درک غلط از جدالی که با رحيم مشائی به راه افتاده است
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/633-RahimMashaei.htm
به تازگی سخنانی را که اسفنديار رحيم مشايی، رييس دفتر محمود احمدی نژاد، در مورد مکتب ايرانی و مکتب اسلامی بيان کرده است از يکسو با مخالفت جدی بخشی از اصولگرايان مواجه شده است و از سوی ديگر سکولار دموکراتهای جنبش سياسی ايران نيز به غلط فکر کرده اند که هدف آقای مشايی تنها فريب آنهاست. کاری ندارم که هدف از همايش ايرانيان خارج از کشور بخشاً جلب هوادارانی برای لابی جمهوری اسلامی در خارج بوده است. بدون شک لابی خارج کشور رژيم از زمان خيزش جنبش سبز در ايران در سال گذشته اکثر هواداران خود را از داده است و آنها به جنبش سبز پيوسته اند.
اما اين موضوع جلب هوادار برای لابی جمهوری اسلامی در خارج اصل دليل مواضع آقايان احمدی نژاد و مشايی در همايش ايرانيان خارج کشور نيست. اصولگرايان مخالف آقای مشايی همه مسأله را اينگونه جلوه می دهند که گويی اصل چالش آنها با اصلاح طلبان است و تلاش می کنند برخورد خود را با آقايان احمدی نژاد و مشايی، تذکر دوستانه و سازنده به دولت وانمود کنند. پيشتر نيز هنگاميکه آقای مشايی در مورد مردم اسراييل سخن گفته بود حالت مشابهی بوجود آمده بود. البته چند روزی است که مخالفان آقای مشايی در رژيم از آقای احمدی نژاد ديگر حرفی نميزنند و فقط در اين موارد به آقای مشايی ميتازند.
اما واقعيت حکايـت ديگری است که مسأله ورای آقای مشايی بوده و آقای احمدی نژاد در رأس دولت رسمی مورد نظر آنهاست و نه تنها وی بلکه کل دولت منظور نظر کسانی است که به اين موضوع می پردازند. در واقع بهتر از آيت الله جنتی، آيت الله احمد خاتمی، اصل بحث را، آنهم در برخورد خود با محمود احمدی نژاد يعنی رييس جمهور اسلامی، بيان کرده است، وقتی که بتازگی به نظرات آقای احمدی نژاد در مورد کراوات پرداخته بود.
احمد خاتمی خطيب نماز جمعه گفت که "دکتر احمدینژاد در همایش مسؤلان نهاد رهبری در دانشگاهها فرمودهاند زمانی کراوات زدن را عدهای مسخره میکردند، درحالی که هیچيک از مراجع فتوایی بر اشکال شرعی کراوات ندادهاند" و باز به نقل از آقای احمدی نژاد ادامه داد که "در اوایل انقلاب اگر استادی ریش خود را میتراشید استادهای مذهبی از او فاصله میگرفتند، در حالی که برخی از مراجع تراشیدن ریش را فاقد اشکال میدانستند." سپس آيت الله احمد خاتمی می گويد "من به ایشان عرض میکنم؛ بسیاری از بزرگان و مراجع تقلید هستند که تاکید بر اجتناب از کراوات زدن کردهاند" و سپس به شرح آراء مراجع مختلف می پردازد و بعداً نيز در مورد تراشيدن ريش ميگويد "اکثریت مراجع تراشیدن ریش را حرام میدانند. مقام معظم رهبری میگویند تراشیدن ریش حرام است." دوباره احمد خاتمی به شرح آراء مراجع مختلف می پردازد و در پايان می گويد "بنده به عنوان دلسوز نظام اسلامی و دلسوز دولت محترم عرض میکنم اظهارنظر در حوزه مسائل دینی کار تخصصی است" و ميافزايد که "بنده از جناب آقای احمدینژاد نیز که مدیریت کلان کشور را بر عهده دارند تقاضا میکنم که از ورود به مسائل چالشزا در حوزه دینی خودداری کنند زیرا ورود به این مسائل به تضعیف دولت میانجامد و ایراد و اعتراض از یک مساله شرعی به کل دولت سرایت داده میشود."
در واقع آنچه در بالا نقل کردم روشن ترين درخواست برای سکولاريسم و جدايی مذهب و دولت است که نه تنها آيـت الله احمد خاتمی بلکه آيت الله جنتی نيز در بحث با آقای احمدی نژاد مطرح کرده اند وقتی روشن می گويند که موضوعات مذهبی *تخصصی* است و بعداً همين بحث ها در قالب مخالفت با آقای مشايی به همراه بخش بزرگی از مجلس و اصولگرايان ادامه يافته است.
ممکن است تعجب کنيد که مينويسم درخواست سکولاريسم و جدايی مذهب و دولت، آنهم از سوی بخش اصلی روحانيت حاکم، يعنی امثال آيـت الله احمد خاتمی يا آيت الله احمد جنتی مطرح می شود. اما درست است دقيقاً همين منظورم است. شايد گفته شود آقايان احمدی نژاد و مشايی فقط اهدافی تبليغی را دنبال ميکنند و هدف آنها فريب دادن سکولار دموکراتهای جنبش است و بزودی هم اين حرفها را پس خواهند گرفت. در اين مورد که مشخصاً دو فرد مذکور فردا چه خواهند گفت يا اينکه هدف پشت پرده آنها چيست، خبر ندارم، و پاسخی ندارم ، اما از نظر تئوريک و تاريخی ميخواهم بگويم که آنچه ملاحظه ميکنيم نه تنها عجيب نيست بلکه بايستی انتظار رشد آن را نيز داشته باشيم. چرا؟
دليل امر اين است که اين حرکت در عکس العمل به رشد جنبش اصلاحات در ايران است که بعد از خيزش جنبش سبز در سال گذشته تقويت شده است وقتی که جنبش سبز ديگر عمدتاً اصلاح طلبی و آنهم نوع ارتجاعی آن نيست (1) و در صحنه سياسی ايران رشد و نما می يابد. معنای بحث اين است که اصلاح طلبان امروز به راحتی به خود اجازه می دهند اسلام را تفسير تازه کنند و خود را با نام نوانديش مذهبی يا هر نام ديگری توصيف می کنند. اما برای اصولگرايان اين کار ساده نيست و هر حرف تازه ای بدعت تلقی ميشود، پس راه حل آنها در عمل، جدا کردن عرصه دولت از مذهب، يعنی جدا کردن مسؤلين امور دولتی از مسؤلين امور دينی است و به اين علت آيت الله احمد خاتمی می گويد امور شرعی *تخصصی* است و آقای احمدی نژاد و دولت وی هم اين تخصص را ندارند و نبايد درباره اين امور حرف بزنند.
ممکن است اين تحليل از يک دولت مذهبی عجيب باشد ولی دقيقاً در اروپا جدايی دولت و مذهب و حتی لائيسيته نه در ميان پروتستانها بلکه در ميان کاتوليک ها رشد و نما پيدا کرد. در واقع دولت لوتر در آلمان، و نيز ژنو کالوين، دولت های مذهبی يا بهتر بگويم نوانديش مذهبی بودند در صورتيکه همزمان، کليسای کاتوليک بود که در چالش با پروتستانيسم، بيشتر دو عرصه عرفی و مذهبی را از هم تفکيک ميکرد، موضوعی که اغلب از تاريخ آن دوران اروپا درست درک نشده است. البته درست است که در آمريکای پروتستان، آنهم دو قرن بعد، سکولاريسم به دليل گوناگونی فرقه های پروتستان شکل اصلی دولت شد (2) اما در اروپا اينگونه نبود و جدايی دولت و مذهب در مقابله با رفرماسيون و پروتستانيسم شکل گرفت و نه توسط پروتستانيسم (3).
به اين شکل است که فرقه هايی نظير ژزوئيت ها که ازمتعصب ترين سردمداران محاکم تفتيش عقايد کليسای کاتوليک بودند آنقدر در سکولاريسم پيش رفتند که امروز در همه غرب بهترين دانشگاه های ژزوئيت ها در عين حال بهترين دانشگاه های سکولار محسوب می شوند، دانشگاه هايی نظير جرج تاون در واشنگتن يا سنتاکلارا در شمال کاليفرنيا. فيلسوف بزرگی نظير فردريک کاپلستون مؤلف يکی از بهترين کتب تاريخ فلسفه از پدران روحانی در همان دانشگاه سنتاکلارای کاليفرنيا بود.
منظور اينکه بنظر می رسد جريانی که در ميان اصولگرايان در ايران آغاز شده است شروع منطقی سمت گيری سکولار در بالاترين رده های حکومت مذهبی ايران در واکنش به چالشی است که روحانيت حاکم با اصلاح طلبان اسلامی پيدا کرده است. اينکه آقايان احمدی نژاد و مشايی در اين حرکت چقدر ثابت قدم باشند يا چه اهدافی را دنبال می کنند موضوعی فردی و فرعی است اما وقتی شخصی مانند آيت الله احمد خاتمی به روشنی می گويد آقای احمدی نژاد و دولت وی وارد مسائل شرعی که اموری *تخصصی* است نشوند، بروشنی دارد عرصه دولت را از عرصه مذهب جدا می کند.
به عبارت ديگر برای اصلاح طلبان، نظير پروتستان ها در اروپا، هر فرد مذهبی مختار است که در مورد مذهب حرف خودش را بزند، چه دکتر سروش باشد چه اکبر گنجی چه هر انسان ديگری باشد. اين تفاوت اصولگرايی و اصلاح طلبی است، همانگونه که در اروپا کاتوليک ها با فاصله گرفتن از پروتستانيسم، بيشتر به سکولاريسم ياری رساندند. اتفاقاً کشورهای کاتوليک اروپا نظير فرانسه بيش از آلمان پروتستان، لائيک شده اند و البته درست است که اين موضوع تنها به دليل کاتوليسيسم نيست اما کاتوليسيسم در چالش با کالوينيسم، دليل بسيار اساسی برای اين تحول تاريخی فرانسه است. در مقابل، آمريکا که به دليل وجود فرقه های زياد پروتستان، سکولار شد، نظير جامعه فرانسه، لائيک نشد (4).
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و ششم مرداد ماه 1389
August 17, 2010
1. http://www.ghandchi.com/249-ReactionaryReformism.htm
2. http://www.ghandchi.com/302-Secularism.htm
3. http://www.ghandchi.com/159-Aghajari.htm
4. http://www.ghandchi.com/411-FuturistRepublic.htm
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/633-RahimMashaei.htm
به تازگی سخنانی را که اسفنديار رحيم مشايی، رييس دفتر محمود احمدی نژاد، در مورد مکتب ايرانی و مکتب اسلامی بيان کرده است از يکسو با مخالفت جدی بخشی از اصولگرايان مواجه شده است و از سوی ديگر سکولار دموکراتهای جنبش سياسی ايران نيز به غلط فکر کرده اند که هدف آقای مشايی تنها فريب آنهاست. کاری ندارم که هدف از همايش ايرانيان خارج از کشور بخشاً جلب هوادارانی برای لابی جمهوری اسلامی در خارج بوده است. بدون شک لابی خارج کشور رژيم از زمان خيزش جنبش سبز در ايران در سال گذشته اکثر هواداران خود را از داده است و آنها به جنبش سبز پيوسته اند.
اما اين موضوع جلب هوادار برای لابی جمهوری اسلامی در خارج اصل دليل مواضع آقايان احمدی نژاد و مشايی در همايش ايرانيان خارج کشور نيست. اصولگرايان مخالف آقای مشايی همه مسأله را اينگونه جلوه می دهند که گويی اصل چالش آنها با اصلاح طلبان است و تلاش می کنند برخورد خود را با آقايان احمدی نژاد و مشايی، تذکر دوستانه و سازنده به دولت وانمود کنند. پيشتر نيز هنگاميکه آقای مشايی در مورد مردم اسراييل سخن گفته بود حالت مشابهی بوجود آمده بود. البته چند روزی است که مخالفان آقای مشايی در رژيم از آقای احمدی نژاد ديگر حرفی نميزنند و فقط در اين موارد به آقای مشايی ميتازند.
اما واقعيت حکايـت ديگری است که مسأله ورای آقای مشايی بوده و آقای احمدی نژاد در رأس دولت رسمی مورد نظر آنهاست و نه تنها وی بلکه کل دولت منظور نظر کسانی است که به اين موضوع می پردازند. در واقع بهتر از آيت الله جنتی، آيت الله احمد خاتمی، اصل بحث را، آنهم در برخورد خود با محمود احمدی نژاد يعنی رييس جمهور اسلامی، بيان کرده است، وقتی که بتازگی به نظرات آقای احمدی نژاد در مورد کراوات پرداخته بود.
احمد خاتمی خطيب نماز جمعه گفت که "دکتر احمدینژاد در همایش مسؤلان نهاد رهبری در دانشگاهها فرمودهاند زمانی کراوات زدن را عدهای مسخره میکردند، درحالی که هیچيک از مراجع فتوایی بر اشکال شرعی کراوات ندادهاند" و باز به نقل از آقای احمدی نژاد ادامه داد که "در اوایل انقلاب اگر استادی ریش خود را میتراشید استادهای مذهبی از او فاصله میگرفتند، در حالی که برخی از مراجع تراشیدن ریش را فاقد اشکال میدانستند." سپس آيت الله احمد خاتمی می گويد "من به ایشان عرض میکنم؛ بسیاری از بزرگان و مراجع تقلید هستند که تاکید بر اجتناب از کراوات زدن کردهاند" و سپس به شرح آراء مراجع مختلف می پردازد و بعداً نيز در مورد تراشيدن ريش ميگويد "اکثریت مراجع تراشیدن ریش را حرام میدانند. مقام معظم رهبری میگویند تراشیدن ریش حرام است." دوباره احمد خاتمی به شرح آراء مراجع مختلف می پردازد و در پايان می گويد "بنده به عنوان دلسوز نظام اسلامی و دلسوز دولت محترم عرض میکنم اظهارنظر در حوزه مسائل دینی کار تخصصی است" و ميافزايد که "بنده از جناب آقای احمدینژاد نیز که مدیریت کلان کشور را بر عهده دارند تقاضا میکنم که از ورود به مسائل چالشزا در حوزه دینی خودداری کنند زیرا ورود به این مسائل به تضعیف دولت میانجامد و ایراد و اعتراض از یک مساله شرعی به کل دولت سرایت داده میشود."
در واقع آنچه در بالا نقل کردم روشن ترين درخواست برای سکولاريسم و جدايی مذهب و دولت است که نه تنها آيـت الله احمد خاتمی بلکه آيت الله جنتی نيز در بحث با آقای احمدی نژاد مطرح کرده اند وقتی روشن می گويند که موضوعات مذهبی *تخصصی* است و بعداً همين بحث ها در قالب مخالفت با آقای مشايی به همراه بخش بزرگی از مجلس و اصولگرايان ادامه يافته است.
ممکن است تعجب کنيد که مينويسم درخواست سکولاريسم و جدايی مذهب و دولت، آنهم از سوی بخش اصلی روحانيت حاکم، يعنی امثال آيـت الله احمد خاتمی يا آيت الله احمد جنتی مطرح می شود. اما درست است دقيقاً همين منظورم است. شايد گفته شود آقايان احمدی نژاد و مشايی فقط اهدافی تبليغی را دنبال ميکنند و هدف آنها فريب دادن سکولار دموکراتهای جنبش است و بزودی هم اين حرفها را پس خواهند گرفت. در اين مورد که مشخصاً دو فرد مذکور فردا چه خواهند گفت يا اينکه هدف پشت پرده آنها چيست، خبر ندارم، و پاسخی ندارم ، اما از نظر تئوريک و تاريخی ميخواهم بگويم که آنچه ملاحظه ميکنيم نه تنها عجيب نيست بلکه بايستی انتظار رشد آن را نيز داشته باشيم. چرا؟
دليل امر اين است که اين حرکت در عکس العمل به رشد جنبش اصلاحات در ايران است که بعد از خيزش جنبش سبز در سال گذشته تقويت شده است وقتی که جنبش سبز ديگر عمدتاً اصلاح طلبی و آنهم نوع ارتجاعی آن نيست (1) و در صحنه سياسی ايران رشد و نما می يابد. معنای بحث اين است که اصلاح طلبان امروز به راحتی به خود اجازه می دهند اسلام را تفسير تازه کنند و خود را با نام نوانديش مذهبی يا هر نام ديگری توصيف می کنند. اما برای اصولگرايان اين کار ساده نيست و هر حرف تازه ای بدعت تلقی ميشود، پس راه حل آنها در عمل، جدا کردن عرصه دولت از مذهب، يعنی جدا کردن مسؤلين امور دولتی از مسؤلين امور دينی است و به اين علت آيت الله احمد خاتمی می گويد امور شرعی *تخصصی* است و آقای احمدی نژاد و دولت وی هم اين تخصص را ندارند و نبايد درباره اين امور حرف بزنند.
ممکن است اين تحليل از يک دولت مذهبی عجيب باشد ولی دقيقاً در اروپا جدايی دولت و مذهب و حتی لائيسيته نه در ميان پروتستانها بلکه در ميان کاتوليک ها رشد و نما پيدا کرد. در واقع دولت لوتر در آلمان، و نيز ژنو کالوين، دولت های مذهبی يا بهتر بگويم نوانديش مذهبی بودند در صورتيکه همزمان، کليسای کاتوليک بود که در چالش با پروتستانيسم، بيشتر دو عرصه عرفی و مذهبی را از هم تفکيک ميکرد، موضوعی که اغلب از تاريخ آن دوران اروپا درست درک نشده است. البته درست است که در آمريکای پروتستان، آنهم دو قرن بعد، سکولاريسم به دليل گوناگونی فرقه های پروتستان شکل اصلی دولت شد (2) اما در اروپا اينگونه نبود و جدايی دولت و مذهب در مقابله با رفرماسيون و پروتستانيسم شکل گرفت و نه توسط پروتستانيسم (3).
به اين شکل است که فرقه هايی نظير ژزوئيت ها که ازمتعصب ترين سردمداران محاکم تفتيش عقايد کليسای کاتوليک بودند آنقدر در سکولاريسم پيش رفتند که امروز در همه غرب بهترين دانشگاه های ژزوئيت ها در عين حال بهترين دانشگاه های سکولار محسوب می شوند، دانشگاه هايی نظير جرج تاون در واشنگتن يا سنتاکلارا در شمال کاليفرنيا. فيلسوف بزرگی نظير فردريک کاپلستون مؤلف يکی از بهترين کتب تاريخ فلسفه از پدران روحانی در همان دانشگاه سنتاکلارای کاليفرنيا بود.
منظور اينکه بنظر می رسد جريانی که در ميان اصولگرايان در ايران آغاز شده است شروع منطقی سمت گيری سکولار در بالاترين رده های حکومت مذهبی ايران در واکنش به چالشی است که روحانيت حاکم با اصلاح طلبان اسلامی پيدا کرده است. اينکه آقايان احمدی نژاد و مشايی در اين حرکت چقدر ثابت قدم باشند يا چه اهدافی را دنبال می کنند موضوعی فردی و فرعی است اما وقتی شخصی مانند آيت الله احمد خاتمی به روشنی می گويد آقای احمدی نژاد و دولت وی وارد مسائل شرعی که اموری *تخصصی* است نشوند، بروشنی دارد عرصه دولت را از عرصه مذهب جدا می کند.
به عبارت ديگر برای اصلاح طلبان، نظير پروتستان ها در اروپا، هر فرد مذهبی مختار است که در مورد مذهب حرف خودش را بزند، چه دکتر سروش باشد چه اکبر گنجی چه هر انسان ديگری باشد. اين تفاوت اصولگرايی و اصلاح طلبی است، همانگونه که در اروپا کاتوليک ها با فاصله گرفتن از پروتستانيسم، بيشتر به سکولاريسم ياری رساندند. اتفاقاً کشورهای کاتوليک اروپا نظير فرانسه بيش از آلمان پروتستان، لائيک شده اند و البته درست است که اين موضوع تنها به دليل کاتوليسيسم نيست اما کاتوليسيسم در چالش با کالوينيسم، دليل بسيار اساسی برای اين تحول تاريخی فرانسه است. در مقابل، آمريکا که به دليل وجود فرقه های زياد پروتستان، سکولار شد، نظير جامعه فرانسه، لائيک نشد (4).
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و ششم مرداد ماه 1389
August 17, 2010
1. http://www.ghandchi.com/249-ReactionaryReformism.htm
2. http://www.ghandchi.com/302-Secularism.htm
3. http://www.ghandchi.com/159-Aghajari.htm
4. http://www.ghandchi.com/411-FuturistRepublic.htm