جمعه، بهمن ۱۴، ۱۳۹۰

نيروهای سياسی که اراده ايجاد تغيير را در ايران دارند

نيروهای سياسی که اراده ايجاد تغيير را در ايران دارند
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/684-ChangeWill.htm

ايران در وضعيتی است که هم گروه بنديهايی از نيروهای سياسی در قدرت، اراده ايجاد تغيير دارند، و هم جرياناتی در اپوزيسيون ايران، و اين امر هيچگاه به اندازه اين روزهای انتخابات، تحريم ها و تهديدهای نظامی، به نمايش گذارده نشده است.

تا آنجا که به نيروهای سياسی حاکم مربوط می شود، بزرگترين اراده برای تغيير را خود آيت الله خامنه ای در ايران دارد که می خواهد ولايت فقيه را موروثی کند و اولين گام هم در اين راه تغييراتی است که با انتخابات اسفند ماه در قوه مجريه و قوه مقننه جمهوری اسلامی، آغاز کرده است (1).

محمود احمدی نژاد نيزاز سوی ديگر اميدهايی به ايجاد تغييراتی از نوعی ديگر در ايران دارد و متحد او آقای رحيم مشايی در اين هدف نقشی نظير دکتر آيت بر عهده دارد و مهمترين عنصر اين تغيير تنزل مقام روحانيت به جايگاهی تشريفاتی است (2).

اساساً اين دو جريان در شرايط حاضر در قدرت حاکمه ايران اراده ايجاد تغيير دارند و تلاش می کنند هم از جناح های داخل رژيم و هم از مخالفان برای خود متحدانی بيابند. از جبهه پايداری، جبهه متحد اصولگرايان و آنچه جريان انحرافی ناميده شده است، تا گروه های اپوزيسيون را برای اتحاد با خود، دعوت می کنند. محمود احمدی نژاد حتی متحدان خود را فراتر از ايرانی ها ديده و حمايت کسانی نظير هوگو چاوز و فيدل کاسترو را نيز بعنوان عناصر ائتلافی وسيع برای پيشبرد اراده خود برای تغيير در ايران، بدست آورده است. همچنين هر دو جريان در سپاه پاسداران و بقيه نيروهای مسلح ايران متحدان خود را دارند که برای اعمال اراده خود روی آنها، حساب می کنند.

اما پيش از آنکه در مورد اپوزيسيون و نيروهايی که در ميان آنها اراده برای ايجاد تغيير در ايران دارند بپردازم بايد خاطر نشان کنم که لزوماً اينکه نيرويی اراده ايجاد تغيير داشته باشد به اين معنا نيست که واقعاً قدرت اعمال يا موفقيت هم دارد و بسيار در تاريخ اتفاق افتاده است که نيروهايی بدون چنين توانی به صحنه آمده اند و تار و مار شده اند. در ايران بعد از انقلاب از کودتای نوژه تا قيام سربداران در آمل نمونه های تلاش های اينگونه گروه ها هستند. البته در تاريخ زمانهايی هم بوده است که چنين جريانات کوچک توانسته اند پيروز شوند. بهترين نمونه آنهم پيروزی فيدل کاسترو در کوبا است. حتی انقلاب اکتبر در روسيه بيشتر اراده گرايی لنين در آن مقطع تاريخی بود تا روند طبيعی رشد حزب بلشويک در جامعه برای کسب قدرت، و با اينهمه قادر شد در کشوری بزرگ به پيروزی برسد. در زمان شاه نيز سازمان های مجاهدين خلق و چريکهای فدايی خلق گروه های کوچکی بودند که چنين اراده ای برای تغيير داشتند اما به مرز نابودی رفتند و تازه بعد از انقلاب 57 دوباره زنده شدند که البته ديگر سازمان چريکهای فدايی خلق رهبری اش به نظرات حزب توده نزديک شده بود و اراده گرايی انقلابی را تا زمان سرکوب های رژيم در سال 1360 بکلی کنار گذاشت و مجاهدين نيز که کماکان اراده گرايی انقلابی در سال 1360 اعمال کرد، شکست خورد و مجبور شد به خارج نقل مکان کند.

منظور آنکه اگر نيروهايی در اپوزيسيون در سطور زير ذکر میشوند که اراده برای ايجاد تغيير دارند لزوماً به اين معنی نيست که حمايت وسيعی در ميان مردم دارند يا نيروی بزرگی هستند و يا اينکه لزوماً شانس پيروزی دارند.

1. اولين نيرويی که امروز اراده ايجاد تغيير در ايران را دارد سازمان مجاهدين خلق به رهبری مريم و مسعود رجوی است. اين گروه در سالهای بعد از سرکوب 1360 رژيم با تشکيل شورای مقاومت سعی کرد برای خود متحدينی بيابد تا به هدف خود برسد. اين امری طبيعی است که يک نيروی سياسی که اراده برای ايجاد تغيير دارد، تلاش کند برای خود متحدين بيشتری پيدا کند. سازمان مجاهدين به اشکال مختلف در اتئلافهای سياسی در خارج کوشش کرده است شرکت کند. مجاهدين همچنين با سازمانها و دولت های ديگر تلاش کرد اتئلاف های مختلف شکل دهد.

2. دومين نيرويی که همه اين سالها اراده ايجاد تغيير در ايران را داشته است هواداران پادشاهی به رهبری رضا پهلوی هستند. برخی در اين جريان ممکن است مانند حزب مشروطه اين تغيير را بيشتر تحولی نظير شوروی سابق ببينند که در آن رژيم با تلاشهای اصلاح طلبان متلاشی می شود و نيروهايی مانند حزب مشروطه می توانند رشد کنند و بدينگونه در جامعه تغيير ايجاد کنند و برخی ديگر از هواداران پادشاهی نظير گروه تندر با اقدامات تروريستی، اين اراده خود را برای تغيير به عمل در می آورند. آنچه مسلم است سلطنت طلبان ايران در اين سالها اراده برای ايجاد تغيير از خود نشان داده اند، و بويژه در خارج کشور در ايجاد ائتلافهای مختلف با گروه ها و شخصيت های سياسی گوناگون، فعال بوده اند. و همچنين در تلاش بوده اند در ميان سازمانها و دولت های خارجی برای خود متحدينی بيابند.

3. سومين نيرو که دارای اراده برای ايجاد تغيير در ايران است اصلاح طلبان اسلامی در داخل کشور هستند که تعداد هوادارانشان بخاطر شرايط ويژه جامعه ايران در 30 سال گذشته از همه نيروهای سياسی ايران بيشتر است و در انتخابات خاتمی اولين جايی بود که خود را نشان دادند. دو حزب مشارکت و اعتدال ملی شايد قوی ترين احزاب در اپوزيسيون ايران باشند و رهبرانی نظير ميرحسين موسوی و مهدی کروبی توانسته اند بعد از انقلاب 57 برای نخستين بار در رأس جنبشی ميليونی در ايران در سال 1388 قرار گيرند، که بيسابقه بود. اين نيرو در داخل کشور، متحدان خود را به ملی مذهبی ها و جبهه ملی محدود نکرده و حاميانی از چپ تا نوانديشان مذهبی و آينده نگرها دارد. البته در مورد همه نيروهای ديگری که در بالا ذکر شد، می شود همين حرف را زد. به رغم آنکه در خارج کشور، اصلاح طلبان تازه بعد از سال 1388 رشد چشمگير داشته اند اما در عرض همين دو سال به نيروی قابل ملاحظه ای در خارج تبديل شده اند. اين جريان در ميان سازمان ها و دولت های خارجی نيز برای خود متحدانی پيدا کرده است.

4. چهارمين نيرويی که اراده برای ايجاد تغيير در ايران را دارد جريانات تجزيه طلب هستند. به دليل شرايط استبداد در ايران از يکسو و عدم توان جمهوری اسلامی در پاسخگوئي به نيازهای اقليت های مذهبی و قومی، چندين جريان اتنيکی در آذربايجان و کردستان و بلوچستان خواستار جدايی از ايران هستند. يک نمونه بارز اين حرکت حزب پژاک در کردستان است که جريانی تروريستی و افراطی است و بسيار هم کوچک است اما اراده برای ايجاد تغيير بزرگی نظير ساختن کشور مستقل کردستان در ايران و خاورميانه را دارد و بعنوان شاخه مستقل پ ک ک ترکيه عمل می کند. البته در داخل احزاب کردی ديگر نيز جريانات تجزيه طلب وجود دارند اما روند اصلی نيستند، با اينهمه آن جريانات نيز اراده برای ايجاد تغيير در ايران را در چارچوبهای خودمختاری و يا اشکالی از فدراليسم که لزوماً فدراليسم قومی نيست، نشان می دهند.

بنظر اينجانب چهار نيروی بالا در ميان مخالفان رژيم اراده برای ايجاد تغيير در کشور را دارند و برنامه و هدف آنها نيز بسيار روشن است و طبيعی است که ائتلافهای مختلف با نيروها و شخصيت های ايرانی و سازمان ها و دولت های خارجی تشکيل دهند تا به اهداف خود برسند، همانطور که دو نيروی اصلی خواستار تغيير در قدرت حاکمه نيز چنين می کنند.

از سوی ديگر در هيئت حاکمه به غير از نيروهايی که اراده ايجاد تغيير دارند، جريانات ديگری هم هستند که چنين اراده ای را ندارند و در برهه های زمانی گوناگون متحد آنها هستند، در اپوزيسيون نيز چنين است.

در اپوزيسيون ايران سه جريانی که تاريخاً بسيار بزرگ بوده اند يعنی جريان چپ، جبهه ملی و ملی مذهبی ها اساساً اراده ای برای ايجاد تغيير در 30 سال گذشته از خود نشان نداده اند.

مثلاً مهمترين تشکيلات هايی که توسط نيروهای چپ سابق شکل گرفته اند، اتحاد جمهوريخواهان و جمهوريخواهان لائيک است که هر دو آنها اساساً توجه شان به اين بوده است که چه نميخواهند و نه آنکه چه ميخواهند؛ در صورتيکه اراده برای ايجاد تغيير در جامعه، ناشی از روشن بودن دومی است و نه اولی. به همين دليل اين شخصيت ها و گروه ها در ائتلافهايی که چهار نيروی بالا در آنها تعيين کننده بوده اند، شرکت کرده و می کنند، و اين امر به اين معنی نيست که اين اتئلافها ناموفق است اما در اين ائتلافها نيروهايی که اراده برای تغيير دارند اهداف را تعيين می کنند و غير از اين هم نميشود انتظار داشت. از شورای مقاومت که به اراده مجاهدين تشکيل شد تا همه اتئلافهای مشابه تا به امروز.

علت اينکه بسياری از جمهوريخواهان سکولار دموکرات از ائتلافهای مختلف ناراضی هستند اين امر است که تشکيلاتی از خود با اراده ايجاد تغيير در ايران ندارند. اتحاد جمهوريخواهان بيشتر بيان ديدگاه های چپی هايی بود که ديگر اهداف چپ را قبول ندارند، يعنی نميشود گفت که اين سکولار دموکراتها ادامه سنت دهخدا ها و صور اسرافيل ها هستند. جبهه ملی نيز در زمان شاه خواستار "شاه سلطنت کند و نه حکومت بود" و نه آنکه اراده ای برای کسب قدرت با برنامه خاصی داشته باشد و در بهترين حالت می خواست شريک در برنامه شاه باشد. در دوران جمهوری اسلامی نيز چنين است و خواستار شريک بودن در دولت موجود بوده و هست. سازمان هايی نظير ائتلاف همبستگی نيز اساساً نتوانسته اند از افق جبهه ملی فراتر روند. همچنين جريانات ملی مذهبی نظير نهضت آزادی به همينگونه هستند و بعنوان متحدين اصلاح طلبان مذهبی عمل کرده و می کنند.

آيا افراد و محافلی که جمهوريخواه، سکولار، دموکرات و آينده نگر هستند می توانند تشکيلاتی داشته باشند که برای ايجاد تغيير در ايران مستقل عمل کند و در عين حال با هر نيروی ديگری به تناسب پلاتفرم خود و اوضاع کشور، همکاری و ائتلاف کند. اقلاً در 30 سال گذشته چنين چيزی شکل نگرفته است. مطمئناً نميشود اين امر را تقصير مجاهدين، سلطنت طلب ها، اصلاح طلبان، و تجزيه طلبان انداخت. آنها کار خود را کرده اند و تلاش برای يافتن متحد در چارچوب ديدگاه هايشان کرده و می کنند و نميشود به آنها خرده گرفت. حزب افراد جمهوريخواه و سکولار برای ايران را که قرار نيست کسی بسازد که جمهوريخواه نيست، سکولار نيست، يا به تماميت ارضی ايران اعتقادی ندارد، هرچند اگر چنين حزبی با اراده ای برای ايجاد تغيير در ايران وجود داشت ميتوانست با همه اين نيروها برای اهداف معين، همکاری و ائتلاف کند.

سؤال اين است که آيا چنين حزبی را می شود با برنامه های حداقلی ساخت که بارها برای آن تلاش شده است (3)؟


سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
چهاردم بهمن ماه 1390
February 3, 2012

پانويس:

1. بازهم تشکر از آيت الله خامنه ای اينبار برای انتخابات اسفندماه
http://www.ghandchi.com/681-KhameneiElection.htm

2. چرا روحانيت به آقای رحيم مشايی حمله می کند؟
http://www.ghandchi.com/670-Mashaei.htm

3. پلاتفرم حزب آينده نگر
http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm