جمعه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۷

آيا احمدي نژاد ميخواهد انقلاب سفيد بکند؟


آيا احمدي نژاد ميخواهد انقلاب سفيد بکند؟
سام قندچي

يک ماه پيش آقاي دکتر هوشنگ امير احمدي رئيس شورای آمريکائيان-ايرانيان (1) که از هواداران پروپا قرص جمهوري اسلامي و حجت الاسلام رفسنجاني در آمريکا بوده اند، و در عين حال در 10 سال گذشته نتوانسته بودند به ايران بروند، به دعوت محمود احمدي نژاد به ايران رفتند و سه بار نيز با وي ديدار کردند. اين موضوع را هم جناح هاي مخالف احمدي نژاد در جمهوري اسلامي و هم اپوزيسيون خارج کشور مرتبط با مناسبات ايران و آمريکا ارزيابي کردند و گفتند که سفر ايشان بعنوان يک لابي گر جمهوري اسلامي در آمريکا، در خدمت بهبود مناسبات دو دولت انجام شده است.

صرف نظر از اينکه واقعاً ايشان در پي برآوردن چنين اهداف ديپلماتيکي بوده است يانه، بنظر من سفر ايشان اهميتش پايه اي تر و در ارتباط با خط مشي اقتصادي آينده در دولت احمدي نژاد صورت گرفته است، که طبعاً به سرمايه گذاري هاي ايرانيان مقيم خارج در داخل و نيز سرمايه گذاري هاي غرب در ايران و موضوع محدوديت تحريم ها بر روي اموال دولت و سپاه نيز ارتباط پيدا ميکند، هرچند اصل هدف مورد نظر طرفين، خود خط مشي اقتصادي در داخل ايران بوده است.

براي توضيح بيشتر اجازه دهيد قدري به عقب برگرديم. در 29 مارس 2004 آقاي هوشنگ امير احمدي، نوشته اي منتشر کردند (2) که اساساً از نظر اقتصادي با خواست هاي طرح شده در اين سالها توسط اکثريت اپوزيسيون سکولار ايران، تفاوتي نداشت، وحتي با در خواست هاي نوشتار سال 2002 خود من، برای ايجاد يک جمهوري سکولار، دموکراتيک، و فدرال، با هدف توسعه عدالت اجتماعي در ايران در سيستمي آينده نگر در چارچوب دنياي گلوبال، خيلي نزديک بود (3).

البته آنچه از سال 2004 تا به امروز تغيير کرده است، اميد بستن آقاي هوشنگ امير احمدي به محمود احمدي نژاد است بجاي هاشمي رفسنجاني، وگرنه در اصل، طرح ايشان تفاوتي نکرده است. ايشان نظير دکتر اميني در سال 1342، ميخواهد خواست هاي اپوزيسيون سکولار را از طريق خود رژيم موجود به دست آورد. منظورم چيست؟

انقلاب سفيد دکتر اميني در زمان شاه

جنبش سالهاي 1339-1342، دو راه براي آينده در پيش روي خود ترسيم کرد.

يکي راه جريانات مذهبي به رهبري آيت الله خميني بود که خواهان حکومت اسلامي شدند. دوم راه جريانات سکولار بود که در حکومت قانون و اصلاحات خلاصه ميشد. درسالهاي 1339 تا 1342، هردو نيروي اصلي سکولار، يعني جبهه ملي و حزب توده، برنامه شان اصلاحات بود. در واقع با سرکوب خيزش خرداد 1342، رژيم شاه، راه اول، يعني جريان بنيادگراي مذهبي را سرکوب کرد، و برنامه جريان دوم، بعني برنامه نيروهاي سکولار را، خود بدست گرفت، و تحت عنوان انقلاب سفيد ارائه کرد، و همزمان از نظر فعاليت سياسي، هر دوجريان سکولار اصلي اپوزيسيون يعني جبهه ملي وحزب توده را کماکان سرکوب کرد.

به اين طريق جرياني اصلاح طلب در درون رژيم شاه، برهبري دکترعلي اميني، وارد صحنه سياسي ايران شد، و کساني نظير دکتر ارسنجاني، در درون کابينه اميني، در پايان دادن به سيستم ارباب رعيتي و آزادي زنان، حتي از بسياري نيروهاي سياسي اپوزيسيون نيز، راديکالتر عمل کردند. اما دولت اميني و حضورکساني نظير ارسنجاني که با فشار پرزيدنت کندي از طرف شاه تحمل ميشدند، ديري نپائيد، و دوباره درباريان سابق قدرت را قبضه کردند، و تا پايان سلطنت شاه نيز، دکتر اميني نقشي در رژيم سياسي ايران پيدا نکرد، و در مسجد قلهک سعي ميکرد دوستي خود با مذهبيون را حفظ کند، تا مورد غضب آنان واقع نشود، چرا که در واقع اصلاحات از بالاي انقلاب سفيد، مديون کابينه وي بود، که با خروج وي از قدرت، تعديل، ولي کماکان ادامه يافتند.

احمدي نژاد و طرحي مشابه انقلاب سفيد براي جمهوري اسلامي

نسلي که در پي فروپاشي رژيم شاه در 1357 در جستجوي *چه* ميخواهد بود، امروز بروشني ميداند که خواهان رژيمي سکولار و دموکراتيک با برنامه عدالت اجتماعي است، اما مسأله مرکزي اين است که *چگونه* ميشود به اين خواست ها رسيد.

در سال 1342، پاسخ بخش سکولار اپوزيسيون ايران به سوال *چه* ميخواهيم، در حکومت قانون و اصلاحات خلاصه ميشد و در پاسخ به سؤال *چگونه* رسيدن به آن هدف، شعار «شاه سلطنت کند و نه حکومت» را پيش کشيد. اما نيروئي از درون رژيم شاه، برنامه آنها را به عاريت گرفت، و به اجرا گذاشت، و همزمان اپوزيسيون سکولار خارج رژيم را نيز سرکوب کرد.

امروز ما در شرايط مشابه دوران انقلاب سفيد شاه هستيم. همانگونه که دکتر اميني در سال 1342، برنامه اش تفاوتي با اپوزيسيون سکولار جبهه ملي و حزب توده نداشت، برنامه آقاي هوشنگ امير احمدي نيز امروز چندان تفاوتي با برنامه اپوزيسيون سکولار ايران ندارد، ولي نظير دکتر اميني، ايشان در پي آن است که اين برنامه را توسط رژيم موجود به انجام رساند. البته اگر روزي اميدشان به رفسنجاني بود، امروز اميدشان به احمدي نژاد است.

هنوز از ديدار آقاي اميراحمدي با احمدي نژاد مدت زيادي نگذشته بود که دو هفته پيش خبر ملاقات آقاي احمدي نژاد با همسر دکتر حسين فاطمي منتشر شد(4) و حتي عبد خدائي از فدائيان اسلام تيز که در جواني دکتر فاطمي را ترور کرده بود و باعث مرگ وي نشده بود، وخود هنوز در قيد حيات و دبير کل جمعيت فدائيان اسلام ميباشد (5)، در رابطه با اين خبر اظهار نظري نکرد. وليکن ده روز بعد از اين رويداد ، آيت الله مصباح يزدي که رهبر مذهبي آقاي احمدي نژاد است(6)، صريحاً از احمدی نژاد بخاطر اين ديدار انتقاد کرد و دکتر فاطمي و مصدق را خائن خواند(7).

ولي با وجود همه اين مخالفت ها در جمع آقاي احمدي نژاد، ايشان نه تنها برنامه هاي اقتصادي اوليه توزيع سهام عدالت اوائل روي کار آمدنش را ادامه داده است بلکه برنامه هاي خصوصي سازي را نيز بطور جدي دنبال ميکند و تظاهرات اخير در پالايشگاه نفت آبادان توسط کارگران بر عليه خصوصي سازي پالايشگاه، موضوع بسيار مهمي را در پيش پاي جنبش سياسي ايران قرار داده است (8).

يعني سوال اين است که پاسخ صحيح به اين تحولات برنامه اي چيست؟

پاسخ به شرايط حاضر:

اگر واقعاً آقاي احمدي نژاد همه آنچه هوشنگ آقاي اميراحمدي در سال 2004 نوشته است را بپذيرد، ديگر در مورد *چه* ميخواهيم، ظاهراً تفاوتي بين اپوزيسيون سکولار و دولت احمدي نژاد نخواهد بود، همانطور که در سال 1342 ديگر تفاوتي بين آنچه اپوزيسيون سکولار و دکتر اميني ميگفتند وجود نداشت، ولي در مورد *چگونگي* دستيابي به آن اهداف برنامه اي متفاوت بودند. ا

لبته در سال 42 ديگر در رهبري جبهه ملي شخصيتي نظير دکتر حسين فاطمي نبود که پرچم جمهوري بر افرازد و رژيم را به چالش کشد و خود رهبري اصلاحات را در دست گيرد، يعني بجاي آنکه شاه، اللهيار صالح ها و صديقي ها را پس بزند، خود شاه مجبور به کناره گيري شود، و انقلاب سفيد دکتر اميني در جمهوري جديد انجام شود.

امروز نيز معتقد *نيستم* بينش درست برنامه اي، با دست نخورده ماندن جمهوري اسلامي در رأس قدرت، راه حل جامعه ايران است، و در بهترين حالت، نتيجه اش انقلاب سفيد ديگري خواهد بود، که از سوئي برنامه اپوزيسيون را ظاهرأ انجام خواهد داد، ولي از سوي ديگر اپوزيسيون را در خون خواهد کشيد.

مخالف همکاري با هر نيروي اصلاح طلب شبيه دکتر اميني سال 1342 نيستم، ولي بروشني ميگويم که امروز سؤال مرکزي *چگونه* به اين اهداف برنامه اي رسيدن است و نه فقط بحث *چه* ميخواهيم، و پاسخ سؤال *چگونه* رسيدن نيز، بسيار ساده و روشن است، و در يک جمله خلاصه ميشود، و آن هم پايان دادن به جمهوري اسلامي، و ايجاد جمهوري سکولار و دموکراتيک است، و هرگونه توهم که گوئي با وجود اين رژيم ميشود به اين خواستها دست يافت، و اميد به استحاله رژيم داشتن، گمراه کردن مردم است، و نظير توهمات حزب توده درباره رژيم در سال 1360، چنين توهماتي ميتواند به نابودي بخش متنابهي از نيروهاي سياسي ايران بيانجامد.

هيچ رفرمي براي تحول ايران به رژيمي سکولار، فدرال، و دموکراتيک، بدون پايان دادن کامل به دولت مذهبي جمهوري اسلامي و ايجاد دولت سکولار ميسر نيست، و هر شبهه اي در ميان نيروهاي اپوزيسيون، اين تغيير را مشکل تر ميکند. رژيم جمهوري اسلامي در شرايط حاضر نظير رژيم شاه در سال 1342 ، به دنبال يک باصطلاح انقلاب سفيد است، نه براي مردم ايران، بلکه براي نجات خويش. انقلاب سفيدي که براي اپوزيسيون ميتواند بسيار سرخ باشد، و نظير 1360 و 1367 ، خون آزاديخواهان ايران توسط اين رژيم ددمنش ميتواند در جوي ها جاري شود.

مدت ها است زمان آن رسيده است که رفراندومي زير نظر سازمان ملل براي رأي گيري جهت پايان دادن به جمهوري اسلامي براي هميشه، و جهت برپائي قانون اساسي جديد (9) حکومت سکولار براي آينده ايران انجام شود.

به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
30 فروردين 1387
April 18, 2008

پانويس ها:
(1) AIC http://www.american-iranian.org/
(2) http://www.payvand.com/news/04/mar/1186.html
(3) http://www.ghandchi.com/411-FuturistRepublic.htm
(4) http://www.mojeno.com/news/index.php?clcn=2&nID=1037
(5) http://www.mojeno.com/news/index.php?clcn=2&nID=1053
(6) http://www.ghandchi.com/458-Mahdaviat.htm
(7) http://www.asriran.com/view.php?id=40226
(8) http://www.iran-newsagency.com/newsdetails.aspx?newsId=3917&back=1
(9) http://www.ghandchi.com/364-ConstRef.htm

مقاله مرتبط به زبان انگليسي
http://www.ghandchi.com/322-IRIWhiteRevolutionEng.htm

مقالات مرتبط
http://www.ghandchi.com/index-Page15.html

کتاب ايران اينده نگر
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm

Futurist Iran Book
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIranEng.htm

جمعه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۷

درسي از واترگيت و بازهم درباره حقوق اتنيک

درسي از واترگيت و بازهم درباره حقوق اتنيک
سام قندچي

حدود 34 سال پيش در ماه اوت 1974 ريچارد نيکسون رئيس جمهوري آمريکا، دو سال بعد از ماجراي واترگيت، مجبور به استعفاء شد. آن روزها بيشتر به نقش ريچارد نيکسون در ويتنام و ايران ميانديشيدم، در مقام رياست جمهوري و پيش از آن در وزارت امور خارجه آمريکا (1).

آن زمان واترگيت را درست درک نميکردم. اما امروز اهميت تاريخي واترگيت را نه در اثبات وجود فساد دولتي ميبينم و نه در اينکه نيکسون چه شخصيتي بود. بلکه واترگيت به وضوح نشان داد که در يک سيستم دولتي دموکراتيک آنها که در قدرت هستند نبايستي بتوانند از قدرت دولت بر عليه مخالفين سياسي خود استفاده کنند. وقتي که قانون بازي از سوي آن بخش از نيروهاي سياسي که آن روز در قدرت بودند زير پا گذاشته شد، بخش ديگر با وجودي که در آن لحظه تاريخي در قدرت نبود، توانست صاحبان قدرت را بدون خونريزي از اريکه قدرت به زير بکشد.

بنظر من براي نيروهاي سياسي ايران نه تنها در رابطه با رژيم جمهوري اسلامي بلکه در درون اپوزيسيون نيز هنوز اين درس آموخته نشده است. مثلاً رژيم جمهوري اسلامي فوراً به مخالفين برچسب عامل آمريکا ميزند تا تضييقات عليه آنها را توجيه کند. وزارت اطلاعات با اين برچسب ها به خود اجازه ميدهد با ظاهر تلاش براي حفظ امنيت ملي، به حريم مخالفين سياسي تجاوز کند. اين موضوع در رژيم شاه نيز به همين صورت بود و ساواک مخالفين را عامل شوروي ميخواند تا به اين طريق تجاوز به حريم آنها را موجه جلوه دهد.

در واقع تفاوت اساسي وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي و ساواک شاه از يکسو.، و دستگاه هاي امنيـتي دولت هاي دموکراتيک از سوي ديگر، در اين نکته نهفته است که دسته اول از توان اطلاعاتي خود براي هدف قرار دادن مخالفين سياسي استفاده ميکنند و قلمداد کردن مخالفين بعنوان جاسوس را توجيه کار خود ميدانند، در صورتيکه در دسته دوم، در خود سيستم راه هاي مقابله با چنين سوء استفاده هائي تعبيه شده است، و در اوج جنگ سرد، واترگيت نشان داد که دولتهاي غربي خيلي بيش از آنچه تصور ميشود، امکانات کنترل و توازن براي مقابله با سوء استفاده از موضوع امنيت ملي براي توجيه سرکوب مخالفين را دارند.

در واقع هم وزارت اطلاعات کنوني و هم ساواک شاه نميخواستند قبول کنند که مخالفين سياسي دارند که عامل کسي هم نيستند. يعني نميخواستند ببينند که مخالفت سياسي معادل مسأله امنيت ملي نيست. واترگيت نشان داد که آمريکا بعنوان يک سيستم دموکراتيک، از چنين توان درکي بهره مند است، ولي ما هنوز آن را نياموخته ايم و نه تنها دولت کنوني ايران و دولت گذشته ايران، بلکه همچنين اپوزيسيون ما هنوز اين نکته بسيار مهم را نياموخته است.

به تازگي به مصاحبه مفصل يکي از کارکنان ساواک شاه گوش ميکردم (2):
جالب است که بعد از گذشت 30 سال از سقوط رژيم شاه هنوز وي همين تصور را داشت که مخالفين سياسي عامل شوروي بوده اند. امروز وزارت اطلاعات رژيم جمهوري اسلامي نيز به خود وي و سلطنت طلبان نگرش مشابهي دارد و با آنان رفتار مشابهي ميکند يعني که آنها را عوامل آمريکا ميخواند تا سرکوبشان را توجيه کند.

همان نگرش ضد دموکراتيک ولي دستگاهي تازه، بجاي جاسوس شوروي خواندن مخالفين، امروز آنها را جاسوس آمريکا ميخوانند. چرا اين کار را ميکنند؟ چون هم ساواک و هم وزارت اطلاعات ميخواهند به مأمورين خود اين برداشت را بدهند که دارند براي امنيت ملي کار ميکنند و نه براي سرکوب مخالفين سياسي.

وقتي به مصاحبه مزبور گوش ميکردم وي صادقانه اينگونه تصور ميکرد و حتي پس از 30 سال زندگي در آمريکاي دموکراتيک اين نکته را نياموخته بود که نبايد از قدرت سياسي براي اعمال تضييقات علي[ مخالفين سياسي سود جست. در آمريکا اقدامات کنگره درباره استراق سمع مکالمات تلفني حتي در اوج حمله 11 سپتامبر درس آموزند.

حتي خود وي در آخرين بخش مصاحبه اش ميگويد که از يکي از مخالفين کنوني اش در لوس آنجلس ميترسد که راحت حرفش را بزند. وقتي به انتخابات در آمريکا نگاه ميکنم و اينکه چگونه مخالفين راحت با هم مخالفت سياسي ميکنند حسرت ميخورم و بخود ميگويم چرا ما هنوز بعد از اين همه سال هنوز حتي در اپوزيسيون و حتي در غربت هم بايد از مخالف و مخالفت کردن، از فتنه و پاپوش، بترسيم؟ آخر اين سيستم فکري عقب مانده که حتي در اپوزيسيون هم با خود حمل کرده ايم و اختلاف نظري و سياسي را ارتداد و خيانت تلقي ميکنيم، برايمان چه فايده داشته است؟

همانطور که ياد آور شدم، تازه فقط اين مسأله به نيروهائي که در قدرت هستند يا بودند، نظير جمهوري اسلامي يا رژيم شاه محدود نيست. نيروهاي ديگر سياسي ما نيز با مخالفين خود بعنوان عامل بيگانه برخورد ميکنند تا هر رفتاري با آنها را توجيه کنند. مثلاً به تازگي به نيروهائي که از حقوق اتنيکي در ايران دفاع ميکنند فوري برچسب عوامل آگاه يا ناخود آگاه نئوکان ها زده ميشود و گفته ميشود که اين بحث ها از ايران بر نخاسته و نئوکان هاي آمريکا راه انداخته اند.

فرض کنيم حتي بيشتر اين بحث ها از سوي نئوکان ها راه افتاده باشد. ولي آيا کسانيکه از حقوق اتنيکي مردم در ايران دفاع ميکنند، و يا حتي اگر تجزيه طلب هستند، حق حرف زدن ندارند، و بايد اينگونه خفه شان کرد که جرئت نکنند اظهار نظر کنند، و بترسند که جاسوس تلقي شوند؟

بحث نکردن موضوع حقوق اتنيکي آنرا بيشتر و بيشتر خطرناک کرده و به موضوع نظامي چه تحت رژيم اسلامي و چه در ايران بعد از جمهوري اسلامي مبدل خواهد کرد. اگر يک گروهي اسلحه برداشت و خواست جدا شود وقتي مردم کشور بطور قانوني چنين تصميمي نگرفته اند البته بحث ديگري است همانطور که در رژيم گذشته يا در جمهوري اسلامي، دولت ميتوانست با مخالفيني که اسلحه بردارند رفتار ديگري داشته باشند ولي کسي که بحث نظري و سياسي دارد بايد بتواند آزادانه نظراتش را ترويج کند، يا براي آن فعاليت سياسي کند. حتي اگر بحث وي جدا شدن و تجزيه ايران باشد نبايد تحت عنوان اجنبي صدايش را خفه کرد.

موضوع حقوق اتنيکي اگر نه به اندازه حقوق زنان، شايد حتي بيش از آن، براي يکپارچگي ايران ضروري است، و عدم وجود آن است که ايران را نابود خواهد کرد. اينکه همسايگان ايران يا نئوکانها باعث شوند بخشي از مردم ايران جدا شوند را من قبول ندارم. اگر مردم راضي باشند که با هم باشند، آنها را با زور هم نميشود جدا کرد . بر عکس اگر ناراضي باشند، با زور هم نميشود با هم نگهداشت (3).

اپوزيسيون ايران بايستي روشن درباره موضوع حقوق اتنيکي بحث کند. من شخصاً فکر ميکنم هر گونه تجزيه ايران به ضرر همه گروه هاي مختلف اتنيکي ايران است ولي اين موضوع را بايد با اقناء بحث کرد و نه با زور و تهمت. حتي اين بحث درباره گروه اتنيک پارس زبان هم صادق است (4).

مناطقي که بيشتر پارسي زبان هستند نيز بايستي حقوق اتنيکي يکديگر را درک کنند تا حتي تبعيض نسبت به يک اصفهاني در تهران هم براي ما تقبيح شود نه آنکه تبعيضات نسبت به مثلاً آذري ها را هم بي اهميت جلوه دهيم.

به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
23 فروردين 1387
April 11, 2008


پانويس ها:
(1) http://www.ghandchi.com/339-IranStudents.htm
(2) http://groups.yahoo.com/group/iran_scope_news/message/48
(3) http://www.ghandchi.com/495-HaleMasalehMeli.htm
(4) http://www.savepasargad.com/Nowrooz1387/ghandchi_porsesh.htm



---------------------------------------------------------
مقالات تئوريک
http://www.ghandchi.com/

فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html