درک خطري که امروز شهروندان بهائي را در ايران تهديد ميکند
سام قندچي
بنظر من بسياري از کسانيکه ميخواهند به بهائيان در ايران کمک کنند ممکن است به خاطر درک غلط خطري که امروز بهائيان را در ايران تهديد ميکند، تلاشهايشان به ضرر شهروندان بهائي تمام شود.
مثلاً بحث هاي راجع به تاريخ تبعيضات عليه بهائيان يا تاريخ شکل گيري مذهب بهائي در ايران هرچند بسيار با اهميت هستند (1) ولي اصل موضوعي نيستند که هم اکنون بهائيان در ايران با آن روبرو هستند، همانطور که موضوعات تاريخ تبعيضات عليه کمونيستها يا درک تاريخ شکل گيري جنبش کمونيستي در ايران اصل خطري نبود، که کمونيستها را در ايران در سال هاي 1360 و 1367 تهديد ميکرد. ممکن است اين مسائل تاريخي کماکان پا برجا باشند ولي خطر قتل عام يک اقليت در يک زمان مسأله باشد و در زمان ديگري وجود نداشته باشد.
در سالهاي 1360 و 1367 رژيم خود را در خطر سرنگوني ميديد و وحشت داشت در صورت خيزش مردمي در ايران، اتحاد شوروي تغيير سياست داده و به جاي حمايت از جمهوري اسلامي در برابر آمريکا، از کمونيستها که از نظر رژيم نيروي متحد شوروي بودند حمايت کند، و به اين دليل اعدام هاي 1360 و قتل عام 1367 را سازمان داد. جالب است که هاشمي رفسنجاني اخيرآً در تحليلي گفت که ارزيابي آنها درباره حزب توده در آنزمان غلط بود که بنظر من منظورش اين است که حالا درک کرده است، که رهبران حزب توده درپي کسب قدرت نبودند، حتي اگر امکانش را داشتند. ولي به هر حال بسياري حتي از حزب توده و فدائيان اکثريت با وجود همه ياري رساندن برخي از رهبران آنان به رژيم، در آن برهه زماني، بخاطر **ارزيابي** رژيم از آنها، در 1360 به بالاي چوبه هاي دار رفتند و در 1367 در زندان قتل عام شدند.
نمونه هاي مشابه چنين وضعيتي در تاريخ بسيار بوده است. مثلاً سوء ظن به ژاپني ها در آمريکا بعد از حمله ژاپن به پرل هاربر در زمان چنگ دوم جهاني وقتي ژاپني هاي مقيم کاليفرنيا که سالها آمريکائي شده بودند در کمپ هاي مخصوص محبوس شدند. بنظر ميرسد هم اکنون بهائيان و نيز يهوديان در ايران در معرض خطر مشابهي هستند.
رژيم جمهوري اسلامي به آنها بصورت ستون پنجم بالقوه اسرائيل مينگرد، وقتي خود را در خطر حمله اسرائيل ميبيند. مسأله اين است که اين درک اصلاً غلط است و بايد آن را پاک کرد قبل از آنکه خون هاي بيشتري از بهائيان و يهوديان ايران ريخته شود. اين يکي از حاد ترين مسائل حقوق بشري در زمان حاضر در ايران است که همه ايرانيان لازم است به ياري شهروندان بهائي بروند همانگونه که آمريکائي هاي آگاه در زمان جنگ دوم جهاني به کمک ژاپني هاي مقيم کاليفرنيا رفتند.
سؤال اين است که راه کمک چيست. عده اي از شخصيت هاي ايراني سياسي و مدني ايران به تازگي بيانيه اي امضاء کردند که عذر خواهي از بهائيان در تاريخ معاصر ايران بود. اقدامي بسيار انساني و در خور تمجيد. شايد شايسته است اقدام مشابهي درباره لامذهبان و کمونيستها و بسياري ديگر از اقليت هاي مذهبي، قومي، ايدئولوژيک، و سياسي بشود. همچنين آيت الله منتظري به تازگي اعلاميه اي دادند و از حقوق شهروندي بهائيان حمايت کردند که آن اقدام ايشان نيز شايسته تحسين است بويژه آنکه ايشان در ميان بخشي از اسلامگرايان که در درون حکومت هستند نيز طرفداراني دارند. اما اصل موضوع اين است که ببينيم آنهائي که در رژيم چنين از بهائيان در وحشت هستند را چگونه ميشود به تعامل رساند که به راه قتل عامي نظير 1367 نروند.
بنظر من بايستي ديدگاه آنهائي که در سوي ديگر يعني در دستگاه هاي پليسي رژيم هستند را سعي کنيم درک کنيم. سالها پيش من از يک نفر که فکر ميکردم از ناراضيان بهائي است ولي خود را ازلي ميناميد، حمايت کردم. واقعيت اين است که من از هر مذهب و ايدئولوژي نقد ميکنم و تصور ميکردم مخالفت وي با مذهب بهائي، که از آن جدا شده بود، به خاطر مسأله آزادي بيان در درون يک تشکيلات مذهبي است. بعداً که وي ديد من از حقوق بشر بهائيان دفاع ميکنم و در مخالفت با تبليغ تنفر وي عليه بهائيان، سخن ميگويم، مرا خائن به هدف خود ديده، و تا توانست سعي کرد به من حمله کند، و نقد نظري من را نظير حملات خود جلوه دهد، و ناراحت بود که گوئي من حرفم را عوض کرده ام. هرچه سعي کردم براي وي توضيح بدهم که من از حقوق بشر دفاع ميکنم، چه حقوق بشر يک بهائي پايمال شود چه يک ازلي چه يک مسلمان چه يک اتئيست، و اين ربطي به اختلاف نظر من با هر چهارتای آنها ندارد، اما براي او موضع من قابل درک نبود، و بيشتر و بيشتر تا توانست تنفر نسبت به من و نسبت به بهائيان پراکند. در اين باره در مقاله اي مفصلاً توضيح داده ام (2) و برخي دوستان بهائي و غير مذهبي هم لطف کردند و با بحث آن مقاله در بلاگهاي خودشان موضع نقد من را هم براي دوستان بهائي و هم براي مخالفين نظري روشن کردند که مخالفت نظري ربطي به تأييد تضييقات حقوق بشري نيست.
اما تجربه بالا به من يک چيز را نشان داد که افراد و جرياناتي که ظاهراً در اختلاف با نظرگاه هاي مذهب بهائي درگير يک جنگ تنفر با آنها هستند، حتي وقتي خودشان قبلاً بهائي بوده اند، مسأله شان نظري نيست بلکه مسأله شان ترس است که به نفرت تا سرحد قتل عام انجاميده است. درباره سکولاريسم بسيار بحث کرده ام که ربطي به غير مذهبي بودن يا داشتن مذهب ندارد و بيشتر سرچشمه اش عقل و درايت است (3) ولي نقطه مقابل آن يعني تعصب شديد و تنفر مذهبي سرچشمه اش از ترس است و نه دلائل ظاهراً اثبات جاسوسي که دو روز ديگر تغيير ميکند.
اين ها فکر ميکنند با هيولائي روبرو هستند که اگر زودتر نابودش نکنند هر لحظه ممکن است آنان را نابود کند و در نتيجه خود را در جنگ مرگ و زندگي ميبينند. سخنان دادستان کل کشور ايران درباره چند بهائي که بتازگي در ايران بازداشت شده اند چنين است. وي فکر ميکند همه بهائيان اعضاء يک سازمان زير زميني هستند که با کشور اسرائيل در ارتباط است و صبح تا شب در پي واژگون کردن جمهوري اسلامي اند و از چنين سناريوئي آنقدر در ترس است که ميخواهد هرچه بهائي هست را نابود کند.
سؤال اين است که با اين حالت پارانوئيد رژيم چه بايد کرد. هر چه به کسانيکه اين مواضع را ميگيرند بيشتر حمله شود يا ضدشان اعلاميه داده شود، بيشتر در تصورشان محکم ميشوند که اين هم کار باصطلاح پشتيبانان اسرائيلي بهائيان است و بيشتر دروغ براي توجيه حرفهاي خود خواهند ساخت همانطور که استالين براي همراهان پيشين خودش نظير بوخارين ساخت تا آنها را ستون پنجم آلمان نازي جلوه دهد.
بنظر من بجاي کشمکش بيشتر بهتر است که سعي شود ديالوگ بين مسلمانان و بهائيان در ايران گسترش يابد. حدود يک سال و نيم پيش در نوشتاري تحت عنوان "آقاي خاتمي مذهب بهائي را برسميت بشناسيد،" از آقاي خاتمي خواستم که ابتکار چنين ديالوگي را به عهده بگيرند، چرا که ايشان هميشه از ديالوگ تمدن ها در همه جهان صحبت کرده اند و کجا بهتر از آغاز آن در کشور خود-- ايران (4).
اما از سوي آقاي خاتمي در اين يکسال و نيم در اين رابطه کاري صورت نگرفت و در زمينه رفع سؤء ظن اسلامگرايان جمهوري اسلامي و بهائيان ايران که ميرود تا به قتل عام ديگري برسد، هيچ کاري نکردند. در نتيجه اميدوارم ابتکار اين مهم را جنبش مدني ايران به عهده بگيرد و صبر نکنيم که قتل عامي نظير 1367 صورت بگيرد و تازه ببينيم که بخشي از مردم ما بخاطر ترس رهبران رژيم از يک هيولاي خودساخته از آنان، مورد غضب واقع شده، و جان باخته اند. يعني فقط به خاطر ترس نابجاي رهبران رژيم، خون ها ريخته شود و گورستان خاوران هاي تازه اي ساخته شود.
اميدوارم حتي براي آن دسته از بهائيان سابق که خود را ازلي ناميده و هر روز بر عليه همکيشان سابق خود پرونده سازي ميکنند و تخم نفرت ميپاشند، کار توضيحي کنيم، و رو در رو بنشينيم، و بگوئيم که در عين اختلاف نظر، خواستار ديالوگ هستيم، تا از حقوق انساني يکديگر حمايت کينم، و به جنگ هاي تنفر مذهبي در ميهنمان پايان دهيم. کاري کنيم که ترس آنها بريزد و بتوانند اين عينک دودي را از چشمشان بردارند که دارد همه ما را نابود ميکند. بسياري از اين سوء ظن ها به يکديگر، نظير آنچيزي است که نسبت به ژاپني ها در کاليفرنيا در زمان جنگ جهاني دوم وجود داشت که ترس بي جا از آنان، باعث قصاص قبل از جنايت شد.
به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
30 بهمن 1387
February 18, 2009
پانويس ها:
1. http://iranglobal.info/I-G.php?mid=2-49239
2. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/488-bahaifriends.htm
3. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/302-Secularism.htm
4. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/489-recognizebahais.htm