RELATED ENGLISH ARTICLE
http://www.ghandchi.com/555-FederalismeGhomiEng.htm
کنفدراسيونيسم نسخه جنگ داخلی برای ايران
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/590-Confederationism.htm
نويسندگانی با اهداف مختلف کنفدراسيونيسم را بعنوان مدل حکومتي براي آينده ايران پيشنهاد ميکنند. برخي تصور ميکنند اين مدل راهي براي متحد نگهداشتن کشور ايران با احترام به تنوع قومی در ايران است. برخي ديگر نيز نظير تکه پاره هاي بازمانده احزاب چپي کومله ، دموکرات کردستان و مجموعه "کنگره مليتهای ايران فدرال،" کنفدراسيونيسم را با عنوان فدراليسم تبليغ ميکنند و مـتأسفانه در جنبش سياسي ايران برداشت غلطي از فدراليسم را باعث شده اند که گوئي حکومت قومي يا کنفدراسيونيسم است. در مورد نظريات فدراليسم قومي اين جريانات و خطرات چنان برنامه هايی براي جنبش دموکراسي خواهي ايران پيش از اين مفصل نوشته ام (1).
قبلاً هم بگويم که جريانات قومي تا توانسته اند با نام هاي مختلف به من حملات شخصي کرده اند. نه تنها از هر فوروم آزادي سوء استفاده کرده و هتاکی شخصي به من نموده اند بلکه ايميل که حريم خصوصي من است توسط اين جريانات مورد همه گونه حمله اينها بوده است. گوئي کل حزب هايشان و همه امکانات حزبي شان کافي نيست که نظراتشان را همه جا درج ميکنند بلکه بايد مخالفت با نظرات ايران براندازانه شان توسط يک شخص منفرد نظير من نيز انقدر به اينها احساس خطر دهد که دارو دسته هايشان اين کارها را ميکنند حتي وقتي در سايت هايشان مطلب نميگذارم هر جا مقالات من درج شود پيدايشان ميشود و در پاسخ هر بحث تئوريک انواع فتنه گري شخصي را راه مياندازند و ادعاي فروتني هم دارند. شک ندارم اگر قدرت در دست اينها بود امثال من را به راحتي تيرباران ميکردند. با يکي از رهبرانشان هم تماس گرفتم و گلايه کردم و در پاسخ گفت شما ما را فحش باران کرده ايد. به او گفتم من نظرات سياسي و تئوريکم را نوشتم اما عوامل شما در ايميل و فوروم هاي سياسي من را مورد حمله شخصي قرار داده اند و وقتي تروريستهاي اينترنتي شما به من باايميل و در تالارهای های بحث حمله شخصي کنند مطمئن باشيد که هميشه سکوت نخواهم کرد و نه تنها جوابشان را خواهم داد بلکه در کشورهاي دموکراتيک هم از دست آنها به مراجع قضائي بخاطر حمله هاي فردي شان و ترور شخصيت شکايت خواهم کرد. آمريکا و اروپا هم کوه هاي کردستان نيست که فکر کنيد بخواهيد هر فرد مخالف را هدف گلوله قرار دهيد و اسم آنرا هم بگذاريد آزاديخواهي. اينجا حکومت قانون برقرار است و شما هم يک عده گروه هاي تروريست هستيد که اگر به اين اعمال ادامه دهيد به زودي نه تنها مانند گروه هاي تروريست ديگر در ليست مناسب در اروپا و امريکا قرار خواهيد گرفت بلکه کمک هائي هم که از کشورهاي اروپايي و آمريکايي دريافت ميکنيد قطع خواهد شد. من به سهم خود کارهاي اين جريانات را به زبان انگليسي دقيقاً نوشته ام و درصورت ادامه حملاتشان عليه اين جريانات در مراجع قضايی آمريکا شکايت خواهم کرد و آن شخصي هم که عامل اين دارودسته است و بنام دکتر روانشناس مينويسد و ديگران را عقده اي و غيره خطاب ميکند ميتواند در دادگاه توضيح دهد به چه حقي وقتي بارها رسماً از او خواسته ام به من ايميل نفرستد و به شرکت اينترنتي او هم اطلاع داده ام که از او درخواست کرده ام برايم ايميل نفرستد دوباره اين کار را کرده است. بله ديگر نه فحشهاي عواملشان را پاسخ خواهم داد و نه با رهبرانشان تماس خواهم گرفت بلکه به مقامات قضايی از دست هردو دسته شان شکايت خواهم کرد. اينجا در غرب خوشبختانه حکومت قانون است و اين ها ميتوانند بروند همان کره شمالي که مدل فکري شان است زندگي کنند. نه آنکه در غرب باشند و براي کردستان ايران نسخه ساختن کره شمالي بپيچند. جاي بحث نظري، کارشان شده حملات شخصي. ديگر هم نميتوانند بگويند نميدانيم کي اين کارها را ميکند. من نام و مشخصات عواملشان را دارم و به رهبرانشان هم فرستاده ام. قدم بعدي هم در دادگاه هاي آمريکا و اروپا خواهد بود. اينجا ايران زمان کسروي نيست که يک نويسنده منفرد که ميخواست حرفهايش را بزند از حزب توده تا فدائيان اسلام ميخواستند خفه اش بکنند و امکانات تشکيلاتي شان را استفاده ميکردند تا فرديت را نابود کنند. نظرات من را دوست نداريد نخوانيد. به همين سادگي همانطور که من به حتي يک نوشته شما و عوامل تروريستتان اشاره نميکنم. اگر من اهميت ندارم چرا عواملتان را ميفرستيد فتنه گري کنند و با رديابي آي پي هم نشان دادم که حملات از کامپيوتر عامل شما بوده است. در نتيجه ديگر دروغ بس است. احمدي نژاد به اندازه کافي دروغ گفته است و نيازي به دروغ هاي شما کمونيستها نيست. حق نداريد کسانيکه بحث نظري ميکنند را مورد ايذا و اذيت، رعب و وحشت قرار دهيد. شما همان کساني هستيد که وقتي در سنندج قدرت را در دست داشتيد آزاديخواهاني که به شما ميگفتند حق نداريد پاسداران را شکنجه کنيد ميگفتيد فلاني جاش است و توجيه تان اين بود که اطلاعات مهم در جنگ را بايد به هر قيمت بدست آورد. خير کسي جاش نبود اين شما بوديد که بوئي از حقوق بشر در جنبش سياسي ايران نبرده بوديد و هنوز هم بعد از 30 سال که مدعي حقوق بشر و دموکراسي هستيد هنوز هم ميخواهيد مخالفينتان را مورد حمله شخصي قرار دهيد و همان احزاب استاليني هستيد که بوديد و بهمين علت هم 30 سال پيش لطمات جبران ناپيذيري به جنبش دموکراسي خواهي ايران زديد که بعد از شکست آن سالها در محاکمات آنزمان منعکس شد. بازهم درس نميگيريد و امروز به همان کارها ادامه ميدهيد و عواملتان را در اينترنت به اينطرف و آن طرف ميفرستيد که نويسندگان منفرد را با رعب و وحشت بترسانند؟ بس است. نوشتار من به زبان انگليسي در پانويس هست که از همه دوستانم تقاضا ميکنم به نيروهاي جنبش بين المللي ارسال کنند تا اين جريانات قومي کمونيستي فاشيستي بدانند که نيروهاي جنبش دموکراسي خواهي نوين ايران نميگذارند بعد از استبداد جمهوري اسلامي اين جريانات به ما زور بگويند (2).
اما بحث کنفدراسيونيسم. کنقدراسيونيسم نه تنها به شکل قومي آن کار نميکند بلکه حتي به شکل استاني هم در تجربه هاي مختلفي نظير آمريکا شکست خورده است. در واقع اينکه ايالت هاي جنوب آمريکا در جنگ داخلي آنقدر *سريع* شکست خوردند دقيقاً به اين خاطر بود که اتحادشان بر کنفدراسيونيسم متکي بود. کنفدراسيونيسم بطور خلاصه يعني دولت هاي ايالتي از نظر بيروني نيز مستقل هستند. برعکس، فدراليسم يعني از نظر بيروني دولت هاي ايالتي از طريق دولت مرکزي عمل ميکنند. اين تفاوت اصلي است. وگرنه مثلاً مديسون که دفترچه هاي فدراليسم را در آمريکا با هاميلتون نوشت، کسي بود که دقيقاً روش کنترل و توازن يا چکز و بالانس جان لاک را وارد عرصه مناسبت بين ايالات و دولت مرکزي کرد. يعني وجود ارگانهاي تکراري فدرال و ايالتي امکان کنترل و توازن متقابل را ميداد. در تئوري جان لاک، کنترل و توازن *فقط* بين سه قوه مقننه، مجريه، و قضائيه مطرح شده است و در نظرات وي حرفي از کنترل و توارن بين دولت مرکزي و ايالات نيست. براي مديسون روشن بود که وزارت خارجه، وزارت دفاع ايالات متحده و حتي بعداً بانک مرکزي از طريق دولت مرکزي عمل خواهند کرد (3).
اما کنفدراسيونيسم که در زمان جنگ داخلي در جنوب آمريکا برقرار شد با فدراليسم اساساً فرق داشت. اتفاقاً دقيقاً هم به همين دليل جنوب خيلي *زود* در مقابل شمال از هم پاشيد. درست است که برنامه آن ايالت ها که دفاع از برده داري بود ضد تاريخ بود ولي اتفاقاً آن برنامه را هم از اين زاويه مطرح ميکردند که به دولت مرکزي ربطي ندارد آنها ميخواهند برده داري را بپذيرند يا نه، چرا که خود را اتحادی از ايالاتی مستقل ميديدند. خلاصه همين اصل اساسي کنفدراسيونيسم بود که در برابر فدراليسم که اساساً موضوعش کنترل و توازن براي دموکراسي بيشتر است، عامل شکست خيلي *سريع* جنوب در جنگ داخلي آمريکا شد.
در ايران نيز کسانيکه تحت عنوان فدراليسم قومي از آذربايجان و کردستان بعنوان دو پايه اصلي نظراتشان حرف ميزنند از همين حالا کنفدراسيونيزم شان در هر بحثي که در مورد آذربايجان شرقي و مناطقي نظير اروميه ميکنند به گسست اتحادشان ميکشد، حال فکر کنيد که روزي واقعاً کنفدراسيوني تشکيل دهند. آنچه براي مردم ايران خواهد ماند يک جنگ داخلي است که در پايان هم اينها شکست خواهند خورد ولي خون هزاران نفر از مردم ايران را براي يک مشت افکار پوسيده و غلط قومي به باد خواهند داد.
البته نظريه کنفدراسيونيسم از سوي برخي ديگر و حتي پان ايرانيست ها هم براي ملحق کردن جمهوري آذربايجان و تاجيکستان و قفقاز و کردستان عراق و ترکيه و کشورهاي فلات ايران به ايران کنوني و يا براي کم کردن گلايه هاي قومي در ايران مطرح ميشود. آنها بيشتر نظرات اتوپيک هستند و اگر اتحادهائي در منطقه در آينده نظير اتحاديه اروپا شکل گيرد نه فدراليسم است و نه کنفدراسيونيسم و لازم نيست با بحث فرداليسم و کنفدراسيونيسم که طرح هائي تاريخي بوده اند و برخي موفق و برخي ناموفق بوده اند اشتباه کرد. گلايه هاي قومي نيز راهش مبارزه با تبعيض است و نه طرحي جغرافيائي. تا زمانيکه فدراليسم بويژه در مناطقي مانند کردستان نيز درک نشده باشد، اين شعار به ضرر جنبش ايران است و من از تبليغ آن خودداري ميکنم، چرا که نميخواهم در زير اين شعار فدراليسم قومي و کنفدراسيونيسم تبليغ شود که نابود کننده ايران خواهد بود. بحث هائي نظير سوئيس و بلژيک هم در مورد ايران غلط است. آنها کشورهاي عمده اروپا نيستند همانطور که مدلهاي حکومتي کشورهاي کوچک شيخ نشين خليج فارس براي کشورهاي بزرگ مانند ايران کار نميکند و در صورت تحميل چنين طرح هايی از سوي قدرت هاي جهان فقط از هم پاشيدگي نظير يوگسلاوي براي اينگونه کشورهاي بزرگ حاصل ميشود که به معني کشته شدن هزاران شهروند و نابودي اقتصادي کشوري بزرگ نظير ايران خواهد بود و اينبار بخاطر اهداف غلط قومي عده اي، همانگونه که 30 سال پيش بخاطر اهداف مذهبي عده اي ديگر ملتي به نابودي کشيده شد. اين موضوعات مانند بازي با کبريت در مقابل تانکري از بنزين است که اين گروه هاي قوم گرا ميتوانند به اين گونه ملتي را به نابودي بکشانند.
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
پنجم مهرماه 1388
Sept 27, 2009
پانويس:
1. http://tinyurl.com/mb724f
2. http://tinyurl.com/qyg8vh
3. http://tinyurl.com/yepcumo
http://www.ghandchi.com/555-FederalismeGhomiEng.htm
کنفدراسيونيسم نسخه جنگ داخلی برای ايران
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/590-Confederationism.htm
نويسندگانی با اهداف مختلف کنفدراسيونيسم را بعنوان مدل حکومتي براي آينده ايران پيشنهاد ميکنند. برخي تصور ميکنند اين مدل راهي براي متحد نگهداشتن کشور ايران با احترام به تنوع قومی در ايران است. برخي ديگر نيز نظير تکه پاره هاي بازمانده احزاب چپي کومله ، دموکرات کردستان و مجموعه "کنگره مليتهای ايران فدرال،" کنفدراسيونيسم را با عنوان فدراليسم تبليغ ميکنند و مـتأسفانه در جنبش سياسي ايران برداشت غلطي از فدراليسم را باعث شده اند که گوئي حکومت قومي يا کنفدراسيونيسم است. در مورد نظريات فدراليسم قومي اين جريانات و خطرات چنان برنامه هايی براي جنبش دموکراسي خواهي ايران پيش از اين مفصل نوشته ام (1).
قبلاً هم بگويم که جريانات قومي تا توانسته اند با نام هاي مختلف به من حملات شخصي کرده اند. نه تنها از هر فوروم آزادي سوء استفاده کرده و هتاکی شخصي به من نموده اند بلکه ايميل که حريم خصوصي من است توسط اين جريانات مورد همه گونه حمله اينها بوده است. گوئي کل حزب هايشان و همه امکانات حزبي شان کافي نيست که نظراتشان را همه جا درج ميکنند بلکه بايد مخالفت با نظرات ايران براندازانه شان توسط يک شخص منفرد نظير من نيز انقدر به اينها احساس خطر دهد که دارو دسته هايشان اين کارها را ميکنند حتي وقتي در سايت هايشان مطلب نميگذارم هر جا مقالات من درج شود پيدايشان ميشود و در پاسخ هر بحث تئوريک انواع فتنه گري شخصي را راه مياندازند و ادعاي فروتني هم دارند. شک ندارم اگر قدرت در دست اينها بود امثال من را به راحتي تيرباران ميکردند. با يکي از رهبرانشان هم تماس گرفتم و گلايه کردم و در پاسخ گفت شما ما را فحش باران کرده ايد. به او گفتم من نظرات سياسي و تئوريکم را نوشتم اما عوامل شما در ايميل و فوروم هاي سياسي من را مورد حمله شخصي قرار داده اند و وقتي تروريستهاي اينترنتي شما به من باايميل و در تالارهای های بحث حمله شخصي کنند مطمئن باشيد که هميشه سکوت نخواهم کرد و نه تنها جوابشان را خواهم داد بلکه در کشورهاي دموکراتيک هم از دست آنها به مراجع قضائي بخاطر حمله هاي فردي شان و ترور شخصيت شکايت خواهم کرد. آمريکا و اروپا هم کوه هاي کردستان نيست که فکر کنيد بخواهيد هر فرد مخالف را هدف گلوله قرار دهيد و اسم آنرا هم بگذاريد آزاديخواهي. اينجا حکومت قانون برقرار است و شما هم يک عده گروه هاي تروريست هستيد که اگر به اين اعمال ادامه دهيد به زودي نه تنها مانند گروه هاي تروريست ديگر در ليست مناسب در اروپا و امريکا قرار خواهيد گرفت بلکه کمک هائي هم که از کشورهاي اروپايي و آمريکايي دريافت ميکنيد قطع خواهد شد. من به سهم خود کارهاي اين جريانات را به زبان انگليسي دقيقاً نوشته ام و درصورت ادامه حملاتشان عليه اين جريانات در مراجع قضايی آمريکا شکايت خواهم کرد و آن شخصي هم که عامل اين دارودسته است و بنام دکتر روانشناس مينويسد و ديگران را عقده اي و غيره خطاب ميکند ميتواند در دادگاه توضيح دهد به چه حقي وقتي بارها رسماً از او خواسته ام به من ايميل نفرستد و به شرکت اينترنتي او هم اطلاع داده ام که از او درخواست کرده ام برايم ايميل نفرستد دوباره اين کار را کرده است. بله ديگر نه فحشهاي عواملشان را پاسخ خواهم داد و نه با رهبرانشان تماس خواهم گرفت بلکه به مقامات قضايی از دست هردو دسته شان شکايت خواهم کرد. اينجا در غرب خوشبختانه حکومت قانون است و اين ها ميتوانند بروند همان کره شمالي که مدل فکري شان است زندگي کنند. نه آنکه در غرب باشند و براي کردستان ايران نسخه ساختن کره شمالي بپيچند. جاي بحث نظري، کارشان شده حملات شخصي. ديگر هم نميتوانند بگويند نميدانيم کي اين کارها را ميکند. من نام و مشخصات عواملشان را دارم و به رهبرانشان هم فرستاده ام. قدم بعدي هم در دادگاه هاي آمريکا و اروپا خواهد بود. اينجا ايران زمان کسروي نيست که يک نويسنده منفرد که ميخواست حرفهايش را بزند از حزب توده تا فدائيان اسلام ميخواستند خفه اش بکنند و امکانات تشکيلاتي شان را استفاده ميکردند تا فرديت را نابود کنند. نظرات من را دوست نداريد نخوانيد. به همين سادگي همانطور که من به حتي يک نوشته شما و عوامل تروريستتان اشاره نميکنم. اگر من اهميت ندارم چرا عواملتان را ميفرستيد فتنه گري کنند و با رديابي آي پي هم نشان دادم که حملات از کامپيوتر عامل شما بوده است. در نتيجه ديگر دروغ بس است. احمدي نژاد به اندازه کافي دروغ گفته است و نيازي به دروغ هاي شما کمونيستها نيست. حق نداريد کسانيکه بحث نظري ميکنند را مورد ايذا و اذيت، رعب و وحشت قرار دهيد. شما همان کساني هستيد که وقتي در سنندج قدرت را در دست داشتيد آزاديخواهاني که به شما ميگفتند حق نداريد پاسداران را شکنجه کنيد ميگفتيد فلاني جاش است و توجيه تان اين بود که اطلاعات مهم در جنگ را بايد به هر قيمت بدست آورد. خير کسي جاش نبود اين شما بوديد که بوئي از حقوق بشر در جنبش سياسي ايران نبرده بوديد و هنوز هم بعد از 30 سال که مدعي حقوق بشر و دموکراسي هستيد هنوز هم ميخواهيد مخالفينتان را مورد حمله شخصي قرار دهيد و همان احزاب استاليني هستيد که بوديد و بهمين علت هم 30 سال پيش لطمات جبران ناپيذيري به جنبش دموکراسي خواهي ايران زديد که بعد از شکست آن سالها در محاکمات آنزمان منعکس شد. بازهم درس نميگيريد و امروز به همان کارها ادامه ميدهيد و عواملتان را در اينترنت به اينطرف و آن طرف ميفرستيد که نويسندگان منفرد را با رعب و وحشت بترسانند؟ بس است. نوشتار من به زبان انگليسي در پانويس هست که از همه دوستانم تقاضا ميکنم به نيروهاي جنبش بين المللي ارسال کنند تا اين جريانات قومي کمونيستي فاشيستي بدانند که نيروهاي جنبش دموکراسي خواهي نوين ايران نميگذارند بعد از استبداد جمهوري اسلامي اين جريانات به ما زور بگويند (2).
اما بحث کنفدراسيونيسم. کنقدراسيونيسم نه تنها به شکل قومي آن کار نميکند بلکه حتي به شکل استاني هم در تجربه هاي مختلفي نظير آمريکا شکست خورده است. در واقع اينکه ايالت هاي جنوب آمريکا در جنگ داخلي آنقدر *سريع* شکست خوردند دقيقاً به اين خاطر بود که اتحادشان بر کنفدراسيونيسم متکي بود. کنفدراسيونيسم بطور خلاصه يعني دولت هاي ايالتي از نظر بيروني نيز مستقل هستند. برعکس، فدراليسم يعني از نظر بيروني دولت هاي ايالتي از طريق دولت مرکزي عمل ميکنند. اين تفاوت اصلي است. وگرنه مثلاً مديسون که دفترچه هاي فدراليسم را در آمريکا با هاميلتون نوشت، کسي بود که دقيقاً روش کنترل و توازن يا چکز و بالانس جان لاک را وارد عرصه مناسبت بين ايالات و دولت مرکزي کرد. يعني وجود ارگانهاي تکراري فدرال و ايالتي امکان کنترل و توازن متقابل را ميداد. در تئوري جان لاک، کنترل و توازن *فقط* بين سه قوه مقننه، مجريه، و قضائيه مطرح شده است و در نظرات وي حرفي از کنترل و توارن بين دولت مرکزي و ايالات نيست. براي مديسون روشن بود که وزارت خارجه، وزارت دفاع ايالات متحده و حتي بعداً بانک مرکزي از طريق دولت مرکزي عمل خواهند کرد (3).
اما کنفدراسيونيسم که در زمان جنگ داخلي در جنوب آمريکا برقرار شد با فدراليسم اساساً فرق داشت. اتفاقاً دقيقاً هم به همين دليل جنوب خيلي *زود* در مقابل شمال از هم پاشيد. درست است که برنامه آن ايالت ها که دفاع از برده داري بود ضد تاريخ بود ولي اتفاقاً آن برنامه را هم از اين زاويه مطرح ميکردند که به دولت مرکزي ربطي ندارد آنها ميخواهند برده داري را بپذيرند يا نه، چرا که خود را اتحادی از ايالاتی مستقل ميديدند. خلاصه همين اصل اساسي کنفدراسيونيسم بود که در برابر فدراليسم که اساساً موضوعش کنترل و توازن براي دموکراسي بيشتر است، عامل شکست خيلي *سريع* جنوب در جنگ داخلي آمريکا شد.
در ايران نيز کسانيکه تحت عنوان فدراليسم قومي از آذربايجان و کردستان بعنوان دو پايه اصلي نظراتشان حرف ميزنند از همين حالا کنفدراسيونيزم شان در هر بحثي که در مورد آذربايجان شرقي و مناطقي نظير اروميه ميکنند به گسست اتحادشان ميکشد، حال فکر کنيد که روزي واقعاً کنفدراسيوني تشکيل دهند. آنچه براي مردم ايران خواهد ماند يک جنگ داخلي است که در پايان هم اينها شکست خواهند خورد ولي خون هزاران نفر از مردم ايران را براي يک مشت افکار پوسيده و غلط قومي به باد خواهند داد.
البته نظريه کنفدراسيونيسم از سوي برخي ديگر و حتي پان ايرانيست ها هم براي ملحق کردن جمهوري آذربايجان و تاجيکستان و قفقاز و کردستان عراق و ترکيه و کشورهاي فلات ايران به ايران کنوني و يا براي کم کردن گلايه هاي قومي در ايران مطرح ميشود. آنها بيشتر نظرات اتوپيک هستند و اگر اتحادهائي در منطقه در آينده نظير اتحاديه اروپا شکل گيرد نه فدراليسم است و نه کنفدراسيونيسم و لازم نيست با بحث فرداليسم و کنفدراسيونيسم که طرح هائي تاريخي بوده اند و برخي موفق و برخي ناموفق بوده اند اشتباه کرد. گلايه هاي قومي نيز راهش مبارزه با تبعيض است و نه طرحي جغرافيائي. تا زمانيکه فدراليسم بويژه در مناطقي مانند کردستان نيز درک نشده باشد، اين شعار به ضرر جنبش ايران است و من از تبليغ آن خودداري ميکنم، چرا که نميخواهم در زير اين شعار فدراليسم قومي و کنفدراسيونيسم تبليغ شود که نابود کننده ايران خواهد بود. بحث هائي نظير سوئيس و بلژيک هم در مورد ايران غلط است. آنها کشورهاي عمده اروپا نيستند همانطور که مدلهاي حکومتي کشورهاي کوچک شيخ نشين خليج فارس براي کشورهاي بزرگ مانند ايران کار نميکند و در صورت تحميل چنين طرح هايی از سوي قدرت هاي جهان فقط از هم پاشيدگي نظير يوگسلاوي براي اينگونه کشورهاي بزرگ حاصل ميشود که به معني کشته شدن هزاران شهروند و نابودي اقتصادي کشوري بزرگ نظير ايران خواهد بود و اينبار بخاطر اهداف غلط قومي عده اي، همانگونه که 30 سال پيش بخاطر اهداف مذهبي عده اي ديگر ملتي به نابودي کشيده شد. اين موضوعات مانند بازي با کبريت در مقابل تانکري از بنزين است که اين گروه هاي قوم گرا ميتوانند به اين گونه ملتي را به نابودي بکشانند.
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
پنجم مهرماه 1388
Sept 27, 2009
پانويس:
1. http://tinyurl.com/mb724f
2. http://tinyurl.com/qyg8vh
3. http://tinyurl.com/yepcumo