چهارشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۹۱

نامه در مورد انسداد حساب بالاترين

نامه ای در مورد حساب بالاترين
سام قندچی
 
اين نوشته در سايت ايران گلوبال در آدرس زير درج شده است:

دوست عزيز کيانوش توکلی با سلام و خسته نباشيد،

سلطنت طلبان افراطی خيلی وحشت کرده اند و از عوامل خود در بالاترين استفاده کرده و حسابم را در بالاترين مسدود کرده اند. لطفا به ايميل ضميمه نگاه کن که درج مقاله دکتر حسين باقرزاده را بهانه کرده اند (1). آن مقاله را از سايت گويا درج کرده بودم و بر خلاف ادعای ايميل بالاترين که در پايان در ضميمه می بينی ابداً نظر شخصی خودم را بعنوان عنوان مقاله نگذاشته بودم.

http://news.gooya.com/politics/archives/2013/01/154367.php

متأسفانه وقت ندارم که به شاخ به شاخ شدن با سلطنت طلبان ادامه دهم. سالهاست که همه بحث ها با سلطنت طلبان جز اتلاف وقت برايم ارزش ديگری نداشته و از تلف شدن وقت و زندگی در اين بحث های تکراری خسته ام. حالا هم آقای رضا پهلوی بازی تازه ای را با شورای ملی آغاز کرده است و ادعای نمايندگی جنبش دموکراسی خواهی مردم ايران را دارد. هشداری در اين مورد به رهبران جنبش دموکراتيک ايران نوشته ام، ديگر هر کس خود داند. اگر ممکن است مقاله زير را در ايران گلوبال در صورت تمايل درج کنيد تا دوستان در جنبش سياسی از نظر اين حقير در اين مورد مطلع شوند:

http://www.ghandchi.com/742-warning.htm

خودم ديگر می خواهم وقتم را صرف کار بر روی موضوعاتی کنم که در بلاگ فراديد به آنها پرداختم و همين سلطنت طلبان افراطی آن کار پرثمر را در صدای آمريکا متوقف کردند:

http://faradid.ghandchi.com


وگرنه اگر بخواهم همه وقتم را با اين طايفه طرفداران استبداد پهلوی تلف کنم همه عمر بايد با مشتی پلميک پوچ و بی ارزش زندگی سپری سازم. اينان حرفی برای گفتن ندارند و از کسی که در مقابلشان بايستد وحشت دارند وگرنه آنچه اينجانب در مورد پهلوی ها می دانم را همه جنبش دموکراتيک ايران که بيش از صد سال قدمت دارد می داند و 30 سال فعاليت سلطنت طلبان افراطی در آمريکا نيز تاريخی سياه است که برای جلوگيری از محاکمه امثال پرويز ثابتی و شعبان جعفری ها که می بايست برای جنايات عليه بشريت در آمريکا در دادگاه حقوق بشر حاضر می شدند، صرف شده است. اينها در آمريکا راست راست راه رفتند و کسی اينها را به دادگاه جنايات عليه بشريت نکشاند وقتی خودشان دست پيش گرفته اند و ادعای رهبری مبارزه برای حقوق بشر و دموکراسی راه انداخته اند. کسی می تواند از خامنه ای برای نقض حقوق بشر به سازمان ملل شکايت کند که همکارانش نظير پرويز ثابتی خود عاملان جنايات حقوق بشر نبوده باشند.

http://www.ghandchi.com/740-reza-pahlavi-parviz-sabeti.htm

دليل همه تلاشهای سلطنت طلبان برای نابودی امثال اين حقير روپوشانی اين حقايق تاريخی و واقعيت بيش از 30 سال کارنامه سياه ضد حقوق بشری رضا پهلوی و سلطنت طلبان افراطی در آمريکا است.

با احترام
سام قندچی


1. ضميمه: ايميل بالاترين به اينجانب پيش از مسدود شدن حسابم در بالاترين در زير آمد هاست


*****************************************************************
---------- Forwarded message ----------
From: Balatarin Abuse Reporting System
Date: 2013/1/30
Subject: [Balatarin] Help us make balatarin better

سام قندچي عزیز،

این لینک‌ ارسالی شما
_______________________________

نماینده من کو؟ /دکتر حسین باقر زاده

(http://balatarin.com/permlink/2013/1/29/3250756)
______________________________

ایراد «نظر شخصی درعنوان یا توضیح لینک» دارد. لطفا قوانین بالاترین را بار دیگر مطالعه بکنید و سعی کنید که بهتر قوانین را رعایت کنید.

سیستم تشخیص خطاهای بالاترین براساس ترکیبی از گزارش کاربران، نظارت مسئول شکایات کاربران و سیستم اتوماتیک و هوشمند بالاترین کار می‌کند.

این سیستم کمک می‌کند که کاربران در مورد اشتباههایشان فیدبک لازم را دریافت کنند.
با تشکر بالاترین

*****************************************************************


سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
يازدهم بهمن ماه 1391
January 30, 2013

بعدالتحرير اول فوريه 2013

حساب بالاترين رفع انسداد شده است.
 

يک سؤال از گزارشگران بدون مرز

يک سؤال از گزارشگران بدون مرز
سام قندچی

دوستان عزيز،
 
فعاليت های شما در دفاع از روزنامه نگاران ايرانی در داخل کشور شايسته تحسين است. اما چرا شما در مورد نقض حقوق بشر در مورد روزنامه نگاران ايرانی در خارج کشور توجهی نداريد و گزارشی منتشر نمی کنيد. شما خود به اندازه کافی تحصص داريد وقتی قادريد در مورد ايران به رغم فاصله دور تحقيق به عمل آوريد در نتيجه تحقيق در آمريکا و اروپا نبايد برايتان مشکل باشد. شخصاً در مورد رفتاری که با اين حقير در صدای آمريکا شده است در مقالات زير نوشته ام و خواهشمندم اين گزارش ها را مورد مطالعه قرار دهيد:

 
 

 اميدوارم شما در اين مورد و موارد مشابه بسيار زياد نقض حقوق بشر که توسط خبرنگاران ايرانی در خارج گزارش شده است تحقيق به عمل آوريد و نتايج آن را نظير موارد مربوط به روزنامه نگاران در داخل کشور منتشر کنيد.
 
با سپاس،

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
يازدهم بهمن ماه 1391
January 30, 2013
 
آدرس گزارشگران بدون مرز
 

شنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۹۱

Is VOA pro Islamic Republic

Is VOA pro Islamic Republic?
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/744-voa-iran-eng.htm

On January 6, 2013, Wall Street Journal published an article entitled "At Voice of America, Complaints About Its Iranian Coverage," with a subtitle of "A Persian-language service is accused of tailoring its programs to avoid offending the regime. The VOA denies it" (1).  And VOA management has responded to the article (2). In the past, similar accusations were made against VOA by Mr. Kenneth Timmerman (3). Ever since Mr. Kaveh Basmenji has become the executive editor at VOA, Mr. Timmerman's accusations against VOA as a whole have stopped, but particular programs of VOA-Persian are still being targeted as pro Islamic Republic by other authors.
Is there any truth to these accusations against VOA?
The truth of the matter is that some senior managers at VOA, to present themselves as unbiased, try to position VOA reporters, anchors and editors as if they have no political partisanship.  In a society like the U.S., where the overwhelming majority of ordinary citizens choose the Democratic or Republican Party affiliations, how can one expect a politically informed individual like a reporter and even editors and managers of a news agency to have no political preferences? This is different from being unbiased in one's reporting.  In fact, to be unbiased in reporting is best achieved when the audience is aware of the political inclinations of the reporter. The false notion of being unbiased is the reason for all the misunderstandings and subsequent allegations against VOA in the press.
If editors show themselves as having no political affiliation but subtly remove news articles when they think the implications of the news may offend some pressure groups, that is not honest reporting. Such misunderstanding of unbiased reporting has the worst impact on the news coverage of areas like Iran where contentious political and ideological groups exist.
The incorrect notion of unbiased reporting has led to the hiring of Kaveh Basmenji and his deputies at VOA. A good example of selective reporting is Kaveh Basmenji's own report of first decade of the 21st Century created for BBC; i.e. when he gets to year 2009, he "forgets" to mention Iran's Green Movement. Please watch his report and judge for yourself (4).
I have written about my own experiences at VOA (5). Frankly when dealing with countries like Iran, the informed reporters definitely have political preferences and it is best that editors and managers of VOA publish their own political views in many fine Iranian political web sites that are available today. This way their the audience can see the depth of their knowledge or lack thereof and judge them accordingly. Not only will such transparency make VOA production more unbiased, but this is the only way to be truthful to the VOA audience. In other words, those who obviously lean towards specific political lines, whether in VOA management or editorial roles, would no longer subtly push their preferences as if they have no political affiliations.

Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
January 26, 2013
Footnotes:

پنجشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۱

ايرانسکوپ-حرف های پوچ سلطنت طلبان در مورد اتحاد

حرف های پوچ سلطنت طلبان در مورد اتحاد
ايرانسکوپ نيوز

دوباره عده ای از سلطنت طلبان که کارشان در سايت های اينترنتی فريب جمهوریخواهان است ادعا می کنند که به افشاگری جمهوری اسلامی پرداخته اند و ديگران هستند که گويی آنها را به دفاع از سلطنت می کشانند. امروز ديگر 30 سال پيش نيست وتجربه های بيشمار همکاری با سلطنت طلبان در مؤسسات مختلف خبری و حقوق بشری در جلوی چشم همه است. حرف ها يک چيز است و عمل چيزی ديگر. تا کی می خواهيد دروغ تحويل مردم دهيد. وقتی ديگران صادقانه فعاليت های حقوق بشری می کردند و هيچ کاری هم به شما نداشتند اين شما بوديد که با هزار زد و بند با مقامات خارجی رفتيد مقامات مديريت کسب کرديد تا ديگر جريانات را حذف کنيد و نابود کنيد چون از نظر شما برای سلطنت کبريت بی خطر نبودند و هنوز جرئت داريد از حقوق بشر حرف بزنيد. بس کنيد اين دورغ ها را. اپوزيسيون ايران را .. فرض کرده ايد که می رويد در سايت راديو فلان کشور خارجی درج می کنيد که خوانندگان رضا پهلوی را بعنوان چهره سال انتخاب کردند هنگاميکه مهدی کروبی حتی در ليست ده نفر فيناليست ها نيست. آخر تا کی دروغ تحويل مردم می دهيد. امروز ديگر رک و پوست کنده آقای رضا پهلوی هر توهينی را به اصلاح طلبان می کند. آخر کدام هوادار آقای رضا پهلوی زمان شاه حتی حاضر شده بود خواستار اصلاحات شود. همه اين ها آن زمان فقط دست مبارک ملوکانه را می بوسيدند و خفقان گرفته بودند وقتی مخالفان شاه اعدام می شدند و در زندانها می پوسيدند و هنوز پس از 30 سال سقوط حاضر نيستند خواستار اصلاحات در ديدگاه سلطنت استبدادی خود شوند. حتی کمونيستهای ايران نظرات گذشته خود را نقد کرده اند و خواستار اصلاحات در ديدگاه ديکتاتوری پرولتاريا شده اند اما سلطنت طلبان هنوز می آيند و در تلويزيون های خارجی از مردم طلبکارند که گويی تقصير مردم بود که عليه استبداد و ظلم و نقض آشکار حقوق بشر توسط شاه بلند شدند شاهی که هيچ اجازه اصلاحات را نميداد. خجالت بکشيد که صبح تا شب عليه اصلاح طلبان حرف می زنيد وقتی آنها در زير تيغ رژيم ايستاده اند و بر خواست خود برای اصلاحات پافشاری می کنند هنگاميکه شما حتی در آمريکای دموکراتيک استبدادی عمل می کنيد و از مردم هنوز طلبکاريد. اگر ميان همه سلطنت طلبان بگرديد يکنفر نظير تاجزاده پيدا نميکنيد که در مقابل سيستم سلطنت در زمان شاه برای حق و درستی ايستاده باشد. سلطنت طلبان ميانه رو همه حق کشی های همقطاران سلطنت طلب خود عليه مخالفان سلطنت را خوب می دانند اما دم بر نمی آورند و حتی در اين آمريکای دموکراتيک می ترسند حالا اگر دوباره سلطنت استبدادی پهلوی به قدرت بازگردد فکر می کنيد که اينها با نقض حقوق بشر در آن رژيم مخالفت خواهند کرد. خير کارنامه سلطنت طلبان در 25 سال بعد از کودتا و 30 سال بعد از جمهوری اسلامی خلاف آن را ثابت می کند و کارنامه ای سياه و استبادی است. آقای رضا پهلوی در 30 سال گذشته در حرف از حقوق بشر گفته اما خود و طرفدارانش در عمل کارنامه سياه حقوق بشری در مؤسسات آمريکايی عليه مخالفان سلطنت که از نظرشان کبريت بی خطر نبوده اند را به ثبت رسانده اند. آقای رضا پهلوی سمبل دموکراسی نيست، سمبل تلاش برای بازگداندن استبداد در کنار کسانی نظير پرويز ثابتی است که هنوز از مردم طلبکارند. رضا پهلوی سمبل ادامه استبداد پهلوی با رنگ و لعاب تازه است. خنده دار است که چند نفر از کارگزاران سلطنت هم بنام جمهوريخواه 30 سال است در ميدان به اصطلاح فعالند و سالهاست هر توهينی را به خاتمی می کنند و او را دارودسته خاتمی می نامند اما رضا پهلوی را با هزار القاب عاليه مورد خطاب قرار می دهند. کسی نيست از اين آقايان بپرسد که خاتمی بيشتر برای جمهوری تلاش کرده است يا آقای رضا پهلوی و اگر اين افراد آنطور که می گويند جمهوريخواه هستند چطور نمی بينند که همه اين سالها نقد مردم از جمهوری اسلامی بخاطر ولايت فقيه و اسلامگرايی آن بوده است وگرنه مردم هيچگاه نه تنها با جمهوريت نظام مخالف نبوده اند بلکه با شعار رأی من کو در انتخابات 1388 رياست جمهوری نشان دادند که جمهوريخواه هستند. آيآ ولايت فقيه که مردم با آن مخالفت کردند معنايش مخالفت با مقام غيرانتخابی نيست و آيآ اقای رضا پهلوی دقيقا مقام غيرانتخابی نيست. بس کنيأ اين دروغها را که آقای رضا پهلوی گويی چهره سال مردم ايران است. مردم ايران را شما خيلی دست کم گرفته ايد و آن بخش اپوزيسيون خارج که اين سالها به شما ياری رسانده است فقط اعتبار خودش را از دست داده است که يکبار فرطب خمينی را خورد و اين بار هم فريب برنامه بازگرداندن استبداد پهلوی.

مطلب مرتبط



iran#

دوشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۱

مقالات تازه سام قندچی و ايرانسکوپ Sam Ghandchi's New Articles

مقالات تازه سام قندچی و ايرانسکوپ
http://www.ghandchi.com/new-articles.htm

با درود،

برای استفاده از مقالات جديد ایرانسکوپ و سام قندچی لطفا به وبلاگ های ايرانسکوپ و يا آينده نگر مراجعه کنيد. اين مقالات کپی رايت ندارند تا برای کسانيکه دوست دارند پخش کنند مانعی ايجاد نشود. لطفا اگر توزيع می کنيد در کليت مقالات تغييری ندهيد تا خارج از زمينه نوشتار درک نشوند.
http://iranscope.blogspot.com

http://ayandehnegar.blogspot.com


با سپاس و آرزوی موفقيت برای شما و عزيزانتان در سال جديد،
http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Norouz/saltahvil.htm

لينک های مرتبط:
http://www.ghandchi.com
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com/iranscope/index-alt.html
http://netvibes.com/ayandehnegar


Sam Ghandchi's New Articles
http://www.ghandchi.com/new-articles.htm

Greetings,

For new English articles, please check IranscopeSciTech postings. The articles by Iranscope or Sam Ghandchi do not have copyright so that if you wish to distribute them, you would not run into any headache. But please if distributing, use the articles in their entirety so that they will not be misunderstood out of context.


http://iranscopescitech.stumbleupon.com


With thanks and best wishes for you and your loved ones in the new year
http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Norouz/saltahvil.htm

Related Links:
http://www.ghandchi.com
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com/iranscope/index-alt.html
http://netvibes.com/ayandehnegar

چرا بايد خطر بازگشت سلطنت استبدادی پهلوی را جدی گرفت


چرا بايد خطر بازگشت سلطنت استبدادی پهلوی را جدی گرفت
ايرانسکوپ نيوز
http://www.iranscope.com

نگاهی به خارج کشور بياندازيد. اکثر تلويزيون های لوس آنجلس به نوعی به سلطنت طلبان متصل هستند. همينطور راديوها و غيره. پس از 30 و چند سال هنوز بيشترين ارتباطات را با دولت های خارجی رضا پهلوی و سلطنت طلبان دارند. اکثر فرستنده های تلويزيون های خارجی که برای ايران برنامه پخش می کنند بطور آشکار و پنهان حامی سلطنت طلبان هستند و آنهايی که در آن مؤسسات سلطنت طلب نيستند آگاهند که رضا پهلوی خط قرمز است. سلطنت طلبان شبکه امنيتی خود را همه اين سالها حفظ کرده اند و پاسخ های رضا پهلوی در مصاحبه خود در مورد پرويز ثابتی روشن بود، خودتان گوش کنيد و ببينيد که چه کسی دروغ می گويد:


عده ای باور می کنند که اين آقا شهروند ساده است و به عهده مردم گذاشته در مورد پادشاهی تصميم بگيرند. روزی که اينها با کمک خارجی ايران را تصرف کنند ديگر تصميم را صندوق رأی نخواهد گرفت. در همين خارج حتی در برنامه های راديويی و تلويزيونی به دموکراسی و رأی متعهد نيستند حالا وقتی با تانک و مسلسل خارجی حمايـت شوند و در قدرت باشند صد برابر از آغاز خمينی بدتر خواهند بود که اقلا حمايت قوی خارجی نداشت.

مرتب در مورد خطر به قدرت رسيدن جناح های مختل رژيم اسلامی ما را می ترسانند. جمهوری اسلامی دموکراتيک تر ممکن است بشود اما ديکتاتوری تر نمی شود. مثلا از رفسنجانی می گويند. رفسنجانی مانند تن سيپائو پين است اگر در قدرت باشد تمرکز بر روی مسائل اقتصاد آزاد خواهد بود البته دموکراسی واقعی هم نخواهد بود اما اصلا قابل مقايسه با بازگشت سلطنت نيست که آغاز زندان و ساواک با بنيه تازه و تجديد حيات و برخورداری از حمايت خارجی قوی است. حتی دولت احمدی نژاد در 8 سال گذشته دست روحانيت را کوتاه تر کرد. موسوی و کروبی هم که در همين زمان جمهوری اسلامی برای اصلاحات به حصر رفتند و نه مانند سلطنت طلبان که برای بازگرداندن استبداد با کمک خارجی می خواهند بيايند و زمان رژيم شاه هيچکدامشان دنبال اصلاحات نبودند وقتی اپوزيسيون دموکرات در زندان اوين که ساخته اينهاست شکنجه و سر به نيست می شدند. هر جناحی در جمهوری اسلامی باشد استبداد آن از بازگشت سلطنت پهلوی که از کمک بی دريغ خارجی برخورداد است، کمتر خواهد بود.

آقای رضا پهلوی از همين حالا با اسراييل قول و قرار می گذارد و با ديگر دولت های خارجی شرط و شروط خود را معين می کند بنام ملت ايران و بنام اپوزيسيون. گروه هايی مانند چريکها که دارند با اين کنفرانس ها همکاری می کنند واقعاً اولا خودشان نيرويی نيستند و وقتی مانند زمانيکه خمينی را به قدرت رساندند، اين بار سلطنت را برگردانند، در مقابل استبداد تازه نفس از دستشان کاری ساخته نيست. کلا نيروهای جنبش چپ بعد از شکست آن در سلطح جهانی بسيار ضعيف تر از آن هستند که بتوانند نقشی در قدرت ايفا کنند. وضع جبهه ملی نيز همانگونه خواهد بود و توان متوقف کردن قطار استبداد سلطنتی که از کمک خارجی برخوردار باشد را نخواهند داشت.

بهترين کار برای ايران دموکراتيزه کردن جامعه است و نبايد فريب طرح های سطلنت طلبان را برای بازگرداندن رژيم سلطنتی با حمايت خارجی خورد. يکبار اپوزيسيون فکر ميکرد که روحانيت بعد از 50 و چند سال رژيم پهلوی ديگر نيروئی نيست و از خمينی حمايت کرد با اين تصور که او نخواهد توانست قدرت را قبضه کند. اين بار هم همين اشتباه در مورد سلطنت دارد می شود. سلطنت پهلوی وارثين جديدی در اين سالها برای خود ساخته است و فقط عده ای تيمسار سابق نيستند و بسياری افراد جوان هستند که اينها در خارج تربيت کرده و حقوق بگير اينها هستند و برای بازگرداندن سلطنت آماده شده اند. گول دروغ های اينها در مورد دموکراسی خواهی را نخوريد و عملشان را ببينيد. اين ها نظير خمينی در سال 1357 می خواهند از اپوزيسيون دموکرات سوء استفاده کنند و به قدرت برسند. 

مرتب خطر نيروهای ديگر را بر می شمارند. کمونيستها همانطور که ذکر کردم هيچ جا خطری نيستند و نيرويی که دنبال قبضه کردن قدرت باشند يا توانش را داشته باشند نيستند. جناح های مختلف جمهوری اسلامی نيز اساسا به دليل بی اعتبار شدن خود جمهوری اسلامی مجبورند دموکراتيک تر عمل کنند. آنچه خطر واقعی است و بايد جدی گرفته شودبازگشت استبداد پهلوی است که نيروی استبدادی تازه نفسی است که به يمن کمکهای بين المللی تقويت شده است. گول نخوريم. حاميان خارجی اينها نيروهای دموکرات را در وضع بدتری قرار می دهند همانگونه که در زمان شاه در مبارزه ما برای دموکراسی در خارج، کشورهای خارجی از رژيم ايران حمايت می کردند و نه از مخالفين. اگر سلطنت پهلوی بازگردد دوباره همان وضع خواهد شد و دولت های خارجی از رژيم دفاع خواهند کرد و ضد مخالفين عمل خواهند گرفت همانطور که در قديم در آمريکا دولت اين کشور به ساواک عليه دانشجويان ايرانی مخالف ياری می رساند. متوقف کردن استبداد تازه سلطنت احيا شده به مراتب سخت تر خواهد بود.


با کسانیکه در آرزوی چکمه رضاشاه هستند نميشود دموکراسی ساخت

با کسانیکه در آرزوی چکمه رضاشاه هستند نميشود دموکراسی ساخت
ايرانسکوپ نيوز
http://www.iranscope.com

عده ای مرتب می نويسند که نيروهای اپوزيسيون دموکرات جمهوری اسلامی به تنهايی نميتوانند از پس رژيم بر آيند و نياز به اين آقای رضا پهلوی و هواداران افراطی ايشان دارند. همه اين سالها با اين دروغ ها از عده ای ساده لوح استفاده کرده اند. فرض کنيد شما در آلمان شرقی بوديد و داشتيد عليه رژيم کمونيستی مبارزه می کرديد. آيا می رفتيد با آنهاييکه در آرزوی بازگرداندن دوران هيتلر و رژيم نازی بودند متحد می شديد. قصه های دموکراسی خواهی  را سالهاست که سلطنت طلبان ايران می گويند و در عمل بجز ادامه رفتار استبدادی از اکثريت آن ها نديديم. در مؤسسات خبری آمريکايی که نفوذ دارند وضع را کرده اند عينا دوران اوج قدرت ساواک در زمان شاه و کسی را که از طرفش کمترين خطر را احساس کنند از کار برکنار می کنند و تا می توانند سنگ برايش می اندازند. اينها اگر فردا به قدرت برسند دمار از روزگار مردم ايران در می آورند. دوستان عزيز 30 سال گول اينها را خورديم که ديگر گربه عابد شده است. اقلا آنهايیکه امروز در درون رژيم اسلامی ادعای اصلاح طلبی می کنند خود را مقابل خامنه ای و دستگاه های امنيتی قرار می دهند، اما آندسته از سلطنت طلبان مدعی دموکراسی حتی در همين راحتی آمريکا جلوی دروغ های رضا پهلوی و دستگاه ساواک پرويز ثابتی نمی ايستند. در زمان شاه هم حتی يکنفر از اينها در مقابل دستگاه سلطنت حتی خواستار اصلاحات نشد. فقط امثال دکتر امينی بودند که هيچگاه در ميان اين جمع سلطنت طلبان آمريکا قربی نداشت. اکثريت سلطنت طلبان آمريکا سمبل کسانی هستند که حتی استبداد محمد رضا شاه برايشان کم است و خواستار چکمه رضا شاه هستند. اينها به دروغ از اصطلاح دموکراسی استفاده می کنند همانطور که مستبدان اسلامی به دروغ از حمايت خود از جمهوری می گويند. اينها نظير نئونازی ها و کوکلاکس کلان ها هستند. در جامعه آزاد حق دارند متشکل شوند اما اتحاد نيروهای دموکراتيک با اينها غلط است و تا به حال هم در اين 30 سال غلط بود. حالا هم آقای رضا پهلوی پرچم رهبری اپوزيسيون دموکرات را بلند کرده و انقدر رو دارد که می گويد ديگران اگر می خواهند به او بپيوندند و هرکه هم مخالف است را عامل جمهوری اسلامی می خواند. اينها همانقدر دموکرات هستند که وثوق الدوله "استقلال طلب" بود. اين داستان های آقای پهلوی از شکايت از خامنه ای تا شورای ملی هم گول زدن و فريب اپوزيسيون دموکرات است و برای مطرح شدن و کسب اعتبار در برابر کشورهای خارحی است و فردا هم اگر خارجی ها کودتايی برايش نکردند بازی تازه ای را آغاز می کند.اينها صداقتی در مورد دموکراسی خواهی ندارند. سالها در آمريکا در مؤسسات خبری و حقوق بشری می توانستند در عمل تعهد خود را به دموکراسی خواهی و اجتناب از تبعيض نشان دهند. اينها دروغگو هستند و به دروغ می گويند عابد شده اند و اگر دستشان برسد از ساواک زمان شاه بدترش را عليه مخالفان سلطنت بکار می برند. اگر کسی با اينها مخالفت کند می گويند طرف سخت گير است و دستور اجرا نمی کند البته به دروغ و تا حد هيتلر می خواهند ديگران در مقابل کارهای ناشايست آنها اعتراض نکنند. هرجا هستند ساواکی های قديم را که هيچ کاری بلد نيستند با حقوق های گزاف استخدام می کنند و با مزايای کامل بيمه و غيره اما قابلترين مخالفان سلطنت را قراردادی نگهميدارند و بدون بيمه و با حقوق کم و هر وقت هم حرفی آنها بزنند می گويند طرف دستور را اجرا نکرد و بيرون می کنند. اصلا معلوم نيست چرا اين مؤسسات اين ها را در مديريت گذشته اند با چه معياری وقتی قبل از اين مشاغل مديريت حتی يک کار رده پايين پروفشنال در آمريکا نتوانستنه اند بگيرند. البته معلوم است چطور مدير شده اند با استفاده از نفوذ آقای پهلوی. اين مشاغل بالای اين عاليجنابان سلطنت طلب در مؤسسات آمريکايی از تحصيلات و تخصص نداشته آنها نيست از صدقه سری سالها حقوق بگيری يکعده آمريکايی که زمان شاه با اينها در رابطه بوده و از قبل سلطنت ايران ثروتمند شده اند می باشد که اين را در مقامات بالا قرار داده اند و به يکديگر نان قرض می دهند. حالا فکر کنيد فردا اينها برگردند ايران و قدرت را تصاحب کنند و قدرتشان هم از پشتوانه بين المللی برخوردار باشد، ديگر از زمان حاضر و زمان شاه هم برای دموکراسی خواهان بدتر خواهد شد و صدايتان در آيد مثل زمان حزب رستاخيز می گويند نمی خواهی پاسپورت بگير برو و البته قبل از گفتن اين حرفها روانه زندان می شوی چون ايران تحت قدرت اينها آمريکا نيست که فقط به آدم از نظر شغلی لطمه بزنند همانظور که در گذشته نيز يک استاد فيزيک مخالف دولت شاه فقط بيکار نميشد بلکه صدايش در می آمد در زندان می افتاد و به زير شکنجه می رفت. اينها قدرت دستشان باشد خدا را بنده نيستند. فردا خواهيم گفت که چرا فدای قولهای اين عده دروغگو خود را کرديم. البته مردم ايران به اينها اعتمادی ندارند. به همين علت هم در اوج جنبش سبز يکنفر اسمی از اينها کسی در تظاهراتهای ايران نبرد. اين بازی ها برای دولت های خارجی است. اينها منتظر فرصت هستند تا کسی به ايران حمله کند يا کودتايی کند و برای اينها فرصتی دوباره فراهم کند تا همين بلاها که در خارج سر عده ای مخالف به اصطلاح خودشان سرسخت ضد سلطنت می آورند را سرهمه  مردم ايران در آورند. امروز فقط دستشان نميرسد وگرنه ادامه سلطنت پهلوی همان آش است و همان کاسه البته از سوی شير تيرخورده. در آمريکای دموکراتيک اينها با استفاده از نفوذ قديمی که به يک عده پول داده اند و ارتباط دارند می توانند اينقدر بلا سر مخالفين سلطنت  بيآورند تا جايی که يک عده از اپوزيسيون بيچاره هم اينجا از ترس آنکه مثلا فلان بودجه بنياد حقوق بشری شان قطع نشود در مقابل همه اين تضييقات ساکت هستند وگرنه اغلب از همه اين اجحافات خوب خبر دارند ولی بازهم در برنامه های تلويزيونی حرفی از کارهای سلطنت طلبان نميگويند و خط قرمز را قبول کرده اند؛ حالا فکر کنيد در ايرانی که سابقه استبداد دارد اگر اينها برگردند وضع چه خفقانی می شود. اين ها کارشان سوء استفاده از جملات زيبای حقوق بشر است اما در عمل کارشان تبعيض و زيرپاگذاشت حقوق فردی و انسانی ديگران است. اين ها را با حقوق بشر کاری نيست و در رؤيای احيا کابوس بازگشت سلطه ساواک بر ايران هستند. به اينها اعتماد نکنيد. دروغگو هستند و مستبد. اقای رضا پهلوی نماينده آنهايی است که خواستار بازگشت سلطنت استبدادی پهلوی هستند و حرف از حقوق بشر و دموکراسی هم دروغ آقای پهلوی است. دليل استعفا ندادن ايشان هم از مقام سلطنت همين است که بحث ميليادرها پول برای ايشان است که در مصاحبه زير روشن شده است:


iran#

شنبه، دی ۳۰، ۱۳۹۱

How US Can Solve Iran's Nuke Issue

How US Can Solve Iran's Nuke Issue
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/743-iran-us-nuke-eng.htm

If you are looking for the same diatribes that have been written about nuclear issue with Iran in the last 30 years which have not really made a dent, please do not read further. Otherwise, this is a very straight forward statement about what US is doing to Iran versus what it can do to resolve this issue.

United States during the last thirty years has tried either to use all the back doors to talk to Islamic Republic or has tried to execute various plan B projects using some obedient opposition groups with the Iranian monarchists and Reza Pahlavi at the top. Individuals such as Michael Ledeen and Kenneth Timmerman have been instrumental in the king-making efforts with such symbols of dictatorship, trying to sell them as Iran's "democratic" opposition. Any individuals from real democratic opposition of Iran who worked with these people lost their own credibility.

Some Israeli advisers have called for using news agencies such as VOA for US plan B efforts and thus have caused the loss of credibility of such organizations that have commitment to their audience to offer balanced uncensored news, exercising and promoting American values of democracy and not to become instruments of US government- the very thing which they criticize about media in countries like China, North Korea and Islamic Republic of Iran.

For example the new editor of VOA, Mr. Kaveh Basmenji and his supervisor for VOA Persian web have caused a drastic drop of newsworthy material in the VOA Persian broadcasts. Of course, this is not surprising as Mr. Basmenji at one time reporting about most important events of the decade at BBC had completely "forgotten" about Iran's Green Movement of 2009 (1).

The VOA charter is different from the charter of Radio Israel, and working for VOA is not the same as working for Israeli foreign ministry. Iranians hate CIA to decide for them what to see or watch and like to get all the news and make up their own mind. News should be a product of journalistic environment and not a center with intelligence watching over one's shoulder, something the US yes-men cannot create. The thing that we criticize about Islamic Republic when big brother interferes in the news selections and their media end up with censorship.

Democracy cannot be built in an environment when people would be scared by intelligence supervision. If such policies were going to work, there would be no need for VOA in the first place. And Mr. Ledeen should have been successful when for years he tried to make Reza Pahlavi the king of Iran and isolate democratic voices of Iran tired of continuation of 1953 coup policies.

These policies are a total failure because they neglect the Iranian people and their aspirations for independent thought. This is not a cliché. Just remember when US Congress looked at former Czechoslovakia's situation, they looked for an independent-minded leader like Vaclav Havel to invite, but when US government looks for an Iranian to talk to, they think of Reza Pahlavi who is paid by CIA, or they invite journalists who only say what they like to hear. In short, the US officials have been looking for Iranian yes-men the same way the British looked for people of such character in Iran during their time of influence. Talking to Iranians, the U.S. government should see that Iranian people today only go for mutual respect and independence and this is exactly why the ones US has picked to talk to, have no credibility among Iranians.

What can US do? United States needs to first break the wall that separated the two nations in the 1953 coup. Again this is not a cliché. It means all the management at US agencies that deal with Iran and Iranians, starting with VOA, should make sure to have the kind of people in charge, who look for equal and unbiased approach to Iranians and not discriminate against people on the basis of political thought which is so central to Iranian life today. In other words to talk to Iranians who are not yes-men and are even critical of them. The current managers such as Kaveh Basmenji and his deputies are part of the problem and not the solution. These are not the kind of people that can help the US relation with Iranians. They would be best to work at Radio Israel and the Israeli Foreign Ministry.

Next thing the US should do is to clearly speak to Iranian people not just by Norouz greetings. US should cut thru the chase and say what it really wants to do to remedy the errors it made when it did the CIA coup of 1953, and when it helped the Shah and Savak rule of terror for 25 years, and when in the last 30 years it has helped Reza Pahlavi and not the real Iranian democratic opposition, those of Iranian descent who want a similar democratic republic for their country of origin as there is in the U.S. Iranians talk to their relatives back in Iran and this is how the credibility of US government words is checked. It is not just apologizing about 1953 coup but it is about apologizing for continuing the same policies towards Iranians for 30 years after the 1979 revolution, trying to make US puppets to represent Iranians and creating fake opposition councils. This is not about Islamic Republic, this is about respecting Iranian people and considering them as equal not as servants.

Look at the time of Soviet Union. The communists in Iran were surprised why despite all Soviet propaganda at Radio Moscow, people did not want the communists. Because people knew more about what the reality of communism than the Iranian communists. How? They knew from their relatives who were truck drivers going thru those Eastern Bloc countries seeing the misery. People knew by hearing from relatives who had moved to those Eastern Bloc countries. The same is true about Iranians today. They trust more the words of their relatives who live in the U.S. and when they hear that US is still making a puppet and is trying to do king-making for Iran, they lose trust. When they hear about discriminations in favor of monarchists in American government offices, they will not trust the words US says about supporting human rights. Human rights is about deeds and not words, otherwise Islamic Republic says all kinds of words about justice and freedom. People can see the honest action and treatment of mutual respect feeling equal..

Now to solve the nuclear issue, once this fake gateway of Iranian monarchists and yes-men is brought down, the U.S. will be able to see what real Iran's democratic opposition wants and working together, the solution arrived will be able to gain the support of Iranian people inside Iran. Using Radio Farda (RFL/RE) to tell Iranian people that they have selected Reza Pahlavi as the person of the year for 2011 (2), only creates more mistrust among Iranian people towards the U.S. as it is an insult to Iranians' intelligence; they will say the U.S. is doing the same things it did at the time of 1953 CIA coup and 25 years after that in Iran when trying to push its own choice as Iranians' choice.

Two weeks ago I wrote an article entitled "Mr. Obama Please Tear Down this Wall," (3) I still believe that is what the U.S. needs to do to make any change in the relation of the US and Iranian people. Supporting human rights in Iran starts with having honesty with Iranian people and not trying to make Reza Pahlavi a leader for Iranians which he is not. Mr. Pahlavi does not represent Iran's democratic opposition (4) and hundreds of interviews on VOA, RFE/RL, Deutsche Welle, and BBC will not do the job. Iranian people do not want CIA to select their leader.

Islamic Republic has been able to show the nuclear issue to Iranian people as equivalent to nationalization of oil at the time of Mossadegh because US policy towards Iranian people and democratic opposition has not changed. Otherwise, Iranian people would not view the nuclear as an issue of independence and would consider it just like many other world class issues like pollution and global warming that would be addressed from a global perspective and not thru a narrow nationalistic keyhole.

Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com
January 19, 2013


Footnotes:

1. http://my.gooya.com/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C/3102-%D8%A2%D9%84%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%B1%D8%B9%D9%85%D8%AF%DB%8C-%DB%8C%D8%A7-%D8%B3%D9%87%D9%88%DB%8C%21.html

2. http://www.rferl.org/content/farda_audience_late_shah_pahlavi_son_iran_person_of_year/24523974.html


 


4. http://www.ghandchi.com/741-reza-pahlavi-not-democratic-alternative-eng.htm

iran#

جمعه، دی ۲۹، ۱۳۹۱

هشدار در مورد ادعای رضا پهلوی به نيروهای اپوزيسيون دموکراتيک ايران

هشدار در مورد ادعای رضا پهلوی به نيروهای اپوزيسيون دموکراتيک ايران
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/742-warning.htm

دوستان عزيز، 
آقای رضا پهلوی در مصاحبه خود با دويچه وله نه تنها خود و به اصطلاح "شورای ملی" خودساخته اش را نماينده اپوزيسيون دموکرايتک ايران معرفی می کند بلکه مخالفان آن را نيز عوامل رژيم جمهوری اسلامی می خواند.
لينک مصاحبه رضا پهلوی با دويچه وله
 البته اين حرفها تازگی ندارد. هواداران افراطی سلطنت سالهاست مخالفان بازگشت سلطنت را نه تنها عامل جمهوری اسلامی خوانده اند بلکه مورد همه گونه توهين و آزار قرار داده اند. خود اين حقير را هواداران افراطی رضا پهلوی سالها پيش حتی مورد تهديد مرگ (1) قرار دادند اما همه جا از کوچکترين توهين به آقای پهلوی داد و فغان راه می اندازند. حالا امروز خود آقای رضا پهلوی، مخالفان خود و طرح"شورای ملی" را، عامل جمهوری اسلامی خطاب می کند. اين زبان رضا پهلوی و سلطنت طلبان افراطی در همه 30 سال گذشته بوده است و امروز نيز آقای پهلوی مدعی نمايندگی اپوزيسيون دموکرايتک ايران است و می گويد هرکسی هم خواست می تواند به او بپيوندند. گويی دعوت اپوزيسيون دموکراتيک دعوت حزب رستاخيز است که بعد هم بگويد هرکه نمی خواهد پاسپورتش را بگيرد و برود. مايه شگفتی است که خبرنگارانی که با ايشان مصاحبه می کنند چرا او را به چالش نميکشند!

تا آنجا که به ادعای آقای پهلوی در مورد نمايندگی اپوزيسيون دموکراتيک مربوط می شود، پاسخ روشن است:

رضا پهلوی آلترناتيو دموکراتيک ايران را نمايندگی نمی کند
http://www.ghandchi.com/741-reza-pahlavi-not-democratic-alternative.htm

Reza Pahlavi Does not Represent Iran's Democratic Alternative
http://www.ghandchi.com/741-reza-pahlavi-not-democratic-alternative-eng.htm

اما نيروهای اپوزيسيون دموکراتيک ايران وقت آن است که روشن در مورد ادعای آقای پهلوی اعلام موضع کنند وگرنه وقتی امروز سکوت می کنند فردا نمی توانند بگويند مخالف بودند. آقای رضا پهلوی از قول همه اپوزيسيون دموکراتيک ايران دارد در راديوها و تلويزيونهای اصلی کشورهای خارجی چنين ادعايی را مطرح می کند که او و شورای ملی اش نماينده اپوزيسيون دموکراتيک ايران هستند آنهم وقتی خود ايشان و اکثريت نيروهای طرفدارشان اصلاً جزو اپوزيسيون دموکراتيک در 30 سال گذشته نبوده اند و در پی احيا سلطنت عملکردی ضد دموکراتيک در اپوزيسيون داشته اند.



اپوزيسيون دموکراتيک ايران در همه اين سالها خود و خانواده هايشان با سختی زندگی گذرانده اند و حتی برای کودک بيمارشان نتوانستند از امکانات درمانی استفاده کنند زمانيکه ايشان از ميلياردها ثروت به غارت رفته از ايران بهره مند بوده و با حق حساب به مقامات کشورهای خارجی در پی آن هستند خود را بعنوان رهبر آينده ايران مطرح کنند و آنچه سلطنت پهلوی از ايران به خارج نياورده را با بازگرداندن سلطنت تصاحب کنند. به همين دليل هم حاضر به استعفا از مقام سلطنت نشدند. به گزارش زير گوش دهيد تا ببينيد که منافع مادی در اين بازی احيا سلطنت که آقای رضا پهلوی دنبال می کند چيست؟


سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و نهم دی ماه 1391
January 18, 2013

پانويس:

1. http://www.ghandchi.com/504-RezaPahlavi2008.htm

مقالات مرتبط:

چه کسی در مورد رابطه رضا پهلوی و پرويز ثابتی دروغ می گويد؟
http://www.ghandchi.com/740-reza-pahlavi-parviz-sabeti.htm





iran#

پنجشنبه، دی ۲۸، ۱۳۹۱

Reza Pahlavi Does not Represent Iran's Democratic Alternative


Reza Pahlavi Does not Represent Iran's Democratic Alternative
Sam Ghandchi

Persian Version  متن فارسی
http://www.ghandchi.com/741-reza-pahlavi-not-democratic-alternative.htm

Mr. Reza Pahlavi in his talk with BBC said that he has created the democratic alternative to Iran's system and it is called Shoraaye Melli and those who like it can join. Needless to say that he has made similar announcements many times during the last 30+ years. Mr. Pahlavi and the majority of the individuals surrounding him have not had democratic approach in their deeds during these years living in the U.S. The question is how he can make a democratic organization for Iranian people! Even when he seemingly is against war he is asking for foreign countries to help him to execute something like the CIA coup of 1953 in Iran. The coup that even the U.S. has acknowledged it as a coup but Mr. Pahlavi's supporters still call national uprising. It is better that Mr. Reza Pahlavi stops speaking for Iran's democratic opposition and speak for those people who do not care for democracy and just want the return of monarchy at any cost even at the cost of repressing human rights and destroying Iran and Iranians.

To watch Mr. Pahlavi's interview in Persian please check the attached URL.

Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
January 17, 2013

Related Articles:

Who is Lying about Relationship of Reza Pahlavi and Parviz Sabeti?

Mr. Obama Please Tear Down this Wall

Sons of Hitler's Nephew

Mr. Pahlavi's Jan 16th interview with BBC in Persian

-->
iran#

رضا پهلوی آلترناتيو دموکراتيک ايران را نمايندگی نمی کند

رضا پهلوی آلترناتيو دموکراتيک ايران را نمايندگی نمی کند
سام قندچی


English Version
http://www.ghandchi.com/741-reza-pahlavi-not-democratic-alternative-eng.htm

آقای رضا پهلوی در گفتگو با بی بی سی امروز گفتند که آلترناتيو دموکراتيک نظام موجود در ايران را تشکيل داده اند و نام اين تشکيلات را هم شورای ملی اعلام کردند و اضافه کردند که اگر ديگران هم بخواهند می توانند به آن بپيوندند و نمايندگی خود را داشته باشند تا مردم ايران به دموکراسی برسند. لازم به يادآوری است که ايشان در 30 و چند سال گذشته بارها خبرهای مشابهی را اعلام کرده اند. آقای پهلوی و اکثر اطرافيانشان در اين سالها خود عملکردی دموکراتيک در آمريکا نداشته اند و سوال اين است که چگونه می خواهند برای مردم ايران تشکيلات دموکراتيک بسازند. رضا پهلوی حتی وقتی ظاهرا ضد جنگ حرف می زند از نيروهای خارجی می خواهد اقدامی نظير کودتای سيا سال 1332 بکنند تا ايشان را در ايران بقدرت برسانند. همان کودتايی که حتی آمريکا اذعان به کودتا بودنش کرده است اما طرفداران ايشان هنوز قيام ملی می خوانند. بهتر است آقای رضا پهلوی از قول اپوزيسيون دموکراتيک ايران که بيش از يک قرن سابقه دارد با کشورهای ديگر حرف نزنند و فقط از طرف آنهايی حرف بزند که با دموکراسی کاری ندارند و در پی بازگرداندن سلطنت به ايران به هر قيمتی هستند، حتی با زير پا گذاشتن حقوق بشر و نابودی ايران و ايرانی.

برای مشاهده مصاحبه آقای رضا پهلوی با بی بی سی لطفاً به لينک ضميمه مراجعه کنيد.

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
بيست و هشتم دی ماه 1391
January 17, 2013

مقالات مرتبط:

چه کسی در مورد رابطه رضا پهلوی و پرويز ثابتی دروغ می گويد؟

آقای اوباما لطفاً اين ديوار را خراب کنيد

پسران برادرزاده هيتلر


مصاحبه چهارشنبه 16 ژانويه 2013 ، 27 دی 1391، آقای رضا پهلوی با بی بی سی



iran#

چهارشنبه، دی ۲۷، ۱۳۹۱

Who is Lying about Relationship of Reza Pahlavi and Parviz Sabeti?

Who is Lying about Relationship of Reza Pahlavi and Parviz Sabeti?
Sam Ghandchi

Persian Version  متن فارسی

http://www.ghandchi.com/740-reza-pahlavi-parviz-sabeti.htm

Mr. Nikahang Kowsar during his intervi
ew because of doubting six years ago about the issue of relationship of Reza Pahlavi and Parviz Sabeti, apologized to Mr. Pahlavi . But this issue of relationship of Mr. Pahlavi with Mr. Sabeti, as Mr. Nikahang Kowsar himself states himself, was brought up in the New Yorker magazine and later Dr. Manouchehr Ganji, belonging to Pahlavi's close circles, had stated that Mr. Parviz Sabeti was one of the three main consultants of Mr. Reza Pahlavi. Manouchehr Ganji also had said that Shahryar Ahi is another one of the three main consultants. Since Mr. Reza Pahlavi says now that he has only seen Parviz Sabeti once or twice after the revolution and has had no relationship with him, how come during the last 6 years he never denied these allegations especially when they were made by Dr. Manouchehr Ganji, who said Mr. Parviz Sabeti is one of the three main consultants of Reza Pahlavi. Who is lying in here?
 

To watch the interview of Nikahang Kowsar with Mr. Reza Pahlavi in Persian please click on the following link:

http://www.youtube.com/watch?v=4J3A9ZIfys4





iran#

چه کسی در مورد رابطه رضا پهلوی و پرويز ثابتی دروغ می گويد؟

چه کسی در مورد رابطه رضا پهلوی و پرويز ثابتی دروغ می گويد؟
سام قندچی
English Version
http://www.ghandchi.com/740-reza-pahlavi-parviz-sabeti-eng.htm

آقای نيک آهنگ کوثر هنگام مصاحبه با رضا پهلوی بخاطر شک کردن خود در مورد رابطه رضا پهلوی و پرويز ثابتی در 6 سال پيش، از آقای رضا پهلوی عذرخواهی کرده است. اما اين موضوع رابطه آقای ثابتی با آقای رضا پهلوی همانطور که آقای نيک آهنگ کوثر نيز می گويد 6 سال پيش در مجله نيويورکر گفته شده بود و یعد هم دکتر منوچهر گنجی، از نزديکان خود آقای رضا پهلوی، گقتند که آقای پرويز ثابتی يکی از سه مشاور اصلی آقای رضا پهلوی است. آقای منوچهر گنجی گفت که شهريار آهی نيز يکی ديگر از سه مشاور اصلی رضا پهلوی است. اگر آقای رضا پهلوی آنگونه که امروز می گويند فقط يکی دوبار آنهم اوائل سالهای بعد از انقلاب آقای پرويز ثابتی را ديده اند و هيچ رابطه ای نداشته اند، چطور اين 6 سال اين حرفها را تکذيب نکردند بويژه وقتی کسانی نظير دکتر منوچهر گنجی گفتند که آقای پرويز ثابتی از سه مشاور اصلی آقای رضا پهلوی هستند. اينجا بالاخره چه کسی دارد دروغ ميگويد؟

برای مشاهده مصاحبه آقای نيک آهنگ کوثر با آقای رضا پهلوی لطفا به لينک زير مراجعه کنيد:

http://www.youtube.com/watch?v=4J3A9ZIfys4






iran#

جمعه، دی ۲۲، ۱۳۹۱

Faradid Blog بلاگ فراديد

بلاگ فراديد


Faradid Blog
 

لزوم شفافيت در مورد نشست های خارج کشور

لزوم شفافيت در مورد نشست های خارج کشور
سام قندچی



چند سال پيش يکی از مورخان جنبش ملی ايران در مقاله ای در مورد نشست های خارج کشور نکته جالبی نوشته بود. او می گفت که سازمان سيا در زمان مصدق مجبور شده بود مبالغ هنگفتی هزينه کند و کلی هم دوندگی تا آدم هايی را پيدا کند که حاضر باشند برای کودتا در ايران با آنها همکاری کنند در صورتيکه امروز عده ای در اپوزيسيون ايران تدارکاتچی چنين جرياناتی شده اند. دولت ها مختارند بروند جاسوس استخدام  کنند اما نبايد گذاشت از اپوزيسيون بعنوان جاسوس خود استفاده کنند. همکاری های سياسی که مسأله خصوصی و فردی نيست. يک راه مقابله با چنين سوء استفاده های رايج از اپوزيسيون ايران تأکيد بر شفافيت کامل است.

شخصاً همواره در مورد هرگونه همکاری سياسی، حقوق بشری، روزنامه نگاری شفاف بوده ام به رغم آنکه در هيچ کار تشکيلاتی در اين سالها درگير نبوده ام و فقط در کارهای نظری و خبری فعاليت  کرده ام. مثلاً هنگام خروج آقای احمد رضا بهارلو از صدای آمريکا در سال 2008، يعنی پنج سال پيش، به روشنی در مورد همکاری خود با صدای آمريکا نوشتم (1). يک سال پيش از آنهم در مصاحبه تلويزيونی ام در "ميزگرد بهارلو" در مورد فيلترينگ اينترنت و تلاش برای يافتن راه حل های پراکسی برای ايران و کمک به استفاده از سايفون مفصل و روشن بحث کردم (2).

منظور آنکه همکاری فعالان با جنبش های بين المللی يا حتی بسياری مؤسسات دولتی آزاد می تواند مفيد باشد اما اگر شفافيت نباشد افراد می توانند مورد سوء استفاده قرار گيرند.

در ماه مارس سال 1994 در پی انتشار نقدی از سوی اين حقير در جمع بحث ايرانيان در يوزنت در مورد سنگسار زنان در ايران (3) دکتر جمشيد نقی زاده که پسر عمويم، احمد قندچی که در 16 آذر 1332 کشته شده بود را می شناخت، با اينجانب تماس گرفت.

لازم به يادآوری است که تا به حال نام دوست گرامی ام دکتر جمشيد نقی زاده در تاريخچه شکل گيری "گروه ايرانی حقوق بشر" ذکر نشده است اما چند سال پيش او موافقت خود را با ذکر نامش در اين مورد به من اعلام کرد. متأسفانه چند سالی است به دليل کار زياد تماسم با او قطع شده است اما اين دوست کهنسال که دکترای فيزيک بوده و از پيشکسوتان معرفی اينترنت به ايران، خود به همراه دکتر باقرزاده و فرهاد شاکری و ديگران از بنيانگذاران "اس سی آی" در يوزنت بودند و همگی در آن سالها در آن جمع بحث ايرانيان در اينترنت فعال بودند.

دکتر جمشيد نقی زاده پس از مطالعه پيشنهادم برای ايجاد گروه اينترنتی حقوق بشر با دکتر حسين باقرزاده تماس گرفت و با معرفی ما به يکديگر شکل گيری آن اولين گروه حقوق بشری ايرانی در اينترنت آغاز شد. گروه برمبنای "آر اف سی" کارگروه های "آی ئی تی اف" تشکيل شد و "آی اچ آر دبليو جی" نام گرفت و بعدها هم بيشتر زحمت آن را دکتر باقرزاده کشيد که در مورد حقوق بشر و الغای مجازات اعدام بسيار صاحب نظر است (4).

غرض از اين بحث آنکه "گروه ايرانی حقوق بشر" سر منشاء بسياری از فعاليت های بعدی ايرانيان در اينترنت شد. با رشد وب، فوروم های تازه بحث در اينترنت شروع شدند که ديگر از يوزنت و "اِن اِن تی پی" استفاده نميکردند. در آن سالها همچنين گروه های ديگر حقوق بشری در اينترنت و خارج از آن شکل گرفتند.

حدود ده سال بعد، با پايان حيات "گروه ايرانی حقوق بشر" ليستهای بحث در مورد ادامه فعاليتها مطرح شدند. يکی از آنها ليستی بنام "آينده" بود که شخصا راه اندازی کردم و آقای باقرزاده هم در آن شرکت داشت و موضوع پلاتفرم حداقل برای همکاری نظرات مختلف در آن بحث می شد. يکی از مهمترين ابتکارهايی که در آن زمان مطرح شدند طرح منشور 81 بود که به همت حسين باقرزاده طرح و به سرانجام رسيد. دکتر باقرزاده به نقاط مختلف اروپا و آمريکا سفر کرد. حاميان منشور، ديدگاه های مختلفی در مورد آن داشتند (5).

با اينهمه بحث ها فقط نظری نبودند. آنچه مشخص بود اينکه منشور81 به رغم آنکه جريانی فراسازمانی بود؛ اما، از فعاليتی حقوق بشری عبور کرده و عملکردی سياسی داشت. کسانی هم که با آن منشور شناخته شده بودند، از جمله دکتر حسين باقرزاده، وارد همکاری با افراد و جريانات تازه ای شدند. با اينحال اکثر آنها در فعاليتهای حقوق بشری و دموکراتيک فعاليت کرده بودند و اين امر نشان از رشد و گسترش منشور 81 داشت و مايه شعف بود. خود نيز در کارهای نظری و خبری ام در همه اين سالها ابدا از حمايت از اين حرکت دريغ نکردم.

اما برخی از کسانی که بعدا به منشور81 پيوستند بخشی از جنبش دموکراتيک و ملی ايران نبوده اند. مثلا در يکی از نشست های ادامه منشور 81 بنام "نشست پاريس" مشخصاً آقای شهريار آهی و آقای کنت تيمرمن آمريکايی شرکت داشتند.  کنت تيمرمن يک نئوکان آمريکايی است و سابقه سياسی او مشخص می باشد. در مورد فعاليتهای آقای دکتر شهريار آهی در گزارش مجله نيويورکر و ويديويی که لينک آن در پانويس قرار دارد، توضيحات مفصلی ارائه شده است (6).

بتازگی نيز کنفرانسی در  پراگ تشکيل شد که ادامه همين نشست های 10 سال گذشته بوده است. اما هنوز در مورد اين همکاری ها به روشنی حرفی زده نشده و تعداد زيادی از فعالين حقوق بشر در آن شرکت کردند بدون آنکه مشخص باشد اين رهبری کيست. کسانی را که در جنبش سياسی دموکراتيک در گذشته و حال بوده اند را می شناسيم. اما لازم است همه همکاری ها از زمان منشور81 تا کنون با شفافيت کامل توضيح داده شوند و از فرافکنی پرهيز شود. يک جريان سياسی يا حقوق بشری لازم است که کم و کيف همکاری های خود را با شفافيت کامل اعلام کند بويژه وقتی دولت ها درگير باشند. نميشود گفت منشور81 و نشست های 10 سال گذشته در خارج هدفشان سازمان سياسی شدن نيست و خود را از مسؤليت در مورد شفافيت تصميماتی که در مورد اين حرکت گرفته شده است، مبرا دانست. اين ها مسائل خصوصی نيست و موضوعات جنبش سياسی و مدنی ايران می باشند.

آنچه بعد از بوجود آمدن منشور81 در ده سال گذشته رخ داده است متأسفانه عدم شفافيت در مورد اين همکاری ها است. ملحق شدن آقای دکتر شهريار آهی به اين حرکت چگونه بوده است و چرا؟ چه کسی از کنت تيمرمن برای شرکت در نشست پاريس دعوت کرد و چرا؟ اگر کسانی در گذشته در نقطه مقابل جنبش دموکراتيک مردم ايران بوده اند و بعداً به دموکراسی و حقوق بشر اعتقاد پيدا کرده اند مانعی نيست و مايه شعف است همانگونه که ساخاروف چنين بود اما لازم است واقعيت ها با شفافيت کامل ارائه شوند وگرنه جنبش دموکراتيک و حقوق بشری مردم ايران است که مورد سوء استفاده قرار می گيرد.

 

سام قندچی، ناشر و سردبیر

ایرانسکوپ

نوزدهم دی ماه 1391

January 8, 2013



مقاله های مرتبط:

پانويس:




سه‌شنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۱

ما چه می گوييم، مردم چه می خواهند

ما چه می گوييم، مردم چه می خواهند
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/738-what.htm

عنوانی مشابه اين نوشته را شادروان سيد جعفر پيشه وری در روزنامه آژير که در اوائل سالهای 1320 منتشر می کرد، به کار برده است. متأسفانه پيشه وری توجه نکرد که خود به مردم "چه می گويد" هنگاميکه اشتباه سياسی بزرگی چند سال پس از نوشتن اين مقاله مرتکب شد و راه تجزيه طلبی را برای مردم تبليغ کرد و در پايان کار حتی در نامه به استالين حاضر شده بود برای کمک به مقاصد شوروی بطور پنهانی اسلحه بگيرد و طوری ديگر وانمود کند، تازه استالين را پس از توافق با ترومن برنامه ای ديگر در سر بود و جنبش های آذربايجان و کردستان و شخص پيشه وری هم گوسفندان قربانی آن شدند (1).

اما آنچه در مورد پيشه وری در سالهای پيش از تجزيه طلبی جالب است اينکه برعکس کمونيستهای دوران حزب توده او "چه بايد کردی" نبود؟  منظور آنکه کتاب "چه بايد کرد" لنين پس از تأسيس حزب توده به نوشته پايه ای مورد توجه کمونيستهای ايران تبديل شد و هنوز هم به همين شکل است. يعنی گوئی کمونيستهای ايران می دانند که "چه می گويند" و می دانند که "مردم چه می خواهند" و آنچه بعنوان مهمترين وظيفه پيش روی خود فرض می کنند اين است که "چه بايد کرد". در نتيجه نه نظرات خود را مورد بررسی مداوم قرار می دهند و نه ارزيابی از خواستهای مردم را و فقط فکر می کنند که درست تشخيص نداده اند که "چه بايد کرد" و هر از چند گاهی در مورد "چه بايد کرد" دوباره بحث می کنند. يک روز می گويند بايد روزنامه تازه ای شروع کرد، روز ديگر از راه انداختن تلويزيون يا وب سايت جديدی حرف می زنند و زمانی ديگر از راه انداختن اتحاديه های کارگری با جهت گيری کمونيستی سخن می گويند.

در واقع لنين عنوان کتاب خود را از چرنیشفسکی گرفته بود که در جنبش روشنفکری روسيه پيش از او فعال بود و نظراتش نير ربطی به کمونيسم نداشت. جريانات روشنفکری پيش از لنين اساسا جرياناتی چريکی بودند که می خواستند با اقدامات متهورانه جامعه روسيه را از چنگال ديکتاتوری تزاريسم نجات دهند و لنين هم در ابتدا به همين جريانات متعلق بود. اما پس از ترک مشی چريکی لنين در "چه بايد کرد" از سوئی بر روی طرح روزنامه سراسری برای انتقال خبرهای رنجهای يک کارگر در کارخانه به نقاط ديگر و جهتگيری سياسی دادن به فعاليتهای اتحاديه های کارگری موجود تأکيد دارد و از سوی ديگر بر ايجاد سازمان انقلابيون حرفه ای تأکيد می کند که به عبارتی قادر است نظير يک هسته منظم فعاليت کل حزب را بگرداند. کل حزب بلشويک نيز بر چنين مبنايی ساخته شد.

به هر حال آنچه جالب است اينکه در ايران پس از حزب توده کمونيستها توجهشان متمرکز بر "چه بايد کرد" بود هرچند خود حزب توده در سالهای 1320 تا 1332 در عمل حزب لنينی نبود و بيشتر به احزاب سوسياليست اروپايی شباهت داشت. البته کسانی نظير دکتر اپريم که در سال 1998 در بريتانيا درگذشت وسالها در آکسفورد تدريس می کرد در آن سالها مؤلف دو جزوه "چه بايد کرد" بود که در هنگامه اختلافات حزبی بر سر امتياز نفت شمال بيان اختلافات بر سر درک از تشکيلات نيز بود. غرض آنکه موضوع "چه بايد کرد" نه تنها کانون توجه جنبش کمونيستی ايران در هفتاد سال گذشته بوده است بلکه جريانات ديگر فکری ايران نيز بر آن موضوع تأکيد کرده اند و حتی دکتر شريعتی به همين شکل نظرات خود را بيان کرده است.

کمونيستهايی که در دوران پيش از حزب توده در ايران بودند نظير ميرجعفرپيشه وری اينگونه نمی انديشيدند و شايد جدا از اختلافات ديگر همين امر باعث شد که پيشه وری به رغم شرکت در تأسيس اوليه اما هيچگاه به حزب توده تعلقی احساس نکرد. توجه پيشه وری به "ما چه می گوئيم، مردم چه می خواهند" باعث شد که در انتخابات دوره چهاردهم مجلس در سال 1323 نماينده اول تبريز شود اما با وجود حمايت مصدق به دليل مخالفت گروه سید ضیاءالدین طباطبایی اعتبارنامه اش رد شد و متأسفانه ديگر بعد از آن تاريخ به راه تجزيه طلبی رفت.

آنچه در اينجا شايد جنبش روشنفکری ما لازم باشد مورد توجه قرار دهد تغيير از پاراديم "چه بايد کرد" به انديشه "ما چه می گوييم، مردم چه می خواهند" است.  اولی نتيجه اش نوعی ولونتاريسم از يکسو و ادامه ترويج انديشه های منسوخ از سوی ديگر و جستجو برای قهرمان و سرزنش کردن خود در سی و چند سال اخير بوده است که تلاشها به جايی نرسيده است و در دست آخر هم سرزنش مردم.  لازم است هر نيروی سياسی از خود بپرسد که واقعا چه می گويد؟  مثلاً آنها که می خواهند رژيم کمونيستی درست کنند چرا فکر می کنند قرار است چيزی متفاوت از شوروی سابق و ويتنام و چين باشند و چرا نمی بينند که واقعا اين چيزی است که دارند برای مردم ترويج می کنند جدا از هزاران کار روزانه و مشقاتی که متحمل می شوند. به ياد دارم زمانی که آيت الله خمينی را اپوزيسيون حمايت می کرد پيرزنی که نه علاقه ای به سياست داشت و نه کاری با اين حرف ها می گفت که زمان قبل از رضا شاه را ديده است و اين اسلامگرايان افراطی چادر سر زن ها خواهند کرد و چند همسری را باب خواهند کرد و تلويزيون را يا می بندند يا آخوندی خواهند کرد و غيره. يا سلطنت طلبان افراطی که می خواهند به گذشته برگردند چرا فکر می کنند که نتيجه غير از آنچه بود بشود. آنها هم که به دنبال بازگشت به دوران عصر طلايی خمينی هستند چرا فکر می کنند قرار است چيزی متفاوت از آنچه در 1360 و 1368 ديديم اتفاق افتد.  منظور آنکه وقت آن است که واقعا فکر کنيم که "ما چه می گوييم" و از خود بپرسيم که اگر با انجام همه "چه بايد کردها" مردم حاضر شدند آنچه ما می گوييم را بپذيرند آيا وضع بهتری خواهيم داشت؟

اما از سوی ديگر انديشه در مورد آنکه "مردم چه می خواهند."  اگر مردم زيادی را می بينيم که به خاطر آزادی از راحتی خود و فرزندانشان گذشته اند و به خارج آمده اند و عده ای نيز صبح تا شب به دنبال آمدن به خارج هستند، اين نشان می دهد که برايشان آزادی مهم است. در زمان آلمان هيتلری بسياری از آلمانيها اينگونه بودند اما امروز متقاضيان آلمانی برای مهاجرت به آمريکا صف نکشيده اند. برعکس در آمريکا ما نمی بينيم مردم آمريکا صف کشيده باشند که ويزای ايران بگيرند. اينها واقعيات است و توهين به کسی نيست. اينها نشان می دهد مردم چه می خواهند. جنبش رأی من کو در ايران نيز بيان ديگری از همين خواست مردم بود. اما مسأله ايرانيان در اين زمينه بغرنج تر است. ايرانيان بيشتر می دانند چه نمی خواهند تا که چه می خواهند، گويی همه مردم ايران به نوعی نظير روشنفکران آنارشيست شده اند که از يکسو هيچ چيزی را نمی خواهند از سوی ديگر آنچه هست را اساسا پذيرفته اند. از يکسو در داخل و خارج از براندازی حرف می زنند از سوی ديگر حتی برای پيشبرد يک فعاليت دموکراتيک ساده حاضر نيستند مبلغ ناچيزی کمک کنند. مثلا هر وقت با هر ايرانی حرف می زنی فورا می گويد که به هيچ حزب و دسته ای تعلق ندارد. آمريکايی ها اکثرا عضو حزب دموکرات يا جمهوريخواه هستند اما کسی نه عجله دارد بگويد که عضو چه حزبی است يا که بگويد عضو حزبی نيست. اما ايرانيان فقط از ترس ديکتاتوری نيست که اينطورند حتی در ميان آنها که اعتماد کامل دارند نيز فورا می گويند که به هيچ گروه و دسته ای تعلق ندارند. هنرمندان ايرانی نيز که فوری همين عبارت را می گويند بدون آنکه حتی در اين مورد از آنها سؤالی شده باشد. مگر چه عيبی دارد که به حزبی متعلق باشيم اما مداقع آزادی ديگر احزاب باشيم؟ به هر حال جدا از آنکه سياسيون ايران چه فکر می کنند بنظر می رسد ايرانيان اساسا آنارشيست شده اند (2).

شايد بهتر است همه احزاب در عمل نشان دهند که واقعا خواهان موجوديت ديگران هستند و نه آنکه فقط در ظاهر و به دروغ می گويند احزاب ديگر باشند و در پشت سر می خواهند سر به تن ديگران نباشد. شايد اگر همه احزاب چنين برخوردی کنند بشود آنارشيسمی را که مردم ايران به عنوان آزادی تلقی می کنند تغيير داد. به هرحال توجه به اينکه "مردم چه می گويند" به اين معنی نيست که نظر مردم درست است بلکه به اين معنی است که بايد فهميد مردم چه می گويند هرچند با آن مخالف باشيم وگرنه همه صحبت از "چه بايد کرد" ها اتلاف وقت است.


سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
نوزدهم دی ماه 1391
January 8, 2013

پانويس:
1. http://www.ghandchi.com/696-Separatists.htm
2. http://www.ghandchi.com/35-Anarchism.htm