از مهدی بازرگان تا مهدی کروبی
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/606-BazarganKarroubi.htm
همه کسانيکه سال 1360 را بخاطر می آورند دو موضوع را هيچگاه فراموش نميکنند يکی اشتباه مجاهدين در 25 خرداد 1360 يعنی 28 سال پيش بود. موضوعی که دوهفته بعد از تظاهرات 25 خرداد 1388 به تفصيل يادآوری کردم و چقدر خوشحالم که جنبش سبز توانسته است تا به امروز از تکرار آن اشتباهِ توسل به خشونت، پرهيز کند (1).
اما موضوع دومی که در همان سالهای اوائل انقلاب بالاخره اوج آن را ديديم حمله به نيروهای ليبرال از سوی رژيم بود که با جريان اشغال سفارت امريکا توسط دانشجويان خط امام، شروع شد؛ و با سقوط دولت بازرگان به اولين هدف خود رسيد. چرا ميگويم اولين هدف، به اين خاطر که حمله به نيروهای ليبرال در ايران هيچگاه پايان نيافته و در همه اين سالها با افت و خيز های مختلف، ادامه داشته است . اما آنزمان بود که در بحبوحه اعدام اعضاء مجاهدين، در عين حال آيت الله خمينی تهديد و ارعاب نيروهای ليبرال را هم سازمان داد و حتي به رييس جمهوری که با حمايت خود وی به قدرت رسيده بود، يعنی به آقای بنی صدر نيز اجازه نداد دوره خود را به پايان برساند، و وی برای حفظ جان مجبور شد از ايران فرار کند. آيـت الله منتظری نيز که آقای خمينی به جانشينی خود برگزيده بود به دليل همين گرايشات ليبرالی به دستور آقای خمينی معزول شد و خانه نشين گشت.
اما در همان اولين روزهای حمله به متحدين سابق خود که ديگر منافق ناميده ميشدند و به جوخه های اعدام ميرفتند، آيت الله خمينی همه گونه طرح های حذف را نه تنها نسبت به اعضای جبهه ملی که در دولت موقت آقای بازرگان هم شرکت داشتند اعمال کرد بلکه شخص مصدق را هم در گفتار عمومی با همه گونه توهين های شديد و فحش مورد حمله قرار داد آنهم فقط دوسال پس از پيروزی انقلابی که شرکت کنندگان در آن انقدر احترام برای مصدق قائل بودند که پای پياده يکماه پس از پيروزی انقلاب، بر مزار وی شتافته بودند. اينکه چگونه آقای خمينی توانست به اين راحتي دوسال بعد از انقلاب 57 شخصيت بزرگ ليبرال و مدرن ايران، مصدق را اينگونه مورد حمله قرار دهد نشان دهنده واپسگرايی اکثريت شرکت کننده در انقلاب بود. موضوعی که به تفصيل در کتاب ايران آينده نگر مورد بررسی قرار داده ام (2).
اما در آن روزها آنچه هنوز به ياد ماندنی است اولتيماتوم آيـت الله خمينی به مهدی بازرگان بود و اينکه مردم در پای راديوهای خود نشسته بودند و منتظر بودند ببينند بالاخره مهندس بازرگان چه موضعی خواهد گرفت. وقتی مهندس بازرگان بالاخره موضع خود را که تأييد رهبری آيت الله خمينی بود اعلام کرد، عمل وی فقط امضای منافق خواندن مجاهدين نبود. حرکت عليه مجاهدين بيشتر با کسب حمايت آنهايی که خود از مجاهدين خلق بودند بدست آمد يعنی با حمايـت آنها که خود را مجاهدين انقلاب اسلامي خواندند و يا امثال لطف الله ميثمي ها. درواقع خود دست بردن مجاهدين به اسلحه نيز در آن رابطه بی تأثير نبود. اما موضع آقای بازرگان در آن لحظه در واقع قبول نيروهای ليبرال مذهبی به پايان يافتن داشتن قدرت مؤثر در جمهوری اسلامی بود و از آن تاريخ به بعد نيروهای ليبرال فقط هر وقت نيازی به آنها بود در قدرت از آنها استفاده ميشد وگرنه اساساً در رقابت های هر سه قوه دولت حذف شده بودند. پس از آن تاريخ ديگر ليبرال مذهبی ها به عنوان يک اپوزيسيون تحمل شده بودند تا بخشی از قدرت. سرفرود آرودن آقای بازرگان در برابر اولتيماتوم خمينی نقطه پايانی بود بر قدرتی که بخشي از ليبرالهای ايران مدت کوتاهی بعد از انقلاب 57 کسب کردند و واقعاً بايد گفت که آنچه داشتند حکومتی بود موقت و ديگر نه رژيم انها را در رابطه با کسب قدرت جدی ميگرفت و نه مردم.
چرا امروز بعد از بيانات ديروز آقای کروبی مبنی بر اينکه محمود احمدی نژاد را رييس جمهور ميشناسد چون آيت الله خامنه ای تنفيذش کرده است، موقعيتی مشابه آن روز بازرگان در ايران می بينم؟
بنظر من اقای کروبی از انتخابات 22 خرداد تا کنون در پی به قدرت رساندن حزب اعتماد ملی بود اما با اين اظهارات خود نظير آقای بازرگان به عمر سياسی خود به شکلی که مطرح بود يعنی برای کسب قدرت، پايان داد. منظورم اين نيست که به کل عمر سياسی خود پايان داد. اقای کروبی نيز نظير آقای بازرگان تا زنده است اگر بخواهد در صحنه سياسی ايران اهميت خواهد داشت اما نه بعنوان کسی که بتواند قدرت را کسب کند يا حتی شريک مهمی در قدرت محسوب شود بلکه بعنوان اپوزيسيونی تحمل شده خواهد وبد که نه مردم و نه رژيم بعنوان آلترناتيو قدرت ديگر وی را جدی نخواهند گرفت. ممکن است پرسيده شود که سخنان آقای محمد خاتمی چند روز پيش از مهدی کروبی که هم خواستار برسميت شناختن دولت احمدی نژاد و هم قبول حکميت حجت الاسلام رفسنجانی توسط اصلاح طلبان بود زودتر از اقای کروبی مواضع مشابه بوده است. پاسخ من اين است که آقای خاتمی سالهاست که توسط نه رژيم و نه مردم بعنوان آلترناتيو قدرت نگريسته نميشود. آقای خاتمی همان زمانی هم که در قدرت بودند تصورشان از نقش خود بيشتر بعنوان يک اپوزيسيون تحمل شده بود تا کسی که واقعاً در قدرت است. در مورد دولت آقای خاتمی در گذشته مفصل بحث کرده ام و نياز به تکرار در اينجا نيست (3).
ممکن است سؤال شود که آيا رژيم امروز دارد در برابر جنبش سبز، عقب نشينی ميکند؟ اگر برخورد آيت الله خمينی به مهندس بازرگان و جبهه ملی را که بعنوان اپوزيسيون تحمل شده در سال 1360 تثبيت شد را عقب نشينی بشود ناميد، شايد اين هم عقب نشينی است. اما در واقع هدف اصلی خمينی خيلی روشن زدن نيروهای راديکالی بود که سالها در صفوف خود او برای استقرار جمهوری اسلامی کوشيده بودند و به همين علت هم آنها را منافق ناميد چون طرفداران خود آقای خمينی به امجاهدين بمثابه نيروئي خودی مينگريستند و اطشان ميخواست آن ديدگاه از مجاهدين را کاملاً نابود کنند و عبارت منافق بهترين انتخاب لغت از تاريخ اسلام برای بيان اين هدف بود. اما در همان حال نيز آيت الله خمينی ميخواست نيروهای معتدل تر را خنثی کند و اصل دليل استقبالش از شکل گيري سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و جريان ميثمی و نيز دليل برخوردش به بازرگان و جبهه ملی نيز همان بود و به اين شکل در صفوف آن اپوزيسيون درونی جمهوری اسلامی شکاف انداخت. البته همانطور که خاطر نشان کردم اشتباه مجاهدين در توسل به خشونت نيز به اين حرکت آيت الله خمينی دامن زد.
اما فراموش نکنيم که در آن سالهای اوائل انقلاب هنوز اسلامگرايی طرفداری زيادی در ميان مردم داشت و همه تکيه رژيم حتی در زمان اولين اعدام های اپوزيسيون در آنزمان بر سرنيزه نبود. در مقايسه امروز نيروهای مخالف اشتباه مجاهدين را تا کنون نکرده اند يعنی دست به اسلحه نبرده اند. همچنين اساساً اسلامگرايی در ايران طرفداری خود را از دست داده است و آنچه از نظر فکری هواداری بين مردم دارد نه اسلامگرايی، بلکه جدايی مذهب و دولت است و رژيم نيز تکيه اساسی اش بر سرنيزه است که حتي ساده ترين معترضان را در کهريزک مورد تجاوز نظاميان قرار داده است يعنی رفتاری که ديکتاتور ترين دولت هاي نظامی در تاريخ ايران، مرتکب نشده بودند.
در نتيجه اگرچه تاکتيک برخورد آقای خامنه ای به اپوزيسيون در امروز خيلی شبيهِ برخورد آقای خمينی به اپوزيسيون در سال 1360 است اما بايد از عبارات خود آيت الله خامنه ای بهره برم و بگويم که اين تاکتيک ايشان کاريکاتور برخورد آيت الله خمينی است. يعنی نه اقای خامنه ای، نه جمهوری اسلامی، و نه اسلامگرايی در موقعيت سال 1360 نيستند و نتيجه اين تاکتيک آقای خامنه ای نيز نه سقوط جنبش بلکه درجه دو شدن برخی رهبران جنبش به جايگاه مهندس بازرگان است و از سوی ديگر شاهد ارتقاء برخی ديگر از رهبران جنبش سبز خواهيم بود. بويژه آنهائي که خصلت سکولار جنبش سبز را بهتر درک کرده اند بيشتر و بيشتر رهبری جنبش سبز را در آينده، در دست خواهند گرفت.
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم بهمن ماه 1388
January 26, 2010
پانويس ها:
1. http://www.ghandchi.com/571-TekrareEshtebah.htm
2. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
3. http://www.ghandchi.com/411-FuturistRepublic.htm
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/606-BazarganKarroubi.htm
همه کسانيکه سال 1360 را بخاطر می آورند دو موضوع را هيچگاه فراموش نميکنند يکی اشتباه مجاهدين در 25 خرداد 1360 يعنی 28 سال پيش بود. موضوعی که دوهفته بعد از تظاهرات 25 خرداد 1388 به تفصيل يادآوری کردم و چقدر خوشحالم که جنبش سبز توانسته است تا به امروز از تکرار آن اشتباهِ توسل به خشونت، پرهيز کند (1).
اما موضوع دومی که در همان سالهای اوائل انقلاب بالاخره اوج آن را ديديم حمله به نيروهای ليبرال از سوی رژيم بود که با جريان اشغال سفارت امريکا توسط دانشجويان خط امام، شروع شد؛ و با سقوط دولت بازرگان به اولين هدف خود رسيد. چرا ميگويم اولين هدف، به اين خاطر که حمله به نيروهای ليبرال در ايران هيچگاه پايان نيافته و در همه اين سالها با افت و خيز های مختلف، ادامه داشته است . اما آنزمان بود که در بحبوحه اعدام اعضاء مجاهدين، در عين حال آيت الله خمينی تهديد و ارعاب نيروهای ليبرال را هم سازمان داد و حتي به رييس جمهوری که با حمايت خود وی به قدرت رسيده بود، يعنی به آقای بنی صدر نيز اجازه نداد دوره خود را به پايان برساند، و وی برای حفظ جان مجبور شد از ايران فرار کند. آيـت الله منتظری نيز که آقای خمينی به جانشينی خود برگزيده بود به دليل همين گرايشات ليبرالی به دستور آقای خمينی معزول شد و خانه نشين گشت.
اما در همان اولين روزهای حمله به متحدين سابق خود که ديگر منافق ناميده ميشدند و به جوخه های اعدام ميرفتند، آيت الله خمينی همه گونه طرح های حذف را نه تنها نسبت به اعضای جبهه ملی که در دولت موقت آقای بازرگان هم شرکت داشتند اعمال کرد بلکه شخص مصدق را هم در گفتار عمومی با همه گونه توهين های شديد و فحش مورد حمله قرار داد آنهم فقط دوسال پس از پيروزی انقلابی که شرکت کنندگان در آن انقدر احترام برای مصدق قائل بودند که پای پياده يکماه پس از پيروزی انقلاب، بر مزار وی شتافته بودند. اينکه چگونه آقای خمينی توانست به اين راحتي دوسال بعد از انقلاب 57 شخصيت بزرگ ليبرال و مدرن ايران، مصدق را اينگونه مورد حمله قرار دهد نشان دهنده واپسگرايی اکثريت شرکت کننده در انقلاب بود. موضوعی که به تفصيل در کتاب ايران آينده نگر مورد بررسی قرار داده ام (2).
اما در آن روزها آنچه هنوز به ياد ماندنی است اولتيماتوم آيـت الله خمينی به مهدی بازرگان بود و اينکه مردم در پای راديوهای خود نشسته بودند و منتظر بودند ببينند بالاخره مهندس بازرگان چه موضعی خواهد گرفت. وقتی مهندس بازرگان بالاخره موضع خود را که تأييد رهبری آيت الله خمينی بود اعلام کرد، عمل وی فقط امضای منافق خواندن مجاهدين نبود. حرکت عليه مجاهدين بيشتر با کسب حمايت آنهايی که خود از مجاهدين خلق بودند بدست آمد يعنی با حمايـت آنها که خود را مجاهدين انقلاب اسلامي خواندند و يا امثال لطف الله ميثمي ها. درواقع خود دست بردن مجاهدين به اسلحه نيز در آن رابطه بی تأثير نبود. اما موضع آقای بازرگان در آن لحظه در واقع قبول نيروهای ليبرال مذهبی به پايان يافتن داشتن قدرت مؤثر در جمهوری اسلامی بود و از آن تاريخ به بعد نيروهای ليبرال فقط هر وقت نيازی به آنها بود در قدرت از آنها استفاده ميشد وگرنه اساساً در رقابت های هر سه قوه دولت حذف شده بودند. پس از آن تاريخ ديگر ليبرال مذهبی ها به عنوان يک اپوزيسيون تحمل شده بودند تا بخشی از قدرت. سرفرود آرودن آقای بازرگان در برابر اولتيماتوم خمينی نقطه پايانی بود بر قدرتی که بخشي از ليبرالهای ايران مدت کوتاهی بعد از انقلاب 57 کسب کردند و واقعاً بايد گفت که آنچه داشتند حکومتی بود موقت و ديگر نه رژيم انها را در رابطه با کسب قدرت جدی ميگرفت و نه مردم.
چرا امروز بعد از بيانات ديروز آقای کروبی مبنی بر اينکه محمود احمدی نژاد را رييس جمهور ميشناسد چون آيت الله خامنه ای تنفيذش کرده است، موقعيتی مشابه آن روز بازرگان در ايران می بينم؟
بنظر من اقای کروبی از انتخابات 22 خرداد تا کنون در پی به قدرت رساندن حزب اعتماد ملی بود اما با اين اظهارات خود نظير آقای بازرگان به عمر سياسی خود به شکلی که مطرح بود يعنی برای کسب قدرت، پايان داد. منظورم اين نيست که به کل عمر سياسی خود پايان داد. اقای کروبی نيز نظير آقای بازرگان تا زنده است اگر بخواهد در صحنه سياسی ايران اهميت خواهد داشت اما نه بعنوان کسی که بتواند قدرت را کسب کند يا حتی شريک مهمی در قدرت محسوب شود بلکه بعنوان اپوزيسيونی تحمل شده خواهد وبد که نه مردم و نه رژيم بعنوان آلترناتيو قدرت ديگر وی را جدی نخواهند گرفت. ممکن است پرسيده شود که سخنان آقای محمد خاتمی چند روز پيش از مهدی کروبی که هم خواستار برسميت شناختن دولت احمدی نژاد و هم قبول حکميت حجت الاسلام رفسنجانی توسط اصلاح طلبان بود زودتر از اقای کروبی مواضع مشابه بوده است. پاسخ من اين است که آقای خاتمی سالهاست که توسط نه رژيم و نه مردم بعنوان آلترناتيو قدرت نگريسته نميشود. آقای خاتمی همان زمانی هم که در قدرت بودند تصورشان از نقش خود بيشتر بعنوان يک اپوزيسيون تحمل شده بود تا کسی که واقعاً در قدرت است. در مورد دولت آقای خاتمی در گذشته مفصل بحث کرده ام و نياز به تکرار در اينجا نيست (3).
ممکن است سؤال شود که آيا رژيم امروز دارد در برابر جنبش سبز، عقب نشينی ميکند؟ اگر برخورد آيت الله خمينی به مهندس بازرگان و جبهه ملی را که بعنوان اپوزيسيون تحمل شده در سال 1360 تثبيت شد را عقب نشينی بشود ناميد، شايد اين هم عقب نشينی است. اما در واقع هدف اصلی خمينی خيلی روشن زدن نيروهای راديکالی بود که سالها در صفوف خود او برای استقرار جمهوری اسلامی کوشيده بودند و به همين علت هم آنها را منافق ناميد چون طرفداران خود آقای خمينی به امجاهدين بمثابه نيروئي خودی مينگريستند و اطشان ميخواست آن ديدگاه از مجاهدين را کاملاً نابود کنند و عبارت منافق بهترين انتخاب لغت از تاريخ اسلام برای بيان اين هدف بود. اما در همان حال نيز آيت الله خمينی ميخواست نيروهای معتدل تر را خنثی کند و اصل دليل استقبالش از شکل گيري سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و جريان ميثمی و نيز دليل برخوردش به بازرگان و جبهه ملی نيز همان بود و به اين شکل در صفوف آن اپوزيسيون درونی جمهوری اسلامی شکاف انداخت. البته همانطور که خاطر نشان کردم اشتباه مجاهدين در توسل به خشونت نيز به اين حرکت آيت الله خمينی دامن زد.
اما فراموش نکنيم که در آن سالهای اوائل انقلاب هنوز اسلامگرايی طرفداری زيادی در ميان مردم داشت و همه تکيه رژيم حتی در زمان اولين اعدام های اپوزيسيون در آنزمان بر سرنيزه نبود. در مقايسه امروز نيروهای مخالف اشتباه مجاهدين را تا کنون نکرده اند يعنی دست به اسلحه نبرده اند. همچنين اساساً اسلامگرايی در ايران طرفداری خود را از دست داده است و آنچه از نظر فکری هواداری بين مردم دارد نه اسلامگرايی، بلکه جدايی مذهب و دولت است و رژيم نيز تکيه اساسی اش بر سرنيزه است که حتي ساده ترين معترضان را در کهريزک مورد تجاوز نظاميان قرار داده است يعنی رفتاری که ديکتاتور ترين دولت هاي نظامی در تاريخ ايران، مرتکب نشده بودند.
در نتيجه اگرچه تاکتيک برخورد آقای خامنه ای به اپوزيسيون در امروز خيلی شبيهِ برخورد آقای خمينی به اپوزيسيون در سال 1360 است اما بايد از عبارات خود آيت الله خامنه ای بهره برم و بگويم که اين تاکتيک ايشان کاريکاتور برخورد آيت الله خمينی است. يعنی نه اقای خامنه ای، نه جمهوری اسلامی، و نه اسلامگرايی در موقعيت سال 1360 نيستند و نتيجه اين تاکتيک آقای خامنه ای نيز نه سقوط جنبش بلکه درجه دو شدن برخی رهبران جنبش به جايگاه مهندس بازرگان است و از سوی ديگر شاهد ارتقاء برخی ديگر از رهبران جنبش سبز خواهيم بود. بويژه آنهائي که خصلت سکولار جنبش سبز را بهتر درک کرده اند بيشتر و بيشتر رهبری جنبش سبز را در آينده، در دست خواهند گرفت.
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم بهمن ماه 1388
January 26, 2010
پانويس ها:
1. http://www.ghandchi.com/571-TekrareEshtebah.htm
2. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
3. http://www.ghandchi.com/411-FuturistRepublic.htm