گام بعدي جنبش آينده نگري ايران
سام قندچي
بنظر من جنبش آينده نگري ايران نسبت به کشورهاي ديگر بسيار سياسي تر است و بسياري از آينده نگر هاي ايران مدت هاست که در جستجوي شکل دادن يک حزب سياسي هستند. حزب سياسي با تشکيلاتهاي اجتماعي ديگر در يک موضوع اساسي متفاوت است و آن اين است که هدف هر حزب سياسي کسب قدرت است چه در جامعه دموکراتيک و چه غير آن. اين واقعيت نيز از چشمان روشن بين آينده نگر هاي ايران پوشيده نيست و نميخواهند کسي را گول بزنند و آنها که در پي ايجاد حزب آينده نگر هستند به روشني به اين حقيقت آگاه هستند.
سؤالي که براي آينده نگر هاي ايران امروز مطرح است اين است که حزب ايجاد شده چه نوع حزبي خواهد بود. اجازه دهيد يک مثال تاريخي بزنم. در اواخر قرن نوزدهم براي سوسياليستها سؤال مشابهي طرح شد و دو جواب به آن داده شد. پاسخ اول را کائوتسکي و احزاب سوسيال دموکرات در اروپا دادند که اساساً خواستهاي سياسي پلاتفرم سوسياليستي را در چارچوب ساختارهاي قانوني جوامع اروپائي دنبال کردند. پاسخ دوم را نيز لنين به اين سؤال داد که اساساً يک سازمان انقلابيون حرفه اي را که اساساً به سازماندهي مخفي مشغول بود بوجود آورد.
البته جريان هاي متضادي هم در هر دو جا بودند، مثلاً در اروپا جرياني راديکال نظير روزالوکرامبورگ در آلمان وجود داشت يعني در جامعه اي که سوسيال دموکراتها اساساً علني کار ميکردند. برعکس هم در روسيه امثال پلخانف ها که به فعاليت علني نظير سوسيال دموکراتهاي اروپائي بيشتر اعتقاد داشت وجود داشتند، هرچند بخاطر استبداد شديد رژيم تزاري عملاً از نظر تشکيلاتي در سازمان لنيني قرار گرفتند. اما در اصل موضوع تفاوتي نميکند که دو جريان سوسيال دموکراسي و لنيني، دو جريان اصلي تشکيلات سوسياليستها در پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم شدند که حدود يک قرن بعد نيز به موازات هم رشد کردند.
بنظر من سؤال مشابهي اکنون در برابر جنبش آينده نگري ايران مطرح است و دو جريان تشکيلات حزب سياسي ميتوانند شکل گيرند. اينکه شرايط واقعي در اين برهه زماني در ايران چگونه تطور پيدا کند در رشد اين دو حرکت تأثير تعيين کننده خواهد داشت. همانطور که در روسيه امثال پلخانف ها و سوسيال دموکراسي اروپائي فرصت رشد نيافتند، در صورت تشديد استبداد در ايران، جريان مشابه در جنبش آينده نگري ايران رشد نخواهد کرد، و احتمالاً حزبي مخفي شبيه احزاب لنيني رشد خواهد کرد، البته نه بمعني مختصات دولت گراي آن که به سوسياليسم مربوط بود و نه بخاظر شکل حزبي آن.
بالعکس اگر در برهه زماني کنوني در داخل ايران فرصت رشد يک حزب علني سياسي آينده نگر فراهم آيد، در آنصورت احتمالاً حزبي علني و با فعاليتهاي مشخص پارلماني و حقوقي نظير احزاب سوسيال دموکرات اروپائي در حول پلاتفرم حزب آينده نگر شکل خواهد گرفت.
من شخصاً ترجيه ميدهم راه دوم را دنبال کنم و براي يک حزب علني در ايران فعاليت کنم. اينکه در عمل اين کوشش چگونه جلو برود فقط به اينکه من و امثال من چه چيزي دوست داريم مربوط نبوده و به اينکه رژيم هم با حزب آينده نگر چگونه برخورد کند بستگي خواهد داشت. همانطور که در تاريخ ديديم، در آلمان هم نظير روسيه بارها سوسيال دموکراسي سرکوب شد و ليکن رويهم رفته امکان رشد علني پيدا کرد درصورتيکه در روسيه تزاري اساساً سوسياليسم امکان چنين رشدي را هيچگاه پيدا نکرد و به همين علت هم تلاشهاي آنگونه مارکسيستهاي علني شکست خورد و شکل حرب لنيني را اکثريت سوسياليستها در روسيه پذيرفتند. بنظر من اينکه در ايران بالاخره چه خواهد شد را از امروز نميشود قضاوت کرد. آنچه مسلم است در دوراني که جنبش آينده نگري در ايران اساساً غير سياسي بود، يعني در 30 سال گذشته، اين جريان اساسآً علني بوده و يک جريان مخفي نبوده است.
بنظر من آنچه خطر مهمتر براي جنبش سياسي آينده نگري است اتلاف انرژي خود با جريانات اسلامي و قومي است. بحث اينکه حزب مذهبي يا قومي غلط است ديگر موضوع بحث نبوده بلکه براي هر فرد با حداقل دانش سياسي آشکار است. واضح است که حزب سياسي با يک سازمان مدني که براي حقوق ويژه فعاليت ميکند متفاوت است. حزب سياسي هدفش گرفتن قدرت سياسي است و به همين علت يک حزب قومي نتيجه اش گرفتن قدرت سياسي براي يک قوم يا مليت است و حزب مذهبي نيز نتيجه اش گرفتن قدرت براي مؤمنين يک مذهب معين خواهد شد. اين که جنين خواستهائي رفتن به عقب است آنقدر روشن است که نيازي به بحث تئوريک براي آينده نگر ها ندارد.
احزاب آينده نگر مطمئناً به سازمانهاي مدني که براي حقوق ويژه اقوام، مذاهب، زنان، کارگران و ديگر گروه بندي هاي جامعه فعاليت ميکنند، کمک ميکنند، وليکن خود آنها حزبي براي هيچ حق ويژه اي نخواهند بود، نه حزب زنان هستند و نه حزب کرد ها و نه حزب مردها و نه حزب فارس ها، چرا که در آنصورت وقتي قدرت را کسب کنند آن طرفداري از حق ويژه را به کل جامعه بسط خواهند داد و عملاً به همان درد احزاب ناسيوناليست و کارگري دچار خواهند شد، که اصلاً بخاطر مخالفت با آنگونه پلاتفرم ها شکل گرفته اند. مهم نيست که اکنون جامعه عملاً حقوق ويژه برخي گروه بندي ها را اعمال کند وليکن راه حل، جايگزيني يک حقوق ويژه ديگر نيست. براي آينده نگر ها مدلهاي قرن نوزدهم نظير حکومت کارگران بجاي حکومت سرمايه داران نيم قرن است که رد شده است تا چه رسد به مدلهاي ناسيوناليستي قرن هجدهم. اين چنين مدلها براي انسان قرن بيست و يکم خيلي عقب مانده است.
خلاصه کنم بنظر من امروز ديگر پلاتفرم آينده نگري روشن است و زمان تصميم گرفتن است. من شخصاً از کوششهائي که براي ايجاد يک حزب علني آينده نگر در داخل ايران انجام شود پشتيباني خواهم کرد هرچند همانطور که ياد آور شدم، پيروزي چنين کوششهائي فقط به خواست کوشندگان آن بستگي نداشته و اينکه دولت نسبت به آنها چگونه عمل کند هم تعيين کننده نتيجه خواهد بود. مثلاً در همه سالهاي رژيم جمهوري اسلامي جبهه ملي تواسنته است به شکل علني در داخل ايران فعاليت کند هرچند فشارهاي مختلف را هم تحمل کرده اسنت. اميد من اين است که آينده نگر هاي ايران نيز بتوانند به همين شکل حزب آينده نگر را در ايران شکل دهند.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
24 شهريور 1386
Sept 15, 2007
مطالب مرتبط:
http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm
http://www.ghandchi.com/index-Page10.html
---------------------------------------------------------
مقالات تئوريک
http://www.ghandchi.com
فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html