سي سال است که اپوزيسيون سياسي ايران تشکيلاتهاي مختلف حقوق بشري راه انداخته اند و تضييقات حقوق بشري جمهوري اسلامي را تقد کرده اند اما خود در ميان مردم اعتباري کسب نکرده اند. برخي موضوع را عميق تر از حقوق بشر در عرصه هاي سياسي و عقيدتي ديده و به روابط فردي رفته اند و اساساً خود را با جنبش مدني تعريف ميکنند و موضوع فکري شان ديگر تشکيلاتهاي سياسي و عقيدتي نيست. در واقع فعالين مدني در جنبش هاي حقوق زنان، دانشجويان، کارگران، اقليتها، همجنبس گرايان، کودکان، حيوانات، حفظ محيط زيست و بسياري جنبش هاي مشابه آنقدر درباره موضوعات مربوط به عرصه هاي مورد نظرشان توضيح داده اند که نيازي به برشمردن آنها در اينجا نيست.
اينجا منطور بحث من نه مسائل روابط فرد و خصوصي بلکه دقيقاً تبعيضات بخاطر اختلافات سياسي و عقيدتي است که اصل مشکل ما با دولت مذهبي در ايران نيز همين است.
ميبينيم که جنبش هاي مدني به طور عجيبي در 30 سال گذشته از تشکيلاتهاي سياسي و مذهبي ايراني فاصله گرفته اند که گوئي آنها را کاري با سياسيون ايران نيست، حتي وقتي بسياري از فعالين اين جنبش ها خود از جنبش هاي سياسي يا مذهبي شروع کرده اند. بسياري از اين فعالين مدني از تشکيلاتهاي حفوق بشري ساخته شده بوسيله گروه هاي اپوزيسيون تا ميتوانند فاصله ميگيرند، نه تنها از ترس آنکه مورد سؤء استفاده واقع شوند، بلکه همچنين به اين خاطر که آن صداقتي را که در تشکيلاتهاي واقعي حقوق بشري است در اين تشکيلاتهاي بدل (فرونت) يک يا چند گروه سياسي نمييابند.
وقتي هم با گروه هاي سياسي حرف ميزنيم ممکن است اين واقعيات را در يکي دو گروه معين سياسي يا مذهبي فرقه وار (کالت مانند) اذعان کنند وليکن مشکل را بيش از آن نمي بينند. اما وقتي بپرسيد که پس چرا انقدر عدم اعتماد مردم به آنها وجود دارد، موضوعاتي نظير تفرقه را نام ميبرند در صورتيکه در درون خودشان، هر کدام از آن جمعهاي کوچک نيز، خود به کسي در جمع خوشان هم اعتمادي ندارند، و پشت سران را همش مواظب هستند، با وجود آنکه خواستار اتحاد با ديگران ميباشند.
بنظر من در جنبش سياسي ايران يک اشکال اساسي وجود دارد و آنهم نوع برخورد ما به مخالفين سياسي و عقيدتي است. يا که فکر ميکنيم بايستي بتوانيم با مخالفينمان در يک تشکيلات سياسي يا عقيدتي مشترک فعاليت کنيم و يا وقتي که نميتوانيم، در هرجائي که به هر دليلي در کنار يکديگر حضور داريم، نه رقابت سياسي و عقيدتي، بلکه از يکسو اختلافات سياسي و عقيدتي را مخفي ميکنيم، و از سوي ديگر در خفا کوشش در نابودي يکديگر داريم.
منظورم هم از نابودي فقط توهين و غيره نيست که اغلب با پرووکاسيون سعي ميکنيم ديگري را به آن بياندازيم و خود را خوب جلوه دهيم. خير، منظورم نابودي به معني واقعي کلمه است، همانگونه که از رژيم نقد ميکنيم که مخالفينش را در زندان اوين با فراهم نکردن امکانات پزشکي به مرگ ميکشاند. مثلاً اگر در يک دانشگاه من مجبورم با يکي از اين مخالفين سياسي ام در يک بخش کار کنم و اگر او قدرت دارد و رئيس است و ميتواند در کار من خدشه ايجاد کند که من بيمه درماني نداشته باشم و من يا خانواده ام در نتيجه اين کمبود بميريم، چه فرقي بين کار اين فرد و کار وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي وجود دارد که با بسياري از استادان دانشگاه همينگونه رفتار کرد. آنها هم بخاطر اختلاف نظرگاه سياسي و عقيدتي، مخالفينشان را با اين حيله ها نابود ميکنند، و اتفاقاً آنها نيز کمتر مثل سال 1367 مستقيماً مخالفينشان را به قتل ميرسانند، و بيشتر و بيشتر امروز مثل مورد امير حشمت ساران و اميد رضا ميرصيافي، مخالفين را در موقعيتي قرار ميدهند که در نتيجه ظاهراً به شکل عادي جان بازند. در واقع سالها پيش ايک خبرنگار در ايران نوشته بود که وقتي با نظراتش مخالف بودند بيمه او و خانوده اش را در روزنامه دولتي جمهوري اسلامي قطع کردند و خانواده اش اينگونه تحت فشار قرار گرفتند.
واقعيت اين است که در تشکيلاتهاي سياسي و عقيدتي ما نميائيم و روشن بگوئيم که ما با هم اين و آن اختلاف را داريم و نميتوانيم مثلاً با هم تشکيلات سياسي بسازيم. با هم ميرويم پاي ساختن تشکيلاتهاي مشترک سياسي ولي در عمل تنفرمان از هم بيشتر هم ميشود نه تنها در آنجا صداقت نداريم که روشن بگوئيم چه کاري با هم ميتوانيم مشترک بکينم و به آن راضي باشيم، بلکه حتي در يک مؤسسه شغلي هم هر گونه تبعيض عليه مخالفين عقيدتي و سياسي مان قائل ميشويم، و به آنهائي که از نظر عقيدتي و سياسي ظاهراً مخالف ما هستند ولي کبريت بي خطر تلقي ميشوند ميدان ميدهيم، تا آنها که واقعاً مخالفمان سياسي و عقيدتي ما هستند را با استفاده از ستون پنجمهاي خود، با ظاهر عدم تبعيض، نابود کنيم. اين کار به ما ظاهر اتحاد خواهي را ميدهد ولي خودمان بهتر از هر کسي ميدانيم که اين ظاهر دروغين است و به همين علت هم هيچکسي بما به عنوان تشکيلات اعتماد نميکند و آن کبريت هاي بي خطر را هم مردم نام ستون پجنم فلان نيرو و بهمان نيرو ميگذارند هر چقدر هم که سعي کنيم ظاهر سازي کنيم. چه کسي را ميخواهيم گول بزنيم. اينگونه است که اين برنامه هاي اتحادهاي دروغين اپوزيسيون يکي بعد از ديگري شکست ميخورند چرا که در پشت سر، خودمان ميدانيم که همه حرفها دروغ است و ظاهر سازي.
وقتي حتي از کسانيکه به عنوان رهبر نظرگاه معيني در اين اتحادها هم سؤال ميشود ميگويند که ميدانند ولي کاري نميتوانند بکنند و نميبينند که حال که در اپوزيسيون هستند و خود ميدانند که همه حرف هايشان درباره حقوق بشر مصلحت طلبانه است و حق و ناحق را دارند آگاهانه لاپوشاني ميکنند، چگونه کسي به اينها ميتواند براي آينده بعد از جمهوري اسلامي اعتماد کند. من اصلاً متعجب هستم که اين افراد خودشان خجالت نميکشند که درباره اتحاد و غيره قلمفرسائي ميکنند، وقتي علت آنکه توسط جريانات وابسته به خط مخالف تبليغ ميشوند، اين است که کبريت بي خطر هستند، وقتي آنها که محالف واقعي هستند را دبا انواع حيله ها نابود ميسازند و اين ها مصلحت انديشان خود خوب از اين موضوع آگاهند. زماني فکر ميکردم که نميدانند ولي وقتي با آنها تماس گرفتم ديدم خود بهتر از من از همه اين اجحافات مطلع هستند و فقط چشمانشان را بسته اند چون ميخواهندموقعيت کاذب خود را در اپوزيسيون حفظ کنند. اين پس چه فرقي با کساني دارد که با رژيم همکاري ميکنند و در مقابل حق کشي ها ساکت هستند، به مصلحت روزگار.
چرا روشن عقايد سياسي و عقيدتي مان را نميگوئيم و روشن نميگوئيم که با جريان ديگري نميتوانيم در يک تشکيلات سياسي باشيم ولي به عنوان مخالف به او حق زندگي ميدهيم. چرا نميگوئيم که از حقوق بشر دارندگان عقايد ديگر دفاع ميکنيم. مگر يک فعال حزب دموکرات آمريکا روشن نميگويد که با يک فعال حزب جمهوريخواه نميتواند در يک تشکيلات سياسي مشترک باشد، ولي در عين حال اگر در يک دانشگاه هر دو کار ميکنند، نميايد نسبت به ديگري بخاطر عضويت در حزب مخالف تبعيض قائل شود و از موقعيت شغلي خود براي نابودي ديگري استفاده کند. اين اپوزيسيوني که سي سال است در خارج است و هنوز در همين کشورهاي دموکراتيک نحوه رفتار با مخالف را نياموخته فردا در ايران ميخواهد چه کار کند. بازهم مخالف سياسي را بکشد و شکنجه دهد بجاي آنکه رقابت سياسي و عقيدتي بکند. ظاهراً خيلي ديپلماتيک و آراسته ولي در پست سر همه گونه دسيسه. اينگونه هيچ اعتمادي بدست نميايد. آيا از چنين اپوزيسيوني در قدرت، به جز انتظار تکرار جنايات عليه بشريت همين رژيم را ميتوان داشت. آيا چنين اپوزيسيوني ميتواند اعتماد مردم را جلب کند؟
مرتب از اوباما در انتخابات آمريکا و همکاري کردن وي با همه نيروها صحبت ميشود ولي همکاري در اينجا دقيقاً به اين دليل است که اختلافات همه روشن است و اسبابي براي ظاهر اتحاد ولي نابود سازي مخالف در عمل با صد حيله و تزوير نيست. کسي که ميرود و در همين جا در محل شغل و کار بخاطر نفوذش براي مخالفين سياسي پرونده سازي ميکند بجاي آنکه صادقانه به حق مخالف که از رژيم جمهوري اسلامي نقد ميکند معتقد باشد، فردا در ايران همان کار وزارت اطلاعات را خواهد کرد.
آخر بالاخره کي جنبش سياسي ما ميخواهد با خود صادق باشد و بحاي آنکه با مخالف به صورت انساني رقابت کند، از سعي در نابودي وي در زير ظاهر دوستي و بازي اتحاد با افراد کبريت بي خطر، با ظاهر مخالف، دست بردارد. به اندازه کافي رژيم اسلامي دروغ به مردم ميگويد و مردم ما گول اين حرف ها را نميخورند.
مردم ايران ديگر "توده" نيستند که هنوز برخي فعالان سياسي ما آنها را «توده» ها مينامند. مردم ما به جائي رسيده اند که خود بسياري سازمان هاي حقوق مدني ساخته اند که تشکيلاتهاي سياسي ما يک صدم آنها هم به حساب نميايند. دوران پيروي گوسفندوار يک «توده» از اين رهبران سياسي و عقيدتي سالها است که سپري شده است. اينها فقط دل خودشان را خوش کرده اند که فکر ميکنند با اين ائتلاف هاي قلابي که صداقت اوليه را هم ندارند، کسي دنبالشان خواهد آمد. فقط خودشان را گول ميزنند.
اي کاش جريانات سياسي و عقيدتي آنچه در پشت سر و بين خودشان ميگويند را به مردم هم ميگفتند اينکه خوب ميدانند وقتي در موقعيت مخالف باشند خودشان هم از سرنوشت خود مطمئن نيستند که کي سر به نيست شوند و چگونه آن هم قطاران کنوني آنها را نابود کنند. اين است علت همه دلسردي ها.
با مخالف، رقابت سياسي و عقيدتي کنيم، و نه آنکه با هر حيله و تزويري از موقعيتهاي خود و ارتباط هايمان براي نابودي مخالف و خانواده اش استفاده کنيم وگرنه چه فرقي است بين ما و آنچه از آن در رژيم جمهوري اسلامي نقد ميکينم.
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
8 فروردين 1388
March 29, 2009
---------------------------------------------------------
برگزيده مقالات تئوريک
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/ShortList.html
فهرست مقالات
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/SelectedArticles.html
اينجا منطور بحث من نه مسائل روابط فرد و خصوصي بلکه دقيقاً تبعيضات بخاطر اختلافات سياسي و عقيدتي است که اصل مشکل ما با دولت مذهبي در ايران نيز همين است.
ميبينيم که جنبش هاي مدني به طور عجيبي در 30 سال گذشته از تشکيلاتهاي سياسي و مذهبي ايراني فاصله گرفته اند که گوئي آنها را کاري با سياسيون ايران نيست، حتي وقتي بسياري از فعالين اين جنبش ها خود از جنبش هاي سياسي يا مذهبي شروع کرده اند. بسياري از اين فعالين مدني از تشکيلاتهاي حفوق بشري ساخته شده بوسيله گروه هاي اپوزيسيون تا ميتوانند فاصله ميگيرند، نه تنها از ترس آنکه مورد سؤء استفاده واقع شوند، بلکه همچنين به اين خاطر که آن صداقتي را که در تشکيلاتهاي واقعي حقوق بشري است در اين تشکيلاتهاي بدل (فرونت) يک يا چند گروه سياسي نمييابند.
وقتي هم با گروه هاي سياسي حرف ميزنيم ممکن است اين واقعيات را در يکي دو گروه معين سياسي يا مذهبي فرقه وار (کالت مانند) اذعان کنند وليکن مشکل را بيش از آن نمي بينند. اما وقتي بپرسيد که پس چرا انقدر عدم اعتماد مردم به آنها وجود دارد، موضوعاتي نظير تفرقه را نام ميبرند در صورتيکه در درون خودشان، هر کدام از آن جمعهاي کوچک نيز، خود به کسي در جمع خوشان هم اعتمادي ندارند، و پشت سران را همش مواظب هستند، با وجود آنکه خواستار اتحاد با ديگران ميباشند.
بنظر من در جنبش سياسي ايران يک اشکال اساسي وجود دارد و آنهم نوع برخورد ما به مخالفين سياسي و عقيدتي است. يا که فکر ميکنيم بايستي بتوانيم با مخالفينمان در يک تشکيلات سياسي يا عقيدتي مشترک فعاليت کنيم و يا وقتي که نميتوانيم، در هرجائي که به هر دليلي در کنار يکديگر حضور داريم، نه رقابت سياسي و عقيدتي، بلکه از يکسو اختلافات سياسي و عقيدتي را مخفي ميکنيم، و از سوي ديگر در خفا کوشش در نابودي يکديگر داريم.
منظورم هم از نابودي فقط توهين و غيره نيست که اغلب با پرووکاسيون سعي ميکنيم ديگري را به آن بياندازيم و خود را خوب جلوه دهيم. خير، منظورم نابودي به معني واقعي کلمه است، همانگونه که از رژيم نقد ميکنيم که مخالفينش را در زندان اوين با فراهم نکردن امکانات پزشکي به مرگ ميکشاند. مثلاً اگر در يک دانشگاه من مجبورم با يکي از اين مخالفين سياسي ام در يک بخش کار کنم و اگر او قدرت دارد و رئيس است و ميتواند در کار من خدشه ايجاد کند که من بيمه درماني نداشته باشم و من يا خانواده ام در نتيجه اين کمبود بميريم، چه فرقي بين کار اين فرد و کار وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي وجود دارد که با بسياري از استادان دانشگاه همينگونه رفتار کرد. آنها هم بخاطر اختلاف نظرگاه سياسي و عقيدتي، مخالفينشان را با اين حيله ها نابود ميکنند، و اتفاقاً آنها نيز کمتر مثل سال 1367 مستقيماً مخالفينشان را به قتل ميرسانند، و بيشتر و بيشتر امروز مثل مورد امير حشمت ساران و اميد رضا ميرصيافي، مخالفين را در موقعيتي قرار ميدهند که در نتيجه ظاهراً به شکل عادي جان بازند. در واقع سالها پيش ايک خبرنگار در ايران نوشته بود که وقتي با نظراتش مخالف بودند بيمه او و خانوده اش را در روزنامه دولتي جمهوري اسلامي قطع کردند و خانواده اش اينگونه تحت فشار قرار گرفتند.
واقعيت اين است که در تشکيلاتهاي سياسي و عقيدتي ما نميائيم و روشن بگوئيم که ما با هم اين و آن اختلاف را داريم و نميتوانيم مثلاً با هم تشکيلات سياسي بسازيم. با هم ميرويم پاي ساختن تشکيلاتهاي مشترک سياسي ولي در عمل تنفرمان از هم بيشتر هم ميشود نه تنها در آنجا صداقت نداريم که روشن بگوئيم چه کاري با هم ميتوانيم مشترک بکينم و به آن راضي باشيم، بلکه حتي در يک مؤسسه شغلي هم هر گونه تبعيض عليه مخالفين عقيدتي و سياسي مان قائل ميشويم، و به آنهائي که از نظر عقيدتي و سياسي ظاهراً مخالف ما هستند ولي کبريت بي خطر تلقي ميشوند ميدان ميدهيم، تا آنها که واقعاً مخالفمان سياسي و عقيدتي ما هستند را با استفاده از ستون پنجمهاي خود، با ظاهر عدم تبعيض، نابود کنيم. اين کار به ما ظاهر اتحاد خواهي را ميدهد ولي خودمان بهتر از هر کسي ميدانيم که اين ظاهر دروغين است و به همين علت هم هيچکسي بما به عنوان تشکيلات اعتماد نميکند و آن کبريت هاي بي خطر را هم مردم نام ستون پجنم فلان نيرو و بهمان نيرو ميگذارند هر چقدر هم که سعي کنيم ظاهر سازي کنيم. چه کسي را ميخواهيم گول بزنيم. اينگونه است که اين برنامه هاي اتحادهاي دروغين اپوزيسيون يکي بعد از ديگري شکست ميخورند چرا که در پشت سر، خودمان ميدانيم که همه حرفها دروغ است و ظاهر سازي.
وقتي حتي از کسانيکه به عنوان رهبر نظرگاه معيني در اين اتحادها هم سؤال ميشود ميگويند که ميدانند ولي کاري نميتوانند بکنند و نميبينند که حال که در اپوزيسيون هستند و خود ميدانند که همه حرف هايشان درباره حقوق بشر مصلحت طلبانه است و حق و ناحق را دارند آگاهانه لاپوشاني ميکنند، چگونه کسي به اينها ميتواند براي آينده بعد از جمهوري اسلامي اعتماد کند. من اصلاً متعجب هستم که اين افراد خودشان خجالت نميکشند که درباره اتحاد و غيره قلمفرسائي ميکنند، وقتي علت آنکه توسط جريانات وابسته به خط مخالف تبليغ ميشوند، اين است که کبريت بي خطر هستند، وقتي آنها که محالف واقعي هستند را دبا انواع حيله ها نابود ميسازند و اين ها مصلحت انديشان خود خوب از اين موضوع آگاهند. زماني فکر ميکردم که نميدانند ولي وقتي با آنها تماس گرفتم ديدم خود بهتر از من از همه اين اجحافات مطلع هستند و فقط چشمانشان را بسته اند چون ميخواهندموقعيت کاذب خود را در اپوزيسيون حفظ کنند. اين پس چه فرقي با کساني دارد که با رژيم همکاري ميکنند و در مقابل حق کشي ها ساکت هستند، به مصلحت روزگار.
چرا روشن عقايد سياسي و عقيدتي مان را نميگوئيم و روشن نميگوئيم که با جريان ديگري نميتوانيم در يک تشکيلات سياسي باشيم ولي به عنوان مخالف به او حق زندگي ميدهيم. چرا نميگوئيم که از حقوق بشر دارندگان عقايد ديگر دفاع ميکنيم. مگر يک فعال حزب دموکرات آمريکا روشن نميگويد که با يک فعال حزب جمهوريخواه نميتواند در يک تشکيلات سياسي مشترک باشد، ولي در عين حال اگر در يک دانشگاه هر دو کار ميکنند، نميايد نسبت به ديگري بخاطر عضويت در حزب مخالف تبعيض قائل شود و از موقعيت شغلي خود براي نابودي ديگري استفاده کند. اين اپوزيسيوني که سي سال است در خارج است و هنوز در همين کشورهاي دموکراتيک نحوه رفتار با مخالف را نياموخته فردا در ايران ميخواهد چه کار کند. بازهم مخالف سياسي را بکشد و شکنجه دهد بجاي آنکه رقابت سياسي و عقيدتي بکند. ظاهراً خيلي ديپلماتيک و آراسته ولي در پست سر همه گونه دسيسه. اينگونه هيچ اعتمادي بدست نميايد. آيا از چنين اپوزيسيوني در قدرت، به جز انتظار تکرار جنايات عليه بشريت همين رژيم را ميتوان داشت. آيا چنين اپوزيسيوني ميتواند اعتماد مردم را جلب کند؟
مرتب از اوباما در انتخابات آمريکا و همکاري کردن وي با همه نيروها صحبت ميشود ولي همکاري در اينجا دقيقاً به اين دليل است که اختلافات همه روشن است و اسبابي براي ظاهر اتحاد ولي نابود سازي مخالف در عمل با صد حيله و تزوير نيست. کسي که ميرود و در همين جا در محل شغل و کار بخاطر نفوذش براي مخالفين سياسي پرونده سازي ميکند بجاي آنکه صادقانه به حق مخالف که از رژيم جمهوري اسلامي نقد ميکند معتقد باشد، فردا در ايران همان کار وزارت اطلاعات را خواهد کرد.
آخر بالاخره کي جنبش سياسي ما ميخواهد با خود صادق باشد و بحاي آنکه با مخالف به صورت انساني رقابت کند، از سعي در نابودي وي در زير ظاهر دوستي و بازي اتحاد با افراد کبريت بي خطر، با ظاهر مخالف، دست بردارد. به اندازه کافي رژيم اسلامي دروغ به مردم ميگويد و مردم ما گول اين حرف ها را نميخورند.
مردم ايران ديگر "توده" نيستند که هنوز برخي فعالان سياسي ما آنها را «توده» ها مينامند. مردم ما به جائي رسيده اند که خود بسياري سازمان هاي حقوق مدني ساخته اند که تشکيلاتهاي سياسي ما يک صدم آنها هم به حساب نميايند. دوران پيروي گوسفندوار يک «توده» از اين رهبران سياسي و عقيدتي سالها است که سپري شده است. اينها فقط دل خودشان را خوش کرده اند که فکر ميکنند با اين ائتلاف هاي قلابي که صداقت اوليه را هم ندارند، کسي دنبالشان خواهد آمد. فقط خودشان را گول ميزنند.
اي کاش جريانات سياسي و عقيدتي آنچه در پشت سر و بين خودشان ميگويند را به مردم هم ميگفتند اينکه خوب ميدانند وقتي در موقعيت مخالف باشند خودشان هم از سرنوشت خود مطمئن نيستند که کي سر به نيست شوند و چگونه آن هم قطاران کنوني آنها را نابود کنند. اين است علت همه دلسردي ها.
با مخالف، رقابت سياسي و عقيدتي کنيم، و نه آنکه با هر حيله و تزويري از موقعيتهاي خود و ارتباط هايمان براي نابودي مخالف و خانواده اش استفاده کنيم وگرنه چه فرقي است بين ما و آنچه از آن در رژيم جمهوري اسلامي نقد ميکينم.
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
8 فروردين 1388
March 29, 2009
---------------------------------------------------------
برگزيده مقالات تئوريک
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/ShortList.html
فهرست مقالات
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/SelectedArticles.html