سه‌شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۵

يکتائي انفصالي و ما

يکتائي انفصالي و ما
سام قندچی

ري کورزويل سالهاست از يک نقطه انفصالي پيش روي تمدن بشري ما، در حوالي سال 2020 ، سخن ميگويد، و اکنون کتابي نيز بنام نقطه انفصالي نزديک است منتشر کرده است. اگر اين نقطه انفصالي يک دهه زودتر يا ديرتر اتفاق افتد، از آنجا که تاريخ انتظار آن به اين نزديکي است، کسي نميتواند آنرا براحتي بعنوان موضوع آينده دور ناديده بگيرد. بعبارت ديگر، همانگونه که پيش بيني جامعه فراصنعتي توسط دانيال بل در طي دوران زندگي خوانندگانش اتفاق افتاد، اين رويداد نيز ميتواند به همينگونه در مدت کوتاهي اتفاق افتد.

تأثير رويداد پيش روي ما، بسيار بيشتر از آنچيزي است که با تحول جامعه اطلاعاتي اتفاق افتاد، چرا که اين يک گسستگي عمده در تمدن بشريت است، نظير آنچه يکبار در نوشته ابزار هوشمند [http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm] توصيف کردم، که اين نه فقط مرحله اي در جامعه بشر است، بلکه قابل مقايسه با اولين توليد ابزار توسط هموسپين هاست، که انسان را از ميمون هاي ديگر جدا کرد، و چنين تحول و گسستگي اي شايسته آن است که معنايش براي فرد، ملت، و دنيا در سطح وسيعتر درک شود.

اجازه دهيد اول بفهميم *نقطه انفصالي* به چه معني است؟ يک مثال بيگ بنگBig Bang است. همانگونه که يکبار درباره فضا و کوزمولوژي [http://www.ghandchi.com/312-Space.htm] نوشتم، برخي به تئوري بيگ بنگ درباره شکل گيري جهان اعتقاد ندارند و برخي ديگر نيز آنرا يکتائي انفصالي نميبينند. اما براي آنها که فکر ميکنند چيزي قبل از بيگ بنگ نبوده است، و ما جهانUniverse را از بعد بيگ بنگ داشته ايم، وقتي که ستارگان با سرعت افزاينده اي پس از آن رويداد شکل گرفته اند، نقطه انفصالي بوضوح يک گسستگي واقعي از تسلسل قبلي است، هر چه آن تسلسل را بناميم، نيستي، يا حالت ايستا،(Steady State) يا بسادگي چيزي که براي ما فرزندان جهانUniverse قابل درک نيست.

مثال ديگر همانطور که در بالا ذکر کردم ، ابزار سازی است و اينکه چگونه در طي مدت کمي انسانها تکامل يافتند و سرعت شتاب واري که همو سپين سپين ها از ميمون ها فاصله گرفتند، و در مقايسه با طول عمر نسل ميمونها در کل، مدت کوتاهي براي ما طول کشيد که از عموزاده هاي شامپانزه خود فاصله زيادي بگيريم. بعبارت ديگر ما آنها را در جنگل ها پشت سر گذاشتيم، وقتي که بسرعت شتاب واري تکامل ميافتيم.

نقطه انفصالي که کورزويل از آن صحبت ميکند درباره تکامل انسان به انسان گذاريtranshuman [http://www.ghandchi.com/368-transhumanism.htm] است، که وي فکر ميکند وقتي پردازنده مرکزي کامپيوترCPU سرعت پروسه کردن اطلاعاتش، از مغز انسان بيشتر شود، آغاز اين تکامل است، و وي نشان داده است که سرعت پردازنده مرکزي کامپيوترCPU برای چندين دهه بطور تصاعدي افزايش يافته، و اين نقطه انفصالي، که نتيجه بالاتر رفتن سرعت پردازنده مرکزي کامپيوترCPU از سرعت مغز بشرخواهد بود، بسيار نزديک است، يعني تقريبأ دو دهه از زمان حاضر.

در نتيجه بحث اين است که آنهائي که در تمدن هاي پيشرفته زندگي کرده، و براي اين نقطه انفصالي آماده ميشوند، مانند ميمون هائي هستند که اجداد همو سپين هاي ابزار ساز بودند، و با قطار سريع السيري که وضعيت کنوني بشر را ترک ميکند خواهند رفت، وقتي که بشريت به نقطه انفصالي جديد برسد. اما آنها که در زمان آن نقطه انفصالي بر روي اين قطار ترانس-هومانيسم سوار نشوند، مانند شامپانزه ها خواهند بود که در جنگل باقي ماندند وقتي که هموسپين ها آن شرايط زيستي ميمون ها را ترک کردند.

بنظر من هرکسي در جهان بايستي به اين رويداد توجه کند زيرا که اين تحول هم بر روي آنهائي که درباره اش ميدانند و برايش آماده اند تأثير ميگذارد و هم بر آنها که درباره اش نميدانند يا که برايش آماده نيستند.

در حقيقت، من فکر ميکنم که کشورهاي عقب مانده اي که در گذشته مستعمره شدند، بخاطر منابع طبيعي و کار ارزانشان بود، و چون اين دو را داشتند، آنها پول هم بدست آوردند که بازاري ايجاد کرد که برخي شرکت هاي استعماري براي فروش محصولات خود هم به آن مناطق توجه کنند. امروز اگر منابع طبيعي کشوري قابل توجه نيست و اگر نيروي کار مناسب پروسه هاي توليد امروزي ندارد، که حتي کار ارزانش مورد توجه کسي باشد، نتيجه اين ميشود که بازار واقعي براي فروشندگان استعماري هم بوجود نميايد، و نتيجه نهائي هم آن چيزي است که در برخي کشورهاي آفريقائي ميبينيم،که نه منابع طبيعي مورد نظر کسي را دارند و نه نيروي کاري که براي پروسه هاي توليد کنوني شايسته باشد، و در نتيجه درآمد ملي آنها شديدأ تنزل کرده، و انتظار عمر در آن کشورها کمتر از 30 سال است، در جهاني که انتظار عمر بالاتر از 60 سال در کشورهاي پيشرفته واقعيت ترديد ناپذير است.

واقعيت درباره نقطه انفصالي پيش روي ما،اين است که نزديک شدن به آن همزمان با رشد ننوتکنولوژي [http://www.ghandchi.com/306-Nano.htm] اتفاق ميافتد. روشن است که پيشرفتهاي ننوتکنولوژي بمعني توليد مصنوعي دير يا زود منابع طبيعي اي نظير نفت است. در نتيجه اين دور از واقعيت نيست که ببينيم توليد کنندگان نفت، جذابيت خود بخاطر منابع طبيعي نفت را از دست بدهند، و ميتوانند به وضعيت کشورهاي عقب مانده آفريقائي که ذکر کردم سقوط کنند، نظيرآنهائي که هيچ منبع طبيعي مورد توجه جهان را ندارند، و از نظر تکنولوژيک هم ده ها سال از توليد فراصنعتي عقب هستند.

بطور خلاصه، تمام کشورهاي عقب مانده، از جمله آنها که بخاطر منابع طبيعي شان نظير نفت در رونق هستند، ميتوانند براحتي بسان جنگل عقب مانده ميمون هائي شوند که از قطار تکامل ميمون به انسان جا ماندند، و در پشت نقطه انفصالي درجا زدند.

آنچه در بالا نوشتم به اين معني است که حتي کشورهائي نظير ايران، اگر نتوانند زيربناي پيشرفته اي براي تکنولوژي هاي جديد نظير ننوتکنولوژي بسازند، آينده اي نخواهند داشت ، و خوش خيالي بخاطر پول نفت، ميتواند بضرر مردم کشورهائي نظير ايران شود، و طرح يک نقشه ملي براي آماده شدن براي نقطه انفصالي پيش رو، بايستي خيلي جدي گرفته شود.

بله، نقطه انفصالي جديد بمعني آماده شدن براي هر تغييرشکل است، از جمله شکل هاي غير بيولوژيک. در جا زدن در مدل هاي مذاهب هزاران سال پيش، ميتواند فقط عدم آمادگي ما در تبديل شدن به هويت انسان گذاري (transhuman) را باعث شود، وقتي که تجديد برنامه دي ان ايDNA [http://www.ghandchi.com/332-PostAnthro.htm] ، آنگونه که کورزويل اشاره کرده است، گام نخست براي پايان دادن به مرگ است. مرگ مخرب ترين واقعيت زندگي بشر است، و از همان زماني که انسانها به *خود آگاهي* دست يافتند، و توانستند *خود* را تشخيص دهيم، از مرگ خود و *خود* هاي ديگر آگاه شدند.

بدون تفکر خود آگاه، *خودي* نيست که بميرد، اما با آگاهي، ولي در عين حال از نظر فيزيکي محدود به واقعيت بيولوژيک بودن، به معني رنج کشيدن از مرگ خود و عزيزان است. ما افسانه هائي ساخته ايم تا که درد مرگ خود و عزيزانمان را تخفيف دهيم، بدون آنکه بتوانيم بر خود مرگ چيره شويم، هرچند بشريت در آرزوي جاودانگي بوده است. يکتائي انفصالي پيش رو، همانگونه که کورزويل نشان ميدهد، به اين معضل بشريت پايان ميدهد، و البته، اين مهم، خود بدون چالشهاي خويش نيست، اما مطمئنأ وقتي تکامل از ميمون به انسان شروع شد، ترس از چالشهاي زندگي بشکل نوع بشر، دليلي نبود که عقب بمانيم و به زندگي کردن چون ميمون ها بسنده کنيم، و امروز ممکن است حتي چنين انتخابي هم ممکن نباشد!


سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
26 شهريور 1384
September 17, 2005


مقالات مرتبط:

http://www.ghandchi.com/139-Futurism.htm
http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm
http://www.ghandchi.com/312-Space.htm
http://www.ghandchi.com/368-transhumanism.htm
http://www.ghandchi.com/332-PostAnthro.htm
http://www.ghandchi.com/306-Nano.htm
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralism.htm


متن مقاله به زبان انگليسي
http://www.ghandchi.com/423-SingularityEng.htm
Singularity and Us
Sam Ghandchi

Ray Kurzweil has been speaking about an upcoming singularity in our human civilization around 2020 and he has just published a book called Singularity is Near. If this singularity happens a decade sooner or later, the expected date is still too close for anyone to ignore it as just an issue of distant future. In other words, just as the prediction of post-industrial society by Daniel Bell happened within the lifetime of his readers, this event can happen the same way, in a very short span of time.

The impact of the upcoming event will be way beyond what happened by the information society, because it is a major rapture in human civilization, like what I once wrote of intelligent tools, as not just a stage in existing human society, but to be comparable to the first making of tools by homo sapiens, that separated humans from other primates, and such an upheaval and rupture deserves a close understanding as to what it means for individuals, nations, and the world at large.

Let's first understand what is a *singularity*? One example is the Big Bang. As I once wrote about space and cosmology, some people do not believe in the Big Bang theory of the formation of the Universe and some others do not see it as a singularity. But for those who think there was nothing before the Big Bang, and we had a Universe after the Big Bang, when stars were formed at an accelerated speed since that event, the singularity point obviously is a real break from the continuum, whatever we may call that continuum, Nothingness or Steady State or simply something incomprehensible to us the children of the Universe.

Another example, as I noted above, is the tool making and how humans in a short span of time evolved and the acceleration speed by which homo sapiens sapiens distanced themselves from other primates, and as compared to the lifetime of primates as a whole, it took a short time for us to get very far from our Chimpanzee cousins. In other words, we left them behind in the forests, when evolving at an accelerated speed.

The singularity that Kurzweil has been talking about is from humans to transhumans which he thinks will start when the computer CPU can have the speed exceeding the speed the human brain processes instructions and he has shown by the way the CPU speed has increased progressively for decades, that this point of singularity, where the CPU speed exceeds the speed of human brain, is very close, almost two decades from now.

Thus the question is that those who are in the advanced civilizations, and are prepared for this point of singularity, will be like the ancestors of homo sapiens primates who were tool-makers, and they will go with the rapid train that will leave the current human conditions, when we arrive at the point of singularity. All those who do not embark the transhuman train at that point, will be like the Chimpanzees who were left behind in the forest.

I think anyone in the world should pay attention to this event because it will impact both those who know about it and are prepared for it, and those who don't know about it and have no preparation for it.

In fact, I think backward countries that were colonialized in the past, were because of their natural resources and cheap labor, and because they had the first two, they also earned the money which created a market that additionally attracted some colonial firms to go to those regions to sell products. Now if a country's natural resources are not of interest and it has no suitable labor force for upcoming production processes, that even at its low cost would be of interest to anyone, the end result will be no real market of interest to any colonial seller of products either, and the final result will be what we see in some African countries that do not even some natural resources of interest to anybody, and the national income has fallen and life expectancy is less that thirty years for them, in a world where the life expectancy is going way above 60 in the advanced countries.

The reality about the upcoming singularity is that it will happen alongside the growth of nanotechnology. It is clear that advancements in nanotechnology means artificial production of natural resources like oil. So it is not far fetched to see that countries that are oil producers, during this period, will lose the attraction they have because of oil, and they can end up like the poor backward African countries that I noted, which have no natural resource of interest to the world, and technologically , are ages behind the post-industrial production.

In short all backward countries, including those that because of some natural resources like oil are still thriving, can easily be the backward forest, and get left behind the other side of the singularity point.

The above means that even countries like Iran, will not have a future if they cannot build an advanced infrastructure for new technologies such as nanotechnology, and complacency because of the oil money, can be detrimental to the people of countries like Iran, and a national plan to prepare for the upcoming singularity must be taken seriously.

Yes, the new singularity means to be prepared to take any form in the future, including non-biological forms, and being stuck in religious models of thousands of years ago, can only make us unprepared to transform into a transhuman identity, where reprogramming our DNA, as noted by Kurzweil, is the first step in ending death, the most devastating reality of human life, ever since humans achieved *self-consciousness*, that allows us to recognize our *selves*, and thus to be aware of the death of ourselves and other *selves*.

Without self-conscious thinking, there is no *self* to die or live, but with self-consciousness, yet physically being limited to biological reality, we have suffered death, and made fables to assuage the pain of the death of ourselves and our loved ones, without being able to overcome death, even though yearning for immortality. The upcoming singularity, as Kurzweil shows, puts an end to this plight of human life, and of course, it is not without challenged of its own, but surely when the evolution from primates to humans happened, the fear of challenges of human life was no reason to stay behind and keep living like a primate, which may not even be a choice!


Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com
Sept 17, 2005


Related Articles:

http://www.ghandchi.com/139-Futurism.htm
http://www.ghandchi.com/353-IntelligentToolsEng.htm
http://www.ghandchi.com/312-SpaceEng.htm
http://www.ghandchi.com/368-transhumanismEng.htm
http://www.ghandchi.com/332-PostAnthroEng.htm
http://www.ghandchi.com/306-NanoEng.htm
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralismEng.htm