شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۸

پيشنهاد برای تأسيس حزب انتخاب

پيشنهاد برای تأسيس حزب انتخاب
سام قندچی

بعد از سخنرانی آقای خامنه ای در نماز جمعه 29 خرداد ديگر قضاوت درباره مشروعيت رژيم به خيابان ها منتقل شد (1).

در واقع هيچگاه حتي در رژيم هاي دموکراتيک مردم نيستند که حکومت ميکنند. در بهترين دموکراسي ها نهادهاي قضاوتِ مردم هستند که قدرتمند هستند وگرنه مردمي که 24 ساعت روز را بايد به تأمين معاش و نيازهاي خود و خانواده بپردازند مگر ميتوانند بيايند و مثلاً سياست نفتي طرح کنند. اما نتايج سياستها را در زندگي خود مورد قضاوت قرار ميدهند و در دموکراسي ها از اهرم انتخاب رئيس دولت يا مجلس يا قوه قضائيه يا نهادهاي مشارکتي استفاده کرده و انتخاب ها و تغيير انتخاب هاي خود را اعلام ميکنند و در سرنوشت خود در جامعه شريک ميشوند. وقتي دولتي نظير جمهوري اسلامي يکي بعد از ديگري گروه بندي هاي مختلف فکري و سياسي، چه مذاهب مختلف نظير بهائيان و چه نظريات سياسي مختلف نظير سکولارها را از امکان شرکت در قضاوت درباره سرنوشت سياسي خود حذف کرد اهرم هاي قضاوتِ مردم را از بين برد و بعد از 22 خرداد ديگر مردم با رفتن به خيابان، قضاوت کردن را به اين شکل در دست خود گرفتند.

ضرر ديدگاه اصطلاح غلط "دموکراسي حکومت مردم است" اين است که وقتي جوانان در يک جامعه دموکراتيک از تصميم هاي اجتماعي يا سياسي غلط در جامعه ناراضي شوند به يکباره به سوي آنارشيسم يا قبول ديکتاتوري ميروند چرا که فکر ميکنند علت شکست عدم دخالت "همه" مردم بوده است يا بالعکس تصور ميکنند بخاطر شرکت دادن مردم نادان تصميم هاي غلط اتخاذ شده است و يک ديکتاتور دانا راه حل کار است. در صورتيکه در يک دموکراسي واقعي که مردم حق قضاوت دارند، ميتوانند زمانهائي هم شکست را تجربه کنند که مانند هر تصميم علمي، وقتی اشتباه کرده اند، بايد اشتباه را تصحيح کنند، نه آنکه حق خود را از امکان قضاوت کردن از بين ببرند. يعني مثلاً فرماندار را معزول کنند يا سياست هاي پيشنهادي تصويب شده را وقتي چند سالي کار نکردند، مجدداً به رأی بگذارند و باطل کنند. يعني در يک دموکراسي مردم قادرند که اين اقدامات را که همه جز اعمال قضاوتِ مردم نيست را جامه عمل بپوشانند. در نتيجه در دموکراسي ها مهم است که ديد روشني به مردم و بويژه به جوانان از دموکراسي ارائه داد تا بخاطر شکستهاي انتخابهاي افراد يا پلاتفرم ها تغيير کند و خود دموکراسی به دور ريخته نشود و جامعه به سوي آنارشيسم يا استبداد نرود. به هر حال همانطور که مفصلاً در جاي ديگري بحث کرده ام مردم هيچگاه حکومت نميکنند و اصطلاح "دموکراسي يعني حکومت مردم" اصطلاحی غلط است که اين سالها متأسفانه در ميان ايرانيان متداول شده است (2).

اما نه تنها دموکراسي حکومت مردم نيست رهبري انقلاب يا رفرم يا هيچ تحول ديگري را هم مردم نيست که انجام ميدهند و گفتن اينکه مردم رهبري انقلاب يا رفرم را دارند نه تنها احترام به مردم نيست بلکه فلج کردن مردم در ايفاي نقش آنها در تحول اجتماعي است. دوباره نقش مردم در انقلاب يا اصلاحات، مثل اداره جامعه بعد از اين تحولات که در بالا توضيح دادم، بازهم کار مردم قضاوت است، يعني که تصميم بگيرند عضو احزابي با چه پلاتفرمهاي سياسي شوند يا که چه رهبران حزبي را براي خود انتخاب کنند. يعني مردمي که 24 ساعت بايد براي تأمين معيشت يا امور خود و خانواده خود کار کنند نه وقتش را دارند و نه دانش و تجربه اي که بتوانند پلاتفرم سياسي تدوين کنند. اما ميتوانند بين پلاتفرم هاي مختلف قضاوت کنند که کدام برايشان کار آمد لست و آن را انتخاب کنند و اگر هم اشتباه کنند و پلاتفرمي را انتخاب کنند که تأمين خواستها و منافعشان را نکند در يک جامعه دمکراتيک و يا اگر در کشورهاي ديکتاتوري، در يک اپوزيسيون دموکراتيک، بايد بتوانند تصميم خود را عوض کنند، و از يک حزب خارج شوند به حزب ديگري بپيوندند. همينطور درباره تصميم گيري درباره رهبران حزبي يا رهبران انقلاب يا اصلاحات تصميم خود را عوض کنند و عذر رهبران پيشين را بخواهند و يا رهبران جديد انتخاب کنند. همه اينها قضاوت مردم است. اگر هم از عادي ترين مردم کسي رهبر انقلاب يا رفرم شد، ديگر وي تمام وقت به آن امر ميپردازد و آنچه ما از لغت مردم برداشت ميکنيم نيست بلکه وي ديگر يک رهبر سياسي است. در نتيجه اصطلاحاتي نظير مردم رهبر انقلاب هستند يا مردم رهبر رفرم هستند تعارفاتي است که نه به درد مردم ميخورد و نه به درد موفقيت دموکراسي در جامعه و اينگونه تصورات در زمانهاي شکست جنبش به رشد آنارشيسم يا ديکتاتوري منتهي ميشود، بجاي آنکه مردم علت شکست را اشتباه در قضاوت خود ديده و بطور منطقي حزب ديگري برگزينند يا رهبران ديگري انتخاب کنند.

با اين مقدمه اجازه دهيد نگاهي به وضعيت جنبش سياسي ايران بکنيم. امروز با بالا گرفتن جنبش مردم در ايران بحث های رهبري و انقلاب يا اصلاحات مطرح شده است. در واقع اهداف مردم باعث ميشود که چه حزب يا چه رهبراني را انتخاب کنند يعني اينکه مردم چه اهدافي را دنبال ميکنند در قضاوت انها درباره پلاتفرم حزبي يا رهبرانی که انتخاب ميکنند تأثير ميگذارد ولي نه آنکه مردم پلاتفرم حزبي نويس شوند يا که همه مردم رهبر انقلاب يا اصلاحات گردند. اينجا موضوع بحث من اهداف مردم نيست بلکه نقش مشخص مردم در رهبري تحول است وگرنه در رابطه با اينکه چه اصلاحات و چه انقلاب مردم دنبال اهدافي حتي فراتر از حقوق بشر در اين جنبش کنوني ايران هستند را پيشتر بحث کرده ام (3).

بسياري فعالين سياسي چه آنهائي که جنبش کنوني را اصلاحات ميدانند و چه آنها که آن را انقلاب يا هر تحول ديگري ارزيابي ميکنند فوراً به تجربه آيت الله خميني رجوع کرده و ميگويند آنزمان جنبش رهبر داشت و الان هم بايد يک رهبر دست و پا کرد .اولاً آقاي خميني از روي آسمان و به تصميم يک عده فعالين سياسي رهبر آن جنبش نشد. اصلاً فعالين سياسي سالهاي پيش از انقلاب هيچگاه آيت الله خميني را مهم نميديدند که بخواهند رهبري او را بپذيرند يا رد کنند يا او را رهبر کنند. آنچه در آنزمان اتفاق افتاد ضعف شديد تشکيلاتهاي سياسي در ايران بود که هم به علت استبداد رژيم و هم بخاطر اتخاذ مشي چريکي در اپوزيسيون رخ داد. از سوي ديگر جريان مذهبي نيز هم بخاطر امتياز دادن به اسلامگرايان در مقايسه با جريانات چپ و ليبرال از سوي دستگاه هاي امنيـتي رژيم شاه و هم بخاطر عدم وجود تشکيلاتهاي سياسي در جامعه تقويت گرديد. در نتيجه خلاً رهبري سياسي را رهبري مذهبي پر کرد و هنر آيت الله خميني آن بود که توانست رهبري خود را بر تشکيلاتهاي مذهبي اپوزيسيون شاه بقبولاند. منظور من اين است که در نتيجه در همان زمان هم، نه مردم، بلکه تشکيلات بود که رهبري انقلاب را ميکرد، و رهبر انقلاب هم رهبر آن تشکيلات بود، هر چند تشکيلات در واقع تشکيلات هاي مذهبي جامعه، مهديه ها و حوزه هاي علميه و مساجد بودند و نه تشکيلاتهاي سياسي.

درست است که اگر امروز هم تشکيلات هاي سياسي نتوانند در جامعه ايران نقش ايفا کنند دوباره تشکيلاتهاي مذهبي نقش مهمتر پيدا خواهند کرد اما بازهم تشکيلاتها هستند که مردم را رهبري ميکنند و رهبر آن تشکيلاتها است که رهبر تحول خواهد شد. در نتيجه اگر کسي اميدي به تشکيلاتهاي سياسي ندارد ميتواند رهبر آينده خود را از ميان رهبران تشکيلاتهاي مذهبي انتخاب کند و بسياري از مردم هم همين انتخاب را کرده اند و خواهند کرد. حالا براي نيروهاي سياسي سکولار سؤال اين است که چه تشکيلاتهائي دارند و هر کدام هم چه پلاتفرم و رهبري را به مردم توصيه ميکنند. مردم هم در بهترين حالت عضو يک تشکيلات ميشوند يعني پلاتفرم آن را قبول ميکنند و به آن کمک مالي ميکنند و رهبري آن را انتخاب ميکنند و رهنمودهايش را اجرا ميکنند و يا حداقل از آن تشکيلات، پلاتفرم و رهبري اش، هواداري ميکنند. به عبارت ديگر نه انقلاب و نه اصلاحت را مردم نيستند که رهبري ميکنند و تشکيلاتها و رهبرانشان هستند که رهبري تحول را بر عهده ميگيرند و در خلآ تشکيلاتهاي سياسي نيز تشکيلاتهاي مذهبي اين کار را خواهند کرد. تشکيلاتهاي مدني و صنفي نيز بالاخره يا کمکي به تشکيلاتهاي سياسي خواهند شد و يا به تشکيلاتهاي مذهبي.

من اگر يک سلطنت طلب بودم حزب مشروطه را براي خود انتخاب ميکردم چرا که از ميان تشکيلاتهاي سلطنت طلبان بنظر من از همه منظم تر و با برنامه روشن تري اين سالها کار کرده است. البته اين برداشت من به عنوان يک جمهوريخواه است که از بيرون به جريانات هوادار پادشاهي نگاه ميکنم وگرنه منِ جمهوريخواه قرار نيست که براي يک سلطنت طلب تصميم بگيرم و نظر من هم در آن رابطه اهميتي در انتخاب آنها نخواهد داشت. همينظور کسانيکه به برنامه هاي چپ و کمونيستي معتقدند انتخاب هاي بسيار زيادي دارند. من شخصاً با همه برنامه هاي آنها مخالفم و فکر ميکنم جنبش کنونی ايران نيز با شعارهاي ضد روسيه و چين دارد نشان ميدهد که ضد برنامه هاي کمونيستي است تا که بخواهد دنبال انتخاب ميان آن تشکيلاتهاي کمونيستي باشد. ولي مطمئن هستم که در ميان مردم کساني هم هستند که پلاتفرمهاي احزاب و سازمانهاي کمونيستي را پذيرفته و به آنها رأي خواهند داد. براي من اصلاً اينکه آن جريانات چگونه با هم متحد ميشوند اهميتي ندارند چون کل آن جريانات را در تحول کنوني ايران نه مهم ميدانم و نه هيچ موافقتي با برنامه هاي آنها دارم. يعني براي من همانقدر جريانات چپ اهميت دارند که مثلاً نيروهاي دراويش. هدفم هم از اين حرف توهين به کسي نيست و فکر ميکنم بسياري از هواداران اهل جپ يا هوادان اهل حق انسانهاي والائي هستند و هدفهاي والائي را هم براي ايران ميخواهند ولي در اين جنبش شک دارم اهميتي داشته باشند و موضوع توجه من هم نيستند.

در نتيجه براي منِ سکولارِ جمهوريخواه اساساً پلاتفرم جبهه ملي موضوع سؤال است. در گذشته بفکر ايجاد جبهه سکولار بودم ولي هر چه زمان گذشت به اين نتيجه رسيده ام که نياز، ايجاد يک حزب سکولار با برنامه هاي حداکثري است، و نه يک حداقل بيان سکولاريسم در يک جبهه. چرا؟ به اين دليل که ميبينم مهمترين جريان سکولار ليبرال از گذشته ايران جبهه ملي است که ابداً در اين سالها نتوانسته است يک برنامه مشخص سياسي و اقتصادي ارائه کند و هنوز بر مبناي ياد شادروان محمد مصدق و برنامه هاي توازن منفي وي ميخواهد خود را متحد کند که بنظر من غير ممکن است.

در نتيجه بعقيده من نياز به يک حزب سکولار با برنامه اي روشن است. از جرياناتي که در سالهاي اخير ديده ام جبهه دموکراتيک آقاي حشمت طبرزدي هم در عمل و هم در تئوري برنامه هايي روشن داشته است و اين سالها واقعاً فعال بوده است. من شخصاً از اين جريان حمايت ميکنم و بنظرم هم رهبري بهتري ميتواند ارائه کند و هم قادر به ارائه پلاتفرم روشني است. دليل آنکه از نام حزب *انتخاب* استفاده کردم نيز به اين دليل است که اصلاً شباهتي با اسامي قبلاً استفاده شده توسط جريانات گذشته جبهه ملي ندارد که ما را به بحث هاي بي اهميت درباره نام بکشاند. ا گرچه احترام به سنت مصدق و تاريخ خدمات آن شادروان در پاسداري از استقلال و آزادي در ايران براي ما اهميت اصولي داشته و دارد.

من خود در گذشته پلاتفرم حزب آينده نگر را نوشتم (4).

منظورم تدوين پلاتفرمي روشن براي يک حزب سکولار جديد بود که بتواند در جنبش مردم ايران به برنامه هاي مشخص برسد وگرنه اسم آن چه حزب *سکولار* باشد چه *آينده نگر* چه *انتخاب* چه جبهه دموکراتيک برايم فرقي نميکند. مهم اين است که بتواند براي برنامه اي سکولار در ميان جمهوريخواهان دموکرات ايران فعاليت حزبي کند و در عين حال با همه نيروهاي ديگر از سلطنت طلب و جبهه ملي تا کمونيست و اسلامي همکاري کند.

وجود حزب انتخاب يعني دعوا نکردن بر سر نام با هيچ دسته و گروه ديگر و نفي نکردن هيچ دسته و گروه ديگر در عين روشن بودن درباره آنچه کسانيکه اين پلاتفرم را دنبال ميکنند يعني روشن بودن اينکه چه ميخواهند. جبهه دموکراتيک به رهبري آقاي حشمت طبرزدي سالهاست که برنامه اين تشکيلات سکولار را پيش برده اند و چه کسي با آن موافق باشد و چه نباشد، مشخص است که نحوه برخوردش به مسائل و موضوعات سياسي و اجتماعي چيست و پيام دانشجو ارگان آن هم هميشه نظرات خود را علناً و به روشني ارائه کرده است. من نيز بعنوان يک تحليل گر از اين تشکيلات سياسي حمايت ميکنم و اميدوارم که در تحول کنوني در ايران کلاً تشکيلاتهاي سياسي پيشقراول شوند تا دوباره جامعه عملاً مجبور نشود به دنبال تشکيلات هاي مذهبي به دنبال رهبري بگردد.

آنچه مسلم است رهبري چه انقلاب و چه اصلاحات با تشکيلاتهاست و از آسمان ناذل نميشود هر چند آقاي خميني نقش خود را اينگونه به ملت و حتي فعالين جلوه داد که گوئي تشکيلاتي در بين نبوده و او نماينده خدا برروی زمين بوده است.

به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
28 تير 1388
July 19, 2009


پانويس ها:

1. http://tinyurl.com/ntgsy92. http://tinyurl.com/l4gn7z
3. http://tinyurl.com/ncfa5p4. http://tinyurl.com/n842rp