و تزوير نيست. کسي که ميرود و در همين جا در محل شغل و کار بخاطر نفوذش براي مخالفين سياسي پرونده سازي ميکند بجاي آنکه صادقانه به حق مخالف که از رژيم جمهوري اسلامي نقد ميکند معتقد باشد، فردا در ايران همان کار وزارت اطلاعات را خواهد کرد.

آخر بالاخره کي جنبش سياسي ما ميخواهد با خود صادق باشد و بحاي آنکه با مخالف به صورت انساني رقابت کند، از سعي در نابودي وي در زير ظاهر دوستي و بازي اتحاد با افراد کبريت بي خطر، با ظاهر مخالف، دست بردارد. به اندازه کافي رژيم اسلامي دروغ به مردم ميگويد و مردم ما گول اين حرف ها را نميخورند.

مردم ايران ديگر "توده" نيستند که هنوز برخي فعالان سياسي ما آنها را «توده» ها مينامند. مردم ما به جائي رسيده اند که خود بسياري سازمان هاي حقوق مدني ساخته اند که تشکيلاتهاي سياسي ما يک صدم آنها هم به حساب نميايند. دوران پيروي گوسفندوار يک «توده» از اين رهبران سياسي و عقيدتي سالها است که سپري شده است. اينها فقط دل خودشان را خوش کرده اند که فکر ميکنند با اين ائتلاف هاي قلابي که صداقت اوليه را هم ندارند، کسي دنبالشان خواهد آمد. فقط خودشان را گول ميزنند.

اي کاش جريانات سياسي و عقيدتي آنچه در پشت سر و بين خودشان ميگويند را به مردم هم ميگفتند اينکه خوب ميدانند وقتي در موقعيت مخالف باشند خودشان هم از سرنوشت خود مطمئن نيستند که کي سر به نيست شوند و چگونه آن هم قطاران کنوني آنها را نابود کنند. اين است علت همه دلسردي ها.

با مخالف، رقابت سياسي و عقيدتي کنيم، و نه آنکه با هر حيله و تزويري از موقعيتهاي خود و ارتباط هايمان براي نابودي مخالف و خانواده اش استفاده کنيم وگرنه چه فرقي است بين ما و آنچه از آن در رژيم جمهوري اسلامي نقد ميکينم.

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
8 فروردين 1388
March 29, 2009


---------------------------------------------------------
برگزيده مقالات تئوريک
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/ShortList.html

فهرست مقالات
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/SelectedArticles.html

جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۷

يادي از حميد گنجينه در آغاز کار فوروم آينده نگر ايرانسکوپ

يادي از حميد گنجينه در آغاز کار فوروم آينده نگر ايرانسکوپ (*)
سام قندچي

امروزه روز وقتي به سايـت هاي شبکه هاي اجتماعي نظير فيس بوک سر ميزنم به ياد اولين تجربه هاي اجتماعي خودم در اينترنت در اوائل سالهاي 1990 ميافتم زماني که هنوز از وب خبري نبود و بيشتر اين ارتباطات يا از طريق بولتن بوردها (1) بودند و يا از طريق ايميلي ميجر دومو (2)، و يا از طريق گروههاي يوزنت (3) که بوسيله اِن اِن تي پي (4) به هم متصل بودند.

اولين يادداشت اينترنتي ام درباره ايران را در يکي از اين گروه هاي يوزنت بنام «اس سي آي» (5) در اکتبر 1993 نوشتم. گرچه ابزاري براي نوشتن و درج به فارسي ساخته بودند ولي همه بحث ها به انگليسي بود و شرکت کنندگان در «اس سي آي» درباره هر چيزي در دنيا با هم بحث ميکردند از دموکراسي گرفته تا حقوق بشر، از علم و تکنولوژي تا شعر و تاريخ، و گپ زدن درباره زندگي روزمره در آنجا رايج بود. يک لحظه نوشته اي درباره سنگسار و حکم قصاص در ايران درج ميشد و دقيقه اي ديگر خاطرات خوشي از ايران (6) به بحث گذاشته ميشد. در اينجا نميخواهم تاريخ اس سي اي را بنويسم که دوستان ديگري پيش از اين نوشته اند (7)، هرچند آن دوران را بخش مهمي از زندگي خود تلقي ميکنم (8).

در اولين روزهاي شرکت در اس سي آي با دوستان زيادي آشنا شدم و حتي با بعضي از بنيانگذاران اس سي اي نظير جمشيد نقي زاده و فرهاد شاکري اين افتخار را داشتم که در دوره هاي آنها به همراه ديگر شرکت کنندگان اس سي اي که در شمال کاليفرنيا زندگي ميکردند، و گاه ماهيانه براي ناهاردر رستوراني بنام «چلوکبابي» در ساني ويل (9) جمع ميشدند، نشست و برخاست کنم. جمشيد کسي بود که در معرفي اينترنت به ايران نقش برجسته اي داشت و فرهاد شاکري کسي است که بعداً اولين وب سايت ايراني بنام تهران-استانفورد (10) را خلق کرد.

در سال 1993 بيشتر بحث هاي سياسي در اس سي آي درباره راه اصلاحات يا راه انقلابي براي تحول ايران بود. جالب است دوستاني که انزمان هنوز در فکر راه انقلابي در ايران بودند بعدها از پيشقراولان راه اصلاحات گشتند و خدمات شايسته اي هم نمودند (11). زمانيکه پيشنهاد ايجاد اولين گروه حقوق بشر بر روي اينترنت را در اس سي اي مطرح کردم (12)، جمشيد نقي زاده که در جواني پسر عمويم، احمد قندچي شانزدهم آذر (13)، را ميشناخت، تماس گرفت و پيشنهاد کرد با حسين باقرزاده که از بنيانگذاران اس سي اي بود، و در لندن زندگي ميکرد، براي اينکار همکاري کنم، و به اينگونه گروه ايراني حقوق بشر تشکيل شد (14). اعضاء گروه ايراني حقوق بشر و نيز ديگر شرکت کنندگان در اس سي اي در 15 سال اخير در شکل گيري تشکيلات هاي ديگر خبري، حقوق بشري و سياسي، در اينترنت و خارج از اينترنت، نقش به سزائي ايفا کرده اند.

اگرچه بيشتر نوشته هايم در اس سي اي درباره آينده نگري بود، ولي سکولاريسم را چند سالي پيش از 18 تير در همان اس سي آي بحث ميکردم (15) و زمان 18 تير، آن جنبش را نه دوم خردادي بلکه بمثابه آغاز حرکت سکولار در ايران ارزيابي کردم (16). بهرحال امروز که فعالين آن جنبش 18 تير ديگر شناخته شده اند، اهميت درک اس سي اي از آن جنبش و حمايتي که از آن کرديم، درس آموز است (17).

***

اما اولين کسي که در اولين روزهاي شرکتم در اس سي اي با او آشنا شدم، نه در کاليفرنيا بلکه در سوئيس زندگي ميکرد، و نام او حميد گنجينه بود. حميد جوان شوخ طبعي بود که بيشتر جوک مينوشت و بعضاً به موضوعات مربوط به عظمت ايران پيش از حمله اعراب علاقمند بود. به ياد دارم يکي از جوک هاي او که بعدها در اينترنت خيلي گفته ميشد راجع به شکل پيشنهاد خواستگاري در افغانستان در مقايسه با ايران بود (18) که اول بار به شکلي ديگر در همان اس سي آي گفته بود ولي بعدها به فارسي ترجمه کرده و منتشر کرد. حميد با جوک هاي في البداهه اش هميشه خنده بر لبان شرکت کنندگان در اس سي اي ميآورد.

البته آشنائي ها همه مجازي بودند مگر براي برخي نظير جمعي از ما که در شمال کاليفرنيا زندگي ميکرديم و به درجه خيلي کمتري نيز براي معدودي در نقاط ديگر جهان. حميد گنجينه يکي از کساني بود که ابتکار «ديدار» اهالي اس سي آي از نقاط مختلف دنيا در يک محل را مطرح کرد که چون اولين آن ديدارها در سال 1994 در منزل يکي از اعضاء جمع که در ساندياگو زندگي ميکرد برگزار شد و چون نام مستعار وي «جي من» (19) بود که با «گ» شروع ميشد، آن تجمع «گيدار» (20) لقب گرفت و تاريخ آن جمع ها در شيکاگو و نقاط ديگر مفصل است که دائي حميد در باره اش ياداشتي نوشته بود. متأسفانه در هيچکدام از آنها نتوانستم شرکت کنم ولي شرکت کنندگان از نقاط مختلف جهان در آن جمعها بودند. اين گردهمائي ها اجتماعي بودند و نه سياسي. حميد حتي از هوادارن جمهوري اسلامي که در اس سي آي فعال بودند نيز براي شرکت در ديدارها دعوت کرد، ولي آنها خودشان نيامدند!

در ماه ژوئيه 2003 قرار بود يکي از اين ديدارها در لوس انجلس برگزار شود. حميد از سوئيس در 10 ژوئن با من تماس گرفت و گفت که ميخواهد در اين سفر مرا ببيند و چون ديدار در جنوب کاليفرنيا است يک ماشين ميگيرد و به شمال کاليفرنيا ميايد. گفتم که ميتواند منزل ما بماند. اما يکماه بعد تظاهراتهاي سالگرد 18 تير بود (21) و دستگيريهاي دانشجويان در ايران (22) و او هم فعال براي پشتيباني از دانشجويان و تأخير در برنامه هاي ديدار. بالاخره حميد به همراه دست ديگر اس سي اي سيمين همتي راسموسن در ماه اوت با ماشين از لوس انجلس به شمال کاليفرنيا آمدند و شب را در منزل ما بودند و بسياري ديگر از دوستان اس سي اي نيز آمدند و شب فراموش نشدني اي بود. کسانيکه سالها با هم از طريق اينترنت تماس داشتيم و اول بار همه با هم در يکجا بوديم. بعد از رفتن دوستان تا نزديک صبح پيش از خواب جوک هاي جديد بود که ميگفت و در واقع حميد نه فقط شکلات هاي سوئيسي، و سي دي هاي برنامه هاي راديوئيش، بلکه زندگي با خود سوغات آورده بود. هميشه سر زنده بود و خنده بر لبان من و خانواده ام و دوستان اس سي آي آورد که هنوز يادش با ماست. روز ديگر هم در منزل يکي ديگر از دوستان اس سي آيِ شمال کاليفرنيا با آمدن چند نفر ديگر دور هم بوديم، که آنهم فراموش نشدني بود.

اين اولين و آخرين ديدار من با حميد گنجينه بود. حميد به اروپا برگشت و بعد بيماري سرطان گريبانش را گرفت. آنقدر خجالتي بود که حتي جزئيات را از من هم مخفي ميکرد. ولي خيلي درد داشت و سيمين همتي ميدانست، از محبتش و سختي هايش همه. سيمين بعد از درگذشتش از ابراز احترام او براي من ميگفت وقتي در واقع من بودم که همه اين سالها با دوستي او از راه دور و خواندن طنزهايش خوشي داشتم و چقدر برايم ارزش داشت که به خود زحمت داد به شمال کاليفرنيا بيايد و با هم ديداري داشته باشيم. پنج سال با سرطان مبارزه کرد و در 7 سپتامبر 2007 درگذشت و همسر و دو فرزند خود و ما را تنها گذاشت (23). هادي خرسندي برايش «به اميد ديدار» (24) نوشت و هنوز سايت راديو پيوندش برجاست (25) و صفحه بيوگرافيش در اينترنت (26) قابل دسترسي، و در دنياي مجازي انيتنت هنوز زنده است و هنوز نوشته هايش به ما انرژي ميدهد، و يادش با ما است.

امروز در آعاز فعاليت فوروم آينده نگر ايرانسکوپ او را بخاطر مياورم که هنوز در اين آغاز زندگي ديگري از ايرانيان در فضاي مجازي و در آغاز سال نو در ايران (27) براي ما پيام آور شادي است.

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
24 اسفند 1387
March 14, 2009

پانويس ها:

* http://www.facebook.com/group.php?gid=35503897286

1. Bulletin Boards
2. majordomo
3. Usenet
4. NNTP
5. SCI = soc.culture.iranian
6. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/122-Memories.htm
7. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/gozari.htm
8. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/05-My_Profile.htm
9. Sunnyvale
10. http://tehran.stanford.edu
11. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/Intro.htm
12. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/27-Stoning.htm
13. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/545-16Azar.htm
14. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/IHRWG.htm
15. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/301-Pluralism.htm
16. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/52-1981-vs-1999.htm
17. http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Daneshjoo/daneshjoo.htm
18. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/zangereftan.gif
19. Gman
20. Geedar
21. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/339-IranStudents.htm
22. http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Daneshjookhordad82/index.htm
23. http://www.iranian.com/main/singlepage/2007/dayi-hamid
24. http://www.iranian.com/main/2007-43
25. http://listen.to/peyvand
26. http://www.ganjineh.ch/bio/
27. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/iranscope/PHP/ssl/saltahvil.htm


---------------------------------------------------------
برگزيده مقالات تئوريک
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/ShortList.html

فهرست مقالات
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/SelectedArticles.html

جمعه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۷

آقاي خاتمي طرح شما براي پيشگيري از جنگ با اسرائيل چيست؟

آقاي خاتمي طرح شما براي پيشگيري از جنگ با اسرائيل چيست؟
سام قندچي

سه هفته پيش در نوشتار «بازهم درباره سکولارها و انتخابات» (1) با آوردن مثال پال کيتينگ (2) در استراليا، متذکر شدم که سه شرط براي يک کانديداي قابل حمايت در انتخابات رياست جمهوري در ايران لازم ميبينم. اول قبول سکولاريسم، دوم مسأله صلح با اسرائيل، و سوم مسأله پايان دادن به امنيتـي برخورد کردن به مخالفان سياسي. اميدوارم خوانندگان، دقيق مثال پال کيتينگ در استراليا را که در آن نوشتار آوردم خوانده باشند، چرا که آن مثال تفاوت مبناي بحث من را که با گفتمان هاي رايج در جنبش سياسي ما در اين زمينه در طي نيم قرن گذشته نشان ميدهد.

در ارتباط با سه شرطي که ذکر کردم، اولي يعني شرط سکولاريسم که در رابطه با آقاي خاتمي روشن است و در گذشته مفصلاً توضيح داده ام که ايشان با وجود حرف زدن زيادي از الکسيس دو توکويل هيچگاه اصل بحث وي که سکولاريسم است را دنبال نکرده بلکه ضد آن در همه اين سالها عمل کرده اند (3) و اينکه سکولاريسم به چه معني هست نيز بعد از اينهمه سال توضيح (4)، ديگر مشخص است که اختلاف بر سر تعاريف نبوده بلکه اختلاف نظري است. با اين وجود در ارتباط با بحث هاي به ظاهر نقد مذهبي، ولي در واقع در توجيه حکومت مذهبي، توسط باصطلاح نوانديشان مذهبي نظير عبدالکريم سروش نيز واقعيت اين است که اين نظريه پردازان از زمان دکتر شريعتي تا کنون حرف نوئي ندارند و همان حرفهاي کهنه را ميزنند ولي نامش را ميگذارند «نو» و فقط اتلاف انرژي روشنفکري جامعه است که سعي شود در نوشته هاي اينان با ذره بين به دنبال نوانديشي بگرديم. به هر حال به اندازه کافي درباره نظراتشان مباحثه کرده ام و آنها پاسخي نداده اند که بيشتر بنويسم(5).

در مورد شرط سوم هم که براي کانديداي مورد نظرم مطرح کردم، يعني پايان دادن به امنيتـي برخورد کردن به مخالفان سياسي، در حرف آقاي خاتمي يا کروبي چنين شرطي را قبول دارند ولي در عمل آيا در اين بحبوحه برخورد امنيـتي به شهروندان بهائي از سوي قوه قضائيه ايران، در همين دوماهه اخير، که چند نفر از شخصيت هاي بهائي در ايران بازداشت و محاکمه شده اند، آيا آقايان خاتمي و کروبي حتي يک بار هم اين برخورد امنيتي قوه قضائيه را تقبيح و محکوم کرده اند؟ اما در اين باره نيز بيشتر لازم نيست بنويسم و اگر مقاله ام در مورد شهروندان بهائي را کسي بخواند (6) و با عملکرد هر کانديدا مقايسه کند، موضوع روشن خواهد شد، چرا که برخورد به هر شهروندي به بهانه مذهب يا قوميت ياجنسيت يا منش سياسي يا عقيدتي، نشان دهنده برخورد امنيتي به مخالفين، و موضع يک کانديدا در رابطه با حقوق شهروندي است.

اما در اينجا سؤال من درباره موردي است که شايد موضع کانديداها هنوز روشن نيست و آن هم شرط دومي است که در نوشتارم براي حمايت از يک کانيدا ذکر کردم و موضوع مسأله صلح با اسرائيل است. ديگر امروز جاي شکي نيست که خطر جنگ ايران و اسرائيل غيرقابل انکار است و موضع آقاي احمدي نژاد هم روشن است که به نفي هولوکاست محدود نيست و سوء تفاهم هم نشود که من از حق آزادي بيان انکارکنندگان هولوکاست از جمله حق بيان احمدي نژاد دفاع کرده ام (7). اما موضع ايشان بعنوان يک رئيس دولت جنگ طلبي و نشان دادن بُرد سلاح هاي ايران تا خاک اسرائيل است که ديگر شکي براي اين حرف که ايران تهديد مستقيم نظامي براي اسرائيل است هم براي دنيا باقي نگذاشته اند، و در 4 سال گذشته به کرّات نشان داده اند که دوست دارند اسرائيل به ايران حمله کند و ايرانيان را در موضع مظلوم و دفاعي قرار دهند، حتي اگر اين برخورد به قيمت قرار دادن همه مردم ايران و خاورميانه در معرض تشعشعات اتمي تمام شود.

سؤال اين است که موضع آقاي خاتمي و ديگر اصلاح طلبان در اين مورد چيست. آيا اين آقايان فقط فکر منافع جناحي هستند که اگر حمله پيشگيرانه اسرائيل به تأسيسات اتمي ايران شد بگويند ديديد آقاي احمدي نژاد که طرح شما ايران را به نابودي کشاند و اگر هم آقاي احمدي نژاد به جنگ تمام عيار انتحاري با اسرائيل رفتند بنشينند تا بدتر از مورد عراق، ايران و منطقه را نابود ببينند و فقط خوشحال باشند که اينان مستقيماً مسؤل نبوده اند هرچند سکوتشان خود مسؤليت دارد.

منظورم اين است که درست نظير دوراني که ايران و عراق به سوي جنگ ميرفتند، سؤال اين است که برنامه هر نيروئي براي پيشگيري از وضعيت جنگ چيست تا که پيش از آنکه کشور به ورطه نابودي سقوط کند، بشود از ماجراجوئي هاي کنوني جلوگيري کرد؟

حداقل کاري که يک نيروي اصلاح طلب واقعي ميتواند بکند مخاطب قرار دادن مردم اسرائيل است و اينکه به آنها بگويد ما جنگ نميخواهيم. دقيقاً بايد با نظريه اي که ميگويد اعتقادي به وجود مردم اسرائيل ندارد مقابله کرد و جالب است که حتي در درون خود دولت احمدي نژاد يکي از مقامات نزديک به خود وي چنين موضعي را گرفت ولي اصلاح طلبان ارتجاعي ما حتي همين موضع حداقلي را نگرفته اند. اصلاح طلبان مترقي ايران نه تنها بايد بر وجود مردم اسرائيل تأکيد کنند بلکه بايد به اسرائيل سفر کنند و مستقيماً به مردم اسرائيل بگويند که مردم ايران خواهان جنگ نيستند.

من حرفم را قبلاً در رابطه با خطر جنگ ايران و اسرائيل و نياز به اينکه جنبش مدني ايران ابتکار صلح با اسرائيل را در دست بگيرد مفصل نوشته ام (8) اما سؤال از آقايان خاتمي و کروبي و ديگر اصلاح طلبان اين است که ايشان چه برنامه اي در رابطه با صلح بين ايران و اسرائيل دارند و تفاوت برنامه شان با آقاي احمدي نژاد چيست؟

سؤال اين است که آيا انقدر جسارت دارند که ابتکار سفر به اسرائيل و سخن گفتن با مردم آن کشور را در دست بگيرند پيش از آنکه مردم ايران و خاورميانه تا دهه ها در معرض تشعشات اتمي قرار گيرند. اين آقايان چه کانيداي رياست جمهوري هستند که درباره اين بزرگترين خطر مقابل مردم ايران ساکت هستند و کاري نميکنند. ديگران هم که فعالين سياسي مدني نام خود را گذاشته اند چرا در اين باره ساکت هستند. آيا منتظرند که اين جنگي که فردائي ندارد آغاز شود و بعد از تشعشاعات اتمي در منطقه دنبال چاره بيافتند، که ديگر خيلي دير خواهد بود.


به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
16 اسفند 1387
March 6, 2009

پانويس ها:

1. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/548-entekhabat2.htm
2. Paul Keating
3. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/411-FuturistRepublic.htm
4. http://www.ghandchi.com/444-azerbaijan.htm
5. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/506-nogaraeimazhabi.htm
6. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/549-BahaiiIran.htm
7. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/433-Ahmadinejad.htm
8. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/465-IRI-IsraelWar.htm

---------------------------------------------------------
برگزيده مقالات تئوريک
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/ShortList.html

فهرست مقالات
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/SelectedArticles.html