یک پیشنهاد به تبعیدیان جدید ایرانی
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/625-kharej.htm
امیدوارم آنچه در زیر میاورم حمل بر این نشود که گوئی میخواهم مسیر زندگی تبعیدیان تازۀ ایرانی را برای خارج کشور ماندن، تثبیت کنم. ابداً هدفم چنین کاری نیست و شرایط هر فرد نیز آنقدر ویژه است که هیچوقت یک راه معین برای همۀ تبعیدیان چه در گذشته و چه در حال مفید نبوده و نیست. در واقع در نوشتۀ دیگری حدود دو سال پیش تحت عنوان "توهماتی دربارهء اپوزیسیون خارج از کشور" سعی کردم واقعیات خارج در آنزمان را به رشته تحریر درآورم تا بسیاری کسان در ایران که بخاطر توهماتی در مورد خارج تصمیم به خروج از ایران می گرفتند با واقعیات در خارج بیشتر آشنا شوند تا که تصمیم خود را پیش از خروج، آگاهانه تر بگیرند. همۀ آن بحث ها برای کسانیکه میخواهند امروز از ایران خارج شوند هم صدق می کند و کمابیش به آنها توصیه می کنم آن نوشته را قبل از تصمیم به خروج از ایران مطالعه کنند (1).
اما در یکسال گذشته بعد از انتخابات ریاست جمهوری جمعیت بزرگی از ایرانیانی که اکثراً در جریانات اصلاح طلبی مذهبی در ایران فعال بوده اند، به خارج آمده اند. به نسبتی که در جامعۀ ایران فضای سیاسی بسته تر شده است، نیروهای اصلاح طلب مذهبی نیز دیگر نمیتوانند نظیر دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی امکان فعالیت سیاسی پیدا کنند و بیشتر و بیشتر یا مجبور می شوند نظیر مهندس بازرگان و نهضت آزادی در سالهای بعد از 1360 فعالیت های سیاسی و مدنی خود را محدودتر و محدودتر کنند و یا که نتوانند همۀ خواستهای خود را به شکل علنی مطرح کنند. در اینجا ابداً از فعالیت غیرعلنی منظورم فعالیت جریانات مسلح و چریکی نیست. بسیاری زمانها حتی به جریانات لیبرال در جوامع استبدادی فعالیت غیرعلنی تحمیل شده است. مثلاً در همان سال 1360 جبهه ملی نیز در ایران غیرقانونی اعلام شد هرچند در سالهای بعد در برهه هایی از زمان، بیشتر، و در مقاطع دیگری از زمان هم کمتر، تحمل می شد. غرض آنکه بگویم حزب مشارکت و حزب اعتماد ملی نیز در ایران ممکن است با شرایطی روبرو شوند که نهضت آزادی و جبهه ملی بعد از 1360 با آن روبرو شدند. در آنصورت همه تشکیلات و فعالین این جریانات که در شرایط فعالیت کاملاً قانونی و علنی پرورش یافته اند یا که عملاً دیگر باید از اهمّ فعالیت های سیاسی خود دست بشویند و یا که باید بتوانند در شرایط غیرقانونی بودن هم فعالیت سیاسی کنند. مهم هم نیست که اسم این فعالیت را بگذاریم اصلاح طلبانه یا انقلابی. تحول شوروی در سال 1990 نیز انقلابی بود و به رژیم کمونیستی پایان داد اما انقلابی خونین نبود. در نتیجه روشن است که از انقلابی هم منظور من کار چریکی و غیره نیست که همیشه با آن نوع مشی ها مخالف بوده و هستم و منظورم فقط فعالیت سیاسی حتی اگر انقلابی است.
در تاریخ ایران یکبار دیگر نیز دو تشکیلات بزرگ در جامعه در دوران دموکراسی ناقص در سالهای 1320 تا 1332 شکل گرفتند یعنی جبهه ملی و حزب توده که بعد از کودتای 28 مرداد نتوانستند اساساً در داخل کشور ادامه حیات دهند چون تشکیلاتهایی بودند که برای شرایط دموکراتیک و نیمه دموکراتیک شکل گرفته بودند و در شرایط دیکتاتوری قادر نبودند به کار خود ادامه دهند. بسیاری از اعضاء و کادرهای آن تشکیلاتها که بعد از کودتای 28 مرداد به خارج آمدند اتفاقاً بخاطر تجربۀ غنی که برای فعالیت سیاسی در محیط های دموکراتیک و علنی داشتند توانستند در خارج کشور یکی از بزرگترین سازمان های سیاسی اپوزیسیون را که از اپوزیسیون خارجِ هر کشور دیگری، قدرتمند تر بود را، ایجاد کنند. آن تشکیلات هم کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج بود. بنظرم کادرها و هواداران تشکیلاتهای اصلاح طلب ایران که در یکسال گذشته به خارج آمده اند در موقعیت مشابهی هستند و شاید واقعیت 30 سال گذشته در خارج را کاملاً دگرگون کنند یعنی که شاید بتوانند یکی از بزرگترین تشکیلات اپوزیسیون را در خارج شکل دهند.
اما لازم میدانم یک اختلاف اصلی شرایط کنونی در خارج را با وضعیت سالهای بعد از کودتای 28 مرداد ذکر کنم که در این رابطه اهمیت تعیین کننده ای دارد. در سالهای بعد از 28 مرداد جنبش سیاسی ایران با رژیمی روبرو بود که آن رژیم از حمایت غرب و بویژه آمریکا برخوردار بود و در نتیجه هدف اصلی اپوزیسیون در خارج نیز از بین بردن حمایت غرب و بویژه آمریکا از آن رژیم و به این طریق کمک به اپوزیسیون داخلی بود. وضعیت در رابطه با جمهوری اسلامی چنین نیست. در گذشته کشورهای دیگری هم بوده اند که با شرایط مشابه امروز ما روبرو بوده اند. مثلاً شوروی و اروپای شرقی. در چنان حالتی اگر جنبش دموکراسی خواهان روس و اروپای شرقی در خارج هدف خود را قطع روابط آمریکا با شوروی یا کشورهای اروپای شرقی میگذاشت نتیجه معکوس میداد، راهی که به اشتباه کوبائی های مقیم امریکا همیشه دنبال کردند. اما راه حل، حمایت از شوروی یا اروپای شرقی یا کوبا هم نبود. در واقع در آن زمان استراتژی یک جنبش خارج کشوری برای روسهای مقیم خارج با ایرانیان فرق داشت. تا آنجا که به جنبش مترقی در آمریکا مربوط می شد، جنبش آمریکا فقط تکیه خود را برروی صلح می گذاشت و به ندرت حرفی از مسأله دموکراسی خواهی در شوروی میزد در نتیجه به ندرت ممکن بود جنبش صلح در امریکا مثلاً نظرات کسی مانند سولژنیتسین را تبلیغ کند. بسیاری در داخل جنبش صلح، حتی امثال سولژنیتسین را مأمور سازمان سیا میخواندند و حتی شماری در جنبش صلح امریکا خود طرفدار دوآتشۀ رژیم استبدادی اتحاد شوروی بودند. از سوی دیگر بسیاری در داخل دولت آمریکا و دیگر دولت های غربی از جنبش های داخل شوروی و بلوک شرق حمایت میکردند و مثلاً مؤسسات خبری نظیر رادیو اروپای آزاد یا مؤسسات تحقیقاتی نظیر مؤسسه هوور که به دولت آمریکا متصل بودند به موضوع جنبش های دموکراسی خواهی می پرداختند زمانیکه جنبش مترقی در آمریکا اساساً تمرکزش بر روی موضوع صلح با شوروی بود حتی به قیمت اتئلاف با هواداران رژیم کمونیستی شوروی در آمریکا و به قیمت عدم حمایـت از جنبش دموکراسی خواهی در شوروی، حتی تا آخرین لحظات نزدیک به سقوط شوروی.
امروز در خارج فعالیت در رابطه با جمهوری اسلامی خیلی شباهت به وضعیتی دارد که در رابطه با شوروی در سالهای جنگ سرد وجود داشت و بسیاری مؤسساتی که به دولت های غربی متصل هستند نظیر رادیو فردا یا رادیو آلمان یا رادیو فرانسه و مؤسسات تحقیقاتی نظیر هوور و اندیشکده های گوناگون بیشتر موضوع حمایت از جنبش دموکراسی خواهی در داخل ایران برایشان مطرح است تا نیروهای مترقی و جنبش صلح در آمریکا و اروپا. مثلاً همین یکی دو هفته پیش آفای نوم چامسکی از شخصیت های برجسته جنبش ضد جنگ در آمریکا یک سخنرانی در رابطه با مسأله اتمی جمهوری اسلامی داشت و می گفت که ایران توسط امریکا در عراق و افغانستان و دیگر مرزهایش و حتی دورتر توسط اسرائیل محاصره است و حق دارد که تسلیحات خود را گسترش دهد. حتی در همه سخنرانی اش یک دفعه هم حرفی از جنبش دموکراسی خواهی ایران نزد. ابداً هم این کار او بخاطر ناآگاهی نیست. زاویه این جنبش های مترقی و صلح طلبی مجبور است اینگونه باشد البته تا زمانی که رژیم در ایران عوض نشده باشد، همانطور که در رابطه با شوروی تا پایان چنگ سرد موضع جنبش صلح اینگونه بود. غرض از بیان این واقعیت ابداً دلسرد کردن فعالین سیاسی و مدنی اپوزیسیون در خارج نیست بلکه ذکر این نکته است که تا جایی که برای هدف صلح و جلوگیری از جنگ با ایران چه از سوی اسرائیل چه از سوی آمریکا یا اروپا فعالیت می کنیم جنبش صلح در این کشورها متحد ما است که اتفاقاً اکثراً در موضع مخالف دولت های کشورهای خودی قرار دارند، امّا وقتی موضوع دفاع از دموکراسی درون ایران مطرح است اتفاقاً بسیاری از دولتهای غربی متحد ما خواهند بود و نه لزوماً جنبش مترقی و ضدجنگ همانظور که امثال رادیو اروپای آزاد در زمان جنگ سرد متحد جنبش دموکراسی خواهی در اروپای شرقی و شوروی بودند. البته من هم آرزو دارم که جنبش صلح و ضد جنگ در آمریکا و اروپا متحد اصلی جنبش دموکراسی خواهی ایران شود اما فقط در اینجا منظورم بیان واقعیات است و نه آروزها.
حال به رغم تفاوت مهم استراتژیکی که در رابطه با ائتلافها با نیروهای سیاسی خارجی در غرب بین این دوران و زمان شاه وجود دارد، بنظرم درست در شرایط کنونی، امکان رشد یک جنبش بزرگ از ایرانیان دموکراسی خواه در خارج کشور وجود دارد، فرصتی که در 30 سال گذشته وجود نداشت. کادرها و هواداران جنبش سبز که به خارج آمده اند متبحر ترین جوانان ایرانی هستند که می دانند فعالیت علنی و قانونی چگونه متشکل می شود و اصلاً بخاطر علاقه شان به این نوع فعالیت به جنبش سبز پیوسته بودند. نه عاشق کار چریکی هستند و نه اهدافشان با چنان فعالیتهایی تعریف می شود. به همین دلیل نیز بسیاری از جریانات قدیمی شبه چریکی که 30 سال پیش از ایران خارج شده اند نیز مورد توجه این چوانان نیستند. خوشبختانه هنوز تعدادی از پایه گذاران کنفدراسیون در کشورهای مختلف اروپا و آمریکا زنده هستند که میتوانند تجارب خود را در اختیار این جوانان بگذارند، ترمیمی بر تداوم و انتقال تجربه جنبش سیاسی ایران که متأسفانه بسیار ضعیف است. ممکن است که افراد معین از بازماندگان کنفدارسیون به نظرگاه های سیاسی و عقیدتی مختلف متمایل باشند که از نظر این نیروی جنبش سبز ابی ارزش باشند ولی منظورم تجربۀ سازمانی کنفدراسیون است و نه طیف فکری آن. فعالین کنفدراسیون میدانستند که برای تشکیلات خود بخش مالی و دفاعی و بین المللی و فرهنگی ایجاد کنند. میدانستند که واحد های محلی درست کنند. میداستند که کنگره و سمینار برپا کنند. میدانستند چگ.نه مؤثر باشند. در همۀ این زمینه ها کادرها و رهبران کنفدارسیون گنجینه ای از تجربه و دانش دارند که هیچ جای دیگری قابل دسترس نیست و در هیچ کتابی هم نیست و به نیروهای جنبش سبز در خارج توصیه میکنم که با این شخصیت ها تماس بگیرند و از از این تجارب بهره مند شوند. مثلاً امروز بسیاری از فعالین سبز که به ترکیه یا کشورهای مرزی ایران فرار کرده اند نیاز به کمک دارند تا ویزا بگیرند یا کار پیدا کنند و اتفاقاً کنفدراسیون بهترین تجربه ها را در این زمینه ها داشته است. بسیاری از این جوانان هم وقتی خارج میایند و مجبور به اقامت طولانی میشوند تأمین معاش برایشان مهم است وگرنه به عامل این دولت و آن دولت، این سازمان و آن سازمان سیاسی ممکن است تبدیل شوند و در نتیجه امکانات تحصیلی و گرفتن کار بسیار مهم است. دوباره کنفدراسیون در آن زمینه هم بسیار کارآ بود و به همین علت همیشه مستقل ماند و بالاخره سازمان دادن فعالیت های مختلف کمک که در نوشته دیگری مفصل توضیح دادم (2).
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بیست و دوم خرداد 1389
June 12, 2010
پانویس:
1. http://www.ghandchi.com/534-OppositionAbroad.htm
2. http://www.ghandchi.com/591-Komak.htm