چرا بايد شعار "مرگ بر ديکتاتور" را به دور بريزيم
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/660-Slogans.htm
"مرگ بر ديکتاتور" يکی از دو شعار اصلی تظاهرات 25 بهمن بود و در تظاهرات 10 اسفند نيز تکرار شد. شعار ديگر هم "مبارک، بن علی، نوبت سيد علی" بود.
شعار "مرگ بر ديکتاتور" ما را به بيراهه انتقام جويی از افراد می برد همان بيراهه ای که با شعارهای مرگ بر انسانهای مورد نفرت معترضان در انقلاب 1357 هموار شد و بعد از پيروزی انقلاب به جنايات رژيم تازه منجر شد: ابتدا با اعدام سران رژيم شاهنشاهی شروع شد و بعد هم با اعدام سعيد سلطانپورها و شکرالله پاکنژادها، مجاهدين، کمونيستها و ديگران در 1360 و چند سال ديرتر هم طی اعدام های دسته جمعی 1367 ادامه يافت. آيا ميخواهيم دوباره سنگ بنای بيراهه انتقام های فردی را در روزهای تلاشمان برای تغيير، با بی مبالاتی بپذيريم، و بعدا از پيروزی، اين شعارها، عمل ما را شکل دهند.
"مرگ بر ديکتاتور" در بهترين حالت يعنی فردا که قدرت در دست ما بود، اين ها که امروز از نظر ما ديکتاتور هستند را آنروز اعدام می کنيم. در حالت بدتر نيز نظير تروريستها همين حالا ممکن است اين افراد ديکتاتور را شايسته قتل بدانيم. بله اين شعار هيچ معنای ديگری ندارد و خود را گول نزنيم و به توجيه اين شعار غلط که 2 سال است به يکی از شعارهای اصلی جنبش سياسی ايران تبديل شده است، ادامه ندهيم. اگر اينگونه قبول خشونت قرار است ما را به هدفمان زودتر برساند، بهتر که زودتر نرسيم اما اين اشتباه را دوباره 32 سال بعد از انقلاب 57 تکرار نکنيم که با چنين شعارهايی بخواهيم به دموکراسی برسيم (1).
برداشت نادرست نکنيد با شعار "مرگ بر استبداد" يا "مرگ بر ديکتاتوری" نه تنها مخالفتی ندارم بلکه آن شعارها را بسيار بجا می دانم.
در واقع وقتی کسی می گويد "مرگ بر استبداد" گوئی دارد می گويد "مرگ بر خشونت" و چه شعاری بهتر از آن. دقيقاً اين هدف کل جنبش سبز در 2 سال گذشته بوده است و اکنون که جنبش تازه جوانان ايران بعد از 25 بهمن می رود تا تحول تازه ای را در ايران رقم زند خوب است اين درس درست دو سال گذشته را فراموش نکنيم که حاضر شديم ديرتر به هدف برسيم اما راه درست برويم و شعارهايی را برگزينيم که طلايه دار خشونت عليه افرادی که امروز در صف مخالفين ما هستند نشويم.
مگر بخش مهمی از کسانيکه در دو سال گذشته در جنبش سبز برای دموکراسی در ايران مبارزه کردند زمانی از طرفداران پرو پا قرص آيـت الله خمينی نبودند، مثلاً همان زمانی که خمينی فتوای قتل سلمان رشدی را داد مگر هاشم آقاجری از آن فتوای قتل دفاع نکرد و حتی وقتی سالها بعد آيـت الله نوری همدانی برای خود آقای آقاجری نيز فتوای قتل به دليل ارتداد صادر کرد بازهم هاشم آقاجری از دفاع خود از فتوای خمينی در مورد رشدی، حمايت کرد. آيا حاضريم امروز بگوييم مرگ بر آقاجری؟ خير. او نيز امروز برای دموکراسی مبارزه می کند. يعنی هدف، تولد دموکراسی و مرگ ديکتاتوری است، وگرنه افراد امروز يک جا قرار دارند و فردا جايی ديگر ممکن است قرار بگيرند. انسانها کامل نيستند و خصلت ديکتاتور يا دموکرات هم ثابت نيست و تاريخ افراد را نيز از قبل ننوشته اند. زمانی استالين عليه ديکتاتوری تزار در روسيه مبارزه ميکرد و آزاديخواه بود، زمانی ديگر نيز همان استالين بزرگترين ديکتاتور تاريخ بود.
ممکن است بگوييد اينها حرف تازه ای نيست که می نويسم، و درست می گوييد، اما وقتی که خسته شده ايم و ميخواهيم به هدف برسيم خيلی راحت است که همه اين درسهای 32 سال گذشته را فراموش کنيم و اصولی را که دستاورد همه اين سالها ست يکباره به کنار بگذاريم و نظير انقلاب 1357 بخاطر خسته شدن از ادامه وضع موجود بگوييم که اين حرفها مته لای چرخ انقلاب گذاشتن است. خير نيست. کاری که می دانيم درست نيست را انجام ندهيم. اين ممکن است تصميم فردی و امری خصوصی جلوه کند اما نيست. امری عمومی است. هنوز يادم نرفته روزی را که در دانشگاه تهران به سخنرانی حجت الاسلام خلخالی رفته بودم و داشت از اعدام های سران رژيم سابق با افتخار می گفت و همه جمعيت عظيم در نماز جمعه که همان شرکت کنندگان در انقلاب تنها چند ماه بعد از پيروزی انقلاب بودند، با صدای بلند اعدام ديکتاتورهای سرنگون شده را تمجيد ميکردند و ريختن خون آن به اصطلاح ديکتاتورها را طلب ميکردند، بدون آنکه بدانند در آن روز ديگر خود ديکتاتور شده بودند و آن بينوايان قربانيان خشونت انقلابيون بودند که در زندانها و بالای چوبه های دار جان می دادند. بس است اين خونريزی و خونخواهی و فکر نکنيم هيچ هدف به اصطلاح مقدسی چنين وسيله ای را توجيه ميکند.
اگر راه ما با به زير پای گذاردن درس های مهمی باشد که عمر ما بر سر آن رفته است، به چنان هدفی که برسيم ديگر آنچه در جستجويش بوديم، نخواهد بود. مثل سربازان ارتش سرخ استالين خواهيم بود که بعد از فتح آلمان 2 ميليون زن آلمانی را مورد تجاوز قرار دادند و هنوز چنين حقيقتی برای آنها که در مکتب کمونيستها تاريخ آن دوره را خوانده اند خبری ناشنيده جلوه ميکند، رويدادی که 66 سال پيش توسط نيرويی که خود را راهگشای آزادی و رهايی از فاشيسم قلمداد ميکرد رقم زده شد چرا که چنين عملی نتيجه تفکری است که فکر ميکند هدف وسيله را توجيه ميکند (2).
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيستم اسفندماه 1389
March 11, 2011
پانويس:
1. http://www.ghandchi.com/571-TekrareEshtebah.htm
2. http://www.ghandchi.com/270-EndMeans.htm
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/660-Slogans.htm
"مرگ بر ديکتاتور" يکی از دو شعار اصلی تظاهرات 25 بهمن بود و در تظاهرات 10 اسفند نيز تکرار شد. شعار ديگر هم "مبارک، بن علی، نوبت سيد علی" بود.
شعار "مرگ بر ديکتاتور" ما را به بيراهه انتقام جويی از افراد می برد همان بيراهه ای که با شعارهای مرگ بر انسانهای مورد نفرت معترضان در انقلاب 1357 هموار شد و بعد از پيروزی انقلاب به جنايات رژيم تازه منجر شد: ابتدا با اعدام سران رژيم شاهنشاهی شروع شد و بعد هم با اعدام سعيد سلطانپورها و شکرالله پاکنژادها، مجاهدين، کمونيستها و ديگران در 1360 و چند سال ديرتر هم طی اعدام های دسته جمعی 1367 ادامه يافت. آيا ميخواهيم دوباره سنگ بنای بيراهه انتقام های فردی را در روزهای تلاشمان برای تغيير، با بی مبالاتی بپذيريم، و بعدا از پيروزی، اين شعارها، عمل ما را شکل دهند.
"مرگ بر ديکتاتور" در بهترين حالت يعنی فردا که قدرت در دست ما بود، اين ها که امروز از نظر ما ديکتاتور هستند را آنروز اعدام می کنيم. در حالت بدتر نيز نظير تروريستها همين حالا ممکن است اين افراد ديکتاتور را شايسته قتل بدانيم. بله اين شعار هيچ معنای ديگری ندارد و خود را گول نزنيم و به توجيه اين شعار غلط که 2 سال است به يکی از شعارهای اصلی جنبش سياسی ايران تبديل شده است، ادامه ندهيم. اگر اينگونه قبول خشونت قرار است ما را به هدفمان زودتر برساند، بهتر که زودتر نرسيم اما اين اشتباه را دوباره 32 سال بعد از انقلاب 57 تکرار نکنيم که با چنين شعارهايی بخواهيم به دموکراسی برسيم (1).
برداشت نادرست نکنيد با شعار "مرگ بر استبداد" يا "مرگ بر ديکتاتوری" نه تنها مخالفتی ندارم بلکه آن شعارها را بسيار بجا می دانم.
در واقع وقتی کسی می گويد "مرگ بر استبداد" گوئی دارد می گويد "مرگ بر خشونت" و چه شعاری بهتر از آن. دقيقاً اين هدف کل جنبش سبز در 2 سال گذشته بوده است و اکنون که جنبش تازه جوانان ايران بعد از 25 بهمن می رود تا تحول تازه ای را در ايران رقم زند خوب است اين درس درست دو سال گذشته را فراموش نکنيم که حاضر شديم ديرتر به هدف برسيم اما راه درست برويم و شعارهايی را برگزينيم که طلايه دار خشونت عليه افرادی که امروز در صف مخالفين ما هستند نشويم.
مگر بخش مهمی از کسانيکه در دو سال گذشته در جنبش سبز برای دموکراسی در ايران مبارزه کردند زمانی از طرفداران پرو پا قرص آيـت الله خمينی نبودند، مثلاً همان زمانی که خمينی فتوای قتل سلمان رشدی را داد مگر هاشم آقاجری از آن فتوای قتل دفاع نکرد و حتی وقتی سالها بعد آيـت الله نوری همدانی برای خود آقای آقاجری نيز فتوای قتل به دليل ارتداد صادر کرد بازهم هاشم آقاجری از دفاع خود از فتوای خمينی در مورد رشدی، حمايت کرد. آيا حاضريم امروز بگوييم مرگ بر آقاجری؟ خير. او نيز امروز برای دموکراسی مبارزه می کند. يعنی هدف، تولد دموکراسی و مرگ ديکتاتوری است، وگرنه افراد امروز يک جا قرار دارند و فردا جايی ديگر ممکن است قرار بگيرند. انسانها کامل نيستند و خصلت ديکتاتور يا دموکرات هم ثابت نيست و تاريخ افراد را نيز از قبل ننوشته اند. زمانی استالين عليه ديکتاتوری تزار در روسيه مبارزه ميکرد و آزاديخواه بود، زمانی ديگر نيز همان استالين بزرگترين ديکتاتور تاريخ بود.
ممکن است بگوييد اينها حرف تازه ای نيست که می نويسم، و درست می گوييد، اما وقتی که خسته شده ايم و ميخواهيم به هدف برسيم خيلی راحت است که همه اين درسهای 32 سال گذشته را فراموش کنيم و اصولی را که دستاورد همه اين سالها ست يکباره به کنار بگذاريم و نظير انقلاب 1357 بخاطر خسته شدن از ادامه وضع موجود بگوييم که اين حرفها مته لای چرخ انقلاب گذاشتن است. خير نيست. کاری که می دانيم درست نيست را انجام ندهيم. اين ممکن است تصميم فردی و امری خصوصی جلوه کند اما نيست. امری عمومی است. هنوز يادم نرفته روزی را که در دانشگاه تهران به سخنرانی حجت الاسلام خلخالی رفته بودم و داشت از اعدام های سران رژيم سابق با افتخار می گفت و همه جمعيت عظيم در نماز جمعه که همان شرکت کنندگان در انقلاب تنها چند ماه بعد از پيروزی انقلاب بودند، با صدای بلند اعدام ديکتاتورهای سرنگون شده را تمجيد ميکردند و ريختن خون آن به اصطلاح ديکتاتورها را طلب ميکردند، بدون آنکه بدانند در آن روز ديگر خود ديکتاتور شده بودند و آن بينوايان قربانيان خشونت انقلابيون بودند که در زندانها و بالای چوبه های دار جان می دادند. بس است اين خونريزی و خونخواهی و فکر نکنيم هيچ هدف به اصطلاح مقدسی چنين وسيله ای را توجيه ميکند.
اگر راه ما با به زير پای گذاردن درس های مهمی باشد که عمر ما بر سر آن رفته است، به چنان هدفی که برسيم ديگر آنچه در جستجويش بوديم، نخواهد بود. مثل سربازان ارتش سرخ استالين خواهيم بود که بعد از فتح آلمان 2 ميليون زن آلمانی را مورد تجاوز قرار دادند و هنوز چنين حقيقتی برای آنها که در مکتب کمونيستها تاريخ آن دوره را خوانده اند خبری ناشنيده جلوه ميکند، رويدادی که 66 سال پيش توسط نيرويی که خود را راهگشای آزادی و رهايی از فاشيسم قلمداد ميکرد رقم زده شد چرا که چنين عملی نتيجه تفکری است که فکر ميکند هدف وسيله را توجيه ميکند (2).
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيستم اسفندماه 1389
March 11, 2011
پانويس:
1. http://www.ghandchi.com/571-TekrareEshtebah.htm
2. http://www.ghandchi.com/270-EndMeans.htm