پنجشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۹۱

-صدای آمريکا: شايعات و واقعيات

صدای آمريکا: شايعات و واقعيات
سام قندچی


 
متن انگليسی English Text
شايعات زيادی در مورد صدای آمريکا گفته می شود و تشخيص واقعيت بسيار دشوار است. صدای آمريکا مؤسسه ای خبری است که در زمان جنگ جهانی دوم شکل گرفت و هدف آن ارائه خبرهای دقيق و ترويج ارزش های دموکراتيک بين شنوندگان خود در کشورهای تحت سلطه فاشيسم بود. اکنون حدود 70 سال از آن تاريخ می گذرد. خبرهايی که در کشورهای زير حاکميت ديکتاتورها قابل دسترسی هستند طی 70 سال گذشته تغيير کرده اند. مثلا ميزان و محتوای خبر در اتحاد شوروی در گذشته، و يا امروز در چين کمونيست با آلمان هيتلری يکی نبوده است. يا خبرها و تحليل های قابل دسترس در مطبوعات جمهوری اسلامی ايران، راديو، تلويزيون و اينترنت در داخل کشور، با اخبار ارائه شده در هفتاد سال پيش در کشورهای ديکتاتوری متفاوت است.  صدای آمريکا به بيش از 40 زبان برنامه پخش می کند و طبيعی است بسياری از اخباری که در کشورهای مورد توجه اين برنامه ها در دسترس هستند، ارزش پخش مجدد ندارند. به همين دليل اين رسانه خبری نميتواند مانند رسانه های خبری عادی در کشورهای مختلف عمل کند و اخبار غيرقابل دسترس در کشورهای مورد نظر را در کانون استراتژی خود قرار می دهد که لزوما برای همه کشورها يکسان نيست.

با در نظر گرفتن واقعيت بالا استراتژی بخش فارسی صدای آمريکا ريخته شده است. در چارتر صدای آمريکا نگاشته شده است که خبررسانی دقيق و متعادل به علاوه ترويج ارزش های دموکراتيک وظيفه اين رسانه است؛ اما، برای بينندگان تلويزيون، خوانندگان وب و شنوندگان راديو که از طريق منابع رسمی ايران دسترسی به بسياری از خبرها را در اين عصر اطلاعات دارند نياز به تمرکز بر روی اخباری است که در دسترس آنها نيست. در نتيجه نه تنها اخبار بلکه تحليلهايی نيز که در صدای آمريکا ارائه می شوند کارهايی است که در مطبوعات ايران پخش نمی شوند وگرنه نيازی به اين ياری رسانی کشورهای دموکراتيک جهت خبررسانی برای ايرانيان نبود. به همين دليل در بسياری از مناطق که در گذشته برنامه به زبان آنها وجود داشته است، با تحولات دموکراتيک و رشد رسانه های مستقل در آن نقاط، برنامه های صدای آمريکا قطع شده است.

اساسا دو نگرش غلط در مورد استراتژی صدای آمريکا برای ايران در محافل خارج بيان می شود:

1. نگرش اول از سوی کسانی مطرح می شود که تصور می کنند مردم در داخل ايران نيازشان به نوع اخبار و برنامه هايی است که مورد نياز مهاجران ايرانی است. همانطور که بسيار بحث شده نيازهای مهاجران ايرانی با نيازهای مردم ايران در داخل کشور متفاوت است. در سالهای اخير که تعداد مهاجران ايرانی در خارج زياد شده است مطبوعاتی که مورد توجه مهاجران هستند در خارج رشد کرده اند و ناشران آن رسانه ها هم مشخص هستند. اساسا مهاجران خواهان بهتر کردن زندگی خود در آمريکا و ديگر کشورهای محل مهاجرت خود هستند و همچنين خواستار مناسبات خوب بين آمريکا و ايران می باشند جدا از آنکه رژيم سياسی ايران مطلوب نظرشان باشد يا خير، چرا که می خواهند بتوانند راحت به ايران سفر کنند و به راحتی به تجارت بپردازند. البته آنها مانند بسياری از تبعيديان نگران جنگ با ايران نيز هستند، هرچند تأکيد بر شرايط حقوق بشری برای مناسبات دو کشور باعث جنگ نمی شود. با اين حال قائل شدن شرايط حقوق بشری برای ايجاد مناسبات بين دو کشور برای مهاجران آنقدر مهم نيست. اين حرف به آن معنا نيست که مهاجران از استبداد در ايران دفاع می کنند يا تمايلی به رعايت حقوق بشر در ايران ندارند، ولی الويت برای مهاجران بهتر کردن زندگی خودشان در آمريکا و نقاط ديگر است و به آنها از اين بابت نمی توان خرده گرفت (1).

به هرحال با افزايش تعداد مهاجران در آمريکا جريانات فکری و سياسی که خواستهای اين گروه از ايرانيان را بيان می کنند نيز در تلاشند تا در صدای آمريکا تأثير بگذارند.  مثلا ادعا می شود که روزنامه نگاری بيطرف و متعادل يعنی داشتن محتوايی غيرسياسی و يا ندادن خبرهايی که احتمالاً باعث رنجش گروه های فشار می شود. اين تصورات کاملاً غلط هستند. خبرنگاران افرادی هستند بسيار آگاه و اتفاقا اگر هيچ گرايش سياسی نداشته باشند نشان از آن است که چندان مطلع نيستند. اگر بدانيم که خبرنگار يا تحليلگری  پادشاهی خواه است و گزارش او را گوش کنيم مطمئنا بهتر می توانيم تشخيص دهيم که وی گزارش درست علمی و ژورناليستی ارائه کرده است يا خير. کسانیکه تلاش می کنند نشان دهند خبرنگاران رسانه ای موضع سياسی ندارند تا گزارش های آنها بيطرفانه فرض شود خودشان و ديگران را گول می زنند. عدم تبعيض به اين معنا نيست که خبرنگار يا تحليلگر هوادار پادشاهی يا هوادار مجاهدين يا هوادار اصلاح طلبان نباشد. وجود آگاهانه چنين خبرنگاران و تحليلگران اگر افراد مطلعی باشند تضمين دسترسی به خبرهايی است که واقعا ارزش خبری دارند و اتفاقاً مراجعه کنندگان به راديو، تلويزيون و سايت رسانه ای نظير صدای آمريکا نيز در پی دسترسی به چنين خبرها و تحليلها هستند و آنقدر هم با هوش هستند که تشخيص خود را داشته باشند و گزارش ها را ارزيابی کنند و احتياجی به مميزی نيست که از رنجش ها پيشگيری شود، مگر اينجا کودکستان است.

2. اما نگرش دوم غلط در مورد استراتژی رسانه ای از سوی برخی از هواداران ايرانی نئوکان های آمريکايی مطرح می شود. آنها فکر می کنند که صدای آمريکا قرار است در ايران انقلاب کند و دوست دارند در اين رسانه بنشينند و دستورعمل کار انقلابی بدهند. فکر می کنند مثلا اگر روابط با ايران خوب باشد چنين اجازه ای به آنها داده نخواهد شد اما اگر روابط بد باشد چنين اجازه ای را خواهند يافت. در نتيجه تصور می کنند سد راهشان برای دستيابی به اين مقصود لابی های جمهوری اسلامی است که به زعم آنها در صدای آمريکا نفوذ کرده اند. اشتباه آنها اين است که صدای آمريکا را با يک حزب سياسی اشتباه گرفته اند. خبرنگاران صدای آمريکا نظير هر شهروند آزاد می توانند طرفدار يا عضو هر حزب سياسی باشند اما خبررسانی آنها ارائه ژورناليسم علمی و ترويج دموکراسی است که در چارچوب چارتر صدای آمريکا به روشنی تعريف شده است. يعنی حتی همان زمانی که متفقين در جنگ با آلمان فاشيستی بودند بازهم وظيفه صدای آمريکا خبررسانی بود و نه جايگزين شدن برای حزبی سياسی و به اجرا گذاشتن عمليات پارتيزانی عليه هيتلر.

بدنيست نگاهی بياندازيم به شايعاتی که در چند سال اخير در مورد علی سجادی، سردبير ارشد پيشين صدای آمريکا، تکرار می شود. عده ای از نئوکان ها می نويسند که پدر ايشان از آخوندهايی است که برای ولی فقيه کار میکند و داستانی هم در مورد گزارش مرگ ندا آقا سلطان درست کرده اند که گويی آقای سجادی جلوی اعلام خبر را گرفته بوده و گويی اينهم دليل ديگری است برای آنکه ايشان را عامل جمهوری اسلامی اعلام کنند. در مورد پدر آقای سجادی واقعا نمی دانم چرا بعضی خجالت نمی کشند که در توهين به مخالف نظری خود خانواده او را هم مورد حمله قرار می دهند و به اينطريق گوی را از دست جمهوری اسلامی ربوده اند. خواهش می کنم اين ادعاها را ثابت کنند وگرنه سيه روی شود هرکه در او غش باشد. در مورد اعلام خبر مرگ ندا نيز آقای سجادی دقيقا طبق اصل خبرنگاری برمبنای دريافت خبر از دو منبع موثق کار کرده و کارش هيچ اشکالی نداشته و همه اين اتهامات دروغ محض است. وليکن آنچه واقعيت در مورد کار آقای سجادی است موضوع ديگری است.

علی سجادی با دانش ترين اديتوری است که نه تنها در همه هشت سال گذشته در صدای آمريکا ديده ام بلکه يکی از با دانش ترين ويراستارهايی است که در همه عمر خود شناخته ام. نه تنها فردی قادر و پرکار هستند بلکه زمانی که سردبير ارشد و مسؤل خبر صدای آمريکا بودند دقيقترين خبرها و موضوعاتی که واقعا ارزش خبری داشتند در تلويزيون صدای آمريکا پخش می شد. وقتی دو سال پيش اين مسؤليت به فرد ديگری داده شد، کيفيت خبرهای تلويزيون صدای آمريکا افت کرد، هرچند بسياری از خبرنگاران با سواد همچنان کارهای خوب توليد می کردند. اما چرا آن بخش از آقای سجادی گرفته شد؟  دليلش سختگيری زياده از حد آقای سجادی بود. آقای سجادی بسيار باسواد هستند و بسيار سخت کوش و آنقدر احساس مسؤليت می کنند که حاضر نيستند حتی يک سر سوزن کار بی ارزش ارائه شود. به همين علت نيز بسيار سخت گير هستند که کسانیکه برای ايشان کار می کنند گاهی فرصت ندارند حتی تجديد انرژی کنند و ممکن است سالها کار ارائه کنند و فرصت حتی قدری مطالعه شخصی پيدا نکنند. در چنين شرايطی آنهايی که توان کاری شان پايين است يا سوادشان کم نميتوانند دوام بياورند و معمولا اينگونه افراد هم بيشتر فرصت دارند که به شايعه پراکنی و حرفهای اينگونه بپردازند تا آنکه در وقت آزادشان مطالعه و کار کنند و چون نه وقت برای تحقيقات صرف می کنند و نه دانش آن را دارند که کاری با ارزش بتوانند ارائه کنند، تلاش خود را صرف خراب کردن کسی مثل آقای علی سجادی می کنند.

در يکی از سايتهای مهاجران ايرانی در آمريکا ادعا شده کسی که جای آقای علی سجادی را برای يکسال و نيم اشغال کرده بود توانمندی زيادی در روزنامه نگاری داشته است. اما فرد مورد نظر حتی وقتی از دستاوردهای دهه اول قرن بيست و يکم ارزيابی کرده و به سال 2009 رسيده جنبش سبز را فراموش کرده است (2).

همچنين وقتی ادعا می شود که آن فرد به همه در صدای آمريکا درس ژورناليسم داده است قدری بی لطفی است. ژورناليسم بويژه در خبرگزاری سياسی بيش از همه دانش سياسی، اقتصادی و تاريخی در مورد ايران و جهان است و نه املا و انشا. در اين عصر اينترنت نوشته های خبری و تحليلی افراد بر روی اينترنت در دسترس است. خوانندگان می توانند نوشته های افراد مختلف را خود بخوانند و ارزش نظری و خبری آنها را مورد قضاوت قرار دهند و بعد ارزيابی کنند که فردی با آن اندازه دانش سياسی چگونه می تواند ادعا کند که اديتور پرسابقه برای اين نوع کار خبری است. رسانه هايی مانند صدای آمريکا را با انتشارات مهاجران در خارج يکی نبينيم. هر کدام وظيفه خاص خود را دارند و نياز به احترام متقابل.

از نظر خطوط سياسی نيز آقای سجادی وقتی سردبير ارشد صدای آمريکا بود، از نئوکان ها تا اصلاح طلبان، از سلطنت طلبان تا مجاهدين، از چپ ها تا جبهه ای ها و خلاصه با همه خطوط سياسی همکاری می کرد و آنها را در برنامه های تلويزيونی  شرکت می داد اما معيار او انتخاب افرادی بود که حرفی برای گفتن داشته باشند و دانش لازم را هم داشت که اين امر را تشخيص دهد. پر کردن ساعت برنامه با توليداتی که ممکن است برای مهاجران ايرانی جالب باشد اما برای بينندگان در ايران حرف تازه ای در بر ندارد، هدف نيست. بيشتر نشريات ايرانی بويژه آنها که به انگليسی در خارج منتشر می شوند برای مهاجران قابل استفاده اند و محتوای آنها برای مردم در داخل ايران فاقد اهميت است.  زمانی که علی سجادی سردبير صدای آمريکا بود محتوای خبرهای اين رسانه از چنين خبرهايی تشکيل نمی شد. ضمنا درست است که برنامه های تفريحی و غيره نيز برای يک رسانه تلويزيونی لازم است اما دوباره بايد گفت آنچيزی مهم است ارائه شود که در داخل ايران قابل دسترس نباشد.

در آخر ذکر کنم که ماه ها است با آقای علی سجادی هيچگونه تماسی نداشته ام و همه اين سطور را به اين دليل نوشتم که بتازگی در زير مقالات خود در ايران گلوبال کامنت های توهين آميزی به آقای سجادی ديدم که در آنها پرسيده شده بود چرا به او برخورد نميکنم. گفتم شايد اين افراد از روی ناآگاهی چنين کاری می کنند و به همين دليل اين توضيحات را نوشتم. البته آنهايی که از روی غرض چنين می کنند را هزار سخن اينجانب دوايی نيست اما شايد کسانيکه از روی ناآگاهی به اشاعه شايعات عليه اين انسان ايرانی شريف که دلش برای ايران می تپد ادامه می دهند از اين کار دست بردارند.
 
به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دوم اسفندماه 1391
February 20, 2013

پانويس:

مقاله مرتبط
هشت سال کار در صدای آمريکا+