احمدی نژاد، پيروزي يا شکست؟
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/580-VictoryOrDefeat.htm
ديروز مراسم تحليف دور دوم رياست جمهوري محمود احمدي نژاد انجام شد. نيروهاي انتظامی همه جا در اطراف ميدان بهارستان حضور داشتند و جمعيتي که در اعتراض هاي خياباني در روز گذشته شرکت داشتند در مقايسه با همه اعتراضاتی که از حدود 50 روز پيش يعني از روز 22 خرداد ماه آغاز شدند خيلي کم بود. البته همه ما درباره شدت سرکوب اعتراضات و حضور وسيع نيروهاي انتظامی در هفته هاي اخير بويژه بعد از مراسم چهلم ندا آقا سلطان در بهشت زهرا آگاه هستيم. اما به هرحال مراسم تنفيذ و تحليف آقاي احمدي نژاد با کمک آيت الله خامنه اي انجام شد و تظاهرات خياباني هم ديگر نه تظاهراتی ميليوني نظير روزهای اول پس از 22 خرداد بلکه شمار معترضان در خيابانها به هزاران نفر تنزل کرده بود. درنتيجه سؤال اين است که آيا اپوزيسيون شکست خورده است و آقاي احمدي نژاد پيروز شده است؟
در تاريخ ما در خرداد ماه 1342 جنبشي وسيع در مخالفت با شاه برخاست که رهبري آن را هم آيت الله خمنيني داشت. من در آن زمان 11 سال داشتم و خودم تظاهرات مردم در ميدان مولوي و درگيري هاي در نزديکي مسجد سيد عزيزالله را به خاطر دارم. بعدهم سرکوب شديد آن جنبش و اعدام طيب حاج رضائي را به خاطر دارم. طيب از لوطيان خيابان مولوي که به همراه رمضان يخي هر سال دسته راه ميانداخت و در کودکي به ياد دارم که چه جمعيتي به ديدن دسته او می رفتند. طيب بخاطر هواداري از خميني اعدام شد با اينکه شعبان جعفري که از سالهاي 28 مرداد او را می شناخت سعی کرد در پيش شاه برايش وساطت کند ولي موفق نشد. خميني هم به يادم است که چند روزي در سه راه ضرابخانه در جاده قديم شميران با هوادارانش خداحافطي کرد و به تبعيد رفت.
جنبش سالهاي 1339 تا 1342 بعد از 15 خرداد شکست خورد و گرچه همان نيروهاي تشکيل دهنده اش پانزده سال بعد، رژيم شاه را به زير کشيدند، اما جاي شک نيست که آن جنبش در همان 15 خرداد 1342 شکست خورد و در همان سالها با انقلاب سفيد شاه آن شکست تضمين شد و تا سالها در ايران بر فضاي سياسي ايران سکوت مستولی شد و آن فضا باعث شد که جنبش روشنفکري ايران نيز در سالهاي بعد از 15 خرداد راه تروريسم برگزيند و دو سازمان اصلي تروريستي که تا زمان انقلاب 57 بر فضاي جنبش روشنفکري ايران حاکم بوند در پي آشکست 15 خرداد شکل گرفتند (1).
در واقع بخش اصلي روشنفکران سياسي ايران بعد از شکست 15 خرداد 1342 از سازمانهاي سياسي ليبرال جامعه فاصله گرفتند. اگر پيش از 15 خرداد تشکيلاتي نظير جبهه ملي ايران قادر بود تظاهرات عظيم ميدان جلاليه را برپا کند و رژيم شاه را وادار کند رهبران جبهه را در دولت شرکت دهد اما بعد از 15 خرداد هر روز بيش از روز پيش قدرت هم جبهه ملي که سازمان ليبرالي سکولارها بود و هم نهضت آزادي که سازمان ليبرالي مذهبيون بود رو به نقصان گذاشت و هردو تشکيلات بهترين کادرهاي خود را به دو جرياني که بالاخره در سازمانهاي چريکهاي فدائي خلق و مجاهدين خلق متبلور شدند، از دست دادند. حتي بنيانگداران اين دو سازمان چريکي از آن دو تشکيلات ليبرالي برخاسته بودند، روشنفکراني که به ليبراليسم و سياسي کاري پشت کردند ومشي چريکي را در پيش گرفتند.
در نتيجه امروز پاسخ به اين سؤال که آيا آقاي احمدي نژاد پيروز شده است يا خير اهميت بسيار مهمي دارد چرا که بخش مهمي از جنبش روشنفکري ايران ميتواند به سرعت تغيير مسير دهد و از جنبش مسالمت آميز روي برتابد و راه روشنفکران مسلح جدا از مردم را برگزيند هرچند چنين روندي به ضرر مردم و به ضرر خود جنبش روشنفکری تمام ميشوذ و جدا از آنکه امثال من چقدر با چنان گزينشي مخالفت کنيم .
اما خوشبختانه ما در ايران در زمان حاضر، از نظر اقتصادي با شرايط مشابه 15 خرداد سال 1342 مواجه نيستيم منظورم اين است که اقتصاد ايران مثل سال 1342 در پايان بحران و در آعاز شکوفائي نيست . اتفاقاً اقتصاد ايران تازه اول در اول يک بحران وحشتناک است. اگر اقتصاد بين المللي تازه در حال بيرون آمدن از بحران است، و در مدت بحران دو ساله اخير، ايران در وضع بهتري قرار داشت، اتفاقاً اکنون برعکس است. درباره بحران مالي 2008 که در واقع از 2007 شروع شد يکسال پيش مفصلاً توضيح دادم و نيازي به تکرار در اينجا نيست (2).
درست است که بحران جهانی پايان نيافته است اما کم کم از شتاب کسادي کاسته می شود و اين کاهش شتاب کسادي ادامه خواهد داشت و از يکسال و نيم ديگر ما شاهد آغاز رشد در اقتصاد گلوبال خواهيم بود. با اينکه در بخشهاي بسيار کوچکي از اقتصاد جهاني از هم اکنون بهبود ديده می شود اما برعکس تصور بسياري از اقتصاددانان دولت احمدي نژاد اين بهبود نازل به معني افزايش قيمت نفت نخواهد بود. يکي از مهمترين دلائل اين امر هم استراتژي دولت اوباما در پائين بردن مصرف نفت در آمريکا و در کل دنياي صنعتي است که فقط در حرف نيست. مثلاً با اينکه چند شرکت اصلي اتوموبيل سازي آمريکا ورشکست شده اند اما آمريکا به مهمترين توليد کننده موتورهاي کاميون هاي هايبريد* مبدل شده است. يعني اگر ژاپن بزرگترين توليد کننده اتوموبيل هاي هايبريد شخصي در دنيا شده است آمريکا کل بازار کاميونها و تريلي هائي که موتور هايبريد بکار می برند را دارد قبضه می کند. از همين حالا شرکت بزرگ مراسلات پستي بنام فدرال اکسپرس در آمريکا توانسته است با استفاده از کاميونهاي هايبريد هزينه حمل و نقل خود را به نصف برساند. اين پايئن آمدن مخارج حمل و نقل در آمريکا باعث شده است که بسياري از فراورده هاي غذائي نيز ارزان شوند و تازه بايد قدم بعدي را نيز در استفاده از موتورهاي هايبريد در وسائل مکانيزه در کشاورزي ديد که اضافه بر تنزل مخارج حمل و نقل مصرف بنزين براي خود توليد کشاورزي را نيز پائين برده و به اين طريق از تورم خواهد کاست. جالب است که در چنين وضعي کشور ايران که در همه اين سالها هيچ اقدام جدي براي توسعه موتورهاي هايبريد نکرده است خود آنقدر براي بنزين در مضيقه است که در معرض خطر جدي در رابطه با امکان تحريم بنزين از سوي آمريکا قرار دارد.
در واقع اگر اصلاح طلبان در انتخابات اخير پيروز شده بودند آنها بودند که با يکي از بزرگترين بحران هاي اقتصادي ايران که تازه در اولش هستيم مجبور بودند دست و پنجه نرم کنند و علت آن را هم سياستهاي دولت آقاي احمدي نژاد ميخواندند. اما اين توجيه براي آقاي احمدي نژاد نميتواند کار کندو تازه مسأله فقط توجيه سياسي نيست و مسأله واقعي اقتصادي است که با حرف نميشود حل کرد و در نتيجه بايد سؤال کرد که با پيروز خواندن آقاي احمدي نژاد در انتخابات آيا آقاي احمدي نژاد و آقاي خامنه اي پيروز شدند يا شکست خوردند و شايد بهتر است بگويم آقاي خامنه اي با حمايت از آقاي احمدي نژاد به طور کامل ابتکار را به اپوزيسيون داد همانطور که در تشکرنامه ام به ايشان بعد از حمايتشان در نماز جمعه بعد از انتخابات 22 خرداد نوشتم (3).
در واقع ظاهر وقايع کنوني ايران در خيابانها خيلي به روزگار مشروطيت شبيه است اما ما در قرن 21 زندگي می کنيم و ايران کشوری است که در اقصي نقاط کشور صنعت گسترده شده است . ظاهراً در دو ماه اخير از اعتصابات کارگري خبري نبود اما اگر دقت کنيم گرچه جوانان سکولار طبقه متوسط نيروي اصلي کمپين آقاي ميرحسين موسوي را در انتخابات تشکيل دادند و همانطور که در مقاله بالا يکماه ييش اشاره کردم آقاي خامنه اي را به وحشت انداختند و گرچه در بعد از 22 خرداد نيز همان ها اول در خيابان وليعصر با شعار "مرگ براين دولت مردم فريب" به ميدان آمدند ولي بعداز آن ديگر به اصطلاح فقط بسيجي هاي لباس شخصي نبودند که از نازي آباد و جواديه آورده شدند بلکه جوانان بيکار همان محلات جنوب شهر تهران بودند که به تظاهرات پيوستند. جواناني که دقيقاً بعد از تنزل قيمت نفت اولين قربانيان وضع اقتصادي تازه در ايران هستند و تازه نحو مقابله آنها هم با بسيجي ها ديگر مانند روشنفکران بالاي شهري نبود و با سنگ و کلوج به مقابله با بسيجي ها برخاستند و در نماز جمعه اقاي رفسنجاني نيز حضور اين نيروي جديد تظاهرات خياباني کاملاً مشهود بود و در مراسم چهلم ندا آقا سلطان هم در بهشت زهرا ديگر حضورشان غير قابل کتمان بود.
اما طبقات تحتاني جامعه به خيل کارگران روزانه بيکار شده در جنوب شهر تهران محدود نيست و اکثريت طبقات تحتاني جامعه در کارخانجات و صنايع ايران به کار اشتغال دارند. تأثير سقوط قيمت نفت برروي آن طبقه تازه اولش است و اعتصابات بزرگ کارگري در ايران تازه در راه است. حتي مصادره اموال چند نفر مانند آقاي رفسنجاني و اقاي ناطق نوري توسط احمدي نژاد نميتواند آنچه طبقات تحتاني جامعه دارند به سرعت بعد از تنزل قيمت نفت از دست ميدهند را جبران کند و کاهي در برابر آن کوهي است که در حال فروپاشي است و نميتواند اين مسأله بزرگ اقتصادي پيش رو را حل کند. کل برنامه ريزي اقتصادي ايران و اتکاء بيش از پيش اقتصاد ايران بر درآمد نفت اين وضعيت را ايجاد کرده است و عدم رشد درآمدهاي ديگر براي کشور و تکيه بي رويه بر برنامه اتمي که هزينه ساز بوده و تا سالها درآمد زا نخواهد بود بر عمق و شدت بحران می افزايد. انتخابات اخير و بدتر شدن مناسبات کشورهاي غربي با ايران نه به معني قطع روابط بلکه به معني ايجاد فضاي رعب و وحشت و اکراه از همکاري به معني کاهش شديد در سرمايه گذاري هاي خارجي در ايران خواهد بود که حتي تسريع ايجاد روابط با آمريکا توسط دولت احمدي نژاد نميتواند به اين زودي اين مسأله جوٌ بي اعتمادي را که بر فاجعه اقتصادي ايران می افزايد، راهگشا شود.
تازه فقط افق اعتراضات و اعتصابات کارگري در مقابل ما نيست. اقاي احمدي نژاد به خوبي ميداند که نه تنها ماليات بر ارزش افزوده که براي بازاريان مطرح کرده است را بايد اجرا کند بلکه بايد آن را افزايش دهد و در نتيجه بازاريان که در دو ماه اخير حتي يک بار بازارها را در همبستکي با اعتراضات خياباني نبستند، تازه در شروع مخالفت خواهند بود.
منظورم آنکه اگر 15 خرداد 1342 پايان اعتراضات دو سه سالي بود که در 1339 شروع شد، 22 خرداد 1388 تازه آغاز دوران اعتراضات و اعتصابات عمومي در ايران است و نه تنها آقاي احمدي نژاد با معرفي خود به عنوان رئيس جمهوري دور دوم به پيروز نرسيدند بلکه شکست خود و آقاي خامنه اي را با اين کار تضمين کردند و همه دادگاه هاي ترور و وحشت هم نخواهد توانست اين واقعيت اقتصادي ايران را تغيير دهد.
البته براي نيروهاي سکولار ايران سؤال اين است که نتيجه همه اين وضعيت بحراني يکي دوسال آينده در ايران چه خواهد بود. واقعيت اين است که ديگر دوران مشروطيت نيست که منتظر ستارخان و باقرخان بنشينيم و در دنياي قرن 21 تشکيلات هاي مدرن هستند که ميتوانند جامعه را چه براي تحول پيش رو و چه براي رشد بعدي جامعه رهبري کنند (4).
درست است که زير تيغ حزب ساختن کار ساده اي نيست ولي بنظرمن همان حزب علني را بايد ساخت و خطرش هم بيشتر از کار مسلحانه روشنفکران جدا از مردم نيست که نسلي از روشنفکران در گذشته خود را با آن نوع فعاليت غلط بدون بدست آوردن نتيجه ای نابود کردند و امروز نيز عده اي متأسفانه هنوز بدنبال آن راه خود را بدون نتيجه ای در سازماندهی مردم، از بين می برند (5).
به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
15 مرداد 1388
August 6, 2009
پانويس ها:
* Hybrid
1. http://tinyurl.com/ltktg7
2. http://tinyurl.com/mpxg95
3. http://tinyurl.com/ntgsy9
4. http://tinyurl.com/nvbffq
5. http://tinyurl.com/q6uwbd
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/580-VictoryOrDefeat.htm
ديروز مراسم تحليف دور دوم رياست جمهوري محمود احمدي نژاد انجام شد. نيروهاي انتظامی همه جا در اطراف ميدان بهارستان حضور داشتند و جمعيتي که در اعتراض هاي خياباني در روز گذشته شرکت داشتند در مقايسه با همه اعتراضاتی که از حدود 50 روز پيش يعني از روز 22 خرداد ماه آغاز شدند خيلي کم بود. البته همه ما درباره شدت سرکوب اعتراضات و حضور وسيع نيروهاي انتظامی در هفته هاي اخير بويژه بعد از مراسم چهلم ندا آقا سلطان در بهشت زهرا آگاه هستيم. اما به هرحال مراسم تنفيذ و تحليف آقاي احمدي نژاد با کمک آيت الله خامنه اي انجام شد و تظاهرات خياباني هم ديگر نه تظاهراتی ميليوني نظير روزهای اول پس از 22 خرداد بلکه شمار معترضان در خيابانها به هزاران نفر تنزل کرده بود. درنتيجه سؤال اين است که آيا اپوزيسيون شکست خورده است و آقاي احمدي نژاد پيروز شده است؟
در تاريخ ما در خرداد ماه 1342 جنبشي وسيع در مخالفت با شاه برخاست که رهبري آن را هم آيت الله خمنيني داشت. من در آن زمان 11 سال داشتم و خودم تظاهرات مردم در ميدان مولوي و درگيري هاي در نزديکي مسجد سيد عزيزالله را به خاطر دارم. بعدهم سرکوب شديد آن جنبش و اعدام طيب حاج رضائي را به خاطر دارم. طيب از لوطيان خيابان مولوي که به همراه رمضان يخي هر سال دسته راه ميانداخت و در کودکي به ياد دارم که چه جمعيتي به ديدن دسته او می رفتند. طيب بخاطر هواداري از خميني اعدام شد با اينکه شعبان جعفري که از سالهاي 28 مرداد او را می شناخت سعی کرد در پيش شاه برايش وساطت کند ولي موفق نشد. خميني هم به يادم است که چند روزي در سه راه ضرابخانه در جاده قديم شميران با هوادارانش خداحافطي کرد و به تبعيد رفت.
جنبش سالهاي 1339 تا 1342 بعد از 15 خرداد شکست خورد و گرچه همان نيروهاي تشکيل دهنده اش پانزده سال بعد، رژيم شاه را به زير کشيدند، اما جاي شک نيست که آن جنبش در همان 15 خرداد 1342 شکست خورد و در همان سالها با انقلاب سفيد شاه آن شکست تضمين شد و تا سالها در ايران بر فضاي سياسي ايران سکوت مستولی شد و آن فضا باعث شد که جنبش روشنفکري ايران نيز در سالهاي بعد از 15 خرداد راه تروريسم برگزيند و دو سازمان اصلي تروريستي که تا زمان انقلاب 57 بر فضاي جنبش روشنفکري ايران حاکم بوند در پي آشکست 15 خرداد شکل گرفتند (1).
در واقع بخش اصلي روشنفکران سياسي ايران بعد از شکست 15 خرداد 1342 از سازمانهاي سياسي ليبرال جامعه فاصله گرفتند. اگر پيش از 15 خرداد تشکيلاتي نظير جبهه ملي ايران قادر بود تظاهرات عظيم ميدان جلاليه را برپا کند و رژيم شاه را وادار کند رهبران جبهه را در دولت شرکت دهد اما بعد از 15 خرداد هر روز بيش از روز پيش قدرت هم جبهه ملي که سازمان ليبرالي سکولارها بود و هم نهضت آزادي که سازمان ليبرالي مذهبيون بود رو به نقصان گذاشت و هردو تشکيلات بهترين کادرهاي خود را به دو جرياني که بالاخره در سازمانهاي چريکهاي فدائي خلق و مجاهدين خلق متبلور شدند، از دست دادند. حتي بنيانگداران اين دو سازمان چريکي از آن دو تشکيلات ليبرالي برخاسته بودند، روشنفکراني که به ليبراليسم و سياسي کاري پشت کردند ومشي چريکي را در پيش گرفتند.
در نتيجه امروز پاسخ به اين سؤال که آيا آقاي احمدي نژاد پيروز شده است يا خير اهميت بسيار مهمي دارد چرا که بخش مهمي از جنبش روشنفکري ايران ميتواند به سرعت تغيير مسير دهد و از جنبش مسالمت آميز روي برتابد و راه روشنفکران مسلح جدا از مردم را برگزيند هرچند چنين روندي به ضرر مردم و به ضرر خود جنبش روشنفکری تمام ميشوذ و جدا از آنکه امثال من چقدر با چنان گزينشي مخالفت کنيم .
اما خوشبختانه ما در ايران در زمان حاضر، از نظر اقتصادي با شرايط مشابه 15 خرداد سال 1342 مواجه نيستيم منظورم اين است که اقتصاد ايران مثل سال 1342 در پايان بحران و در آعاز شکوفائي نيست . اتفاقاً اقتصاد ايران تازه اول در اول يک بحران وحشتناک است. اگر اقتصاد بين المللي تازه در حال بيرون آمدن از بحران است، و در مدت بحران دو ساله اخير، ايران در وضع بهتري قرار داشت، اتفاقاً اکنون برعکس است. درباره بحران مالي 2008 که در واقع از 2007 شروع شد يکسال پيش مفصلاً توضيح دادم و نيازي به تکرار در اينجا نيست (2).
درست است که بحران جهانی پايان نيافته است اما کم کم از شتاب کسادي کاسته می شود و اين کاهش شتاب کسادي ادامه خواهد داشت و از يکسال و نيم ديگر ما شاهد آغاز رشد در اقتصاد گلوبال خواهيم بود. با اينکه در بخشهاي بسيار کوچکي از اقتصاد جهاني از هم اکنون بهبود ديده می شود اما برعکس تصور بسياري از اقتصاددانان دولت احمدي نژاد اين بهبود نازل به معني افزايش قيمت نفت نخواهد بود. يکي از مهمترين دلائل اين امر هم استراتژي دولت اوباما در پائين بردن مصرف نفت در آمريکا و در کل دنياي صنعتي است که فقط در حرف نيست. مثلاً با اينکه چند شرکت اصلي اتوموبيل سازي آمريکا ورشکست شده اند اما آمريکا به مهمترين توليد کننده موتورهاي کاميون هاي هايبريد* مبدل شده است. يعني اگر ژاپن بزرگترين توليد کننده اتوموبيل هاي هايبريد شخصي در دنيا شده است آمريکا کل بازار کاميونها و تريلي هائي که موتور هايبريد بکار می برند را دارد قبضه می کند. از همين حالا شرکت بزرگ مراسلات پستي بنام فدرال اکسپرس در آمريکا توانسته است با استفاده از کاميونهاي هايبريد هزينه حمل و نقل خود را به نصف برساند. اين پايئن آمدن مخارج حمل و نقل در آمريکا باعث شده است که بسياري از فراورده هاي غذائي نيز ارزان شوند و تازه بايد قدم بعدي را نيز در استفاده از موتورهاي هايبريد در وسائل مکانيزه در کشاورزي ديد که اضافه بر تنزل مخارج حمل و نقل مصرف بنزين براي خود توليد کشاورزي را نيز پائين برده و به اين طريق از تورم خواهد کاست. جالب است که در چنين وضعي کشور ايران که در همه اين سالها هيچ اقدام جدي براي توسعه موتورهاي هايبريد نکرده است خود آنقدر براي بنزين در مضيقه است که در معرض خطر جدي در رابطه با امکان تحريم بنزين از سوي آمريکا قرار دارد.
در واقع اگر اصلاح طلبان در انتخابات اخير پيروز شده بودند آنها بودند که با يکي از بزرگترين بحران هاي اقتصادي ايران که تازه در اولش هستيم مجبور بودند دست و پنجه نرم کنند و علت آن را هم سياستهاي دولت آقاي احمدي نژاد ميخواندند. اما اين توجيه براي آقاي احمدي نژاد نميتواند کار کندو تازه مسأله فقط توجيه سياسي نيست و مسأله واقعي اقتصادي است که با حرف نميشود حل کرد و در نتيجه بايد سؤال کرد که با پيروز خواندن آقاي احمدي نژاد در انتخابات آيا آقاي احمدي نژاد و آقاي خامنه اي پيروز شدند يا شکست خوردند و شايد بهتر است بگويم آقاي خامنه اي با حمايت از آقاي احمدي نژاد به طور کامل ابتکار را به اپوزيسيون داد همانطور که در تشکرنامه ام به ايشان بعد از حمايتشان در نماز جمعه بعد از انتخابات 22 خرداد نوشتم (3).
در واقع ظاهر وقايع کنوني ايران در خيابانها خيلي به روزگار مشروطيت شبيه است اما ما در قرن 21 زندگي می کنيم و ايران کشوری است که در اقصي نقاط کشور صنعت گسترده شده است . ظاهراً در دو ماه اخير از اعتصابات کارگري خبري نبود اما اگر دقت کنيم گرچه جوانان سکولار طبقه متوسط نيروي اصلي کمپين آقاي ميرحسين موسوي را در انتخابات تشکيل دادند و همانطور که در مقاله بالا يکماه ييش اشاره کردم آقاي خامنه اي را به وحشت انداختند و گرچه در بعد از 22 خرداد نيز همان ها اول در خيابان وليعصر با شعار "مرگ براين دولت مردم فريب" به ميدان آمدند ولي بعداز آن ديگر به اصطلاح فقط بسيجي هاي لباس شخصي نبودند که از نازي آباد و جواديه آورده شدند بلکه جوانان بيکار همان محلات جنوب شهر تهران بودند که به تظاهرات پيوستند. جواناني که دقيقاً بعد از تنزل قيمت نفت اولين قربانيان وضع اقتصادي تازه در ايران هستند و تازه نحو مقابله آنها هم با بسيجي ها ديگر مانند روشنفکران بالاي شهري نبود و با سنگ و کلوج به مقابله با بسيجي ها برخاستند و در نماز جمعه اقاي رفسنجاني نيز حضور اين نيروي جديد تظاهرات خياباني کاملاً مشهود بود و در مراسم چهلم ندا آقا سلطان هم در بهشت زهرا ديگر حضورشان غير قابل کتمان بود.
اما طبقات تحتاني جامعه به خيل کارگران روزانه بيکار شده در جنوب شهر تهران محدود نيست و اکثريت طبقات تحتاني جامعه در کارخانجات و صنايع ايران به کار اشتغال دارند. تأثير سقوط قيمت نفت برروي آن طبقه تازه اولش است و اعتصابات بزرگ کارگري در ايران تازه در راه است. حتي مصادره اموال چند نفر مانند آقاي رفسنجاني و اقاي ناطق نوري توسط احمدي نژاد نميتواند آنچه طبقات تحتاني جامعه دارند به سرعت بعد از تنزل قيمت نفت از دست ميدهند را جبران کند و کاهي در برابر آن کوهي است که در حال فروپاشي است و نميتواند اين مسأله بزرگ اقتصادي پيش رو را حل کند. کل برنامه ريزي اقتصادي ايران و اتکاء بيش از پيش اقتصاد ايران بر درآمد نفت اين وضعيت را ايجاد کرده است و عدم رشد درآمدهاي ديگر براي کشور و تکيه بي رويه بر برنامه اتمي که هزينه ساز بوده و تا سالها درآمد زا نخواهد بود بر عمق و شدت بحران می افزايد. انتخابات اخير و بدتر شدن مناسبات کشورهاي غربي با ايران نه به معني قطع روابط بلکه به معني ايجاد فضاي رعب و وحشت و اکراه از همکاري به معني کاهش شديد در سرمايه گذاري هاي خارجي در ايران خواهد بود که حتي تسريع ايجاد روابط با آمريکا توسط دولت احمدي نژاد نميتواند به اين زودي اين مسأله جوٌ بي اعتمادي را که بر فاجعه اقتصادي ايران می افزايد، راهگشا شود.
تازه فقط افق اعتراضات و اعتصابات کارگري در مقابل ما نيست. اقاي احمدي نژاد به خوبي ميداند که نه تنها ماليات بر ارزش افزوده که براي بازاريان مطرح کرده است را بايد اجرا کند بلکه بايد آن را افزايش دهد و در نتيجه بازاريان که در دو ماه اخير حتي يک بار بازارها را در همبستکي با اعتراضات خياباني نبستند، تازه در شروع مخالفت خواهند بود.
منظورم آنکه اگر 15 خرداد 1342 پايان اعتراضات دو سه سالي بود که در 1339 شروع شد، 22 خرداد 1388 تازه آغاز دوران اعتراضات و اعتصابات عمومي در ايران است و نه تنها آقاي احمدي نژاد با معرفي خود به عنوان رئيس جمهوري دور دوم به پيروز نرسيدند بلکه شکست خود و آقاي خامنه اي را با اين کار تضمين کردند و همه دادگاه هاي ترور و وحشت هم نخواهد توانست اين واقعيت اقتصادي ايران را تغيير دهد.
البته براي نيروهاي سکولار ايران سؤال اين است که نتيجه همه اين وضعيت بحراني يکي دوسال آينده در ايران چه خواهد بود. واقعيت اين است که ديگر دوران مشروطيت نيست که منتظر ستارخان و باقرخان بنشينيم و در دنياي قرن 21 تشکيلات هاي مدرن هستند که ميتوانند جامعه را چه براي تحول پيش رو و چه براي رشد بعدي جامعه رهبري کنند (4).
درست است که زير تيغ حزب ساختن کار ساده اي نيست ولي بنظرمن همان حزب علني را بايد ساخت و خطرش هم بيشتر از کار مسلحانه روشنفکران جدا از مردم نيست که نسلي از روشنفکران در گذشته خود را با آن نوع فعاليت غلط بدون بدست آوردن نتيجه ای نابود کردند و امروز نيز عده اي متأسفانه هنوز بدنبال آن راه خود را بدون نتيجه ای در سازماندهی مردم، از بين می برند (5).
به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
15 مرداد 1388
August 6, 2009
پانويس ها:
* Hybrid
1. http://tinyurl.com/ltktg7
2. http://tinyurl.com/mpxg95
3. http://tinyurl.com/ntgsy9
4. http://tinyurl.com/nvbffq
5. http://tinyurl.com/q6uwbd