شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۸

انتخابات و آينده ايران

انتخابات و آينده ايران
سام قندچی

دو دستاورد عظيم تمدن بشريت طي بيش از دو هزار سال تجربه بشريت در مديريت جامعه، دولت دموکراتيک و سکولاريسم بوده اند. اولي نتيجه تجربه قرن ها آزمايش شيوه هاي مختلف حکومتی در عهد باستان بود و دومي دستاورد قرن ها دست و پنجه نرم کردن بشريت با قدرت مذهبی در قرون وسطي پس از شکل گيري مذاهب جهانی بود.

در عهد باستان پيشگامان انديشه بشری نظير سقراط از انسان با فضيلت سخن ميگفتند و سقراط رجحان خود را بر محاکمه کنندگانش در اين ميديد که انساني با فضيلت تر و خوب تر است و در هيچ جاي دفاعيات خود از حق انسانی به دگر انديشی بعنوان دليلي برای تبرئه خود، حرفی نميزند (1).

به عوض در تمام قرون وسطي دولت هاي وقت فضيلت را حتي بر قانون ارجح ميدانند و معيار و تا قرن سيزدهم افلاطون در مسيحيت حکمت اعلا تلقي ميشد و در جوامع اسلامي نيز حتي آيت الله خميني تا زمان ما در ولايت فقيه خود به افلاطون استناد ميکند. گوئي فيلسوف-شاهان افلاطون هستند که نماينده معنويت عاليتر قرون وسطي ميباشند ولي آنها نيز بدتر از مذاهب دنيای دموکراسي آتن، انسانها را به زنجير کشيدند.

جامعه مدرن هنگام تعريف خود از يکسو دموکراسي دستاورد عهد باستان را به شکل جديد حکومت نمايندگان با تقسيم سه قوه پذيرفت و از سوي ديگر جدائي مذهب و دولت دستاورد پاياني قرون وسطي را سر مشق خود قرار داد.

در نتيجه اگر هنوز در پايان عهد باستان اميدی به فضيلت برتر بعنوان راه بهزيستي بشريت وجود داشت، در پايان قرون وسطي چنين اميدهائي ديگر بعنوان سنگ بناي آينده به کنار گذاشته شدند چرا که در قرون وسطي، طي بيش از يک هزار سال، بشريت ديد که وقتي هر سيستم فلسفي بخواهد فضيلت را تعريف کند همان سيستم فسق و گناه را هم تعريف ميکند و مخالفانش را به بند ميکشد، همانطور که هم در عهد عتيق سقراط ها را به زنجير کشيدند و در قرون وسطي جوردانو برونو ها را در آتش سوزاندند. در نتيجه حوامع مدرن ديگر بجاي معيار فضيلت براي قضاوت انسان ها از معيار «حق» بهره جستند و از آنجاست که هيوم و کانت توجه خود را به موضوع حقوق بشر مبذول نمودند (2).

دولت هاي مدرن در اروپا و آمريکا به درجات مختلف دو دستاورد بشريت يعني دموکراسي و سکولاريسم را در خود منعکس کرده اند. دولت هائي نظير بريتانيا، دموکراسي را طي چند قرن تحولات پارلماني در خود متبلور کردند و حتي انقلاب آن کشور بخشي از تحول پارلماني بود و نه بالعکس. البته سکولاريسم حتي تا به امروز در آن کشور ناقص است و مذهب اصلي آن کشور در رابطه تنگاتنگ با دولت قرار دارد. کشورهاي ديگر اروپا نيز بعضي با انقلاب و برخي ديگر با تحولات پارلماني اين دو دستاورد بشريت را در خود مستحيل کردند. در آمريکا نيز تحول مدرن اساساً با انقلاب استقلال انجام شد و سکولاريسم را شايد بهتر از اروپا در عمل پياده کرد (3).

اما در صد ساله اخير دو بار اين دو دستاورد عظيم بشريت مورد حمله جدي قرار گرفتند. بار اول حمله دو جريان سکولار فاشيسم و کمونيسم به دستاورد اول يعني انديشه دولت دموکراتيک بود. اولي از زاويه حفظ منافع يک اقليت برتر نژادي و دومي از زاويه عدالت براي اکثريت و وعده بهشت بر روی زمين (4). اولي يعني فاشيسم خيلي زود پايان يافت ولي دومي يعني کمونيسم بيش از نيم قرن بر بيش از نيمي از کره ارض سيطره خود را حفظ کرد. دومين حمله جدي نيز به دستاور دوم يعني به سکولاريسم رخ داده است که بويژه در نيم قرن اخير با اوج گيري جنبش هاي بنيادگراي مذهبي مترادف شده است و البته در کنار خود برخي جريانات غير مذهبي با انديشه هاي پسا مدرن و چپ را هم داشته است (5).

نفي دو دستاورد اصلي بشريت که جامعه مدرن به آن توجه نمود ما را به جلو نميبرد. مثلاً اگر در کشوري اين دو دستاورد نهادينه شده است، براي پيشرفت به جامعه فراصنتعي هدف نه به دور ريختن اين دو دستاورد بلکه آينده نگري با ايستادن برروي سکوي اين دو دستاورد است. اگر کسي فکر کند نفي ايندو نوآوري و آينده نگري است سخت در اشتباه است و فقط براي نيروهاي واپسگرا توجيه ميسازد حال چه اين کار را در ايران بکند چه در اروپا يا آمريکا. هر نقدي به آمريکا از زاويه مترقي، دموکراسي و سکولاريسم در اين کشور را مورد حمله قرار نميدهد، بلکه کاستي هاي در زمينه هاي عدالت اجتماعي و در زمينه توليدات عقب مانده و تأکيد به گام نهادن در جهت بر آوردن نيازهاي تحول به نقطه انفصالي است (6).

در نتيجه سؤالي که مطرح است اين است که چه برنامه ها و چه نيروهائي در واقع در برابر تهديدات به دو دستاورد بشريت گام برداشته اند و چه نيروهائي بالعکس به اين تهديدات کمک کرده اند. اين دقيقاً خط فاصل نيروهاي ترقي خواه و نيروهاي واپسگرا را مشخص ميکند (7).

يعني سؤال اين است که يک نيرو در مقابل چنين تهديداتي به دموکراسي و سکولاريسم چه کار ميکند. اگر به بيش از دويست سال پيش برگرديم زماني که انقلاب آمريکا در حال شکل گيري بود دقيقاً توماس جفرسون در بيانيه استقلال آمريکا همين سؤال را مطرح ميکند و بعنوان يکي از اصول جامعه آينده آمريکا به آن پاسخ ميدهد وقتي ميگويد "پيگرد شادي" براي هر انسان يکي از اصول جامعه آينده است (8).

در واقع جان لاک در اروپا بهتر از هر کسي دموکراسي مدرن را توضيح داده بود ولي کسي که به بهترين شکل نقش شهروندان جامعه مدرن را در مقابل
آنهائي که اين دموکراسي را هدف گرفته اند نشان داد لايبنيتس است که در نقد خود از جان لاک "پيگرد شادي" را مطرح ميکند و جالب است که سالها بعد توماس جفرسون که نظريات جان لاک درباره دولت مدرن را در آمريکا به کاملترين شکل خود مطرح کرد و بعداً در قانون اساسي آمريکا منعکس کرد، دقيقاً به اين نکته مهم در نقد جان لاک که در اروپا در زمان جان لاک توسط لايبنيتس مطرح شده بود، توجه نمود، و آن را در بيانيه استقلال با تأکيد زياد مطرح کرد، و در جامعه آميکا همواره اين يک نکته برجسته در رشد اجتماعي مردم اين کشور نقش ايفا کرده است.

چرا اين نکته "پيکرد شادي" انقدر مهم است. براي اينکه وقتي انسانها اين موضوع را در نظر بگيرند هيچگاه فريب آنهائي را که برخي جريانات در تاريخ سعي کرده اند با توسل به آن نفي دموکراسي و سکولاريسم را توجيه کنند، نخواهند خورد، و شادي خود را مهم ميبينند. بهترين نمونه نفي "پيگرد شادي" را هم در ايران در داستان حزب توده ميتوان يافت.

***

چرا نوشتم که داستان حزب توده بهترين نمونه نفي اصل "پيگرد شادي" است؟

برويم و به تاريخ حزب توده مراجعه کنيم. بسياري از مردم عادي ايران که خبرهاي راجع به واقعيت زندگي در بلغارستان و کشورهاي ديگر بلوک شرق را از راننده هاي کاميون مي شنيدند خود بهتر تشخيص ميدادند که آن زندگي ايده آلي نيست که برايش انرژي بگذارند و فداکاري کنند اما حزب توده به اعضاء و کادرهايش ميگفت که همه اين نقض دموکراسي و استبداد را که ميبينديد بپذيريد. چرا؟ براي هدف عاليتر کمونيسم! اما بعد از 50 سال هنوز بازهم فداکاري ميخواستند و از آن مدينه فاضله خبري نبود. بعد هم چپي هائي که در ابتدا توده اي نبودند نظير چريکهاي فدائي خلق به زنان ايران در طول انقلاب ميگفتند با همه عذابي که ميبريد وقتي خلاف ميل شما ميگويند روسري بر سر کنيد ولي روسري بر سر کنيد براي هدف عاليتر کمونيسم در ايران. يعني با استبداد مخالفت نکنيد با نفي سکولاريسم مخالفت نکيند و حتي "پيگرد شادي" که يک انسان عادي غير سياسي را هم قادر ميکرد که بگويد نميخواهد به زور روسري را بپذيرد، برايتان مهم نباشد، و خلاف دلخواهتان اين اجحافات به شخصيتتان را بپذيريد.

داستان حزب توده ايران سالها پيش از جمهوري اسلامي است. نه فقط چون طرفدار شوروي بود بلکه به اين خاطر که بهترين سمبل مخالفت با شادي فردي بود و هميشه دليلي براي فدا کردن آن داشت که پيروان بيچاره اش هم فکر کنند با اين فداکاري دارند خدمت به خلق ميکنند و دارند کمونيسم ميسازند. هنوز بعد از بيش از يک دهه سقوط شوروي، حزب توده نميآيد جواب بدهد که همه توجيهات نقض حقوق بشر که کرده بود چه هدف والاتري را نصيب مردم کرد. اتفاقاً مردم عادي بهتر از کادرهاي توده اي اين واقعيات شوروي و رژيم هاي ديگر کمونيستي را ديدند.

علت نفرت بسياري از مردم حزب توده، بخاطر فقط کمونيست بودن آنها نيست، بلکه حزب توده يکي از معدود احزاب کمونيستي است که همواره به روشني ضد اصل لايبنيتسي -جفرسوني پيگرد شادي برنامه ريخته است . بجاي تشويق مردم به انتخاب بين خوب و خوب تر به مردم ميگويد بين بد و بدتر را انتخاب کنند.

در سي ساله اخير هم حزب توده آنچه توجيه سيستم شوروي بود را درباره سيستم ضد سکولار جمهوري اسلامي کرده است. امروز در آستانه انتخابات رياست جمهوري به مردم توصيه ميکند به آفاي ميرحسين موسوي رأی دهند. اگر طرفدارانش کساني بودند که مذهبي بودند و به حزب مشارکت معتقد بودند، قابل فهم بود. ولي ايشان اين توصيه ها را به انسانهاي سکولاري ميکنند که آقاي ميرحسين موسوي و خاتمي و کروبي، چه وقتي خود حاکم بودند و چه وقتي در اپوزيسيون حاکمان، کاري برايشان نکردند.

وب سايت خود من ghandchi.com در دوران آقاي خاتمي فيلتر شد و فيلتر ماند. چرا من بايد از خواست خودم چشم پوشي کنم. يک آدم عادي سالم بطور غريزي به دنبال پيگرد شادي ميرود و جرياناتي مانند حزب توده عکس آن را به مردم توصيه ميکنند و هزار گونه توجيه هم دارند. توده اي هم ديگر فقط حزب توده نيست و امروزه انواع و اقسام جريانات سکولاري که خود را چپ يا آينده نگر يا ليبرال مينامند همين گونه عمل ميکنند.

مثلاً ديروز بيانيه اي از سوي عده اي از روشنفکران ايران منتشر شده است که واي آفاي احمدي نژاد ميخواهد ايران را مثل ونزوئلا کند و رياست جمهوري اش را مثل چاوز مادام العمر کند و بيائيد و به موسوي رأي دهيد. اولاً اين تحليل غلط است و اگر احمدي نژاد بخواهد چنين کاري بکند نه تنها مثل محمد عليشاه بايد مجلس را بتوپ ببندد بلکه بايد کل قم را بتوپ ببندد گوئي محمد عليشاه دربار را هم بمباران کرده است و با همه روحانيت بايد طرف شود. ثانياً اين هم نظير همه تئوريهاي مشابه ديگر حزب توده در گذشته براي اثبات از خود گذشتگي است که از حق خود بگذريم براي بهشت موعود که هنوز معلوم نيست کي قرار است باشد (4).

آخر تا کي. بهتر است مردم به حال خود رها شوند و فقط از درخواست هاي اقتصادي و اجتماعي خود پيروي کنند تا که امثال حزب توده رهبريشان کنند. جالب است که آقاي چاوز ميخواهد در ديدار بعدي به باراک اوباما کتاب چه بايد کرد لنين را بدهد. شايد بد نباشد که اوباما هم نسخه اي از بيانيه استقلال را براي مردم ونزوئلا بفرستد. اما لازم نيست! در اين دوران با رشد گلوباليسم مردم بيشتر و بيشتري در دنيا به حقوق فردي خود پي ميبرند و کسانيکه تحت عنوان ترقي و جامعه آينده و کمونيسم و دلائل سفسطه آميز ديگر فقط کنار گذشتن خواستهايشان را از آنها ميطلبند، بيشتر و بيشتر توسط خود مردم به کنار زده ميشوند و حناي توده اي ها بيشتر و يبيشتر رنگ ميبازد. چه يک روز با پرچم مارکسيسم مردم را عليه "پيگرد شادي" تشويق کنند چه روزي ديگر با پرچم اسلام يا آينده نگري.

در اين انتخابات هر انساني بهتر است در رابطه با وضع خودش سؤال کند و لطفي هم به کسي فکر نکند دارد ميکند اگر به کانديدائي که فکر ميکند برايش کاري نکرده است رأي دهد. در رابطه با کل ايران و خطر جنگ هم آقايان اصلاح طلب حتي جرئت اين را در همين چهار سال که در اپوزيسيون بودند نداشتند که به اسرائيل سفر کنند و اين بن بست را پايان دهند و ايران را از خطر جنگ در آورند. آقاي خاتمي تا توانستند به ديدار خزب الله لبنان رفتند. آخر اين عملکردها کدام به پيشگيري از جنگ کمک ميکند. در رابطه با آمريکا و مسأله اتمي هم که هيچکدامشان جرئت گفت و گوي باز با آمريکا را نداشتند. در نتيجه در اين عرصه سياست خارجي چه فرقي دارند. تا آنجا هم که به وضع اقتصادي مربوط است اين ها چه راه حلي بهتر از احمدي نژاد دارند (10).

در رابطه با آزادي هاي مردم نيز که فيلترينگ اينترنت و زندانيان سياسي در دوره آقاي خاتمي چه فرقي با دوره احمدي نژاد داشت. با همه اين احوال نيروهاي سکولار هميشه با آغوش باز با اصلاح طلبان برخورد کرده اند و حتي کسانيکه پاسپورت ندارند و آخر عمرشان است و سالهاست ايران را نديده اند و زمان خاتمي هم نديدند با اين حال از ايشان حمايت کردند. سؤال اين است که چرا اين 4 سال اين آقايان اصلاح طلب به خود زحمت ندادند که اقلاً يک کلام درباره آزادي احزاب سکولار حرف بزنند. لابد چون فکر ميکنند رهبر سکولارها، توده اي هاي چپ و آينده نگر هستند که قرار است هيچ کدام از چيزهائي که دوست دارند را بدست نياورند ولي قرار است هميشه به مردم بگويند فداکاري کنند و از اينها دفاع کنند.

آخرين حربه اصلاح طلبان هم اين است که وااي اگر احمدي نژاد انتخاب شد شما چي ميگوئيد. من به مردم خواهم گفت که اين هم دليل ديگري که از خير اصلاح طلب اسلامي و توده اي هاي هوادارش بگذريد که هنوز يکي از مهمترين دستاورهاي بشريت يعني سکولاريسم را به شما ميگويند نفي کنيد و در حزب مذهبي عضو شويد. اصلاً به اصلاح طلبان توصيه ميکنم پيشقدم شوند و از شوراي نگهبان بخواهند که کانديدائي از "همبستگي براي دموکراسي و حقوق بشر" را هم به کانديداهاي رياست جمهوري اضافه کنند. آيا حاضرند اين کار را بکنند. در آنصورت اگر ائتلافي بين همبستگي و اصلاح طلبان شکل گرفت، من به کانديداي آن اتتلاف رأي خواهم داد (11).

در آخر هم نکته اي درباره برخي تئوريسين هاي غرب بگويم که به تازگي دوباره محبوب شده اند و درباره از آغاز عصر تازه اي در دنيا که سکولاريسم را کنار گذاشته است حرف ميزنند و از عظمت شکل گيري دولت هاي شيعه در خاورميانه داد سخن ميدهند. هر چند ممکن است چنين شکل گيري هائي مدتي ادامه يابد ولي مانند کمونيسم که در چالش با دستاورد دموکراسي شکل گرفت و رشدش نويد دهنده آينده نبود، اين جريان هم در برابر سکولاريسم است يعني دستاورد عظيم ديگر بشريت است. طرفداران سکولاريسم امروز نظير طرفداران دموکراسي در زمان شوروي نبايد با چنين گشترش هاي موقت آنتي سکولاريسم روحيه خود را ببازند و بايد به تلاشهاي خود ادامه دهند. اين جريان بنيادگرائي هم بالاخره به سرنوشت کمونيسم دچار خواهد شد و شايد اولين نقطه تحول در اين عرصه در جهان هم خود ايران باشد (12).


به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
9 خرداد 1388
May 30, 2009


پانويس ها:

1. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/295-ghAnoon.htm
2. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/411-FuturistRepublic.htm
3. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/302-Secularism.htm
4. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/547-fundamenalism.htm
5. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/304-Postmodernism.htm
6. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/556-SingularityElection.htm
7. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/352-taraghikhahi.htm
8. Pursuit of Happiness
9. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/528-InvasionOfPrivacy.htm
10. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/531-daramad.htm
11. http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1153.aspx
12. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/500-FuturistIran.htm#04

---------------------------------------------------------
برگزيده مقالات تئوريک
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/ShortList.html

فهرست مقالات
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/SelectedArticles.html