وحشت روحانيون از رمالان به چه دليل است
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/672-Divination.htm
نه تنها روحانيونی نظير آيت الله مصباح يزدی آنچه جن گيران و رمالان ميخوانند را بزرگترين خطر برای اسلام توصيف کرده اند و وی حتی حاضر شده است بزرگترين متحد پيشين خود يعنی محمود احمدی نژاد را ظاهراً به دليل هم آوازی با رمالان رها کند بلکه کسانی نظير آيـت الله صانعی که از مدافعان جنبش سبز در ميان روحانيون ايران بوده اند نيز در اين هراس شريکند و وی جريان به اصطلاح خرافی را خطری جدی برای اسلام اعلام کرده است و بر لزوم مقابله با آن تأکيد کرده است.
لازم به تذکر است که اصلاح طلبان اسلامی اساساً اين جريان را بعنوان کشمکشی در درون اصولگرايان تلقی کرده اند و تصور می کنند که اين دعوا مجرای تنفسی برای خود آنها فراهم خواهد کرد تا بتوانند دوباره در انتخابات آينده مجلس به کريدور های قدرت راه پيدا کنند.
شايد از زمان خيزش باب و آيين بهايی در ايران هيچگاه چنين وحشتی را روحانيت و اسلامگرايان نسبت به جريانی عقيدتی، از خود نشان نداده اند.
متأسفانه اپوزيسيون مدرن ايران نيز درست نظير روزگار اميرکبير در مورد اين حرکت درک غلطی دارد و همانند آن دوران با راست ترين جناح های روحانيت برای سرکوب اين جريانات مسالمت جوی عقيدتی، همصدا شده است.
واقعيت اين جريان رمالان بسيار متفاوت از آنچيزی است که تصور می شود. چند هفته پيش سعی کردم قدری اين موضوع را توضيح دهم (1).
روحانيت ايران در 30 سال گذشته اساساً نفرت را در جامعه ايران ترويج کرده است. هيچ تظاهراتی نبوده است که در آن روحانيون در صف اول برای دادن شعارهای مرگ بر اين و آن قرار نداشته باشند. حالا پس از 30 سال جرياناتی در جامعه ايران نشو و نما کرده اند که شعار اصلی شان عشق و محبت است. اين جريانات اساساً سياسی نيستند. اتفاقاً بيشتر حالتی مذهبی يا روانپزشکی دارند.
خنده دار است که برخی رهبران روحانيت ايران فکر می کنند که اين جريانات را کسانی در غرب نشسته اند و دارند هدايت می کنند چرا که بسياری از اين فرقه های عقيدتی در 30 سال گذشته در غرب رشد کرده اند، با اينهمه ربطی به دولت های غربی ندارند.
اين فرقه های به اصطلاح رمالان جرياناتی هستند که در غرب به آنها می گويند گروه های "عصر جديد". حدود 25 سال پيش در نوشتار "ترقی خواهی در عصر کنونی" مفصلاً در مورد اين گروه ها بحث کردم (2).
درست است که اينجانب خود از منتقدان اين گروه های بوده ام بويژه به دليل از دست دادن فرديت شرکت کنندگان در آنها و همچنين بدين جهات که بسياری از اين جريانات از انديشه های علمی و مدرن فاصله گرفته و به جريانات خرافی نزديک شده اند و آينده نگری شان شبيه رمالان قرون وسطاست، اما آنچه در همه اين گروه ها نقطه اصلی حرکت بوده است عشق و محبت است.
بعضی از اين گروه ها از ميان رونشناسان آغاز شده اند و مثلاً گروه اِست در منطقه "بيگ سِر" در شمال کاليفرنيا اساساً عده ای روانشناس بودند و بعد ها نيز در تشکيلات آنها انشعابی شد و گروه فوروم اواخر سالهای 1980 از آن سازمان اِست منشعب شد. بتازگی ديدم شماری از روانشناسان صاحب نام ايرانی درلوس آنجلس، نظير فوژان زينی و آزيتا سايان، به جريان فوروم و شعبه ايرانی آن در منطقه لوس آنجلس تعلق دارند.
ديگر آنکه اين گروه ها به جريانات روانشناسی محدود نيستند و مثلاً گروه "اِکانکار" که گويی در ايران رشد قابل ملاحظه ای داشته است بيشتر نظير مذهب تازه ای است.
يا جريان ديانتيک که در امريکا آنقدر بزرگ شده است که بعنوان فرقه ديگر شناخته نشده و مذهب بخوانده می شود هرچند "ران هابارد" ان را از روانشناسی آغاز کرد اما امروز حتی در کنگره آمريکا نماينده دارند و مثلاً هنرپيشه های معروفی نظير تام کروز و نيکول کيدمن به جريان ديانتيک تعلق دارند.
گروه های عرفانی اينگونه نيز در وجود دارند نظير جريان دراويش شاه مقصود که ابتدا هم از ايران در کرج شروع شده اند و امروزه در آمريکا ميليونها هوادار دارند و مثلاً بهروز وثوقی به آن تعلق دارد.
منظور آنکه در يک جامعه آزاد مردم اگر دوست دارند به فرقه ای تعلق داشته باشند به خودشان مربوط است، اما روحانيت ايران ميخواهد با اين جريانات عقيدتی و شبه مذهبی نظير آنگونه که با باب و بهائيان رفتار کرد، عمل کند.
اپوزيسيون سياسی ايران نيز که متأسفانه خود در 30 سال گذشته جذابيت چندانی برای مردم نداشته است در اين زمينه با روحانيت همصدا شده است و اين جريانات را به غلط بعنوان دعوايی در درون هيئت حاکمه، تفسير می کند.
نميگويم که اين جريانات ليبرال هستند يا مترقی و اساساً خود منتقد اين جريانات در همه اين سالها بوده ام، اما در عين حال از آزادی آنها نه تنها دفاع می کنم بلکه دوباره بر اين نکته تأکيد می کنم که در مقايسه با روحانيت ايران که در 30 سال گذشته تا توانسته است بر نفرت و کشتار مخالفين تأکيد کرده است اين جريانات بر عشق و محبت و دوستی تأکيد داشته اند و از آزاد بودن مخالفان خود حمايت کرده اند.
اميدوارم جنبش سياسی ايران از خواب بيدار شود و اين هشدار را زودتر درک کند پيش از آنکه قتل عامی از اين جريانات نظير بلايی که بر سر بهائيان در آيران آمد، اتفاق افتد. متعجب هستم که هرآنچه در سايت های سياسی ايران در چند ماه اخير که اين کشمکش ها آغاز شده است خوانده ام، بغير از فرقه های درويشان، بقيه اين جرياناتی که اماج حمله روحانيت هستند، حتی درک نشده اند،و همه را بعنوان دعوای درون رژيم تفسير کرده اند که اصلاً بی معنی است. اگر کسانی هم در دولت از حقوق اين جريانات دفاع کرده اند، بايد از آنها ممنون بود نه آنکه با روحانيون متحجر به سرکوب اين جريانات ياری رساند.
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دهم خرداد ماه 1390
June 1 , 2011
پانويس ها:
1. http://www.ghandchi.com/669-rammal.htm
2. http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/672-Divination.htm
نه تنها روحانيونی نظير آيت الله مصباح يزدی آنچه جن گيران و رمالان ميخوانند را بزرگترين خطر برای اسلام توصيف کرده اند و وی حتی حاضر شده است بزرگترين متحد پيشين خود يعنی محمود احمدی نژاد را ظاهراً به دليل هم آوازی با رمالان رها کند بلکه کسانی نظير آيـت الله صانعی که از مدافعان جنبش سبز در ميان روحانيون ايران بوده اند نيز در اين هراس شريکند و وی جريان به اصطلاح خرافی را خطری جدی برای اسلام اعلام کرده است و بر لزوم مقابله با آن تأکيد کرده است.
لازم به تذکر است که اصلاح طلبان اسلامی اساساً اين جريان را بعنوان کشمکشی در درون اصولگرايان تلقی کرده اند و تصور می کنند که اين دعوا مجرای تنفسی برای خود آنها فراهم خواهد کرد تا بتوانند دوباره در انتخابات آينده مجلس به کريدور های قدرت راه پيدا کنند.
شايد از زمان خيزش باب و آيين بهايی در ايران هيچگاه چنين وحشتی را روحانيت و اسلامگرايان نسبت به جريانی عقيدتی، از خود نشان نداده اند.
متأسفانه اپوزيسيون مدرن ايران نيز درست نظير روزگار اميرکبير در مورد اين حرکت درک غلطی دارد و همانند آن دوران با راست ترين جناح های روحانيت برای سرکوب اين جريانات مسالمت جوی عقيدتی، همصدا شده است.
واقعيت اين جريان رمالان بسيار متفاوت از آنچيزی است که تصور می شود. چند هفته پيش سعی کردم قدری اين موضوع را توضيح دهم (1).
روحانيت ايران در 30 سال گذشته اساساً نفرت را در جامعه ايران ترويج کرده است. هيچ تظاهراتی نبوده است که در آن روحانيون در صف اول برای دادن شعارهای مرگ بر اين و آن قرار نداشته باشند. حالا پس از 30 سال جرياناتی در جامعه ايران نشو و نما کرده اند که شعار اصلی شان عشق و محبت است. اين جريانات اساساً سياسی نيستند. اتفاقاً بيشتر حالتی مذهبی يا روانپزشکی دارند.
خنده دار است که برخی رهبران روحانيت ايران فکر می کنند که اين جريانات را کسانی در غرب نشسته اند و دارند هدايت می کنند چرا که بسياری از اين فرقه های عقيدتی در 30 سال گذشته در غرب رشد کرده اند، با اينهمه ربطی به دولت های غربی ندارند.
اين فرقه های به اصطلاح رمالان جرياناتی هستند که در غرب به آنها می گويند گروه های "عصر جديد". حدود 25 سال پيش در نوشتار "ترقی خواهی در عصر کنونی" مفصلاً در مورد اين گروه ها بحث کردم (2).
درست است که اينجانب خود از منتقدان اين گروه های بوده ام بويژه به دليل از دست دادن فرديت شرکت کنندگان در آنها و همچنين بدين جهات که بسياری از اين جريانات از انديشه های علمی و مدرن فاصله گرفته و به جريانات خرافی نزديک شده اند و آينده نگری شان شبيه رمالان قرون وسطاست، اما آنچه در همه اين گروه ها نقطه اصلی حرکت بوده است عشق و محبت است.
بعضی از اين گروه ها از ميان رونشناسان آغاز شده اند و مثلاً گروه اِست در منطقه "بيگ سِر" در شمال کاليفرنيا اساساً عده ای روانشناس بودند و بعد ها نيز در تشکيلات آنها انشعابی شد و گروه فوروم اواخر سالهای 1980 از آن سازمان اِست منشعب شد. بتازگی ديدم شماری از روانشناسان صاحب نام ايرانی درلوس آنجلس، نظير فوژان زينی و آزيتا سايان، به جريان فوروم و شعبه ايرانی آن در منطقه لوس آنجلس تعلق دارند.
ديگر آنکه اين گروه ها به جريانات روانشناسی محدود نيستند و مثلاً گروه "اِکانکار" که گويی در ايران رشد قابل ملاحظه ای داشته است بيشتر نظير مذهب تازه ای است.
يا جريان ديانتيک که در امريکا آنقدر بزرگ شده است که بعنوان فرقه ديگر شناخته نشده و مذهب بخوانده می شود هرچند "ران هابارد" ان را از روانشناسی آغاز کرد اما امروز حتی در کنگره آمريکا نماينده دارند و مثلاً هنرپيشه های معروفی نظير تام کروز و نيکول کيدمن به جريان ديانتيک تعلق دارند.
گروه های عرفانی اينگونه نيز در وجود دارند نظير جريان دراويش شاه مقصود که ابتدا هم از ايران در کرج شروع شده اند و امروزه در آمريکا ميليونها هوادار دارند و مثلاً بهروز وثوقی به آن تعلق دارد.
منظور آنکه در يک جامعه آزاد مردم اگر دوست دارند به فرقه ای تعلق داشته باشند به خودشان مربوط است، اما روحانيت ايران ميخواهد با اين جريانات عقيدتی و شبه مذهبی نظير آنگونه که با باب و بهائيان رفتار کرد، عمل کند.
اپوزيسيون سياسی ايران نيز که متأسفانه خود در 30 سال گذشته جذابيت چندانی برای مردم نداشته است در اين زمينه با روحانيت همصدا شده است و اين جريانات را به غلط بعنوان دعوايی در درون هيئت حاکمه، تفسير می کند.
نميگويم که اين جريانات ليبرال هستند يا مترقی و اساساً خود منتقد اين جريانات در همه اين سالها بوده ام، اما در عين حال از آزادی آنها نه تنها دفاع می کنم بلکه دوباره بر اين نکته تأکيد می کنم که در مقايسه با روحانيت ايران که در 30 سال گذشته تا توانسته است بر نفرت و کشتار مخالفين تأکيد کرده است اين جريانات بر عشق و محبت و دوستی تأکيد داشته اند و از آزاد بودن مخالفان خود حمايت کرده اند.
اميدوارم جنبش سياسی ايران از خواب بيدار شود و اين هشدار را زودتر درک کند پيش از آنکه قتل عامی از اين جريانات نظير بلايی که بر سر بهائيان در آيران آمد، اتفاق افتد. متعجب هستم که هرآنچه در سايت های سياسی ايران در چند ماه اخير که اين کشمکش ها آغاز شده است خوانده ام، بغير از فرقه های درويشان، بقيه اين جرياناتی که اماج حمله روحانيت هستند، حتی درک نشده اند،و همه را بعنوان دعوای درون رژيم تفسير کرده اند که اصلاً بی معنی است. اگر کسانی هم در دولت از حقوق اين جريانات دفاع کرده اند، بايد از آنها ممنون بود نه آنکه با روحانيون متحجر به سرکوب اين جريانات ياری رساند.
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دهم خرداد ماه 1390
June 1 , 2011
پانويس ها:
1. http://www.ghandchi.com/669-rammal.htm
2. http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm