چرا برده داری توانست در آمريکا احيا شود؟
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/703-SlaveryAmerica
از ديدگاه تاريخگرايی موردی اينچنين بسيار شگفت انگيز است که نوع مناسبات انسانی که بيش از يکهزاره از نقاط پيشرفته جهان رخت بر بسته بود در نقطه ای از جهان پيشرفته يعنی در آمريکا نه تنها احيا شود بلکه بمدت طولانی ادامه يابد. هميشه تاريخگرايان وقوع مواردی اينچنين را استثناهای بسيار محدود و خارج از مناطق اصلی تمدن تلقی کرده اند. مثلاً دوام مناسبات ماقبل تاريخ در ميان بوميان استراليا بدآنگونه توضيح داده می شود. اما مناسبات برده داری در آمريکا و اروپا را که در دنيای مدرن رخ داد، نميتوان اينگونه توضيح داد.
البته مخالفت با تاريخگرايی به اين معنی نيست که رويدادهای تاريخی قابل پيشبينی نباشند ولی پيش بينی کردن به اين معنی نيست که هر روند يا سلسله رويدادها اجتناب ناپذير تلقی شود. آينده نگرهای مدرن ابدا خود را پيشگو نميدانند ولی وظيفه خود می دانند پيش بينی کنند چه می تواند اتفاق افتد و آيا روندها حکايت از آن دارد که آنچيز ممکن است اتفاق افتد و اگر امری نامطلوب است تلاش می کنند که از وقوع آن جلوگيری کنند. مثلاً اگر فکر می کنند در جامعه کنونی می تواند جنگی رخ دهد و روند اوضاع در منطقه ای را ببينند که امکان وقوع جنگ را فراهم می آورد، آنهايی که جنگ را امری نامطلوب می شناسند، تلاش می کنند که از وقوع آن جلوگيری کنند. در صورت موفقيت می توان گفت باعث شده اند نتيجه روند مورد بررسی شان، اجتناب ناپذير نباشد. به عبارت ديگر به رغم قابل ارزيابی دانستن روندهای اجتماعی به اجتناب ناپذير بودن رويدادها نميرسند. حالا اين چه ربطی به ظهور مجدد برده داری در آمريکا دارد؟
اگر بخواهيم رويداها را از ديدگاه تاريخگرا نگاه نکنيم، بازهم می توانيم روندها را مورد تحليل قرار دهيم و سناريوهای محتمل را بررسی کنيم. آن روندی که به برده داری در تمدن های کهن اروپا پايان داد آگاهی اجتماعی جامعه بود که ديگر برای جامعه از نظر اجتماعی وجود دو نوع بشر قابل قبول نبود. به همين دليل نيز ديدگاه های فلسفی دوران سقوط تمدن يونان، نظير رواقيون و بعدها مسيحيت، چنين عدم تساوی انسانی را مورد سؤال قرار دادند و در جنبش های ضد برده داری در دوران باستان اين انديشه ها نقش راهبردی ايفا کردند.
با اينحال دليل اقتصادی قبول برده داری از بين نرفته بود يعنی تا زمانی که انسان بتواند بعنوان ابزاری برای توليد به کار رود، امکان احيا برده داری وجود دارد و به اينگونه در شرايط توليد پنبه و نخ ريسی در جنوب آمريکا برده داری احيا شد و تحت عنوان حقوق ايالتها، تضييق حقوق انسانی شهروندان توجيه می شد. و در سالهای جنگ داخلی که به دليل اجتماعی مناسبات برده داری مورد سؤال قرار گرفت، با حمايت ايالتهای شمال آمريکا که دلائل اقتصادی خود را داشتند، الويت حقوق انسانی شهروندان بر حقوق ايالات جنوب مطرح شد. به اين شکل برده داری اين بار در آمريکای مدرن ملغی شد اما تا زمانيکه استفاده از انسان بعنوان ابزار امکان پذير است، امکان احيا برده داری هم وجود دارد* هرچند از طريق اصول اجتماعی و اخلاقی و قانونی در آمريکا در زمان ابراهام لينکلن اين مناسبات تبعيض گرايانه ملغی شد.
جالب است که با وجود الغای برده داری و تقسيم اوليه زمين های برده داران، ديری نگذشت که جريان کوکلاکس کلان در ايالت های جنوبی آمريکا بلند شد و زمين های از دست رفته را به برده داران گذشته بازگرداند و بردگان گذشته نيز به زارع مستأجر تغيير هويت يافتند. و تازه بيش از نيم قرن بعد اينبار برخاستن جنبش حقوق مدنی در آمريکا توانست حقوق مساوی سياه پوستان را در قانون و عرف تثبيت کند.
به اينطريق نه تنها احيا سيستمی که قرن ها و بلکه هزاره ها از آن گذشته است، در صورت از بين نرفتن مبانی مادی آن، امکانپذير است بلکه تغيير مجدد آن هم در هر زمانی راهی تازه می طلبد. اگر در دوران روم باستان برده داری با قيام های بردگان نظير قيام اسپارتاکوس و حمله اقوام ژرمن به پايان رسيد، برده داری در آمريکا در جنگ داخلی لغو شد و تازه بيش از نيم قرن بعد سياهان که بردگان پيشين بودند توسط جنبش مدنی به حقوق خود دست يافتند.
به اميد جمهوری آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم مرداد 1391
July 27, 2012
پانويس:
* http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/703-SlaveryAmerica
از ديدگاه تاريخگرايی موردی اينچنين بسيار شگفت انگيز است که نوع مناسبات انسانی که بيش از يکهزاره از نقاط پيشرفته جهان رخت بر بسته بود در نقطه ای از جهان پيشرفته يعنی در آمريکا نه تنها احيا شود بلکه بمدت طولانی ادامه يابد. هميشه تاريخگرايان وقوع مواردی اينچنين را استثناهای بسيار محدود و خارج از مناطق اصلی تمدن تلقی کرده اند. مثلاً دوام مناسبات ماقبل تاريخ در ميان بوميان استراليا بدآنگونه توضيح داده می شود. اما مناسبات برده داری در آمريکا و اروپا را که در دنيای مدرن رخ داد، نميتوان اينگونه توضيح داد.
البته مخالفت با تاريخگرايی به اين معنی نيست که رويدادهای تاريخی قابل پيشبينی نباشند ولی پيش بينی کردن به اين معنی نيست که هر روند يا سلسله رويدادها اجتناب ناپذير تلقی شود. آينده نگرهای مدرن ابدا خود را پيشگو نميدانند ولی وظيفه خود می دانند پيش بينی کنند چه می تواند اتفاق افتد و آيا روندها حکايت از آن دارد که آنچيز ممکن است اتفاق افتد و اگر امری نامطلوب است تلاش می کنند که از وقوع آن جلوگيری کنند. مثلاً اگر فکر می کنند در جامعه کنونی می تواند جنگی رخ دهد و روند اوضاع در منطقه ای را ببينند که امکان وقوع جنگ را فراهم می آورد، آنهايی که جنگ را امری نامطلوب می شناسند، تلاش می کنند که از وقوع آن جلوگيری کنند. در صورت موفقيت می توان گفت باعث شده اند نتيجه روند مورد بررسی شان، اجتناب ناپذير نباشد. به عبارت ديگر به رغم قابل ارزيابی دانستن روندهای اجتماعی به اجتناب ناپذير بودن رويدادها نميرسند. حالا اين چه ربطی به ظهور مجدد برده داری در آمريکا دارد؟
اگر بخواهيم رويداها را از ديدگاه تاريخگرا نگاه نکنيم، بازهم می توانيم روندها را مورد تحليل قرار دهيم و سناريوهای محتمل را بررسی کنيم. آن روندی که به برده داری در تمدن های کهن اروپا پايان داد آگاهی اجتماعی جامعه بود که ديگر برای جامعه از نظر اجتماعی وجود دو نوع بشر قابل قبول نبود. به همين دليل نيز ديدگاه های فلسفی دوران سقوط تمدن يونان، نظير رواقيون و بعدها مسيحيت، چنين عدم تساوی انسانی را مورد سؤال قرار دادند و در جنبش های ضد برده داری در دوران باستان اين انديشه ها نقش راهبردی ايفا کردند.
با اينحال دليل اقتصادی قبول برده داری از بين نرفته بود يعنی تا زمانی که انسان بتواند بعنوان ابزاری برای توليد به کار رود، امکان احيا برده داری وجود دارد و به اينگونه در شرايط توليد پنبه و نخ ريسی در جنوب آمريکا برده داری احيا شد و تحت عنوان حقوق ايالتها، تضييق حقوق انسانی شهروندان توجيه می شد. و در سالهای جنگ داخلی که به دليل اجتماعی مناسبات برده داری مورد سؤال قرار گرفت، با حمايت ايالتهای شمال آمريکا که دلائل اقتصادی خود را داشتند، الويت حقوق انسانی شهروندان بر حقوق ايالات جنوب مطرح شد. به اين شکل برده داری اين بار در آمريکای مدرن ملغی شد اما تا زمانيکه استفاده از انسان بعنوان ابزار امکان پذير است، امکان احيا برده داری هم وجود دارد* هرچند از طريق اصول اجتماعی و اخلاقی و قانونی در آمريکا در زمان ابراهام لينکلن اين مناسبات تبعيض گرايانه ملغی شد.
جالب است که با وجود الغای برده داری و تقسيم اوليه زمين های برده داران، ديری نگذشت که جريان کوکلاکس کلان در ايالت های جنوبی آمريکا بلند شد و زمين های از دست رفته را به برده داران گذشته بازگرداند و بردگان گذشته نيز به زارع مستأجر تغيير هويت يافتند. و تازه بيش از نيم قرن بعد اينبار برخاستن جنبش حقوق مدنی در آمريکا توانست حقوق مساوی سياه پوستان را در قانون و عرف تثبيت کند.
به اينطريق نه تنها احيا سيستمی که قرن ها و بلکه هزاره ها از آن گذشته است، در صورت از بين نرفتن مبانی مادی آن، امکانپذير است بلکه تغيير مجدد آن هم در هر زمانی راهی تازه می طلبد. اگر در دوران روم باستان برده داری با قيام های بردگان نظير قيام اسپارتاکوس و حمله اقوام ژرمن به پايان رسيد، برده داری در آمريکا در جنگ داخلی لغو شد و تازه بيش از نيم قرن بعد سياهان که بردگان پيشين بودند توسط جنبش مدنی به حقوق خود دست يافتند.
به اميد جمهوری آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم مرداد 1391
July 27, 2012
پانويس:
* http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm