پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۹

درس مهم جنبش اخير خاورميانه برای گروه های اتنيک در ايران

درس مهم جنبش اخير خاورميانه برای گروه های اتنيک در ايران
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/655-MiddleEast.htm

پنج سال پيش تجربه های جنبش جوانان در ليبی و مصر آنچه امروز می بينيم را نويد می داد:

http://www.ghandchi.com/432-javananayandehnegar.htm

جنبش های اخير خاورميانه که تا کنون رژيم های تونس و مصر را به زير کشيده اند اهميت تکنولوژی های جديد نظير فيس بوک را به مرکز توجه تحليلگران کشيده اند. در اينجا به موضوع اينترنت و تکنولوژی ها و رابطه آنها با شکل تشکيلات های سياسی در تحولات برخورد نخواهد شد. شايد اگر فرصتی دست دهد در روزهای آينده به آن پرداخته شود؛ گرچه در هفته های اخير هم به فارسی و هم به زبان های ديگر در مورد اهميت تکنولوژی های جديد در تحولات اخير خاورميانه بسياری از صاحب نظران بحث کرده اند و جالب است که يکی از شرکت کنندگان در انقلاب مصر نام نوزاد خود را چند روز پيش فيس بوک گذاشت. به هرحال عرصه سايبر موضوع اين نوشتار نيست.

اما درس مهم جنبش اخير خاورميانه درست آنچيزی است که در اين جنبش ها غايب است و آنهم پان عربيسم است.

شگفت آور است که در مصر، مهد تولد پان عربيسم، انقلاب شد و کسی از پان عربيسم حرفی نزد. نه تنها در سالهای 1330 در دوران جمال عبدالناصر و بستن کانال سوئز جنبش پان عربيستی در کشورهای عربی غوغا می کرد بلکه حتی بيش از يک ربع قرن بعد، يعنی يک سال بعد از انقلاب ايران در 1358، وقتی سرهنگ قذافی می خواست با ظاهر مترقی در جهان عرب قد علم کند، با ايده اتحاد مصرو سوريه و ليبی، خواستار فدراسيون جمهوری های عربی شد.

در همه کشورهای عربی برای بيش از نيم قرن انديشه پان عربيسم يکی از مهمترين جريانات فکری در همه جنبش ها، چه انقلابی چه اصلاح طلبانه، بسيار پررنگ بود. اما در تحولات کنونی خاورميانه خبری از اين ديدگاه اتنيکی نيست. اين موضوع را نه تنها گروه های اتنيکی کرد و ترک و بلوچ ايران خوب است مورد توجه قرار دهند بلکه همچنين جريانات پان ايرانيستی در نقاط مرکزی ايران شايسته است که مدنظر قرار دهند. آنچه جنبش های اخير در کشورهای عربی نشان می دهد تأکيد همه آنها بر روی دموکراتيزه کردن دولت در همانجايی است که در آن زندگی می کنند بجای آنکه توجه خود را به اتحادهای اتنيکی از جمله پان عربيستی يا تجزيه های اتنيکی، معطوف کنند.

اگر همين درس را بخواهيم برای جنبش سبز ايران در يکسال و نيم گذشته مدنظر قرار دهيم بايستی گفت که بويژه در مناطقی نظير کردستان، آذربايجان، و بلوچستان توجه و تمرکز بر روی جنبش دموکراسی خواهی نبوده و با تأکيد گروه های سياسی آن مناطق بر مسائل اتنيکی اين مناطق نتوانستند آنگونه که شايسته است با جنبش دموکراسی خواهی که در بقيه نقاط ايران جريان داشت، همراهی کنند. همچنين تأکيد بسياری از گروه های سياسی سکولار در نقاط مرکزی ايران بر يک سری شعارهای پان ايرانيستی باعث شد که اين نيروها نيز نتوانند همکاری گروه های اتنيکی ايران را در حرکت همه ايران بسوی خواستهای دموکراسی طلبی، هماهنگ کنند، و به اين طريق جنبش در هر دو سو لطمه خورد. برخی نيروها نظير کومله مهتدی از استثنائات بودند که بسيار از نزديک با جنبش سبز در نقاط مرکزی ايران همکاری کردند وگرنه کلاً همکاری های گروه های اتنيکی با چه بخش های سکولار و چه مذهبی جنبش سبز، قوی نبود.

اگر همين امروز به ليبی نگاه کنيم برخی مناطق در شرق آنکشور که توانسته اند خود را بخشاً از زير قدرت مرکزی رها کنند تأکيدشان نه بر خواستهای قومی و منطقه ای بلکه دقيقاً برروی دموکراسی خواهی است. اميدوارم اين روند در آن مناطق ليبی ادامه پيدا کند چرا که به اين صورت قوی تر بودن جنبش در يک منطقه کمک به مناطق ديگر خواهد بود و نه آنکه خود حرکت آنها باعث درگيری بين مناطق در مورد يکپارچگی ملی کشور شود و دولت ديکتاتور سود آنرا ببرد. در واقع از روز اول قيام مردم ليبی، پسر معمر قذافی سعی کرد اين تلقين را ايجاد کند که دموکراسی در ليبی يعنی تکه پاره شدن آن کشور، تا به اين طريق بتواند ادامه يافتن دوران رياست جمهوری 42 ساله پدرش را تضمين کند.

البته به غير از موضوع تأکيد گروه های اتنيکی بر دموکراسی خواهی، درس ديگری نيز در اين جنبش های اخير خاورميانه جالب توجه است و آنهم کاری است که جنبش زنان در تونس کرد. درست چند روز بعد از پيروزی انقلاب در تونس، نظير ايران در اولين روزهای بعد از انقلاب 57، متعصبان مذهبی به خانه های فساد در پايتخت تونس هجوم بردند. اما زنان تونس همانموقع بزرگترين راه پيمايی خود را بعد از خروج بن علی به راه انداختند و خواستی که مطرح کردند سياست ورزی سکولار و تأکيد بر جدايی مذهب و دولت بود. يعنی دوباره تکيه بر خواستهای دموکراسی خواهی. اين تجربه نيز می تواند برای ايران مفيد باشد که گروه های اتنيکی و جنسيتی در مواقع معين تحول کشور دقيقاً خواستهای جنبش دموکراسی خواهی نظير جدئی مذهب و دولت را بعنوان راه حل دستيابی به خواستهای خود در کانون توجه قرار دهند.

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
پنجم اسفندماه 1389
February 24, 2011


چهارشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۹

ژنرال لاريجانی حکم اعدام "عوامل فتنه گر" را صادر کرد

ژنرال لاريجانی حکم اعدام "عوامل فتنه گر" را صادر کرد
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/654-Larijani.htm

لطفاً دقت کنيد ژنرال لاريجانی را با آيت الله صادق لاريجانی، رييس قوه قضاييه جمهوری اسلامی، اشتباه نگيريد. مقام اول قوه قضاييه يک ماه و نيم پيش در پاسخ به حسين قديانی در مورد دليل عدم محاکمه به اصطلاح "سران فتنه" به روشنی اظهار داشتند که "سرباز" آيـت الله خامنه ای و مجری اوامر وی هستند. در نتيجه ايشان هيچ شبهه ای برای کسی ايجاد نکرده اند که ژنرال تلقی شوند (1).

همچنين ژنرال لاريجانی را با محمد جواد لاريجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضايیه، اشتباه نکنيد. محمد جواد لاريجانی همين يکی دو هفته اخير و پيش از تظاهرات 25 بهمن، البته از زبان ديگران، گفتند که بهتر بود در ماجرای انتخابات 1388 آيت الله خامنه ای موضعی پدرانه می گرفتند و نه آنکه بعنوان حامی محمود احمدی نژاد در آن ماجرا وارد عمل شوند. در نتيجه ايشان اقلاً در اين سطح حق اظهارنظر برای خود قائل هستند و در يک مجلس فرمايشی چه بعنوان رييس چه نماينده ممکن است نتوانند که اوامر آيـت الله خامنه ای را بدون چون و چرا اجرا کنند و ممکن است فکر کنند، استغفرالله، در آن مجلس نماينده مردم هستند و نه نماينده آيـت الله خامنه ای، و مطمئناً فرماندهی مقابله با "سران فتنه" که نياز به سمت گيری را در اين اختلاف دارد، از عهده ايشان بر نمی آيد، هرچند بارها بنا بر مقتضيات روز آقايان موسوی و کروبی و خاتمی را منافق خوانده اند.

اما درست حدس زديد ژنرال لاريجانی همان علی لاريجانی است که معروف خاص و عام است و فرماندهی قشون حدود دويست نماينده اصولگرای مجلس را در دست دارد که به لطف حمايـت روحانيت دولتی کرسی های خود را کسب کرده اند و قرار نيست نماينده مردم باشند. اما اين رييس مجلس در ايران کاری کرده است که در تاريخ بايستی ثبت شود و شايد بعد ها ويديو زير نظير تصوير نمايندگان مجلس اول مشروطه، البته به دليلی متضاد، هيچگاه از خاطره ها محو نشود. ديگر بيشتر توضيح ندهم لطفاً به ويديو زير نگاه کنيد و خود قضاوت کنيد که نه تنها در ايران بلکه برای همه جهان اين مجلس و رييس آن تعريف تازه ای از قوه مقننه خلق کرده اند که بايد در همه دائره المعارف های جهان ثبت شود:

http://www.youtube.com/watch?v=zZYz6vdDZRo

قتل دو معترض در حمله نيروهای امنيتی رژيم به تظاهرات مسالمت آميز 25 بهمن در ميان تراژدی های ديگری که رژيم جمهوری اسلامی خلق کرده است قطره ای در درياست اما کمدی بالا در رابطه با قانون و قانونگذاری در جهان شايسته جايزه ای ويژه است.

ژنرال لاريجانی همچنين در اين ويديو طبق معمول همه مبارزات ضد ديکتاتوری در ايران را به آمريکا نسبت ميدهد. در واقع ايشان با اين کارهای خود از آمريکا مدينه فاضله ای می سازد که حتی رييس جمهور آمريکا نيز به آن اعتقادی ندارد. پرزيدنت اوباما در ابتدای دوره خود برای اعتراض به رفتار پليس در دانشگاه هاروارد در محل خانه يک پرفسور سياه پوست حتی موقعيت خود را آنهم در آغاز کار، به خطر انداخت. همه تبعيديان ايرانی هم که با هزاران سختی از آمريکا و اروپا و نقاط ديگر جهان به ياری هموطنان خود در 25 بهمن شتافتند نه عامل کسی هستند و نه جنگ طلبند و اعتقادی هم به وجود مدينه فاضله در هيچ نقطه دنيا از جمله آمريکا، ندارند. دوران کتمان کردن ديکتاتوری تحت عنوان مبارزه با استعمار و امپرياليسم سالهاست که سپری شده است و مردم خاورميانه ديگر مبارزه با استعمار و دخالت خارجی را از طريق فعاليت برای دموکراسی خواهی دنبال می کنند. اين سخنرانی های ژنرال لاريجانی ديگر آنقدر مسخره است که حتی آقايان موسوی و کروبی نيز زحمت پاسخ به آن را بخود ندادند. همانطور که پيشتر نوشتم آدم نميداند به اين احکام صادره توسط مقامات جمهوری اسلامی بخندد يا گريه کند (2).

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و هفتم بهمن ماه 1389
February 16, 2011

پانويس ها:

1. http://www.ghandchi.com/647-StateClergy.htm
2. http://www.ghandchi.com/640-TabarzadiVerdict.htm

دوشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۹

نوع متفاوت بشر مورد نياز است

نوع متفاوت بشر مورد نياز است

سام قندچی
http://www.ghandchi.com/653-HumanVariant.htm

متن انگليسی English Version

http://www.ghandchi.com/653-HumanVariantEng.htm

در جامعه صنعتی سه قرن گذشته نظريه پردازان دو سيستم سرمايه داری و سوسياليسم توجه خود را به اقتصاد، معطوف کردند. آدام اسميت اقتصاددان مکتب سرمايه داری و کارل مارکس اقتصاددان مکتب سوسياليسم بود. آينده نگر های مدرن نظير آسيپ فلختايم(1) و برتراند دو ژوونل(2) پس از جنگ جهانی دوم هنگاميکه به اين نتيجه رسيدند که نه سرمايه داری و نه سوسياليسم هيچيک قادر به ارائه چارچوبی نيستند که معضل آزادی و عدالت اقتصادی را حل کند توجه خود را به گام نهادن فراسوی خود جامعه صنعتی معطوف کردند؛ با اينهمه، آنان نيز توجه خود را بر *اقتصاد* متمرکز کردند. و در پی اولين آينده نگرهای اواسط قرن بيستم، دانيل بل، تئوريسيون برجسته جامعه اطلاعاتی در کتاب "طلوع جامعه مابعد صنعتی" کماکان توجه خود را بر روی اقتصاد متمرکز کرد

تا بحدی که اثر خود را جلد دنباله "کاپيتال" مارکس، محسوب می کرد. همچنين متفکران آينده نگر نظير فريدون اسفندياری(3) (اف. ام.- 2030) که در مورد مهندسی انسان بحث می کرد همچنان به تغييرات مورد نظر بمثابه عوامل درازمدتی که توسعه اجتماعی را در خود ميسازند، می نگريست و تحول گلوبال برای او همچنان توسعه جامعه اطلاعاتی، محسوب می شد.

ری کورزويل وقوع خيلی نزديک تغييرات عمده ای را در فيزيک و انديشه بشر در کتاب "نقطه انفصالی نزديک است"(4) نشان داده است. کورزويل پيش بينی می کند نقطه انفصالی حوالی سال 2045 خواهد بود. خود نيز در سال 1985، وقوع بسيار نزديک ابزار هوشمند را بعنوان شالوده توليد هم در ارتباط با آنچه ابزارها تاکنون بوده اند و هم در ارتباط با انسان بعنوان ابزار، بررسی کردم(5). اما امروز، در پرتو آثار کورزويل که چشم های ما را به ابعاد ديگر اين بحث گشوده است می بينم که انسان تا آنجا که مربوط به نيازهايش می شود، بايستی که به نوع متفاوتی بدل شود تا که بتواند عدالت و آزادی را در زندگی خود شکل دهد.

جالب توجه است که همه آينده نگرهای پيش از کورزويل، نظير فريدون اسفندياری، توجه خود را بر تئوری اقتصادی متمرکز کرده بودند در صورتيکه وی هدف خود را نه تنها قريب الوقوع بودن نقطه انفصالی قرار داده است بلکه عملاً نيز تلاش کرده است نقش عمده ای در چگونگی وقوع اين تحول ايفا کند. گرچه ری کورزويل نميگويد که خود عاملی برای جهش ژنی پيش رو بسوی يک نوع جديد بشر است اما چنين نتيجه گيری از آثار وی غيرقابل اجتناب بنظر می رسد که او چنين تحولی را قريب الوقوع بداند.

در طبيعت تاکنون همه جهش های ژنی در واقع حاصل اشتباهات در سطح ژنی بوده اند و جهنده های زيست پذير، چه پيشينيان آنها محو شده باشند چه به موازات آنها به حيات خود ادامه داده باشند، باقی مانده اند(6). در گذشته، انسانها انواع تازه را بطور مصنوعی بوجود آورده اند، نظير پيوند درختان يا پرورش انواع جديد سگ، که اساساً تا آنجا که به نيازهايشان مربوط ميشد تفاوت چندانی با هم نداشتند، اما در عوض تفاوت هايشان در خصيصه هايی نظير رنگ مو يا تفاوت هاي ويژگی های چهره بود. اما امروز ما شاهد تغييرات ژنی از طريق ژن تراپی و تکنيک ديگری موسوم به "ميوتاژنسيس هدايت شونده*" هستيم تا که بشر تفاوت يافته ای را که بشکل عمده از انواع موجود متفاوت است، بوجود آوريم. با بهره گيری از اينگونه روش ها، نوع متفاوت انسان بايد از نظر *نيازهای اصلی* خود از پيشينيان خود متفاوت باشد آنهم دقيقاً به دليل فاکتور اقتصادی در واقعيت گلوبال، آنچه که کمتر از سوی همه آنهايی که تغيير تکاملی را به درستی در افق زندگی بشر می بينند، مورد بحث قرار می گيرد.

همه توجه متفکران اقتصادی، اجتماعی، و سياسی در جامعه صنعتی، و حتی پيش از آن، در ميان متفکرين عهد باستان، به موضوع نيازهای اصلی بشر، معطوف بوده است. به عبارت ديگر، غذا، پوشاک، و مسکن برای هر نگرش اجتماعی يا سياسی موضوعی اصلی است چرا که هر مدل اجتماعی سياسی بايستی نشان دهد که نيازهای اوليه بشر را در سيستم پيشنهادی خود، چگونه برآورده می کند. اين عامل حتی در قلب سيستمی نظير برده داری قابل مشاهده بود چون لازم بود برده داران بتوانند حداقل توان برآوردن نيازهای اوليه بيش از خود را در اختيار داشته باشند تا بتوانند که برده ای را صاحب باشند. حال اگر معضل نيازهای افزايش يابنده جمعيت بشر مشخص بتواند با نوع متفاوتی از انسان که نيازهايش تغييريافته است مطرح گردد، بجای آنکه تلاش شود واقعيت اجتماعی اقتصادی برای نيازهای موجود تغيير کند، آنگونه که در 10000 سال گذشته مرسوم بوده است، در عمل، ما معضل اقتصادی را بدون آنکه مدل تازه اقتصادی ارائه کنيم، حل کرده ايم. به عبارت ديگر، بجای آنکه توجه خود را به تصوير کشيدن يک مدل اقتصادی که قادر باشد عدالت اجتماعی را برای همه بشريت آنگونه که هست متمرکز کنيم، توجه خود را به تصوير کشيدن نوع متفاوتی از انسان که نيازهايش با وضع کنونی تکنولوژی و منابع طبيعی در جهان، قابل برآوردن باشد، متمرکز خواهيم کرد.

اين پيشنهاد تمرينی در داستانهای تخيلی نيست بلکه آينده نگری واقعی در عصر ما ست. آنچه از آينده نگری مدرن اواسط قرن بيستم باقی مانده است چيزی نيست بيش از علم پيش بينی (فورکستينگ) آناليتيک، و بسختی می توان عامل مبتکرانه ای در آن ديد. به همين دليل نيز آلوين تافلر خود به آن نقطه رسيده است که در راستای بينش خود از اقتصاد آمريکا و تغيير اجتماعی از نوت گينگريچ حمايت می کند(7) چرا که واضح بگويم، پيش بينی در مورد جامعه اطلاعاتی بسختی قادر است راه حل تازه ای برای ساختارهای کهنه جامعه صنعتی ارائه کند – چرا که جامعه صنعتی در هر دو شکل سرمايه داری و سوسياليستی آن مدت هاست که کارايی خود را از دست داده است. حتی در بزرگترين اقتصاد جهان – آمريکا، ميزان فقر را می توان با مشاهده افراد بيخانمانی که در خيابانهای نزديک به کاخ سفيد در ميان برف بر روی زمين خوابيده اند يا 47 ميليون نفر مردمی که در آمريکا از حداقل بيمه درمانی برخوردار نيستند، درک کرد. و اروپا نيز با همه سنت سوسياليستی خود در وضع چندان بهتری نيست. کشورهای اروپايی مزايای بازنشستگی را حذف می کنند هنگاميکه تعداد بيشتری از مردم زندگی طولانی تری دارند – که در واقع بجای آنکه طول عمر بيشتر خبر خوبی باشد خبر بدی شده است – چرا که ضمن اينکه نيازهای انسان تغيير نايافته باقی مانده اند، متوسط طول عمر انسان افزايش يافته است.

همه جهش های ژنی مطلوب نيستند. بسياری از آنها زيان آور يا خنثی هستند. و ما نميتوانيم منتظر وقوع جهش ژنی مطلوب بنشينيم تا در زمان آينده به وقوع بپيوندد(8) و در پاسخ به آنچه کورزويل *تغييرات شتابنده* می خواند، بشريت نياز دارد که برای *تکامل شتابنده* تلاش ورزد(9). بنابراين ما نبايد برای وارد کردن جهش ژنی مطلوب، منتظر وقوع خودبخودی آن شويم. هر سيستم اخلاقی که اينگونه عمل را غيراخلاقی تلقی کند بشريت را در برابر بدترين وضعيت رها خواهد کرد، زمانيکه ما شاهد رشد شتابنده جامعه اطلاعاتی هستيم. اخلاقيات کهنه شده نميتوانند پاسخ معضل پيش روی نوع بشر را فراهم آورند جدا از آنکه چقدر خود را مملو از معنويت تصور کنند. ما نياز داريم که ديدگاههای اخلاقی خود را تغيير دهيم، سيستم های اخلاقی که خود بيشتر مانعی در مقابل ما هستند، تا تئوری های اقتصادی ما.

مرکزی بودن موضوع نيازهای بشر نسبت به موضوع کار تفاوت عمده مسأله ای است که در مقابل آينده نگرهای امروز قرار دارد نسبت به آنچه در مقابل متفکرين پيشرو قرن نوزدهم قرار داشت.

برنامه ريزی برای نوع متفاوت انسان محدود به بحث های مدافع يا مخالف ترانس ئومانيسم نيست. ری کورزويل معتقد است که ما ترانس ئومان نخواهيم داشت بلکه اين خود انسان است همانگونه که به دفعات هموسپينزسپينز در تاريخ تکامل خود جهش داشته است، تغيير خواهد کرد. برخی ديگر اين تغيير را ترانس ئومانيسم توصيف می کنند. نکته بحث آنقدر در مورد خصيصه های نوع نيست که در مورد نيازهای آن است. يک واريانت جديد با نيازهای مناسب برای واقعيت گلوبال، تغييری تاريخی خواهد بود که می تواند دسترسی به جامعه ای عادلانه و آزاد را ممکن سازد.

به عنوان مثال يک نوع حيوانات را که نيازهای اوليه اش با اکثر حيوانات متفاوت است می توان در تارديگرادها يا خرس های آبی ديد(10). اين موجودات کوچک قادرند در درجه حرارت های بسيار سرد يا بسيار گرم، تحت پرتو اشعه های مختلف و در شرايط خلاء در فضا به راحتی ادامه زندگی دهند و توليد مثل کنند.

گفتمانی که در مورد نوع متفاوت بشر است مکانيسم های اين گذار را در بر می گيرد. می شود جهش های ژنی در ژنوم بشر وارد کرد تا که در فنوتايپ تغيير ايجاد کرد و خصيصه های نوع جديد بشر را ممکن ساخت اما چگونه ميشود بدانيم که چه نوع جهش ژنی را باعث شويم بويژه آنکه اين جهش های ژنی تاکنون مشاهده نشده اند؟ مسأله ديگر اين است که چگونه چنين آزمايشهايی را می شود با مدل های دقيق انجام داد و بر موانع اخلاقی فائق آمد تا که بشود اثر جهش های ژنی مختلف را بر فنوتايپ بشر، مورد ارزيابی قرار داد.

پرسش اين است که هرگاه اين واريانت انسانی، يا نوع متفاوت بشر بوجود آيد، آيا در دسته بندی های اصلی يا دسته بندی های فرعی قرار خواهد گرفت. آيا يک نوع (species) خواهد بود يا يک زيرنوع (subspecies)؟ برای آنکه واريانت را بشود نوع تازه توصيف کرد نبايد قادر باشد که با بشر عادی کنونی جفت گيری کند و فرزندی که قادر به توليد مثل باشد، بوجود آورد. ما بايد اين مسأله را مورد تحقيق قرار دهيم و اگر واريانت جديد بتواند با نوع کنونی بشر توليد مثل کرده و فرزند قادر به توليد مثل به وجود آورد، در آن صورت يک زيرنوع (subspecies) خواهد بود و نه يک نوع تازه.

سام قندچی، ناشر و سردبیر

ایرانسکوپ

http://www.iranscope.com

نوزدهم بهمن ماه 1389

February 8, 2011

پانويس ها:

* site-directed mutagenesis ميوتاژنسيس هدايت شونده

1. http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Flechtheim.htm

2. http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Jouvenel.htm

3. http://www.ghandchi.com/368-transhumanism.htm

4. http://www.ghandchi.com/423-Singularity.htm

5. http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm

6. http://www.sciencedaily.com/releases/2011/01/110125172418.htm

7. http://www.ghandchi.com/642-JoeThePlumberEng.htm

8.

Number_of_mutations_per_human_per_generation=(1*10^(9)mutations/nucleotide)(2*3.2*10^9nucleotides/individual)=6.4mutations_per_individual.

Number_of_mutations_per_population_per_generation=(6.4mutations/individual)(6.486*10^9individuals/population)=41.5*10^9mutations. So the one-half of DNA one inherits from his/her father or mother differs from theirs by 3 mutations.

For chromosomal mutations versus point mutations (a nucleotide changes) see: http://www.1lec.com/Genetics/Chromosome%20Structure/index.html

9. http://www.sciencedaily.com/releases/2011/01/110124102921.htm

10. http://en.wikipedia.org/wiki/Tardigrade


---------------------------------------------------------------------------------------------


New Human Variant is Needed

Sam Ghandchi

http://www.ghandchi.com/653-HumanVariantEng.htm

Persian Article مقاله فارسی

http://www.ghandchi.com/653-HumanVariant.htm

In the industrial society of the last three centuries, the visionaries of both capitalism and socialism focused their attention on economics. Adam Smith was the economist for capitalism and Karl Marx was for socialism. The modern futurists such as Ossip Flechtheim (1) and Bertrand De Jouvenel (2), after the end of WW2, who came to the conclusion that neither capitalism nor socialism provide the framework to solve the issues of freedom and economic justice, focused on the need to go beyond the industrial society itself; nonetheless, they had their focus on *economics*. And later, Daniel Bell, the prominent theorist of Information Society in his book The Coming of Post-Industrial Society, still had his focus on economics and in fact considered his work as the next volume of Marx's Capital. Also, futurists like F.M. Esfandiary (3), FM-2030, discussed human engineering, but still such changes were seen as long term factors impacting current social development, and the global change was still viewed as the development of the information society.

Ray Kurzweil has shown us the imminence of major changes in human body and mind in his seminal work The Singularity is Near (4), where he predicts the Singularity to be around 2045. For my own part, in 1985, viewed Intelligent Tools to be imminent to be the cornerstone of production both with regard to what the tools had been and what humans had done as tools (5). But today, thanks to the eye opening work of Kurzweil, I see that the human, as far as its needs are concerned, must become a new variant in order to achieve a just and free world.

It is interesting that all pre-Kurzweil futurists including FM-2030 focused on economic theory, whereas Kurzweil has made his mission not only to predict the *nearness* of Singularity but actually to try to play a major role in how this change will usher in. Although he does not say that he is being an agent of the new upcoming mutations for a new human variant, it seems inevitable to me to conclude from his work that this is what he sees as imminent.

Hitherto, all mutations were basically errors at the genetic level, and viable mutants survived, whether their predecessors vanished or continued to live in parallel (6). Formerly, humans have artificially started new species, such as by grafting trees or making new dog species, which hardly differ from their predecessors in terms of basic needs, but instead differ in some traits such as fur color or facial features. But now we have the advent of new genetic modification by gene therapy and site-directed mutagenesis to make mutants that can be significantly different from existing species. Using these methods, a new human variant should be significantly different in its *basic needs* from its predecessor exactly because of the economic factor in the global reality, which is talked about the least by those who correctly see this evolutionary change in the horizon.

All the focus of economic, social and political thinkers in industrial society, and even before that, going to ancient thinkers, had been the issue of humans' basic needs. In other words, food, clothing and shelter are central to any social or political thought, because any sociopolitical model has to be able to provide the basic needs for the humans it is being proposed to manage. This factor even is at the heart of systems like slavery that required slave masters to be able to provide the minimum basic needs for more than themselves in order to own a slave. Now if the issues of the needs of the growing human population can be addressed by a variant whose needs could be modified, rather than trying to modify the socioeconomic reality to fit the existing needs, as has been the case for the last 10,000 years, in effect, we are solving the economic issue without really trying to come up with an economic model. In other words, rather than focusing on envisioning an economic model which can provide social justice for humans as they are, we will focus on envisioning a new variant whose needs can be addressed with the current state of technology and natural resources in the world.

This proposal is not an exercise in science fiction but instead the real futurism for our time. What has remained of modern futurism of the turn of the 20th Century is nothing more than analytic forecasting, and there is hardly anything visionary in it. This is why Alvin Toffler himself ends up supporting Newt Gingrich for his vision of future US economy and social change (7), because frankly, forecasting about information society can hardly come up with any novel solution to the old structures of the industrial society, which in both its capitalist and socialist forms has long been nonfunctional. Even in the largest economy in the world -- the U.S. -- poverty can be seen in the homeless sleeping in snow a few blocks from the White House in DC, and 47 million people without even basic healthcare are living in the U.S. And Europe with all its socialist tradition is not in any better shape either. European countries are even cutting retirement benefits when more people are living longer lives -- which is becoming bad news rather than good news -- because human needs are not changing although humans are able to live longer.

Not all mutations are good. Many mutations are deleterious or neutral. And we cannot wait for a specific desirable mutation to happen over the course of time (8) and in response to what Kurzweil calls *accelerated change*, humanity needs to work for *accelerated evolution* (9). Thus, we should not wait for inducing the desirable mutation. Any ethical system that considers such action as unethical will leave humanity vulnerable to the worst conditions, while we witness the accelerated growth of Information Society. Obsolete ethics cannot provide the answer to the current dilemma of the human species, no matter how much it calls itself spiritual. We need to change our ethical views, which are more of an obstacle, than our economic theory.

The centrality of needs rather than work is the major difference between what futurists are facing today and what the leading thinkers faced in 19th Century.

Planning for a new human variant is not limited to discussions for or against trans-humanism. Ray Kurzweil believes that we will not have trans-humans, but rather it will be the humans who will make the leap as Homo sapiens sapiens have done many times in the course of evolution. Others want to refer to this change as trans-humans. The point is not about traits as much as the needs. A new variant with suitable needs to the global reality is the epochal change that can make a just and free society feasible for humanity.

An example of an animal species with radically different basic needs from most other animals may be found in the Tardigrades, also known as water bears (10). Tardigrades are able to survive and reproduce in extreme temperatures, radiation, and space vacuums.

The discourse regarding a new human variant involves a mechanism for this transition. One would need to induce mutations in the human genome in order to create changes in phenotype and develop new human traits, but how would one know what to mutate, especially if these mutations are hitherto unobserved? Another issue is how to run experiments using accurate models and overcome any ethical barrier in order to observe the effects of various mutations on phenotype in humans.

Once this variant is developed, would it be a species or subspecies? In order to qualify as a new species, the variant must not be able to reproduce naturally and make fertile offspring with a typical human. We should research this, because if the new variant is able to do so, then it might be a new subspecies instead of a species.

Sam Ghandchi, Publisher/Editor
IRANSCOPE

http://www.iranscope.com

February 8, 2011

Footnotes:

1. http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Flechtheim.htm

2. http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Jouvenel.htm

3. http://www.ghandchi.com/368-transhumanismEng.htm

4. http://www.ghandchi.com/423-SingularityEng.htm

5. http://www.ghandchi.com/353-IntelligentToolsEng.htm

6. http://www.sciencedaily.com/releases/2011/01/110125172418.htm

7. http://www.ghandchi.com/642-JoeThePlumberEng.htm

8.Number_of_mutations_per_human_per_generation=(1*10^(9)mutations/nucleotide)(2*3.2*10^9nucleotides/individual)=6.4mutations_per_individual.

Number_of_mutations_per_population_per_generation=(6.4mutations/individual)(6.486*10^9individuals/population)=41.5*10^9mutations. So the one-half of DNA one inherits from his/her father or mother differs from theirs by 3 mutations. For chromosomal mutations versus point mutations (a nucleotide changes) see: http://www.1lec.com/Genetics/Chromosome%20Structure/index.html

9. http://www.sciencedaily.com/releases/2011/01/110124102921.htm

10. http://en.wikipedia.org/wiki/Tardigrade