چهارشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۵

ابزار هوشمند: شالوده تمدني نوين

ابزار هوشمند: شالوده تمدني نوين-ويرايش دوم

فهرست مطالب

پيشگفتار2004
ابزار و ابزارسازي در تاريخ
ابزار هوشمند قديم
شعور ماشيني: آلترناتيو جديدي در خدمت بشر
دورنماي آينده
"چه اتفاقي ميافتاد اگر کسي يک بليون سال پيش، از مريخبراي قضاوت درباره زندگي زميني آمده بود، و به تکياخته هائي که حتي هنوز خزيدن را نياموخته بودند مينگريست؟ همين گونه نيز، ما نميتوانيم آنچه ماشين ها ميتوانند در آينده بکنند را ،با آنچه امروز قابل رويت است ، به تصور آوريم."کتاب جامعه فکرSociety of Mind، ماروين مينسکيMarvin Minsky، صفحه 30

پيشگفتار2004

متن اوليه اين رسالهIntelligent Tools را در شماره پائيز 1985 ژورنال علمي هوش مصنوعيAI Magazine ، نشريه انجمن آمريکائي هو.ش مصنوعيAmerican Association for Artificial Intelligence-AAAI، منتشر کردم. همچنين متن اوليه فارسي اين رساله، سيزده سال بعد، اول بار در تاريخ اول ژانويه 1998 ، در اولين شماره مجله آينده نگر بنياد آينده نگري ايران به چاپ رسيد.

اگر من اين رساله را امروز مينوشتم، بيشتر آنرا به همينگونه که هست مينوشتم. البته قسمتي از بخش آخر درباره رباط ها بعنوان نوع جديد را، آنگونه که در مقاله ديگري درباره اين مبحث نوشته ام، بسط ميدادم (مراجعه کنيد به مقاله 2003 من تحت عنوان تأثير ابزار هوشمند بر روي زندگي بشر.) يعني اين حقيقت که بوجود آمدن نوع جديد بمعني ايستائي پيشرفت بشر نيست. البته موضوع اين رساله بحث درباره ابزار هوشمند تا آنجائي است که بعنوان ابزار عمل ميکنند.

اين رساله، از زمان انتشار آن در 20 سال پيش تا کنون، در نوشته هاي مختلفي مورد توجه قرار گرفته است، از جمله درفهرست منابع Bibliography تحقيقاتي تحرير شده توسط کلوديا گوتيرز Claudio Guti鲲ez و همچنين در کتاب کورت فون ميير Kurt von Meier..

وقتي که من اين رساله را منتشر کردم، نامه اي از دانيال بل دريافت کردم که وي نظرات من درباره موضوع تکامل (انتروپولوژي) را، جالب يافته بود، اما با استفاده من از اصطلاح "هوشintelligence" موافق نبود و اصطلاح "استنتاجinference" را ترجيح ميداد، که بسياري از نويسندگان اروپائي براي توانهاي هوشي ابزارها بکار ميبرند. دانيال بل خاطر نشان ميکرد که در اين ابزارها، برخي قوانين استنتاج برنامه نويسي شده، که به آنها توان انجام عملکرد هاي فکري را ميدهد، اما بعقيده وي آنها در خود، از "هوش" و ذکاوت برخوردار نيستند.

طنز آلود است که من از زمان انتشار اين رساله، موضوعات تحقيقي ام تغيير کرده، و من تز تکاملي (انتروپولوژيک) اين رساله، و موضوعات فلسفه ذهن اين رساله، که در ارتباط با هوش مصنوعي طرح شده اند را، دنبال نکرده ام.

تز انتروپولوژيک من، که تأکيد بر موضوع مبناي تکنولوژيک رفتار با موجودات متفکر بمثابه ابزار است، در ميان نکات ديگر، به اين موضوع اشاره دارد، که چرا بخاطر عدم از بين رفتن مبناي تکنولوژيک برده داري، ممکن شد که شيوه توليد متروک شده برده داري، در آمريکا، دوباره زنده شود، يعني حتي قرن ها بعد از حذف برده داري، بعنوان يک سيستم اجتماعي، سياسي، اقتصادي، و فرهنگي در جهان.

همچنين تا آنجا که به فلسفه ذهن مربوط ميشود، در سوي ديگر طيف تأکيد شده توسط دانيال بل، در سالهاي اخير، ماروين مينسکيMarvin Minsky ، در کتاب جامعه فکرSociety of Mind، توضيحات نوع ديگري از هوش را، مورد تفحص قرار داده است. همانطور که ياد آور شدم، از زماني که من اين رساله را نوشته ام، من مبحث فلسفه ذهنPhilosophy of Mind را، بويژه در ارتباط با هوش مصنوعي Artificial Intelligence، دنبال نکرده ام.

برخي مولفين نظير آرون اسلومنAaron Sloman ، تحقيقات مبسوط عالي اي را در سالهاي اخير در اين زمينه منتشر کرده اند، که نظريه کانت، مبني بر تئوري حک شده بودن ادراکات حسي بشر را، تأييد ميکنند. همچنين ري کورزويل Ray Kurzweil ، در 20 سال گذشته، کارهاي ارزنده اي در اين زمينه ارائه داده است.

مثلأ بنظر ري کورزويل، در تحقيقات جديدش ، ابديت براي انسان، تا 20 سال ديگر، قابل دسترسي است، و انسان بعد از هزاران سال وحشت از مرگ، با توسعه ننوتکنولوژي، فناناپذير خواهد شد. اين چنين تحولي، باعث رشد جمعيت بشر خواهد شد، آنگونه که در چند دهه اخير، جمعيت افراد مسن، در جوامع پيشرفته، افزايش چشمگيري داشته است.

در نقطه مقابل، بنظر من، کاهش استفاده از انسان بمثابه ابزار هوشمند نيز، باعث کاهش سرعت رشد توليد مثل انسان ميشود، همانگونه که با جايگزيني اتومبيل بجاي اسب، بمثابه ابزار حمل و نقل، سرعت رشد جمعيت اسب در نيم قرن گذشته در جهان کند شده است. البته اين بحث من فقط در ارتباط با انسان بمثابه ابزار است، و ابعاد ديگر نياز به انسان، در توليد دانش و هنر، و عرصه هاي ديگر زندگي بشر، مد نظرم نيست.

لازم به تذکر است، که من اين مباحث را، در اين نوشته، مورد بررسي قرار نداده ام، و در مقاله2003 تأثير ابزار هوشمند بر روي زندگي بشر ، مختصرأ به موضوع ابزار هوشمند به مثابه نوع، پرداخته ام، و نيز در نوشتار آيا ننو تکنولوژي واقعي است؟ تحول ننوتکنولوژي را بحث کرده ام.

ذيگر آنکه گرچه در اين نوشته طرح کرده ام که چرا عدالت اجتماعي موضوع مرکزي در تمدن جديد خواهد بود، درباره مبحث عدالت اجتماعي، در نوشته عدالت اجتماعي و انقلاب کامپيوتري، و مفصل تر در رساله يک تئوري ارزش ويژه ، در سال 1989، و نيز به تازگي در توشتار ثروت و عدالت در ايران فردا ، به بررسي پرداخته ام.

من اميدوارم که خوانندگان، اين رساله را، براي طرح سوالات جالب، ارزشمند بيابند.

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.ghandchi.com/
25 آبان 1383
Nov 15, 2004

سپاسگزاري

بدينوسيله از همه کسانيکه با اظهار نظر درباره قسمتهاي مختلف اين رساله، به غناي کار من افزودند، تشکر ميکنم. بويژه آقاي "ويليام کلنسيWilliam Clancey"، دانشمند برجسته شعور ماشيني، با تحرير يادداشتهائي درباره متن اوليه، که به تدقيق بيشتر موضوعات ياري رساند، و آقاي "رابرت انگلمورRobert Engelmore" ،سردبير مجله "اي. آي. مگزينAI Magazine"، که با طرح ملاحظات دقيق و با اساس خود، کمک موثري به ويرايش نهائي رساله کرد. معهذا تذکر اين نکته ضروري است که تنها خود من مسوليت اين نسخه نهائي را به عهده دارم. با اذعان به خصلت جدلي رساله، اميدوارم که کوششهاي من، حداقل باعث گشوده شدن باب بحث و تبادل نظر، درباره موضوعات مطرح شده، در ميان خوانندگان عزيز شود.

خلاصه مقاله

مقاله زير با شرح مختصرى از تکامل ابزار و دانش درتاريخ بشريت آغاز شده و با اين اظهارعقيده که دو پديده مذکور فقط در ابزار هوشمند همزيستى نموده اند، ادامه مييابد. سپس با يادآورى مزاياى ا بزارهوشنمند قديم درعرصه توليد، نشان داده ميشود که چگونه مشکلات اجتماعى و بيولوژيک ناشى از ذات حيوانى (يا انسانى ) اين ابزارها، موانعى جدى بر سر راه تکامل آنها ايجاد ميکرده است ، بعلاوه، اشاره ميشود که عدم قابليت بشر در توليد ابزارهوشمندى که بتوا ند ازخود انسا ن (در ظرفيت ابزار) پيشى بگيرد، باعث تداوم مبنا ى تکنولوژيک برده دا رى در طى تاريخ بوده است. بعدأ با ارزيابى دستاورد هاى کنونى تکنولوژى کامپيوتر در ارتباط با توليد ابزارهوشمندي چنين استدلال ميشود که با *توليد* ابزارهاى هوشمند جديد، فائق آمدن بر *محدوديتهاى* اجتماعى و بيولوژيک ابزارهوشمند امکان پذير شده است. در نتيجه بموازات *پيشى جستن* اين ابزارها از انسان (بعنوان ابزارهوشمند)، هر گونه اجبار تکنيکى براى بکارگيرى انسان بمثابه ابزارتوليدى ازبين خواهد رفت. بعبارت ديگر دورنما ى ا ين تحول، محوشدن *مبناى تکنولوژيک* ا نقياد انسان بوسيله انسان است. نابودى اين مبناى تکنولوژيک ممکن است به تحقق شعور بالاتر انسانها، ثروت فراوان تر و آزادى اجتماعى -سياسي 㳘يشتردرجا معه آينده انجاميده و موجبات آغازتمدن عاليترى درجهان را فراهم آورد.

1- ابزار و ابزارسازي در تاريخ

هر چند ارزيابى انسانشناسان از نقش ابزار و ابزارسازى در تکامل بوزينگان متفاوت است، همه آنها در اين نکته متفق القولند که ابزارسازى مهمترين تفاوت اجداد ما با ميمونهاى ديگر بوده است. انسان با ساختن ابزار قادر شد، که پيگيرى اهداف خود در زندگى را، با استفا ده از وساثلى *مجزا* از بدن خود ممکن نمايد. ابزارها در مقايسه با اعضا بدن (که براى اهدافي مشابه قابل استفاده اند)، اين خاصيت را داشتند که جدا ازمرگ و زندگى هرعضو منفرد نوع بشر، قابل تکامل بوده، و درنتيجه ثمره فعاليتهاى توليدى نسلهاى گذشته را، به نسلهاى آ ينده منتقل ميکردند.

حيوانات ديگر نيز گاهى از اشيأ طبيعى بعنوان ابزار استفاده ميکنند، وليکن ابزارهاى آنها رشد چندانى در وراي شکل يا حالت منشأ طبيعى شان نميکند. درواقع، به نسبت جداثى انسان ازعالم حيوانات، ابزارهاى ساخت انسان، هر چه بيشتر از اشيأ طبيعى قابل تميز شده اند. دليل اين تمايز نيز در پيش وضعيت نوع بشر، قبل ازشروع وى به ابزارسازى نهفته است. قابليتهاى ذهنى و لسانى اجداد ما باندازه کافى بلوغ يافته بودند که تکيه گاه تولد شعور و زبان بشرى شوند. مضافأ اينکه هم ابزارسازى وهم ارتباطات، فعاليتهاى اجتماعى بودند، و پيشرفت يکى متقابلأ توسعه ديگري را بهمراه داشت. بنا براين، زندگى اجتماعى بشر باعث شد که اشکال بالاتر ارتباطات بين انسانها ، يعنى زبان، همپاى ابزارسازى تکامل يابد.

با رشد زبان، ديگر نگهدارى وانتقا ل دانش انسانها، جدا و مستقل از زندگى و مرگ هرعضو منفرد نوع بشر، امکا ن پذير شد. درنتيجه با توسعه زبان، جريان يافتن دانش از نسلى به نسل ديگر، از طريقى غير از توارث ژنى ميسر شد. اختراع نوشتن انتقال زباني دانش را بيشتر تقويت کرد. زبان شفاهى، دانش را از طريق حافظه، عادت، تخصص، و جذب فرهنگى، منتقل ميکرد، در صورتيکه زبان کتبي، دانش را درجزثيات و دقت بيشتري قابل انتقال کرده، و از وابستگي دانش به حالات خاص حاملين آن، هرچه بيشتر کاسته و دانش را هر چه عيني تر کرد. [ ابزار، زبان و کتابت، تفکر تجريدى بشر را تقويت کردند. رياضيات و ابزار انجام عمليات رياضي (که خود نوعى کار فکرى است)، خيلى زود در تاريخ بشر به ظهور رسيده اند، شايد ازهنگاميکه انسانها از انگشتان خود براى شمارش ا شيأ استفاده کرده اند. حتى ابزارهاى مشابه چرتکه، در دوران ماقبل تاريخ بکار برده شده اند. اين ابزارها و رياضيات نيز، بنوبه خود به عينى تر شدن دانش کمک کرده اند].

با پيدايش کتابت، ديگر کاربرد، نقد، و توسعه دانش بوسيله انسان هائي که از نظر مکاني و زماني جدا بودند امکان پذير شد، يعني دانش عيني تر شده و به جهاني در خود تبديل شد، قابل تفکيک هم از جهان طبيعي و هم از جهان ذهني هر فرد معين. به همين شکل، ابزار ها مجزا از اشيأ طبيعي، دنياي ديگري را تشکيل دادند، که با دانش بشر حک شده بود. ابزار ها براي کار فيزيکي و فکري بکار برده شدند و بخشأ در پيشرفتهاي صنعتي بعدي اتوماتيک شدند.

دانش و ابزار اساس همه پيشرفتهاى بعدى بشريت (يا حتى عقب گردهايش) را تشکيل داده اند. استفاده از دانش و ابزار در توليد و همه جوانب ديگر زندگى متقابلأ بر روى انسانها از نظر فيزيکى، فکرى، وا جتماعى تأثير گذارد. در واقع براى درک پيشرفت عظيم نوع بشر، کافى است ملاحظه کنيم که چگونه کودکان ما قادرند در مدت زمان بسيار کوتاهى، دانش وسيعى را فراگرفته، و استفاده از ابزارهاى مختلفى را بياموزند. انسان تنها موجود روى زمين است، که از دانش وابزار در همه جوانب زندگى خود استفاده ميکند. دريک کلام، ميتوانيم بگوثيم که ابزارسازى مهمترين فعاليتى بوده که اجداد ما را از ميمون هاى ديگر تفکيک نمود، و انسانها خصوصأ بواسطه توليد دانش و ابزار درعالم حيوانات قابل تميزهستند. هيچ تحول تکنولوريک يا توسعه اجتما عي-سيا سى ديگر، نتوا نسته به چنين تفکيک فاحشى بين نوع بشر و ديگر انواع موجودات کره ارض بيانجامد.

جهان دانش وجهان ابزارها، تنها دريک پديده ويژه تلاقي کرده اند، و آنهم در وجود ابزارهاى هوشمند ( نظيرسگ هاى پليس) بوده است. با اينکه اين ابزارها بوسيله انسان بکاربرده ميشدند، وليکن انسان قادر به توليد آنها نبوده است. داشتن ادراکا ت حسى و توانهاى حرکتى، ظرفيت تبادل اطلاعات با انسان (ارتباطات )، و توان يادگيرى مهارتهاى ويژه مورد نياز براى انجا م کارهاي معين، خواص ايده الى بودند که دراين ابزارهاى هوشمند طلب ميشدند. اين ابزارها، بطرز خاصي به دانش و نياز هاي بشر مرتبط بودند. ابزارهاى عادى بوسيله دانش بشر بکار رفته و اصلاح ميشدثد، تا پاسخگوى نيازها واهداف بشر باشند، و توسعه آنها فقط بوسيله سطح تکنولوژى وقت محدود ميشد. ابزارها ى هوشمند همچنين بوسيله تکامل طبيعى محدود ميشدند، که خود تا قبل ازپيدايش مهندسى ژنتيک، تقريبأ از حوزه نفوذ دانش بشر خارج بوده است. محدوديت هاى طبيعى ابزارهوشمند، اغلب دليل "خوبى" براى بى توجهى فلاسفه و تاريخ نگاران ابزارسازى، به اين پديده مهم تلقى شده است. معهذا، ابزار هوشمند مدرن، نه تنها در حوزه نفوذ دانش بشر قرار گرفته است، بلکه اين ابزارها، هرچه بيشتر خود تبلور دانش موجودند. امکانات کنونى در*توليد* اينگونه ا بزاره، ا ضرورت بررسى تا ثيرات اجتماعى آنها در گذشته، و نيزاهميت تفکر درباره تاثيرات ممکن آنها در آينده را، آشکار ميسازد.

2- ابزار هوشمند قديم

حيوانات از اولين ابزارهاى هوشمندى هستند که توسط بشر بکار رفته اند. بهره ورى ازحيوانات، بعنوان ابزار، به دوران ا نسانهاى اوليه باز ميگردد. ميتوان استفاده از اسب براى حمل و نقل، سگ براى رد يابى فراريان، کبوتر براى نامه رسانى، شاهين براى شکار پرندگان، و بسيارى نمونه هاى ديگر را ذکر کرد. تا آنجا که بکارگيرى ابزار هوشمند مد نظر باشد، اين اقدام بدعت تازه اى درتاريخ بشريت نيست (حتى برخى حيوانات نيز ازحيوانات ديگر، يا حتى ازنوع خود، بعنوان ابزار استفاده مىکنند)، ليکن توليد ابزار هوشمند، پديده نسبتأ جديدى است، و ايندسته از ابزارهاى هوشمند، حتى بواسطه تکامل طبيعى هم محدود نميشوند. دربا ره ابزارهوشمند جديد، در بخش بعد، به تفصيل خواهم نوشت. اما قبلأ لازم است که با بررسى برخى کيفيات خاص ا بزارهاى هوشمند قديم، به نقش اينگونه ا بزارها درجامعه، وقوف بيشترى حاصل کنيم. براي اين هدف، اجازه دهيد نمونه استفاده از اسب، بعنوا ن ابزار را، درکانون توجه خود قراردهيم .
اسب، بعنوا ن ابزار حمل و نقل، بخاطر قدرت محرکه اش مورد استفاده قرارميگرفت. خصوصيات بيولوژيک اسب امکان استفاده از اين حيوان را بعنوان ابزارى، با کاربرد سهل، سرعت قا بل توجه، وظرفيت کافى برا ى تبعيت به محيط، فراهم آورده بود. رجحان اسب (يا شتر، لاما وامثالهم )، بعنوا ن وسيله نقليه، به بسياري حيوانات قوى تر، اساسأ بخاطر ظرفيت اين حيوان درعملکردن بعنوان ابزار، يعنى بخاطرتسليم شدن به کنترل بوده است. مثلأ ذکر اين نکته بى مناسبت نيست، که گوريل، هم باهوش تر، و هم قويتر، از اسب است، وليکن ظرفيت لازم جهت تسليم شدن به کنترل را، ندارد. تسليم به کنترل، يا اجراى دستور، ممکن است که به هوش حيوا ن نيافزايد، وليکن مطمثنأ وى را *ا بزارسان* ميکند. بنا بر اين، گزينش اسب، نه بخاطرشعور وى (يا حتى عقل سليم او)، بلکه عمدتأ بعلت قابليت اسب جهت تبديل شدن به يک سيستم لکوموتيو ابزارسا ن، بود ه است. [آشکار است که اين حيوانات هيچگاه نميتوانستند خصوصيات حاکى ازهوش خود را از دست بدهند وانسانها نيزبا آنها بعنوان ابزارصرف رفتار نميکردند. احساسات و حتي مناسبات محبت آميز فى مابين ا نسان و سگ (يا اسب)، در تمام تمدنها متداول بوده است. اما اين مناسبات تنها موقعى وجود داشته اند، که اين حيوانات بعنوان يار و ياور انسان عمل ميکرده اند، و نه زمانى که بمثابه ا بزار مورد توجه قرارميگرفتند (همين حقيقت درمورد روابط فى مابين خود انسانها هم صادق است).]

جايگزينى نهائي اسب بوسيله اثومبيل نيز، تاثيد بيشترى بر نظريه بالاست. اتومبيل، هم به لحاظ قدرت محرکه، وهم از نظر تسليم به کنترل، بهتر ازاسب عمل ميکند. وليکن احمق ترين اسبها، براحتى قادرند در صورت غفلت سوارکارشان، از خطر افتادن در يک نهر آب مانع شوند، در صورتيکه غفلت راننده اتومبيل، درتشخيص يک نهر آب، ميتوا ند بقيمت واژگونى بهترين انومبيل ها تمام شود. معهذا، اين اختلاف مهم، باعث نشد که انسان حتى لحظه اى در جانشين کردن اتومبيل بجاى اسب ترديد کند، چرا که علت اصلى درانتخاب اسب، براى حمل ونقل، ازهمان ا بتدا، نه *شعور کلى* اسب، بلکه وجود قوه محرکه درحيوانى بود، که ظرفيت لازم را براى عملکردن بمثابه ابزار دارا بود. همين عقيده را ميتوان درباره سگ و ديگر حيوانات ابزارسان اظهار نمود. البته آنچه گفته شد، بدين معنى نيست، که انسانها، هميشه نسبت به فواثدعقل سليم در حيوانات ابزارسان بى تفاوت بوده اند، بلکه منظور اينست که علت اصلى براى انتخاب حيوانات بعنوان ابزارهوشمند، نه شعور کلي آنها، بلکه توان آنها براي انجام کار معين و ظرفيت آنها براى عملکردن بعنوان ابزار بوده است.
اما چرا شعور در اين ابزارها، براى بشر مصرف کننده، حاثز اهميت نبود؟ من فکرميکنم که پاسخ به اين سوال در امکا ن بشر برا ى گزينش ابزارهوشمندى "همه فن حريف" (با کا رآيى غيرقابل مقايسه با حيوانات جهت انجا م کارهاى مرتبط به شعور)، نهفته است، يعنى ابزارى که قابل کار برد بر روى ابزارهاى ديگر، و از جمله قابل کا ربرد بر روى حيوانات ا بزارسان بوده است. اين ابزار چيزى نبود، به غيرازخود *انسان* (درظرفيت ابزار). تنها وقتي که خصوصيت عقلى معينى در انسان قا بل دسترسى نبود، ازحيوانات بخاطر *شعورشان* ا سنفاده ميشد، و آنهم درحوزه اى محدود. مثلأ، حس قوى بويايى درسگ باعث شده است، که بعنوان ابزارى جهت رديابى بو، به انسان ترجيح داده شود، و حتى اتکأ به ذکاوت سگ براى تعقيب فراريان هنوزهم معمول است. باستثنأ ا ينگونه موارد، هرگاه شعورى بيش ازتوان اجراى دستورات، در ابزارى طلب ميشده، همواره بعنوان ابزار، انسان به حيوانات ترجيح داده شده است.

***
بنابراين جهت درک اهميت ابزارهوشمند در تاريخ ،عطف توجه به خود انسان، بيش از مطالعه حيوانات حاثز اهميت است. لازم به يادآورى است که انسان زمانى بعنوان ابزارعمل ميکند، که ادراکات حسى وتوانهاى حرکتى، فهم زبان، ومهارتها ى ويژه وى، بعنوان *وساثل توليد* (يعنى "وسيله اي درخدمت توليد بمثابه هدف") مورد استفاده قرار گيرند. به درجه اى که تنوع فعا ليتهاى بشر زدوده شده، و آزادى او بخاطر تطبيق با پروسه توليد محدود گردد، به همان اندازه نيز انسان بيشتر ابزارسان ميشود. بالعکس، به درجه اى که تنوع، دانش، وکمال برفعاليتهاى توليدى بشرمستولى گردد، به همان نسبت نيز انسان *هدفى درخود* باقي مانده، و به موقعيت ابزارى ويژه تنزل نمييابد.
هر قدر که جامعه بغرنج تر باشد، کشيدن خط فاصلى بين اين دو نوع فعاليت بشر، مشکلترميشود. اما کماکا ن، کنترل، عامل تعيين کننده خصلت هر يک ازاين دو نوع فعاليت است. تا زمانيکه ابزار هوشمندى بهتر از انسان (درظرفيت ابزار)، براى انجام کارهاثى که انجامشان نيازمند اينگونه ابزارها بود، وجود نداشت، ضرورتأ مناسبات اجتماعى اى توسعه يافت، که مساوات طبيعى همه انسانها، و کاربرد انسان بعنوان ابزار را، مورد سازش قرار ميداد. اين دسته مناسبات اجتماعي، بخش اصلي تمام مناسبات اجتماعي را، در تاريخ بشريت تشکيل داده اند. درنتيجه، اغلب دشوار است که تعيين کنيم، آيا فرد معينى، درزمان معينى، بعنوا ن فردى آزاد عمل کرده است، يا که بمثابه ابزارى، براى ا هدافي ناخواسته بمصرف رسيده است. تنها برده دارى روشن ترين تفکيک را بين دو نوع هستى بشر به منصه ظهور رسا ند، بردگان، که بعنوان ابزار، تسليم کنترل صاحبان خود بودند، و برده داران، که بردگا ن خودرا به عنوان ابزارمحض در نظر گرفته، و بر آنان حکمرانى ميکردند.
برده دارى اولين استفاده مهم از انسان بعنوان ابزار بود. براى بردگان، داشتن قضاوت مستقل، "معصيتى" نابخشودنى تلقى شده، وتسليم به کنترل صاحبان، "فضيلتي" در خور ستايش بحساب مى آمد. بردگان، حتى مانند ديگر ابزارها، بصورت ملک خصوصى مورد *تصاحب* قرارميگرفتند. انواع گوناگون برده، براى کارهاى ويژه تربيت ميشدند، و.قوانينى وجود داشت که ازطريق غيرقانونى کردن شرکت آنان در بسيارى فعاليتهاي اجتماعى، نظيرتعليم وتربيت، ازتکامل آنها به انسانهاى کامل جلوگيرى بعمل مي آورد. بطور خلاصه، بهترين برده در جا معه برده داري، انسانى بود که ميتوا نست بمثابه بهترين ابزار هوشمند براى توليد عمل کند.
از سوى ديگر، استفاده از انسان، بعنوان ابزارهوشمند، اين امکان را بوجود آورد، که بخش بزرگى ازشهروندان آزاد، از تماس مسقيم با ابزارآلات فاصله بگيرند. بنابراين، نقش آنها درپروسه توليد، درعرصه کنترل قرار گرفت، و دانش و تصميم گيرى، به وظايف اصلى شان در توليد اجتماعى تبديل شد. به عبارت ديگر، در اختيار داشتن ابزارهوشمند، باعث شد که اين بخش جمعيت، از کار کردن براى حوائج اوليه خود بى نياز گردد.

بناهاى عظيم عصر باستان، تا انقلاب صنعتى همتاثى نيافتند. ابزارهاي بى جان، بهمراه ابزار هوشمند (بردگان)، تنها به دانش وتصميم گيرى صاحبانشان نياز داشتند، تا بتوانند بمثابه يک سيستم اتوماتيک توليد ثروت عمل کنند. گوثى ماشين زيرکى تولد يافته بود، که قادر بود توليد را با دستورات شفاهى آغاز کرده، برحسب تمايل صاحبکار تغييرشکل يافته، وبا تشخيص نيازهاى کار تعالى پذيرد، به واقع که انسان چه راه طولانى اى را نسبت بزمانيکه همه کا رهايش را با دستان خود به ا نجا م ميرسانيد، طى کرده بود. بديگرسخن، ابزارهوشمند با ايفاى نقش مکمل ابزار بى جان، تکيه گاه ترقى بشريت از توحش به تمدن بود.

هر چند سطح تکنولوژى جامعه برده دارى، مبناى تکنولوريک مناسبى براى استفاده از انسا ن به عنوان ابزارهوشمند بوجوذ آورد، ليکن ازبين رفتن برده دارى بخاطر نابودى اين مبناى تکنولوژيک نبود. در حقيقت، احيأ برده دارى در ابتداى تاريخ ايالات متحده آمريکا، روشن ساخت که حتى ابزارهاى آمريکاى مدرن نيز، قابل استفاده در يک سيستم برده داري بودند. در واقع علت محو برده دارى در جهان، چيزى نبود مگرغيرقابل قبول شدن رفتار بى شرمانه با نوع خودما ن بعنوان ابزارمحض. هرچه انسانها متمدن ترشدند، کمتر چنين نابرابرهاى آشکاري را ميتوا نستند تحمل کنند. شايد نيازى به يادآورى نبا شد که چارچوب فکرى کل هرجامعه برده دارى، برفرض يا ادراکى متکى بود، که بردگان را بعنوان ا بزار محض درنظرميگرفت. فرضى که مطمثنأ برخلاف حقيقت بوده، وطبعأ بوسيله کسانى ازهر دوسوى اين رابطه، مورد ترديد واعتراض قرار ميگرفت. معهذا، تا زمانى که نوع بشر فاقد ابزار هوشمندى بود که کارهاى مورد نياز جامعه را، بهتر از وى بانجام رساند، همواره اشکال گوناگونى از انقياد انسان بوسيله انسان، يا حتى امکان احيأ برده دارى، ميتوانست بقأ حيات يابد .

صرف نظر ازمساثل اجتماعى، که استفاده ازحيوانات وانسان بعنوان ا بزارهوشمند بهمراه داشت، ما نع جدى ديگرى نيز بر سر راه استفاده از آنها وجود داشت (تا قبل از مهندسى ژنتيک و آن هم محدوديتهاى طبيعى اينگونه ابزارها بود. ابزارهاى ديگر براى انجام وظاثف نوين قابل اصلاح و تعا لى بودند و تنها سطح تکنولوژى وقت، پيشرفت ابزارها ى بى جان را محدود ميکرد. حيوا نات و انسان، بعنوان ابزار نه تنها بخاطر سطح تکنولوژى محدود ميشدند، بلکه پيشرفتشان بعنوان ابزار، بخاطر محصور بودن ذاتى شا ن در تکامل طبيعى نيزمحدود ميشد، و اين نقص نيز مانعى اساسى بر سر راه رشد ابزارهاى هوشمند قديم قرار ميداد. مثلأ، تطويل دست بشر، به دو برابر اندازه طبيعى اش، يا افزايش سرعت اسب، به دو برابرسرعت طبيعى آن، طى هزاران سال غيرممکن بوده است، بويژه فائق آمدن بر حدود طول عمر طبيعى ايندسته ازابزارها، از طريق تکنولوريک، غيرقابل حصول بوده است. درمقا يسه، قا بل ذکر است که طى پنجاه سال اخير، طول جراثقال ها زياد شده، سرعت اتومبيل ها اضافه شده، وعمرفولاد چندين برابر افزايش يافته است.

بعلاوه آنچه ابزارهاى هوشمند را ويژه ميساخت، يعنى حواس، قدرت استدلال، وظرفيت ارتباطاتى آنها، به سختى ممکن بود که طى قرون متمادى پيشرفت چشمگيرى کند. بعبارت ديگر، ابزار هوشمند سابق (مثلأ انسان در ظرفيت ابزار، نه تنها به دلايل اجتماعى، براى عملکردن بمثابه ابزار با مشکلات عديده اي روبرو بودند ، بلکه درعين حال، خود موجوديت بيولوزيک آنها هم، نقص جدى اى در برابر تعالي آنها، به مثابه ابزار بوده است. هردوى اين عوامل منفي، درابزار هوشمند کنونى، يعنى "رباط هاي هوشمند" وجود ندارد.

3- شعور ماشيني: آلترناتيو جديدي در خدمت بشر

براى استناد به درکى مشترک از ابزارهوشمند جديد، من دستاوردهاى انقلاب کامپيوترى را درسه پاراگراف زير خلاصه کرده ام:

پيشرفتهاي تکنولوژى کامپيوتر را ميتوان بطورکلى به دو.مقوله تقسيم کرد: "پروسه کردن اعدادnumber processing" و "پروسه کردن علائمsymbol processing". مقوله اول بيش از تمام پيشرفت هاي تکنولوژى چاپ، توانسته است که اطلاعات را قا بل دسترسى، نگهداري، وانتقال کند [لازم به تذکر است که کامپيوتر، هنوز امکان شانسي پيدا کردن مطلب مورد علاقه، که در ورق زدن کتاب يا روزنامه، قابل حصول است را، نميتواند مهيا کند]. کامپيوتر، همه ابزارهاى محاسباتى قديم، نظير چرتکه يا خط کش محاسبه را، ازنظرسرعت، تنوع عمليا تى، و راحتى استفاده، پشت سر گذاشته است. درنتيجه، پيشرفت اين تکنولوژى، درمحدوده مقوله اول، باعث گسترش اتوماسيون به کارهاى يکنواخت فکرى شده، و افق تحول جامعه وا نقلاب صنعتى را، به مرزهاى نوينى توسعه د ده.است.

مقوله دوم، يعنى پروسه کردن علاثم يا شعورماشينىAI ، باعث شده است که "مانند سازيsimulation" بسياري ازقا بليتهاى دماغى بشر، نظير ادراکات حسى وتوانهاى حرکتىlocomotion، قدرت استدلال ومساله حل کنىproblem-solving، ارتباطات به زبانهاى طبيعى بشرى ، و بسياري توانهاي ديگر بشري، امکانپذيزشود. [ معهذا، مانند سازي برخي پروسه هاي ذهني، نظير تدوين "اصول تئوري ها"، "استدلال ناشي از درک مستقيمcommon sense understanding"، تا حد زيادي، خارج از امکانات شعور ماشيني، در حال حاضر است.] هم ا کنون "سيستمهاى هوشمند بينائى" وارد پروسه توليد شده اند، و در کنار "کارگران نوع انسان" کا رميکنند. ازطريق "پروسه کردن دانشknowledge processing"، سيستمهاي متخصصيexpert systems ساخته شده اند که ميتوانند وظائف گوناگوني، نظير تشخيص طبي ناخوشي را انجام دهند. [مثلأ سيستم تخصصي *انترنيستInternist* که در دانشگاه پيتزبورگ آمريکا ساخته شده است، نمونه خوبي از اين سيستمهاي متخصص است، که قادر به ارائه تشخيصي در حد دوسوم يک پزشک حاذق داخلي است. سيستمهاي دانشيknowledge systems مشابهي در زمينه هاي مشاوره حقوقي، مالي، رواني، و بسياري تخصص هاي ديگر بوجود آمده، يا در دست تهيه هستند.] سيستمهاي پرسش و پاسخ به زبان هاي طبيعي، مدت هاست که وارد بازار شده اند.

صرفنظر از مجادلات فلسفى که پيرامون خصلت هوش وجود دارد، اين ابزارها قادرند کارهائى انجام دهند، که قبلأ در نياز به هوش براى انجام آن کارها ترديدي وچود نداشت، و بنابراين ميتوان حداقل به معنى محدود کلمه، اين ابزارها را هوشمند ناميد. به عبارت ديگر، شعور ماشينى موفق به اراثه آلترناتيو جديدى از ابزار هوشمند در تاريخ بشر شده است. اين حقيقت باعث شده است که قلاسفهAI ( فيلسوفانى که رشته شعورماشينى را دنبال ميکنند)، توجه خود را ازعرصه فلسفه روح (يعنى بررسى سوالاتى نظير اينکه آيا "ماشين ميتوا ند فکر کند يا نه!"، به عرصه فلسفه اجتماعى-سياسى معطوف کرده اند، و آغاز به کنکاش درباره تاثيرات اجتماعى ابزارهاى هوشمند نوين، برروى جا معه نموده اند. من در سطور زير نشان ميدهم ، که چگونه ابزار هاي هوشمند تازه توليد شده، قادر به پشت سر گذاردن محدوديت هاي ابزارها ى هوشمند قديم هستند. به ديگر سخن، "مصنوعا ت AI" که بتوا نند بهتر از انسان (بمثابه ابزار)، عمل کنند، ممکن است شا لوده تمدن نوينى را پى افکنند، که در آن انقياد انسان به وسيله انسان، پايان پذيرد.

***

ا بزارآلات هوشمند کنونى، "رباط هوشمند" ناميده ميشوند [براي توضيح درباره ننوباط هاnanobots در ننوتکنولوژي، به نوشتار آيا ننو تکنولوژي واقعي است؟ مراجعه کنيد.] در واقع اين پديده، ترکيب ( سنتز) بى نظيرى است از ابزار و دانش، که براى نخستين بار در تاريخ بشر بوجود آمده است. اين ابزار مىتواند به سيستم بيناثى (بعلاوه ديگرسيستمهاى حسى و حرکتى) تجهيزشده، دا نش ويژه حوزه هاى مختلف کار را فرا گرفته، وظرفيت زبان طبيعى درحد زبانهاى گوناگون بشرى را کسب کند. بنابراين، برعکس حيوانات يا انسا ن، بيناثى رباط قابل گسترش است، و تنها محدوديت آن، سطح تکنولوژى وقت است. دانش ويژه مورد نياز رباط، جهت کارآئى مطلوب، درحوزه هاى مختلف کارنيز، ميتوا ند بمقدار لازم افزايش يابد، تا کا ر آمدترين بازده قابل مقايسه با ماهرترين کارگران ومتخصصان را فراهم آورد. ظرفيت ارتباطاتى رباط، ميتواند به يک دوجين زبانهاى مختلف گسترش يابد، درصورتيکه کارگر نوع انسان معمولى، بسختى ميتوا ند حتى به دو زبان ارتباط برقرار کند. بطور خلاصه، تنها محدوديت پيشرفت رباط هوشمند، سطح تکنولوژى وقت است، که اين خود متقابلأ بوسيله شعور بشرمحدود ميشود. بنا براين، استفاده جامع از قابليتهاى ابزارهوشمند، مصا دف خوا هد شد با افزايش شعور بشر به سطوحى، که تمام پيشرفتهاي گذشته دربرابرش همچون کاهى در برابر کوه جلوه گر ميشوند.

من مدعى نيستم که اين مصنوعات درحال حاضر از نظر هوشى در موقعيتى هستند که با عقل سليم بشرى برابرى کنند. وليکن ابزارهاى سنگي هموسپين ها (يعني ا نسانهاى اوليه) نيزهيچگاه قادر به رقابت با انسان يا حيوانات، دربلند کردن اشيأ سنگين نبودند. مدت زمان زيادى گذشت تا اهرم ها و آسيابهاي بادى ساخته شوند. با اين حال، توليد ابزارسنگى بود که ترقيات آ ينده را امکانپذيرساخت، آنچنان که امروز ابزارهاثى نظير جراثقال وجود دارد، که نيرويشان ا زقدرت هر ورزشکار، يا حتى هر حيوان زورمندى، تجاوز ميکند. بنا براين، توان کنونى رباط هاى هوشمند موجود، آ نقدر مهم نيست که پتانسيل نهفته در اين مصنوعات، حا ثز اهميت است .

برا ى نخستين بار در تا ريغ، توليد ابزارهاى بالا، انسان را قادر کرده است، که بر مانع تکا مل طبيعى ابزارهاى هوشمند، فا ثق آيد. اين امر بدون شک باعث افزايش سرشار توليد جهانى خواهد شد. همچنين هرگاه اين ابزارها بتوانند بهتر از انسان (در ظرفيت ابزار) عمل کنند، ديگرهرگونه نياز تکنولوژيکى براى به خفت افکندن همنوعان خود به صف ابزارآلات ازبين خواهد رفت. بطور خلاصه، در پى توليد ابزارهوشمند، ما ميتوانيم انتظارمحو مبناى تکنولوژيک هرگونه بردگى انسان را، درآينده نزديک دا شته باشبم . ما شاهد واقعه اى به اهميت اولبن ابزارسازى توسط اجدادمان هسنيم. اين تکامل ممکن است شالوده تمدن نويني را پي افکند، که در آن افزايش همزمان آزادي هاي اجتماعي-سياسي از يکطرف، و افزايش ثروت اقتصادي از سوي ديگر، بوقوع بپيوندند- انطباقي که به ندرت در تاريخ بشريت اتفاق افتاده است. در چنبن جامعه اى ، فعاليت اصلى بشر، ببشتربه کاوشهاى آزادانه هنرمندى مرفه شباهت خواهد داشت، تا به اطاعت سربازوارانه کارگرى بى چيز.

با لاخره، بى مناسبت نبست نذکر دهم که چرا در اين مفاله، رباط ها را ننها بعنوان ابزار، مورد ارزيا بى قرار دا ده ام . همانگونه که مؤلفبن بسبارى خا طر نشان کرده اند، من نيز واقفم که امکان *منطقي اي* وجود دارد که رباط ها، به نوع جديدي ازموجودات تکامل يابند، که از شعور *کنونى* انسان پيشى بگيرند (هرچند بنظر من، تا آنزمان، انسان نيزازنظرهوشى، پيشتر رفته، وممکن ا ست کماکان نسبت به اين موجودات جلوتر باشد). در واقع امکانات بسيارى وجود دارد، که نوع متعالى ترى، يک زمان درکره ارض سکنى گزيند (مثلأ امکا ن وجود "موجودات ماورأ زمينى"، هنوز کما ن محتمل است) ومنشأ اين موجودات ميتوا ند از مهندسى ژنتيک وسفرهاى فضاثى، تا توليد رباط هوشمند وتکا مل انسان را شامل شود. شا يد ما بيشتر نيازها ى بيولوژيک خود را با حيوانات، وعمدتأ نيازهاى اجتماعى خود را با اين موجودات متعالى تر، مورد اشتراک يابيم . اين اشتراک ممکن است، باعث ازبين رفتن برخى ديدگاه ها ى *ا نسان مرکزبينى* ما ازجهان شود ، که بويژه با سقوط تمدن يونان باستان، به بخش قابل توجهى ازجهان بينى ما تبديل شده اند. به هر حال اين موضوعات، خا رج ازمحدوده اين بررسى هستند، چرا که در اين رساله، موضوع مد نظر من، بيشترمطا لعه مبنا ى تکنولوزيک ا نقياد انسان بوسيله *انسان* وشرايط تکنولوژيک ازبين رفتن آن بوده است. [براي توضيح درباره ا نسان مرکزبينى، به نوشتار توليد فرا انسان مرکزي مراجعه کنيد.]

4- دورنماي آينده

شکى نيست که پيشرفت وتطور ابزار هوشمند نوين، شعورما را درحد بى سابقه اى به چالش کشيده، واز اين طريق باعث رشدعظيم عقل سليم ما خواهد شد. اين تحول ميتواند، شالوده تمدن نوينى را پى ريزى کند، که در آن براى اولين بار، انسان ازطرف موجودات ديگر، نه بخاطرتوان فيزيکى، بلکه همچنين ازطريق اين موجودات، بخا طرعقل و شعور آنها، به رقابت کشانده شود. مبناى تکنولوريک ا نقياد انسان بوسيله انسان، ونتاثج تحقير کننده آن، درجامعه حذف شده، وامکان شعور بالاتر اتسانى، ثروت فراوان تر و آزاديهاى اجتماعى -سياسى 㳘يشتر بوجود آيد

در پرتو آنچه ذکرشد، من فرارسيدن تمدن نوين را استقبال کرده، و! نتظار آينده بهترى را، در پى اين تحولات دارم. ديدگاههاى بدبينانه از آينده، ناشى از ايستا قلمداد کردن تکامل بشر، در دوران رشد وتکوين ابزارها ى هوشمند است. بنظرمن با پيدايش شعور ماشينى، براى اولين بار در تاريخ بشر، کوشش بى نظيرى جهت بهره بردارى همه جانبه ازخصاثص حاکى ازهوش برخى مصمنوعات متفکر آغازخواهد شد. آنچه شاهدش هستيم، تازه گوشه کوچکى از پتانسيل عظيمى است که، در آينده اى نه چندان دور، قابل تحقق است، ومطمثنأ اين مساعى، ديناميسم خاصى به تکامل نوع بشرخواهد داد، که بهمرا ه پيشرفتها ى مهندسى ژنتيک و ارتباطات ماهواره اى، پروسه توليد دراين جامعه عصرفضا، آنقدر سريع تغيير خواهد کرد، که حتى خطوط کلى زندگى اجتماعى جديد را، بسختى ميتوا ن بتصور آورد. ليکن جدا از اينکه فرماسيونها ى نوين اجتماعى، چه اشکا ل مشخصي بخود بگيرند، بعضى تا ثيرات اجتماعى ا بزارهوشمند جديد، ممکن ا ست بشرح زير باشند:

* توسعه عمق شعوربشر: عقل سليم ا نسان، بسيار تکامل يافته تر گشته، و انتظار کشفيات، اختراعات، وحتى درک جديدى ازخود در آينده نزديک، دور از واقعيت بنظر نميرسد.

* آزادي اکثريت بشريت، از زندگي بعنوان ابزار و وسائل توليد: در صد بيشتري از مردم خواهند توانست که به فعاليت موردعلاقه شان در زندگى بپردازند، بجاى آنکه صرفأ بخاطر تامين نيازهاى اوليه شان، نا گزير به انجام کا رهاى مورد نفرتشان باشند.

* کثرت عظيم ثروت بشريت: گشوده شدن مرزها ى نو در برابر ما، چه درفضا و چه درزمين، مطمئنأ پيامد اين ترقياث خواهد بود.

ممکن است در نگاه نخست، شکل دادن پروسه هاى نوين ثوليد، نظير ايجاد "کارخانجات و دفاتر آينده factories and offices of the future"، يا "خانه هاى آيندهhomes of the future "، وا مثالهم، اقدامات کليدى جهت ساختن آينده جلوه کنند. ليکن تحقق ثمرات پيشرفتهاى تکنولوژيک جديد، تنها با طرح و توسعه روابط اجتماعى مناسب امکان پذير است، ودر آينده نزديک، اين موضوع، *مضمون اصلى* فعاليت اجتماعى افراد آينده نگر را تشکيل خوا هد داد. [مثلأ دادن الويت به توليد کليه مصنوعي، بجاي استفاده از کليه انسانهاي ديگر، که به جنايات تجارت کليه انجاميده است.] نقش علم چه بعلت نيازهاى تکنيکى جديد (که خود ناشى ازبغرنج تر شدن پروسه هاى توليدى، و ازدياد ترکيب دانش در آنها است ) و چه بعلت نيازهاى اجتماعى جديد (که مربوط به ارتباط متقابل انسان با اين پروسه ها است)، افزايش خواهد يافت. بنا براين ميتوان بغرنجى بيشتر پيشه هاى اصلى بشر را انتظار داشت. فعا ليت مرکزى اکثرت مردم ، باحتمال زياد مرتبط با پيشرفت دادن مناسبات اجتماعى و ارتفأ دادن مداوم سطح دانش ذخيره شده بشر، خوا هد بود. ممکن است که حتى در آمد شخصى، برمبنا ى تلفيقى ازنيا زها واهداف فرد، معين گردد. [براي توضيح درباره عدالت اجتماعي، به نوشتار عدالت اجتماعي و انقلاب کامپيوتري و رساله يک تئوري ارزش ويژه مراجعه کنيد.]

توزيع ثروت وقدرت دراين تمدن جديد کماکا ن مسأله اى تکنيکى نبوده، وبعنوان معضلي اجتماعى باقى خواهد ماند. بنا براين، پا سخ به اين سوال که هرکس وهرکشور تا چه اندازه بتوا ند از ابزارآلات هوشمند ومنافع آنها بهره مند شود، به نهادهاى اجتماعي. آينده بستگي دارد. اين دستاوردها، حتى ممکن است تا مدتها به فقر و فلاکت بسيا رى ازمردم نيز دامن بزنند. با اين حال ، من درباره آينده خوش بين هستم. بنظرمن با محو مبنا ى نکنولوژيک آن مناسباتى که بخشى ازبشريت را بمثا به ابزار تلقى ميکند، حداقل بشريت قادر ميشود که انرژى وتوان بيشترى را مصروف حل معضلات اجتماعى وشکل دادن نهادهاى اجتماعى نوين کند. اين نهادهاي نوين اجتماعى ميبايست با هدف حمله قرار دادن عفريت فقر، استبداد، جنگ و نابودى محيط زيست، درجهت ريشه کنى اين ناملايمات اجتماعى حرکت کنند. بالاخرپاسخ به اين سوال که شکل گيرى تمدن نوين بطورمسا لمت آميز و همگون در سطح جها ني انجا م شود يا نه نيز، کماکان مساله اى است قابل بحث!

سام قندچي

مقالات مرتبط
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralism.htm

متن مقاله به زبان انگليسي
Intelligent Tools: The Cornerstone of a New Civilization-Second Edition
By Sam Ghandchi
"What if some visitor from Mars had come a billion years ago to judge
the fate of earthly life watching clumps of cells that hadn't even learned
to crawl? In the same way, we cannot grasp the range of what machines
may do in the future from seeing what's on view right now."
The Society of Mind, Marvin Minsky, Page 30

Preface 2004

I published the original version of this paper entitled "Intelligent Tools: The Cornerstone of a New Civilization", in AI Magazine, the scientific journal of the American Association for Artificial Intelligence (AAAI), in its Fall 1985 issue. The Persian/Farsi translation was published in January 1998 in the first issue of AyandehNegar magazine.

If I was writing this paper today, I would write most of it the same way I had written at that time, except for parts of the last section, where I have discussed robots as a new species, which I would expand as I have done in my 2003 article entitled Impact of Intelligent Tools on Human Life. I would emphasize the fact that emergence of a new species does not mean immobility and stagnancy of human evolution and development. Of course, the subject of this paper is discussion of intelligent tools as far as they function as *tools*.

This paper has since been noted in various places including a bibliography by Claudio Gutiérrez and a book by Kurt von Meier.

When I published this article, I received a letter from Daniel Bell, who wrote to me that he found my anthropological material of interest, but did not agree to the usage of the term "intelligence" and preferred the term "inference", which many European writers use for the noted functions in these tools. He noted that these tools have some rules of inference built into their programs, which let them perform some mental functions, but in and of themselves do not possess "intelligence".

Daniel Bell's comment was to emphasize how the word "intelligence", particularly in relation to judgment, bedevils us. I agree with his comments, and I would consider my usage of the term "intelligent" for tools, to be appropriate only in the narrow sense of the term "intelligence", as defined in this paper for vision (and other sense perceptions), natural language learning, or heuristics of expertise.

Ironically, ever since I published this paper, my interest shifted and I neither pursued the anthropological thesis presented in this paper, nor did I pursue the issues of Philosophy of Mind, as related to the field of Artificial Intelligence.

My anthropological thesis emphasizing the concept of technological basis of treating a sentient being as a tool, pointed to, among other things, as to why the technological basis of slavery not-having-been-eliminated, made it possible for the socially outmoded slavery, to be revived in the US, even centuries after slavery had been eliminated as a social, political, economic, and cultural system.

Also as far as issues of the Philosophy of Mind are concerned, on the other side of the spectrum from Daniel Bell's emphasis, in the recent years, Marvin Minsky, in his *Society of Mind*, has explored other explanations of intelligence. Since the time I wrote this paper, I have not followed up on the issues which relate to the topics in Philosophy of Mind, especially as related to Artificial Intelligence.

Some authors such as Aaron Sloman, have been publishing extensive excellent research on the subject in the last few years, where he has discussed the Kantian theory of viewing human senses as theory-impregnated. Also Ray Kurzweil, in the last 20 years has proposed a vast body of new works on this subject.

For example, Ray Kurzweil in his new research states that immortality will be accessible to humans within the next 20 years, and that human beings after millennia of fear of death, with the progress of nanotechnology, will become immortal. Such an upheaval will give rise to population growth, as we have witnessed the growth of senior citizen population in the developed world in the recent decades.

On the opposite direction, in my opinion, reduction of use of humans as intelligent tools, will cause a reduction in the speed of human reproduction growth, the same way that the replacement of horses by cars as the tools of transportation, reduced the speed of population growth of horses in the last half century. Of course my discussion here is about humans as *tools*, and other dimensions of humans to produce knowledge and art, and other realms of human life, are not intended.
.
I need to note that I have not discussed the above topics in this paper, and my 2003 article entitled Impact of Intelligent Tools on Human Life briefly touches on the topic of intelligent tools as a new species, and also in my paper entitled Is Nanotechnology Real?, I have discussed the developments of nanotechnology.

And although I have noted that social justice will be the central issue of the new civilization, I have basically iscussed the issue in my essay entitled Social Justice and the Computer Revolution and more extensively in my 1989 paper A Theory of Uniqueness Value and further discussed it recently in Wealth and Justice in Future Iran.

I hope the reader finds this paper something worthwhile to raise interesting questions.

Sam Ghandchi, Publisher/Editor
IRANSCOPE
http://www.ghandchi.com/
Nov 15, 2004

********************************************************

I am indebted to the many individuals whose fruitful criticisms improved my work, especially William Clancey (a pioneering scientist in the field of Artificial Intelligence (AI)), whose reflections on an earlier draft spurred me to clarify some elusive passages; and Robert Engelmore (AI scientist and the editor-in-chief of AI Magazine), whose editorial comments were also cogent and well-founded. Nonetheless, I am solely responsible for this final manuscript. I acknowledge the controversial nature of my article and hope it kindles further discussion and debate from the readers.

_____________________________________________________
ABSTRACT:

The following article briefly describes the developments of tools and knowledge in human history and states that these two phenomena co-exist only in intelligent tools. It focuses on the productive merits of the past intelligent tools, and discusses the social and biological demerits related to their essence (animal or human). Moreover, since human beings were unable to produce an intelligent tool capable of outperforming human beings as tools, the technological basis of slavery continued to persist throughout history. The article then examines the current achievements of computer technology in producing intelligent tools. It argues that the *production* of intelligent tools makes it possible to bypass the social and natural *limitations* of all past intelligent tools. Once these tools *outperform* human beings as intelligent tools, humans will no longer be indispensable as production tools. Consequently, the inception of these new tools eradicates the *technological* basis of the subjugation of humans by humans. This eradication may start a new civilization by effecting higher human intelligence, more economic wealth and greater socio-political freedom in human's future society.

_____________________________________________________
1- TOOLS AND TOOL-MAKING IN HISTORY

Although anthropologists have different appraisals of the role of tools in the evolution of primates, they are unanimous in recognizing tool-making as the most important differentiation of our ancestors from other primates. Making tools enabled us to pursue our intentions with means *separate* from our bodies. Tools, in contrast to our limbs, could develop apart from the life and death of every individual member of our species, thus handing down the fruits of past productive activities to new generations.

Other animals occasionally use natural objects as tools, but their tools do not develop very far beyond the form or state of their natural source. Human-made tools, on the other hand, have become more and more discernible from natural objects as we have moved away from the animal kingdom. The reason lies in the preconditions of our species prior to tool-making. The articulation and mental capabilities of our ancestors were mature enough to spawn human intelligence and language. As both tool-making and communication were social activities, advances in one reciprocally affected the progress in the other. Thus, being a social animal, human's higher form of communication between individuals (i.e., language) evolved alongside tool-making.

Language made possible the retention and transfer of human knowledge apart from and independent of the life and death of individuals. In this way, knowledge could be transferred from one generation to another by a means other than genetic heredity. The advent of writing also enhanced the linguistic transfer of knowledge. Spoken language conveyed knowledge via memory, habits, expertise, and cultural assimilation; whereas written language made knowledge transferable in greater detail and exactness, and less dependent on particular moods of individuals, i.e. more **objective**. [Tools, language, and writing strengthened human abstract thought. Mathematics and tools to perform mathematical operations (i.e., a type of mental work) are found very early in human history maybe from the time humans used their fingers for counting. Tools similar to the abacus are traceable to the dawn of civilization. These tools and mathematics further helped the objectification of knowledge.]

Writing made possible the use, criticism, and development of knowledge by individuals spatially and temporally apart; i.e., knowledge became more objective and a world in itself, discernible from the natural world as well as the subjective world of every individual. Similarly, tools as distinct from natural objects-constituted another world stamped by human knowledge yet separate from it. They were used for physical as well as mental work and were partly automated in later industrial developments.

Knowledge and tools were the ingredients of all future human progress (or even the setbacks). Using knowledge and tools in production and all other aspects of life reciprocally affected individuals physically, mentally, and socially. The tremendous progress of our species can be more clearly understood by observing how children acquire a vast amount of knowledge and learn to use a great variety of tools in a very short time. Humans are the only species on Earth who use knowledge and tools in all aspects of their lives. In a word, we can say that tool-making was the most important activity differentiating our ancestors from other primates, and human beings are uniquely recognizable by their production of knowledge and tools in the world of animals. No other technological upheaval or socio-political development has caused such a tremendous distinction between our own and other species.

The world of knowledge and the world of tools have concurred only in one special phenomena: Intelligent tools (e.g., police dogs). These tools were used by humans, but not produced by them. The possession of sensory perceptions and locomotion, the capacity to communicate with humans, and the ability to learn a special skill necessary for a specific task were the ideal qualities sought in intelligent tools. These tools were peculiarly related to human's knowledge and needs. Ordinary tools were used and improved by human knowledge to fulfill human needs and their development was limited only by the state of technology. But intelligent tools were also limited by natural evolution which, until the advent of genetic engineering, has been almost exclusively uninfluenced by human knowledge. The natural limitations of intelligent tools have mostly been a "good" reason for the philosophers and historians of tools to pay little attention to these tools. Nonetheless, modern intelligent tools are not only influenced by human knowledge, but are more and more becoming the embodiment of our knowledge. The current capabilities in the *production* of such tools make it necessary to review past social impact of these tools prior to speculating on their future potentials.

_____________________________________________________
2- INTELLIGENT TOOLS OF THE PAST

Animals are the first intelligent tools used by humans. The use of animals as tools dates back to primitive human societies. One may mention the use of horses as tools in transportation, dogs in trailing fugitives, doves in carrying messages, falcons in hunting birds, and many other examples. Using intelligent tools is not new in human history (even some animals use other animals or members of their own species as tools). Nevertheless, producing intelligent tools is a fairly new phenomenon and their improvements are not limited by natural evolution. I will discuss this point more thoroughly in the next section. However, now I would like to draw attention to some of the peculiar features of past intelligent tools; for this purpose, I will concentrate on the use of horses as tools.

Horses, as tools of transportation, were used for their locomotive power. Their biological characteristics provided ease of use, speed, and environmental adaptability. They (along with camels, llamas, etc.) were preferred over many stronger animals, as means of transportation, mainly because of their capacity to act as tools, i.e., to yield to control. For example, it is interesting to note that gorillas are both more intelligent and stronger than horses, but yet they lack the capacity to yield to control. Yielding to control or following orders may not make an animal intelligent, but surely makes it tool-like. Hence, horses were not selected because of their intelligence (or even their common sense) but rather for being a tool-like locomotive system.

It is obvious that these animals could never lose their intelligent characteristics and humans did not treat them as mere tools either. Feelings and even affectionate relations between humans and dogs or horses are commonplace in all civilizations. But these relations existed whenever animals were considered as companions, not as tools (the same is true in the relations between humans themselves).

The above can even be confirmed by the eventual replacement of horses by cars. Cars outperform horses, both in their locomotive power and in yielding to human control. But the most stupid horse would recognize a ditch, even if the rider does not notice; whereas a car may crash if the driver fails to see a ditch. However, this important difference did not cause humans to even pause before replacing horses by cars; because the main reason for choosing horses in the first place was *not* their *intelligence*, but the reason for the choice was rather the horses' locomotive power and capacity to perform like tools. The same can be said about dogs and other animals. Of course, this is not to say that humans always disliked the advantages of common sense in animal tools, but the point is that it was not the primary criteria for selecting them as intelligent tools.

Why then was the intelligence in these tools of little importance to human users? I think the answer lies in human's choice of having a better *general-purpose* intelligent tool that could be applied to all tools (i.e., animals included). This tool was nothing but humans themselves in the role of tools. Only when an intelligent characteristic was not available in humans, were animals used for their *intelligence*, and then in a limited domain. For example, the strong sense of smell in dogs gave them an edge over humans as tools for detecting smell and humans relied on even the dogs' wit for trailing fugitives. Otherwise, humans were preferred over animals whenever more intelligence than just following orders was desired in a tool.

* * *

Thus, in order to understand the significance of intelligent tools in history, one should not focus on the use of animals but rather on the use of humans themselves as tools. Humans were used as tools whenever their sense perceptions and locomotive abilities, language understanding, and special skills were utilized as *means of production* (i.e., means to an end). To the degree humans are clipped of their versatility and their freedom is limited in order to conform to the production process, the more tool-like they become. In contrast, human being remains an *end in itself* and is not reduced to a special tool to the degree versatility, knowledge, and sophistication prevail in his/her productive activities.

The more complicated the society, the harder it is to draw a line between these two kinds of human activity; but still, control determines the character of each kind. As long as a better alternative to human being as an intelligent tool did not exist, there necessarily developed social relations to compromise the natural equality of all humans and human's use as a tool. These social relations have constituted the main part of all social relations in human history. As a result, it is often difficult to determine whether an individual is performing as a free individual or as a special-purpose tool. Only slavery had the clearest distinction of the two *kinds* of humans: The slaves who, as tools, yielded to the control of their owners, and the slave-owners who ruled over their slaves and regarded them as mere tools.

Slavery was the first important use of humans as tools. Slaves were not allowed to have independent judgment- submission to the control of their owners was the "virtue" expected from them. They were even *owned*, like any other tool, as a private property. There were different kinds of slaves trained for particular undertakings, and there were laws that prevented slaves from developing into whole individuals, such as those forbidding participation in many social activities, including education.

The use of human being as an intelligent tool made it possible for a large part of the free citizens to distance themselves from direct contact with tools. Thus, their role in the production process resided in the realm of control, with knowledge and decision-making as their primary tasks. In other words, possession of intelligent tools relieved them from working for their basic needs.

The great construction works of ancient times were not surpassed until the Industrial Revolution. Inanimate tools accompanied with intelligent tools (slaves) required only their owners' knowledge and decision-making to become a wealth-producing system. It was like having a smart machine which would start production by verbal orders, would change shape and improve by our desires. What a long way from the times primitive human had to achieve everything by his/her own hands! This is how intelligent tools supplemented inanimate tools through human's journey of progress.

Although the state of technology in slave society furnished a good technological basis for using human beings as intelligent tools, the disappearance of slavery was *not* due to the eradication of that *technological basis*. In fact, the revival of slavery in early United States history demonstrated that even the tools of modern America could be well-used by slaves. In other words, the disappearance of slavery was due to the social unacceptability of the shameless treatment of our own kind as mere tools. The more civilized we became, the less could we endure such inequalities. Needless to say, the whole mental framework of a slave society was the assumption or perception of slaves as mere tools-an assumption which certainly was contrary to the truth and was bound to be challenged by some from both sides.

In other words, as long as the human race lacked intelligent tools that could outperform human beings as tools, some form of subjugation of human by human, or even the possibility of a revival of slavery, could continue to exist.

Besides the social problems that accompanied the use of animals and humans as intelligent tools, there was another important difficulty to their use (prior to genetic engineering): Their natural limitations. Other tools were improved and refined for new tasks. Only the current state of the technology limited their progress. Intelligent tools of the *past*, i.e. animals and humans as tools, were not only limited by the state of technology, but their progress as tools was also limited by their confinement to natural evolution- a primary obstacle. For example, it was impossible to extend the length of human's hands two fold or increase the speed of a horse two times in thousands of years; in particular, the life span of these tools was technologically unsurpassable. In comparison, the length of cranes has been extended, the speed of cars has been increased, and the durability of steel has been enhanced several times during the last fifty years.

What made intelligent tools special, i.e., their senses, reasoning, and capacity for communication, could hardly improve significantly in centuries. The past intelligent tools (e.g., humans as tools) not only had difficulties performing as tools (due to social reasons), but their very biological existence imposed a serious handicap on their progress as tools. Both these negative elements are absent in the contemporary intelligent tools, i.e., intelligent robots.

_____________________________________________________
3- ARTIFICIAL INTELLIGENCE: A NEW ALTERNATIVE

In order to start from a common understanding of new intelligent tools, I have summarized the historical milestones of the computer revolution in the following three paragraphs:

The developments of computer technology can be divided broadly into two categories: Number processing and symbol processing. The first category has made information much more accessible, retainable, and transferable than all the improvements of printing technology. [Although it still lacks the random accessibility of book thumbing or newspaper browsing.] Computers have surpassed all past calculation tools (e.g., abacus or slide rules) in speed, functional variety, and ease of use. Consequently, by extending automation to monotonous mental labor, information processing is expanding the scope of the printing press and the industrial revolution to new frontiers.

The second category, i.e., symbol processing or artificial intelligence (Al), enables computers to simulate sensory perception and locomotion, reasoning and problem-solving, natural language, and many other human capabilities. [Nonetheless, the simulation of some mental processes such as postulating basic theorems, intuitive reasoning, and common sense understanding are still very much beyond reach.] Already intelligent vision systems have been introduced to the production process, working alongside human workers. Knowledge processing has been used to make expert systems for a variety of tasks such as medical diagnose. [For example, *Internist* expert system that has been made at the University of Pittsburgh in the U.S. can diagnose at the two third level of an expert doctor of internal medicine. Similar systems have been made, or are being made, in the areas of legal, financial, and psychological counseling, and for many other areas of human expertise]. Also, natural language query systems have been on the market for quite some time.

Regardless of the philosophical controversies surrounding the nature of intelligence, all the above tools perform tasks previously considered to require intelligence, and thus could be well called intelligent tools in the *narrow* sense of the term. In other words, artificial intelligence is presenting a new kind of alternative to all past intelligent tools. This reality is prompting philosophers of Al to shift their focus from the realm of the philosophy of mind (i.e., whether it is possible to have intelligent machines!) to the realm of socio-political philosophy and look at the social impact of intelligent tools on our society. Below, I demonstrate how these newly *produced* intelligent tools bypass the limitations of past intelligent tools. AI artifacts, outperforming humans as tools in the near future, may become the cornerstone of a new civilization free from the subjugation of human by human.

** *

Present-day intelligent tools are called intelligent robots. [For explanation of nanobots in Nanotechnology, please see Is Nanotechnology Real?] They are actually a unique synthesis of tools and knowledge, a historical first. They can be equipped with vision systems (plus other sensory systems and locomotion), special knowledge of various domains, and natural language capabilities of various human languages. They are not limited by natural evolution. Thus, contrary to an animal or a human, a robot's vision can be extended and is limited only by the state of technology. Its required special domain knowledge can be increased to generate the most efficient output of the best skilled laborer or expert. Its communication capacity can be extended to dozens of languages, whereas an average human worker barely manages to communicate in more than one language. In short, the only limitation to the progress of intelligent robots is the level of technology, which is in turn limited by human intelligence itself. Therefore, exhausting the capabilities of intelligent tools will be concurrent with the increase of human intelligence to levels incomparable to any past development.

I do not claim that these artifacts are presently in a position to approach human common sense. But the stone tools of Homo Sapiens could never compete with humans or animals in lifting objects. It was a long time before levers and windmills were made; nevertheless, producing stone tools made future improvements possible such that we can have tools like lift-trucks today which exceed the power of any athlete or even strong animals. Thus, the current ability of state-of-the-art intelligent robots is not as important as their future possibilities.

For the first time in history, production of the above tools has enabled humans to surpass the barrier of natural evolution for intelligent tools. This will undoubtedly be a boom to world production. Moreover, once these tools out- perform humans as intelligent tools, there will no longer even be any technological necessity to allow degrading members of our own species to the rank of tools. In sum, with the production of intelligent tools, we can expect the technological basis for any kind of human slavery to disappear in the near future. **We are witnessing an event as important as the first making of tools by our ancestors.** This development may start a new civilization that may foster a simultaneous enhancement of our socio-political freedoms on one hand and of our economic wealth on the other- a concurrence rarely achieved in human history. In such a society, the essential human activity will resemble more the free exploration of an affluent artist than the soldier-type obedience of a fortuneless laborer.

Finally, it is appropriate to mention that in this treatise, I have examined robots only as tools. I know, as many authors have pointed out, there is a *logical* possibility that these robots could turn into a new species surpassing human's current intelligence (yet I think by then humans will also have moved far more ahead and may still be ahead of them). There are numerous possibilities that more advanced species may reside on Earth some day (e.g., extraterrestrials are still a good possibility), and their origins could be in anything from genetic engineering and space travel to intelligent robot production and human evolution. Perhaps we will share mostly biological needs with animals and primarily social needs with other intelligences. This may help eliminate some of our *anthropocentric* views of the world which have been a part of our world outlook since the fall of early Greek civilization. However, these issues fall beyond the scope of this review as I have focused solely on the technological basis of the subjugation of human by human. [For explanation of anthropocentrism, please see Post-Anthropocentric Production]

_____________________________________________________
4- FUTURE PROSPECTS

There is every reason to believe that the progress of these new intelligent tools would cause our common sense to grow immensely by challenging it to an unprecedented extent. It will create a new civilization in which humans, for the first time, are challenged by other creatures, not only for their physical strength, but also by these new artifacts for their intelligence. The technological basis of human being's subjugation by humans and its degrading consequences will be eliminated in society; thus, giving rise to the potential for higher human intelligence, tremendous wealth and more socio-political freedom.

In this light, I welcome the coming of the new civilization and look forward to a better future following upon the heels of the contemporary upheaval. Pessimistic views about our future arise from viewing our own evolution to be static while intelligent tools progress. The emergence of artificial intelligence has made it feasible for human beings to be intellectually challenged by the immense tasks of exhausting the intelligent characteristics of some artifacts- a historical first. Together with improvements in genetic engineering and telecommunications, the production process will change so rapidly in this space-age society that we can barely imagine even its most general lines. But whatever shape the new social formations may take, some possible social effects of these intelligent tools may include:

* A broadened scope of our intelligence: Our common sense should become much more developed and we should expect many new discoveries, inventions, and even a new understanding of ourselves.

* A freeing of the majority of human beings from living as tools and means of production: A greater percentage of people should be able to do what they like rather than being forced to do something they dislike merely to secure their basic needs.

* A tremendous multiplication of the wealth of humankind: The opening of new frontiers before us, in space or on Earth, will certainly follow the above advancements.

At first glance, molding the new production processes, e.g., building "factories and offices of the future," or "homes of the future," may appear to be the key endeavor for shaping the future. Nonetheless, the real *challenge* before future-minded individuals is the improvement and introduction of appropriate social relations if the fruits of these technological advancements are to be realized. [For example, giving priority to the production of artificial kidneys rather than using kidneys of other humans which has given rise to the criminal kidney trade business.] The role of science will be enhanced both due to the new technical needs of sophisticated, knowledge-intensive production processes and due to the new social needs of the related human interaction. Hence, we can expect an increased sophistication of essential human pursuits; the central activity of most individuals will likely be related to the progress of social relations and the enhancement of knowledge. We may even find personal income based on a synthesis of one's intentions and needs.

The distribution of wealth and power in this new civilization will remain a social issue rather than a technical matter. Thus, whether everyone and every country will be able to avail themselves of these intelligent tools and accompanying benefits depends on future social institutions. These achievements may even add to the misery of many individuals for some time. However, I am optimistic about the future. I think that with the disappearance of the technological basis for treating any part of humankind as tools, humans will, at least, be able to spend more effort on resolving social issues and on molding new social institutions. These new social institutions must address and alleviate the menace of poverty, tyranny, war, and ecological deterioration. Whether the new civilization will evolve peacefully and uniformly world-wide is still an open question.

Sam Ghandchi
____________________________________________________


Related Articles
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralismEng.htm

Other Articles
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html