کردهاي ايران و تقسيم عراق
سام قندچي
سه ماه پيش مقاله اي نوشتم تحت عنوان "تقسيم قومي عراق فدراليسم نيست" [http://www.ghandchi.com/446-IraqPartition.htm] و در آن نوشتار نشان دادم تقسيم قومي عراق که در آنزمان اساساً از سوي کانديداي آينده حزب دموکرات آمريکا براي رياست جمهوري دنبال ميشد، نه تنها معنايش فدراليسم براي عراق نيست، بلکه قلب معناي فدراليسم است، که به جنبش دموکراسي خواهي ايران هم لطمه خواهد زد، چرا که معناي فدراليسم که طرح تازه اي در جنبش سياسي ايران است را مترادف تجزيه طلبي ميکند، همانگونه که زماني ليبراليسم در ايران برابر ناسيوناليسم درک شد، و اينگونه به رشد دموکراسي در جامعه مدرن ايران لطمه زده شد.
در آن مقاله مفصلاً توضيح دادم که فدراليسم توسعه دموکراسي *اداري* کشور به هر منطقه و محله است و اينکه نه تنها تمرکز زدائي ميکند بلکه باعث گسترش کنترل و توازن دموکراتيک در کشور ميشود و در اساس با تکه تکه کردن قومي جامعه تفاوت دارد و اشاره کردم که برای کردها در چنين دوراني، ساختن کل کشوري که در آن زندگي ميکنند و توسعه جامعه گلوبال چالش قرن بيست و يکم است، و نه آنکه به دنبال ايجاد يک دولت کوچک قومي در گوشه اي از خاورميانه باشند، که از سرنوشت اسرائيل يا دولت هاي عرب آن ناحيه بهتر نخواهد شد و آنهم بيش از پنجاه سال ديرتر از آنها.
در واقع با ديدن جلال طالباني در رأس دولت عراق و امکانات کرد ها در ساختن کل عراق، به دنبال يک دولت مستقل محلي کرد رفتن، نظير اين است که گروه اتنيکي مثلاً در آمريکا پرزيدنت داشته باشند ولي برود بدنبال بوجود آوردن دولت مستقلي براي قوم خود در لوس آنجلس، بجاي آنکه در ساختن کل آمريکا شرکت کند. اين بود دليل نامه سرگشاده اي که سال گذشته به جلال طالباني نوشتم [http://www.ghandchi.com/425-Talabani.htm].
برخورد مورد نظر من نقطه مقابل دنبال کردن خواست هاي ماقبل صنعتي در دوران جامعه فراصنعتي است. در واقع يک دولت کرد حداکثر نظير بسياري دولتهاي کوچک عرب مثل اردن، سوريه، و امثالهم که در منطقه هستند خواهد شد که ابداً بمعني گسترش دموکراسي براي ملت کرد نخواهد بود. درست است که استانهاي کردنشين عراق ثروت نفتي زيادي دارند و کشور فقيري نخواهند شد ولي هيچگاه اين بمعني بوجود آمدن دولتي مدرن و دموکرايتک نيست همانگونه که همه کشورهاي عرب ريز و درشت از ثروتمند و فقير نشان داده اند، که دموکراسي به ارمغان نياورده اند.
ايجاد دولت مدرن و دموکراتيک به قوميت ربطي ندارد و بيشتر ثمره جنبش نيروهاي گوناگوني است که در يک تحول پلوراليتسي تکوين يابند و نه در جدائي قومي از ديگراني که با آنها قرن ها رشد کرده اند. تازه حتي بقول جلال طالباني چنين دولت مستقلي در محاصره ترکيه، ايران و عراق براي انتقال نفت خود خواهد بود. در هر صورت اين که عراق به چه شکلي درآيد به مردم عراق مربوط است و هدف بحث من در اين نوشته نيست و ولي تأثير تحولات عراق بر روي جنبش ايران هدف بحث من است.
ديگر آنکه در مقاله "تقسيم قومي عراق .." درباره معناي فدراليسم در ايران مفصل توضيح دادم که ابداً منظور چنين طرح هاي تقسيم کشور بر مبناي قوميت نبوده و نيست و در اينجا نيازي به تکرار همه آن مباحث نيست. آنچه در اين مقاله ميخواهم بحث کنم موضوع ديگري است.
***
بنظر من ميرسد واقعيت تلخ اين است که تحول اوضاع متشنج عراق احتمالاً به تجزيه قومي عراق به حداقل سه بخش شيعه عرب، سني عرب، و کرد منتهي خواهد شد. از هم اکنون دورنماي چنين امکاني به جنبش سياسي ايران در ارتباط با قبول طرح ايران فدرال، لطمه زده است.
کافي است به مقاله تازه اي از آقاي داريوش همايون در ميان سلطنت طلبان ايران نگاه کنيم که با عنوان کردن موضوع اهتزاز پرچم کردستان در عراق حتي همزباني با آيت الله خاتمي را پذيرفته اند [http://www.ayandeh.info/HTfile/Be_Ashekari.htm]. من با آنکه فکر ميکنم در ميان سلطنت طلبان سرشناس ايران آقاي داريوش همايون بيش از هر کس ديگري از آزادي هاي فردي دفاع و از مسأله استبداد در رژيم گذشته ايران نقد کرده اند، ولي حتي ايشان اينچنين به طرح فدراليسم در ايران تازيده اند، و بنظر من علت هم تحولات عراق است.
برخورد مشابهي هم سالهاست از سوي رهبران جبهه ملي نظير کورش زعيم انجام شده است که ايشان هم با وجود اينکه در ميان شخصيتهاي جبهه ملي بيش از ديگران در آن سامانه فکري متعهد به آزادي هاي فردي و حقوق دموکراتيک هستند وليکن دوباره بنظر من بخاطر تأثير تحولات عراق و ترس از پاره پاره شدن ايران، ايشان هم مدتهاست به ضديت با طرح فدراليسم در ايران برخاسته اند. مواضع مشابهي نيز در ميان گرايشات ديگر فکري از نيروهاي چپ تا اصلاح طلبان اسلامي تا طرفداران آينده نگري ديده ام.
البته بعضي متفکرين معروف اصلاح طلب اسلامي نظير آقاي اکبر گنجي اهميت فدراليسم را درک کرده و از آن دفاع کرده اند، با وجود آنکه از درک هاي غلط فدراليسم و تحولات عراق در منطقه آگاهند، ولي اين امر باعث نشده که طرح اصولي فدراليسم براي آينده سيستم اداري دولت ايران را نفي کنند، و من درايت ايشان در اين زمينه را تحسين ميکنم .
اما با وجود همه اين سايه روشن ها، واقعيت اين است که تحولات منطقه و بويژه امکان تقسيم عراق وضعيتي ايجاد کرده است که نيروهاي سياسي ايران بويژه نيروهاي کُرد بهتر است يک بازنگري در چگونگي طرح بحث هاي منطقي خود براي سازمان اداري کل ايران آينده انجام دهند. در چنين وضعي اگر کردستان عراق جدا شود، وضعيت کردهاي ايران بسيار به وضعيت آذربايجاني هاي ايران در بيش از نيم قرن گذشته شباهت پيدا خواهد کرد وقتي تفکيک خواستهاي مردم آذربايجان ايران از طرح هاي عوامل جمهوري آذربايجان شمالي، براي فعالين آذري ايران، بسيار مهم بود، تا که نگذارند نيروهاي ارتجاع در ايران با سوء استفاده از عواطف ناسيوناليستي جنبش دموکراتيک مردم، در جنبش دموکراسي خواهي ايران شکاف ايجاد کنند، و براي سرکوب خواستهاي مردم آدربايجان از نيروهاي ملي سوء استفاده کنند.
بنظر من با وجود آنکه مدل فدرال شکل درست حکومت آينده ايران بايستي باشد وليکن در شرايط کنوني جنبش سياسي ايران بايستي الويت را به متحد کردن کل جنبش سياسي ايران براي پايان دادن به جمهوري اسلامي بدهد و نبايستي خواست فدراليسم را پيش شرط اتحاد جنبش ايران بکند، و جبهه واحد کردستاني يا جبهه واحد گروه هاي اتنيک ايران راه درست متحد کردن کل جنبش ايران نيست، وحتي باعث شکاف در جنبش سياسي ايران و منفرد شدن همين گروه هاي اتنيک ميشود، که توسط رژيم راحت سرکوب شوند. اتحاد سياسي بايستي از همه مردم ايران و براي دموکراسي در کل ايران باشد. براي رشد آگاهي از رجحان مدل فدرالي اداره کشور بايستي در داخل چنين جبهه سکولار دموکراسي خواهي کار *آموزشي* کرد و نه آنکه به تضاد ها بر مبناي موافق و مخالف فدراليسم بودن، دامن زد.
اکنون خطر شکاف در جنبش سياسي ايران در برابر دولت جمهوري اسلامي مسأله اصلي است و در واقع همين دولت جمهوري اسلامي که در داخل ايران آزاديخواهان هوادار فدراليسم را با برچسب تجزيه طلب به هلاکت ميرساند، در عراق از تقسيم قومي آنکشور استقبال کرده و ميخواهد جنوب عراق را به مستعمره خود بدل کند. جدا از آنکه اين رؤياي جمهوري اسلامي امکان واقعيت يافتن دارد يا نه، يک چيز مسلم است و آن اينکه کردهاي ايران نبايستي اجازه دهند به بازيچه رقابتهاي منطقه اي بدل شوند. اگر دولت کردستان عراق بوجود آيد بايستي مواظب بود که نظير گروه چهرگاني که عوامل علي اوف و جمهوري آذربايجان در ايران هستند، در ميان کرد هاي ايران، جريانات مشابهي شکل نگيرند، حتي اگر دولت کردستان عراق دولتي دموکراتيک باشد.
در واقع جمهوري آذربايجان هم با منابع نفتي خود کشوري ثروتمند است و در مقاطع مختلف سعي کرده است از تحريک مردم آذري ايران براي گرفتن امتياز بيشتر از دولت ايران بهره مند شود. نبايستي آلت دست دولت بيگانه شد. اگر هم آن دولت بر خلاف جمهوري سلطنتي ديکتاتوري آذرباريجان کنوني، دولت دموکراتيک باشد، باز هم حق ندارد از مبارزين کشور ديگر بخواهد به عامل و جاسوس آن بدل شوند.
نمونه هائي نظير منطقه مقدونيه در جنوب کشور مقدونيه در بالکان و مثالهاي مشابه بي شمار در نقاط ديگر جهان در سالهاي اخير نشان داده است که روابط نادرست کشور يک قوم معين که همسايه با اهالي مناطق اتنيک در کشور ديگري است، ميتواند به جنبش دموکراسي خواهي مردم کشور دوم لطمه بزند. کردهاي ايراني نظير اعراب مقيم خوزستان جزئي از مردم ايران هستند و تقدم هم برايشان ايجاد ايراني دموکرايتک است. آنچه کردها و يا اعراب در عراق براي سرنوشت خود تصميم ميگيرند به خودشان مربوط است و فقط ما ميتوانيم آرزو کنيم که مردم کشورهاي همسايه ايران دولتهاي دموکراتيک و صلح طلب شکل دهند و از روابط احترام متقابل آنها با خود هم استقبال ميکنيم. ولي از هيچگونه رابطه دست نشاندگي با اينگونه دولت ها هيچگاه پشتيباني نخواهيم کرد.
درک غلطي از رهبري جنبش کردستان در نقاط ديگر ايران وجود دارد و آنها را افرادي با ديدگاه هاي قبيله اي قومي يا با ديدگاه هاي متروک چپ ميبينند در صورتيکه بسياري از رهبران جنبش مردم کرد از مدرن انديش ترين رهبران جنبش سياسي ايران هستند. مثلاً اگر مصاحبه هاي آقاي عبدالله مهتدي با تلويزيون آپادانا [http://www.ghandchi.com/IONA/Komala/Mohtadi/index.htm] را ببينيد، با يکي از مدرن ترين ديدگاههاي راهبردي در جنبش سياسي ايران آشنا خواهيد شد. بنظر من کردهاي ايران با سطح بالاي آگاهي و تجربه سياسي خود ميتوانند پيشگامان شکل دادن يک حزب تازه آينده نگر در ايران [http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm] باشند که همه جريانات متروک گذشته در کل ايران را وداع گفته و آغاز گر راه جديدي براي متحد کردن کل جنبش سياسي ايران شود.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
18 مهر 1385
Oct 10, 2006
متن مقالهاي مرتبط به اين مقاله ولي به زبان انگليسي
http://www.ghandchi.com/446-IraqPartitionEng.htm
مطالب مرتبط:
http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm
---------------------------------------------------------
مقالات تئوريک
http://www.ghandchi.com
فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html
سام قندچي
سه ماه پيش مقاله اي نوشتم تحت عنوان "تقسيم قومي عراق فدراليسم نيست" [http://www.ghandchi.com/446-IraqPartition.htm] و در آن نوشتار نشان دادم تقسيم قومي عراق که در آنزمان اساساً از سوي کانديداي آينده حزب دموکرات آمريکا براي رياست جمهوري دنبال ميشد، نه تنها معنايش فدراليسم براي عراق نيست، بلکه قلب معناي فدراليسم است، که به جنبش دموکراسي خواهي ايران هم لطمه خواهد زد، چرا که معناي فدراليسم که طرح تازه اي در جنبش سياسي ايران است را مترادف تجزيه طلبي ميکند، همانگونه که زماني ليبراليسم در ايران برابر ناسيوناليسم درک شد، و اينگونه به رشد دموکراسي در جامعه مدرن ايران لطمه زده شد.
در آن مقاله مفصلاً توضيح دادم که فدراليسم توسعه دموکراسي *اداري* کشور به هر منطقه و محله است و اينکه نه تنها تمرکز زدائي ميکند بلکه باعث گسترش کنترل و توازن دموکراتيک در کشور ميشود و در اساس با تکه تکه کردن قومي جامعه تفاوت دارد و اشاره کردم که برای کردها در چنين دوراني، ساختن کل کشوري که در آن زندگي ميکنند و توسعه جامعه گلوبال چالش قرن بيست و يکم است، و نه آنکه به دنبال ايجاد يک دولت کوچک قومي در گوشه اي از خاورميانه باشند، که از سرنوشت اسرائيل يا دولت هاي عرب آن ناحيه بهتر نخواهد شد و آنهم بيش از پنجاه سال ديرتر از آنها.
در واقع با ديدن جلال طالباني در رأس دولت عراق و امکانات کرد ها در ساختن کل عراق، به دنبال يک دولت مستقل محلي کرد رفتن، نظير اين است که گروه اتنيکي مثلاً در آمريکا پرزيدنت داشته باشند ولي برود بدنبال بوجود آوردن دولت مستقلي براي قوم خود در لوس آنجلس، بجاي آنکه در ساختن کل آمريکا شرکت کند. اين بود دليل نامه سرگشاده اي که سال گذشته به جلال طالباني نوشتم [http://www.ghandchi.com/425-Talabani.htm].
برخورد مورد نظر من نقطه مقابل دنبال کردن خواست هاي ماقبل صنعتي در دوران جامعه فراصنعتي است. در واقع يک دولت کرد حداکثر نظير بسياري دولتهاي کوچک عرب مثل اردن، سوريه، و امثالهم که در منطقه هستند خواهد شد که ابداً بمعني گسترش دموکراسي براي ملت کرد نخواهد بود. درست است که استانهاي کردنشين عراق ثروت نفتي زيادي دارند و کشور فقيري نخواهند شد ولي هيچگاه اين بمعني بوجود آمدن دولتي مدرن و دموکرايتک نيست همانگونه که همه کشورهاي عرب ريز و درشت از ثروتمند و فقير نشان داده اند، که دموکراسي به ارمغان نياورده اند.
ايجاد دولت مدرن و دموکراتيک به قوميت ربطي ندارد و بيشتر ثمره جنبش نيروهاي گوناگوني است که در يک تحول پلوراليتسي تکوين يابند و نه در جدائي قومي از ديگراني که با آنها قرن ها رشد کرده اند. تازه حتي بقول جلال طالباني چنين دولت مستقلي در محاصره ترکيه، ايران و عراق براي انتقال نفت خود خواهد بود. در هر صورت اين که عراق به چه شکلي درآيد به مردم عراق مربوط است و هدف بحث من در اين نوشته نيست و ولي تأثير تحولات عراق بر روي جنبش ايران هدف بحث من است.
ديگر آنکه در مقاله "تقسيم قومي عراق .." درباره معناي فدراليسم در ايران مفصل توضيح دادم که ابداً منظور چنين طرح هاي تقسيم کشور بر مبناي قوميت نبوده و نيست و در اينجا نيازي به تکرار همه آن مباحث نيست. آنچه در اين مقاله ميخواهم بحث کنم موضوع ديگري است.
***
بنظر من ميرسد واقعيت تلخ اين است که تحول اوضاع متشنج عراق احتمالاً به تجزيه قومي عراق به حداقل سه بخش شيعه عرب، سني عرب، و کرد منتهي خواهد شد. از هم اکنون دورنماي چنين امکاني به جنبش سياسي ايران در ارتباط با قبول طرح ايران فدرال، لطمه زده است.
کافي است به مقاله تازه اي از آقاي داريوش همايون در ميان سلطنت طلبان ايران نگاه کنيم که با عنوان کردن موضوع اهتزاز پرچم کردستان در عراق حتي همزباني با آيت الله خاتمي را پذيرفته اند [http://www.ayandeh.info/HTfile/Be_Ashekari.htm]. من با آنکه فکر ميکنم در ميان سلطنت طلبان سرشناس ايران آقاي داريوش همايون بيش از هر کس ديگري از آزادي هاي فردي دفاع و از مسأله استبداد در رژيم گذشته ايران نقد کرده اند، ولي حتي ايشان اينچنين به طرح فدراليسم در ايران تازيده اند، و بنظر من علت هم تحولات عراق است.
برخورد مشابهي هم سالهاست از سوي رهبران جبهه ملي نظير کورش زعيم انجام شده است که ايشان هم با وجود اينکه در ميان شخصيتهاي جبهه ملي بيش از ديگران در آن سامانه فکري متعهد به آزادي هاي فردي و حقوق دموکراتيک هستند وليکن دوباره بنظر من بخاطر تأثير تحولات عراق و ترس از پاره پاره شدن ايران، ايشان هم مدتهاست به ضديت با طرح فدراليسم در ايران برخاسته اند. مواضع مشابهي نيز در ميان گرايشات ديگر فکري از نيروهاي چپ تا اصلاح طلبان اسلامي تا طرفداران آينده نگري ديده ام.
البته بعضي متفکرين معروف اصلاح طلب اسلامي نظير آقاي اکبر گنجي اهميت فدراليسم را درک کرده و از آن دفاع کرده اند، با وجود آنکه از درک هاي غلط فدراليسم و تحولات عراق در منطقه آگاهند، ولي اين امر باعث نشده که طرح اصولي فدراليسم براي آينده سيستم اداري دولت ايران را نفي کنند، و من درايت ايشان در اين زمينه را تحسين ميکنم .
اما با وجود همه اين سايه روشن ها، واقعيت اين است که تحولات منطقه و بويژه امکان تقسيم عراق وضعيتي ايجاد کرده است که نيروهاي سياسي ايران بويژه نيروهاي کُرد بهتر است يک بازنگري در چگونگي طرح بحث هاي منطقي خود براي سازمان اداري کل ايران آينده انجام دهند. در چنين وضعي اگر کردستان عراق جدا شود، وضعيت کردهاي ايران بسيار به وضعيت آذربايجاني هاي ايران در بيش از نيم قرن گذشته شباهت پيدا خواهد کرد وقتي تفکيک خواستهاي مردم آذربايجان ايران از طرح هاي عوامل جمهوري آذربايجان شمالي، براي فعالين آذري ايران، بسيار مهم بود، تا که نگذارند نيروهاي ارتجاع در ايران با سوء استفاده از عواطف ناسيوناليستي جنبش دموکراتيک مردم، در جنبش دموکراسي خواهي ايران شکاف ايجاد کنند، و براي سرکوب خواستهاي مردم آدربايجان از نيروهاي ملي سوء استفاده کنند.
بنظر من با وجود آنکه مدل فدرال شکل درست حکومت آينده ايران بايستي باشد وليکن در شرايط کنوني جنبش سياسي ايران بايستي الويت را به متحد کردن کل جنبش سياسي ايران براي پايان دادن به جمهوري اسلامي بدهد و نبايستي خواست فدراليسم را پيش شرط اتحاد جنبش ايران بکند، و جبهه واحد کردستاني يا جبهه واحد گروه هاي اتنيک ايران راه درست متحد کردن کل جنبش ايران نيست، وحتي باعث شکاف در جنبش سياسي ايران و منفرد شدن همين گروه هاي اتنيک ميشود، که توسط رژيم راحت سرکوب شوند. اتحاد سياسي بايستي از همه مردم ايران و براي دموکراسي در کل ايران باشد. براي رشد آگاهي از رجحان مدل فدرالي اداره کشور بايستي در داخل چنين جبهه سکولار دموکراسي خواهي کار *آموزشي* کرد و نه آنکه به تضاد ها بر مبناي موافق و مخالف فدراليسم بودن، دامن زد.
اکنون خطر شکاف در جنبش سياسي ايران در برابر دولت جمهوري اسلامي مسأله اصلي است و در واقع همين دولت جمهوري اسلامي که در داخل ايران آزاديخواهان هوادار فدراليسم را با برچسب تجزيه طلب به هلاکت ميرساند، در عراق از تقسيم قومي آنکشور استقبال کرده و ميخواهد جنوب عراق را به مستعمره خود بدل کند. جدا از آنکه اين رؤياي جمهوري اسلامي امکان واقعيت يافتن دارد يا نه، يک چيز مسلم است و آن اينکه کردهاي ايران نبايستي اجازه دهند به بازيچه رقابتهاي منطقه اي بدل شوند. اگر دولت کردستان عراق بوجود آيد بايستي مواظب بود که نظير گروه چهرگاني که عوامل علي اوف و جمهوري آذربايجان در ايران هستند، در ميان کرد هاي ايران، جريانات مشابهي شکل نگيرند، حتي اگر دولت کردستان عراق دولتي دموکراتيک باشد.
در واقع جمهوري آذربايجان هم با منابع نفتي خود کشوري ثروتمند است و در مقاطع مختلف سعي کرده است از تحريک مردم آذري ايران براي گرفتن امتياز بيشتر از دولت ايران بهره مند شود. نبايستي آلت دست دولت بيگانه شد. اگر هم آن دولت بر خلاف جمهوري سلطنتي ديکتاتوري آذرباريجان کنوني، دولت دموکراتيک باشد، باز هم حق ندارد از مبارزين کشور ديگر بخواهد به عامل و جاسوس آن بدل شوند.
نمونه هائي نظير منطقه مقدونيه در جنوب کشور مقدونيه در بالکان و مثالهاي مشابه بي شمار در نقاط ديگر جهان در سالهاي اخير نشان داده است که روابط نادرست کشور يک قوم معين که همسايه با اهالي مناطق اتنيک در کشور ديگري است، ميتواند به جنبش دموکراسي خواهي مردم کشور دوم لطمه بزند. کردهاي ايراني نظير اعراب مقيم خوزستان جزئي از مردم ايران هستند و تقدم هم برايشان ايجاد ايراني دموکرايتک است. آنچه کردها و يا اعراب در عراق براي سرنوشت خود تصميم ميگيرند به خودشان مربوط است و فقط ما ميتوانيم آرزو کنيم که مردم کشورهاي همسايه ايران دولتهاي دموکراتيک و صلح طلب شکل دهند و از روابط احترام متقابل آنها با خود هم استقبال ميکنيم. ولي از هيچگونه رابطه دست نشاندگي با اينگونه دولت ها هيچگاه پشتيباني نخواهيم کرد.
درک غلطي از رهبري جنبش کردستان در نقاط ديگر ايران وجود دارد و آنها را افرادي با ديدگاه هاي قبيله اي قومي يا با ديدگاه هاي متروک چپ ميبينند در صورتيکه بسياري از رهبران جنبش مردم کرد از مدرن انديش ترين رهبران جنبش سياسي ايران هستند. مثلاً اگر مصاحبه هاي آقاي عبدالله مهتدي با تلويزيون آپادانا [http://www.ghandchi.com/IONA/Komala/Mohtadi/index.htm] را ببينيد، با يکي از مدرن ترين ديدگاههاي راهبردي در جنبش سياسي ايران آشنا خواهيد شد. بنظر من کردهاي ايران با سطح بالاي آگاهي و تجربه سياسي خود ميتوانند پيشگامان شکل دادن يک حزب تازه آينده نگر در ايران [http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm] باشند که همه جريانات متروک گذشته در کل ايران را وداع گفته و آغاز گر راه جديدي براي متحد کردن کل جنبش سياسي ايران شود.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
18 مهر 1385
Oct 10, 2006
متن مقالهاي مرتبط به اين مقاله ولي به زبان انگليسي
http://www.ghandchi.com/446-IraqPartitionEng.htm
مطالب مرتبط:
http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm
---------------------------------------------------------
مقالات تئوريک
http://www.ghandchi.com
فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html