چرا آیت الله خامنه ای بحث شاه سلطان حسین را مطرح کرد
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/634-ShahSoltanHossein.htm
آیـت الله خامنه ای دو سال پیش یعنی یکسال قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته گفت "اگر روزی در میان مسؤلان كشور مسؤلان بی جرئت و ضعیفی همچون شاه سلطان حسین پیدا شوند، حتی اگر در میان مردم نیز شجاعت و آمادگی وجود داشته باشد، كار مملكت و جمهوری اسلامی تمام است چرا كه مسؤلان ترسو و مقهور، ملت های شجاع را نیز به ملت های ضعیف تبدیل می كنند." در واقع همان زمان بود که آيت الله خامنه ای از محمود احمدی نژاد و کابینه وی به دلیل مواضع و عملکرد آنها در زمینه برنامه اتمی ایران تمجید کرد و به آنها همچنین توصیه کرد که برای انتخابات بعدی ریاست جمهوری خود را آماده کنند. انتخاباتی که يکسال بعد، نتيجه آن، آنهم یکهفته بعد از انجام پرمناقشه اش، خود آیت الله خامنه ای نهایی بودن گزینش محمود احمدی نژاد را در نماز جمعه در 29 خرداد 1388 اعلام کرد (1).
اما در نظر آیت الله خامنه ای جنگ اصلاح طلبان و اصولگرایان نظیر دعوای حیدری و نعمتی، جمهوری اسلامی را همواره در حالت آماده باش نگهمیدارد و به اين طريق از اینکه جمهوری اسلامی از خارج یا از داخل غافلگیر شود، جلوگیری می شود. دقیقاً شاه عباس نیز به همین دلیل از دعوای حیدری و نعمتی که قبل از صفويه آغاز شده بود حمایت میکرد و تلاشی نداشت که آنرا از بین ببرد، اما در عین حال قدرقدرتی حکومت مذهبی صفويه و شخص خود را فراتر از همه این کشمکش ها میدانست. در مقايسه در زمان شاه سلطان حسین قدرت روحانیت شيعه بیش از همه تاریخ ایران بوده است و روحانیون خیلی بیشتر کنترل امور مملکت را در دست خود داشتند وليکن خود حکومت بود که برخلاف دوران شاه عباس احساس قدرقدرتی خويش را از دست داده بود و مقهور جنگ نعمتی و حیدری شده بود و نه آنکه بر فراز آن نشسته باشد.
آیت الله خامنه ای *خود* را شاه عباس میشناسد، و نه روحانیت را، و مطمئناً دوران شاه سلطان حسین را به رغم همه قدرت بيکران روحانيون در آن زمان، نه تنها ارج نمی نهد، بلکه خوار می شمارد. در واقع اگر آنچه علی شریعتی با تفکیک شیعه صفوی و علوی کرده است، و در میان روشنفکران اسلامی ریشه دوانده، وجود نداشت، آیت الله خامنه ای سمبل خود را در تاریخ ايران به روشنی ذکر میکرد که کسی نیست به جز شاه عباس نيست. تمام مثالهای از صدر اسلام نیز که در جمهوری اسلامی و در خطبه های خود آقای خامنه ای مرسوم است، به دلیل آن سنت شریعتی است، که صفويه را به نوعی بدنام کرده است، وگرنه دولت صفوی سرمشق واقعی جمهوری اسلامی بوده است. منظورم هم حکومت سلطانی و نظریاتی نظیر آن نیست که آقای اکبر گنجی مطرح میکنند که در گذشته مخالفتم را با آن نظرات توضیح داده ام (2).
البته قصدم از اين بحث *سلطنت* بودن صفويه نیست بلکه اقتدار صفویان و بویژه شاه عباس در منطقه است که سرمشق آیت الله خامنه ای برای جمهوری اسلامی است و این امر خود اتحاد وی با محمود احمدی نژاد و اسفنديار رحیم مشایی است. آقای خامنه ای یک شانس تاریخی آوردند و آن حمله طالبان و القاعده به آمریکا در سپتامبر 2001 بود که به سقوط طالبان در افغانستان و بعد هم سقوط صدام در عراق توسط آمریکا و آنهم در اتحاد با جمهوری اسلامی ايران بود. این رویدادها موقعیت ایران را در منطقه به اوج خود در یک قرن اخیر رسانده است بويژه آنکه پیش از آنهم سقوط شوروی موقعیت ایران و ترکیه را در ميان جمهوری های سابق شوروی در آسیای صغیر تقویت کرده بود و سقوط طالبان در افغانستان و سقوط دولت صدام در عراق نه تنها نفوذ ایران را در آن دو کشور تقویت کرد و در مقايسه دولت های سنی مذهب عرب را در منطقه تضعيف کرد بلکه حتی در پاکستان نیز موقعيت ايران تقويت شد. به اين طريق در کل منطقه، موقعیت نظامی، اقتصادی و استراتژيک ایران تقویت شده است و فرسنگها وضعيت جمهوری اسلامی دوران آقای خامنه ای نسبت به زمان نوشیدن جام زهبر توسط آیت الله خمینی، بهتر ست.
آيا تقويت موقعيت استراتژيک ايران و حتی رشد استقلال ايران می تواند دليلی برای صرفنظر کردن مردم ايران از حقوق انسانی خود باشد؟ اتفاقاً بالعکس در اروپا، در زمان اوج فتوحات کشورهای اروپایی در جهان، در خود آن کشورها، مهمترين بحث های حقوق بشر مطرح شد یعنی هنگامی که فرانسه حتی در انقلاب آمریکا بریتانیا را به کنار میزد انقلابیون فرانسه در خود آن کشور برای حقوق انسانی خود بپا خواستند و انقلاب کیر فرانسه را علیه همان دولتی که متحد انقلابیون آمریکا بود، سازمان دادند. منظور اینکه به این دلیل که جمهوری اسلامی نقش قدرتمندی امروز در منطقه خاورمیانه و آسيای صغير بازی میکند و استقلال سیاسی ایران نسبت به بسياری دوران های تاريخ معاصر بیشتر شده است نه تنها دلیلی بر قبول دیکتاتوری در ایران نبايد باشد بلکه اتفاقاً دلیلی بیشتر بر مخالفت کردن با استبداد و خواستار شدن حقوق مدنی است و حتی استقلال ايران در صورت عدم رشد دموکراسی به راحتی یا يک جنگ می تواند بر باد رود. در ايران حتی سکولاريسم را نيز بايد بعنوان يک حق بشر مطرح کرد و نه انکه اميد داشت از بالا فراهم شود (3).
بازهم تکرار می کنم که مخالفت با استبداد به معنی مخالفت با استقلال نیست اما اگر شاه عباس در امروز در ايران حکومت میکرد دقیقاً ما بایستی برای حقوق مدنی و سکولار مردم ایران مبارزه میکردیم و نه آنکه قبول کنیم که یا کور شویم یا دور شویم وقتی کالسکه شاه عباس نزدیک میاید. امروز استقلال توجیهی برای صرفنظر کردن از حقوق فردی نیست. دقیقاً همین موضوع نیز اختلافم با صاحب نظری است که در یوتوب های زیر نظرات خود را در مورد دولت آقای احمدی نژاد، رحیم مشایی و کودتای 28 مرداد بیان کرده است:
http://www.youtube.com/watch?v=yQlxlF4lU-k
http://www.youtube.com/watch?v=2SMjHg4UQyM
http://www.youtube.com/watch?v=wewYiY51BPE
http://www.youtube.com/watch?v=v0-1QNWliZ8
برعکس تحليل صاحب نظر بالا در مورد 28 مرداد حتی در همان سالهای 1950 کشورهای سرمایه داری و سوسیالیستی نوپایی نيز بودند که با قدرتهای اصلی سرمايه داری و سوسياليستی مخالفت کردند و راه خود را رفتند و پیروز هم شدند گرچه به موقع مصالحه هایی نیز کردند. نمونه اول هندوستان است که هنوز بزرگترین دموکراسی جهان است و نمونه دوم هم چین است که هنوز بزرگترین کشور سوسیالیستی جهان است، صرفنظر از اينکه اين رژيم ها مورد علاقه ما هستند يا نه. در نتیجه راه حل این نیست که نیروهای سکولار ایران از مبارزه برای حقوق فردی و سکولار دست بردارند و دوباره نظیر انقلاب 1357 همان اشتباه را بکنند که اجازه دهند یک نیروی ارتجاعی رهبری مردم را در دست بگیرد، آنروز رهبری انقلاب و امروز رهبری اصلاحات (4).
انقلاب ارتجاعی یا اصلاحات ارتجاعی حتی ما را از زمان امیرکبیر هم عقب تر میبرد (5).
اینها موضوعاتی است که جنبش سبز دارد با آن دست و پنجه نرم میکند و مواظب باشیم دوباره اين جنبش را نظیر سال 1356 به بیراهه نبریم (6).
کلاً قرار نیست که تک تک مردم ایران از حقوق فردی خود چشم بپوشند به این خاطر که مثلاً دولتی برای ايران استقلال یا سکولاریسم يا جمهوری به ارمغان بياورد. اتفاقاً این درسی است که از تجربه سالهای دموکراسی ناقص در ایران در 1320 تا 1332 باید گرفت که نباید برای هرگونه ایده آل ایدئولوژیک به درست یا به غلط حاضر شد از حقوق فردی خود چشم پوشید آنگونه که عده ای از کمونیستها از حقوق خود چشم پوشیدند و نامش را هم گذاشتند فداکاری و برده وار از استالین پیروی کردند. اگر اینترنت من سانسور است نباید توجیه کنم که مثلاً دولت دارد برایم استقلال میاورد و از حقوق فردی ام بگذرم، بلکه باید بروشنی بگویم که این کار دولت برایم قابل قبول نیست.
نباید وقتی مذهبی نیستيم خود را مجبور کنيم که هر جمله مان را با بسم الله الرحمان الرحیم شروع کنيم و فکر کنيم داريم فداکاری میکنيم و به اينگونه اتحاد با نیروهای مذهبی را تقویت می کنيم. خیر صرفنظر کردن از حقوق فردی يعنی توجيه کردن آنچه در سال گذشته دیدیم که دولتی بخود اجازه داد در کهریزک چنان جنایاتی را انجام دهد و هنوز هم از مردم نه تنها پوزش نخواسته است بلکه بهترين فرزندان هنوز در زندان هستند. این فداکاری ها برای نه تنها روشنفکران ما بلکه برای همه مردم ايران زهر است. در روزهای بعد از انقلاب 57 وقتی تظاهرات زنان در جريان بود چریکهای فدائی خلق به دختران طرفدار خود میگفتند روسری سر کنند و با این فدارکاری اتحاد را حفظ کنند. این رهنمودهای غلط بود که عاقبت به آنجا رسید که رسیدیم.
اگر قرار است اتحاد با صرفنظر کردن از حقوق فردی و انسانی ما باشد، چنان اتحادی به پشیزی نمیارزد و ادامه دیکتاتوری به رنگ دیگر است؛ یک روز به خاطر رنگ رژیم سکولار، و روز دیگر به دليل رنگ رژیم مذهبی صرفنظر کردن از حقوق فردی توجيه می شود. یک روز در دولتی وابسته و روزی دیگر در دولتی مستقل. هیچ دموکراسی و استقلالی بدون برآورده کردن حقوق فردی تک تک شهروندان ايران نه پایدار خواهد بود و نه ممکن. از توصيه فداکاری های بی معنی در جهت صرفنظر کردن از حقوق فردی دست برداريم که جز ضرر به ملت ما نتیجه دیگری نداشته است.در واقع آنچه در غرب آن حرکت فلسفی که درک حقوق فردی را آغاز کرد نوعی به اصطلاح استکبار فردی بود و نه از خودگذشتگی (7).
چرا هروقت که اینترنت در پاکستان برای سایتهای اسلامی مسدود می شود فوراً اسلام گرایان جلوی دفتر مسؤل کنترل اينترنت تظاهرات می کنند اما در ایران از روز اولی که فیلترینگ اینترنت شروع شد هيچيک از اصلاح طلبان که حتی آنزمان در قدرت هم شريک بودند نرفتند جلوی وزارت اطلاعات نسبت به این امر اعتراض کنند و اصولگرايانی نيز که خود فيلتر شدند نام سايت خود را با توافق پشت پرده عوض کردند و اينگونه فيلترينگ سايت خود آنها تمام شد اما هيچگاه عليه فيلترينگ اعتراضی نکردند و هم اصلاح طلبان و هم اصول گرايان اين تصور را دامن زدند که رژيم لطف کرده که اینترنت را مجاز ساخته است غافل از اینکه دولت در ایران وقتی همه اين سالها خواسته است با آمریکا در زمینه اقتصادی و نظامی در منطقه رقابت کند به دلايل علمی و تکنولوژيک راه دیگری جز مجاز ساختن اينترنت نداشته است چرا که به روش طالبان نمیشود در این دوره و زمانه رقابت نظامی و اقتصادی کرد همانطور که حکومت طالبان نتوانست و شکست خورد يعنی دقيقاً به همین دلیل است که در ايران در رابطه با اینترنت خط مشی آیت الله خامنه ای که توسعه اينترنت در عین فيلتر کردن آن است، جلو رفت و نه خط مشی آیت الله جنتی که مانند طالبان میخواست اینترنت و تلویزیون ماهواره را ببندد. در نتیجه کسی لطفی به ما نکرده است که اینترنت در ایران اجازه رشد داشته است و ما نیز باید وقتی حقوق فردی مان در دسترسی به سایت هایی که میخواهیم نقض می شود شايسته است نظیر آن اسلامگرایان پاکستانی اعتراض کنیم تا فیلترها برداشته شود.
خلاصه کنم امروز اگر هر دولتی ادعا کند که برای ايران عظمت دوران کورش کبير يا قدرقدرتی دوران شاه عباس را به ارمغان آورده است و از آمريکا پيشی گرفته است بهتر است که بداند مردم ايران نيز حقوق فردی نه کمتر از مردم امريکا را از آن رژيم طلب خواهند کرد و هر نوع توجيهی برای قبول استبداد در واقع نشان می دهد که آن سخنوران خود به اين عظمت باور ندارند و سطح انتظاراتشان از ايران نه تنها در حد آمريکای قرن بيست و يکم نيست بلکه حتی در حد آمريکای قرن هجدهم نيز نيست و می خواهند خود و ديگران را نظير دوران انقلاب 57 فريب دهند. نميخواهم بگويم آنها که در يوتوب بالا نظرشان منعکس شده است قصد اسيب رساندن به مردم ايران را دارند اما اکثريت آنهايی نيز که در دوران حزب توده يا انقلاب 57 چنين اشتباهاتی را در رهنمود دادن به مردم ايران مرتکب شدند هدفشان ضرر زدن به مردم ما نبود (8).
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
پنجم شهريور ماه 1389
August 27, 2010
1. http://www.ghandchi.com/569-KhameneiOpposition.htm
2. http://www.ghandchi.com/594-Sultanism.htm
3. http://www.ghandchi.com/598-Secularism_is_a_Human_Right.htm
4. http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm
5. http://www.ghandchi.com/249-ReactionaryReformism.htm
6. http://www.ghandchi.com/595-MousaviError.htm
7. http://www.ghandchi.com/397-Descartes.htm
8. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/634-ShahSoltanHossein.htm
آیـت الله خامنه ای دو سال پیش یعنی یکسال قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته گفت "اگر روزی در میان مسؤلان كشور مسؤلان بی جرئت و ضعیفی همچون شاه سلطان حسین پیدا شوند، حتی اگر در میان مردم نیز شجاعت و آمادگی وجود داشته باشد، كار مملكت و جمهوری اسلامی تمام است چرا كه مسؤلان ترسو و مقهور، ملت های شجاع را نیز به ملت های ضعیف تبدیل می كنند." در واقع همان زمان بود که آيت الله خامنه ای از محمود احمدی نژاد و کابینه وی به دلیل مواضع و عملکرد آنها در زمینه برنامه اتمی ایران تمجید کرد و به آنها همچنین توصیه کرد که برای انتخابات بعدی ریاست جمهوری خود را آماده کنند. انتخاباتی که يکسال بعد، نتيجه آن، آنهم یکهفته بعد از انجام پرمناقشه اش، خود آیت الله خامنه ای نهایی بودن گزینش محمود احمدی نژاد را در نماز جمعه در 29 خرداد 1388 اعلام کرد (1).
اما در نظر آیت الله خامنه ای جنگ اصلاح طلبان و اصولگرایان نظیر دعوای حیدری و نعمتی، جمهوری اسلامی را همواره در حالت آماده باش نگهمیدارد و به اين طريق از اینکه جمهوری اسلامی از خارج یا از داخل غافلگیر شود، جلوگیری می شود. دقیقاً شاه عباس نیز به همین دلیل از دعوای حیدری و نعمتی که قبل از صفويه آغاز شده بود حمایت میکرد و تلاشی نداشت که آنرا از بین ببرد، اما در عین حال قدرقدرتی حکومت مذهبی صفويه و شخص خود را فراتر از همه این کشمکش ها میدانست. در مقايسه در زمان شاه سلطان حسین قدرت روحانیت شيعه بیش از همه تاریخ ایران بوده است و روحانیون خیلی بیشتر کنترل امور مملکت را در دست خود داشتند وليکن خود حکومت بود که برخلاف دوران شاه عباس احساس قدرقدرتی خويش را از دست داده بود و مقهور جنگ نعمتی و حیدری شده بود و نه آنکه بر فراز آن نشسته باشد.
آیت الله خامنه ای *خود* را شاه عباس میشناسد، و نه روحانیت را، و مطمئناً دوران شاه سلطان حسین را به رغم همه قدرت بيکران روحانيون در آن زمان، نه تنها ارج نمی نهد، بلکه خوار می شمارد. در واقع اگر آنچه علی شریعتی با تفکیک شیعه صفوی و علوی کرده است، و در میان روشنفکران اسلامی ریشه دوانده، وجود نداشت، آیت الله خامنه ای سمبل خود را در تاریخ ايران به روشنی ذکر میکرد که کسی نیست به جز شاه عباس نيست. تمام مثالهای از صدر اسلام نیز که در جمهوری اسلامی و در خطبه های خود آقای خامنه ای مرسوم است، به دلیل آن سنت شریعتی است، که صفويه را به نوعی بدنام کرده است، وگرنه دولت صفوی سرمشق واقعی جمهوری اسلامی بوده است. منظورم هم حکومت سلطانی و نظریاتی نظیر آن نیست که آقای اکبر گنجی مطرح میکنند که در گذشته مخالفتم را با آن نظرات توضیح داده ام (2).
البته قصدم از اين بحث *سلطنت* بودن صفويه نیست بلکه اقتدار صفویان و بویژه شاه عباس در منطقه است که سرمشق آیت الله خامنه ای برای جمهوری اسلامی است و این امر خود اتحاد وی با محمود احمدی نژاد و اسفنديار رحیم مشایی است. آقای خامنه ای یک شانس تاریخی آوردند و آن حمله طالبان و القاعده به آمریکا در سپتامبر 2001 بود که به سقوط طالبان در افغانستان و بعد هم سقوط صدام در عراق توسط آمریکا و آنهم در اتحاد با جمهوری اسلامی ايران بود. این رویدادها موقعیت ایران را در منطقه به اوج خود در یک قرن اخیر رسانده است بويژه آنکه پیش از آنهم سقوط شوروی موقعیت ایران و ترکیه را در ميان جمهوری های سابق شوروی در آسیای صغیر تقویت کرده بود و سقوط طالبان در افغانستان و سقوط دولت صدام در عراق نه تنها نفوذ ایران را در آن دو کشور تقویت کرد و در مقايسه دولت های سنی مذهب عرب را در منطقه تضعيف کرد بلکه حتی در پاکستان نیز موقعيت ايران تقويت شد. به اين طريق در کل منطقه، موقعیت نظامی، اقتصادی و استراتژيک ایران تقویت شده است و فرسنگها وضعيت جمهوری اسلامی دوران آقای خامنه ای نسبت به زمان نوشیدن جام زهبر توسط آیت الله خمینی، بهتر ست.
آيا تقويت موقعيت استراتژيک ايران و حتی رشد استقلال ايران می تواند دليلی برای صرفنظر کردن مردم ايران از حقوق انسانی خود باشد؟ اتفاقاً بالعکس در اروپا، در زمان اوج فتوحات کشورهای اروپایی در جهان، در خود آن کشورها، مهمترين بحث های حقوق بشر مطرح شد یعنی هنگامی که فرانسه حتی در انقلاب آمریکا بریتانیا را به کنار میزد انقلابیون فرانسه در خود آن کشور برای حقوق انسانی خود بپا خواستند و انقلاب کیر فرانسه را علیه همان دولتی که متحد انقلابیون آمریکا بود، سازمان دادند. منظور اینکه به این دلیل که جمهوری اسلامی نقش قدرتمندی امروز در منطقه خاورمیانه و آسيای صغير بازی میکند و استقلال سیاسی ایران نسبت به بسياری دوران های تاريخ معاصر بیشتر شده است نه تنها دلیلی بر قبول دیکتاتوری در ایران نبايد باشد بلکه اتفاقاً دلیلی بیشتر بر مخالفت کردن با استبداد و خواستار شدن حقوق مدنی است و حتی استقلال ايران در صورت عدم رشد دموکراسی به راحتی یا يک جنگ می تواند بر باد رود. در ايران حتی سکولاريسم را نيز بايد بعنوان يک حق بشر مطرح کرد و نه انکه اميد داشت از بالا فراهم شود (3).
بازهم تکرار می کنم که مخالفت با استبداد به معنی مخالفت با استقلال نیست اما اگر شاه عباس در امروز در ايران حکومت میکرد دقیقاً ما بایستی برای حقوق مدنی و سکولار مردم ایران مبارزه میکردیم و نه آنکه قبول کنیم که یا کور شویم یا دور شویم وقتی کالسکه شاه عباس نزدیک میاید. امروز استقلال توجیهی برای صرفنظر کردن از حقوق فردی نیست. دقیقاً همین موضوع نیز اختلافم با صاحب نظری است که در یوتوب های زیر نظرات خود را در مورد دولت آقای احمدی نژاد، رحیم مشایی و کودتای 28 مرداد بیان کرده است:
http://www.youtube.com/watch?v=yQlxlF4lU-k
http://www.youtube.com/watch?v=2SMjHg4UQyM
http://www.youtube.com/watch?v=wewYiY51BPE
http://www.youtube.com/watch?v=v0-1QNWliZ8
برعکس تحليل صاحب نظر بالا در مورد 28 مرداد حتی در همان سالهای 1950 کشورهای سرمایه داری و سوسیالیستی نوپایی نيز بودند که با قدرتهای اصلی سرمايه داری و سوسياليستی مخالفت کردند و راه خود را رفتند و پیروز هم شدند گرچه به موقع مصالحه هایی نیز کردند. نمونه اول هندوستان است که هنوز بزرگترین دموکراسی جهان است و نمونه دوم هم چین است که هنوز بزرگترین کشور سوسیالیستی جهان است، صرفنظر از اينکه اين رژيم ها مورد علاقه ما هستند يا نه. در نتیجه راه حل این نیست که نیروهای سکولار ایران از مبارزه برای حقوق فردی و سکولار دست بردارند و دوباره نظیر انقلاب 1357 همان اشتباه را بکنند که اجازه دهند یک نیروی ارتجاعی رهبری مردم را در دست بگیرد، آنروز رهبری انقلاب و امروز رهبری اصلاحات (4).
انقلاب ارتجاعی یا اصلاحات ارتجاعی حتی ما را از زمان امیرکبیر هم عقب تر میبرد (5).
اینها موضوعاتی است که جنبش سبز دارد با آن دست و پنجه نرم میکند و مواظب باشیم دوباره اين جنبش را نظیر سال 1356 به بیراهه نبریم (6).
کلاً قرار نیست که تک تک مردم ایران از حقوق فردی خود چشم بپوشند به این خاطر که مثلاً دولتی برای ايران استقلال یا سکولاریسم يا جمهوری به ارمغان بياورد. اتفاقاً این درسی است که از تجربه سالهای دموکراسی ناقص در ایران در 1320 تا 1332 باید گرفت که نباید برای هرگونه ایده آل ایدئولوژیک به درست یا به غلط حاضر شد از حقوق فردی خود چشم پوشید آنگونه که عده ای از کمونیستها از حقوق خود چشم پوشیدند و نامش را هم گذاشتند فداکاری و برده وار از استالین پیروی کردند. اگر اینترنت من سانسور است نباید توجیه کنم که مثلاً دولت دارد برایم استقلال میاورد و از حقوق فردی ام بگذرم، بلکه باید بروشنی بگویم که این کار دولت برایم قابل قبول نیست.
نباید وقتی مذهبی نیستيم خود را مجبور کنيم که هر جمله مان را با بسم الله الرحمان الرحیم شروع کنيم و فکر کنيم داريم فداکاری میکنيم و به اينگونه اتحاد با نیروهای مذهبی را تقویت می کنيم. خیر صرفنظر کردن از حقوق فردی يعنی توجيه کردن آنچه در سال گذشته دیدیم که دولتی بخود اجازه داد در کهریزک چنان جنایاتی را انجام دهد و هنوز هم از مردم نه تنها پوزش نخواسته است بلکه بهترين فرزندان هنوز در زندان هستند. این فداکاری ها برای نه تنها روشنفکران ما بلکه برای همه مردم ايران زهر است. در روزهای بعد از انقلاب 57 وقتی تظاهرات زنان در جريان بود چریکهای فدائی خلق به دختران طرفدار خود میگفتند روسری سر کنند و با این فدارکاری اتحاد را حفظ کنند. این رهنمودهای غلط بود که عاقبت به آنجا رسید که رسیدیم.
اگر قرار است اتحاد با صرفنظر کردن از حقوق فردی و انسانی ما باشد، چنان اتحادی به پشیزی نمیارزد و ادامه دیکتاتوری به رنگ دیگر است؛ یک روز به خاطر رنگ رژیم سکولار، و روز دیگر به دليل رنگ رژیم مذهبی صرفنظر کردن از حقوق فردی توجيه می شود. یک روز در دولتی وابسته و روزی دیگر در دولتی مستقل. هیچ دموکراسی و استقلالی بدون برآورده کردن حقوق فردی تک تک شهروندان ايران نه پایدار خواهد بود و نه ممکن. از توصيه فداکاری های بی معنی در جهت صرفنظر کردن از حقوق فردی دست برداريم که جز ضرر به ملت ما نتیجه دیگری نداشته است.در واقع آنچه در غرب آن حرکت فلسفی که درک حقوق فردی را آغاز کرد نوعی به اصطلاح استکبار فردی بود و نه از خودگذشتگی (7).
چرا هروقت که اینترنت در پاکستان برای سایتهای اسلامی مسدود می شود فوراً اسلام گرایان جلوی دفتر مسؤل کنترل اينترنت تظاهرات می کنند اما در ایران از روز اولی که فیلترینگ اینترنت شروع شد هيچيک از اصلاح طلبان که حتی آنزمان در قدرت هم شريک بودند نرفتند جلوی وزارت اطلاعات نسبت به این امر اعتراض کنند و اصولگرايانی نيز که خود فيلتر شدند نام سايت خود را با توافق پشت پرده عوض کردند و اينگونه فيلترينگ سايت خود آنها تمام شد اما هيچگاه عليه فيلترينگ اعتراضی نکردند و هم اصلاح طلبان و هم اصول گرايان اين تصور را دامن زدند که رژيم لطف کرده که اینترنت را مجاز ساخته است غافل از اینکه دولت در ایران وقتی همه اين سالها خواسته است با آمریکا در زمینه اقتصادی و نظامی در منطقه رقابت کند به دلايل علمی و تکنولوژيک راه دیگری جز مجاز ساختن اينترنت نداشته است چرا که به روش طالبان نمیشود در این دوره و زمانه رقابت نظامی و اقتصادی کرد همانطور که حکومت طالبان نتوانست و شکست خورد يعنی دقيقاً به همین دلیل است که در ايران در رابطه با اینترنت خط مشی آیت الله خامنه ای که توسعه اينترنت در عین فيلتر کردن آن است، جلو رفت و نه خط مشی آیت الله جنتی که مانند طالبان میخواست اینترنت و تلویزیون ماهواره را ببندد. در نتیجه کسی لطفی به ما نکرده است که اینترنت در ایران اجازه رشد داشته است و ما نیز باید وقتی حقوق فردی مان در دسترسی به سایت هایی که میخواهیم نقض می شود شايسته است نظیر آن اسلامگرایان پاکستانی اعتراض کنیم تا فیلترها برداشته شود.
خلاصه کنم امروز اگر هر دولتی ادعا کند که برای ايران عظمت دوران کورش کبير يا قدرقدرتی دوران شاه عباس را به ارمغان آورده است و از آمريکا پيشی گرفته است بهتر است که بداند مردم ايران نيز حقوق فردی نه کمتر از مردم امريکا را از آن رژيم طلب خواهند کرد و هر نوع توجيهی برای قبول استبداد در واقع نشان می دهد که آن سخنوران خود به اين عظمت باور ندارند و سطح انتظاراتشان از ايران نه تنها در حد آمريکای قرن بيست و يکم نيست بلکه حتی در حد آمريکای قرن هجدهم نيز نيست و می خواهند خود و ديگران را نظير دوران انقلاب 57 فريب دهند. نميخواهم بگويم آنها که در يوتوب بالا نظرشان منعکس شده است قصد اسيب رساندن به مردم ايران را دارند اما اکثريت آنهايی نيز که در دوران حزب توده يا انقلاب 57 چنين اشتباهاتی را در رهنمود دادن به مردم ايران مرتکب شدند هدفشان ضرر زدن به مردم ما نبود (8).
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
پنجم شهريور ماه 1389
August 27, 2010
1. http://www.ghandchi.com/569-KhameneiOpposition.htm
2. http://www.ghandchi.com/594-Sultanism.htm
3. http://www.ghandchi.com/598-Secularism_is_a_Human_Right.htm
4. http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm
5. http://www.ghandchi.com/249-ReactionaryReformism.htm
6. http://www.ghandchi.com/595-MousaviError.htm
7. http://www.ghandchi.com/397-Descartes.htm
8. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm