دوشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۴

کشاورزی، راه رقابت ایران در اقتصاد گلوبال نیست

کشاورزی، راه رقابت ایران در اقتصاد گلوبال نیست

متأسفانه برخی باورهای رایج در اپوزیسیون در مورد پتانسیل کشاورزی ایران نقد نشده است. پیش از انقلاب 57 تصور بر این بود که منافع امپریالیست ها در لطمه زدن به رشد کشاورزی ایران و فروش محصولات خود است، و بعد از انقلاب نیز مثلاً همین اواخر گفته می شد که دولت احمدی نژاد با تسهیل واردات کشاورزی که کمر کشاورزان را در داخل شکسته، باعث ضعف تولید کشاورزی کشور شده است. و بالاخره بسیاری از فعالین اپوزیسیون امروز خوشحالند که دولت حسن روحانی، کشاورزی را در اهمیت نخست جهت تامین امنیت ملی اعلام کرده است. شکی نیست که بخاطر امنیت ملی، برای هر کشوری ضروری است که تولید کشاورزی داخلی خود را در حد معینی، حتی بقیمت دادن یارانه های هنگفت به کشاورزان، حفظ کند همانگونه که در بسیاری از کشورهای اروپای غربی شاهد چنین سیاستهایی هستیم.  اما این کار به این معنی نیست که این کشورها قادر خواهند شد با تولید کشاورزی خود در اقتصاد گلوبال رقابت کنند.
 
دو عنصر اصلی لازم برای تولید کشاورزی آب و زمین حاصلخیز است.  در ایران اساساً آب کم است و زمین های ایران نیز به استثنا سواحل دریای مازندران، چندان حاصلخیز نیست. از عربستان بهتر است اما زمینی مشابه منطقه میدوِست در آمریکا را که در آن بیشتر گندم دنیا تولید می شود، در ایران نداریم. در اوکراین در نزدیکی دریای سیاه چنین زمینی وجود دارد اما عوامل دیگر کشاورزی مانع تولید موفق بوده، و در ناحیه مرزی برزیل و آرژانتین هم چنین زمین های حاصلخیزی وجود دارند و به همین دلیل نیز برزیل صادر کننده لوبیا سویا، و قادر به رقابت گلوبال در عرصه کشاورزی بوده، در حالیکه حتی چین وارد کننده لوبیا سویا از برزیل و گندم از آمریکا است.
 
در نتیجه گرچه برای امنیت ملی باید حد معینی از تولید کشاورزی را در ایران حتی بقیمت پرداخت یارانه به کشاورزان حفظ کرد اما این انتظار که تصور کنیم دولتی مترقی بتواند خیلی بهتر از دولت شاه یا جمهوری اسلامی، کاری کند که دیگر وارد کننده محصولات کشاورزی نباشیم و حتی در اقتصاد گلوبال در عرصه کشاورزی رقابت کنیم، دور از واقعیت است. رشد مکانیزاسیون، استفاده از کود شیمیایی، حتی رشد "جی ام او" نمی تواند در واقعیت پتانسیل کشاورزی ایران تغییر چندانی دهد. اگر چین توانسته با تولیدات صنایع سبک در اقتصاد گلوبال رقابت کند و  ژاپن توانسته با اتوموبیل سازی و صنعت فولاد در رقابت های گلوبال موفق باشد، ایران نیز باید راه خود را پیدا کند و از درآمد کنونی نفت استفاده کند و بر عرصه ای از تولید دست بگذارد که برای کشور فرصت رقابت موفق آمیز را در سطح بین المللی فراهم کند و آن عرصه تولید کشاورزی نیست. البته عقب ماندگی های کشاورزی ایران را در نقاط مختلف کشور نباید توجیه کرد (1) اما راهکار اقتصاد فرانفتی ایران را نباید در کشاورزی جستجو کرد.
 
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
 
سام قندچی، ناشر و سردبير ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com 
نهم شهریور ماه 1394
August 31, 2015
 
پانویس:
 
1.  کشاورزی در کردستان
http://kurdeayandehnegar.blogspot.com/2006/05/1.html
 
 
متون برگزیده

 

http://www.iranscope.com

جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۴

گفتمانی با هدف ایجاد حزب آینده نگر ایران

https://sites.google.com/site/futuristparty
گفتمانی با هدف ایجاد حزب آینده نگر ایران

روز گذشته دوست عزیز آقای دکتر اسماعیل نوری علا مقاله ای را در سایت جنبش سکولار دموکراسی ایران در توضیح گفتمان آینده نگری در دنیای امروز منتشر کردند (1). این مقاله بصورت گفتاری نیز در تلویزیون میهن سعید بهبهانی ارائه شده است (2).
 
یکی از بنیانگذاران دیدگاه آینده نگری مدرن در جهان، ایرانی ای بوده است با نام فریدون اسفندیاری (3). خود نیز در این باره که چرا آینده نگری را برگزیدم توضیح داده ام (4). امروز پس از ایجاد "حزب اتحاد ملت ایران اسلامی"در داخل کشور، موضوع اینکه آینده نگرها به این حزب بپوندند یا حزب خود را ایجاد کنند در کانون بحثهای محافل سیاسی ایران قرار گرفته است (5).
 
پلاتفرم پیشنهادی برای ایجاد حزب آینده نگر به استثناً بند مربوط به فدرالیسم اساساً مورد توافق اکثریت آینده نگرهای ایرانی قرار دارد (6). دوسال پیش هم به روشنی توضیح داده شد که تا وقتی خطر جدی سوء استفاده تجزیه طلبان از فدرالیسم وجود داشته باشد، که می تواند به جنگ داخلی در ایران دامن بزند، بند فدرالیسم در پلاتفرم پیشنهادی حذف شده تلقی می شود (7).
 
اگر هدف این تلاشها تأسیس گروهی دیگر و اعلام نامی بود، که سالها پیش انجام شده بود، و با اولین اختلافات در عرصه سیاسی، انشعاب و تعطیل گروه غیرقابل اجتناب بود. مثلاً همین اکنون در مورد توافق اتمی ایران و آمریکا چنین وضعیتی برای جریانات مختلف سیاسی ایرانی بوجود آمده است. حتی موضوعی ادواری نظیر موضع در مورد انتخابات ایران و یا آمریکا می تواند چنین اثری بر احزاب سیاسی داشته باشد. شکی نیست کهن ترین احزاب نیز در مقاطعی دچار انشعاب شده اند و در پلاتفرم پیشنهادی، خروج یا انشعاب با عزت مشخصاً بعنوان حق به این شرح مطرح شده است: "حق جدائی علنی از حزب: حزب آینده نگر ایران در عین كوشش جهت عضو گیرى، و ضمن تأکید برمسؤل بودن اعضاء در مقابل برنامه ى حزب، می بایست در عین حال مدافع حق هر عضو براى جدایى علنى از حزب باشد. بعبارت دیگر خروج از حزب بایستى كاملأ آزاد بوده، و هیچگونه ترس و تهدیدى براى اعضاء بخاطركناره گرفتن از حزب وجود نداشته باشد." با اینحال به رغم به رسمیت شناختن فراکسیون ها و حق خروج و انشعاب، هدف، ایجاد حزبی نیست که نتواند قوام لازم را برای دوام خود کسب کند و به همین دلیل موضوع پلاتفرم دقیق، با وسواسی خاص دنبال شده است. امید است این گفتمان هرچه زودتر به ثمر برسد. برخی مطالب مرتبط با تدارک برای ایجاد حزب آینده نگر را در سایت زیر میتوانید مطالعه کنید (8).
 
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
 
سام قندچی، ناشر و سردبير ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com 
ششم شهریور ماه 1394
August 28, 2015
 
پانویس:
 
 
2. لینک به یوتیوب برنامه تلویزیون میهن سعید بهبهانی
 
3. ترانس-هومانیسم و یادی از فریدون اسفندیاری
http://www.ghandchi.com/368-transhumanism.htm
 
4. چرا آینده نگری را برگزیدم
http://www.ghandchi.com/988-why-futurism.htm
 
5. آینده نگر ها و حزب اتحاد
http://www.ghandchi.com/989-futurists-hezbe-etehad.htm
 
 
7. فدرالیسم در برنامه پیشنهادی حزب آینده نگر ایران
http://www.ghandchi.com/754-federalism-va-iran.htm

Federalism in the Platform of Iran's Futurist Party
http://www.ghandchi.com/754-federalism-va-iran-eng.htm
 
8. سایت تدارک برای ایجاد حزب آینده نگر ایران
 
 
 
 
 
متون برگزیده

 

----------------------
http://www.iranscope.com

پنجشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۹۴

دکتر اسماعیل نوری علا: پيامبران سيارهء جديد ميمون ها

پيامبران سيارهء جديد ميمون ها
دکتر اسماعیل نوری علا
http://iranscope.blogspot.com/2015/08/blog-post_27.html


در اين مقاله می کوشم تا، با زبانی حتی المقدور ساده، به مخاطراتی اشاره کنم که نشانه هاشان را می توان از دل مباحث علم نوينی به نام «آينده نگری» (futurism) استخراج کرد. اين «آينده نگری» اگرچه با «پيش بينی» (forecasting) از يکسو و «برنامه ريزی» (planning)، از سوی ديگر، همسايگی دارد اما از نوعی «جبر فن سالارانه» نيز حکايت می کند که در سايهء آن همهء مفاهيم پيش بينی و برنامه ريزی ابعادی هستی شناختی می يابند و از ماجرای دردناکی حکايت می کنند که همچون يک «سرنوشت محتوم علمی» پيش روی انسان امروز ايرانی نشسته است.

مفهوم انباشت و سرعت آن

از چند مفهوم بکار گرفته شده در «آينده نگری» آغاز کنم: نخستين آنها مفهوم «انباشت تصاعدی يا هندسی» است که در برابر مفهوم «انباشت خطی يا حسابی» قرار می گيرد.

فکر نمی کنم مفهوم «انباشتن» نياز به توضيح داشته باشد و آشکار است که مصدری است که با مصادر ترکيبی ديگری همچون «گرد آوردن» و «روی هم گذاشتن» و «جمع کردن» معادل است و ما، مثلاً، بسيار شنيده ايم که در مورد «انباشت سرمايه» (به لحاظ مادی) و «انباشت تجربه» (به لحاظ معنوی) سخن گفته می شود.

اما مفهوم رياضی «تصاعد»، لااقل برای کسانی که با مفاهيم رياضی کمتر سر و کار دارند، محتاج به توضيح است: وقتی ما از مصدری همچون «انباشتن» سخن می گوئيم در واقع به وجود «روند»ی اشاره داريم که در آن يک وضعيت معين تدريجاٌ به وضعيت ديگری تبديل می شود يا ارتقاء می يابد و يا فروکاسته می شود؛ و چون سخن از «تغيير» در ميان است خود بخود مفهوم «سرعت تغيير» (يا در مورد انباشتن، سرعت انباشتن) نيز در ميان می آيد.

معمولاً، در رياضيات، «سرعت خطی» عبارت است از سرعتی تدريجی که از افزودن دانه به دانهء موارد افزودنی حکايت می کند. شما عدد 2 را (که می تواند معرف دو کتاب يا دو کشور باشد) با عدد 3 «جمع» می کنيد و نتيجه می گيريد که دارای 5 عدد از امر مورد نظر خود هستيد. چندی بعد 4 عدد ديگر را بر آن می افزائيد و حاصل جمع می شود 9 عدد از آنچه انباشت کرده ايد. به اين می گويند «افزايش خطی يا حسابی».

اما گاهی سرعت تغيير با شتاب خاصی افزایش می يابد. نمونهء اين مورد را در حکايت های تاريخی خودمان هم داريم: اينکه بوذرجمهر حکيم از طرف مربوطه می خواهد که در خانهء اول صفحهء شطرنج يک «دانه گندم» بگذارد و آن را در هر خانهء همسايه دو برابر کند. داستان بظاهر ساده و عملی به نظر می رسد اما، اگر دست به محاسبه بزنيد، خواهيد ديد که برای پر کردن خانهء آخر صفحهء شطرنح محتاج به تمام گندم يک مملکت هستيد. خانهء اول يک دانه می نشيند، در دومی 2 دانه و در سومی 4 دانه و در چهارمی 16 دانه و الی آخر. اينگونه «سرعت انباشت» با صفت «تصاعدی يا هندسی» مشخص می شود.

در قرن بيستم که قرن پيشرفت های شگفتی آفرين ِ فن آوری (تکنولوژی) بود، مسئلهء بررسی و شناخت «سرعت رشد فن آوری» نيز مورد توجه قرار گرفت و نظريهء «رشد تصاعدی تکنولوژی» مطرح شد؛ بدين معنی که هرچه از اعماق تاريخ به دوران معاصر نزديک می شويم سرعت رشد تکنولوژی بصورتی تصاعدی بيشتر می شود؛ بطوری که، مثلاً، من می توانم ادعا کنم که در طول عمر هفتاد و دو ساله ام بيش از کل ِ تاريخ ِ بشری شاهد رشد تکنولوژی بوده ام و، در عين حال، هرچه به سن و سال امروزم نزديک شده ام اين سرعت بصورتی تصاعدی بيشتر شده است.

برآيش ِ انسان در روند انباشت و انفصال(1)

در کنار مفاهيم انباشت و سرعت مفهوم ديگری به نام «نقطهء انفصالی انباشت» نيز مطرح است. يعنی در مواقع خاصی از روند رشد موجباتی فراهم می شود که حامل رشد (بگيريم زندگی انسان) يکباره جهشی بزرگ می کند و از يک مرحلهء پيشين و معتاد «منفصل» و «منقطع» می شود تا به مرحلهء کاملاً جديدی از روند انباشت متصل گردد.

در علم فيزيک، داستان به جوش آمدن آب يکی از اين مقولات است. کاسهء آب را روی گازِ روشن می گذارد و آب شروع می کند به «انباشت گرما» اما تنها در «لحظهء جوش» است که آب از وضعيت آرام خود منفصل شده و مرحلهء تلاطم و جوشش را آغاز می کند. پس، «نقطهء انفصال» نقطه ای در روند انباشت است که به تغييرات کمی و کيفی خاصی می انجامد.

در نظريه های زيست شناسی نيز بحث «تحولات تکنولوژيک طبيعت» به اين «نقاط انفصالی» اشاره دارند. «تبديل ميمون به انسان اوليه» يک جهش تکنولوژيک در طبيعت محسوب می شود؛ جهشی که از روزگاران کهن نيز مورد توجه اهل تفکر بوده و برای توضيح آن نظريه های گوناگونی مطرح شده است. حتی در کتاب های دينی و افسانه های آفرينش نيز می توان به اينگونه کوشش های توضيحی اشاره کرد. مثلاً، در قرآن گفته شده که «الله» ابتدا پيکری را از گل و لای می سازد و «سپس»، از «روح خود» در آن پيکر «می دمد» (نفخت فيه من روحی[2]) و آن پيکر زنده شده و «آدم» نام می گيرد. کاملاً روشن است که در اينجا نيز با نوعی نقطهء انفصالی استوره ای روبرو هستيم. يا حافظ دربارهء «حَيَوانی که ننوشد می و انسان نشود» سخن می سرايد. از ديدگاه زيست شناسی داروينی، و بخصوص نئو داروينی، اين ها همه شرح آن «نقطهء انفصالی» است که طی آن انسان از ميمون جدا شده و حيوان تبديل به انسان می شود.

همانگونه که تحول طبيعیِ تبديلِ ميمون به انسان از نقطهء انفصالی روند انباشت تکنولوژيک طبيعت نشان داشت، پيشرفت تکنولوژيکِ «اختراع چرخ و رام کردن اسب های وحشی» نيز توانست انسان محصور در محدودهء قدم هايش را يکباره به جهان نوينی پرتاب کند که در آن بتواند در سراسر جهان بتازد و امپراتوری های کهن را بيافريند و زندگی اجتماعی خود را بکلی تغيير دهد و، در سايهء اين تغيير، خود به موجود جديدی تحول يابد.

بر اين اساس، علمی که اکنون با نام «آينده نگری» شناخته می شود می کوشد تا از هم اکنون آن انسان و جامعه ای را که به نقطهء انفصالی بعدی می رسد حدس بزند و، اگر بتواند، خود را برای آن روز چنان آماده کند که چون نقطهء انفصالی پيش بينی شده از راه رسيد، بر آن، همچون سفينه ای راهوار، بنشيند و عازم فردا شود.

به نظر من، آدمی، در عين غفلت از مبانی علمی موضوع، همواره به وجود اين گونه برآيش نيز آگاه بوده است و به همين دليل در استوره هايش مفهوم «ابر انسان» يا «ابر مرد» (superman) را آفريده است. پهلوانان افسانه ای شاهنامه و زيگفريد آلمانی يا سوپرمنِ واگنر و نيچه و برنارد شاو، همگی از اين انتظار رسيدن به نقطهء انفصالی بر آمده اند(4).

سيارهء ميمون ها

در بحث علمیِ مربوط به «سرعت رشد و انباشت تکنولوژيک» مفهوم «نقطهء انفصالی» جايگاه ويژه ای دارد. «ری کورتز ويل» ( (Ray Kurzweil، آينده نگر بزرگ، و همفکران اش معتقدند که هم اکنون يکی از اين نقاط انفصالی در پيش روی ما قرار گرفته است؛ نقطه ای که، به ابتکار آنها، و به دلايلی که موضوع بحث کنونی ما نيستند، «سينگولاريتی» (Singularity) يا «وحدانيت» (به زبان کهن) يا «يکتائی» (به تعبير سام قندچی، متفکر و آينده نگر ايرانی که نوشته هايش در زمينهء اين بحث همواره الهام بخش من بوده است) نام گرفته است.

آنها رسيدن به اين نقطهء انفصالی را در زمانی می بينند که سرعت «پردازش مغزِ کامپيوترها (processors)» از سرعت «پردازش مغز آدميان» جلو بزند.

«پردازش» (processing)، که از مصدر «پرداختن» می آيد، به معنی محاسبهء «داده»ها (data) و «درونخورد»ها (inputs) ی اطلاعاتی است.

در حال حاضر مغز انسان دريافتنی هايش را با سرعتی بيش از سرعت کامپيوترها «می پردازد» اما سرعت رشد تکنولوژی چنان است که گفته می شود تا دو دههء ديگر کامپيوترها از لحاظ سرعت پردازش از انسان جلو می زنند و نقطه ء انفصالی موسوم به «لحظهء يکتائی» فرا می رسد؛ لحظه ای که طی آن انسان به موجودی برتر از خود تبديل شده و زندگانی نوينی را، که با زندگی کنونی ما تفاوتی فاحش دارد، آغاز می کند.

سام قندچی، بيش از سه دهه پيش، در مورد فرا رسيدن «نقطهء انفصالی آينده» چنين می نويسد:

«آن هائي که در تمدن هاي پيشرفته زندگي کرده و براي اين نقطهء انفصالي آماده مي شوند، مانند ميمون هائي هستند که اجداد "همو سپين ها" (homo sapiens) (يا «انسان های اوليه ابزار ساز») بودند. آنها، وقتي که اين بشريت به نقطهء انفصالي جديد برسد، با قطار سريع السيري که وضعيت کنوني بشر را ترک مي کند خواهند رفت؛ اما آنها که در لحظهء حدوث آن نقطهء انفصالي بر روي اين قطارِ «ترانس-هومانيسم» («دگرگونی انسانی» يا، به تعبير قندچی، «انسان گذاری») سوار نشوند، مانند شامپانزه هائی خواهند بود که در جنگل باقي ماندند، وقتي که «هموسپين ها» شرايط زيستی ميمون ها را ترک کردند».(5)

پرسش اکنونی ما

از نظر من، پرسشی که انسان ايرانی معاصر، که سال ها است با سوراخ کردن زمين و استخراج و فروختن نفت و گاز زندگی خود را گذرانده و به اين زندگی عادت کرده است، هم اکنون بايد از خود بکند آن است که «آيا می خواهد بيست سال ديگر در ميان کدام گروه باشد؟ گروهی که آمادگی برجهيدن به سوی تکاملی والاتر را يافته اند يا گروهی (که همچون ميمون ها) از قافله پيشرفتی جهشی عقب افتاده و وا مانده اند؟»

در اين مورد بخصوص بايد به يک نکتهء مهم توجه داشت: اين «عقب ماندگی» ديگر از آن «عقب ماندگی های قابل جبران» نيست که بتوان با خرج پول و انجام برنامه های عمرانی پنح ساله و ده ساله ترميم اش کرد. در واقع، اينگونه خوش بينی ها به قرنی تعلق دارد که، در پشت سر ما قرار داشته و بسرعت از زمانهء ما دور می شود.

قندچی می نويسد:

«من فکر مي کنم که کشورهاي عقب مانده، بخاطر منابع طبيعی و کار ارزان شان، مستعمره شدند. و چون اين دو را داشتند، پول هم بدست آوردند و اين پول بازاري ايجاد کرد که موجب شد برخی از شرکت هاي استعماری، برای فروش محصولات خود، به آن مناطق توجه کنند. اما امروز، که ديگر منابع طبيعي کشورهای مستعمره چندان قابل توجه نيستند، و نيروی کاری مناسب برای پروسه هاي توليد امروزي در اين کشورها وجود ندارد، و حتي کار ارزان شان هم مورد توجه کسي نيست، و نتيجه اين مي شود که بازار واقعي براي فروشندگان استعماري هم بوجود نمي آيد. نتيجهء نهائي هم آن چيزي است که در برخي کشورهاي آفريقائي مي بينيم؛ که نه منابع طبيعي مورد نظر کسي را دارند و نه نيروي کاري که براي پروسه هاي توليد کنوني شايسته باشد، و در نتيجه درآمد ملي آنها شديدأ تنزل کرده، و انتظار عمر در آن کشورها کمتر از 30 سال است، آن هم در جهاني که انتظار عمر ِ بالاتر از 60 سال در کشورهاي پيشرفته واقعيتی ترديد ناپذير است»(همانجا).

می بينيم که اين تحليل، که در راستای آمادگی جوامع برای روياروئی با «نقطهء انفصالی آينده» صورت می گيرد، پاسخگوئی به پرسشی را که در بالا ذکر شد به امری حياتی تبديل می کند.

پيامبران بازگشت

من در اينجا می خواهم مسئلهء ديگری را نيز بر آنچه قندچی به روشنی توضيح می دهد بيافزايم اما، قبل از طرح آن، محتاج بيان يک قاعدهء اجتماعی انکار ناپذير هستم:

در واقع، اين توضيحات لزوماً بيان کامل آن وضعيتی نيستند که طی آن جامعه ای نتواند، به دلايلی طبيعی همچون تمام شدن ذخاير طبيعی اش، خود را به مرحلهء سوار شدن بر قطار فردا برساند. فاجعهء واقعی و دردناک آنجائی شکل قاطع بخود می گيرد که نخبگان يک جامعه نيز دست به ايجاد موانع گوناگون برای تسريع عقب ماندگی ها زده و فاصلهء جامعهء عقب ماندهء خود با جهان پيش رونده را عامداً صد چندان کنند.

در اين مورد البته قاعده ای جامعه شناختی نيز در کار است: انسان حيوانی «تراکنشی» (transactional) است، يعنی در جامعه اش بصورت «کنش» (action) و «واکنش» (reaction) عمل می کند. حال اگر کنش مسلط بر بخش بزرگی از جامعه دارای صفت «پيش رونده» باشد، بخشی که به دلايل گوناگون نمی تواند خود را با اين «پيشرفت» همسو کند دچار «واکنش پس رونده» می شود، واکنشی که به دو صورت «مقاومت در برابر پيشرفت» و سپس «بازگشت به زهدان سنت ها و باورهای گذشته» متجلی می شود.

مثال بارز اين وضعيت را ما در دويست سالهء اخير کشورمان شاهد بوده ايم: دو قرن پيش، ايرانيان، در جنگ با روس ها، شکست خوردند و با سرافکندگی سرزمين های بزرگی را از دست دادند، آنگونه که اصطلاح «قرارداد ترکمانچای» رفته رفته در فرهنگ ما معنای «سرشکستگی ملی» را پيدا کرده است. اما همين شکست موجب پيدايش يک «واکنش جبرانی» در ميان نخبه گان جامعه شد. آنها از خود پرسيدند: «چه شد که بخشی از جهان پيش رفت و ما عقب مانديم؟»

يک قرن بعد، همين پرسش ساده پاسخ خود را با انقلاب مشروطه گرفت. در آن لحظهء تاريخی، «ايرانی ِ پيشرفت گرا» به «غربی شدن»، «اخذ تمدن غربی» و «وارد کردن ارزش های عصر روشنگری مغرب زمين» رأی داد و اين تمايل را در قانون اساسی مشروطه (پيش از آنکه در تهاجم «متمم» ها قرار گيرد) فرموله کرد؛ هرچند که، متأسفانه و به دلايلی که جای پرداختن به آنها در اين مقاله نيست اما توانسته اند همچون دست اندازهائی عمل کنند که راه پيمائی مای ايرانی به سوی «اخذ مظاهر مادی تمدن فرنگی» با کوشش در راستای «اخذ مظاهر فکری و ارزشی آن تمدن» موازی نشود و در نتيجه «عدم توازنی» شکست آور پيش آيد، توان آن را نيافت تا اين «پروژه» را به تمام و کمال اجرائی کند.

اين «عدم توازن» در روند «اخذ تمدن غرب»، عملاً موجب ظهور واکنشی شد که اين بار، بر خلاف دوران جنگ های ايران و روس، فاقد ماهيت «پيشرفت گرا» بود؛ چرا که بخشی از شخصيت های ماجراجو و مؤثر جامعه مشکل را در «پيشرفت» يافتند و در مقابل آن جبهه گرفتند. تسلط اين «دريافت» باعث شد که «پيامبران دعوت به عقب ماندگی»، همچون جلال آل احمد در مقولهء «غربزدگی» (همچون وبازدگی و سن زدگی)، و علی شريعتی (در راه حلی ارتجاعی به نام «بازگشت به خويشتن خويش») و روح الله خمينی (با استقرار حکومت اسلامی و ولايت فقیه) حرکت به سوی ايجاد جامعه ای خواستار عقب ماندگی را عملی کنند.

توجه کنيم که «بازگشت» و «ارتجاع» (به معنی رجوع به گذشته)، از لحاظ معنائی معادل هم اند. و از آنجا که «پيشرفت» يک روند مداوم و با سرعت تصاعدی محسوب می شود، آنکه در برابر اين روند پس می زند و در خود جمع می شود و به سوی گذشته می گريزد «واکنشی ارتجاعی» دارد و بر اثر آن از جهان پيش رونده بيشتر و بيشتر عقب می ماند و، اگر نفوذ کلامی داشته باشد، جامعه را نيز به پس رفت می کشاند. پس رفتی که عملاً با تسلط حکومت اسلامی بر کشورمان، صورت تحقق بخود گرفت.

اينگونه است که ما در عصر علم، در زمانهء «ننو تکنولوژی»، در هنگامهء سفر به سيارات ديگر، دچار حکومتی شده ايم که مصرانه ما را به بازگشت و عقب ماندگی هر چه بيشتر فرا می خواند و قضا و قدر و تشبث به دعا و نذر و نياز و چاه جمکران و انتظار فرج را، همچون نسخه ای زهر آلوده، بخورد نسل های جوان تر می دهد و آنها را به تدريج چنان در عقب افتادگی ذهنی اسير می کند که وقتی قطار نقطهء انفصالی بعدی فرا رسيد آنها توان برجهيدن و سوار شدن بر آن را از دست می دهند و همچون آن ميمون هائی که نتوانستند سوار قطار «هموسپين»ها شوند، در جنگل های تاريک خرافات و عقب ماندگی باقی می مانند.

بقول قندچی: «تمام کشورهاي عقب مانده، از جمله آنها که بخاطر منابع طبيعي نظير نفت شان در رونق هستند، مي توانند براحتي مبدل به جنگل عقب ماندهء ميمون هائی شوند که از قطار تکامل ميمون به انسان جا ماندند، و در پشت نقطه انفصالی درجا زدند... حتی کشورهائي نظير ايران، اگر نتوانند زيربناي پيشرفته اي براي تکنولوژی هاي جديد، نظير ننوتکنولوژی، بسازند آينده اي نخواهند داشت، و خوش خيالي بخاطر پول نفت، مي تواند بضرر مردم کشورهائي نظير ايران تمام شود»(همانجا).

چاره انديشی

هنگامی که به شمارش ضررهای ناشی از تداوم عمر حکومت اسلامی در ايران می انديشيم، لازم است که بر اينگونه نتايج دهشتناک حاصل از نداشتن يک «برنامهء ملی» برای برجهيدن هرچه زودتر از وضعيت کنونی نيز تأمل کنيم.

برای من، نخستين مرحله از روند «جبران از دست داده ها به مدد داشتن يک برنامهء ملی» همانی است که در اصطلاح «انحلال طلبی» خلاصه می شود. حکومت اسلامی (با اضلاع بنيادگرانه، داعشيانه، و اصلاح طلبانهء خوشخيالانهء خود) همچون خرسنگی دهشتناک بر سر راه پيشرفت جامعهء جوان ما فرو افتاده و ادامهء راه را ناممکن کرده و فرمان بازگشت را جانشين فرمان پيشرفت کرده است. در اين کار، حاکميت را از ملت گرفته، به تبذير و هدر دادن سرمايه های ملی پرداخته، و فرهنگ خرافات و تسليم را جانشين انديشهء آباد و آزادساز اصيل ايرانی کرده و در مجموع همهء وسائل را برای انصراف نسل جوان از سوار شدن بر قطار پيشرفت و کوشش در راستای بازگشت به اعماق تاريک قرون وسطای خلافت اسلامی فراهم ساخته است. در نتيجه، اگر فکر جبران از دست داده ها، و رساندن خود به قافلهء جهان پيش رفته ای که با شتابی تصاعدی عازم نقطهء انفصالی آينده است، در ميان باشد هيچ کاری بر پرت کردن اين تخته سنگ راهبند به اعماق درهء «انحلال» اولويت و مزيت ندارد.

ظهور اتحاد ملت ايران اسلامی!

از اين روزن که بنگريم می توانيم عمق خطر ناشی از افکار اصلاح طلبانهء اسلامی را بهتر دريابيم. برای نمونه، بد نيست به جريانی که هم اکنون در پيش روی ما آغاز شده توجه کنيم.

در پی امضاء توافق هسته ای، و شروع کوشش برای چهرهء آدمی دادن به هيولای حکومت اسلامی، اصلاح طلبان، از ملی ـ مذهبی ها (به رهبری دکتر ابراهيم يزدی) گرفته تا مشارکتی ها (به رهبری برادران خاتمی) و آبادگران (با شرکت نوچه های رفسنجانی) و نيز خمينی زادگان سر از تخم درآورده، کلاً رخصت يافته اند تا با اعلام موجوديت «حزب اتحاد ملت ايران اسلامی» در صحنهء سياسی کشورمان فعال شوند.

خيلی ها از اين موضوع شادمانند و آن را نشانه ای از گشايش افق و بازگشت کشور به جمع کشورهای متمدن جهان می دانند. اما اگر از ديدگاه «آينده نگری» بر اين صحنه خيره شويم خواهيم ديد که تازه نفسان برخاسته از خاکستر آل احمد و شريعتی و خمينی آمده اند تا راه حلی برای تداوم حکومت عقب مانده و ارتجاعی اسلامی مسلط بر کشورمان بيابند و اين نيت را در بند اول اهداف حزب خود چنين به روشنی توضيح داده اند: «زنده نگه داشتن آرمان ‌های اصلی انقلاب اسلامی در سایهء تعالیم و موازین دین مبین اسلام!»(6)

براستی اين «هدف» چه معنائی دارد جز شليک تير خلاص بر شقيقهء جامعه ای که تنها با استقرار حکومتی سکولار و دموکرات می تواند بصورتی شتابنده و جبران کننده از مدار عقب ماندگی رهيده و، تا زمان باقی است، خود را به قطار جوامعی که عازم نقطهء انفصالی فردايند برساند؟

ما چهار دهه است که نتايج »تداخل تعالیم و موازین دین مبین اسلام در حکومت» را ديده ايم؛ نيز بيداد داعشيان اسلامی را در سراسر منطقه شاهديم و می دانيم که هدف همهء اين کوشندگان بازگرداندن جامعه به قرون تاريک خلافت اسلامی و باز داشتن جوامع دچار شده به «بيماری اسلاميسم» از پيشرفتی است که از يکسو آزادی و رفاه و آبادی را برای جوامع به ارمغان می آورد و، از سوی ديگر، آنها را برای ملاقات با فردا آماده می سازد.

بر اين اساس است که مشفقانه می گويم که اگر در اصلاح طلبان دينی هنوز وجدانی باقی مانده باشد بايد آن را متوجه اينگونه خطرات مهلک آينده نيز ساخت؛ چرا که اين يک «داستان خيالی علمی» نيست و واقعيتی است که با شتابی تصاعدی و انفصالی بسوی انسان کنونی می تازد.

_________________________________________

1. واژهء «برآيش» پيشنهاد دوستم ابراهيم هرندی است، بعنوان جانشينی فارسی برای واژهء «تحول» (evolution).

2. قرآن، سورهء حجر، آيهء 29

3. See: Ray Kurzweil - The Singularity Is Near - Penguin Books 2005.

4. http://larryavisbrown.homestead.com/files/ring/Wagner_Nietzsche_Shaw.htm

5. http://www.ghandchi.com/423-Singularity.htm

6. http://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/56829


منبع:
مطلب مرتبط
گفتمانی با هدف ایجاد حزب آینده نگر ایران
http://iranscope.blogspot.com/2015/08/blog-post_28.html

----------------------

چهارشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۹۴

محمد امینی درباره سوم شهریور 1320 و همچنین پاسخ به سوالات مربوط به 28 مرداد 1332

محمد امینی درباره سوم شهریور 1320 و همچنین پاسخ به سوالات مربوط به 28 مرداد 1332
http://iranscope.blogspot.com/2015/08/1320-28-1332.html 

برگی از تاریخ 26 ماه اوت 2015
توضیحات آقای محمد امینی در مورد اشغال ایران توسط متفقین و اینکه آیا در شمال و جنوب ایران مقاومتی از سوی ارتش ایران صورت گرفت یا نه. همچنین در پاسخ به سوالات مربوط به برنامه هفته گذشته درباره 28 مرداد 1332 بحث می شود.  آقای حسین مهری با تبحر خاص خود به این بحثها غنی بخشیده اند.






----------------------

سه‌شنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۴

مخالفین ایرانی توافق هسته ای در کنگره آمریکا

مخالفین ایرانی توافق هسته ای در کنگره آمریکا




کاربری از ایران در صفحه فیسبوکی خود نوشته است: "گویا قرار چند روز دیگه یه عده از مخالفین ایرانی توافق هسته‌ای برند کنگره آمریکا و در مورد "وضعیت حقوق بشر در ایران" حرف بزنند. اینکه وضعیت حقوق بشر در کشورهایی نظیر ایران اساسا چه قدر برای نماینده های کنگره آمریکا مهمه به کنار اما انتظار من به‌عنوان یکی از هفتادو هفت میلیون نفری که داخل کشور زندگی می کنه از این دوستان دلواپس این‌که بعد از حل‌وفصل مسئله حقوق بشر در ایران توسط نماینده های کنگره آمریکا! چمدون هاشون رو ببندند و یه بلیت یکسره به سمت ایران بگیرند و بیاند سهیم بشند در "نتایج مثبت" تشدید تحریم‌ها و جنگی که این دوستان در دل آرزوش رو دارند و می گند به نفع ایران و ایرانی‌هاست!"

باید بگویم برخی از کسانی که منظور این کاربر است آشکارا دوسال پیش وقتی به واشنگتن آمده بودند در جلسه ای در حاشیه کنگره گفتند که حاضرند در ارتش آمریکا برای حمله به ایران خدمت کنند و این کار را شبیه به اقدام آلمانی هایی توصیف کردند که در حمله به برلین در دوران جنگ جهانی دوم در ارتش متفقین فعال بودند. همانزمان درباره جنگ طلبی آن دوستان و توجیهات سناریوی آلمان بحث شد (1).

متأسفانه هیچگاه آن دوستان متوجه نشده اند که ایران آلمان نیست و در بهترین حالت حمله نظامی نتیجه ای نظیر عراق خواهد داشت که نابودی آن بمثابه یک کشور ثمره جنگی است که توسط صدام از یکسو و چلبی های عراقی از سوی دیگر بر ملت آن کشور تحمیل شد.

برخی می گویند مخالفت با توافق وین به معنی جنگ طلبی نیست اما همزمان مرتب به تلاشهایی که برای پیشگیری از جنگ می شود تحت عنوان اقدامات اصلاح طلبان حمله می کنند. این نوع مخالفت با اصلاح طلبی وقتی کسی حتی یک قدم برای سازماندهی انقلاب در ایران بر نداشته است مگر معنایی جز امید به جنگ و تفویض قدرت به خود توسط فاتحان جنگ است؟ همان امیدی که چلبی داشت. این دیدگاه جنگ طلبی است اما از نوع خجالتی آن و با ظاهری حقوق بشری ارائه می شود (2).
 
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
 
سام قندچی، ناشر و سردبير ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com 
سوم شهریور ماه 1394
August 25, 2015
 
پانویس:
 
1. فرونت های تازه نئوکان ها در واشنگتن
http://www.ghandchi.com/784-neocon-new-fronts.htm
 
2. جنگ طلبی با خجالت
http://www.ghandchi.com/768-seeking-war.htm
 
 
 
متون برگزیده

 


----------------------
http://www.iranscope.com

شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۴

آینده نگر ها و حزب اتحاد

آینده نگر ها و حزب اتحاد

تشکیل نخستین کنگره "حزب اتحاد ملت ایران اسلامی" در چند روز اخیر در صدر خبرها قرار داشته است (1). این خبر برای جامعه سیاسی ایران  بسیار پر اهمیت است چون می تواند به انزوای ایران در جامعه بین المللی پایان دهد. دو دسته خواستار ادامه منفرد ماندن ایران در دنیای گلوبال هستند. دسته اول کسانی هستند که در 36 سال گذشته امیدشان این بوده که آمریکا به ایران حمله نظامی کند و قدرت را به آنها تفویض کند. دسته دوم هم کسانی هستند که از تحریم های ایران سودهای کلان نصیبشان شده است. این دو دسته دوست ندارند مثلاً تلویزیونی نظیر فرانس24 برای ایران تأسیس شود و ایران را در مراوده با دنیا قرار دهد.
 
اگر فرانس24 در کنار اخبار، غذای فرانسوی را به دنیا معرفی می کند، رسانه مشابه ایرانی می تواند پسته و فرش ایران را معرفی کند. اما آنهایی که سودهای کلان از تحریم ایران می برند چرا باید فکر این حرفها باشند. تحریمهای حقوق بشری نظیر ندادن حق سفر به کسانیکه جرائم حقوق بشری در ایران دارند هدف اینها نبوده و هدف هردو گروه ذکر شده ادامه انزوای ایران و ایرانی در دنیا است.  توافق وین جدا از آنکه تحلیلمان از آن چه باشد (2) نخستین گام در راه پایان دادن به انزوای ایران است و این هردو گروه تا توانسته اند در چند ماه اخیر سنگ انداخته اند و سعی کرده اند که این توافق شکست بخورد.
 
حالا که حزب اتحاد تشکیل شده است باید پرسید که آیا آینده نگرها درست است به این حزب بپیوندند یا که باید "حزب آینده نگر ایران"  را تأسیس کنند (3). هر کسی که به دیدگاه آینده نگری رسیده است لزوماً از یک راه نبوده است (4). اما پلاتفرم پیشنهادی حزب آینده نگر تقریباً 90 درصد آنچه مورد توافق اکثریت آینده نگر هاست را منعکس کرده است (5). ممکن است گقته شود که در دنیای غرب هنوز حزب سیاسی تنومندی آینده نگرها ندارند. پاسخ این است که متأسفانه اساس جریان سیاسی گذشته نگری در دنیا در 40 سال گذشته در منطقه خاورمیانه متمرکز شده و حتی داعش شیعه و سنی را اساساً این منطقه تجربه کرده و می کند (6)، یک نتیجه مثبت این تراژدی در ایران 35 سال گذشته توجه به آینده نگری است که از غرب هم بسیار بیشتر شده، و کافی است نگاهی به سایت بنیاد آینده نگری ایران بیاندازید (7) که مقالاتش در 16 سال گذشته از آنچه در داخل ایران انتشار یافته، گرفته شده؛ و مشاهده  کنید چه توجه جدی به آینده نگری در ایران وجود دارد. در نتیجه این سؤال مهم را باید مطرح کرد که آیا بهتر است آینده نگرها در زمان حاضر به حزب اتحاد بپیوندند یا که لازم است حزب خود را بسازند؟
 
از نظر اینجانب به رغم احترام به حزب اتحاد، درست است که آینده نگرها حزب سکولار خود را مستقلاً درست کنند گرچه همکاری نه تنها با حزب اتحاد بلکه با هر نیروی دیگری که حاضر به همکاری در مثلاً انتخابات مجلس باشد، به نفع همه نیروهای ترقی خواه ایران است که خواستار پایان دادن به انزوا و تاریکی در ایران هستند.
 
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
 
سام قندچی، ناشر و سردبير ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com 
سی و یکم مرداد ماه 1394
August 22, 2015
 
پانویس:
 
1. انتخاب علی شکوری‌راد به دبیرکلی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی
http://dw.com/p/1GJGN
 
2. فرض کنیم تفاهمنامه لوزان به عهدنامه ترکمانچای دیگری ختم شود
http://www.ghandchi.com/899-lausanne-iran.htm
 
3. تدارک برای حزب آینده نگر ایران
 
4. چرا آینده نگری را برگزیدم
http://www.ghandchi.com/988-why-futurism.htm
 
 
7. بنیاد آینده نگری ایران
http://www.ayandeh.com
 
 
 
متون برگزیده

 

ایرانسکوپ#
#iranscope

جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۴

چرا آینده نگری را برگزیدم

چرا آینده نگری را برگزیدم
http://iranscope.blogspot.com/2015/08/blog-post_21.html

سالها پس از شکست شوروی سابق و چین در رسیدن به عدالت اجتماعی همچنان برایم سؤال بود آیا نظر سوسیالیستها و آنارشیستها، به رغم اختلافشان در فوریت، در مورد حذف مالکیت خصوصی بر وسائل تولید بعنوان راه رسیدن به عدالت اجتماعی، درست است، و به این نتیجه رسیدم که چنین نیست (1). در نتیجه اگر مزدک در جامعه باستان و توماس مونتزر در قرون وسطی از این راه به عدالت اجتماعی نرسیدند، جامعه مدرن نیز با تکیه بر سوسیالیسم علمی نتوانست از این طریق به عدالت اجتماعی برسد، و علت شکست را نباید به دلائلی نظیر کم کاری، دیکتاتوری، خیانت به اصول مکتب یا عدم جدایی ایدئولوژی و دولت منتسب کرد (2).
 
آیا تلاش برای دستیابی به عدالت اجتماعی بیفایده بوده است. خیر چنین نیست. این تلاشها چه در جاهایی که شکست خوردند و چه در نقاطی که پیروز شدند تأثیر خود را بر برنامه های دولت ها گذاشته اند. مثلاً قانون بیمه بیکاری، حقوق زنان و بیمه درمانی بازنشستگان در آمریکا تأثیر غیرمستقیم جنبش جهانی سوسیالیستی بوده است هرچند نه تنها هیچگاه سوسیالیسم در آمریکا پیروز نشد بلکه حتی احزاب سوسیالیست در این کشور به دلائل گوناگون موفقیتی نداشته اند. با این وجود، تلاش برای عدالت اجتماعی از راه هایی نظیر سوسیالیسم علمی در نیم قرن اخیر همانقدر ناموفق بوده که راه مزدک و مونتزر در اواخر قرون وسطی کارائی نداشت. ما در دنیای فراصنعتی زندگی می کنیم که اساس معضل عدالت اجتماعی نوعی دیگر است (3) و راه حلی لازم است که در طرح هایی نظیر ایجاد "درآمد آلترناتیو" می توان جستجو کرد (4). به همین دلیل نیز آینده نگری را برگزیدم چرا که نه تنها معضلات جامعه فراصنعتی بلکه حتی بی عدالتی های به ارث رسیده از گذشته را نمی توان با راه حل های جوامع صنعتی و پیش صنعتی درمان کرد (5).
 
در قرن نوزدهم، سوسیالیسم علمی با دیدگاه فلسفی مارکسیسم همراه شد. گرایش مونیستی در مارکسیسم را که در اکثر شاخه های آن چیرگی دارد مورد نقد قرار داده ام (6) همچنین به رغم آنکه تئوری دیکتاتوری پرولتاریا را در نوشتار مارکس تحت عنوان "نقد برنامه کوتا" نقطه شروع استبداد در احزاب کمونیستی می شمارم،  اما بسیاری از پژوهشهای مارکس را همانند ارسطو  ارزشمند می دانم. با اینحال بینش ما از جهان دستخوش تغییرات شگرفی شده (7) و دیگر دیدگاهی نظیر ماتریالیسم، چه مکانیکی و چه دیالکتیکی، جوابگوی فلسفی برای درک جهان در قرن بیست و یکم نیست (8). ساده انگاری های اوائل انقلاب علمی نه تنها راهگشا نیست بلکه جلوی تکامل علم را هم می گیرد.
 
انتخاب آینده نگری یا فیوچریسم به این دلیل بود که راه های مطرح شده در جامعه صنعتی دیگر پاسخگوی نیازهای دنیای کنونی نیستند و سینگولاریتی که در حال شکل گیری است، بیش از آنچه از گذشته به ارث رسیده، برای راه حل هایی که امروز انتخاب می کنیم اهمیت دارد (9). حتی مسأله اسلام گرایی را در جهان ما می بایست از این زاویه نگریست (10). اما همچنان آینده نگری همانقدر ضروری است که در رابطه تنگاتنگ با پلورالیسم درک شود که در زمان ارسطو مطرح بود (11).
 
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
 
سام قندچی، ناشر و سردبير ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com 
سی ام مرداد ماه 1394
August 21, 2015
 
پانویس:
 
1. آيا سوسياليسم عادلانه تر است؟
http://www.ghandchi.com/303-Socialism.htm

Is Socialism More Just?
http://www.ghandchi.com/303-SocialismEng.htm
 
 
3. عدالت اجتماعی و انقلاب کامپيوتری
http://www.ghandchi.com/265-EconJustice.htm

Social Justice and the Computer Revolution
http://www.ghandchi.com/238-SocialJustice.htm
 
4. درآمد آلترناتیو-عدالت اجتماعی در جامعه فراصنعتی
http://www.ghandchi.com/427-AlternativeIncome.htm 

Alternative Income-Social Justice in Post-Industrial Society
http://www.ghandchi.com/427-AlternativeIncomeEng.htm
 
5. آقای پیکتی، اینکه برنده همه چیز را تصاحب می کند مسأله است
http://www.ghandchi.com/835-piketty-winnertakeall.htm

Mr. Piketty, Winner-Take-All is the Problem
http://www.ghandchi.com/835-piketty-winnertakeall-english.htm
 
6. اندیشه مارکسیستی و مونیسم -یکتا گرائی
http://www.ghandchi.com/299-Marxism.htm

Marxist Thought & Monism
http://www.ghandchi.com/299-MarxismEng.htm
 
7. جهان بينی ميمونی هوشمند
http://www.ghandchi.com/802-worldview.htm

Worldview of a Smart Monkey
http://www.ghandchi.com/802-worldview-eng.htm
 
8. یادداشتی درباره آغاز زمان هاوکینگ
http://www.ghandchi.com/824-hawking-time.htm

A Note about Hawking's Beginning of Time
http://www.ghandchi.com/824-hawking-time-english.htm
 
9. مباحث سينگولاريته با کامنت های کورزويل
http://www.ghandchi.com/900-singularity-kurzweil.htm

Singularity Topics with Kurzweil's Comments
http://www.ghandchi.com/900-singularity-kurzweil-eng.htm
 
 
11. آینده نگری و پلورالیسم ارسطو
http://www.ghandchi.com/440-Aristotle.htm

Futurism and Aristotle's Pluralism
http://www.ghandchi.com/440-AristotleEng.htm
 
 
 
متون برگزیده

 

ایرانسکوپ#
#iranscope

جمعه، مرداد ۲۳، ۱۳۹۴

پاسخ دکتر اسماعیل نوری علا به نامه سام قندچی در مورد کامنت جنبش سکولار دموکراسی

پاسخ دکتر اسماعیل نوری علا به نامه سام قندچی در مورد کامنت جنبش سکولار دموکراسی
http://iranscope.blogspot.com/2015/08/blog-post_48.html


پاسخی از اسماعيل نوری علا، سردبير سايت جنبش
دوست گرامی ام، آقای سام قندچی
نخست از اين آغاز کنم که از انتشار مطلب شما از طريق آقای مهدی خانبابا تهرانی آگاه شدم که آن را «بخشنامه وار» برای ليست ای ميلی خود ـ که خوشبختانه ای ميل من هم در آن جای دارد ـ فرستاده اند. تعجب کردم که چرا مطلب برای خود من فرستاده نشده تا در دادن پاسخی به آن قصور نکرده باشم. بهر حال، بخاطر احترامی که برای شما قائلم اکنون با سرعتی که در توانم هست پاسخ نکات آمده در مطلب تان را می دهم.
در اين مطلب اشاره کرده ايد که:
1. «نگرانی ام را بتازگی نسبت به برخی روندها در کنگره فرانکفورت نوشتم و پاسخی دریافت نکردم»؛ که البته به استناد مکاتبات مان در مورد پرسش شما، من هم جواب تان را داده ام و هم در اين مورد وارد برخی تفصيلات شده ام. اما شايد مقصودتان آن باشد که من پاسخ خود به شما را منتشر نکرده ام که در اين مورد بايد يادآور شوم که اولاً من وظيفه ندارم که هرکس پرسشی را ـ آن هم بدون مخاطبه با من ـ مطرح کرد پاسخ اش را تهيه کرده و منتشر کنم و، ثانياً، بجای اين کار همواره مخير هستم که جواب پرسشی را بدهم يا ندهم.
2. اما اين بار شما اصلاً پرسشی مطرح نکرده ايد که پاسخی بطلبد بلکه، با ذکر آن پرسش قبلی که بزعم شما بی پاسخ مانده، نوشته ايد: «امروز هم با دیدن کامنت ذکر شده در بالا بیشتر نسبت به تطور "جنبش سکولار دموکراسی ایران" نگران شدم». می بينيد که نه پرسشی در کار است و نه اگر هم باشد برای من فرستاده نشده تا پاسخ دهم. بيشتر يک اظهار نگرانی توضيح داده نشده است در مورد کرداری که تا کنون همواره از او حمايت کرده ايد.
3. در مورد تظور جنبش سکولار دموکراسی ايران هم نکتهء روشنگری مرقوم نکرده ايد تا ماهيت اين، به زعم شما، «تظور» روشن شود. تا آنجا که در آگاهی من و ديگر دست اندرکاران «جنبش» می گذرد ما و جنبشی که به آن تعلق داريم همچنان همان خطی را تعقيب می کنيم که سه سال پيش در کنگره واشنگتن نسبت به آن متعهد شديم و «پیمان نامهء عصر نو» را همچون چراغی فرا راه خود گرفتيم.
4. اما گويا تطور مزبور در نظر شما به اين بر می گردد که ما حمايتنامهء عده ای از ايرانی ـ امريکائی ها را يکی از دلايل پا برجائی حکومت اسلامی دانسته ايم. به گمان من، موضع ما در مورد روابط حکومت اسلامی مسلط بر ايران با کشورهای ديگر هم آغاز چنين بوده است و ما هر نوع حمايتی را از افعال اين حکومت دال بر استحکام بخشيدن به پايه های آن می دانيم.
5. مثال مع الفارغ شما در مورد اينکه «هرگاه کسی در زمان شاه از خارج به ایران سفر می کرد و بعد از بازگشت می گفت پیشرفت هایی بعد از انقلاب سفید ذر کشور شده، عده ای در کنفدراسیون او را به عامل رژیم شدن متهم می کردند»، و مشابه دانستن موضع گيری مندرج در اين حمايتنامهء با آن، دور از هوش و ذکاوتی است که همواره در اظهارات و نوشته های شما وجود دارد. در واقع اين شما و ديگر امضاء کنندگان حمايتنامهء مزبور هستيد که بايد نشان دهيد حکومت اسلامی چه «پيشرفت هائی» کرده است که قابل مقايسه با پيشرفت های زمان شاه است و لذا لازم است از آن حمايت شود. از نظر من نه تنها حکومت ضد ملی اسلامی مسلط بر ايران هرگز گامی به سود مردم بر نداشته و نخواهد داشت بلکه مهار آن بوسيلهء قدرت های اصلی جهانی نيز، اگر متضمن بقای اين حکومت باشد، به سود ملت ما نيست. اين دو راههء جعلی «يا اين موافقت نامه يا جنگ» هم که آقای اوباما در بوق اش می دمد متضمن پشت کردن به اپوزيسيون راستين و ابقای رژيم است و بس. در عين حال، اين واقعيت نيز از هم اکنون آشکارا به چشم می خورد که پول های رها شده از قيد تحريم ها تأمين کنندهء خرج جيب ماجراجوئی های حکومت است نه چاره ساز مشکلات مردم.
6. البته ما در سايت «جنبش» خبری را منتشر کرده ايم که متن و عکس مربوط به آن (که بسيار گويا هم هست) از راديو فردا نقل شده است و، در نتيجه، از وجود امضای شما در زير آن با خبر نبوده ايم. اما اين بی خبری البته که رافع مسئوليت ما نيست. اعتقاد من و ما چنين است که وقتی هنوز هيچ کس، حتی نمايندگان کنگرهء امريکا، قادر نيستند سود و زيان اين موافقتنامهء نيمی آشکار و نيمی پنهان را به درستی ارزيابی کنند، چگونه است که يک عده لابی گر حکومت اسلامی، همراه با چند هنرپيشه و کمدين، از دقايق آن مطلع شده و به کمک عده ای از ثروتمندان ايرانی ـ امريکائی يک صفحهء نيويورک تايمز را ـ که قيمت اش بيش از صد هزار دلار است ـ خريده و اين حمايتنامه را در آن منتشر کرده اند؟ شما بجای اينکه از ديدن نام شريف خود در کنار اين اشخاص وحشت زده شده و امضاء خود را پس بگيريد، ما را مخاطب قرار داده و کارمان را به «هوچی گری های دوران کنفدراسيون» زمان شاه تشبيه می کنيد؟
7. آيا فکر نمی کنيد امضاء شما در پای اين حمايتنامه معادل امضاء تان در پای خود موافقنامه و ملحقات سری آن هم هست؟ آيا می دانيد که در اين موافقتامه ايران، و نه حکومت اسلامی، متعهد شده است که تا 25 سال ديگر درهای همهء زوايای دفاعی کشور را بروی بيگانگان گشوده نگهدارد؟ آيا بعنوان روشنفکری که عمرش را در طرح مسائل مربوط به ايران گذرانده و می گذراند قبول داريد که ايران حتی در دوران فروپاشی حکومت اسلامی و استقرار احتمالی حکومتی که شما خواستار آنيد ممکن است نتواند از زير بار اين توافقات قد علم کند و به استقلال برسد؟
8. آيا وظيفهء شما آن نيست که، بجای حمايت از اين شرمنامهء خطرناک، صدا برداريد که «خانم ها و آقايان نمايندهء کشورهای 1+5، ما حکومت اسلامی مسلط بر ايران را نمايندهء واقعی مردم کشورمان نمی دانيم و حکومت های آينده ای را که مسلماً جانشين اين پديده هولناک خواهند شد و کمر به آزادی و آبادی ايران خواهند بست متعهد به اين موافقنامه ها نمی خواهيم؟
9. تازه، چرا اگر نظر عده ای که نام خود را کارگزاران جنبش سکولار دموکراسی گذاشته اند بر آن باشد که حمايت های اين چنينی حاصلی جز تحکيم مبانی حکومت اسلامی و بخشيدن عمر بيشتر به آن ندارند، معنايش آن است که آنها خط خود را عوض کرده و نسبت به امضاء کنندگان اينگونه حمايتنامه ها «بی لطفی» کرده اند؟ يقيناً قبول داريد که در مقولهء تعارض ديدگاه ها و تفسيرها و موضع گيری ها اموری همچون لطف و بی لطفی جائی ندارند. شما به علاقهء من به خود و تفکرتان آگاهيد و حتی گاهی که دل تان از جفای ديگران می گيرد برای اظهار شِکوه خطاب به من نامه می نويسيد. اما اجازه دهيد که، برغم صميمیتی که در بين ما جاری است، به شما دوست عزيزم بگويم که شما در امضای اين حمايتنامه خطائی فاحش کرده ايد و نبايد آنقدر بجانب خودشيفتگی برويد که بيان ايرادی به خطای خود را به کم لطفی و تطور مواضع جمعی از دوستان تان تعبير کنيد.
10. و بالاخره شما که پای حمايتنامه ای را امضاء کرده ايد که ـ بر خلاف گفته تان ـ تهيه کنندگان اش معلوم و نام شان در بالای آن آمده است و همان ها پول گذاشته اند و صفحهء ای از نيويورک تايمز را خريده اند ـ باور می کنيد که افرادی چون انوشه انصاری (مدیر و فضانورد)، رضا اصلان (نویسنده و استاد علوم دینی)، نازنین بنیادی (هنرپیشه)، حمید بیگلری (معاون پیشین سیتی گروپ)، شهره آغداشلو (هنرپیشه)، آرش فردوسی (از بنیانگذاران دراپ باکس)، ماز جبرانی (کمدین)، امید کردستانی (رییس بخش تجاری گوگل)، دارا خسرو شاهی (مدیر سایت اکسپدیا)، مهران کاردار (استاد فیزیک در دانشگاه میشیگان)، سالار کمانگر (مدیر پیشین سایت یوتیوب)، فیروز نادری (مدیر در سازمان فضایی آمریکا، ناسا)، شیرین نشاط (هنرمند و فیلمساز)، علی و هادی پرتویی (سرمایه‌گذار و از مدیران حوزه فناوری)، علی روغنی (مدیر پیشین دفتر اجرایی سایت توئیتر) و آیدین قاجار (مدیر بخش تولید سایت فیس بوک) براستی وقت گذاشته و اين متن 160 صفحه ای را (که تنها قسمت آشکار موافقتنامه است) خوانده اند و، حتی اگر خوانده باشند، چيزی از پيچ و خم حقوقی و تعهد آور آن فهميده اند؟ آيا در نظر شما محرک و رانش پشت تصميم آنان به انتشار اين حمايتنامه واقعاً خدمت به ملت ايران بوده است؟
11. دوست عزيز! اجازه دهيد که سخنم را با اين جمله به پايان برسانم که: عزيز من، سام قندچی، باور کن که وقتی فهميدم تو هم اين نامه را امضاء کرده ای بيشتر به اينکه آن شب حکومت اسلامی بايد شادمانه سر به بالين گذاشته باشد باور آوردم. چرا که، بقول گذشتگان: از شمار دو چشم يک تن کم / وز شمار خرد هزاران بيش!
با مهر و دوستی
اسماعيل نوری علا

منبع:
سایت جنبش سکولار دموکراسی ایران

برای مطالعه اصل نامه سام قندچی لطفاً به لینک زیر مراجعه کنید

بیست و سوم مرداد ماه 1394
August 14, 2015

ایرانسکوپ#
#iranscope

یکشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۹۴

حشمت طبرزدی: به من پاسپورت ندادند

حشمت طبرزدی: به من پاسپورت ندادند
http://iranscope.blogspot.com/2015/08/blog-post_16.html


از زندان که ازاد شدم دختر ها و همسرم از من خواستند تا برای پاسبورت اقدام کنم و کمینه با هم سفری به ترکیه برویم. البته یکی از دوستان نیز دعوت کرده بود که این سفر را میهمان او باشیم. من اگر چه هیچ میلی به این کار نداشتم اما ، حق بچه هایم می دانستم . من را بردند پلیس+10 و کار ها را انجام دادند و البته حدود 100 هزارتومان ( به جز وقتی که گذاشتیم،)هزینه دادیم. اما پس از یک هفته پاسخ دادند:از یک جای خیلی بالا با پاسپورت شما مخالفت شده است؟
من تصمیم دارم برای نشریه ی پیام دانشجو نیز به وزارت ارشاد مراجعه کنم.
همچنین من تصمیم دارم برای شرکت در انتخابات مجلس شورای ملی نامنویسی کنم.
برای این که داشتن پاسپورت، ازادی بیان و شرکت در انتخابات ازاد و دموکراتیک ، مطابق اعلامیه ی جهانی حقوق بشر ،حق هر شهروند ایرانی و جهانی است.در برابر هر حقی که دولت اسلامی حاکم بر ایران از من سلب می کند، افشاگری کرده و این حکومت قانون شکن را رسوا می کنم.

منبع: اینترنت

ایرانسکوپ#
#iranscope

شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۴

پیشنهادی برای استراتژی حزب آینده نگر ایران

پیشنهادی برای استراتژی حزب آینده نگر ایران

پیشنهادی برای پلاتفرم حزب آینده نگر 15 سال پیش مطرح شد (1) و خوشبختانه به تدریج پیشرفتهایی برای تدوین نهایی حاصل می شود.  پلاتفرم حزب آینده نگر اساساً سندی است که اهداف دور و نزدیک حزب را بیان می کند و مدون کردن آن مطمئناً به این معنا است که اعضاء حزب خواهند دانست با پیوستن به چنین حزبی از چه اهداف و آرمانهایی حمایت می کنند، و مانند پیوستن به سازمانهایی نخواهد بود که چه در ایران و چه در سطح بین المللی، اعضا بعد از پیروزی شگفت زده شدند که برای چه اهداف وحشتناکی جان و مال خود را به خطر انداخته اند، و چه بسیاری نیز جان باختند و عزیرانشان افسوس می خورند که آنان زندگی خود را برای چه اهداف نامطلوبی، فدا کردند. به همین دلیل وقت گذاشتن برای تدوین پلاتفرم حزبی بهترین پیشگیری از پشیمانی در آینده بوده و هست.
 
پلاتفرم، اهداف و آرمانهای حزب را مشخص می کند همانگونه که حزب دموکرات و حزب جمهوریخواه در آمریکا، چه در زمان تأسیس و چه امروز پلاتفرم داشته و همواره آن را به روز کرده اند. اما مثلاً در تدارک انتخابات سال 1861، حزب جمهوریخواه آمریکا استراتژی بدست گرفتن رهبری مبارزه با برده داری را در پیش گرفت و آبراهام لینکلن نامزد ریاست جمهوری از حزب جمهوریخواه، با چنین استراتژی به ریاست جمهوری آمریکا رسید در صورتیکه حزب دموکرات در آن سالها استراتژی دفاع از حقوق ایالات را در پیش گرفت و عملا به متحد نیروهای هوادار برده داری در جنوب تبدیل شد. در نتیجه فقط پلاتفرم حزبی نیست که سرنوشت احزاب و اعضاء آن را رقم میزند بلکه استراتژی حزب بویژه در دورانهای بحرانی نظیر دوران جنگ داخلی در آمریکا می تواند تعیین کننده شود و زندگی حزب و اعضاء آن را زیرو رو کند.
 
جنبش بزرگی در ایران از زمان انقلاب ناتمام 1388 آغاز شده است (2). مسأله مرکزی این جنبش پایان دادن به دولت مذهبی در ایران است. استراتژی حزب آینده نگر از نظر اینجانب باید رهبری این جنبش باشد. آینده ایران و ایرانی را این جنبش رقم خواهد زد. مثلا حرکت برای پایان دادن به حجاب اجباری یکی از نمودهای این جنبش تنومند است. شیوه مبارزه حزب آینده نگر نیز مبارزه مسالمت آمیز خواهد بود. امیدوارم این جنبش بتواند نظیر بسیاری از جنبشهای مشابه در اروپا بدون خون و خونریزی به ثمر برسد. هم اکنون بسیاری از شخصیت های مذهبی ایران، خود نیز نه تنها حامی پایان دادن به دولت مذهبی در ایران هستند بلکه معتقدند که اسلام از اول سکولار بوده و ایجاد دولت اسلامی را خلاف شرع اسلام می دانند (3). البته کسانی هم، چه در میان اسلام گرایان و چه در میان دشمنان اسلام، معتقدند اسلام از اساس ضد سکولار است (4). با اینحال جدا از نقطه نظرات محتلف، جنبشی که برای پایان دادن به دولت مذهبی در ایران 6 سال پیش آغاز شده آنقدر قدرتمند است که ابداً منشاء آن روشنفکران گروه های ریز و درشت این طیف ها نیست و این حرکت عظیم در بطن جامعه در واکنش به 36 سال دولت تئوکراتیک در ایران شکل گرفته و برخاسته و کار چند گروه فعال سیاسی نیست. آینده ایران را رهبری این جنبش بزرگ رقم خواهد زد.
 
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
 
سام قندچی، ناشر و سردبیر ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com 
هجدهم مرداد ماه 1394
August 9, 2015
 
پانویس:
 
 
2. باز هم درباره رهبری انقلاب ناتمام 1388 در ایران
http://www.ghandchi.com/939-enghelaabe88.htm 
 
3. اکبر گنجی: «اسلام کامل»، آلترناتیو آیت‌الله خامنه‌ای در برابر «اسلام سکولار»
http://isdmovement.com/2015/0615/062615/062615.Akbar-Ganji-Khameneis-alternative-to-secular-Islam.htm
 
4. بحث توکويل در مورد اسلام برای ايران اهميت استراتژيک دارد
http://www.ghandchi.com/714-tocqueville-islam.htm 
 
متون برگزیده

 

ایرانسکوپ#
#iranscope

ساواک هنوز در آمریکا زنده است

ساواک هنوز در آمریکا زنده است

آیا واقعاً ساواک هنوز در آمریکا زنده است؟ هفته پیش در مورد دو مصاحبه در میزگرد برنامه پرگار بی بی سی درباره ساواک که اخیراً پخش شد، یادداشتی نوشتم. لطفا متن را تا آخر بخوانید و خود قضاوت کنید که منصفانه نوشته شده یا نه (1).
 
پس از آن مصاحبه های بی بی سی، آقای احمد فراستی در برنامه تلویزیونی یکی از  جریانات پادشاهی خواه مصاحبه کرده اند و از خوانندگان خواهش می کنم به مصاحبه ایشان نیز که لینک آن در پانویس آمده دقیقاً گوش فرا دهند و خود قضاوت کنند (2).
 
مصاحبه بالا نشان می دهد آنچه سالها پیش بحث شد که ساواک در آمریکا همچنان در میان برخی جریانات پادشاهی خواه زنده و فعال است، درست بود. بیش از 10 سال پیش در مقاله ای تحت عنوان "از یهودیان بیاموزیم" نوشتم که چرا باید به جنایات ساواک که سران آن در آمریکا آزادانه زندگی می کنند، رسیدگی شود و برخی دوستان که مؤسسه حقوق بشری در آمریکا دارند مرا بخاطر طرح آن بحث سرزنش کردند و همچنان فقط رسیدگی به جنایات امنیتی را از آغاز تشکیل جمهوری اسلامی دنبال می کنند و برایشان گویی همه نقض حقوق بشر توسط ساواک پیش از جمهوری اسلامی در دوران شاه وجود نداشته است (3).
 
شخصا علاقه ام به آینده نگری است و هیچ تمایلی به این بحث ها نداشته و ندارم و همه این سالها بخاطر عملکرد بازماندگان ساواک به این بحثها کشیده شدم. دوستانی که از این پاسخها گلایه می کنند چرا فکر می کنند تقصیر ما است که این بحثها ادامه دارد. آنها ما را با اقدامات امنیتی خود از کارمان در همین صدای آمریکا بیکار کردند. و حالا بجای نقد کارهای امنیتی ساواک حتی در آمریکا و 36 سال بعد از سقوط شاه، ما را سرزنش می کنید. مسؤلِ نداشتن بیمه خود و خانواده ام برای 10 سال در همین آمریکا اینها هستند. مسؤل نداشتن حقوق بازنشستکی در پیری در همین آمریکا این ها هستند. اگر ما می خواستیم نظیر نسرین ستوده عمل کنیم باید روز و شب مقابل صدای آمریکا با در دست گرفتن پلاکاردهایی با ذکر نام اینان، بست می نشستیم. حتی آنقدر حجب و حیا داشته ام که نام هیچکدام از آن مدیران مسؤل این کارها را که با همین ساواک در ارتباط بوده و هستند، ذکر نکردم. روز گذشته بازهم با حجب و حیا توضیح دادم که چرا به دلیل عملکرد جریانی سیاسی در اپوزیسیون خارج، دو سال و نیم است که تأکید آینده نگری حتی برای ما هم تعطیل شده و گذشته نگری ناخواسته محور بحث ها گشته است و هنوز هم این دوستان از ما نارحت هستند به جای آنکه یک سوزن به خود بزنند و یک جوالدوز به ما (4).
 
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
 
سام قندچی، ناشر و سردبیر ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com 
هفدهم مرداد ماه 1394
August 8, 2015
 
پانویس:
 
1. در حاشیه برنامه بی بی سی درباره ساواک
http://www.ghandchi.com/968-savak-bbc.htm
 
2. بررسی برنامه پرگار بی بی سی ساواک در گفتگو با احمد فراستی_رو دست 52
https://www.youtube.com/watch?v=9pQ-dyFcqT0 
 
3. از يهوديان بياموزيم
http://www.ghandchi.com/372-genocides.htm

Let's Learn from the Jews
http://www.ghandchi.com/372-genocidesEng.htm
 
4. چرا درباره آینده و آینده نگری کمتر می نویسم؟
http://www.ghandchi.com/975-why-no-fuurism.htm
 
 
 
متون برگزیده

 

ایرانسکوپ#
#iranscope