یکشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۵

اصلاح طلبي ارتجاعي

اصلاح طلبي ارتجاعي
سام قندچی

اگر قبل از انقلاب 57 بزرگترين اشتباه روشنفکران ايران برابرپنداشتن انقلاب و ترقی بود، از دوم خرداد76 تصور غلط جديدی در میان روشنفکران ايران رايج شده و آنهم برابرانگاشتن رفرم و ترقی است. من درباره اشتباه نخست به تفصيل در سال 1985 در سری مقالاتم در اِيران تايمر نوشته ام و نيازی به تکرار در اينجا نيست. در اين نوشته به موضوع دوم ميپردازم که ميتواند اين بار روشنفکران ايران را به مدافعين تحول ارتجاعی ديگری تبديل کند.



اگر اصلاحات ميرزاتقی خان اميرکبير سمبل خواستهای مترقی ترين بخشهای جامعه ايران بود، مواضع اصلاح طلبان حکومتی جمهوری اسلامی سمبل درخواستهای ارتجاعی بخشهای عقب مانده جامعه ايران است و اينها حتی از حضور امثال محتشمی و خلخالی در صفوف خود ابايی نداشته اند. در عرصه سياست اقتصادی اينان از همتايان به اصطلاح سرسخت خود دست کمی ندارند و در عرصه سياست خارجی نيز با نيروهای اسلامگرا در جهان سمتگيری کرده وبه انزوای ايران دامن زده اند.



اگر امير کبير در ايران و جهان با نيرو های پيشرو عصر خويش چه در داخل و چه در خارج سمتگيری ميکرد، اينان چه در داخل و جه در خارج همراه واپسگراترين نيروهای سياسی و اجتماعی حرکت کرده اند، و حتی نشريات چپ گرای مدافع شان درخارج، زمانی که اينها عهده دار وزارت کشور در ايرانند، اجازه نشر نيافتند و اين نشريات نيز توجيه اینکه همه تقصير از اقتدار گرايان است را باور کرده اند، وهمه اين سالها اين مدافعين اصلاح طلبان نه تنها اجازه شرکت در مجاس را نيافتند حتی بسياری از اينان احساس امنيت برای سفر به ايران نيز نکرده اند!

همينگونه حرف های خمينی را در سالهای اول انقلاب باور کردند! خمينی اينها را برای از ميدان خارج کردن بازماندگان سلطنت لازم داشت و خود روشنفکران هدف بعدی او بودند. برای اصلاح طلبان دولتی نيز، روشنفکران سکولار برای شکست دادن ملايان رقيب لازمند؛ وليکن بعد از گرفتن قدرت، نوبت روشنفکران سکولار است که دوباره مرغ عزا و عروسی گردند. بهمِن دليل است که آقاجری در عين محکوميت به مرگ، از فتوای مرگ سلمان رشدی دفاع کرد، چرا که برنامه او هم برای روشنفکران سکولار ايران، نطير فتوای خمينی برای سلمان رشدی است، که آقاجری از روز اول تا یه امروز از آن دفاع کرده است.



اساسا مترقی بودن ربطی به رفرميست يا انقلایی بودن ندارد. امانويل کانت که تيوريسين اصلی ترقی خواهی درعصر روشنگری بود خود فکر ميکرد درآلمان از طريق رفرم به ايدهآلهای خود در زمينه آزادی های فردی نايل خواهد شد هر جند فردريک ويليام دوم، جانشين فردريک کبير، نگاشتن درباره مذهب را برای وی، پس از نگارش کتاب "مذهب در محدوده فقط خرد" در سال1793 ، ممنوع کرد، وکانت تا زمانی که فردريک ويليام دوم زنده بود در مورد مذهب کتابی منتشر نکرد. جنين است که وقتی در فرانسه انقلاب مردم را قادر به دستيابی به اهداف مترقی نظير آزادِهای فردی نمود وی از انقلاب دفاع کرد نه چون انقلابی بود، که نبود، بلکه چون اهداف انقلاب را مترقی ميد يد.

در نتيجه آنچه برای کانت مهم بود ترقی و پيشرفت، حقوق بشر و آزادی های فردی بود و کوشش او در رفرم، دستيابی یه اين *اهداف* بود، و وقتی انقلاب کیير فرانسه اين اهداف را بر گزيد، کانت از انقلاب دفاع نمود و از آنزمان تا دو قرن بعد از آن، انقلاب و ترقی مترادف تلقی ميشوند، در صورنيکه حتی خود کانت رفرميست بود ولی برای او هدف، ترقی و آزادی های فردی بود.

آنچه در ميان روشنفکران ما، هم در 57 و هم امروز فراموش شده، *هدف* ترقی خواهی بوده است، و در 57 از مرتحعين اسلامگرا نظير خمينی پشتيبانی کردند چرا که هر دو خواهان انقلاب بودند، و امروز از مرتجعین بعثی -مذهبی نظير آقاجری دفاع ميکنند چرا که هر دو خواهان اصلاحات هستند، و هر دو بار فراموش کرده اند که *هدف* جيست، و مردم را به بيراهه کشيدتد، يکبار با فرياد انقلاب و اين بار با فرياد اصلاحات.

چرا روشنفکران ما هنوز مرددند که بگویند ملايان تا وقتی که در دستگاه روحانيت شيعه صاحب مقام هستند نبايستی اجازه احراز مقامی در قوه قضاييه يا قوه مقننه يا ديگر پستهای دولتی را داشته یاشند؟ جرا روشنفکران سکولار ما هنوز به مردم نميگويند که جمهوری اسلامی ثمر افکار شريعتی است و هنوز ميترسند به مردم حقـيقت را بگويند، و به توهم مردم دامن ميزنند، که گويی افکار شريعی نتيجه بهتری ميتواند به ارمغان آورد، و ميروند برای کانديداتوری آقاجری برای جايزه نوبل کوشش ميکنند

انگار فراموش کرده اند که چگونه همينگونه خمينی رهبری ارتجاعی اش بر ايران و ايرانی سايه افکند. چرا امروز برای ملت ايران در قرن بيست و يکم پروتستانيزم قرن پانزدهم آقاجری را تجوِيز ميکنيم؟ آيا دليلش تيوری های غلط رلاتيويسم فرهنگی است که سطح توان ملت ايران را در قرن 21 بيش از آلمان قرن پانزدهم نميبنيم؟

من در کناب اخير خود تحت عنوان ايران آينده نگر نشان داده ام که ايران همانگونه که در 57 برجسته نرين سمبل يک انقلاب ارتجاعی در تاريخ معاصر بود ميتواند بهترين سمبل تحول فراصنعتی در قرن بيست و يکم بشود، بشرطی که روشنفکران ما از اصلاح طلبان ارتجاعی سمبل ترقی نسازند آنگونه که در انقلاب از اسلامگرايی انقلابی - ارتجاع;ی سمبل ترقی ساخته شد.

آلترناتيوايران در برابر تروريسم اسلامگر،ا آينده نگرِی است و روشنفکران ايران ميتوانند در اين مهم نقش تعيِن کننده ای ايقا کنند. همانگونه که جفرسون برای ساخبن آمريکای مدرن حزب جديدی ايجاد کرد، برای ساختن جامعه ايران يک حزب آينده نگر ميبايست که شکل یگيرد، و نه چستجو در راه های پايان يافته گذشته نطير مارکسيسم، که هدفش تحول از جامعه ماقبل صنعتی به جامعه صنعتی بود. تنها در چارچوب جامعه فراصنعتی، حتی جستجو برای يافتن پاسخ به معضلات عدالت اجتماعی در قرن بيست و يکم قابل انچام است.

حزب آينده نگر ميبايست بر مبنای تحولات دنيای کنونی درک شود و برنامه آن برنامه ای برای ساخت جامعه فرا صنعتی باشد. تنها راه رسيدن ايران به آزادی های فردی، حقوق بشر، و جامعه فراصنعثی، از طريق رهبری يک تشکيلات آينده نگر است، و نه از طريق اصلاح طلبان ارتچاعی که بيراهه ديگری به واپسگرايی است، نظير آنجه در 57 اتفاق افتاد که هنوز داريم تاوانش را ميدهيم

به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
9 شهريور 1382
August 31, 2003


-------------------------------------------------------
مقالات تيوريک
http://www.ghandchi.com

فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html