جمعه، تیر ۰۹، ۱۳۹۱

درباره تکنولوژی هايی نظیر «حضور از راه دور»

درباره تکنولوژيی های نظیر «حضور از راه دور»
سام قندچی
بلاگ فراديد

بخش دوم-درباره تکنولوژی های نظیر «حضور از راه دور«
http://faradid.ghandchi.com

تکنولوژی هايی نظير «حضور از راه دور» (telepresence) که چند سالی است بوجود آمده است مطمئناً با توسعه «اينترنت۲» که سرعت اينترنت را به مقياس تازه بالا می برد، متداول خواهد شد. برخی کانال های تلويزيونی نظير سی اِن اِن چند سالی است که از اين تکنولوژی استفاده می کنند که البته در حال حاضر خيلی گران است.

اين تکنولوژی، دوربين های بسيار قوی لازم دارد که قادر باشند کل بدن انسان را با پيکسل های زياد در زمان حقيقی فيلمبرداری و ارسال کنند و سرعت شبکه مورد نياز آن، ترابيتی است که بتواند در زمان حقيقی تصوير را در جزئيات دقيق ثبت و انتقال دهد.

به اين طريق يک هلولوگرام از سخنران را هنگام صحبت در نقطه ای آنسوی اقيانوس ها، می توان مشاهده کرد و با او ارتباط برقرار کرد. اين تحول فقط ارتقا ساده ويديو کنفرانس نيست چرا که در آينده می توان از اين طريق رباط شبيه يا انتخابی خود را با واقعيتی فيزيکی در نقطه ای ديگر انتخاب کرد که «حضور مجازی» نه تنها از نظر تصويری به سيستمی آنسوی اقيانوس ها منتقل شود بلکه بتواند رباط را توسط مبدأ به حرکت در آورد – چيزی شبيه سفينه های بدون سرنشين که از راه دور کنترل می شوند.

البته آنچه در اينجا توصيف شد تله روباتيک است که فرسنگ ها از تله پورت فاصله دارد. تله پورت (انتقال ماده از يک نقطه به نقطه ای ديگر) در حد انتقال وضعيت چرخش آيون در اتم بريليوم و جابجايی وضعيت فوتون نور و نيز انتقال وضعيت ابر اتم روبيديوم، انجام گرفته است. يعنی هيچ ماده ای تله پورت نشده و فقط وضعيت ماده از اين طريق به نقطه ای ديگر انتقال داده شده است. يعنی تا تله پورت انسان که در داستان پيشتاران فضا با اصطلاح «اسکات منو بفرست بالا» (beam me up scotty ) بيان می شد، فرسنگ ها فاصله داريم. با اين وجود آنچه به يُمن تکنولوژی های حاضر ميسر است تله روباتيک يا به عبارتی همان کنترل آواتار است.

برای دو بخش ديگر اين مقاله به لينک زير مراجعه کنيد
http://www.ghandchi.com/706-avatars.htm
iran#

چهارشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۱

آيا دنيای آواتارها جهانی «مجازی» است؟

آيا دنيای آواتارها جهانی «مجازی» است؟
سام قندچی
http://ir.voanews.com/content/blog/1215936.html

بلاگ فراديد
چالش بزرگ بشريت در سالهای ١۹۶۰ تسخير فضا بود، چالش عظيم عصر ما ساختمان جهان سايبر است. فضای سايبر يا دنيای تازه ای که با رشد اينترنت هر روز ابعاد گسترده تری می يابد اصطلاحاً دنيای «مجازی» خوانده می شود. اين عبارت می تواند به اشکال گوناگون درک شود. ممکن است اين پديده تازه را مانند واقعياتی تلقی کنيم که در طول موج های معينی هستند که چشمان ما قادر به رؤيت آنها نيست يعنی در فراديد قدرت بينايی ما قرار دارند.

حيواناتی هستند که طول موج هايی را می بينند که بشر نمی تواند با چشم غيرمسلح ببيند. البته انسان می تواند با استفاده از برخی ابزارها اين طول موج ها را نيز ببيند. در نتيجه آيا می شود آنچه را که در فراديد طول موج های بينايی بشر قرار دارد، مجازی خواند. بطور ساده يک راديو می تواند امواجی را در اطاقی که ما نشسته ايم دريافت کند و آنرا به صدا تبديل کند. ولی ما آن امواج راديويی را نمی بينيم. آيا آنها را می شود مجازی توصيف کرد؟

اما شايد مردم دنيای سايبر را نظير دنيای تخيلات ذهن فرض کنند که کاربرد اصطلاح مجازی در مورد آن چندان نادرست هم به نظر نميايد. در آنصورت بايد پرسيد که آيا واقعاً دنيای سايبر چيزی از آن جنس است - نظير هنگاميکه ما خواب می بينيم. در آنصورت شايد بشود دنيای سايبر را دنيايی مجازی تلقی کرد!

«واقعيت مجازی» امروز به تکنولوژی هايی اتلاق می شود که نه تنها توان های بشر بعنوان مولد ابزار را بطور مصنوعی خلق می کنند بلکه در پی بازتوليد کليه قابليت های بشر هستند. در اين ميان هنر و احساسات که در گذشته کمتر مورد توجه دانشمندان کامپيوتر بود بيشتر مورد توجه کسانی است که اين تکنولوژی های تازه سايبر را می سازند. بسياری از اين محصولات نظير «سِکِند لايف*»- به معنی زندگی دوم - شبيه بازی های کامپيوتری هستند اما با نگاه عميق تر چيزی بيش از بازی مطرح است.

در واقع اصطلاح آواتار که در فيلمی به همين نام بسيار متدوال شده است اين موضوع را که شبيه سازی کل انسان در اينجا مورد نظر است و نه تنها توان کاری او، برجسته شده است. لازم است تذکر دهم که فيلم آواتار متأسفانه برخوردش به اين تحول به شکل منفی بود و در همان زمانِ اکران فيلم نيز دانشمند معروف هوش مصنوعی ری کورزويل نقدی بر آن نوشت. اما جدا از ديدگاه مرکزی فيلم، آن کار جالب هنری، توانست مردم را در اين مورد بفکر اندازد.

جالب است که به تازگی در دانشگاه فلوريدا مرکزی در آمريکا با استفاده از تکنولوژی آواتارسازی، نرم افزاری ساخته شده است که می تواند مدير و ناظم و معلم های مدرسه را به شکل آواتار شبيه سازی کند و به دانش آموزانی که ممکن است از صحبت با مقامات مدرسه دچار اضطراب شوند، اجازه می دهد بدون تشويش با آواتارِ مقامات مدرسه از طريق کامپيوتر شخصی خود ارتباط برقرار کرده و توان خود را برای برقراری گفت و شنود، تقويت کنند.

برای دو بخش ديگر اين مقاله به لينک زير مراجعه کنيد
http://www.ghandchi.com/706-avatars.htm

iran#

اهمیت فردیت در فضای مجازی

اهمیت فردیت در فضای مجازی
سام قندچی
بلاگ فراديد

اريک فروم در کتاب فرار از آزادی در توضيح فرقه (کالت=cult) های مذهبی و سياسی در جوامع آزاد، آن را ناشی از وجود "تعدد گزينه ها" می داند که تصميم گيری را برای آنها دشوار کرده است.

در دوران پيش مدرن مردم گزينه های چندانی نداشتند، و به همين دليل فرديت در زندگی اکثريت مردم اساساً تبلور ملموسی نداشت. درآن دوران، مثلاً در عرصه اقتصادی یک فرد هم توليدکننده بود و هم مصرف کننده. اما با تحول دوران، اینک توليدکننده ديگر مصرف کننده محصول خود نيست، و در نتيجه دو نقش يک انسان کاملاً از هم جدا شده است.

با تطور جوامع انسان نقش های همزمان بيشتری پيدا می کند، و در نتیجه فرديت او تکامل می یابد، تا جايي که بعضی که توان تحمل تعدد گزينه ها را ندارند، به فرقه های رنگارنگ پناه می برند تا از رنج تصمیم گیری خلاص شوند.

در عصر حاضر با تطور اقتصاد فراصنعتی و جهانی شدن، امکانات تازه ای برای دستيابی به فرديت از طريق شرکت در هويتهای مجازی در اینترنت بوجود آمده است. اينترنت اين فرصت را برای بسياری از مردم جوامع بسته و پيش مدرن نیز فراهم کرده است که در دنيای مجازی هويتهای متعدد را تجربه کنند.

مثلاً اگر يک کارگر در آمريکا می تواند با شرکت در اتحاديه کارگری و همزمان عضويت در يک سازمان هنری، دو هويت موازی را تجربه و فرديت خود را بيشتر متجلی کند؛ انسانی که در کشوری عقب مانده با اقتصادی خودکفا روزگار می گذراند نیز می تواند در جمعی کارگری در فيسبوک عضو شود و همزمان در يک گروه هنری در فضای سايبر نیز فعال شود، و با داشتن هويتهای متعدد مدرن، بيشتر به فرديت خود دست پيدا کند.

تجربه جنبش سبز در ايران و بهار عربی در تونس، مصر، ليبی در اساس با اين تحول آغاز شد که جمعيت بيشتری توانستند به رغم عقب ماندگی جامعه خود، با شرکت در هويت های مجازی در اينترنت به فرديت بيشتری دست يابند. به همين دليل نيز احزاب سياسی در آن جوامع که در دنيای عينی آن کشورها شکل گرفته اند، از اين جمعيتی که در دنيای مجازی هويت های تازه يافتند و به حرکت درآمدند، عقب مانده اند.

از ديرباز تفاوت اساسی بين تشکيلات افراد آزاد (حزب) با "کالت" ها، "توده" ها و "خلق" ها وجود داشته است. اولی حرکت داوطلبانه کسانی است که به فرديت دست يافته اند، و به دليل اشتراک در قبول برنامه و پلاتفرمی خاص، نظير اعضا احزاب مدرن در جوامع پيشرفته، در تشکيلات معينی جمع می شوند. در صورتيکه بر عکس، توده و خلق و انبوهی از انسانها که در تعصبی خاص شريک باشند، در فرقه هایی هم آواز می شوند که رفتارشان با گروههای فاشيستی يا مافيايی همخوان است.

برای اعضای "کالت" ها نه تنها فرديت مطرح نيست، بلکه هراس از فرديت وجود دارد، به طوری که حتی اگر کودکانشان بخواهند از فرقه فاصله بگيرند، ممکن است تا مرز نابودی فرزندان خود گام بردارند. نمونه آن را چند سال پيش در تکزاس و "کالت" ديويد کُورِش دیدیم. سابقه چنین رفتارهایی در فرقه های مذهبی ایران – چه در گذشته و چه در حال وجود دارد.

دنيای مجازی فرصتی برای تحول فراهم کرده که مردم جوامع عقب مانده سريعتر به فرديت دست يابند. اين امر دولت های خودکامه را به وحشت انداخته و پايه هايشان را از بيخ و بن به لرزه درآورده است.

هيچ چيز بيش از فرديت انسانها برای رژيم های خودکامه ترس آورتر نيست، زیرا آنها اساس قدرت خود را بر جمعيتی بنا می کنند که به درستی "توده" یا "خلق" خوانده می شوند، يعنی انسانهايی که قرار نيست از خود فرديتی و شخصیتی داشته باشند. "نظمی" که در آن قربانی شدن فرد برای جمع – همچون جوامع بدوی - پذیرفته شده است.

نوشته‌شده در ۱۳۹۱/۳/۳۱


 پانويس:
1. درک خودآگاهی: تفکيک انسان از دیگر موجودات متفکر

2. بحثی در مورد دنيای نوين آواتارها يا زندگی دوم
http://www.ghandchi.com/706-avatars.htm



iran#

یکشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۱

تورينگ و هوش مصنوعي

 توضيح: اين مقاله در سال 2006 نوشته شده است و اين تجديد چاپ بمناسبت يکصدمين سال تولد اوست.

تورينگ و هوش مصنوعي
سام قندچي
http://www.ghandchi.com/439-Turing.htm

نسخه انگليسی مقاله
http://www.ghandchi.com/439-TuringEng.htm

"...به عقيده من در پايان اين قرن استفاده از کلمات و نقطه نظر عمومی تحصيل کردگان آنقدر تغيير خواهد کرد که انسان براحتی قادر خواهد بود که از انديشيدن ماشين ها صحبت کند بدون آنکه انتظار داشته باشد حرفش تناقض گوئی تلقی شود [آلن تورينک، ماشين آلات کامپيوتری و هوش، بخش 6  http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Turing/CMI.htm ] ."

مقاله "ماشين آلات کامپيوتری و هوش" را آلن تورينگ در سال 1950 برشته تحرير درآورد. نوشتار مزبور بر اولين کوششهای برای توليد هوش مصنوعی تأثير بسيار زيادی گذاشت، و اکثر محققين هوش مصنوعی و منقدين آن اين نوشته  را نقطه شروع علم هوش مصنوعی تلقی ميکنند.  "ماشين تورينگ" که آلن تورينک در سال 1936 طرح کرده بود مداوماً دهها سال موضوع بحث در ميان دانشمندان و رياضی دانان بود، با وجود آنکه هيچ ادعائی نداشت جز آنکه يک طرح عمومی برای تئوری محاسبه ارائه کرده بود.

در مقايسه، نوشتار 1950 آلن تورينگ ديدگاهی کاملاً متفاوت از خود ماشين ارائه داد.  اين نوشتار فلاسفه را مورد خطاب قرار ميداد و نه رياضی دانان ، و ادعا ميکرد که کامپيوتر های *ديجيتال* ممکن است که به عنوان ماشين های هوشمند در نظر گرفته شوند.  اين برخورد تورينگ کاملاً تازه بود، چه از نظر فلسفی و چه از نظر تکنيکي، و آغازگر منازعه ای شد که تا به امروز ادامه دارد.  در اينجا بود که او يک بازی وانمود سازی را بعنوان آزمايش پيشنهاد کرد، آنچه که تا به امروز بعنوان "آزمايش تورينگ http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Turing/CMI.htm" برای ارزيابی فکر کردن در ماشين ها، بکار برده ميشود.

تورينگ برای رسيدن به امکان هوش کامپيوتری فقط پتانسيل کامپيوترهای ديجيتال پيشرفته زمان خودش را پيش فرض نظراتش قرار داده است، و اين ويژگی خاص و جسورانه ادعای وی است که آنرا از پيش بينی های داستان های تخيلی آينده نگرانه زمان خود جدا ميکند، و به اينصورت تورينگ راه را برای کوششهای علمی بعدی در عرصه دانش هوش کامپيوتری باز کرد.  نکات برجسته برخورد تورينگ امروز بيشتر برای ما قابل فهم هستند، تا در زمان خود وي، در نيم قرن پيش، دورانی که وی "آزمايش تورينگ" را معرفی کرد.  وي:

تأکيد کرد که آنچه منظور وی است بر مبنای يک تصوير خوشبينانه کامپيوتر های آينده بنا نشده بلکه بر آنچه کامپيوترهای واقعی  زمان وی قابل به انجام بودند، استوار است، و مينويسد "ما فقط کامپيوترهای ديجيتال را اجازه ميدهيم که در بازی ما شرکت کنند [آلن تورينگ، همانجا، بخش 3] ."

اينکه حاضر بود تخمين را بجای حقايق کاملاً اثبات شده بپذيرد تا که رشته جديد هوش مصنوعی را آغاز کند.  او مينويسد "ديدگاه عاميانه که دانشمندان بطور انعطاف ناپذيری از حقايق کاملاً ثابت شده به حقايق ثابت شده حرکت ميکنند، و هرگز تحت تأثير تخمين های اصلاح شده قرار نميگيرند، کاملاً غلط است.  تخمين ها از اهميت مهمی برخوردارند چرا که راه های مفيد تحقيقات را پيش رو ميگذارد [همانجا، بخش 6] ."

مفهوم تکاملی توسعه کامپيوتری را معرفی کرد و تأکيد بر عنصر راندوم (بختي) در کامپيوترهای ديجيتال را برای تأييد احتمال هوش مصنوعی مورد بحث خود بکار بست. وی مينويسد "يک متغير جالب در ايده کامپيوتر ديجيتال، کامپيوتر ديجيتالی است که با عنصر راندوم باشد ...برخی اوقات از اين ماشين بعنوان اينکه اراده آزاد دارد ياد ميشود،" و سپس وی يک پرانتز باز ميکند و مينويسد "گرچه من خودم اين اصطلاح را استفاده نميکنم [همانجا، بخش 4]."

کامپيوترهای با ظرفيت بی نهايت را بعنوان يک امکان تئوريک طرح ميکند.  وی مينويسد، "هيچ مشکل تئوريک در ايده کامپيوتری با ظرفيت ذخيره بی نهايت وجود ندارد [همانجا، بخش 4]."

ماشين های خود-برنامه ريز را پيش بينی ميکند.   وی مينويسد، "اين [ماشين] ممکن است برای ساختن برنامه های خود بکار رود و يا پيش بينی تأثير آلترناتيوها را در ساختار خود در نظر گيرد ...اين امکانات در آينده نزديک است و نه رؤياهای اتوپی وار [همانجا، بخش 5-6]."

دو راه مهم تحقيقات عملی هوش مصنوعی را تشخيص داد-يکی شبيه سازی تفکر انتزاعی abstract و ديگری بازسازی ارگان های حسی و زبان طبيعی [همانجا، بخش 7-6].

با وجود تازگی ايده های بالا و پاسخ های روشن تورينگ که استدلال های مخالف احتمالی را رد ميکند [همانجا، بخش های  1-6 و 9-6] ، وی چهار پيش فرض فلسفی که در برخوردش به اين موضوع مستتر است را تصريح نکرده است.  اين پيش فرض ها عبارتند از:

مجاز بودن جدا کردن فعاليت فکری از بدن و کماکان آن را بعنوان تفکر نگريستن.  وی مينويسد "مسأله جديد اين رجحان را دارد که خط فاصل روشنی بين ظرفيت های فيزيکی و فکری بشر ترسيم ميکند [همانجا، بخش 2]."

مجاز بودن اينکه فکر بشر را بصورت فرماليسم های منطقی بيان کنيم.  وی مينويسد، "متد سؤال و جواب بنظر ميرسد که برای معرفی هر کدام از عرصه های کوشش بشر مناسب باشد [همانجا، بخش 2]."

مجاز بودن بيان واقعيت بصورت عبارات اطلاعات مجزا.  در واقع من فکر نميکنم که وی هيچ جا اشاره ای به اين پيش فرض خود که در همه کارش مستتر است، داشته باشد.

مجاز بودن انتقال فکر از طريق وسائل ارتباطات.  وی مينويسد، "ترتيب ايده آل آن است که يک دستگاه چاپ اتوماتيک برای برقراری ارتباط دو اطاق داشته باشيم [همانجا، بخش 1]." ( منظور دو اطاقی است که در آزمايش تورينگ در يکی انسان واقعی ارتباط برقرار ميکند و در ديگری هوش مصنوعی و آن هوش مصنوعی در آزمايش موفق ميشود که در اين آزمايش از انسان قابل تميز نباشد).

بنظر من پيش فرض های بالا برای آنکه ما بتوانيم دانش را فرا گيريم، بطور کلی لازم ، و مشخصاً هم برای ساختن هوشمندی لازم هستند.  بنابراين فکر ميکنم اين پيش فرض ها ميتوانند بصورت روشن و صريح اعلام شوند و من در اينکه تورينگ  اين پيش فرض ها را بطور ضمنی پذيرفته است مشکلی نميبينم.  نياز به اثبات ضد آن به عهده منقدين هوش مصنوعی است چرا که بحث مختص هوش مصنوعی نيست و به امکان هرگونه دانش مربوط ميشود و آنان بايستی نشان دهند پيش فرض فلسفی مخالف يا متفاوت از اين ها ميتواند بيشتر راه گشای توسعه علم باشد.

***

دو پيش فرض زير ابعاد بحث تورينگ را محدود کردند و باعث توسعه يک جانبه هوش مصنوعی در اولين سالهای رشد آن شدند.در نتيجه بنظر من دفاع امروزی از هوش مصنوعی بايستی اين پيش فرض های محدود کننده را به کنار گذارد:

تورينگ *هوش* را با *هوش بشر* يکی ميگرفت بجای آنکه معيار تازه ای (مثلاً معياری بر مبنای رياضيات) برای تعيين هوش و درجات هوش ارائه کند. او تصور ميکرد به اينگونه ادعای خود را برای حالت قوی تری ثابت ميکند، و نه آنکه با اين پيش فرض خود را محدود ميکند.  وی مينويسد، "اين بازی ممکن است به اين خاطر مورد نقد قرار گيرد که احتمالات خيلی زياد بر ضد ماشين در نظر گرفته شده است ..آيا ماشين نميتواند چيزی خيلی متفاوت از انسان با خود حمل کنند؟  اين اعتراض خيلی قوی است، اما حداقل ما ميتوانيم بگوئيم اگر يک ماشين بتواند ساخته شود که بازی تقليد را با موفقيت انجام دهد، ما نيازی به اينکه از اين مخالفت نگران شويم نداريم [همانجا، بخش 1]."  اما اگر اينگونه نتوانيم ماشينی بسازيم، اين بازی که بخاطر خصلتش هوش را با هوش انسان برابر ميگيرد ميبايست که تغيير کند يا آنکه بمثابه آزمايش هوش بکار گرفته نشود.

تورينگ، ماشين را *برابر* مدل مکانيکی ماشين (discrete state machines) فرض ميکند بجای آنکه مدل های عاليتری از ماشين ايده آل را بمثابه امکان تئوريک طرح کند (مثلاً مدل بيولوژيک). وی مينويسد، "..تعديل اين کامپيوتر [کامپيوتر ديجيتال] که ظرفيت کافی داشته باشد، و افزايش دادن سرعت آن بقدر کافي، و فراهم کردن برنامه مناسب برای آن ..[بايستی که ما را به کامپيوتر ايده آل برساند] [همانجا، بخش 5]."

البته بايستی بگويم که پاسخ های تورينگ به استدلال های مخالف آنقدر همه جانبه است که حتی امروز هم از آن جواب ها ميتوان برای پاسخگوئی به مخالفين امروزی هوش مصنوعی استفاده کرد.  فقط من فکر ميکنم سه تا از مخالفت ها باندازه کافی بوسيله تورينگ رد نشده بودند، که من بحث های آلترناتيو زير را ارائه ميکنم:

مخالفت رياضی (يعنی مخالفت #3)
مخالفت بر مبنای حس اگاهی (يعنی مخالفت #4)
مخالفت بانو لاوليس Lady Lovelace (يعنی مخالفت #6)

اولی مسأله ارجاع به خود self-reference است.  در صفحه 20 رساله ذکر شده تورينگ مثالی از حل کردن معادلات رياضی بوسيله کامپيوتر ميزند و از آن بعنوان گواهی از توان کامپيوتر برای چيرگی بر اين ناتوانی ميخواهد اشتفاده کند.  بنظر من در پرتو تئوری گودل Godel's theorem روشن نيست تا چه حد اين خوشبينی وی درست باشد.  معهذا بنظر من هوش بشر نيز همين مشکل را دارد (اگر که ارجاع بخود بمعنی وسيع کلمه در نظر گرفته شود).  شايد همين واقعيت دليل اين امر است که ما نميتوانيم ادعا کنيم پاسخ نهائی را به سؤال اينکه عملکرد فکر ما در کليت خود چيست، ارائه کنيم.  بنابراين شايد در اين ناتوانی انسان ها و ماشين ها اشتراک دارند.

دومی نيز مشابه اولی است. بنظر من انسان ها هنوز راهی پيدا نکرده اند که بتوانند کاملاً احساسات و هيجانات خود را از طريق زبان و نوشتن و حتی حرکات بدن به هم منتقل کنند. برخی هنرمندان با توان های خارق العاده خود ميتوانند برخی احساسات خود را بسيار بهتر از مردم عادی بيان کنند. معهذا ما نميتوانيم ادعا کنيم که آنها ميتوانند همه احساسات خود را در همه زمان ها منتقل کنند. پس بجای آنکه اثبات کنيم ماشين ها قادرند اين کار را کاملاً انجام دهند، ما بايستی بپرسيم که آيا انسانها ميتوانند آنرا کاملاً انجام دهند. بنابراين اين هم هوش مصنوعی را رد نميکند و اين محدوديت ها نيز در انسان و هوش مصنوعی مشترک هستند.

سومين ايراد در ارتباط با خلاقيت است. بنظر من ساختن جملات برعکس تصور کسانی نظير درايفوس Dreyfus آنقدر کار خلاقی نيست. مردم عادی جملات و لغاتی که آموخته شده اند را بکار ميبرند و اين چندان خلاقيت از آنها نميطلبد. درست است که نوشتن يک شعر خلاقيت ميخواهد، اما چند درصد مردم قادر به سرائيدن شعر هستند. در همه عرصه های فعاليت بشر کارهای خلاق توسط درصد کمی از مردم ارائه ميشوند. اين واقعيت باعث نيست که بقيه مردم احمق تصور شوند، اما اين امر به اين معنی هست که افراد خلاق با هوش تر هستند و برخی از آنها هم نابغه اند. اگر ما به اين مورد ها بصورت استثناء نگاه کنيم، در آنصورت هيچ مشکل منطقی نيست که در ميان ماشين های با هوش مصنوعی هم استثنائاتی بيابيم که خلاق باشند، و حتی در ميان آنها نابغه پيدا کنيم. ما نيازی نداريم که اثبات کنيم همه ماشين های هوش مصنوعی خلاق هستند تا که نشان دهيم هوشمند هستند.


***
اميدوارم خوشبينی آلن تورينگ در ميان محققين هوش مصنوعی ادامه يابد.  توسعه اين عرصه دانش بشر مطمئناً گام مهمی در تکامل بشريت است.  به عبارت ديگر آنگونه که در رساله "ابزار هوشمند: شالوده تمدنی نوين" [http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm] بحث کردم، هوش مصنوعی ميتواند اثر عظيمی بيش از همه تغييرات گذشته تاريخ بر آينده بشريت بگذارد  و من آنرا همانگونه که در جای ديگری بحث کرده ام در رابطه تنگاتنگ با دانش نانوتکنولوژی [http://www.ghandchi.com/306-Nano.htm]  ميبينم، همانگونه که ری کورزويل [http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/RayKurzweil.htm] دانشمند پيشرو هوش مصنوعی در سالهای اخير بر اين موضوع تأکيد کرده است.

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
 14 اسفند 1384
March 16, 2006

شنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۹۱

ژورناليستها

ژورناليستها
سام قندچي
http://www.ghandchi.com/697-Journalists.htm

در جامعه قرن بيست و يکم اساساً کادرها و رهبران احزاب می توانند توجه خود را بر امور سازماندهی تشکيلات و آکسيونهای سياسی نظير تظاهراتها متمرکز کنند و بار کارهای نظری، تحليلی و خبری تا درجه زيادی از دوش احزاب برداشته شده است. کار احزاب نيز در جوامعی نظير اروپا و آمريکا بسيار روشن ترسيم شده است. در اين مورد پيشتر بحث های مفصلی شده است (1).

از سوی ديگر نه تنها محتوای کار خبری بلکه حتی نيرويی که برای امور چاپ و توزيع اطلاعيه ها و بيانيه های احزاب در گذشته صرف می شد ديگر حتی در کشورهای غيردموکراتيک هم آنقدر مورد نياز نيست به رغم آنکه کار رسانه ای برای همه نيروهای سياسی نه تنها کم اهميت تر نشده است بلکه مهمتر نيز شده است (2).

آيا در چنين شرايطی ژورناليستها که امروز همه کارهای خبری فعالان سياسی در قرن نوزدهم را نيز انجام می دهند و افشاگری همه جانبه تری از رژيم های سرکوبگر و قوانين آنها و حتی در مورد بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی و سياسی در جوامع دموکراتيک انجام می دهند، فعال سياسی هستند؟ اينکه اين کارها به طور عينی و غيرمغرضانه انجام شود نميتواند نقطه اختلاف دو کار باشد چرا که فعال سياسی درستکار نيز بايد کارش غيرمغرضانه باشد نه آنکه به دليل منافع حزبی دروغ بگويد. درست است اصطلاح فعال سياسی در مواردی به معنی قلب واقعيات در ايران به کار می رود اما در تئوری چنين اختلافی بين ژورناليست واقعی و فعال سياسی نيست. همچنين ممکن است برخی تصور کنند که ژورناليست کار خود را بعنوان شغل انجام می دهد ولی فعال سياسی چنين نيست. بازهم بايد گفت که بسياری از ژورناليستها در دنيای اينترنت بدون هيچ دستمزدی به اصطلاح "شهروند خبرنگار" هستند. و بسياری از وبلاگهای آماتوری از روزنامه های حرفه ای خبر و تحليل بيشتری ارائه می دهند. بنابراين اينگونه تفکيک ها واقعاً در دنيای کنونی رنگ باخته اند.

اصلاً اينکه افراد سياسی نميتوانند روزنامه نگار باشند از اختراعات رژيم های استبدادی است وگرنه يک رژيم دموکراتيک مسأله ای ندارد که کسی عضو حزب معينی باشد. اصلاً قرار است همه مردم در جامعه ای مدرن نظير آمريکا عضو حزب سياسی مورد علاقه شان باشند و هستند و تنها انتظار از ژورناليستها اين است که در کار خود پيرو متعصب (partisan) يک حزب سياسی نباشند. و اتفاقاً وقتی خيلی روشن کسی در آمريکا اعلام می کند که عضو حزب دموکرات يا حزب جمهوريخواه است، بيشتر خوانندگان يا بينندگان و شنوندگان دقت دارند که خبرنگار مورد نظر اغراضی در ارائه خبر اعمال نکند. فقط در دوران مک کارتيسم ژورناليستهای عضو احزاب کمونيست در آمريکا با مسأله روبرو بودند و اتفاقاً همقطارانشان که حتی با ايدئولوژی آنها مخالف بودند از حق همکارانشان برای روزنامه نگاری، حمايت می کردند.

اگر رهبر حزب معينی کانديدا برای گرفتن مقام رياست جمهوری يا پارلمان باشد، مطمئناً نه تنها نميتواند همچنان ژورناليست باقی بماند بلکه هيچ شغل ديگری نيز نميتواند اختيار کند اما فقط عضو حزب بودن مانع از آن نيست که کسی ژورناليست باشد و در آمريکا اکثريت ژورناليستها عضو يکی از دو حزب اصلی کشور هستند و از بيان آنهم ابائی ندارند و اتفاقاً ويليام باکلی روزنامه نگار سرشناس آمريکايی چند سال پيش کانديدای رياست جمهوری شد.

بحث های کاذب در مورد فعاليت سياسی و ژورناليسم که بتازگی در محيط ايرانی خارج راه افتاده است به ضرر خبررسانی است. خبررسانی رسانه های فارسی زبان خارج بيشتر در خدمت داخل کشور است وگرنه ايرانيان خارج از کشور آنقدر رسانه به زبانهای بين المللی در اختيار دارند که وجود يا عدم وجود رسانه های فارسی زبان، تأثير چندانی در رشد آگاهی آنها نخواهد داشت.

متأسفانه برای رسانه های بين المللی نظير سی اِن اِن مقرون به صرفه نيست که سرويسی به زبان فارسی راه اندازی کنند چون آگهی نميتوانند بگيرند و به همين علت رسانه های دولت های آمريکا، بريتانيا، آلمان و فرانسه موظف هستند برای زبانهايی که امکانات خبررسانی چندانی برايشان نيست، امکانات مطبوعاتی فراهم کنند. دوباره عده ای بحث راه انداخته اند که گويا اينها دارند با رسانه های فارسی زبان خارج رقابت کنند. لازم است متذکر شد تا آنجا که ايرانيان خارج منظور نظر است به اندازه کافی به زبانهای بين المللی امکان دستيابی به خبرها را دارند. وليکن برای مردم داخل کشور اين امکانات خبررسانی کشورهای خارجی بسيار مفيد هستند و بهتر است به دليل اختلافات جريانات مختلف با يکديگر دوباره به قول آمريکايی ها به پای خود شليک نکنيم. مردم ايران به زبانی تکلم می کنند که درصد بسيار کوچکی در جهان به آن صحبت می کنند و از بين بردن امکانات رسانه ای کشورهای خارجی به ضرر دستيابی مردم ايران برای کسب خبر است.

درست است که هر کشوری برای منافع خود رسانه راه می اندازد اما اتفاقاً شرکت های خصوصی و رسانه های ديگر نيز برای منافع خود رسانه راه می اندازند و اين امر باعث نمی شود که خواستار عدم وجود رسانه ای شويم. ولی عده ای تحت اين عنوان که اصلاً دولت ها نبايد رسانه داشته باشند اين حرفها را ميزنند. شايد در حالت ايده آل دولت ها نبايد خدمات بهداشتی يا مدرسه و غيره نيز داشته باشند. اما برچيدن مدارس دولتی در آمريکا را همين دوستان هدف خود قرار نداده اند و کارهای مهمتری در مقابل خود می بينند. به همين شکل نبايد مردم ايران را از همين امکانات محدود بين المللی با شعارهای غيرواقعی محروم کرد و باعث دلسردی کار آنهايی شد که در اين راه به مردم ايران بسيار ياری رسانده و ميرسانند. بياييم رقابت های سياسی با يکديگر را به چيزی تبديل نکنيم که به مردم ما بيشتر لطمه وارد کند.

آنچه مهم است فراهم کردن امکانات دستيابی مردم ايران به اخبار از همه منابع است تا نظير مردم کشورهای دموکراتيک خود بتوانند آنچه می خواهند را برگزينند و برای خود بيانديشند. بهتر است اين حق از مردم تحت هيچ عنوانی سلب نشود.

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و پنجم خرداد 1391
June 14, 2012

پانويس ها:

1. انديشه توده ای
  http://www.ghandchi.com/367-tudehii.htm
2. تغيير رژيم در ايران و ژنرال هاي رسانه اي
http://www.ghandchi.com/466-RegimeChange.htm


-------------------------------------------------------
فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html