شنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۹۱

توهماتی دربارهء اپوزیسیون خارج از کشور (ويرايش دوم)

توهماتی دربارهء اپوزیسیون خارج از کشور (ويرايش دوم)
سام قندچی
ه این پرسش توجه کنیم: «چرا اپوزیسیون خارج کشور در سی ساله اخیر، برعکس دوران پیش از انقلاب، فعالیت مؤثری نداشته است؟» گمان می کنم که این یک پرسش اصلی است که در ذهن خود فعالان اپوزیسیون از یکسو و کسانی که این اپوزیسیون را فقط تماشا می کنند، از سوی دیگر، وجود دارد و هرکس، بقول مولوی، «از ظن خود» برای آن پاسخی، گفته و ناگفته، دارد. اما اگر این پاسخ ها را دسته بندی کنیم ملتفت می شویم که اغلب آنها دارای پایه و مایهء استواری نیستند و در عمل نمی توانند ما را به سوی راه حلی که قابل اجرا باشد رهنمون شوند.

در این مقاله قصد اصلی ارائه پاسخی شخصی به این پرسش است اما، قبل از دست زدن به آن، می خواهم برخی از پاسخ های شناخته شده را مورد بحث قرار دهم.

1. مدعیان عضویت در اپوزیسیون اشخاصی کاذب و هوادار حکومت اسلامی اند

این پاسخ اغلب از جانب کسانی مطرح می شود که خودشان در دوران رژیم قبلی جزو اپوزیسیون نبوده اند. از میان معتقدان به این پاسخ می توان بخصوص به سلطنت طلبان و پادشاهی خواهانی اشاره کرد که نوک حمله خود را به سوی جمهوریخواهان می گیرند و، در متن این حمله، به این نکته توجه دارند که فعالین سیاسی ضد حکومت پادشاهی در گذشته عموماً جمهوریخواه بوده و، در نتیجه، جمهوریخواهان هم در تحقق انقلاب اسلامی نقش داشته اند و هم هنوز دل از آن نکنده اند.

آنها نسبت به صداقت اپوزیسیون جمهوریخواه شک دارند و تا می توانند سعی در خراب کردن این فرد و آن فرد در اپوزیسیون جمهوریخواه می کنند. این دعواها را پایانی نیست. آنها فکر می کنند که اگر اپوزیسیون چمهوریخواه می خواست واقعاً علیه جمهوری اسلامی مبارزه کند، می توانست در این مدت تشکیلات عریض و طویلی مانند «کنفدراسیون دانشجويی قبل از انقلاب» را در خارج بسازد و جمهوری اسلامی را به چالشی جدی بگیرد. آنها اختلافات بین این اپوزیسیون را نیز همچون یک جنگ زرگری می بینند که همه را آچمز و بی حرکت کرده است.

2. عدم اتحاد جمهوریخواهان و سلطنت طلبان موجب بی عملی است

این نظر را بیش از همه از بسیاری از «جمهوریخواهان سابقاً فعال» در جنبش سیاسی خارج کشور، که برخی شان رسماً به سلطنت طلبان پیوسته اند و برخی نیز هنوز خود را جمهوریخواه می دانند، می شنویم.

و چرا این اتحاد ممکن نشده؟ در این مورد نیز نظرها گوناگون است.

3. عوامل نفوذی حکومت اسلامی مانع حرکت اند

بنظر می رسد که بیشترین افراد این پاسخ را درست دانسته و به توانائی ملی، عملی و تکنیکی حکومت اسلامی در نفوذ در داخل صفوف اپوزیسیون بهای بسیاری می دهند.

البته می توان پاسخ های دیگری نیز در این مورد یافت. اما به همین سه پاسخ بسنده کرده و می کوشم نشان دهم که اگرچه هر سهء این پاسخ ها دارای عناصری از واقعیت هستند اما، نه تک تک و نه با هم، پاسخ درخوری برای پرسش ما فراهم نمی کنند؛ و چرا؟

مشکل همهء اینگونه پاسخ ها در آن است که وضعیت اپوزیسیون بعد از انقلاب در خارج کشور را با اپوزیسیون قبل از انقلاب و، مثلاً، «کنفدراسیون دانشجوئی» مقایسه کرده و با این خط کش می خواهند وضعیت امروزی را اندازه گیری کنند.

اگرچه این مقایسه از بنیاد غلط است اما بد نیست چند واقعیت را در این زمینه مورد توجه قرار دهیم و توجه کنیم که در دوران پیش از انقلاب هم دو عنصر «تفرقهء نیروها» و «نفوذ دستگاه های امنیتی رژیم» وجود داشته است.

در سال های رژیم شاه، حتی زمانی که بزرگترین تظاهرات علیه او در واشنگتن برگزار می شد، اختلافات درون کنفدراسیون آنقدر زیاد بود که این تشکیلات را به چندین سازمان جداگانهء کاملاً مستقل از هم تقسیم کرده بود. با این همه هر کدام از آن خرده سازمان ها قادر بودند هزاران نفر را به کنگره های خود جلب کنند و فریاد تظاهر کنندگان شان در خیابان های شهرهای آمریکا و اروپا، طنین انداز بود. همچنین، اگرچه تفرقه در صفوف اپوزیسیون آن دوران بسا بیشتر از امروز بود ولی حرکت ضد رژیم جریانی قوی داشت.

و اگر بخواهیم از نفوذ رژیم در اپوزیسیون صحبت کنیم (چه نفوذ در تعیین خط مشی ها و چه نفوذ فیزیکی عوامل اطلاعاتی) باید به یادآوریم که در زمان شاه هم همهء انواع این نفوذها وجود داشت و حتی یک بار نزدیک بود یکی از عوامل ساواک در بالاترین سطح کنفدراسیون به رهبری برسد. در واقع، در همه جای دنیا و در همهء تشکلات سیاسی اپوزیسیون های حکومت های مختلف این وضعیت وجود داشته است اما، جریان کلی فعالیت اپوزیسیون های کشورهای مختلف گاه قوت داشته و گاه دچار ضعف شده اند. در نتیجه می توان گفت که این عامل نیز نمی تواند پاسخ درخوری برای پرسش مورد نظر ما فراهم کند.

در عین حال، تصور اینکه روشنفکران جمهوریخواه باعث سقوط رژیم شاه شدند نیز سخت کاذب است اما همین توهم بشدت به نفرت های بین ما دامن می زند. در واقع روشنفکران دوران شاه، چه چپی و چه جبهه ملی، چنان نیروئی نبودند که بتوانند موجب سقوط رژیم سلطنتی شوند (1).

حال بپردازم به تحلیل و پاسخی که بر واقعیت خارج کشور پس از انقلاب تکیه دارد. در واقع، هیچ توطئهء گسترده ای در کار نیست. تنها ترکیب جمعیتی ایرانیان خارج کشور در 30 سال گذشته است که با ایرانیان مقیم خارج در 30 سال پیش از آن تفاوت ماهوی پیدا کرده است و در دوران کنونی اکثریت ایرانیان مقیم خارج، چه بخواهیم و چه نخواهیم، مهاجرینی هستند که به دنبال ساختن زندگی بهتر برای خود و خانواده شان در خارج از ایران هستند و به همین علت هم چندان توجهی به اپوزیسیون ندارند، چه اپوزیسیون متحد باشد و چه نباشد.

به کلام دیگر، دلیل وضعیت بی تحرک خارج از کشور نه ربطی به اختلافات سلطنت طلبان و جمهوريخواهان دارد، نه به متحد بودن یا نبودن فعالین جنبش سیاسی مربوط است و نه به نفوذ رژیم در اپوزیسیون. علت این واقعیت را باید از یکسو در «ترکیب جمعیتی ایرانیان مقیم خارج» در بعد از انقلاب اسلامی و، از سوی دیگر، در چند و چون واقعی یک جنبش مدنی در داخل کشور جستجو کرد.

وضعیت ایرانیان خارج کشور همیشه یک شکل نبوده است (2).

در دوران شاه، جمعیت اصلی این ایرانیان را دانشجویانی تشکیل می دادند که به خارج می آمدند تا تحصیل نموده و به ایران برگردند و کار کنند. البته ممکن بود که برخی در خارج ماندگار شوند؛ ولی هدف اکثریت آنها بازگشت به ایران بود. در عین حال، اطلاعات این دانشجویان دربارهء جامعهء ایران بسیار اندک بود و آنها تازه در خارج با جنبه های مختلف سیاسی و اجتماعی جامعهء داخل کشور آشنا می شدند و جسته و گریخته مطالبی را دربارهء ایران یاد می گرفتند و وقتی آن مطالب را با وضعیت حوامع دموکراتیکی که در آن درس می خواندند مقایسه می کردند آرزومند آن می شدند که کشوری که به آن برمی گردند نیز همانگونه باشد. به همین علت، اکثر آنها به سوی اپوزیسیونی سیاسی که رژیم گذشته و استبداد سیاسی آن را هدف قرار داده بود، جلب می شدند.

صرفنظر از پناهندگان سیاسی که روز بروز تعدادشان کم شده و بسیاری شان هم دست از فعالیت سیاسی کشیده اند، امروزه اما جمعیـت اصلی ایرانیان خارج کشور را کسانی تشکیل می دهند که بهتر و بیشتر از بسیاری از فعالین سیاسی واقفند که ایران تحت تسلط حکومت اسلامی چگونه کشوری است و اساساً به همین دلیل تصمیم گرفته اند که به خارج از آن مهاجرت کنند. در نتیجه هر گونه کوشش اعضاء فعال اپوزیسیون در راستای افشای رژیم برای آنان حکم تکرار دانسته ها را دارد و آنها نظیر دانشجویان 40 سال پیش نیستند که کسی بخواهد برایشان دربارهء جامعه ای که از آن آمده اند افشاگری کند. خودشان همه چیز را بهتر می دانند و به همین علت حرف های تبعیدیان و پناهندگان اساساً برایشان اتلاف وقت است.

به این نکته اضافه کنید این واقعیت را که آنها نه برای مبارزه با رژیم که برای بهتر کردن وضع زندگی خودشان بخارج آمده اند و، در نتیجه، با همهء بی علاقگی به رژیم ایران، اولویت کارشان مبارزه با آن نیست. این مهاجرین می خواهند زندگی شان بهتر شود و اگر می خواستند دست به مبارزهء مدنی بزنند چه بسا که در ایران کنونی می ماندند و نیازی به خروج از کشور حس نمی کردند. در نتیجه، به استثناء عدهء بسیار کوچکی از مبارزین داخل کشور که در این سال ها مجبور به خارج شدن بوده اند، 99 درصد کسانیکه طی دهه های اخیر مهاجرت کرده اند هدفشان بهتر زندگی کردن بوده است که حق هر انسانی است و نمی شود به کسی از بابت آن خرده گرفت.

همچنین، اکثر این مهاجرین خواهان برقراری روابط حسنه بین کشورهای محل اقامتشان و ایران هستند ـ نه به این خاطر که فکر می کنند جمهوری اسلامی دولت خوبی است بلکه چون می خواهند راحت به ایران سفر کنند و برگردند، با آن تجارت داشته باشند، و از خدا و خرما یکجا استفاده کنند.

بدینسان، می شود گفت که «تبعیدیان ایران»، که بدنهء اصلی اپوزیسیون حکومت اسلامی را تشکیل می دهند، چه عضو اپوزیسیون قدیم، چه جمهوریخواه و چه سلطنت طلب، اساساً در خارج از کشور حمایتی ندارند. در این مورد بد نیست دو سازمان خارج کشوری را با هم مقایسه کنیم. از یکسو جریانات سیاسی فعالی نظیر «گروه مهر» (3) را داریم، که به درستی خواستار افزودن شرط رعایت حقوق بشر به زمینه های رابطه کشورها با ایران است. متأسفانه این تشکل که خود را حتی مدنی می داند تا سیاسی، در میان مهاجرین پا نگرفته است. در برابر آن سازمانی نظیر «نیاک» (4) را داریم که از حقوق و امکانات شغلی و تجاری مهاجرین ایرانی در خارج و برقراری روابط حسنه بین آمریکا وجمهوری اسلامی دفاع می کند و در میان مهاجرین ایرانی در آمریکا نیز بسیار ریشه کرده است و از نظر مالی نیز قادر بوده است مدیران حرفه ای استخدام کند و حقوق بدهد و حتی از آمریکا کمک مالی (5) بگیرد و تشکیلات خود را گسترش دهد. بحث های مربوط به لابی گری و برخورداری از کمک های حکومت اسلامی در واقعیتی که بیان شد تفاوتی بوجود نمی آورد و از دایرهء بحث کنونی خارج است  (6).

به عبارت ديگر، می توان گفت که سخنان تبعیدیان ایرانی در خارج از کشور بیشتر مورد توجه ایرانیان داخل بوده تا مهاجرین مقیم خارج و به همین دلیل هم هست که وقتی، در سال های اخیر برخی از فعالین داخل به خارج آمده اند از آنچه دیده اند جا خورده و بسیاری از امیدهای کاذب شان نسبت به خارج از بین رفته است.

درک وضعیت متزلزل و ضعیف فعالان اپوزیسیون خارج از کشور، و نیانداختن تقصیر این وضعیت به گردن این و آن، یا به گردن فقدان اتحاد و نفوذ عوامل رژیم، خود می تواند ـ هم برای خودشان و هم برای مبارزان داخل کشور ـ سرآغاز توهم زدائی و بنیاد نهادن حرکات سیاسی بر واقعیت باشد. در حال حاضر، بیشتر آن دسته از فعالین جنبش سیاسی که در زمان شاه رهبران تشکلات واقعی بودند، امروز دیگر رهبر چیزی جز خاطرات گذشتهء خود نیستند. در عین حال، دیگر چنان تشکلاتی که بتواند کار گسترده و مؤثری انجام دهد نه وجود دارد و نه وجودش امکانپذیر است. در نتیجه، مطرح کردن چهره های بازنشسته و دادن تصورهای کاذب حاصلی جز ایجاد بی اعتمادی نسبت به بازماندگان اپوزیسیون سابق در نزد نیروهائی که در گذشته بخشی از اپوزیسیون نبوده اند، نخواهد داشت و تصور نخواهد شد که اینها می توانند نظیر گذشته چنان جنبشی را سازمان دهند ولی نمیخواهند (7).

و حال ببینیم که بر بنیاد آنچه که نامش را نگاه واقع گرایانه به فضای اپوزیسیون خارج می گذارم، لااقل در کوتاه مدت، چه می توان کرد. بنظرم، در بهترین حالت، نیروهای متفرق اپوزیسیون باید در جستجوی آن باشند که چگونه می توانند در خدمت اهداف و کنش های جنبش مدنی داخل کشور باشند (8).
در این مورد هم نباید دست به ایجاد توهمات تازه زد و باید دانست که همین خدمت هم بسیار محدود خواهد بود. چرا که نیروهای جنبش مدنی در داخل کشور نه تنها قویتر، که گسترده تر نیز هستند و امکانات بهتری ـ چه از نظر مالی و چه از نظر فکری ـ دارند.

در عین حال نباید با غلوکاری و به رخ کشیدن امکانات مهاجرین ایرانی در خارج، که در فعالیت های اپوزیسیون شراکت نمی کنند و امکانات شان ربطی به تبعیدیان ندارد توهمی را ایجاد کنند که مآلاً همین فعالیت های مختصر را نیز بی حاصل خواهد کرد. چرا که اگر در ذهن داخل کشوری ها این توهم بوجود آید که دست تبعیدیان با دست مهاجران در یک کاسه است و با این همه اقدام مؤثری صورت نمی دهند، آنگاه این تصویر کاذب حاصلی جز نا امیدی و تنفر از تبعیدیان نخواهد داشت؛ چرا که مبارزین داخل تصور خواهند کرد که ما می توانیم اما نمی خواهیم به آنان کمکی کنیم.

توجه کنید که سخن از ناتوانی کامل اپوزیسیون نیست، بلکه حرف بر سر آن است که این اپوزیسیون نسبت به هویت و ماهیت خود دچار توهم است و در عین حال این توهم را به اپوزیسیون داخل کشور هم سرایت می دهد. توانائی این اپوزیسیون تنها زمانی قابل تحقیق و تحقق خواهد بود که تصورات و نگرش ها توهم زدائی شده و واقع گرائی بر آنان حکمروا شود.

در آن صورت ما، در خارج، دارای اپوزیسیونی خردمدار و واقع گرا خواهیم بود که قصد کرده است امکانات اندک خود را در خدمت مبارزه ای بگذارد که از جانب اپوزیسیون داخل کشور اجرا می شود؛ بی آنکه همین توان محدود را با سوء ظن های بی اساس در راستای نابودی یکدیگر به هدر دهد. در این صورت مبارزین داخل هم قادر خواهند بود، بدون داشتن توهم، روی امکانات واقعی ما حساب باز کنند.

به امید جمهوری آینده نگر  فدرال، دموکراتیک، و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و هشتم بهمن ماه 1391
شانزدهم فوريه 2013

------------------------------
ويرايش اول
11  شهریور 1387
Sept 1, 2008
------------------------------

پانویس

1. در این مورد در نوشته زیر این موضوع را مورد بحث قرار داده ام و در اینجا لزومی به تکرار آن نیست:
http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm  

2.  در گذشته های دورتر، زمان امیرکبیر، حتی موضوع مهاجرین به خارج طور دیگری بوده است که دربارهء آن در نوشتار دیگری در گذشته بحث کردم و لازم به تکرار در اینجا نیست:
http://www.ghandchi.com/518-technocrats.htm

3. گروه مهر http://www.mehr.org  

4. سازمان نیاک http://www.niacouncil.org  

5. Grant

6. نگاه کنید به مطلبی دربارهء «لابی جمهوری اسلامی»
http://www.ghandchi.com/473-IRILobby.htm   
7. کنفرانس های بی حاصل ايرانيان در خارج
http://www.ghandchi.com/731-iranians-abroad.htm

8. نگاه کنید به «گام بعدی در جنبش آینده نگری ایران:»
http://www.ghandchi.com/482-FuturistsNextStep.htm