کلامي با فعالين جنبش مدني ايران
دوستان عزيز با اينکه طي اين سالها بارها درباره جنبش دموکراسي خواهي ايران نوشته ام (1) وليکن هميشه از دادن نظر در مورد تاکتيک هاي معين فعاليت سياسي-اجتماعي براي هر برهه از تحول جنبش در ايران اجتناب کرده ام. علت هم اينکه در آمريکا زندگي ميکنم و از ديدگاه من آنهائي که در ايران هستند ميبايست درمورد موضوعات چنان مشخصي نظر دهند. درست است که اگر کسي بخشي از تشکيلاتي باشد که در ايران فعال باشد، حال چه در خارج و چه در داخل زندگي کند، ميتواند براي چنين موضوعات مشخصي صاحب نظر باشد ولي من در چنان شرايطي نبوده و نيستم.
البته لزوماً آنها که در داخل ايران هستند هم نظراتشان درست نيست. مثلاً طي اين سالها بارها تصميماتي نظير قيام مسلحانه خياباني يا اعتصاب عمومي از سوي بسياري تشکيلات ها عرضه شد که براي برهه زماني توصيه شده مطمئناً غلط بوده و ضررهاي غيرقابل جبراني به تکامل جنبش سياسي و مدني ايران وارد کرد. در نتيجه منظورم اين نيست که درست بودن يا نادرست بودن استراتژي و تاکتيک هاي جنبش را فقط با موقعيـت جغرافيائي صاحب نظران ارزيابی کنيم و سحث نظري مطمئناً راه کار است (2).
در مورد تفاوت جنبش دموکراسي خواهي ايران و بلوک شرق بارها بحث کرده ام (3). ولي در اينجا موضوع معيني مد نظرم است و آن مسأله خطر حمله نظامي به ايران است که توجه جنبش سياسي و مدني ايران را همه اين سالها به خود جلب کرده است و شايد مهمترين تفاوت در شرايطي است که اين دو جنبش دموکراسي خواهي در آن جريان يافته اند.
درست است که خطر جنگ شوروي و آمريکا همه سالهاي جنگ سرد واقعيتي بود که براي فعالين جنبش دموکراسي خواهي در بلوک شرق و فعالين سياسي و مدني در اروپاي غربي و آمريکا بسيار مهم بود. ولي شوروي و آمريکا دو نيروي هم وزن شناخته ميشدند و تبليغات شوروي نيز که سعي در نشان دادن خود بعنوان قرباني تجاوز بود، ديگر بعد از جنگ جهاني دوم، به غير از براي مبلغين شوروي، براي کس ديگري قابل قبول نبود.
ولي در رابطه با ايران ابداً چنين ارزيابي به عنوان دو نيروي مساوي حقيقت نيست و هم بخاطر جنگ هشت ساله ايران و عراق و هم بخاطر حمله نظامي آمريکا به عراق، مردم ايران به حق نگران حمله خارجي هستند و خود اين موضوع بزرگترين کمک به رژيم جمهوري اسلامي طي همه اين سالها بوده است که خود را بعنوان مظلومي نشان داده که مورد تجاوز خارجي قرار گرفته و اکنون نيز در خطر تجاوز خارجي ديگري است و به اين صورت هم پشتيباني در ميان مردم در ايران کسب کرده و هم در خارج در ميان ايرانيان براي خود به عنوان قرباني تجاوز حمايت بدست آورده است.
جدا از آنکه رژيم جمهوري اسلامي چه سؤء استفاده هائي از اين شرايط ميکند، اين موضوع به هر حال واقعيـت است که خطر حمله نظامي واقعيتي براي ايرانيان است و سؤال اين است که جنبش مدني و سياسي ايران در اين باره چه کار ميتوانند بکنند (4).
رژيم جمهوري اسلامي و لابي ايست هاي آن در خارج از کشور سعي دارند از اين خطر براي کسب حمايـت مردمي از سياستهاي ميليتاريستي خود سود ببرند و با خريد تسليحات بيشتر از چين و روسيه هدف هاي خود را براي گسترش اسلام گرائي در جهان، دنبال کنند (5).
در عمل نيز اين توسعه نظامي در ايران نه تنها خطر جنگ را کاهش نداده و نخواهد داد بلکه آن را افزايش هم خواهد داد. تحريم فروش تسليحات به جمهوري اسلامي در واقع خطر حمله نظامي را کاهش خواهد داد ولي لابي ايست هاي جمهوري اسلامي سعي ميکنند از خواستهاي ضد جنگ مردم ايران براي خنثي کردن تحريمهاي عليه نظامي گري ايران جلوگيري کنند.
اما از آنجا که تحريمها وقتي تهيه اقلامي که قابليت استفاده دوگانه نظامي و غير نظامي دارند را نيز به خطر مياندازند، مردم ايران به حق حساسيت نشان ميدهند چرا که عدم دقت و هوشياري کامل در برقراري تحريمها ميتواند به آنها لطمه زند. و نه تنها چنان مواردي بلکه حتي تأثيرات تصميمات نابخردانه و اشتباهات برخي کشورهاي جهان که مثلاً برروي تحصيل دانشجويان ايراني در رشته هاي مختلف محدوديت گذاشته اند نيز باعث کمک به جمهوري اسلامي در جلب حمايـت مردمي شده است.
در نتيجه سؤال اين است که فعالين جنبش مدني در اين وضعيت ويژه چه کار ميتوانند بکنند. يعني چگونه ميتوانند ابتکار هم جلوگيري از حمله نظامي و هم مبارزه براي ايراني سکولار و دموکرات را به نتيجه برسانند.
بنظر من جنبش دموکراسي خواهي ايران بايستي به جهانيان نشان دهد که نه تنها وجود دارد بلکه وسعت واقعي مستقل از دولت خود را نشان دهد و اين بهترين راه براي جلوگيري از هر حمله نظامي به ايران است. منظورم چيست؟
منظورم اين است که جنبش دموکراسي خواهي ايران نبايستي برروي نيروهاي مختلف سياسي ايراني در خارج حساب کند. نه آنکه اين نيروها کوششي براي مردم ايران نميکنند. بلکه مشکل جاي ديگري است. مردم آمريکا و اکثرکشورهاي ديگر جهان اساساً فکر نميکنند که جنبش دموکراسي خواهي بزرگي در ايران وجود دارد. از نظر مردم اين کشورها ايران، عراقي ديگر است.
وقتي هم که نيروهاي سياسي ايراني در اين کشورها هر فعاليتي ميکنند، مردم اين کشورها فکر ميکنند که اينان عده اي متغلق به نيروهاي سياسي خوش خيالي در خارج از ايران هستند که اميد دارند روزي ايران را تصرف کنند. در نتيجه حتي وقتي اين نيروها از جنبش مدني ايران سخن ميگويند حرف هايشان به عنوان تصورات خوشبينانه از داشتن حمايت مردمي در داخل ايران تلقي ميشود ونه وجود عيني يک جنبش تنومند دموکراسي خواهي شکولار در ايران نظير آنچه در بلوک شرق وجود داشت (6).
از سوي ديگروقتي نيروهاي لابي گران جمهوري اسلامي در خارج، جنبش مدني ايران را ذکرميکنند، و حتي درباره خطر جنگ در ايران و تجربه عراق حرف ميزنند، به وجهه اين جنبش لطمه ميزنند، جون تلقي مردم در آمريکا اين ميشود که دولت ايران ميخواهد براي خود از طريق ظاهر سازي يک اپوزيسيون سر براه حمايت بدست آورد، و حرف هاي آنها را چندان متفاوت از سخنان صدام درباره حمايت مردمي از خود نميبينند، و در نتيجه جنبش مدني ايران را نظير آنچه در بلوک شرق و اروپاي شرقي ديديم، در نظر نميگيرند.
کساني نظير آقاي خاتمي هم بيشتر باعث شدند که چنين تصوري به جهان القاء شود که جنبش مدني ايران را حرکت باصطلاح اصلاح طلبان مذهبي نشان دهند، اصلاح طلباني که حتي مثل گورباچف در شوروي نيز نيستند که دموکراسي غرب را بستايند و هنوز دنبال نوع ديگري از اسلامگرائي هستند و نه سکولاريسم.
درست است که فعالين جنبش مدني سکولار در داخل ايران اساساً مجبورند ظاهري نظير اصلاح طلبان مذهبي به خود بگيرند که بتوانند فعاليت کنند ولي جريانات لابي ايست نيز از اين موضوع استفاده ميکنند و وقتي برخي شحصيت هاي اين جنبش را در خارج معرفي ميکنند سعي ميکنند با مواضع درباره عراق و گوانتنامو آنها را جرياني ضد آمريکائي و هوادار رژيم معرفي کنند. اين دگرنمائي جنبش مدني ايران در خارج باعث ميشود در افکار عمومي آمريکا يک جنبش واقعي سکولار در ايران را نبينند و از سوئي در نتيجه خطر حمله به ايران افزايش پيدا کند، و هم باعث شود پشتيباني بين المللي از جنبش دموکراسي خواهي در ايران کاسته شود، و هر دو اين نتايج نيز از نظر جمهوري اسلامي مطلوب است.
بنظرمن بهترين راه براي فعالين جنبش مدني در ايران اين است که خود مستقيماً اين جنبش دموکراسي خواهي ايران را در رسانه هاي بين المللي مطرح کنند. ميبينم که فعالين مدني ايران در مصاحبه هاي متعدد با رسناه هاي فارسي زبان دنيا نظير راديو بي بي سي، راديو آلمان، صداي آمريکا و راديو فردا به اين مهم پرداخته اند. ولي بنظر من با وجود آنکه اين کار خوبي است ولي بسنده کردن به رسانه هاي فارسي زبان کافي نيست.
به عقيده من فعالين جنبش مدني ايران خوب است که مستقيماً با هدف نشان دادن قدرت جنبش مدني سکولار در ايران با رسانه هاي انگليسي زبان در آمريکا و رسانه هاي تجاري اصلي در خود کشورهاي اسرائيل، آلمان، فرانسه، انگليس، و ديگرکشورهاي جهان تماس بگيرند و جنبش دموکراسي خواهي ايران و خواست ها و عملکرد هايش را معرفي کنند. بنظر من نشان دادن قدرت جنبش دموکراسي خواهي سکولار در ايران به جهان بهترين راه جلوگيري از حمله نظامي به ايران و نيز بهترين راه براي جلب حمايت بين المللي براي اين جنبش در مقابل ضربات کشنده جمهوري اسلامي است.
(1) http://iraneayandehnegar.blogspot.com/2006/05/13.html
(2) http://www.ghandchi.com/503-strategy.htm
http://www.ghandchi.com/474-BadhejabiGhorban.htm
(3) http://www.ghandchi.com/389-USSRvsIRI-plus.htm
(4) http://www.ghandchi.com/483-dalilejang.htm
http://www.ghandchi.com/481-ThirdWorld.htm
http://www.ghandchi.com/476-KurdishActivists.htm
http://www.ghandchi.com/475-Notoanyinvasion-plus.htm
(5) http://www.ghandchi.com/472-ww3-plus.htm
(6) http://www.ghandchi.com/491-SecularismFuturism.htm