اسلامگرائي در پي رهبري تقسيم مجدد جهان
http://www.ghandchi.com/472-ww3.htm
Islamism to Redivide World
http://www.ghandchi.com/472-ww3Eng.htm
اسلامگرائي در پي رهبري تقسيم مجدد جهان
سام قندچي
اگر هدف جنگ جهاني اول تقسيم مجدد جهان پس از بيش از يک قرن تغييرات جدي در واقعيت هاي توزيع قدرت واقعي اقتصادي و سياسي کشورهاي مختلف در جهان که از گسترش استعمار انگليس و فرانسه و سقوط استعمار اسپانيا و پرتقال تا قد علم کردن اوليه روسيه و آلمان در اروپا را شامل ميشد، هدف قرارداد، قرارداد ورساي نيز تدوين سند نهائي اين تقسيم بندي جديد بود که نه از راه مذاکره و ديپلماسي بلکه از طريق جنگ، بدست آمد. پس از جنگ جهاني اول هم رشد سريع آمريکا از يکسو و تجديد حيات سريع نيروهاي مغلوب نظير روسيه و آلمان موضوع اصلي تقسيم مجدد جهان را دوباره در سطح جهاني مطرح کرد. در واقع تمرکز استراتژيک هيتلر از همان ابتدا بر روي نفي قرارداد ورساي، نشان داد که تقسيم مجدد جهان آن چيزي بود که اتحاد جهاني عليه پيروزمندان جنگ جهاني اول را شکل داد. ديپلماسي انگليس و فرانسه هم بر روي خشنودسازي هيتلر متمرکز شد و نه آنکه مسأله تقسيم مجدد جهان را از طريق ديپلماتيک حل کنند. به همين دليل هم بالاخره جنگ جهاني دوم روي داد و از عجايب تاريخ هم اين شد که متحدين انگليس و فرانسه يکي آمريکا شد و ديگري روسيه که هردو خود مدعيان تقسيم مجدد قدرت در جهان آنروز بودند، چرا که قدرت انگليس و فرانسه در بين دو جنگ افول کرده بود و آمريکا و جهان کمونيسم به سرکردگي روسيه صعود کرده بودند. اما در برابر آلمان که ميخواست قبل از تقسيم جهان با روسيه و آمريکا، انگليس و فرانسه را ببلعد، راه ديگري براي ايندو نماند جز دادن دست اتحاد به آمريکا و روسيه و اينچنين نيروي متفقين در جنگ جهاني دوم در برابر متحدين محور در آن تاريخ شکل گرفت و از طريق نظامي مجدداً جهان تقسيم شد.
پس از جنگ جهاني دوم و واگذاري مناطق نفوذ انگليس به آمريکا، با تضمين دفاع آمريکا از منافع انگليس، آشکار بود که اين تقسيم مجدد جهان بين پيروزمندان براي دنياي کمونيسم با وجود تصرف بيش از نيمي از اروپا توسط شوروي، نميتـوانست قابل قبول باشد و در کشورهائي نظير ايران اين تضادها بين پيروزمندان جنگ دوم تا سالها پس از جنگ دوم جهاني پايان نيافت. البته شکاف بزرگ بين چين و شوروي کمک کرد که اين نارضايتي جهان کمونيسم نتواند در جنگ سرد به يک جنگ تمام عيار تبديل شود، وليکن بايستي اذعان کرد که سازمان ملل در اينکه آتش جنگ جهاني ديگري بخاطر اختلاف بر سر تقسيم جهان با کمونيسم زبانه نکشيد، نقش بسيار مهمي ايفا کرد. اينکه چين بعدها به شوراي امنيـت اضافه شد نه تنها بيان اين واقعيـت بود که تقسيم جهان که بعد از جنگ دوم بوجود آمده بود و با رشد اقتصادي و سياسي کشورهاي کمونيستي به چالش کشيده شده بود، بلکه همچنين بيان اين واقعيت بود که اين تعديل لازم توانست از طريق ديپلماتيک حاصل شود. البته پيش از آن به روي کار آمدن خروشچف در روسيه و بالاخره بعدها رشد جنبش دموکراسي خواهي و پيروزي آن در بلوک شرق از امکان فاجعه جنگ جهاني ديگري در پي به چالش کشيده شدن تقسيم جهان پيروزمندان جنگ جهاني دوم از سوي کشورهاي کمونيستي نوپاي بعد از جنگ دوم جهاني، جلوگيري کرد.
همانطور که قبلاً نوشته ام دولت هاي ملي و صف بندي هاي جهاني [http://www.ghandchi.com/326-GlobalLineups.htm] در دنياي گلوبال ربع قرن گذشته تغييرات مهمي کرده اند. بنظر من علاوه بر کشورهائي که ذکر کردم گروههاي کشورهاي ديگري در جهان که در فاصله جنگ جهاني دوم تا کنون توان اقتصادي و سياسي شان تغيير شگرف کرده است خواهان تقسيم مجدد جهان هستند و جنبش اسلامگرائي با به چالش کشيدن تقسيم بندي بعد از جنگ جهاني دوم در پي رهبري اين نارضايتي جهاني است. بعقيده من سخنان محمود احمدي نژاد که نفس عضويت دائمي شوراي امنيـت سازمان ملل را مورد سؤال قرار ميدهد بايستي در اين چارچوب فهميد که ساختارهاي کنوني بين المللي، قدرت اقتصادي و سياسي کشورهائي نظير عربستان سعودي، عراق و ايران را که در نيم قرن گذشته رشد سرسام آور داشته اند بيان نميکنند، و نزديکي دولت هاي موجود عربي با آمريکا هم ابداً تضمين به چالش کشيده نشدن تقسيم کنوني جهان نبوده بلکه به اين معني است که اين دولتها در خطر سقوط توسط نيروهائيي در کشورهاي خود هستند که تقسيم جهان بعد از جنگ دوم جهاني و ترميمات آن با کشورهاي کمونيستي و وارثان آن را قبول ندارند، و مهمترين اين گروه هم يکي کشورهائي هستند که زير چتر کشورهاي اسلامي جمع هستند و دوم هم گروه کشورهاي امريکاي لاتين ميباشند. بنظر من در چنين شرايطي اگر تغيير جدي در ساختارهاي تقسيم قدرت اقتصادي و سياسي در جهان نظير ساختار سازمان ملل صورت نگيرد، خطر جنگ سوم جهاني افزايش مييابد.
درست است که مثلاً آمريکا مخارج اصلي سازمان ملل را ميدهد و بسياري از مدعيان کرسي هاي سازمان ملل عملاً هيچيک از چنين وظائفي را تقبل نميکنند و فقط از حقوق بيشتر حرف ميزنند و نه از مسؤليت، ولي بحث درباره شعاري بودن چاوز يا و رئيس دولتي ديگر نيست بلکه بحث اصلي به خود جرئت دادن براي تغيير ساختارهاي اين سازمان است. بهتر است زحمت متحول کردن سازمان ملل را بخود داد تا آنکه به عقوبت جنگ در جهان گرفتار بيائيم. اسلامگرايان با گذاشتن نوک تيز حمله خود به تقسيم کنوني جهان و کوشش براي متحد کردن مخالفان براي برهم زدن تقسيمي که بعد از جنگ جهاني دوم بوجود آمده است، دنيا را به مخاطره انداخته اند. راه حل اين چالش نظامي نيست و ديپلماتيک است ولي اگر علت که خود تقسيمات کهنه شده ارثيه جنگ دوم جهاني است از بين نرود، در عمل دنيا مجبور به مقابله نظامي با اين معضل خواهد شد که بيش از مقاومت در برابر حمله هيتلر براي پيروزمندان جنگ اول مهلک خواهد بود و محدود به حملات چند تروريست در اين طرف و آنطرف دنيا نخواهد بود. ساختن دنياي فراسوي جنگ [http://www.ghandchi.com/357-BeyondWar.htm] نيازمند کوشش فعال براي تغيير در ساختارهاي بين المللي موجود و ايجاد نهادهاي نوين مؤثر در جهان است و نه ناديده گرفتن اين مسأله واقعي مربوط به انصاف و عدالت در تقسيم قدرت اقتصادي و سياسي در دنياي کنوني. همانطور که در نوشتار اسلام و گلوباليسم [http://www.ghandchi.com/437-Geography.htm] نوشتم اسلامگرائي بخاطر واپسگرائي ايدئولوژيک خود با گلوباليسم در ستيز است وليکن عدم توجه به اصلاح تقسيم بندي کهنه شده جهان براحتي ميتـواند از اين نيروي واپسگرا رهبر يک جنگ تمام عيار جهاني بوجود آورد که رهبري خواست براي تقسيم مجدد جهان را به دست بگيرد. نفي واقعيت بي عدالتي در جهان و جنگ راه مبارزه با اسلامگرائي نيست بلکه کوشش براي مقابله با اين بي عدالتي ها با ديدگاهي آينده نگر[ http://www.ghandchi.com/401-FuturistVision.htm] است که ميـتواند آلترناتيوي مثبت در برابر ناکجا آباد اسلامگرائي شود.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
8 ارديبهشت 1386
April 28, 2007
متن مقاله به زبان انگليسي:
http://www.ghandchi.com/472-ww3Eng.htm
مطالب مرتبط:
http://www.ghandchi.com/437-Geography.htm
http://www.ghandchi.com/index-Page19.html
Islamism Wants to Lead Redivision of the World
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/472-ww3-plus.htm
If the goal of First World War was targeting re-division of the world after over a century of serious changes in the reality of distribution of actual economic and political power of various countries in the world, including developments ranging from the expansion of British and French colonialism and the fall of Spanish and Portuguese colonialism to the rise of Russia and Germany in Europe, Versailles Treaty had also become the final document of this new division of the world being arrived at by war and not through negotiations and diplomacy. Following WWI the rapid growth of the United States on one side and the revival of the defeated powers such as Russia and Germany brought the issue of re-dividing the world to the international discourse. In fact the strategic focus of Hitler from the beginning on rejecting the Versailles Treaty showed that re-division of the world was the issue that formed the worldwide unity against the victors of WWI. Also the diplomacy of Great Britain and France was focused on appeasing Hitler and not on resolving the demands for re-division of the world through diplomacy. And this was the reason that finally Second World War occurred and the strange historical event was that the allies of UK and France became two countries namely the US and Russia which were both claimants for re-division of the world at that time because the power of UK and France had fallen between the two world wars whereas the United States and the Communist World with the leadership of Russia had soared during that period. But to confront Germany which wanted to re-divide the world with Russia and the US, by first swallowing Great Britain and France, no other choice was left for UK and France other than to extend their hand to US and Russia for alliance and this is how the allies were formed in WWII confronting the axis of that period and the world was re-division of the world was again achieved by military force.
After WWII and the passing of areas of British influence to the US while US guaranteeing the British interests, it was clear that the new division of the world between the victors could not be acceptable by the Communist World despite Soviet’s taking over half of Europe and in countries like Iran these conflicts between the victors of WWII continued for many years after the end of the war. Of course, the great schism between China and Russia helped that this discontent of the Communist world during the Cold War did not end in an all-out war and one should definitely acknowledge that United Nations played an important role to prevent the flames of another world war to rise. And the fact that China later joined Security Council was not only the expression that division of the world after the WWII was being challenged by the new economic and political developments of the Communist countries but also was the expression of the fact that the needed adjustment was achieved through diplomacy. Of course prior to it, the coming to power of Khrushchev in Russia and finally later on the growth of pro-democracy movement and its victory in the Eastern Bloc prevented another world war catastrophe to happen following the challenges of the new communist states towards the division of the world that had happened in the aftermath of WWII by the victors.
As I have noted in the past, the Nation States and Global Lineups [http://www.ghandchi.com/326-GlobalLineupsEng.htm[ in the global of the last quarter century have made drastic changes. In my opinion, besides the countries I already mentioned there are other groups of countries in the world that have had tremendous changes in their economic and political power since WWII and the Islamist movement by challenging the post WWII division of the world is trying to achieve the leadership of this discontent. I believe the statements of Mahmoud Ahmadinejad questioning the structure of permanent membershi of UN Security Council must be understood in this framework that the current international structures, do not reflect the economic and political power of countries like Saudi Arabia, Iraq, and Iran which have had tremendous growth in the last half century, and the closeness of existing Arab states with the US does not guarantee that the current division of power will not be challenged, rather it means that these governments themselves are in danger of falling by forces from within their own countries, forces that do not accept the post-WWII divisions of the world and all its amendments by Communist countries and their inheritors, and the most important ones among these countries are the group of countries that are gathered under the umbrella of Islamic countries and the second group are the Latin American countries. In my opinion in this situation if a major change in the structures of division of economic and political power in the world such as the structure of United Nations does not happen, the danger of a third world war will be increased.
It is true that a country like the United States pays the main expenses of UN and many of the claimants of seats in the UN in practice do not take such duties and only talk of rights and not of responsibilities, but the issue is not whether Chavez or another head of state is throwing slogans but the issue is to have the courage to change the current structures of this organization. It is better to take the pain of changing UN than to be trapped in the pain of a world war. Islamists by spearheading their attack towards the current division of the world and their efforts to unite the opponents of the post-WWII division, are endangering the world. The solution is not a military challenge and is a diplomatic one but if the cause which is the outmoded distribution of power inherited from WWII is not removed, in practice the world will move towards a military confrontation for this issue which will be more catastrophic than the resistance to Hitler’s attack on the victors of WWI and will not be limited to a few terrorist attacks here and there around the world. To build a world Beyond War [http://www.ghandchi.com/357-BeyondWarEng.htm] requires active efforts to reform the existing international structures and to form new effective institutions in the world and not to ignore this real issue which is related to fairness and justice in the division of economic and political power in today’s world. As I have noted in Islam and Globalization [http://www.ghandchi.com/437-GeographyEng.htm], Islamism because of its ideological retrogression is at war with globalization but lack of attention to reforming the obsolete division of the world can easily make this retrogressive force the leader of an all-out world war to lead the re-division of the world. Denial of this reality of injustice in the world and making war is not the way to confront Islamism but efforts to confront the injustices with a Futurist Vision [http://www.ghandchi.com/401-FuturistVisionEng.htm] is what can become the positive alternative to the false utopia of Islamism.
Hoping for a Federal, Democratic, and Secular Futurist Republic in Iran,
Sam Ghandchi, Publisher/EditorIRANSCOPEhttp://www.iranscope.com/April 28, 2007
Text in Persian
http://www.ghandchi.com/472-ww3.htm
Related Articles:
http://www.ghandchi.com/437-GeographyEng.htm
http://www.ghandchi.com/index-Page19.html