چهارشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۹۱

ايجاد فراوانی در جهان کنونی

ايجاد فراوانی در جهان کنونی
سام قندچی

مقاله زير در بلاگ فراديد منتشر شده است:
 
 
در چند قرن گذشته راه حل های متعددی جهت تأمين غذا، پوشاک، مسکن، و امکانات آموزشی و بهداشتی برای نيازمندان در همه جوامع مدرن ارائه شده است اما بنظر نمی رسد هيچکدام از اين طرح ها توانسته باشند راهکار مؤثری برای از ميان برداشتن معضلات موجود قلمداد شوند.

تقريباً همه ايدئولوژی ها با طرح معيارهايی برای توسعه عدالت اجتماعی وعده داده اند که با نزديک شدن به نوعی جامعه ايده آل مورد نظرشان نيازهای اوليه انسانی برآورده شوند.

ری کورزويل، گرچه يک دانشمند و نه اقتصاددان، اما نگرش تازه ای به مسأله را در برابر ديدگان ما قرار داده است. کورزويل آنچه را ديگران جامعه ايده آل خوانده اند در دستورکار اول خود قرار داده است به اين معنی که فراوانی را در جهان «کنونی» ايجاد کنيم، نه آنکه راه حل های گذار را امروز بکار بنديم به اين اميد که در آينده نامعلومی به فراوانی و به اصطلاح «سرزمين شير و عسل» دست پيدا کنيم.

بعنوان مثال، قانون «بازگشت پرشتاب» کورزويل اين امکان را به وجود می آورد که مسائلی نظير گرسنگی را از طريق ايجاد فراوانی در توليد محصولات عمده کشاورزی، حل کنيم (۱).

اجازه دهيد فرض کنيم که تصميم گرفته ايم برای حل مساله تأمين نيازهای اوليه بشری از روشی مشابه پيشنهاد کورزويل استفاده کنيم (۲).

سؤال اين است که پيشبرد چنين تلاشهايی را کدام نهادها و مؤسسات در جامعه کنونی، برعهده خواهند گرفت؟

بعنوان مثال، مؤسسات خيريه سنتاً سازمان هايی بوده اند که برای نيازمندان کمک جمع آوری می کردند. آيا بايد از همين مؤسسات خيريه انتظار داشته باشيم که روشهای خود را تغيير دهند و منابع خود را برای ايجاد فراوانی توليد در محصولات غذايی، پوشاک و مسکن، بکار گيرند؟

در نيم قرن اخير واحدهای دولتی چه در دولت های رفاه در اروپا و چه در کشورهای در حال توسعه، امکانات آموزش و بهداشت عمومی را فراهم آورده اند (۳).

آيا ميشود انتظار داشت که دولت ها مسير خود را تغيير دهند و از منابع خود همچنين به شکل تازه ای برای ايجاد فراوانی در اين عرصه ها، استفاده کنند؟

از سوی ديگر سازمان های غيرانتفاعی، از مؤسسات مذهبی گرفته تا انجمن های محلی، در اينگونه تلاشهای ياری رسانی به نيازمندان بسيار فعال هستند. به علاوه، بسياری از افراد ثروتمند و شرکت های خصوصی نيز علاقمندند که در اين نوع فعاليت ها مشارکت کنند. نمونه مؤسسه تازه تأسيس گِيتز و بافِت برای مقابله با مالاريا در آمريکا تلاش بين المللی عمده ای از اين نوع در سالهای اخير است.

به عبارت ديگر، بسياری از سازمان های اجتماعی فعال می توانند مسير خود را عوض کنند و به معضلات جهانی از زاويه تازه ای نگاه کنند. با اينحال بنظر می رسد که همه اين نهادها ابه پيمودن همان راه های قديمی خود برای کمک به مستمندان در جوامع بشری ادامه می دهند. و متأسفانه اينگونه کمکها به مقدار زيادی در سياست بازی و بوروکراسی يا در فساد دولتی در کشورهای در حال توسعه، به هدر می روند.

اگر تأمين نيازهای اساسی بشر بتوانند نظير هوايی که استنشاق می کنيم انجام شود، در آنصورت به برنامه های زيادی که بطور مداوم کمک به نيازمندان را لازم می کند، احتياجی نخواهد بود. قابل ذکر است که در جوامع بشری هيچگاه تشکيلاتی لازم نبوده است که امکان نفس کشيدن برای مستمندان را از طريق اقدام ويژه ای به انجام رسانده باشد.

پس چرا کسانيکه با چنين علائق ستايش برانگيزی در اين جنبش ها هستند از رويکرد تازه استقبال نمی کنند؟ آيا راه حل مشکل در شکل گيری نوعی جابجايی در انديشه ما است -- يعنی شيفت پاراديم؟ آيا دلائل ديگری وجود دارند که اينگونه روش ها به سرعتی که انتظار می رود مورد گزينش قرار نميگيرند؟

کسانی نظير «پيتر ديامانديس» مدتهای مديدی است که در مورد گزينش ايجاد فراوانی جهت برآورده ساختن نيازهای اوليه بشر تحقيق و فعاليت کرده اند (۴).

چه چيزی اقتصاددانان، مقامات دولتی، و مؤسسات خيريه را از گام نهادن در اين راه باز داشته است؟
 
  
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
سوم مهرماه 1391
September 25, 2012

پانويس:
 
 
 
 
 

چهارشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۱

ضرورت اصلاحات در قوانين مالکيت فکری

ضرورت اصلاحات در قوانين مالکيت فکری
سام قندچی
وبلاگ فراديد
 http://ir.voanews.com/content/blog/1509263.html

متن انگليسی
http://www.ghandchi.com/719-creating-abundance-eng.htm


آدام اسميت در آغاز کتاب ثروت ملل، جامعه اوليه زمان شکار را با جامعه کشاورزی که حيوانات اهلی دارد مقايسه ميکند و تأکيد می کند که دومی قادر است محصول خود را انباشت کند. و برای محصول هم گاو را مثال ميزند. در واقع تفاوت آهوی وحشی و گاو اهلی در اين است که دومی قابل کنترل است، و در نهايت با تضمين قانون و دولت، ميتواند تحت مالکيت درآيد.

اختراعات، يا نرم افزار، در کشورهايی که حق طبع و نشر را دولت تضمين می کند، با شکل عمومی فکر و علم که حتی در جوامع باستان وجود داشته است، متفاوت است، چون اين پديده جديد قابل کنترل و مالکيت می باشد، و در نتيجه بيان شکل جديدی از ثروت است که بعنوان مالکيت فکری يا معنوی خوانده می شود.

در جوامع صنعتی تعداد محدودی از محصولات نظير کتاب يا تابلو نقاشی بعنوان مالکيت فکری تعريف می شدند که بوسيله قوانين حفظ حقوق ناشر مورد حمايـت قرار می گرفتند. اما در جوامع فراصنعتی ما شاهد انواع مختلف اينگونه محصولات هستيم که با ميليونها اختراع ثبت شده در کشورهای مختلف، اين نوع جديد مالکيت، بخش اصلی ثروت را در اقتصادهای نوين تشکيل داده و حجم آن، مالکيت صنعتی و کشاورزی را پشت سر می گذارد.

مهمترين محصولات جامعه فراصنعتی همانگونه که دانيل بل در پيشگفتار 1999 خود بر  کتاب ظهور جامعه فراصنعتی بطور مبسوط توضيح داده است، از دانش رمزی شده تشکيل شده اند.  آنچه وی دانش رمزی شده مينامد، امروز به آسانی در آی سی های سفارشی* بغرنج نيمه هادی قابل مشاهده است. اينگونه فرآورده های مبتنی بر دانش رمزی شده، اقتصاد واقعی فراصنعتی را از اقتصادهای قديمی که بر سرويس مبتنی هستند، جدا ميکند.

قرن ها طول کشيد تا که مالکيت کشاورزی و صنعتی در جهان پايه گذاری شده و عادلانه بودن قوانين مربوط به آن اشکال مالکيت، محک خوردند. مالکيت فکری در مقايسه با آنها، پديده بسيار جديدی است و قوانين حاکم بر آن، از جامعه صنعتی که در آنجا اساساٌ بر حول محصولاتی نظير کتاب و صفحه گرامافون تطور يافته اند، به ارث رسيده و به سختی بتوان آن قوانين را وقتی برای ثبت حق انحصاری در مورد محصولات جامعه فراصنعتی نظير محصولات دارويی بکار ميروند، بدون نقص تصور کرد. بعلاوه، کشمکش های طولانی در دادگاه ها در مورد قابل ثبت بودن پديده هايی نظير ژن انسان و حکم دادگاهی که اخيراً به نفع ثبت انحصاری ژن صادر شد، خود نشاندهنده فقدان روشنی قوانين مربوط به مالکيت فکری است (1).

به همين جهت مؤسسات مختلف در افتصاد فراصنعتی هنگاميکه با مسائلی نظير صنعت موسيقی بر روی اينترنت روبرو می شوند با چالشهای زيادی روبرو هستند - مثلاً مجادلات طولانی قضايی که به بسته شدن شرکت نپستر منجر شد. اما چالشها به صنعت موسيقی محدود نيست. سکتور داروسازی با معضل بسيار واقعی روبرو است وقتيکه می خواهد از قوانين کهنه برای محصولات جديد استفاده کند. بعنوان مثال، داروهای غيرمارک دار توليدشده در هندوستان از داروهای مشابه توليدشده در آمريکا به مراتب ارزان تر هستند و منازعات بر سر حق انحصاری ميان شرکت های سيپلا و رُش به اندازه جنگ های ثبت اختراعات بين اپل و سامسونگ در صنعت کامپيوتر، داغ است (2).

به تازگی مسأله ای در مورد داروی پادزهر مار که برای فرد بيماری در ايالت آريزونای آمريکا پيش آمد در کانون توجه مطبوعات قرار گرفت هنگاميکه آن دارو در ايالت آريزونا 39652 دلار بود در حاليکه چند کيلومتر دورتر در کشور مکزيک همان دارو بقيمت 100 دلار قابل خريد بود (3).

در موارد زيادی آنچه بعنوان مالکيت فکری در دفتر ثبت اختراعات درج شده است را خود ثبت کنندگان آن، توليد نمی کنند و صبر می کنند کسی ديگر توليد کند و بعداً ادعای حقوق خود را می کنند. اين مورد نظير مالکيت زمين های باير در گذشته است که عده ای صبر می کردند تا زمين آنها بدون هرگونه آباد کردنی ارزشش بالا برود و بفروشند.

طرح هوم استد در آمريکا در سال 1862 مهلت برای آباد کردن زمين های بايری را که دولت در اختيار بردگان آزاد شده قرار ميداد، به سال محدود کرد.

امروز که قوانين مالکيت فکری هرچه بيشتر فراسوی دولت های ملی بکار می روند وقت آن رسيده است که اين قوانين در پرتو اقتصاد گلوبال مورد بازبينی قرار گيرند و  بر اساس معيارهای بين المللی از نو تعريف شوند.
 
 
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
بيست و ششم شهريورماه 1391
September 17, 2012

پانويس:
 
* ASIC

 
 

دوشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۱

جی اِم اُ: راه حلی برای معضل مراقبت های درمانی

جی اِم اُ: راه حلی برای معضل مراقبت های درمانی
سام قندچی

مقاله زير در بلاگ فراديد منتشر شده است

GMO: A Solution for Healthcare Dilemma
http://www.ghandchi.com/717-gmo-healthcare-eng.htm

هزينه مراقبت های درمانی در اقصی نقاط جهان سر به فلک کشيده است و رويکردهای مختلف به مسأله نتوانسته چندان نتيجه بخش باشد. اساساً چه چيزی معضل پايه ای را در مراقبت های درمانی تشکيل میدهد؟

طی تاريخ انسانها نظير ديگر انواع در طبيعت زندگی کرده اند و انتخاب طبيعی به معنی بقای اصلح بوده است. به عبارت ديگر فرد اگر عضو اصلح نوع خود نباشد از بين می رود و بسياری ديگر که باقی می مانند با طول عمر حداکثری که آن نوع قادر به زندگی است، ادامه حيات می دهند، مگر آنکه تصادفی نظير افتادن درخت بر سرشان، روی دهد.

با وجود توسعه علم پزشکی، برخی را می بينيم که در همه عمر بدون استفاده از هرگونه کمک پزشکی در اندازه حداکثر عمر ممکن بشر، زندگی کرده اند، در حاليکه بسياری ديگر نيازمند مراقبت های درمانی بوده اند تا بتوانند به زندگی ادامه دهند. با پيشرفت های پزشکی، حالت دوم هر روز بيش از پيش افزايش يافته است و اين امر دليل اصلی هزينه های بالای مراقبت های درمانی است.

مرگ و مير نوزادان، اولين به اصطلاح "غربال" کردن نسل تازه انواع از طريق انتخاب طبيعی است. مرحله مهمی در پزشکی مدرن زمانی آغاز شد که مرگ و مير نوزادان کاهش يافت. تغييراتی اينگونه باعث شدکه روشهای پيشرفته تر پزشکی برای درمان بيماری های مختلف و وضعيت های بهداشتی مختلف، لازم شود.

فرض کنيم که شخصی با بيماری آرتريت روماتوئيد متولد شده است. اين بدين معنی است که ژن هايی که عامل روماتيسم هستند از يکی از والدين به فرزند منتقل شده اند. اگر اين ژن ها پيش از تولد غربال شده بودند، مثلا توسط باروری از طريق اين ويترو (لوله آزمايشگاه) به همراه متدهای غربال کردن، در آنصورت فرد با اين ژن متولد نمی شد. در غيراينصورت اگر از طريق ژن تراپی پس از تولد، ژن ها تصحيح شوند، راه حل "جی اِم اُ" خواهد بود - يعنی ارگانيسمی با ژن تعديل شده برای حل مسأله بکار ميرود، هنگاميکه ارگانيسم در اين حالت يک انسان است.

البته برخی نقص های ژنتيکی ممکن است از طريق ارثی بوجود نيامده باشند و نظير بسياری از موارد سرطان، نتيجه جهش های ژنی در دوره های بعد از تولد در زندگی باشند. علاوه بر آن برخی امراض بعنوان بيماری های ژنی محسوب نميشوند و مرتبط با محيط زيست، قلمداد می شوند. با اينحال راه حل "جی اِم اُ" برای اين شرايط هم می تواند کار کند، حال چه تصحيحات جهش های سوماتيک در حالت نخست مورد نظر باشد، يا که تغييرات ژنی برای مقاوم کردن ارگانيسم در برابر شرايط زيست محيطی يا خنثی کردن پيش زمينه هايی هدف باشد که بواسطه ژن معين در حالت دوم انجام شود.

اگر کسی فکر کند که باروری اين ويترو (از طريق لوله آزمايشگاه) و غربال کردن، غيرطبيعی و غلط است، چون بر اساس انتخاب طبيعی نيست، و چنين روشی را تنها زمانی درست بداند که زوجی نابارور هستند، در آنصورت ميشود سؤال کرد که آيا مواردی ديگر نظير مرگ و مير کودکان نيز بايد نظير قرون وسطی به انتخاب طبيعی، محول شوند. پزشکی سنتی همانقدر طبيعت را به اصطلاح "برهم" ميزند که راه حل های "جی اِم اُ" تغيير می دهند. بعلاوه مشکلات جانبی در هردو روش درمانی بايد بررسی شوند و رفع شوند نه اينکه تأثيرات جانبی بعنوان دليلی برای رد کردن متدهای "جی اِم اُ" تلقی شوند.

محصولات "جی اِم اُ" مدتهاست که در کشاورزی بکار ميروند و "لودايت" هايی که ضد بيوتکنولوژی هستند با خصومت با اين روش های نوين مخالفت می کنند در حاليکه اين روش ها راهی است که می توان به بازگشت پرشتاب در کشاورزی رسيد و به همين طريق می توان به راه حل برای تنگنای مراقبت های درمانی دست يافت.

با پيشرفتهای ژنتيک زمان آن رسيده است که از پژوهش های راه حل های "جی اِم اُ" در پزشکی حمايت شود، بويژه در باروری اين ويترو ( لوله آزمايشگاهی) و غربال پيش از تولد و ژن تراپی در دوران بعدی زندگی. پژوهش های انتقالی را می توان بر مدلهای موش و سلول متمرکز کرد تا که آزمايش های کلينکی روی انسان هرچه زودتر ميسر شود.

پرهيز از بيماری همانگونه که گروهی از افراد بالای صد سال همه عمر خود را بدون رفتن به دکتر زندگی کرده اند بهترين راه برای حل معضل مراقبت های درمانی است. در چنين شرايطی بيمه درمانی تنها برای وقتی لازم خواهد بود که فرد به دلايلی نظير تصادف رانندگی يا افتادن درخت بر سر، مجروح شده باشد. از سوی ديگر مطالعات براساس جنوم که ژنهای عمر طولانی را مشخص می کنند نيز بيش از پيش به راه حل های "جی اِم اُ" در راستای طول عمر بيشتر و کمک به افزايش چشمگير عمر حداکثر بشر در آينده نزديک، ياری می رسانند.
 
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
نوزدهم شهريورماه 1391
September 10, 2012

پانويس:
























سه‌شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۱

نقطه انفصالی: پاراديم جديد آينده نگری

نقطه انفصالی: پاراديم جديد آينده نگری
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/716-singularity-paradigm.htm

متن انگليسی English Text
http://www.ghandchi.com/716-singularity-paradigm-eng.htm

مقاله زير در بلاگ فراديد منتشر شده است:
http://ir.voanews.com/content/blog/1501159.html

آينده نگری مدرن به دوران پايان جنگ دوم جهانی بر می گردد هنگاميکه انديشمندانی نظير آسيپ فلختايم و برتراند دو ژونل توجه خود را در جستجو برای حل معضلات بشر به فراسوی سرمايه داری و سوسياليسم، معطوف کردند (1).

در نيمه پايانی قرن بيستم ديدگاه آينده نگرها حول مدل "فراصنعتی" دور می زد. دانيل بل مفصلاً اين تحول را در شاهکار نظری خود تحت عنوان ظهور جامعه فراصنعتی، توصيف کرد. نويسندگانی نيز نظير آلوين تافلر و جان نيزبيت، مدل بل را دنبال کردند. تافلر جامعه فراصنعتی را "موج سوم" خواند که در پی دو موج قبلی جوامع کشاورزی و صنعتی ظهور کرده است و نيزبيت متدهايی را برای ترسيم مگاترندهايی که قرن بيستم را شکل می دادند، تدوين کرد.

با رشد و گسترش عظيم کامپيوترها و اينترنت در آن سالها، جامعه فراصنعتی هم معنی جامعه اطلاعاتی شد. آينده نگرها بيش از پيش در تحقيقات خود به ژرفای تأثير کامپيوترها بر جوانب گوناگون جامعه و زندگی بشر پرداختند. علاوه بر انجمن های قديمی تر آينده نگری نظير انجمن جهان آينده، تلاشهای تازه تری نظير مجله وايرد آغاز شدند که کانون توجه خود را مشخصاً بر تازه ترين تحولات کامپيوترها و اينترنت، متمرکز کردند.

در سالهای پايانی قرن بيستم، ری کورزويل بينش تازه ای را در کتاب نقطه انفصالی نزديک است، ارائه کرد (2).

در سطور زير توضيح می دهم که چرا تئوری نقطه انفصالی را پاراديم جديدی برای آينده نگری می بينم.

مفاهيم پاراديم و تغيير پاراديم اساساً پس از انتشار کتاب ساختار انقلابهای علمی "توماس کون" وارد گفتمان علم شدند. در دهه های پايانی قرن بيستم، بحث های "توماس کون" بعنوان دانش سوبژکتيف در برابر نظريه فالسيفيکاسيون پاپر بعنوان دانش ابژکتيف در مورد کشف علمی، مطرح شدند. اين گفتمان مفصلاً در نوشتار فلسفه علم در قرن بيستم مورد بررسی قرار گرفته است (3).

خود با نظرات "ديويد بوهم" و "ديويد پيت" در مورد تقابل بحث های فلسفی "توماس کون" و "کارل پاپر" در آن دوران موافقم که نوشته اند:

"پاراديم، آنگونه که توماس کون نشان می دهد، فقط يک تئوری علمی مشخص نيست بلکه کل نوع کار، تفکر، ارتباطات، و درک ذهنی را در بر می گيرد. پاراديم به درجه زيادی بر مهارت ها و ايده هايی مبتنی است که بطور ضمنی در آنچه هنگام شاگردی دانشمندان؛ مثلاً در دوره بعد از ليسانس مطرح می شوند، منتقل می شود. با اينحال از زمان انتشار کتاب ساختار انقلابهای علمی توماس کون، بسياری، پاراديم را با تئوری عمومی پايه ای هموزن گرقته اند و تغيير پاراديم را با ايجاد تغيير آگاهانه در آنگونه تئوری، مساوی فرض کرده اند. به اينطريق برخی تا آنجا پيش می روند که خود، تغيير پاراديم پيشنهاد می کنند. اما اين کار کاملاً به معنی ناديده گرفتن نکته اساسی ايده "توماس کون" است که با کاربرد اين اصطلاح، زيربنايی ضمنی را در نظر دارد، و آنهم اساساً ناخودآگاه، که کل کار و انديشه دانشمندان را در بر دارد." (ديويد بوهم و ديويد پيت، علم، نظم و خلاقيت، نسخه انگليسی 1987، صفحه 42)

شايد تمرکز کانون توجه توماس کون بر تئوری نسبيت عمومی، بعنوان مثال اصلی در کتاب خود، باعث شد که مفهوم پاراديم مورد بحث او، به غلط برابر تئوری علمی مشخص درک شود؛ موضوعی که اساساً کارل پاپر در بحث تئوری فالسيفيکاسيون خود مورد نظر دارد.

تا آنجا که به تئوری های علمی مربوط می شود عرصه های تازه علمی نظير پروژه جنوم ثابت کرده اند که مدل بدون فرضيه ممکن است حتی در عرصه های پراهميت علم، از طرح های مورد بحث فلسفه علم در قرن بيستم بهتر کار کند، اما اين موضوع بحث اين نوشتار نيست.

با بهره گيری از مدل پاراديم های توماس کون، تئوری نقطه انفصالی کورزويل، تغيير پاراديم واقعی در نحوه انديشه آينده نگرها در مورد آنچيزی است که ممکن است اتفاق افتد. مثلاً ما ديگر نميتوانيم خود را به روند هايی که از طريق روش تحليل مضمون قابل تبيين هستند، محدود کنيم.  تغييرات اساسی که کورزويل برای ما آشکار کرده است بشريت را به نقطه ای می برد که "انسان" ديگر معنايی را نخواهد داشت که برای ميليون ها سال داشته است و آنهم نه در آينده ای دور، بلکه در تحولی که تا سال 2045 شکل خواهد گرفت (4).

آنچه کورزويل نشان داده نه تنها تغيير گسسته ای عمده بلکه تغيير پاراديمی اساسی برای آينده نگری مدرن است. مضافاً آنکه فوريت گسست اجازه نمی دهد آنهايی که علاقمندند بدانند در آينده چه چيز می تواند، ممکن است، يا که اتفاق خواهد افتاد؛ با اين پاراديم تازه با بی اعتنايی روبرو شوند.

پانويس:

1. http://www.ghandchi.com/347-Futurism.htm
2. http://www.singularity.com
3. http://www.ghandchi.com/358-falsafehElm.htm
4. http://ir.voanews.com/content/blog/1405295.html 


سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
سيزدهم شهريورماه 1391
September 4, 2012