جمعه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۹

چهارشنبه سوری نقطه عطفی در جنبش سياسی ايران بود

چهارشنبه سوری نقطه عطفی در جنبش سياسی ايران بود
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/662-Chaharshambehsouri2.htm

چهارشنبه سوری امسال همانطور که پيش بينی می شد يک روز تاريخی بود (1).

چهارشنبه سوری 1389 نقطه عطفی در مبارزات 30 ساله عليه جمهوری اسلامی محسوب می شود چرا که برای نخستين بار يک جنبش سراسری در ايران خود را در اين روز به منصه ظهور رساند. در واقع در تمام اين 30 سال هيچ روزی نبوده است که جنبش مردم در سراسر ايران در يک روز مخالفت خود را با جمهوری اسلامی ايران، بيان کند.

همچنين شعاری را که در اين روز از آن طريق جنبش جوانان ايران پاراديم تازه ای برای ادامه مبارزات اخير ارائه کرد، شعار "ديکتاتور به پايان سلام کن" بود (2).

اين شعار برخلاف شعارهايی نظير مرگ بر ديکتاتور، به روشنی از امکان بقای ديکتاتوری به رغم مرگ ديکتاتور فاصله می گيرد، و همچنين هدف خود را مرگ کسی نميگذارد، بلکه هدف شعار به روشنی پايان دادن به استبداد و ديکتاتوری است (3).

در واقع شعار "ديکتاتور به پايان سلام کن" نه تنها وداع با ديکتاتوری جمهوری اسلامی را بيان می کند بلکه وداع با هرگونه ديکتاتوری را هدف خود قرار داده و سازندگان آن بُعد خيابانی جنبش را گسترش دادند و به گفته يکی از آنها قرار دادن اين بنرها در نقاط مختلف همچنين اين هدف را دنبال می کند که نشان دهد مبارزه محدود به خيابانها نيست.

اين شعار يکی از درست ترين شعارهای يک قرن اخير در مبارزات مردم ايران عليه ديکتاتوری است که در چهارشنبه سوری امسال بصورت بنر در نقاط مختلف بر ديوارهای شهرهای اَيران نقش بست و هوای تازه جنبش جوانان را نويد داد. جنبشی که بخوبی آگاه است پس از اين رژيم، نميخواهد دوباره ديکتاتوری ديگری، در سرزمين ايران شکل بگيرد.

درست است کسی نظير گورباچف در رأس تشکيلات مخوف کاگ ب شوروی بود اما وی به روشنی از آن رژيم استبدای فاصله گرفت و نه آنکه شکنجه گران آن رژيم را در خفا جزو اطرافيان خود داشته باشد و به مردم دروغ بگويد. در نتيجه "ديکتاتور به پايان سلام کن" شعاری است که به رغم آنکه راه را برای آنها که ديکتاتور بوده اند اما تغيير کرده اند باز می گذارد، دروغ گويان را نيز برملا می کند -- يعنی آندسته از رهبران سياسی که در حرف از رژيمهای ديکتاتوری بريده باشند و خود را در اپوزيسيون معرفی کنند، اما در ميان اطرافيان خود کسانی را جاداده باشند که نه تنها در جنايات عليه بشريت شرکت داشته اند بلکه بعنوان مشاوران پشت پرده همان اهداف رژيم ديکتاتوری را دنبال کنند و در خفا نيز نظير نئونازی ها به همان اعمال گذشته ادامه دهند. در واقع اين شعار تکامل شعار "مرگ بر اين دولت مردم فريب است" که پس از انتخابات 22 خرداد 1388 ميليونها ايرانی خسته از فريب و ديکتاتوری را بويژه در تهران به خيابانها کشاند.

اما رژيم جمهوری اسلامی در دوسال گذشته با وجود آنکه اعضاء ارشد حزب مشارکت و حزب اعتماد ملی را به زندان افکند و نزديکترين اطرافيان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی را بازداشت کرد از اقدامی در مورد اين دو بزرگوار، خودداری ورزيد. چرا؟ برای رژيم آشکار بود که اگر اين دو کشته شوند فوراً جنبش مردم جای آنها را با رهبران راديکالتر پر خواهد کرد. به عبارتی ديگر همواره آيـت الله خامنه ای اين پند محمد خاتمی را در نظر داشت که به او از همان اولين هفته مبارزات مردم پس از انتخابات 1388 گفته بود که به ميرحسين موسوی اجازه دهد اپوزيسيون را مديريت کند. در نتيجه کشتن اين دو بزرگوار نه تنها امکان چنين مديريتی را از بين ميبرد بلکه به شکل گرفتن رهبری تازه سکولارتر برای جنبش ياری ميرساند. اگر هم اين دو بزرگوار به زندان ميافتادند يا در حصر خانگی قرار داده می شدند، نفوذشان در ميان مردم و نقش آنها در رهبری مردم بيشتر ميشد. در نتيجه سؤال پيش ميايد که پس چرا اکنون رژيم از گزينه زندان يا حصر خانگی دارد استفاده می کند؟

پاسخ سؤال اين است که رژيم نميخواست پيش از آنکه جنبش سرکوب شده باشد، اين دو بزرگوار از ميان برداشته شوند. در واقع آزمايش 25 بهمن، هم برای رژيم مهم بود و هم برای جنبش. رژيم حتی شايع کرد که پاسداران در آن روز به کسی تيراندازی نخواهند کرد تا ببيند وسعت جنبش چقدر است اما بازهم در وسط کار از قدرت جنبش ترسيد و صانع ژاله و محمد مختاری را به قتل رساند. در نتيجه برای رژيم آشکار شد که اين جنبش هنوز باقی است و همانطور که آيت الله جنتی، از رهبران رژيم، در روزهای 16 آذر سال جاری گفته بود که اين جنبش آتش زير خاکستر ست، برای کل رژيم روشن شد که اين واقعيتی است که با آن روبرو ست. در واقع نه اپوزيسيون بلکه آيت الله جنتی بود که سه ماه پيش می گفت که ايران بسوی انقلاب ميرود (4).

اما برای سرکوب جنبش خيلی روشن است که با توپ و تانک ميسر نيست، اگر بود که رژيم شاه در ميدان ژاله انقلاب 1357 را پايان داده بود. سرکوب رژيم چند شرط ميخواهد. اول پاسخ دادن به مطالبات جنبش. دوم داشتن حمايت بين المللی که امکانات مالی لازم برای دادن پاسخ به مطالبات را فراهم کند. سوم تغييرات لازم در ترکيب رهبری کشور تا بتوان به مطالبات سياسی و فرهنگی جنبش نيز پاسخ گفت. و مرحله آخر اين است که با رهبران جنبش چه کار کنند. يعنی اگر رژيم شاه توانست در سالهای 1339- 1342 جنبش و قدرت مخالفان را سرکوب کند اين هر چهار شرط را انجام داد و بالعکس در 1357 نتوانست اين چهار شرط را برآورده کند.

آقای احمدی نژاد در چند ماه اخير توجه ويژه ای به مطالبات مردم کرده است. برنامه هدفمند کردن يارانه ها توانست در زمانيکه دولت با تحريمهای بين المللی روبروست امکانات مالی فراهم کند که کمکی به طبقات محروم کشور داده شود. درست است يارانه نقدی ابداً جبران آنچه طبقات متوسط با از بين رفتن يارانه ها از دست ميدهند را نميکند و طبقه متوسط را ناراضی تر ميکند اما برای طبقات محروم جامعه يارانه های نقدی قدری کمک است هرچند در مجموع، قطره ای ياری در دريای محروميت آنها است. از نظر فرهنگی نيز آقای احمدی نژاد با مطرح کردن بحث مکتب ايرانی توانسته است قدری به مطالبات سکولار جوانان در اين عرصه پاسخ دهد و اتفاقاً هم آواز شدن اصلاح طلبان با برخی اصولگرايان نظير علی مطهری در اين رابطه که حتي با همينقدر امتياز به سکولارها دشمنی ميورزد، به ضرر اصلاح طلبان شده است. مثلاً اصلاح طلبان ديروز وقتی آقای احمدی نژاد با يک خبرنگار زن در اسپانيا در خارج مصاحبه ميکرد خودشان در تلويزيون رسا، آنهم در خارج کشور، با آوردن گوينده زن محجبه گفتند که کار آقای احمدی نژاد اسلامی نيست، بجای آنکه بگويند آنچه آقای احمدی نژاد در اسپانيا کرده است را بايد در ايران هم بکند يعنی خانم های گوينده بی حجاب حق داشته باشند در تلويزيون کار کنند. برخورد غلط اصلاح طلبان در اين زمينه مثل عملکرد آقای خاتمی در زمان رياست جمهوری وی است که سعی ميکرد ثابت کند با خانمی در خارج دست نداده است. به هرحال از نظر پاسخگويی به مطالبات فرهنگی نيز آقای احمدی نژاد گام هايی برداشته است.

اگر به جناح های ديگر رژيم جمهوری اسلامی نگاه کنيم، برادران لاريجانی با حمله به اصلاح طلبان و نيز حمله به مکتب ايرانی آقای احمدی نژاد، بيش از بقيه ديکتاتورها دارند به پايان خود سلام می کنند (5).

دولت احمدی نژاد تا هنگاميکه نتواند اولين سه شرط برای پاسخگويی به مطالبات جنبش را فراهم کند بنظر ميرسد ترجيح می دهد به اقدام عجولانه ای در زمينه چهارم، يعنی در مورد رهبران اصلاح طلب، دست نزند -- چرا که می داند در آنصورت با رهبران راديکال تر در اپوزيسيون روبرو خواهد شد. البته اگر خيالش از جنبش راحت شود ممکن است بيش از حصر خانگی برای آقایان موسوی و کروبی و رفسنجانی در نظر بگيرد. اما تا آنجا که به روحانيت رسمی و در رأس آنهم آيت الله خامنه ای مربوط می شود، اين سطح از پراگماتيسم را نميشود ديد. آقای احمدی نژاد هرچند اصولگرا خوانده می شود بسيار به آقای رفسنجانی از نقطه نظر ديدگاه پراگماتيستی شبيه است. در همه اين پنج سال آقای احمدی نژاد در حرف از همه رهبران جمهوری اسلامی اصولگرا تر بوده است تا حدی که چاه جمکران را سمبل خود قرار داده است اما در عمل، دولت احمدی نژاد از تمام اصلاح طلبان در دولت های رفسنجانی و خاتمی، عملگرا تر بوده است؛ مثلاً بيش از همه آنها با آمريکا مذاکره کرده است هرچند تحت عناوين بسيار انقلابی.

برعکس، روحانيت دولتی است که بسيار منجمد و دگم عمل کرده است و حتی از خود آيت الله خامنه ای نيز کمتر حاضر به انعطاف پذيری بوده است. روحانيونی نظير آيت الله فاضل لنکرانی و نوری همدانی. جالب است وقتی آيت الله ناصر مکارم شيرازی در ارتباط با چهارشنبه سوری امسال حرفهای آيت الله مطهری را تکرار کرد آنگونه مورد تنفر واقع شد که فوراً تلاش کرد مواضع معتدل تر بگيرد اما روحانيت دولتی کلاً هنوز جنبش جوانان و مطالبات آن را درک نکرده است و نميداند که اين روحانيون بيشتر و بيشتر بعنوان مسؤلين وضع موجود در جامعه نگريسته می شوند. در زمان پايان رژيم شاه روحانيت دولتی توانست به رغم درباری بودنش در رژيم گذشته، نه تنها خود را دست نخورده نگهدارد، بلکه در رژيم جديد آيـت الله خمينی، امکانات و جايگاه بهتری نيز کسب کند. اما امروز آشکار است که با پايان ديکتاتوری جمهوری اسلامی، با چنين عملکردی، خمس و زکات و موقوفات روحانيت دولتی است که نابود خواهد شد (6).

اينکه جناح های مختلف قدرت حاکمه در ماه های آينده چگونه عمل کنند را از امروز نميتوان پيش بينی کرد بويژه آنکه انقلابهای کشورهای عربی، بسياری از معادلات پايه ای جمهوری اسلامی را دستخوش تغييرات کرده است و جالب است که در مورد بحرين، بخشی از جناح های جمهوری اسلامی با برخی جناح های آمريکا و اسرائيل موضع مشترک دارند و برخی ديگر از جناح های حاکم در ايران با برخی ديگر از جناح های آمريکا و کشورهای عربی هم موضع هستند. در مورد اردن در روزهای اخير اين اختلافات جناح ها به روشنی در مطبوعات جمهوری اسلامی منعکس شده است و در مورد کشورهای ديگر عربی نظير ليبی نيز همينگونه است و مسأله کليدی همان برخورد به نيروهای سکولار است که سالهاست در ايران جمهوری اسلامی مسأله بوده است و امروز در همه منطقه با قدرت نمايی نيروهای سکولار، هيچ کشوری نميتواند ديگر مانند گذشته فکر کند و خاورميانه را تقسيم شده بين اسلامگرايان راديکال و اسلامگرايان معتدل، تصور کند.

خلاصه جدا از اينکه هيئت حاکمه در ايران چه کار خواهد کرد، چهارشنبه سوری 1389 نقطه عطف جنبش سياسی اپوزيسيون 30 ساله در ايران بود و با سراسری شدن جنبش، فشار هيئت حاکمه در تهران تقليل پيدا خواهد کرد و بعد از شهرهای اصلی که از شيراز تا سنندج در اين چهارشنبه سوری خود را نشان دادند، ممکن است در اعتراضات بعدی شاهد حضور شهرهای کوچکتر باشيم. گفته می شود سه شنبه های اعتراضی در سال نو ادامه خواهند يافت. اميدوارم هرچه زودتر آقایان موسوی و کروبی از حصر خانگی آزاد شوند که مطمئناً آزادی آن دو بزرگوار، به ادامه بدون خشونت جنبش و اجتناب از خون و خونريزی، کمک خواهد کرد.


به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و هفتم اسفندماه 1389
March 18 , 2011

1. http://www.ghandchi.com/661-Chaharshambehsouri.htm
2. http://www.youtube.com/watch?v=1mBqVs9pyyg
3. http://www.ghandchi.com/660-Slogans.htm
4. http://www.ghandchi.com/645-Jannati.htm
5. http://www.ghandchi.com/654-Larijani.htm
6. http://www.ghandchi.com/647-StateClergy.htm