جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۹۴

مهندس کورش زعیم:معصومه مصدق آخرین قربانی قتل های زنجیره ای؟

مهندس کورش زعیم:معصومه مصدق آخرین قربانی قتل های زنجیره ای؟
http://iranscope.blogspot.com/2015/06/blog-post_13.html
 
معصومه مصدق در آخرین سفرش از امریکا به ایران چند بار به خانه ما آمد. ما محرم رازش بودیم. آن روزها خیلی نگران و در ترس بود. می گفت هر بار که به خانه می رود چیزی دست خورد یا جابجا شده، پنجره بسته باز شده، صندوق مدارک پدربزرگش جابجا شده، صندلی یا میزی جابجا شده. شب که پنجره اتاقش را می بندد، بامداد پنجره باز شده و گاهی شبها صداهای ناشناس از بیرون پنجره اش به گوش می رسد که انگار افرادی در رفت و آمد هستند. می گفت می ترسد در آن خانه بخوابد.

شب آخر زندگیش به خانه ما آمده و شام را با ما بود، عکس بزرگ و منحصر به فرد پدربزرگش، دکتر محمد مصدق، را در قاب خاتم کاری شده برای من آورد. گفت پدرش، دکتر غلامحسین مصدق، به او گفته بوده که پس از مرگش آن قاب عکس را به کورش زعیم برساند. من یکروز که در خانه دکتر غلامحسین خان میهمان بودم، این قاب عکس را در کنار یک قالیچه ریزبافت هم اندازه آن که تصویر مصدق را داشت روی دیوار اتاق پذیرائیش دیده بودم. من به شوخی به دکتر غلامحسین خان گفتم: "من یکی از اینها را می برم! یکیش مال من است!" او با خنده گفت: "مگر من مرده باشم!"

آن شب معصومه، که پدربزرگش او را بسیار دوست می داشت و وی را "سوسو" می خواند، خیلی تشویش داشت. می گفت می ترسم به خانه ام بروم. پدرش خانه را به نام او کرده بود. ما گفتیم همینجا بمان. گفت نمی توانم چون در هر حال باید به خانه بروم. ما گفتیم تا بازگشتت به امریکا همینجا بمان. دلیل ندارد که با تشویش و ترس در خانه خودت بمانی. سوسو سرانجام تصمیم گرفت برود به خانه خودش.

فردای آن شب، در ساعت ۱٠ بامداد چهارم اردیبهشت ۱۳۷۷، بختیار سرایدار خانه، به من زنگ زد و سراسیمه با صدایی دردآلود گفت: "آقای مهندس، خانم را کشتند، خانم را کشتند!" من که شاهد کشتن های دولتی زیادی در جمهوری اسلامی بوده ام، ناباورانه از او توضیح خواستم کدام خانم را، کی؟ چگونه؟ او شرح داد که خانم صبح در اتاق خوابش را باز نمیکرد. او به نیروی انتظامی زنگ زده بوده و آنها وقتی آمدند و در اتاق را باز کردند، سوسو خانم را دشنه آجین شده غرق در خون یافتند. انگار او را اول کتک زده و زخمی کرده و بعد با طناب خفه کرده بودند. می گفت، "حالا آقای مهندس من چکار کنم؟ شما می آیید اینجا؟ ولی نیایید. نیروی انتظامی اینجا را قرق کرده..." روز بسیار بدی بود. همه این قتل های دولتی اعضای خانواده من و دوستان نزدیکمان جلوی چشمم رژه می رفت: سید حسن زعیم، دکتر حسین فاطمی، کریمپور شیرازی، سیامک زعیم، داریوش فروهر، پروانه اسکندری، جواد شریف، شمس الدین امیرعلایی و اکنون معصومه مصدق. هنوز پرویز ورجاوند نرفته بود.

اداره آگاهی شمیران من را احضار کردند که به عنوان دوست نزدیک خانواده و مقتول دیدگاهم را ابراز کنم. می دانستم که می خواهند فرافکنی کنند.

منیع:

ایرانسکوپ#
#iranscope

شنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۴

شادی صدر: آتنا یک مثال نقض است

شادی صدر: آتنا یک مثال نقض است
http://iranscope.blogspot.com/2015/06/blog-post_77.html
 

----
12 سال و 9 ماه حبس برای آتنا فَرَقدانی؛ آتنا که در قاب یک عکس موبایلی با کیفیت پایین، اینطوری جلو در دادگاه انقلاب تهران می ایستد و علامت پیروزی نشان می دهد. او را از فیلمی می شناسم که در آن آزار جنسی و هتک حرمت توسط زندانبانان زن بند 2الف، جایی که هنوز هم در آن زندانی است را روایت کرده بود. بر این باورم که آتنا نه فقط به خاطر نقاشی نمایندگان مجلس یا پست های فیس بوکی، چنین حکم سنگینی گرفته است، بلکه مهمترین "جرم" او، در مملکتی که مطالبه حق، می تواند "جرم" باشد، دادخواهی و عمومی کردن دادخواهی با انتشار آن فیلم است.
آتنا، از خیلی جهات، یک مثال نقض است. مثال نقضی برای همه ویژگی های کلیشه ای که در مورد نسل آتنا، ورد زبان و لقلقه ذهن ها شده است: اینکه نسل جوان، زندگی را به زندان، اعتراف را به مقاومت، و اصلاح طلبی را به رادیکالیسم سیاسی ترجیح می دهند. آتنا، اعتصاب غذایش واقعی بوده است، تا به حال و علیرغم همه فشارهای اطلاعات سپاه، از حرفش کوتاه نیامده و به وضوح، هر جایی که نوشته و حرف زده، سیاست رادیکال خود را ابراز کرده است. آتنا خیلی وقتها مرا یاد زندانیان سیاسی دهه 60 می اندازد. 


12 سال و 9 ماه حبس برای آتنا، به خاطر همه چیزهایی است که آتنا هست و خیلی از ما نیستیم.

لینک ویدئوی دادخواهی آتنا فرقدانی:
https://www.youtube.com/watch?v=Ybx0HE7ykt8

ایرانسکوپ#
#iranscope