چرا برای پيشرفت بايد از تشبثات تاريخی فاصله گرفت؟
سام قندچی
اين مقاله در بلاگ فراديد منتشر شده است:
http://ir.voanews.com/content/progress-vs-history/1521724.html
پانویس:
1. http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm
2. http://www.ghandchi.com/387-Pre-Industrial.htm
3. http://ir.voanews.com/content/blog/1501159.html
سام قندچی
اين مقاله در بلاگ فراديد منتشر شده است:
http://ir.voanews.com/content/progress-vs-history/1521724.html
در مورد ترقی خواهی و پيشرفت در عصر کنونی سابقه بحث و گفتگو ها دست کم به
30
سال پيش باز می گردد (1). طی سه
دهه گذشته خوشبختانه در محافل روشنفکری ايران بحث های زيادی در مورد گام نهادن
فراسوی ديدگاه های چپ و راست انجام شده است، تا آنجا که امروز بسياری از فعالان
مدنی و سياسی ايران خود را آينده نگر توصيف کرده و از تحولات فراصنعتی نيم قرن اخير
در جهان استقبال می کنند (2).
اما هنوز روحیه تاريخگرايی در ميان روشنفکران ايران بسيار قدرتمند است. مثلاً مشکلات جنبش سياسی ايران را اغلب از طريق روانشناسی اجتماعی و برپایه آنچه که "واقعيت های" تاريخی و سياسی ايران می خوانند، تحليل می کنند. بعبارت دیگر آنچه که از دیدگاه یک مورخ واقعيت هايی تاريخی خوانده می شود ممکن است توسط مورخی دیگر، نقطه عکس آن "واقعيت ها" توصیف شود . تازه به چه دليلی پلاتفرم سياسی و اقتصادی آينده را بايد بر مبنای تشبثات تاريخی چند هزار ساله توجیه کرد؟ مگر مردم کره شمالی و کره جنوبی هردو کره ای نيستند؟ پس چرا اولی حتی قادر به تأمين نان خالی نیست در حاليکه دومی توانسته است با ایجاد شرکت هايی نظير سامسونگ با غولهای الکترونيک در دنيا رقابت کند؟ آيا 60 سال پیش که اين دوکشور از هم جدا شدند، واقعیت های تاریخی متفاوتی داشتند؟
زمانی در آسيا، رشد دموکراتيک ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم را، استثنايی و به عواملی تاريخی در فرهنگ آن جامعه نسبت می دادند اما با رشد و ظهور کشورهايی نظير سنگاپور و کره جنوبی خلاف چنین فرضیه ای به اثبات رسید . فرضیه ای که خلاف آن حتی در آفریقا و آمریکای لاتین هم ثابت شده است.
با اینحال می بينيم که چنین بحث هايی در محافل روشنفکری ايران مجددا رونق گرفته است که با توجيهی برای نوميدی و يأس نسبت به امکان پيشرفت ايران همراه است. استناد به واقعیات تاريخی در تجزیه و تحليل ها بی شک نقش خود را دارد و این با مورخان است که صحت و سقم آن ها را مشخص و ارزیابی کنند. بعبارت دیگر، واقعيت های تاريخی نمی تواند و نباید ایران و ایرانی را از توجه به واقعیت های جاری و آینده نگری بازدارد.
مگر پیشینیه تاریخی ايرانیانی که در خارج و بخصوص در آمريکا و اروپا درخشيده اند با پيشينه تاريخی بقیه هموطنانشان فرق دارد؟
به نمونه کره باز گردیم: کره جنوبی 60 سال پيش برای آینده خود چه چشم اندازی را در نظر گرفت. آيا چشم اندازش مانند کره شمالی بود؟ آنچه امروز از دست آوردهای این دو کشور می بینیم حاصل دو چشم انداز متفاوت است، نه واقعیات تاریخی.
تاريخگرايی، انرژی بسياری از نيروهای سياسی و مدنی ايران را در 30 سال اخير به هدر داده است.
جامعه فراصنعتی که در نيم قرن گذشته شاهد تطور آن بوده ايم، دنيای گذار است.
در نگاه اول، اين دنيای گذار را می توان دنيايی درگیر با بلاتکليفی هايی ديد که بعضی ها برای رهايی از اين نامعلومی ها به جريانات فکری گذشته، آنهم از انواع افراطی اش پناه می برند، و به نوعی با حمايـت از بنيادگرايی، خواستار بازگذشت به گذشته هستند. اما بازگشت به گذشته، با توجه به واقعيات جاری، بی ثمری خود را آشکار ساخته است و راهی باقی نمی ماند جز آنکه جهانی فراسوی گذشته و متکی به آینده نگری را برای پيشرفت انتخاب کنیم (3).
اما هنوز روحیه تاريخگرايی در ميان روشنفکران ايران بسيار قدرتمند است. مثلاً مشکلات جنبش سياسی ايران را اغلب از طريق روانشناسی اجتماعی و برپایه آنچه که "واقعيت های" تاريخی و سياسی ايران می خوانند، تحليل می کنند. بعبارت دیگر آنچه که از دیدگاه یک مورخ واقعيت هايی تاريخی خوانده می شود ممکن است توسط مورخی دیگر، نقطه عکس آن "واقعيت ها" توصیف شود . تازه به چه دليلی پلاتفرم سياسی و اقتصادی آينده را بايد بر مبنای تشبثات تاريخی چند هزار ساله توجیه کرد؟ مگر مردم کره شمالی و کره جنوبی هردو کره ای نيستند؟ پس چرا اولی حتی قادر به تأمين نان خالی نیست در حاليکه دومی توانسته است با ایجاد شرکت هايی نظير سامسونگ با غولهای الکترونيک در دنيا رقابت کند؟ آيا 60 سال پیش که اين دوکشور از هم جدا شدند، واقعیت های تاریخی متفاوتی داشتند؟
زمانی در آسيا، رشد دموکراتيک ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم را، استثنايی و به عواملی تاريخی در فرهنگ آن جامعه نسبت می دادند اما با رشد و ظهور کشورهايی نظير سنگاپور و کره جنوبی خلاف چنین فرضیه ای به اثبات رسید . فرضیه ای که خلاف آن حتی در آفریقا و آمریکای لاتین هم ثابت شده است.
با اینحال می بينيم که چنین بحث هايی در محافل روشنفکری ايران مجددا رونق گرفته است که با توجيهی برای نوميدی و يأس نسبت به امکان پيشرفت ايران همراه است. استناد به واقعیات تاريخی در تجزیه و تحليل ها بی شک نقش خود را دارد و این با مورخان است که صحت و سقم آن ها را مشخص و ارزیابی کنند. بعبارت دیگر، واقعيت های تاريخی نمی تواند و نباید ایران و ایرانی را از توجه به واقعیت های جاری و آینده نگری بازدارد.
مگر پیشینیه تاریخی ايرانیانی که در خارج و بخصوص در آمريکا و اروپا درخشيده اند با پيشينه تاريخی بقیه هموطنانشان فرق دارد؟
به نمونه کره باز گردیم: کره جنوبی 60 سال پيش برای آینده خود چه چشم اندازی را در نظر گرفت. آيا چشم اندازش مانند کره شمالی بود؟ آنچه امروز از دست آوردهای این دو کشور می بینیم حاصل دو چشم انداز متفاوت است، نه واقعیات تاریخی.
تاريخگرايی، انرژی بسياری از نيروهای سياسی و مدنی ايران را در 30 سال اخير به هدر داده است.
جامعه فراصنعتی که در نيم قرن گذشته شاهد تطور آن بوده ايم، دنيای گذار است.
در نگاه اول، اين دنيای گذار را می توان دنيايی درگیر با بلاتکليفی هايی ديد که بعضی ها برای رهايی از اين نامعلومی ها به جريانات فکری گذشته، آنهم از انواع افراطی اش پناه می برند، و به نوعی با حمايـت از بنيادگرايی، خواستار بازگذشت به گذشته هستند. اما بازگشت به گذشته، با توجه به واقعيات جاری، بی ثمری خود را آشکار ساخته است و راهی باقی نمی ماند جز آنکه جهانی فراسوی گذشته و متکی به آینده نگری را برای پيشرفت انتخاب کنیم (3).
سام قندچی،
ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
چهاردهم مهرماه 1391
Oct 4, 2012
پانویس:
1. http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm
2. http://www.ghandchi.com/387-Pre-Industrial.htm
3. http://ir.voanews.com/content/blog/1501159.html