چهارشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۹۱

ايرانيان و ازدواج همجنسگرايان

ايرانيان و ازدواج همجنسگرايان
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/727-gay-marriage.htm

متن انگليسی English Text
http://www.ghandchi.com/727-gay-marriage-eng.htm

اين مقاله در بلاگ فراديد منتشر شده است:
http://ir.voanews.com/content/blog/1536442.html

 علی لاريجانی رييس مجلس شورای اسلامی ايران گفته است رابطه همجنسگرايان "وحشی گری مدرن امروز غرب" است. پیش از او، محمود احمدی نژاد ريیس جمهوری ایران در جریان سفری به نیویورک گفته بود که در ایران "همجنسگرا وجود ندارد." در همین حال قوانين جزائی در جمهوری اسلامی ايران برای عمل کردن به روابط همجنسگرايانه مجازات هائی سخت، حتی اعدام را تجويز می کند.

اينکه درغرب و از جمله در آمريکا در موافقت يا مخالفت با ازدواج همجنسگرايان چه بحث هايی جريان دارد موضوع اين نوشتار نيست، بخصوص که در آمریکا، با توجه به مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری، موضع هر دو کاندیدا، و نیز موضع هر دو حزب اصلی دمکرات و جمهوریخواه به وضوح اعلام شده است.

بنظر می رسد در محافل ايرانی صرفنظر از دلایلی که موافقان و مخالفان حق ازدواج برای همجنسگرايان ارائه میدهند این پرسش کلی و اولیه مطرح است که آیا جامعه ايران آمادگی ورود به چنين بحث هايی را دارد؟ حتی بعضی ها معتقدند که وارد شدن به این بحث ها می تواند به جنبش دموکراسی خواهی ايران لطمه وارد کند.

تحقیقات علمی نشان می دهد آنهايی که خود را همجنسگرا می بينند، بيش از بقيه مردم در خطر خودکشی قرار دارند (1). و در ايران نه فقط اين خطر بطور ضمنی وجود دارد بلکه دولت نیز حق حيات همجنسگرايان را عملا تهديد می کند (2).

به عبارت ديگر اگر درغرب و از جمله در آمريکا موافقت يا مخالفت با حق ازدواج همجنسگرايان مطرح است، در ايران موافقت يا مخالفت با حق زندگی همجنسگرايان شکل می گیرد که دولت نيز خود فعالانه يک طرف مناقشه است. در چنين شرايطی آيا عدم ورود به چنین بحث هائی بيشتر موجب انزوا و دوری از مردم نيست؟


سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دهم آبان ماه 1391
Oct 31, 2012

پانويس:

1. http://www.sciencedaily.com/releases/2010/02/100205122240.htm
2. http://www.ghandchi.com/648-SuicideAndGays.htm

شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۱

دو استراتژی متضاد نيروهای اسلامی در خاورميانه

دو استراتژی متضاد نيروهای اسلامی در خاورميانه
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/726-islamists-strategies-middle-east.htm

متن انگليسی English Text
http://www.ghandchi.com/726-islamists-strategies-middle-east-eng.htm

اين مقاله در بلاگ فراديد منتشر شده است:
http://ir.voanews.com/content/blog/1534448.html

پنجشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۹۱

آیا صندوق های بازنشستگی در خطرند

آیا صندوق های بازنشستگی در خطرند
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/725-entitlements-watchdog-sec.htm

متن انگليسی English Text
http://www.ghandchi.com/725-entitlements-watchdog-sec-eng.htm

اين مقاله در بلاگ فراديد منتشر شده است:
http://ir.voanews.com/content/blog/1532395.html

رکود بزرگ اقتصادی و سقوط بازار سهام در سال های دهه 1930 در آمريکا، تجربه ای بيدار کننده نه تنها برای صاحبان سهام بلکه برای دولت ايالات متحده بود. در واکنش به امواج شکننده ناشی از سقوط بازارسهام، دولت آمريکا کميسيون نظارت بر ایمنی و داد و ستدهای اوراق بهادار را به وجود آورد، که اختصارا اس ئی سی نامیده می شود.

اس ئی سی بزودی 80 ساله خواهد شد و اهميت نقش وجودی آن در قرن گذشته قابل انکار نيست. درخواست شرکت های خصوصی برای ثبت و ارائه سهامشان به بازار بايد از مميزی اس ئی سی عبور کند تا مشخص شود قيمت سهامی که برای عرضه به عموم پیشنهاد شده است، با ارزش واقعی آنها مطابقت دارد.

وقایع منجر به سقوط بازار سهام در دهه 1930 در آمریکا، در سالهای بعد در کشورهايی نظير کويت رخ داد، که فاقد نهادهايی نظارتی، نظیر ای ئی سی، هستند. خیلی زود معلوم شد ارزش سهام بسياری از شرکت هايی که در بورس سهام آن کشور معامله می شد، واقعی نبوده است. در آمريکا، در نتیجه وجود اس ئی سی، تکرار چنين وقایعی عملا غیرممکن شده است.

وضعيت کنونی اقتصاد جهان، بويژه بحران جاری در اروپا، اکنون این پرسش را مطرح ساخته است که آيا ايجاد نهادی نظير اس ئی سی برای نظارت بر ایمنی صندوق های بازنشستگی و بخصوص از دیدگاه تعهدات دولت ها به مردم در قبال حقوق بازنشستگی شان ضروری نيست؟

افراد در دوران اشتغال و کارآئی به این امید سهمی از درآمد خود را به صندوق های بازنشستگی می پردازند که بتوانند به هنگام پیری از آن به عنوان منبعی برای تامین مخارج خود استفاده کنند.

اما برنامه های موسوم به رياضت اقتصادی در بسياری از کشورهای اروپا، گویای خالی شدن و یا قریب الوقوع بودن خطر خالی شدن صندوق های بازنشستگی است. توسل مردم در آن کشورها به اعتصاب در اعتراض به از دست دادن حقوقی که در طول عمرخود بابت آن پرداخته اند، قابل درک است. خطر ورشکستگی دولت ها در کشورهايی نظير يونان برای مردم همانقدر مصیت بار است که سقوط بازار سهام در سال های دهه 1930 برای مردم آمريکا مصیبت بار بود.

در ايالات متحده آمريکا، در بعضی شهرها، از جمله در شهر استاکتون در ايالت کاليفرنيا، دولت های محلی اعلام ورشکستگی کرده اند، و فعلا وضعیت حقوقی ناشی از بدهی شهرداری ها به سکنه شهرهایشان در ارتباط با صندوق های بازنشستگی مبهم و نامعلوم است.

حراست از حقوق بازنشستگی مردم، خواه در مورد صندوق های بازنشستگی خصوصی یا دولتی، حتی از حفاظت از حقوق صاحبان سهام، که تحت نظارت اس ئی سی است، حائز اهمیتی بیشتر است، چرا که پرداخت های مردم به صندوق های بازنشستگی به امید تامین مایحتاج زندگی آنان در ایام پیری است، حال آنکه سرمايه گذاری در بازار سهام، به امید کسب درآمدی است که در اصطلاح حسابداری، درآمدی قابل خرج، تلقی می شود.

قبل از هر چیز باید روشن شود برای محافظت از حقوق بازنشستگی مردم آیا به ایجاد نهادی نظیر اس ئی سی نیاز است، یا اینکه نهادهای دولتی موجود می توانند جوابگوی چنین نظارتی باشند. پس از آن است که می توان روشن ساخت یک نهاد نظارتی چگونه می تواند نظارت خود را بر صندوق های بازنشستگی، چه دولتی باشد و چه خصوصی، برقرار و اعمال کند. و دست آخر اینکه چنین نهادی آیا برای نظارت بر حقوق و تعهداتی که دولت در قبال مردم دارد محتاج به حمایت نهادی جامع تر و جهانی تر نظیر یک بانک مرکزی بین المللی نیست، که فعلا وجود ندارد؟

چيرگی بر چنین موانعی ممکن است دشوار و یا حتی غيرممکن جلوه کند؛ اما پذیرفتن وضعیت توام با هرج و مرج کنونی نیز عملا دستورالعمل رسیدن به وقوع فاجعه ای بالقوه در آینده ای است که می تواند عواقب خود را شايد بدتر از آنچه که امروز در يونان و اسپانيا شاهد آن هستيم، آشکار کند.

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
چهارم آبان ماه 1391
Oct 25, 2012

سه‌شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۱

موانع مقابل شکل گيری حزب آينده نگر

موانع مقابل شکل گيری حزب آينده نگر
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/724-futurist-party-obstacles.htm


ديگر در اينکه تمدن نوين فراصنعتی در جهان در حال شکل گيری است کمتر کسی ترديد دارد (1). و سالهاست که موضوع نياز به ايجاد حزب آينده نگر (2) و پلاتفرم پيشنهادی آن مورد بحث قرار گرفته است (3). پس چرا محافل کوچک آينده نگر هنوز نتوانسته اند ايجاد چنين حزبی را آغاز کنند؟

احزاب سياسی اصلی جهان در عصر صنعتی بوجود آمده و رشد کردند و مذاهب عمده جهان نيز در عصر کشاورزی پديد آمده و تطور يافتند. با اينحال مذاهبی هستند که نظير مذهب بهايی در ايران يا مذهب ديانتيک در آمريکا که اولی در عصر صنعتی و دومی در دوران فراصنعتی بوجود آمده اند؛ با اينحال در ميان دينداران آنچه در عصر صنعتی و فراصنعتی بيشتر ديده می شود، رفرم و اصلاحات در داخل مذاهب قديمی است و نه ايجاد مذاهب نوين. در مورد احزاب نيز در عصر کنونی (4) در جوامعی نظير آمريکا که در آنها احزاب سياسی توانمندی نظير حزب دموکرات و جمهوريخواه از عصر صنعتی وجود داشته است ايجاد رفرم و اصلاحات در داخل اين احزاب است که امروز بيشتر ديده می شود و نه ايجاد احزاب جديد آينده نگر در کشور (5). وليکن در جوامعی نظير ايران که در آن احزاب توانمندی وجود ندارد ايجاد حزب آينده نگر منطقی بنظر می رسد (6). سؤال اين است که چرا تلاشهايی که در اين رابطه صورت گرفته تاکنون ناموفق بوده است؟

اگر در عصر کنونی بنفع جامعه ای باشد که برای پلاتفرم معينی حزب تازه ای تأسيس شود به اين معنی نيست که اين امر به سادگی عصر صنعتی قابل انجام است. در واقع بنوعی تطور اکثر احزاب سياسی جهان رابطه تنگاتنگی با رشد و گسترش ناسيوناليسم در دنيای مدرن داشته است و در جهان امروز که با افول ناسيوناليسم و خيزش گلوباليسم روبرو هستيم (7)، خود اين واقعيت بيش از هر عامل ديگری مانع از موفقيت در ايجاد احزاب جديد است. با اين وجود در جامعه ايران به علت فقدان وجود احزاب قديمی امکان ايجاد حزب آينده نگر حتی در اين دوران افول ناسيوناليسم وجود دارد هرچند موانعی که جمهوری اسلامی در برابر آزادی اجتماعات ايجاد کرده است از اقدام عملی برای ايجاد حزب آينده نگر در داخل ايران ممانعت به عمل آورده است (8). اما چرا خارج کشور نيز در اين زمينه ناموفق بوده است؟

اساس جنبش سياسی ايرانيان خارج کشور را نيروهايی تشکيل می دهند که در پی انقلاب 57 به بيرون پرتاب شدند و پاره ای از آنها در پی تجربه انقلاب به درک آينده نگری رسيدند (9). اما پس از خروج از ايران دسته ای از آنها دوباره در داخل شبکه هايی قرار گرفتند که پيش از انقلاب در خارج وجود داشتند- شبکه هايی که اساساً به جنبش چپ تعلق داشتند و حتی رهبران شناخته شده خود را داشتند. در نتيجه اين جمع ها با خروج از ايران از نظر فکری کمتر جلو رفته اند و اکثراً به چارچوب فکری گذشته خود رجعت کرده اند به رغم آنکه بسياری از آن انديشه های گذشته ديگر برايشان قابل پذيرش نيست و بويژه پس از سقوط اتحاد شوروی اين عدم پذيرش بيشتر شده است وليکن قرار گرفتن در شبکه های بازمانده از گذشته باعث می شود که اين جمع های خارج کشور و رهبران آنها اساساً از نظر انديشه فاصله چندانی از چنبش چپ نگيرند در صورتيکه همين نيروها قبل از خروج از ايران از چپ بيشتر و بيشتر، فاصله می گرفتند و همتايانشان در ايران ابداً خود را با جريان چپ تعريف نکرده و از آن فرسنگ ها دور شده اند (10).

در نتيجه در خارج از کشور تلاشهايی که از نظر تشکيلاتی شده است محور پلاتفرم خود را بر نقطه مشترک چپ با نيروهای ديگر قرار داده است. تلاشهای بی شماری برای ايجاد تشکيلاتهايی با برنامه حداقلی انجام شده که هيچکدام در اين 30 سال به نتيجه ای نرسيده است. تلاشهايی نيز بطور موازی برای ايجاد تشکيلاتهايی با برنامه سکولار دموکراسی انجام شده است که بعضاً هم جمهوريخواهی را محور خود قرار داده اند. واقعيت اين است که برنامه سکولاردموکراسی چيزی نيست جز آنچه محور پلاتفرم نيروهای سياسی در انقلاب مشروطه بود و بعد ها آن پلاتفرم در داخل ايران به پلاتفرم های مليون و چپ ها تقسيم شد و در انقلاب 57 هردو آنها شکست خوردند و رفتن فراسوی آن انديشه ها در برنامه ای آينده نگر نميتواند بازگشت به برنامه سکولاردموکراسی باشد - برنامه ای که بيش از 200 سال پيش برای جوامعی نظير آمريکا توانست تحول جامعه را رهبری کند (11). نه اينکه چنين برنامه ای برای اتحادهای موقت با نيروهايی ديگر به کار نيايد اما برای آينده نگرها مطمئناً چنين برنامه ای نميتواند پلاتفرمی برای ترسيم ديدگاه آينده نگر باشد (12).

رهبران فکری جنبش کمونيستی خارج کشور اگر به نقد انديشه های آن جنبش ها پرداخته و بويژه اگر انديشه های تازه آينده نگر را آموخته اند می توانند در هدايـت فکری برای ايجاد تشکيلاتهای آينده نگر نقش ايفا کنند. به عبارت ديگر با نقد جدی از مارکسيسم (13) نه آنکه دوباره هر روز به دنبال مقاله تازه ای در نشريات بين المللی برای توجيه نيم قرن کجراه جنبش روشنفکری و سياسی ايران باشند، کاری که نوانديشان مذهبی در مورد انديشه اسلامی می کنند تا برنامه های مورد دفاع خود در گذشته را توجيه کنند. دوباره تأکيد می کنم که هر کسی آزاد است که کمونيست باشد يا ناسيوناليست يا اسلامگرا اما اينکه کسی انديشه های تعديل يافته چپ را بجای آينده نگری بنشاند نه به اولی ياری رسانده است و نه به دومی. سوسياليسم از ديدگاه آينده نگری همانقدر برنامه ای پايان يافته است که سرمايه داری (14). عدالت اجتماعی از نظر آينده نگرها نگرشی کاملاً متفاوت از چپ است (15). و اختلاف با جريانات سوسياليستی کاملاً روشن است (16). ايجاد اميد کاذب به چپ به رشد آينده نگری در ميان ايرانيان کمکی نميکند (17).

دستاوردهای مارکس همانقدر ارزشمند است که دست آوردهای ارسطو (18) اما از دومی نميتوان بازگشت به ارسطوگرايی را نتيجه گرفت (19). مثلاً جريان چپ در جنبش بين المللی به روشنی ضدگلوباليسم است اما برخی رهبران چپ ايران از يکسو می خواهند خود را آينده نگر بخوانند و از سوی ديگر نمی دانند در مورد گلوباليسم چه موضعی اتخاذ کنند. زمان آن فرارسيده که آندسته از رهبران جنبش چپ گذشته که به آينده نگری علاقمند شده اند دقيقاً از کمونيسم انتقاد کنند و دقيقاً خود را با انديشه های آينده نگری آشنا کنند وگرنه هم به خود و هم به جنبش جديد آينده نگری ضرر می رسانند و فقط به دليل علاقه به يک عبارت زيبای جايگزين زمانيکه لقب کمونيست بدنام شده است خود را با عنوان آينده نگر مطرح می کنند (20).

انديشه های آينده نگری مدرن پس از جنگ جهانی دوم با روشن شدن اين حقيقت که ديگر برنامه های سرمايه داری و سوسياليستی پاسخگوی معضلات بشر نيستند مطرح شده اند و کاملا با نظرياتی نظير تيتو که سعی ميکرد تعديلی بين سرمايه داری و سوسياليسم را بعنوان راهی ميانه برای آينده مطرح کند، تفاوت دارند. اين ها الفبای آينده نگری مدرن است (21). مثلاً آينده نگری هيچ قرابتی با فرامدرنيسم و رلاتيويسم فرهنگی ندارد  (22). اين موضوعات سالهاست که مفصلاً مورد بحث قرار گرفته اند (23).

شايد حزب آينده نگر ايران زودتر در داخل ايران تشکيل شود و بتواند برای خارج کشور نقش راهبردی ايفا کند؛ اما، نميتوان با در نظر گرفتن موانع موجود در برابر آزادی اجتماعات در ايران زمان چنين تحولی را پيش بينی کرد و محافل آينده نگر خارج کشور نمی توانند به اين اميد دست روی دست بگذارند (24).

امروزه موضوعاتی نظير دنيای آواتارها (25) و توليدات جی ام او (26) در مرکز توجه آينده نگرها قرار دارند. ديگر حتی آينده نگری نيز متحول شده است و نقطه انفصالی پاراديم جديد آينده نگری است (27). حتی موضوعاتی نظير مالکيت فکری (28) و ايجاد فراوانی اقتصادی (29) راه حل هايی اساسا متفاوت از راهکارهايی است که ديدگاه های جامعه صنعتی برای آينده مطرح می کردند. به همين دليل بحث های جنبش چپ گرچه سکولار هستند، اما تفاوتی با نظرات اسلامگرايان و ديگر بحث های تاريخی برای حل مسائل دنيای کنونی ندارند (30)، و اينگونه اتلاف وقت عملاً باعث می شود آينده نگرها نتوانند به اپوزيسيونی که محتاج نگاه تازه به جهان است، خدمتی بکنند (31).


سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دوم آبان ماه 1391
Oct 23, 2012

پانویس:

1. http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm
2. https://sites.google.com/site/futuristparty
3. http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm
4. http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm
5. http://www.ghandchi.com/258-FuturistPolitics.htm
6. http://www.ghandchi.com/267-CheraHezbeAyandehNegar.htm
7. http://www.ghandchi.com/387-Pre-Industrial.htm
8. http://www.ghandchi.com/627-hezbyaajebhe.htm
9. http://www.ghandchi.com/355-Iran1357.htm
10. http://www.ghandchi.com/616-CommunismOpiate.htm
11. http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralism.htm
12. http://www.ghandchi.com/401-FuturistVision.htm
13. http://www.ghandchi.com/299-Marxism.htm
14. http://www.ghandchi.com/303-Socialism.htm
15. http://www.ghandchi.com/265-EconJustice.htm
16. http://www.ghandchi.com/419-akhbare-rooz.htm
17. http://www.ghandchi.com/441-OmidKazeb.htm
18. http://www.ghandchi.com/508-falsafe.htm
19. http://www.ghandchi.com/440-Aristotle.htm
20. http://www.ghandchi.com/493-CommunistCults.htm
21. http://www.ghandchi.com/347-Futurism.htm
22. http://www.ghandchi.com/304-Postmodernism.htm
23. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
24. http://www.ghandchi.com/482-FuturistsNextStep.htm
25. http://www.ghandchi.com/706-avatars.htm
26. http://www.ghandchi.com/710-AcceleratedReturns.htm
27. http://www.ghandchi.com/716-singularity-paradigm.htm
28. http://www.ghandchi.com/718-intellectual-property.htm
29. http://www.ghandchi.com/719-creating-abundance.htm
30. http://www.ghandchi.com/721-progress-vs-history.htm
31. http://www.ghandchi.com/527-NegahTazeh.htm

پنجشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۹۱

يادداشتی درباره طرح بحث انگيز خودمختاری کردستان

يادداشتی درباره طرح بحث انگيز خودمختاری کردستان
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/723-kurdistan-autonomy.htm

متن انگليسی English Text
http://www.ghandchi.com/723-kurdistan-autonomy-eng.htm

"در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم می شکند..." (نيما يوشيج)

دوست عزيز، عبدالله مهتدی، اخيراً در مصاحبه خود، پس از انتقادهايی که در جنبش سياسی سراسری ايران نسبت به توافقنامه تازه حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کومله‏ کردستان ايران شد، گفته است که طرح او برای کردستان ايران ايجاد منطقه ای کردنشين از چند استانی است که در حال حاضر کردهای ايران در آنها زندگی می کنند و اين منطقه را بخشی از سيستم فدرال در ايران آينده توصيف کرده است. مهم نيست که چنين منطقه ای درون يک فدرال اتنيکی تعريف شود (1) يا در داخل یک سيستم فدرال استانی (2) و يا يک منطقه خودمختار در ايرانی با حکومتی متمرکز. نتيجه همگی، منطقه ای خودمختار برای کردها ست حال چه کردها را قوم بناميم يا ملت. بحث نه بر سر فدراليسم است و نه بر سر تعريف قوم و ملت.

جنبش سراسری ايران در واکنش به اين برنامه احزاب کردی، حتی بررسی طرح هايی نظير فدراليسم برای آينده ايران را نيز به کنار گذاشته است (3). اساس بيانيه مشترک پیشنهادی هر دو حزب کردی اين است که مردم کردستان در منطقه ای خودمختار زندگی کنند، نه در استانهايی دارای پيشينه های اتنيکی گوناگون و پذیرای تلاشی فارغ از قوميت و نژاد و مليت برای دموکراسی و پيشرفت. به عبارت ديگر طرحی واپسگرايانه برای بازگشت به دوران فئودالی حکومت خودمختار اردلانها که پيش از سلطنت ناصرالدين شاه قاجار در ايران برقرار بود (4).


درست است که دولت اقليمی کردستان عراق امروز چنين وضعیتی دارد و حتی ممکن است بعداً جمهوری مستقلی بشود. اما این ناشی از شرايط خاص پس از حمله آمريکا به عراق، و پشتیبانی آمريکا از نيروهای احزاب کردی معتقد به خودمختاری کردستان عراق در جریان جنگ بود. جدايی آذربايجان شمالی از ایران نيز در پی جنگ ايران و روسيه در زمان فتحعليشاه انجام گرفت، و پس از هم پاشيدگی اتحاد شوروی به يک جمهوری مستقل تبديل شد.

به این رويدادهای تاریخی نمی توان به عنوان دليلی برای توجیه طرح های ايجاد مناطق خودمختار در ايران، يا هر کشور ديگری استناد کرد. نتيجه چنین طرح هايی جلوگیری از امکان رشد مشترک برای مردمانی با پيشينه های نژادی و قومی و ملی مختلف است (5). نمونه هايی در بسياری از کشورهای آفريقايی، آسيايی و اروپايی نيز ديده می شود، که جز فاجعه ديکتاتوری های محلی واپسگرا حاصل ديگری نداشته است، و به همين دليل است که جنبش دموکراسی خواهی ايران تجزيه طلبی را محکوم می کند (6).

حدود 65 سال پيش جمهوری مهاباد همين برنامه خودمختاری را برای کردستان مطرح کرد و جمعی از با فرهنگ ترين نخبگان کردستان در آن شرکت کردند، که پدر عبدالله مهتدی از وزيران دولت قاضی محمد ازجمله آنها بود. دولت مهابادی که با حمايت شوروی استالينی بوجود آمد در پی توافق جهانی ترومن با استالين و مذاکرات قوام السلطنه با شوروی، توسط ارتش ايران قلع و قمع شد، ضمن آنکه نيروهای ملی و حتی گروههای چپ در بقيه نقاط ايران هم از آن دفاع نکردند. رويدادی مشابه با اشتباهی مشابه نيز در همان زمان در آذربايجان رخ داد، که نتیجه اش رو در رويی دو بخش جنبش سياسی و مدنی ايران بود.

در انقلاب 57 دوباره همين اشتباه تکرار شد و نخبگانی در کردستان، نظير شادروان عبدالرحمن قاسملو، مجدا شعار "ده موک راسی بو ایران خود موختاری بو کوردان" را پیش کشیدند، و گرچه در نخستين سالگرد انقلاب، حزب های دموکرات و کومله توانستند برای مدتی کوتاه ضمن تسخیر مهاباد و سنندج قدرت را در آن نقاط به دست گيرند اما مذاکراتشان با دولت موقت مهدی بازرگان برای تدوام بخشیدن به یک دولت خودمختار در چارچوب طرح 26 ماده ای به نتيجه نرسيد و با سقوط دولت نيمه ليبرال در تهران طرح حمله به کردستان نیز جدی تر شد، و دست آخر با آغاز جنگ عراق، جنبش مدنی و سياسی در کردستان نیز عملا قلع و قمع شده بود هرچند مبارزان کردستان مورد حمايت جنبش سياسی نقاط ديگر ايران قرار داشتند.

 نه در زمان قاضی محمد، نه در زمان انقلاب 57 و نه در زمان حاضر دليل پای گذاشتن برخی نخبگان سياسی ايران در راه واپسگرای خودمختاری، دولت های خارجی نبوده اند، هرچند که بسته به منافعشان در برهه هايی مختلف از چنين طرح هايی دفاع کرده اند.  اين سابقه نه به دوران جمهوری مهاباد، بلکه به زمان اسماعيل آقا سميتقو بر می گردد که در دوران مشروطيت عليه مشروطه خواهان می جنگيد و برای بريتانيا از چاه های نفت کرکوک در عراق حفاظت می کرد.

رهبران کرد ازدوران قاضی محمد تا به امروز اساساً نه مانند اسماعيل آقا سميتقو وابسته بودند و نه ضد مشروطه، بلکه اشتباهشان در گزینش برنامه غلط و واپسگرايانه خودمختاری برای کردستان بوده است.
آیا زمان آن نرسيده است که همراه جنبش دموکراسی خواهی در کل ايران برای سعادت و خوشبختی ايران در جامعه ای متشکل و برخوردار از پيشينه های رنگارنگ قومی و ملی فعاليت کنيم؟

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و پنجم مهرماه 1391
Oct 18, 2012

پانویس:

1. http://www.ghandchi.com/555-FederalismeGhomi.htm
2. http://www.ghandchi.com/535-FederalismeOstani.htm
3. http://www.ghandchi.com/543-MadinehFazeleh.htm
4. http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm
5. http://www.ghandchi.com/362-FederalismRights.htm
6. http://www.ghandchi.com/696-Separatists.htm



پنجشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۹۱

چگونه می توان ديپلماسی بين ايران و اسراييل را ممکن ساخت؟

چگونه می توان ديپلماسی بين ايران و اسراييل را ممکن ساخت؟

How can Diplomacy between Iran and Israel Become Possible
http://www.ghandchi.com/722-iran-israel-diplomacy-eng.htm

سام قندچی
اين مقاله در بلاگ فراديد منتشر شده است:



کوچ های تازه ايرانيان به خارج به دليل وحشت از احتمال بروز جنگ بین ايران و اسراييل از هم اکنون قابل رويت است. اگر در جنگ ایران و عراق کوچ های ایرانیان پس از شروع جنگ آغاز شد که آنهم بیشتر ازخوزستان و نقاط مرزی در غرب کشور بسوی تهران، اصفهان و نقاط مرکزی کشور بود، اين بار ظاهرا کوچ ها از کل ايران و بويژه از تهران بسوی خارج است.

انتظار ازمصلحت اندیشان برای ارائه ابتکارهايی که بتواند از وقوع چنین جنگی جلوگیری کند (۱)، بخصوص با توجه به فرضیه های راجع به پیشدستی در حملات (٢) در ارتباط با سیاست های علنی و ابراز شده توسط دولت های ایران (٣) و اسراييل  (۴) در مورد جنگ بر سر برنامه اتمی تهران (۵) مهمترین موضوعی است که همزمان با این کوچ ها اذهان را بخود جلب کرده است. در این میان چندین طرح ابتکاری نیز با هدف برقراری صلح بین ایران و اسرايیل از سوی شهروندان هر دو کشور ارائه شده است (۶) که شایسته تحسین است.
   
اما برقراری صلح چه پيش از آغاز جنگ و چه پس از آن، مستلزم توافق اين دو کشور متخاصم در پایان دادن به خصومت است، نظیر توافقی که بالاخره پس  از ۸ سال جنگ  ايران و عراق بين دولت آيت الله خمينی و دولت صدام حسين به امضاء رسيد. اما وقتی دولت ايران حاضر نباشد با اسراييل حتی بر سر ميز مذاکره بنشیند، چگونه چنين امکانی می تواند وجود داشته باشد؟

گرچه هردو دولت توسل به جنگ را عاملی توصیف می کنند که نابودی طرف دیگر را در پی خواهد داشت، ولی تاریخ هيچگاه به یاد ندارد چنين تصوری توانسته باشد از جنگ جلوگیری کند و یا به جنگ پايان دهد، اگر به عکس به تداوم آن کمک نکرده باشد. جنگ های صد ساله بريتانيا و فرانسه در قرون چهارده و پانزده، و نيز جنگ های سی ساله در اروپای مرکزی قرن هفدهم، هنوز از يادها نرفته است. بی نتیجگی جنگ های سی ساله، که رنگ مذهبی داشت، به کاتوليکها و پروتستانها ياد داد که باید يکديگر را تحمل کنند، ضمن آنکه تاریخ  پانصد سال گذشته نیز نشان داده است که هيچکدام از آن دو مذهب از بين نرفتند، و هردو تا به امروز باقی مانده اند.

بی شک ديپلماسی در دنيای مدرن تغييرات عمده ای پیدا کرده است. گفته می شود يکی از اشتباهات اروپا در برخورد با خيزش فاشيسم هيتلری اين بود که هنوز به ديپلماسی بصورت فئودالی نگاه می کرد، و توافق ها و قرار و مدارهای حاصل از جلسات تشریفاتی و ضيافت ها را مبنای تصميمات خود قرار می داد. بعکس آمريکا، که در آن ایام نيروی سياسی تازه ای بود، ضمن  برخوردی  کاملا متفاوت با دیپلماسی، تصمیمات خود را بر پایه  منافع ملی و متکی به واقعیات علنی و عملی اتخاذ و به مورد اجرا می گذاشت.

دیپلماسی در دوران حاضر گامی ديگر به جلو برداشته است و حرفه ای تر شده است. در تمامی کشورهای مدرن، دولت ها، احزاب و گروه های سياسی، نظیر شرکت های سهامی، وکلای مبرزی در استخدام دارند که در رابطه با قوای مجريه، مقننه و قضاييه دولت های ديگر، از منافعشان دفاع می کنند.  

ديپلماسی میان ايران و اسراييل در سی سال گذشته عموما بطور غيرمستقيم و از طريق واسطه ها و یا کشورهای ثالث انجام  گرفته است. سوال اين است که اين کار تا چه حد بصورت حرفه ای انجام شده است، و تا آنجا که به مصلحت انديشان مربوط می شود، دليلی وجود ندارد که اين اقدامات بصورت غيرمستقيم و غيرعلنی انجام گیرد. بنظر می رسد وقت آن رسيده است که ديپلماسی ايران و اسراييل بصورتی علنی و در پيشگاه مردم دو کشور صورت گيرد.

یادمان باشد فعالان فلسطينی هنگامی که می خواستند با اسراييل باب مذاکره را باز کنند، این کار را از برنامه تلویزیونی  "نايت لاين" در شبکه آمریکايی "اِی بی سی" شروع کردند- برنامه  ای که متعاقب گروگانگيری در سفارت آمريکا در ايران به راه افتاد، و برای فلسطينيان فصلی جدید را در مناسبات با اسراييل باز کرد.

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
بيست و يکم مهرماه 1391
Oct 11, 2012


پانویس:
 
 

یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۹۱

چرا برای پيشرفت بايد از تشبثات تاريخی فاصله گرفت؟

چرا برای پيشرفت بايد از تشبثات تاريخی فاصله گرفت؟
سام قندچی
اين مقاله در بلاگ فراديد منتشر شده است:
http://ir.voanews.com/content/progress-vs-history/1521724.html


در مورد ترقی خواهی و پيشرفت در عصر کنونی سابقه بحث و گفتگو ها دست کم به 30 سال پيش باز می گردد (1). طی سه دهه گذشته خوشبختانه در محافل روشنفکری ايران بحث های زيادی در مورد گام نهادن فراسوی ديدگاه های چپ و راست انجام شده است، تا آنجا که امروز بسياری از فعالان مدنی و سياسی ايران خود را آينده نگر توصيف کرده و از تحولات فراصنعتی نيم قرن اخير در جهان استقبال می کنند (2).

اما هنوز روحیه تاريخگرايی در ميان روشنفکران ايران بسيار قدرتمند است. مثلاً مشکلات جنبش سياسی ايران را اغلب از طريق روانشناسی اجتماعی و برپایه آنچه که "واقعيت های" تاريخی و سياسی ايران می خوانند، تحليل می کنند. بعبارت دیگر آنچه که از دیدگاه یک مورخ واقعيت هايی تاريخی خوانده می شود ممکن است توسط مورخی دیگر، نقطه عکس آن "واقعيت ها" توصیف شود . تازه به چه دليلی پلاتفرم سياسی و اقتصادی آينده را بايد بر مبنای تشبثات تاريخی چند هزار ساله توجیه کرد؟ مگر مردم کره شمالی و کره جنوبی هردو کره ای نيستند؟ پس چرا اولی حتی قادر به تأمين نان خالی نیست در حاليکه دومی توانسته است با ایجاد شرکت هايی نظير سامسونگ با غولهای الکترونيک در دنيا رقابت کند؟ آيا
60 سال پیش که اين دوکشور از هم جدا شدند، واقعیت های تاریخی متفاوتی داشتند؟

زمانی در آسيا، رشد دموکراتيک ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم را، استثنايی و به عواملی تاريخی در فرهنگ آن جامعه نسبت می دادند اما با رشد و ظهور کشورهايی نظير سنگاپور و کره جنوبی خلاف چنین فرضیه ای به اثبات رسید . فرضیه ای که خلاف آن حتی در آفریقا و آمریکای لاتین هم ثابت شده است.

با اینحال می بينيم که چنین بحث هايی در محافل روشنفکری ايران مجددا رونق گرفته است که با توجيهی برای نوميدی و يأس نسبت به امکان پيشرفت ايران همراه است. استناد به واقعیات تاريخی در تجزیه و تحليل ها بی شک نقش خود را دارد و این با مورخان است که صحت و سقم آن ها را مشخص و ارزیابی کنند. بعبارت دیگر، واقعيت های تاريخی نمی تواند و نباید ایران و ایرانی را از توجه به واقعیت های جاری و آینده نگری بازدارد.

مگر پیشینیه تاریخی ايرانیانی که در خارج و بخصوص در آمريکا و اروپا درخشيده اند با پيشينه تاريخی بقیه هموطنانشان فرق دارد؟

به نمونه کره باز گردیم: کره جنوبی
60 سال پيش برای آینده خود چه چشم اندازی را در نظر گرفت. آيا چشم اندازش مانند کره شمالی بود؟ آنچه امروز از دست آوردهای این دو کشور می بینیم حاصل دو چشم انداز متفاوت است، نه واقعیات تاریخی.

تاريخگرايی، انرژی بسياری از نيروهای سياسی و مدنی ايران را در
30 سال اخير به هدر داده است.

جامعه فراصنعتی که در نيم قرن گذشته شاهد تطور آن بوده ايم، دنيای گذار است.

در نگاه اول، اين دنيای گذار را می توان دنيايی درگیر با بلاتکليفی هايی ديد که بعضی ها برای رهايی از اين نامعلومی ها به جريانات فکری گذشته، آنهم از انواع افراطی اش پناه می برند، و به نوعی با حمايـت از بنيادگرايی، خواستار بازگذشت به گذشته هستند. اما بازگشت به گذشته، با توجه به واقعيات جاری، بی ثمری خود را آشکار ساخته است و راهی باقی نمی ماند جز آنکه جهانی فراسوی گذشته و متکی به آینده نگری را برای پيشرفت انتخاب کنیم (
3).
 

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
چهاردهم مهرماه 1391

Oct 4, 2012

دوشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۹۱

حمايتگرايی «اينترنت ملی» باعث انزوا می شود

حمايتگرايی «اينترنت ملی» باعث انزوا می شود
سام قندچی

اين مقاله در بلاگ فراديد منتشر شده است:

رمز موفقیت اینترنت در پلورالیسم است (1). در مورد تفاوت مشکلات اینترنتی تازه در ایران با گذشته نيز که نتیجه اجرای پروژه "اینترنت ملی" است، پيشتر بحث شد (2). همچنین جزئيات استراتژی "اینترنت ملی" در ایران در يادداشتی ديگر مورد بررسی قرار گرفت (3).

اما در اقتصاد گلوبال، ایرانیان چگونه می توانند در عرصه اینترنت که بخش مهمی از دنیای کنونی است، رقابت کنند؟

استراتژی های مبتنی بر درک غلط از تطور فناوری اطلاعات در زمان ما که طرح هایی نظیر "اینترنت ملی" بر آن استوار است برای آینده ایران بسیار خطرناک است.  فناوری اطلاعات در تکامل خود سال هاست که ساختار خودکفای "آی تی" در مؤسسات را پشت سر گذاشته است و امروز تکنولوژی کلاود - اَبر اینترنتی-  در همه جای اینترنت رشد کرده است. حتی شخصی نظیر لری الیسون بنیانگذار شرکت اوراکِل که در ابتدا تکنولوژی کلاود را مورد تمسخر قرار داده و آینده ای برای آن نمی دید امروز لحظه ای در ارائه محصولات خود بر روی کلاود درنگ نمی کند.  ولی چرا کلاود کامپيوتينگ اهمیت پیدا کرده است و این امر چه تأثیری بر روی رقابت در دنیای اینترنت خواهد داشت؟

دلیل اصلی رشد و گسترش کلاود را باید در تحولی دید که در فناوری اطلاعات طی يک دهه گذشته صورت گرفته است.  اجازه دهید برای درک این تحول فناوری اطلاعات مثالی تاریخی را از تکنولوژی تلفن مورد توجه قرار دهیم.

فرض کنید که 50 سال پیش تحلیلگری به تکنولوژی تلفن نگاه میکرد. در آن زمان تعداد بیشتر اُپراتور تلفن شاخص رشد بیشتر یک کشور در برابر کشوری دیگر در عرصه مخابرات تلقی میشد. اما نیاز به اپراتور با ساخته شدن نسل های بعدی سوئیچ های تلفن، کاهش یافت. در نتیجه اگر در دوران سوئیچ های نسل بعدی کسی از درک دوران اول استفاده میکرد، ممکن بود يک کشور عقب مانده را که هنوز از نسل اول سوئيچ های تلفن استفاده کرده و تعداد بيشتری اپراتور داشت، پيشرفته تر تلقی کند. و  به اينصورت هم استراتژی غلطی برای مؤسسات يا کل کشور ارائه میداد و هم برای افرادی که آینده خود را در اپراتوری تلفن می ديدند، لطمه شدید آینده شغلی بوجود میآورد. تکنولوژی تلفن پس از صد سال از تکامل نایستاده است و نسل تازه سوئیچ های دیجیتالی "وی او آی پی" که صدا را برروی اینترنت حمل میکنند امروز سوئیچ های "پی بی اِيکس" را نيز از رده خارج کرده اند. مثال سوئیچ ها و اپراتورهای تکنولوژی اولیه تلفن به خوبی نشان می دهد که چرا درک درست از تحول یک تکنولوژی میتواند تأثیرات مستقیم بر روی دیدگاه استراتژیک در سطح فرد، مؤسسه، کشور، یا دنیا داشته باشد.

فناوری اطلاعات نیز در 20 سال گذشته چنین تحولی را طی کرده است. مثال یوتيوب برای روشن شدن بحث کمک کننده است. پیش از محبوبیت یافتن یوتیوب در اینترنت، مؤسسات مختلف ویدیو سِروِر های خود را می خریدند و پرسنل متخصص بیشتری استخدام می کردند که محتوای ویدیویی آنها را مدیریت کنند. این امر هر روز به بزرگتر شدن بخش آی تی و مخارجش در شرکت ها منجر می شد. اما با ورود يوتيوب کل مدل ارائه ويديو در عرصه اينترنت عوض شد. یوتیوب قادر است بیشتر از هر گروه آی تی در مؤسسات مختلف که پرستل زیادی هم دارند، محتوای ویديويی، عرضه کند. .گوگل در سال 2006 شرکت یوتیوب را که فقط 60 کارمند داشت به قیمت يک میلیارد و ششصد و پنجاه ميليون دلار خرید. 

امروزه نه نتها عرضه محتوای ويديويی در اينترنت بلکه شرکت های گوناگونی نظير عرضه کنندگان سرويس های تلفن هوشمند، فضای اينترنتی در کلاود را برای نگهداری اطلاعات ارائه میکنند. مثلاً گوگل "درايو" فضای دیسک مانندی را بر روی اینترنت مجاناً در اختیار کاربران قرار میدهد. این خدمات نیاز به سرورهايی را که در مؤسسات برای ذخیره اطلاعات خریداری میشدند، پايان می دهد.

به این ترتيب یکی بعد از دیگری کارهايی که در گذشته بخش فناوری اطلاعات هر مؤسسه جداگانه انجام می داد از بين رفته و اين سرويس ها در کلاود بر روی اينترنت، ارائه می شوند.

تا چند سال پيش فناوری اطلاعات هنوز عمدتاً اینگونه بود که هر مؤسسه ای سِروِرهای ایمیل خود را داشت که احتمالاً از شرکت میکروسافت خریده بود و بر روی کامپیوتر ميز هر کارمند نيز بخش آی تی شرکت برنامه دریافت ایمیلی نظير "آوت لوک" نصب کرده بود که آنهم احتمالاً از میکروسافت خریداری شده بود. همینطور نرم افزارهای دیگری نظیر وورد، اِکسل و پاورپوینت برای نوشتن، حسابداری يا ساختن اسلايد شو بر روی آن سيستم نصب بودند. در حاليکه امروز می توان سرويس های مشابه را بدون صرف هزينه برای سخت افزار، نرم افزار يا پرسنل آی تی به طور مجانی از گوگل دريافت کرد. گوئی گوگل نیروگاه برق مرکزی است که دارد کم کم جای همه ژنراتورهای مؤسسات جداگانه موازی را میگیرد.

به اينطريق با تحولات تازه تکنولوژی کلاود یا اَبر اینترنتی میلیونها مؤسسه ديگر نيازی به ايجاد بخش آی تی نخواهند داشت که هزاران سخت افزار و نرم افزار نظیر سِروِر ایمیل و ويديو خريداری کنند و برنامه های دريافت ايميل و ويديو بر روی هر کامپیوتر کاربر مؤسسه، نصب کنند. حتی در حال حاضر همه کاربران شرکت ها حساب مجانی ایمیلی بر روی اینترنت از طریق یاهو یا گوگل یا میکروسافت برای خود دارند. سرویس جی میل شرکت گوگل قوی ترین این سرویس هاست که به تازگی حتی چت ویدیویی نيز به آن اضافه شده است که اين امکان را می دهد که مجاناً به هر کسی روی اينترنت تلفن زد و آنهم تلفن با تصوير همزمان ويديويی. درست است که هنوز سرويس های ایمیل شبکه های داخلی در بیشتر مؤسسات بخاطر مسائل ایمنی از بين نرفته است اما امنیت نيز در خود کلاود در حال حل شدن است. البته مسائلی نظیر سانسور و فیلترینگ در کشورهايی نظیر ایران بر روی این روندها تأثیرات غیرتکنیکی و غیراقتصادی می گذارند که به معنی تعدیل این روندها با ابزارها و پروسه های اضافی است و نه متوقف کردن این روندهای جهانی.

آنچه آشکار است اینکه برای برآوردن نیازهای افراد، مؤسسات و کشورها، شرکتهای توليد کننده سخت افزار و نرم افزار تازه ای رشد کرده اند که استراتژی خود را بر مبنای واقعیت کنونی تکنولوژی کامپیوتر و اینترنت که به آن مدل یوتیلیتی کامپیوتینگ میگویند، طرح ریزی کرده اند. يعنی نظير آب، برق، و تلفن در گذشته که یوتیلیتی خوانده می شوند فناوری اطلاعات نيز به همين شکل ارائه شود که شرکت هايی در سطح جهانی برای ارائه سرويس رقابت کنند و شرکت های ديگری نيز مثل اَپل کامپيوتر برای ارائه اپليکيشنهايی نظير آيفون، بازهم در سطح جهانی، به رقابت پردازند. حال در چنين مدلی که اين صنعت رشد می کند، ايرانيان زمانی می توانند بطور مؤثر رقابت کنند که بتوانند هم در عرصه ارائه سرويس های مرکزی در سطح جهانی و هم در زمينه سخت افزار و نرم افزار اپليکيشن به کاربران، بازهم در سطح جهانی، رقابت کنند، نه آنکه به دور فضای سايبر کشور حصاری کشيده شود و ايران را از بقيه دنيای اينترنت جدا کرده و آن را بصورت شبکه خودکفای مدل تمدن کشاورزی چند هزار سال پيش در آورد. مدلی که طرح "اينترنت ملی" ايران که درست است اينترانت ملی خوانده شود دنبال می کند، از سويی برای عده ای شغل کاذب ايجاد می کند و از سوی ديگر توان رقابت ايرانيان را در دنيای اينترنت از بين می برد.

البته منظور این نیست که گوگل نیروگاه مرکزی آینده فناوری اطلاعات خواهد بود. عرصه باز است و شرکت های مختلفی در دنيا برای اين جايگاه رقابت می کنند. در زمينه اپليکيشن نيز لزوماً اَپل دنيای آينده اينترنت را در کنترل خود نخواهد داشت.  از همين حالا سامسونگ که يک شرکت کره جنوبی است با تلفن های هوشمند جديد خود رقيب بسيار قدرتمند آيفون اَپل است. در نتيجه شرکت های مختلفی در کشورهای گوناگون می توانند برندگان رقابت در دنيای اينترنت باشند اما استراتژی های حمايتگرايانه نظير "اينترنت ملی" فناوری ايران را نظير بسياری از ديگر صنايع داخلی غيررقابتی می کند. همانطور که خرده فروشی در ايران قابل مقايسه با "وال مارت" نيست و اين مردم ايران بوده اند که ضرر حمايتگرايی را در همه رژيم های ايران داده اند و برای خريد هر چيزی مانند مرغ بايد به خرده فروش التماس کنند، عرصه اينترنت نيز به همان سرنوشت دچار خواهد شد. حمايتگرايی اقتصادی ثمره اش را به بهترين وجه در اتحاد جماهير شوروی نشان داد که بعد از 70 سال در پايان کار هنوز در چنبره توليد و توزيع اوائل انقلاب صنعتی درجا می زد. در آمريکا هزاران فروشگاه با عرضه محصولات مختلف آگهی می دهند که ارزان تر و با کيفيت بهتر اجناس متنوعی را به مشتريان ارائه کنند اما مصرف کننده ايرانی بايد پارتی داشته باشد که مرغ گنديده ای را چند برابر قيمت به او بفروشند. نتيجه حمايتگرايی پيشرفت نيست بلکه کمک به ناکارآمد ترين توليدکنندگان و توزيع کنندگان و به ضرر مصرف کننده است. حمايتگرايی به قيمت دامن زدن به عقب ماندگی در توليد و توزيع محصولات در کشور و ناتوان شدن در رقابت در سطح جهانی تمام می شود.

وقتی مدل تکامل تکنولوژی کامپیوتر و اینترنت به شکل کلاود کامپيوتينگ جلو می رود همه استراتژی هايی که بر فناوری اطلاعات خودکفا برای فرد، مؤسسه یا کشور مبتنی هستند محکوم به شکست خواهند بود. نتيجه هزینه های سرسام آور طرح هايی نظير "اينترنت ملی" در ايران سخت افزارهای خريداری شده بلااستفاده زودکهنه شده از يکسو و نرم افزارهای غيررقابتی و فاقد کارايی از سوی ديگر است که کاربران را در مقايسه با کاربران در کشورهايی نظير کره جنوبی، فلج می کند و باعث می شود ايرانيان نتوانند با همتايان خود در کشورهايی نظير کره جنوبی يا آمريکا رقابت کنند.

همانطور که امروز استراتژی یک کارخانه تولید غذای یخ زده ايجاد نیروگاه برق خود نیست و استراتژی جنرال الکتریک هم فروختن نیروگاه به آن کارخانه نیست، کشوری نظیر ایران و مؤسساتی که در ایران هستند نيز اگر می خواهند در ارائه خدمات رقابت کنند بجای نصب سِروِرهای مختلف به اصطلاح "اينترنت ملی" بايد با گوگل های جهان در عرصه بين المللی رقابت کنند. و اگر می خواهند در زمينه  اپليکيشن رقابت کنند بايد با اَپل ها و سامسونگ های دنيا رقابت کنند و نه آنکه با طرح "اينترنت ملی" ايران و مؤسسات ايرانی را از دنيای اينترنت جدا کنند که خود بهترين راه منفرد کردن ايران است که به دست خود ايرانی انجام می گيرد. باورنکردنی است که انزوای اينچنين سهمگين در دنيای اينترنت به عنوان حمايت از ايران و کاربر ايرانی عرضه شده است.

امروزه بویژه در رابطه با طرح های استراتژیک تولید فراصنعتی و مشخصاً سخت افزار و نرم افزار کامپیوتری در ایران سکوت در برابر مدلهای خودکفای عصر کشاورزی "اينترنت ملی" سر فرود آوردن در برابر تيری است که ايران خود بر پای خود می زند و کشور و کاربران اين سرزمين را در اقتصاد گلوبال منفرد و منزوی می کند. در يک کلام طرح حمايتگرايانه "اينترنت ملی" يعنی انزوا و انفراد برای ايران و ايرانی.


سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دهم مهرماه 1391
Oct 1, 2012

پانویس:

1. http://www.ghandchi.com/705-InternetPluralism.htm

2. http://www.ghandchi.com/685-NewInternetProblems.htm

3.  http://ir.voanews.com/content/blog/1418108.html