زمان ايجاد حزب آينده نگر
سام قندچي
سالهاست درباره نياز به تأسيس حزب آينده نگر ايران [http://www.geocities.com/futuristparty] بحث کرده ام و نه نيازي به تکرار همه بحث ها وجود دارد و نه ديگر بحث بيشتر اهميتي دارد. واقعيت اين است که رهبران فکري جنبش سياسي ايران ديگر پس از اين همه سال بحث کردن با اين نظر به اندازه کافي آشنا هستند و يا با آن موافقند و يا که نيستند. واقعاً ديگر هدف من در اين نوشته قانع کردن آنهائي نيست که موافق اين بحث نيستند، چرا که حتماً آنها راه ديگري را براي موفقيت جنبش سياسي ايران ميبينند و من فقط ميتوانم برايشان آرزو کنم که موفق باشند اگر آن راه را هم اکنون پيدا کرده اند. در واقع من اگر حزب و سازماني امروز در ايران بود که بتوانم از آن دفاع کنم، مطمئناً دنبال ساختن يک حزب جديد نميبودم.
البته ممکن است برخي هم راهي را امروز قبول نداشته باشند و در جستجو باشند ولي براي ساختن حزب آينده نگر نيز قانع نشده باشند، من براي اين دسته هم آرزوي موفقيت ميکنم ولي ديگر فکر نميکنم قانع کردن آنها وظيفه اصلي آينده نگر ها در زمان حاضر است. حتي وقتي يک قرن هم از عمر احزاب مختلف گذشته باشد، عده اي شک دارند که موافق با پيوستن يا مخالف پيوستن به آن احزاب باشند و کماکان دوست دارند در اين مورد بحث کنند و نه تصميم به ملحق شدن يا پشتيباني و آنهم حقشان است.
البته نظريات فکري نيز در زمان هاي مختلف چه قبل و چه بعد از تأسيس حزب، بخشي از نيروي خود را صرف بحث و اقناع روشنفکران و مردم ميکنند. فقط بنظر من تا آنجا که به ايجاد حزب آينده نگر مزبوط ميشود، ادامه گذاشتن همه نيرو براي اقناع رهبران انديشه و روشنفکران ايران درست نيست. لازم است که ذکر کنم با وجود ابراز اين عقيده، بايستي تأکيد کنم که ابداً منظورم نه تنها پايان دادن به بحث و گفت و شنود نيست بلکه همچنين همواره معتقد به ائتلاف با احزاب ديگر [http://www.ghandchi.com/309-FuturistCoalitions.htm] بوده و هستم و ابداً منظورم در اين جا اين نيست که همه مردم بايستي به حزب آينده نگر بپيوندند.
چرا فکر ميکنم امروز وقت ساختن حزب آينده نگر ايران است. بنظر من حرکت مردم در سطح بين المللي پس از سه دهه رشد سريع جامعه فراصنعتي، بطور روشني موضوع عدالت اجتماعي را در پيش روي مردم جهان قرار داده است. در اين موقعيت در کنار جريانات مقاومت در برابر جامعه فراصنعتي که دو جريان واپسگراي اسلامگرا و جريانات ناسيوناليست افراطي نمونه هاي بارز آن در اين چند دهه بودند، امروز راه حلهاي قديمي جامعه صنعتي يعني ليبراليسم و سوسياليسم دوباره سر بلند کرده اند و آنهم براي حل مسائل جهان قرن بيست و يکم. بهترين نمونه اولي را در پشتيباني وسيع مردم از دموکراتها در انتخابات آمريکا و بهترين نمو.نه دومي هم در انتخابات بوليوي در آمريکاي لاتين بود که درباره اش جند ماه پيش نوشتم [http://www.ghandchi.com/441-OmidKazeb.htm].
بنظر من اين راه حل هاي قديمي که حتي در حل معضلات انسان قرن بيستم عاجز بودند فقط کوشش عبثي براي حل کردن معضلات قرن بيست و يکم با نظريات قرن نوزدهم است. البته بخاطر جامع تر بودن و آماده تر بودن راه هاي قديمي، آنها براي کارهاي عملي جذابيت بيشتري دارند. همچنين در کشورهائي نظير آمريکا که از سنت طولاني احزاب سياسي مدرن برخوردار هستند، اکثريت آينده نگر ها در درون احزاب موجود نظير حزب دموکرات فعاليت ميکنند، و هدف من در اين نوشنته قانع کردن آنها به ايجاد حزب مستقل نيست، هرچند بنظر من راه درست فعاليت براي آنها نيز ايجاد حزب جديد آينده نگر در آمريکا است که در گذشته بحث کرده ام [http://www.ghandchi.com/404-FuturistPartyOrgEng.htm].
اما در ارتباط با جامعه ايران تا آنجا که به تشکيلاتهاي سکولار حزبي مربوط ميشود، سنت هاي ليبرال ايران در نهايت توانستند يک تشکيلات ناسيوناليستي جبهه ملي درست کنند که بيشتر يک تشکيلات ناسيوناليست است تا ليبرال و واقعاً يک تشکيلات حزبي که قادر به گرفتن قدرت باشد هم نيست. سنت هاي سوسياليست ايران نيز که در گذشته بخش اصلي جنبش سکولار جمهوريخواهي ايران بوده اند بسيار پراکنده هستند و سوسياليسم نيز نظير ليبراليسم، حزب مهمي در ايران ندارد. تنها حزب واقعاً بزرگ جبهه مشارکت است که حزبي اسلامي است. البته جريانات ديگري در جنبش دموکراتيک ايران نظير اتحاد جمهوريخواهان هستند که مبناي شگل گيريشان در کشوري که جمهوري است، بي معني است، و نظير آن است که در يک کشور سلطنتي کسي برود و اتحاد سلطنت طلبان درست کند. البته ميفهمم که براي بنيانگذاران آن جريان دفاع از جمهوري در زماني که بخاطر استبداد جمهوري اسلامي خظر نابودي کل جمهوريت را ميبينند معنا يافته است. اما به هرحال بنظر من اين موضع چيزي نيست که براي تشکيلاتي که تازه بخواهد خود را بسازد پايه پلاتفرم کافي باشد و بعد از چند سال هم نشان داده شده است که به جائي نميرسد. در نتيجه به نظر من خيلي منطقي است که نيروهاي سياسي آينده نگر ايران بجاي فعاليت در احزاب ديگر، از همين حالا حزب مستقل خود را بسازند.
حزب آينده نگر راه حل هاي مقتضي براي قرن بيست و يکم را ارائه ميدهد. درست است که حزب آينده نگر ممکن است مانند يک نگرش 1400 ساله نظير اسلام، درباره همه چيز فکر نکرده باشد، و براي همه چيز هم پاسخ نداشته باشد. برخي موضوعات را پس از تأسيس حزب دنبال پاسخشان خواهد رفت و برخي موضوعات را نيز شايد هيچ وقت نخواهد که پاسخ گويد و برخي ديگر را نيز به مرور زمان بيشتر و بيشتر تدقيق خواهد کرد ولي از همين حالا باندازه کافي براي مسائل مقابل روي جامعه ايران پاسخ دارد و بهتر است همين حالا در پي ساختن حزب بود.
واقعيت اين است که حزب آينده نگر بايستي هدف خود را پايان دادن هرچه زودتر به جمهوري اسلامي بگذارد. برعکس تصور بسياري از فعالين ايران، رژيم جمهوري اسلامي از سيستم امنـيتي بسيار قوي تري تا رژيم سلطنتي گذشته برخوردار است و اين سيستم توانسته است خيلي خوب از تضادهاي مختلف درون جنبش سياسي ايران از جمله تضاد خارج و داخل سود جويد. واقعيت اين است که بسياري از مسائلي که امروز در مقابل جنبش سياسي ايران در خارج مطرح است روز بعد از سقوط جمهوري اسلامي در داخل مطرح خواهند شد. همانگونه که روز بعد از سقوط رضا شاه همان کادر هاي پراکنده که بعضاً در زندان يا در بيرون زندان در داخل يا در خارج بودند گرد هم آمدند و تشکيلاتهاي سياسي سالهاي 1320-1332 جنبش را ساختند و برعکس زمان انقلاب 1357، تشکيلاتهاي سياسي مخفي چنداني در زمان رضا شاه به دلائل متعدد ساخته نشده يا دوام نياوردند. در نتيجه بسيار منطقي است که اولين گرد همائي هاي براي ايجاد حزب آينده نگر ايران در خارج از کشور برگزار شود هر چند معنايش عدم حضور جنبش داخل کشور نبوده و نخواهد بود.
همانطور که در اول مقاله نوشتم خود من آروز ميکردم تشکيلاتي در صحنه سياسي ايران وجود ميداشت که اقلاً بيانگر 80 درصد خواستهائي را که من در اين عصر و زمان لازمه يک پلاتفرم سياسي [http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm] براي قرن بيسمت و يکم ميدانم بيان ميکرد و در آنصورت من از آن حزب پشتيباني ميکردم. حتي اگر حزبي بود که من پتانسيل دفاع از چنين پلاتفرمي را در دراز مدت ميديدم به آن رفته و سعي ميکردم بمثابه يک فراکسيون آنرا به اين خواستها نزديک کنم. متأسفانه چنين چيزي وجود خارجي ندارد. در نتيجه نه اين که دوست دارم يک سازمان و حزب ديگري حتماً ساخته شود بلکه مجبورم از چنين طرحي دفاع کنم چرا که اين خواستهاي قرن بيست و يکم را تنها برنامه مؤثر راهبردي در قرن بيست و يکم ميبينم براي رسيدن به عدالت ميبينم وگرنه تکرار راه حل هاي شکست خورده گذشته نتيجه اين همه جان فشاني ها و کوششهاي اين سي سال گذشته را به هدر خواهند داد.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
28 آبان 1385
November 19, 2006
سايت بحث حزب آينده نگر:
http://www.geocities.com/futuristparty/
متن مرتبط به زبان انگليسي:
http://www.ghandchi.com/404-FuturistPartyOrgEng.htm
سام قندچي
سالهاست درباره نياز به تأسيس حزب آينده نگر ايران [http://www.geocities.com/futuristparty] بحث کرده ام و نه نيازي به تکرار همه بحث ها وجود دارد و نه ديگر بحث بيشتر اهميتي دارد. واقعيت اين است که رهبران فکري جنبش سياسي ايران ديگر پس از اين همه سال بحث کردن با اين نظر به اندازه کافي آشنا هستند و يا با آن موافقند و يا که نيستند. واقعاً ديگر هدف من در اين نوشته قانع کردن آنهائي نيست که موافق اين بحث نيستند، چرا که حتماً آنها راه ديگري را براي موفقيت جنبش سياسي ايران ميبينند و من فقط ميتوانم برايشان آرزو کنم که موفق باشند اگر آن راه را هم اکنون پيدا کرده اند. در واقع من اگر حزب و سازماني امروز در ايران بود که بتوانم از آن دفاع کنم، مطمئناً دنبال ساختن يک حزب جديد نميبودم.
البته ممکن است برخي هم راهي را امروز قبول نداشته باشند و در جستجو باشند ولي براي ساختن حزب آينده نگر نيز قانع نشده باشند، من براي اين دسته هم آرزوي موفقيت ميکنم ولي ديگر فکر نميکنم قانع کردن آنها وظيفه اصلي آينده نگر ها در زمان حاضر است. حتي وقتي يک قرن هم از عمر احزاب مختلف گذشته باشد، عده اي شک دارند که موافق با پيوستن يا مخالف پيوستن به آن احزاب باشند و کماکان دوست دارند در اين مورد بحث کنند و نه تصميم به ملحق شدن يا پشتيباني و آنهم حقشان است.
البته نظريات فکري نيز در زمان هاي مختلف چه قبل و چه بعد از تأسيس حزب، بخشي از نيروي خود را صرف بحث و اقناع روشنفکران و مردم ميکنند. فقط بنظر من تا آنجا که به ايجاد حزب آينده نگر مزبوط ميشود، ادامه گذاشتن همه نيرو براي اقناع رهبران انديشه و روشنفکران ايران درست نيست. لازم است که ذکر کنم با وجود ابراز اين عقيده، بايستي تأکيد کنم که ابداً منظورم نه تنها پايان دادن به بحث و گفت و شنود نيست بلکه همچنين همواره معتقد به ائتلاف با احزاب ديگر [http://www.ghandchi.com/309-FuturistCoalitions.htm] بوده و هستم و ابداً منظورم در اين جا اين نيست که همه مردم بايستي به حزب آينده نگر بپيوندند.
چرا فکر ميکنم امروز وقت ساختن حزب آينده نگر ايران است. بنظر من حرکت مردم در سطح بين المللي پس از سه دهه رشد سريع جامعه فراصنعتي، بطور روشني موضوع عدالت اجتماعي را در پيش روي مردم جهان قرار داده است. در اين موقعيت در کنار جريانات مقاومت در برابر جامعه فراصنعتي که دو جريان واپسگراي اسلامگرا و جريانات ناسيوناليست افراطي نمونه هاي بارز آن در اين چند دهه بودند، امروز راه حلهاي قديمي جامعه صنعتي يعني ليبراليسم و سوسياليسم دوباره سر بلند کرده اند و آنهم براي حل مسائل جهان قرن بيست و يکم. بهترين نمونه اولي را در پشتيباني وسيع مردم از دموکراتها در انتخابات آمريکا و بهترين نمو.نه دومي هم در انتخابات بوليوي در آمريکاي لاتين بود که درباره اش جند ماه پيش نوشتم [http://www.ghandchi.com/441-OmidKazeb.htm].
بنظر من اين راه حل هاي قديمي که حتي در حل معضلات انسان قرن بيستم عاجز بودند فقط کوشش عبثي براي حل کردن معضلات قرن بيست و يکم با نظريات قرن نوزدهم است. البته بخاطر جامع تر بودن و آماده تر بودن راه هاي قديمي، آنها براي کارهاي عملي جذابيت بيشتري دارند. همچنين در کشورهائي نظير آمريکا که از سنت طولاني احزاب سياسي مدرن برخوردار هستند، اکثريت آينده نگر ها در درون احزاب موجود نظير حزب دموکرات فعاليت ميکنند، و هدف من در اين نوشنته قانع کردن آنها به ايجاد حزب مستقل نيست، هرچند بنظر من راه درست فعاليت براي آنها نيز ايجاد حزب جديد آينده نگر در آمريکا است که در گذشته بحث کرده ام [http://www.ghandchi.com/404-FuturistPartyOrgEng.htm].
اما در ارتباط با جامعه ايران تا آنجا که به تشکيلاتهاي سکولار حزبي مربوط ميشود، سنت هاي ليبرال ايران در نهايت توانستند يک تشکيلات ناسيوناليستي جبهه ملي درست کنند که بيشتر يک تشکيلات ناسيوناليست است تا ليبرال و واقعاً يک تشکيلات حزبي که قادر به گرفتن قدرت باشد هم نيست. سنت هاي سوسياليست ايران نيز که در گذشته بخش اصلي جنبش سکولار جمهوريخواهي ايران بوده اند بسيار پراکنده هستند و سوسياليسم نيز نظير ليبراليسم، حزب مهمي در ايران ندارد. تنها حزب واقعاً بزرگ جبهه مشارکت است که حزبي اسلامي است. البته جريانات ديگري در جنبش دموکراتيک ايران نظير اتحاد جمهوريخواهان هستند که مبناي شگل گيريشان در کشوري که جمهوري است، بي معني است، و نظير آن است که در يک کشور سلطنتي کسي برود و اتحاد سلطنت طلبان درست کند. البته ميفهمم که براي بنيانگذاران آن جريان دفاع از جمهوري در زماني که بخاطر استبداد جمهوري اسلامي خظر نابودي کل جمهوريت را ميبينند معنا يافته است. اما به هرحال بنظر من اين موضع چيزي نيست که براي تشکيلاتي که تازه بخواهد خود را بسازد پايه پلاتفرم کافي باشد و بعد از چند سال هم نشان داده شده است که به جائي نميرسد. در نتيجه به نظر من خيلي منطقي است که نيروهاي سياسي آينده نگر ايران بجاي فعاليت در احزاب ديگر، از همين حالا حزب مستقل خود را بسازند.
حزب آينده نگر راه حل هاي مقتضي براي قرن بيست و يکم را ارائه ميدهد. درست است که حزب آينده نگر ممکن است مانند يک نگرش 1400 ساله نظير اسلام، درباره همه چيز فکر نکرده باشد، و براي همه چيز هم پاسخ نداشته باشد. برخي موضوعات را پس از تأسيس حزب دنبال پاسخشان خواهد رفت و برخي موضوعات را نيز شايد هيچ وقت نخواهد که پاسخ گويد و برخي ديگر را نيز به مرور زمان بيشتر و بيشتر تدقيق خواهد کرد ولي از همين حالا باندازه کافي براي مسائل مقابل روي جامعه ايران پاسخ دارد و بهتر است همين حالا در پي ساختن حزب بود.
واقعيت اين است که حزب آينده نگر بايستي هدف خود را پايان دادن هرچه زودتر به جمهوري اسلامي بگذارد. برعکس تصور بسياري از فعالين ايران، رژيم جمهوري اسلامي از سيستم امنـيتي بسيار قوي تري تا رژيم سلطنتي گذشته برخوردار است و اين سيستم توانسته است خيلي خوب از تضادهاي مختلف درون جنبش سياسي ايران از جمله تضاد خارج و داخل سود جويد. واقعيت اين است که بسياري از مسائلي که امروز در مقابل جنبش سياسي ايران در خارج مطرح است روز بعد از سقوط جمهوري اسلامي در داخل مطرح خواهند شد. همانگونه که روز بعد از سقوط رضا شاه همان کادر هاي پراکنده که بعضاً در زندان يا در بيرون زندان در داخل يا در خارج بودند گرد هم آمدند و تشکيلاتهاي سياسي سالهاي 1320-1332 جنبش را ساختند و برعکس زمان انقلاب 1357، تشکيلاتهاي سياسي مخفي چنداني در زمان رضا شاه به دلائل متعدد ساخته نشده يا دوام نياوردند. در نتيجه بسيار منطقي است که اولين گرد همائي هاي براي ايجاد حزب آينده نگر ايران در خارج از کشور برگزار شود هر چند معنايش عدم حضور جنبش داخل کشور نبوده و نخواهد بود.
همانطور که در اول مقاله نوشتم خود من آروز ميکردم تشکيلاتي در صحنه سياسي ايران وجود ميداشت که اقلاً بيانگر 80 درصد خواستهائي را که من در اين عصر و زمان لازمه يک پلاتفرم سياسي [http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm] براي قرن بيسمت و يکم ميدانم بيان ميکرد و در آنصورت من از آن حزب پشتيباني ميکردم. حتي اگر حزبي بود که من پتانسيل دفاع از چنين پلاتفرمي را در دراز مدت ميديدم به آن رفته و سعي ميکردم بمثابه يک فراکسيون آنرا به اين خواستها نزديک کنم. متأسفانه چنين چيزي وجود خارجي ندارد. در نتيجه نه اين که دوست دارم يک سازمان و حزب ديگري حتماً ساخته شود بلکه مجبورم از چنين طرحي دفاع کنم چرا که اين خواستهاي قرن بيست و يکم را تنها برنامه مؤثر راهبردي در قرن بيست و يکم ميبينم براي رسيدن به عدالت ميبينم وگرنه تکرار راه حل هاي شکست خورده گذشته نتيجه اين همه جان فشاني ها و کوششهاي اين سي سال گذشته را به هدر خواهند داد.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
28 آبان 1385
November 19, 2006
سايت بحث حزب آينده نگر:
http://www.geocities.com/futuristparty/
متن مرتبط به زبان انگليسي:
http://www.ghandchi.com/404-FuturistPartyOrgEng.htm