چهارشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۱

گام بعدی جنبش آینده نگری ایران-ويرايش دوم

گام بعدی جنبش آینده نگری ایران-ويرايش دوم
سام قندچی

سخن روز ايران گلوبال در چهارشنبه نهم اسفندماه 1391

جرج باخ در کتابی تحت عنوان "بس کن من را ديوانه کردی" (1) بحثی را مطرح کرده است که بنظر اينجانب در دوران حاضر برای جنبش سياسی ايران مفيد است و به همين دليل پيش از آغاز موضوع اين نوشتار، نظريه جرج باخ را  توضيح می دهم. منظورم اين است که در زمان حاضر هنگاميکه با اکثر مخالفان سياسی ايران حرف می زنيد خود را با يکی از جريانات قديم سياسی تعريف می کنند: نظير پادشاهی خواهی، جبهه ملی، اصلاح طلبی اسلامی، مجاهدين و يا چپ. اين وضعيت نظير دوران انقلاب کبير فرانسه است که انقلابيون جامه رومی می پوشيدند تا انديشه های مدرن خود را تحت لوای آن سمبل های تاريخی بيان کنند. و تا زمانی که در 1848 نيروهای تازه سياسی با پرچمهای خود به صحنه سياست اروپا نيامده بودند هنوز همه تحولات اروپای مدرن از دوردست بسان حرکت تازه نيروهای کهن خود را نشان می داد. اگر قلم موشکافانه امثال کانت نبود تنها مؤلفه تازه شايد خشونت های انقلاب فرانسه و لشکرکشی های ناپلئون می نمود. اجازه دهيد پيش از ادامه کلام نظر جرج باخ را توضيح دهم.

جرج باخ روانشناسی بالينی بود که در سال ١۹۸۶ در لوس آنجلس درگذشت. تحقيقات وی به مدت ۴۰  سال بر اختلافات خانوادگی متمرکز بود اما بعدها پيشنهاد می کرد از راه حال هايی که يافته است برای حل و فصل اختلافات بين المللی و اجتناب از جنگ و مذاکرات صلح نيز سود جسته شود. جرج باخ در سال ١۹۷۹ کتابی نوشت تحت عنوان "بس کن من را ديوانه کردی." مفهوم کتاب در قالب سناريو جالبی شبيه اين داستان تعريف می شود که در مسافرت هستيد و برای صرف غذا توقف می کنيد. وارد رستورانی می شويد و به شما ميزی برای صرف غذا داده می شود. پيشخدمتی به جلو می آيد و می گويد که بهترين سرويس را به شما عرضه خواهد کرد و می پرسد چه غذايی ميل داريد. شما هم می گوييد استيک. بعد دقيقاً می پرسد چه اندازه دوست داريد سرخ شود و شما هم دقيقاً نوع سرخ شدن مورد علاقه تان را توصيف می کنيد. سپس از شما در مورد نوشابه و اردور، سالاد و سوپ و ديگر چيزهای ديگری که در منوی رستوران است سؤال می کند و دقيقاً همه جزييات را می نويسد و لبخندی ميزند و اطمينان حاصل می کند که همه آنچه شما می خواهيد را يادداشت کرده است و ميز شما را ترک می کند. مدتی می گذرد و شما می بينيد که پيشخدمت ميز شما در کنار ميزهای ديگر در آنسوی رستوران راه می رود و هنوز حتی نوشابه ای هم برای شما نياورده است. با خود می گوييد حتماً سفارشات شما در راه است. يکساعتی می گذرد و بالاخره وقتی در نزديکی های ميز خودتان او را می بينيد سؤال می کنيد و او با کمال بی اطلاعی می پرسد مگر شما سفارشی داده بوديد؟ اين زمان است که شما احساس می کنيد که ديوانه شده ايد! جرج باخ می گويد دليل اين حالت شما اين نيست که رستوران بد است يا پيشخدمت کارش را نمی داند. دليل اين امر آن است که انتظارات شما درست به نقطه ای برده شده است که با واقعيت ١۸۰ درجه در تضاد است. به عبارت ديگر اختلاف بين انتظارات و واقعيات آن چيزی است که شما را ديوانه کرده است. او می گويد اگر از ابتدا پيشخدمت نه سفارشی از شما گرفته بود و نه حتی اعتنايی به شما کرده بود احتمالاً انتظاری از آن رستوران در ذهن خود نمی ساختيد يعنی حتی در صورتيکه همين نتيجه کنونی حاصل شده بود، برايتان عادی قلمداد می شد. تجربه ای را که جرج باخ در اين کتاب به آن پرداخته است در واقع در مناسبات شخصی و مناسبات بين ملت ها و دولت ها ديده می شود و چه بسا چه جنگ ها که از همين موضوع ساده آغاز شده اند. در رابطه با آنچه بسياری از جوانان آينده نگر ايران زير لوای پرچم های کهنه به دنبالش می گردند، با نگاهی ساده به "ما چه می گوئيم و مردم چه می خواهند" (2) برايمان آشکار می شود که شبيه اين تحليل جرج باخ از انتظارات و واقعيات است و به همين دليل نيز بسياری از فعالان سياسی آينده نگر به اين نقطه رسيده اند که به رهبران جرياناتی که با آنها خود را تعريف کرده اند بگويند "بس کن من را ديوانه کردی" چرا که آنچه می خواهند فرسنگ ها از آنچه اين جريانات کهنه و رهبرانش نمايندگی می کنند فاصله دارد. تحولات اپوزيسيون ايران نيز از دوردست مثلا در نگاه سياستمداران آمريکايی بسان حرکت تازه نيروهای کهن خود را نشان می دهد که کاملا دور از واقعيت است.

به همين دليل از نظر اينجانب ديگر وقت آن رسيده است که به گام بعدی جنبش آينده نگری در ايران نگاهی جدی بياندازيم.

جنبش آینده نگری ایران نسبت به کشورهای دیگر بسیار سیاسی تر است و بسیاری از آینده نگرهای ایران مدت هاست که در جستجوی شکل دادن یک حزب سیاسی هستند.  حزب سیاسی با تشکیلاتهای اجتماعی دیگر در یک موضوع اساسی متفاوت است و آن این است که هدف هر حزب سیاسی کسب قدرت است چه در جامعه دموکراتیک فعال باشد و چه در جامعه غيردموکراتيک.  این واقعیت نیز از چشمان روشن بین آینده نگرهای ایران پوشیده نیست و نمیخواهند کسی را گول بزنند و آنها که در پی ایجاد حزب آینده نگر هستند به روشنی به این حقیقت آگاه هستند.

سؤالی که برای آینده نگر های ایران امروز مطرح است این است که حزب ایجاد شده چه نوع حزبی خواهد بود.  اجازه دهید یک مثال تاریخی بزنم.  در اواخر قرن نوزدهم برای سوسیالیستها سؤال مشابهی طرح شد و دو جواب به آن داده شد.  پاسخ اول را کائوتسکی و احزاب سوسیال دموکرات در اروپا دادند که اساساً خواستهای سیاسی پلاتفرم سوسیالیستی را در چارچوب ساختارهای قانونی جوامع اروپائی دنبال کردند.  پاسخ دوم را نیز لنین به این سؤال داد که اساساً یک سازمان انقلابیون حرفه ای را که اساساً به سازماندهی مخفی مشغول بود بوجود آورد.  اين بحث حتی آن زمان در ايران نيز به نوعی ديگر وجود داشته است که موضوع اين نوشتار نيست.

البته جریان های متضادی هم در هر دو جا بودند، مثلاً در اروپا جریانی رادیکال نظیر روزالوکرامبورگ در آلمان وجود داشت به رغم آنکه در آن جامعه سوسیال دموکراتها اساساً علنی کار میکردند.  برعکس هم در روسیه امثال پلخانف ها وجود داشتند که به فعالیت علنی نظیر سوسیال دموکراتهای اروپائی معتقد بودند، هرچند بخاطر استبداد شدید رژیم تزاری عملاً از نظر تشکیلاتی در سازمان لنینی قرار گرفتند.  با اينحال در اصل موضوع تفاوتی نمیکند که دو جریان سوسیال دموکراسی و لنینی، دو جریان اصلی تشکیلات سوسیالیستها در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم شدند که حدود یک قرن بعد نیز به موازات هم رشد کردند.

بنظر می رسد سؤال مشابهی اکنون در برابر جنبش آینده نگری ایران مطرح است و دو جریان تشکیلات حزب سیاسی میتوانند شکل گیرند.  اینکه شرایط واقعی در این برهه زمانی در ایران چگونه تطور پیدا کند در رشد این دو حرکت تأثیر تعیین کننده خواهد داشت.  همانطور که در روسیه امثال پلخانف ها و سوسیال دموکراسی اروپائی فرصت رشد نیافتند، در صورت تشدید استبداد در ایران، جریان مشابه در جنبش آینده نگری ایران رشد نخواهد کرد، و احتمالاً حزبی مخفی شبیه احزاب لنینی رشد خواهد کرد، البته نه بمعنی مختصات دولت گرای آن که اساسا به سوسیالیسم مربوط بود و نه به حزبيت.

بالعکس اگر در برهه زمانی کنونی در داخل ایران فرصت رشد یک حزب علنی سیاسی آینده نگر فراهم آید، در آنصورت احتمالاً حزبی علنی و با فعالیتهای مشخص پارلمانی و حقوقی نظیر احزاب سوسیال دموکرات اروپائی بر حول پلاتفرم حزب آینده نگر شکل خواهد گرفت.

شخصاً ترجیح میدهم راه دوم را دنبال کنم و برای یک حزب علنی در ایران فعالیت کنم. اینکه در عمل این کوشش چگونه جلو برود فقط به اینکه من و امثال من چه چیزی دوست داریم مربوط نبوده و به اینکه رژیم هم با حزب آینده نگر چگونه برخورد کند بستگی خواهد داشت.  همانطور که در تاریخ دیدیم، در آلمان نيز نظیر روسیه بارها سوسیال دموکراسی سرکوب شد ولیکن رویهم رفته امکان رشد علنی پیدا کرد در حاليکه در روسیه تزاری اساساً سوسیالیسم امکان چنین رشدی را هیچگاه پیدا نکرد و به همین علت هم تلاشهای آنگونه از سوی مارکسیستهای علنی شکست خورد، و شکل حرب لنینی را اکثریت سوسیالیستها در روسیه پذیرفتند.  اینکه در ایران بالاخره چه خواهد شد را از امروز نمیشود قضاوت کرد.  آنچه مسلم است در دورانی که جنبش آینده نگری در ایران اساساً غیرسیاسی بود، یعنی در 30 سال گذشته، این جریان اساسآً علنی  بوده و یک جریان مخفی نبوده است.

آنچه خطر مهمی برای جنبش سیاسی آینده نگری است اتلاف انرژی خود با جریانات اسلامی و قومی است.  بحث اینکه حزب مذهبی یا قومی غلط است دیگر موضوع بحث نبوده بلکه برای هر فرد با حداقل دانش سیاسی آشکار است.  همچنين واضح است که حزب سیاسی با یک سازمان مدنی که برای حقوق ویژه فعالیت میکند متفاوت است.  حزب سیاسی هدفش گرفتن قدرت سیاسی است و به همین علت داشتن حزبی قومی نتیجه اش گرفتن قدرت سیاسی برای یک قوم یا ملیت است و حزب مذهبی نیز نتیجه اش گرفتن قدرت برای مؤمنین یک مذهب معین خواهد شد.  این که جنین خواستهائی رفتن به عقب است آنقدر روشن است که نیازی به بحث تئوریک برای آینده نگرها ندارد.

احزاب آینده نگر مطمئناً به سازمانهای مدنی که برای حقوق ویژه اقوام، مذاهب، زنان، کارگران و دیگر گروه بندی های جامعه فعالیت میکنند، کمک می رسانند، ولیکن احزابی برای هیچ حق ویژه ای نخواهند بود، نه حزب زنان هستند و نه حزب کردها و نه حزب مردها و نه حزب فارس ها،  چرا که در آنصورت وقتی قدرت را کسب کنند طرفداريشان از حق ویژه را به کل جامعه بسط خواهند داد و عملاً به همان درد احزاب ناسیونالیست و کارگری دچار خواهند شد، يعنی همان چيزی خواهند شد که از اول بخاطر مخالفت با آن پلاتفرم های تازه را تدوين کردند.  مهم نیست که اکنون جامعه عملاً حقوق ویژه برخی گروه بندی ها را اعمال کند ولیکن راه حل، جایگزینی یک حقوق ویژه دیگر نیست.  برای آینده نگرها مدلهای قرن نوزدهم نظیر حکومت کارگران بجای حکومت سرمایه داران نیم قرن است که رد شده است تا چه رسد به مدلهای ناسیونالیستی قرن هجدهم. این چنین مدلها برای انسان قرن بیست و یکم خیلی عقب مانده است (3).

خلاصه کنم بنظر اینجانب سالهاست پلاتفرم پيشنهادی برای حزب آینده نگر روشن است (4) و زمان آن رسيده است جامه های کهنی که بعنوان سمبل و پرچم سياسی برای نيروهای تازه بکار رفته است به دور ريخته شوند. يعنی وقت تصمیم گرفتن است.  شخصاً از کوششهائی که برای ایجاد یک حزب علنی آینده نگر در داخل ایران انجام می شود پشتیبانی می کنم هرچند همانطور که یاد آور شدم، پیروزی چنین کوششهائی فقط به خواست کوشندگان آن بستگی نداشته و اینکه دولت نسبت به آنها چگونه عمل کند نيزتعیین کننده نتیجه خواهد بود. مثلاً در همه سالهای رژیم جمهوری اسلامی جبهه ملی توانسته است به شکل علنی در داخل ایران فعالیت کند هرچند مجبور به تحمل فشارهای مختلف شده است.  امیدم این است که آینده نگرهای ایران نیز بتوانند به همین شکل حزب آینده نگر را در داخل ایران شکل دهند.


به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک، و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دهم اسفندماه 1391
February 28, 2013

-----------------
ويرايش اول
24 شهریور 1386
Sept 15, 2007


پانويس

1.  Stop you're driving me crazy, George Robert Bach and Ronald M. Deutsch
2. ما چه می گوييم، مردم چه می خواهند
http://www.ghandchi.com/738-what.htm
3. يادداشتی درباره طرح بحث انگيز خودمختاری کردستان
http://www.ghandchi.com/723-kurdistan-autonomy.htm
4. پلاتفرم پيشنهادی برای حزب آينده نگر
http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm

---------------------------------------------------------
مقالات برگزيده
http://featured.ghandchi.com

فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html