جمعه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۹

درباره مقاله عرفان قانعی فرد در مورد کومله

درباره مقاله عرفان قانعی فرد در مورد کومله
سام قندچی

به تازگی مقاله ای از دکتر عرفان قانعی فرد تحت عنوان "کومله، گروهي منحله یا عامل سرویس اطلاعاتی؟" (1) منتشر شده است. در اين نوشتار هدفم برخورد به آن نوشته است اما لازم ميدانم چند نکته را در ابتدای امر توضيح دهم.

شخصاً با آقای قانعی فرد آشنايی ندارم اما طی سالهای گذشته نوشته هايی که از ايشان درمورد کردستان مطالعه کرده ام نشان ميدهند مورّخی هستند آگاه و صاحب تحقيق و خوش فکر. حتی آخرين نوشته ايشان پيش از مقاله مورد بحث در اينجا را که با عنوان "سياست دوگانه كردهای عراق" (2) منتشر شده بود آنقدر جالب يافتم که در فيس بوک خود گذاشتم. در نتيجه نظرم در مورد مقاله اخير ايشان ابداً قضاوت درباره توانايی و دانش ايشان در مورد موضوعات قومی و ملی و مشخصاً کردستان نيست.

ميخواهم نکته ديگری را نيز پيشاپيش اشاره کنم که بحث موضوعات قومی و ملی در ايران آنقدر جنجال برانگيز شده است که گاه به برخوردهای خصمانه ميان دوستان ميانجامد. بويژه همانگونه که کسی ميتواند اهل سرزمين ايران باشد اما معلوماتش در مورد مسائل سياسی تاريخی ايران از يک آمريکايی هم کمتر باشد، بسياری هم هستند که اهل سرزمين کردستان هستند اما در مورد آن موضوعات حادّ سياسی آن نواحی معلوماتی ندارند ولی در گرماگرم مباحثات سياسی در اينترنت ميتوانند بويژه بخاطر همسوئی با يک گروه سياسی معين نقشی که لزوماً نه خود ميخواهند و نه آن تشکيلات را ايفا کنند و در نتيجه تصوير نادرستی از آن تشکيلات به مردم بدهند و باعث کدورتهای جبران ناپذير شوند و خود را نيز ناراحت کنند. در زمان پيش از اينترنت اين نوع مجادلات نظری کمتر پيش ميامد و با آگاهی در سطح معينی از شناخت متقابل اينگونه بحث ها ميشد. وقتی به چنين مواردی برخورد ميکنم احساس ميکنم وقتم در حال تلف شدن است و بارها شده است چيزی به اين افراد گفته ام که آنها را از سرم باز کنم و اين خود باعث کدورت بيشتر شده است. دليل کارم هم اين است که چنين افرادی را صاحب نظر در مورد انچه اصرار دارند طرف بحث بشوند نميدانم و انها هم اين را حمل بر غره بودنم ميکنند که برايم مهم نيست بشرطی ول کنند و کار خودشان را بکنند فقط نميخواهم وقتم را تلف کنند. بنظرم شايد آقای قانعی فرد هم با چنين وضعی روبرو شده باشند. در گذشته سعی ميکردم توهين متقابل کنم تا ديگر ولم کنند و از آن هم خوشحال نيستم. آنچه امروزخود انجام ميدهم بی اعنتايی به اينگونه افراد است. ميگويم انها مجبور نيستند نوشته ام را بخوانند که انتظار پاسخ داشته باشند و صدها بار هم به آنها گفته ام برايم ايميل هم نفرستند. پس اگر ايميلهايشان را هم اتوماتيک فيلتر کنم چه ناراحتی دارند. به هر حال اميدوارم اگر دليل مقاله آقای قانعی فرد چنين تجربياتت شخصی با اينگونه افارد که در فوروم های بحث اينترنتی بيکار و فراوان هستند بوده است بی اعتنايی کنند و هرچه هم آن افراد برايشان ايميل زدند را با فيلتر ايميل حذف کنند و حتی نخوانند و اگر جايی هم مقاله درج کردند و آن افراد دوباره نظير مگس پيدايشان شد تا خود را با کامنت زير نوشته آنها مطرح کنند، بازهم نخوانند و به کار تحقيقاتی خود ادامه دهند که با ارزش است و بدانند که در عصر اينترنت يک محقق نبايد بگذارد اين افراد بيکار وقت او را تلف کنند يا تحريکش کنند. آقای قانعی فرد هميشه کارهای خوب تحقيقاتی انجام داده اند هر چند بنظرم اين نوشته ايشان بسيار از نظر تاريخ جنبش سياسی ايران اشتباه آلود است و دليلش هم شايد اين است که مدارک مرتبط با اين بحث ها هنوز مدون نيست و اخير است و بيشتر شفاهی است و در زير ميگويم چرا و خود نيز بعنوان يک محقق مينويسم، هر چند برعکس نوشته های تاريخی اين بحث ها را بيشتر بر مبنای شفاهی و نميشود انتظار مدارکی چون شرفنامۀ بدليسی را داشت.

لازم است موضع خود را ابتدا در مورد کردستان بطور شفاف بگويم چرا که بسياری از حملات در رابطه با موضوع کردستان در درون جنبش سياسی به خودم نيز به همين مواضع ربط دارد اما دليل حملات اين نيست که اين گروه ها عامل وزارت اطلاعات هستند. بحث ها درون جنبش سياسی ايران است با اينکه موضوعات خيلی احساسات برانگيزند. اساساً با اينکه طرفدار فدراليسم استانی برای ايران هستم (3) اما مدتهاست از کاربرد اصطلاح فدراليسم اچتناب ميکنم چون می بينم عده ای از اين عبارت برای پيشبرد فدراليسم قومی (4) ميخواهند استفاده کنند و فدراليسم قومی را پيش درآمدی برای تجزيه ايران می بينم که به ضرر مردم کردستان و بقيه ايران است و شديداً محکوم ميکنم (5). تشکيلاتهايی نظير کنکره ايران فدرال را نيز که با اينگونه طرح ساخت شده است همواره محکوم کرده ام و مايه تأسف دانستم که کومله در آن حرکت شرکت کرد (6). آن جريان هم ابتدا مقالاتی را بدون درخواست من درج کرده بودند اما بعد که نقدهايم را ديدند سعی کردند به روش مرسوم کودکانه اين افراد اسم فاميلم را غلط بنويسند تا توهينی کنند که گويی بحث شخصی است. پاسخم به اين افراد اين است که اگر آنگونه که خود ميگويند نظراتم در مورد کردستان اهميتی ندارد که چرا با هزار اسم مستعار زير نوشته هایم هر جا که درج ميشود اينها پيدايشان ميشود. لطف کنند اين نوشته های بی ارزش را نخوانند. و چرا فقط وقتی من چيزی مينويسم اينها يادشان ميافتد که همان جملات را بچرخانند و باصطلاح حرفی بزنند که با کارهای غلط جز ضرر زدن به جنبش مردم در کردستان و دشمن ساختن برای کردها و دامن زدن به انزوای کردستان کار ديگری نکرده اند. اما به هر حال در کتابی که درباره کردستان 30 سال پيش نوشتم مواضعم در مورد کردستان روشن است و هر کسی که دوست دارد ميتواند مطالعه کند (7) و اين حملات و توهين ها هم نتوانسته مجبورم کند که با اين افراد وقت بيشتری تلف کنم چون نظرم روشن است و کسی هم که نظر تجزيه طلبی دارد ميتواند شفاف باشد بجای آنکه بخواهد ديگران را با فدراليسم قومی گول بزند. در پايان هم اشاره کنم بعضی نسخه های ديگر فدراليسم قومی نظير کنفدراسيونيسم هم چندان تفاوتی نميکند و چه آگاهانه و چه ناآگاهانه به معنی از هم پاشاندن ايران و شکست بيشتر برای مردم و نابود کننده جنبش دموکراسی خواهی و سکولاريسم در ايران است (8).

اما برگردم به اصل بحث اين مقاله که موضوع کومله در تاريخ بيش از يک ربع قرن کردستان است .

کومله دقيقاً در 30 سال گذشته با همان مسائلی روبرو بوده است که جنبش چپ ايران روبرو بوده است که بتازگی در نوشتار "کمونيسم افيون روشنفکران ايران" (9) توضيح داده ام. بسياری از موضوعاتی که در نوشته آقای قانعی فرد برايشان به شکل کارهای امنيتی و مشکوک جلوه کرده است در واقع موضوعاتی است که تشکيلاتهای چپ در دوران سقوط کمونيسم در جهان با آنها روبرو بوده اند چرا که برنامه هايشان ديگر در اين عصر کار نميکند و ابداً اين وضعيت به اين معنی نيست که اينها عامل دولت هايی بوده اند. اتفاقاً همانطور که در نوشتاری حدود ده سال پيش مفصلاً درباره کومله نوشته بودم بايد اذعان کرد که کومله در ميان تسکيلاتهای چپ در ايران يکی از صادق ترين و پاکترين جمع هائی است که وجود داشته است (10).

مثلاً اتحاد کومله با جريانی بنام سهند و ايجاد حزب کمونيست ايران و بعد انشعاب های متعدد بعدی ان بحث ميشود. واقعيت اين است که همه اينها بيان تکه پاره شدن چپ ايران است. درست است که مثلاً کوملۀ عبدالله مهتدی سعی کرد که مرکز تئوری سياسی خود را مسأله ملی و نه چپ در کردستان کند تا بتواند به انشعاب خود از حزب کمونيست ايران مشروعيت بخشد اما بعداً که گروه ديگری از خود تشکيلات کومله مهتدی به رهبری آقای ايلخانی زاده جدا شده است ديگر هر دو آنها خود را ظاهراً با تئوری کردستانی تعريف ميکنند اما اختلافات درون چپ است بر سر اهداف، استراتژِ و تاکيتک ها. وقتی هم اخيراً گروه دوم برای جمع اوری کمک مالی پيشمرگه به داخل کردستان فرستاده اند که کشته شده اند به حق با مخالفت گروه عبدالله مهتدی روبرو شده اند. اما دسته دوم هم ميگويند پس اگر کار مسلحانه نبايد کرد، چرا گروه اول نيز هنوز تشکيلات پيشمرگه دارد. البته گروه اول هم پاسخش اين است که بخش مسلح فعال نيست و گروه دوم هم ميگويد فعال نيست اما بعد از انتقام گيری موضعی عمل رژيم به شکل مسلحانه اطلاع ميدهد که با مشی چريکی و تروريسم پژاک فرقی ندارد و ديگر نميشود گفت بيان حرکت مسلحانه توده ای است. آيا اين ها همه بخاطر عامل کسی بودن است يا بخاطر اغتشاش فکری يک تشکيلات است که نميداند از نظر دورنما، برنامه و تاکتيک های معين دنبال چيست و بزرگترين اشکالش هم اين است که هنوز چپی است در صورتيکه خود رهبرانش هم ميدانند که از شوروی تا چين، از کوبا تا ويتنام و کره شمالی سالها ست که کمونيسم تمام شده است و خود اين رهبران هم هيچکدام به سوسيال دموکراسی اروپايی اعتقادی ندارند که حالا از اصطلاح سوسياليسم بجای کمونيسم حرف ميزنند و نميدانند با اعضاء و کادرهايشان اين حرف ها را چگونه بگويند بويژه کادرها و هوادارانی که عادت دارند جواب آماده بگيرند و نميتوانند بشنوند که سؤال ها برای خود اين رهبران از جواب ها بيشتر است و به قول معروف با سيلی صورت خود را سرخ نگه داشته اند.

عبدالله مهتدی يا شعيب ذکريايی يا يوسف اردلان و بسياری ديگران در تشکيلات کومله نه عامل دولتی بوده اند و نه به کسی خيانت کرده اند و در همان زمانی هم که در نقاط ديگر ايران اکثر نيروهای چپ دنبال مشی چريکی و کار مسلحانه و تروريسم بودند اين ها مخالف بودند و اگر در کردستان هم در سالهای اول انقلاب در جنبش مردمی مسلحانه شرکت کردند اين بود که مردم کرد در مقابل حمله سپاه پاسداران به کردستان در آنزمان از خود دفاع کردند اما بعداً درست بود که خيلی زودتر راه مسلحانه را که ديگر پايان يافته بود کنار می گذاشتند و در واقعيت هم به درجه ای که عمليات مسلحانه عملی جدا از مردم شده بود کومله مهتدی عمليات مسلحانه را کنار گذاشت و ماجراجويی نکرد و مانند پژاک نبودند که هم پيشمرگان و هم نيروهای جمهوری اسلامی را با ماجراجویی به کشتن بدهند. کل جامعه ايران کم کم در حرکتی نوين بيدار شد و يک جنبش مسالمت آميز دموکراسی خواهی را آغاز نمود. اما کومله تصورش از مسائل به موضوع کردی بجای موضوع نظری بعنوان راه برونرفت از معضلات فکری خلاصه شد در صورتيکه کومله بخشی از جنبش چپ ايران است و مسائلش هم همان مسائل است و اينکه از قضای روزگار در کردستان کانون توجه و رشدش بوده و اتفاقاً خوب هم در ميان مردم کار کرده بود خود باعث شد نتواند خود را در وضعيت تازه از نو تعريف کند و بيشتر و بيشتر با کردی ساختن مسائل نظری که ربطی به کرد و فارس ندارد خود را از بقيه روشنفکران ايران جدا کرد.

به هر حال آنچه هدفم در اين نوشتار است روشن کردن اين واقعيت است که کومله سازمان يک عده عوامل اطلاعاتی نبوده است. البته همه سازمانهای سياسی ايران از نفوذ ساواک در گذشته و يا وزارت اطلاعات در دوران جمهوری اسلامی مصون نبوده اند و ربطی هم به تمکز در کردستان ندارد. از حزب توده تا چريک های فدائی خلق مسأله عوامل نفوذی يک واقعيت است اما اصل موضوع اين تشکيلاتها و دليل شکست يا پيروزی انها نيست. اتفاقاً در اين ميان هم شايد کومله کارنامه ای بهتر از ديگران داشته است. آنچه بهتر است محققين بيشتر مورد تحقيق قرار دهند مسائل پايه ای است که از نظر فکری اين تشکيلات 30 سال عقب است و در دنيای امروز چند آدم خوب و صادق هم نميتوانند که اين ضعف پايه ای را جبران کنند هر چقدر هم سالم و انسان باشند.

به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم فروردين 1389
March 26, 2010

پانويس:

1. http://kurdistantoday.ir/NewsDetail.aspx?itemid=963
2. http://kurdistantoday.ir/NewsDetail.aspx?itemid=774
3. http://www.ghandchi.com/535-FederalismeOstani.htm
4. http://www.ghandchi.com/555-FederalismeGhomi.htm
5. http://www.ghandchi.com/541-Separatists.htm
6. http://www.ghandchi.com/553-Kongreh.htm
7. http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm
8. http://www.ghandchi.com/590-Confederationism.htm
9. http://www.ghandchi.com/616-CommunismOpiate.htm
10. http://www.ghandchi.com/327-Komala.htm