سه‌شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۳

نقد غلط از رضا شاه به نفی رهبری می رسد

نقد غلط از رضا شاه به نفی رهبری می رسد
سام قندچی
 http://www.ghandchi.com/805-reza-shah.htm

بحث در مورد دوران رضا شاه بررسی تاريخ مدرن ايران است و به همين دليل نيز افراد عادی غيرسياسی که دوران رضا شاه را ديده اند هميشه در مورد دستاوردهای آن زمان سخن می گويند حتی آنهائی که عميقاً با سلطنت مخالف هستند. جالب است که خود رضا شاه نيز در ابتدا با برنامه جمهوری به پيش آمد و به اصرار برخی روحانيون سرشناس آن زمان بالاخره برنامه خود را به سلطنت تغيير داد. اما اهميت بحث رضا شاه به دليل شاه شدنش نيست. رضا شاه می توانست رئيس جمهور باشد و بازهم به همانگونه که عمل کرد تاريخ ايران را رقم بزند به اين معنا که شديداً برای پيشبرد مدرنيسم تلاش کند و در عين حال اين مهم را به شيوه های استبدادی به انجام رساند. در نتيجه موضوع سلطنت و جمهوری اساس موضوع بررسی دوران رضا شاه نيست.
 
رضا شاه مانند بسياری از پادشاهان مستبد اما موفق ايران رهبر قادری بوده است. می دانيم بسياری از پادشاهان مستبد ايران رهبرانی بسيار نالايق بودند. اين واقعيت به اين معنی است که هنگام نقد از رضا شاه درست است وقتی به عدم برخورد دموکراتيک وی اشاره می شود، به دام نقدهای غلط متداول از او نيافتيم که رهبری مؤثر او برای گسترش مدرنيسم در ايران را  بفراموشی می سپارند. رضا شاه نه تنها در مورد موضوعات فرهنگی نظير لباس مدرن رهبری توانمندی از خود نشان داد بلکه در عرصه های اقتصادی مختلف نظير ايجاد کارخانجات مدرن و جاده سازی و دادگستری نوين و همچنين بنيانگذاری نهادهای سکولار نظير مدارس و دانشگاه ها شخصا نقش رهبری را ايفا کرد. البته در همين حال متأسفانه روش استبدادی به او اجازه نداد قادر شود مردم را شريک در اين تصميم گيری ها کند و بسياری از دستاوردهای جامعه به سبب نداشتن ريشه مردمی پس از شهريور 1320 به راحتی از دست رفتند.
 
 اما اهميت رهبری رضا شاه غيرقابل انکار است. مقايسه ای ساده بين سال های کوتاه دولت رضا شاه با سالهای 1320 تا 1332 نشان می دهد که در دوران دوم هيچيک از رهبران سياسی ايران نتوانستند رهبری مؤثری برای جامعه ايران از خود نشان دهند. درست است که حضور متفقين در اين مورد بی تأثير نبوده است اما دوران قبل از رضا شاه پس از پيروزی مشروطيت نيز به همينگونه بوده است که مجلسيان بجای طرح های راهبردی فقط به بيان اختلاف نظرها بسنده می کردند. گوئی نيروهای دموکراتيک مدرن در جامعه ايران رهبری کردن را مساوی استبداد دانسته و فقط  تبادل نظر می کردند و به راهبرد و طرح برنامه و متشکل کردن نيروها بر حول پلاتفرم سياسی خود، توجهی نداشته اند.
 
جالب است که در 35 سال گذشته که اپوزيسيون چمهوری اسلامی تأکيد بسيار مؤکدی بر روی موضوع دموکراسی گذاشته است دوباره فقدان توان رهبری در نيروهای سياسی ايران به اوج خود رسيده است. رهبری عنصری لازم برای توسعه مدرن در همه جای دنيا بوده است و دموکراسی به معنی رويگردانی از رهبری مؤثر نيست بلکه عکس آن است. اگر اکثريتی رئيس جمهور معينی را برای 4 سال انتخاب می کنند، آن رييس جمهور بايد رهبری کند هرچند اقليت هم بايد آزاد باشد که برای انتخاب شدن در چهار سال بعد فعاليت کند. دموکراتيک بودن به اين معنی نيست که نيروئی که امروز قدرت را در دست دارد جامعه را رهبری نکند.
 
متأسفانه نيروهای دموکراتيک در ميان سکولارهای ايران در ارتباط با رهبری جامعه بسيار ضعيف عمل کرده اند. دکتر مصدق که در ميان سکولارهای ايران بيشترين نقش رهبری را با پيشبرد ملی کردن صنعت نفت انجام داد برای گام های بعدی خود چندان برنامه ای نداشت و حداکثر عباراتی نظير موازنه منفی را بعنوان پلاتفرم سياسی مطرح می کرد. رهبری به معنی داشتن برنامه و استراتژی برای مراحل بعدی کار است و نيروهای مختلف سياسی مدرن لازم است پلاتفرم خود را پيش از رسيدن به قدرت با مردم در ميان گذارند و اتفاقاً دموکراسی نيز وقتی تأمين می شود که مردم اين برنامه ها را درک کرده و از آنها حمايت کنند و به رهبران خود برای متحقق کردن پلاتفرم مورد نظر رأی دهند و ياری رسانند نه آنکه رهبران منتظر مردم باشند که برای آينده برنامه ارائه کنند.
 
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم خرداد ماه 1393
May 27, 2014


ایران#
#iran
iranscope@
ayandehnegar@
ghandchi@