انتخابات و جبهه ملي ايران
سام قندچي
متأسفانه بحث کاذبي در ميان دوستاني که خود را منتسب به جبهه ملي در آمريکا ميدانند به راه افتاده است که موضوع اختلافات جبهه ملي در داخل ايران بر سر انتخابات را مخدوش کرده است و باعث دادن نسبت هاي نابجا به افراد حقيقي در جبهه ملي شده است، که در پايان به همه هواداران و دوستداران جبهه ملي ايران لطمه ميزند.
واقعيت اين است که در داخل کشور در جبهه ملي ايران بر سر انتخابات اخير دو ديدگاه روشن شکل گرفته است. يکي حمايت از يکي از جناح هاي حکومتي است و ديگري ايجاد آلترناتيوي در همکاري با نيروهائي است که در خارج دايره قدرت هستند. شايد بشود گفت که وضعي شبيه روزهاي پيش از انقلاب 57 پيش آمده است که بخشي از جبهه ملي به رهبري دکتر شاپور بختيار ميخواست همان دست آوردهائي که در رژيم گذشته بدست آورده است را به خطر نياندازد و از اپوزيسيون فاصله گرفت، در صورتيکه بخش ديگري به رهبري دکتر سنجابي با اپوزيسيون و پرقدرت ترين نيروي ان آيت الله خميني، متحد شد.
امروز نيز در داخل ايران بنظر من ميرسد کادرهاي جبهه ملي به رهبري آقاي اديب برومند نميخواهند دست آوردهائي که در 30 ساله گذشته بدست آورده اند را در تحولي در ايران به خطر بياندازند. يعني مسأله شان فقط اين نيست که اگر اين رژيم دوام آورد، در صورت همکاري شان با نيروهاي اپوزيسيون، دمار از روزگارشان در آيد. بلکه بنظر من وحشت آنها از تحول اساسي نيز هست يعني هراس دارند که اگر جمهوري اسلامي سقوط کند و نيروي نامطلوبي از اپوزيسيون به قدرت برسد، همانقدر پيشرفتي را نيز که در جمهوري اسلامي جبهه ملي توانسته است کسب کند، از دست بدهند.
از سوي ديگر بنظر ميرسد که آقاي کورش زعيم آلترناتيو خارج از جناح هاي موجود در قدرت را در نظر دارند و وحشتي از اينکه نيروهاي نامطلوب در وضعيت تحول به قدرت برسند هم ندارند و در جبهه ملي توان رهبري آينده ايران را در صورت بروز چنان وضعيت، ميبينند.
آنچه نوشتم تحليل من است و نه با آقاي اديب برومند صحبت کرده ام و نه با آقاي کورش زعيم.
واقعيت اين است که برخلاف دوران انقلاب، آقاي مهندس کورش زعيم يکي از رهبران معروف جبهه ملي نظير دکتر شاپور بختيار نيستند. در واقع شگفت آور است آن کساني از جبهه ملي که در گذشته در آمريکا طرفدار تحول بدر ايران بودند و حتي زمانيکه جبهه ملي در زمان شاه پس از خرداد 1342 در داخل کشور عملاً فعاليتي نداشت و کساني از آن بريده و پايه گذار جنبش چريکي شدند، اين دوستان هم در خارج از جنبش چريکي در ايران دفاع کردند وليکن امروز از مخالفين آقاي زعيم در آمريکا هستند. بنظر من علت اين موضوع اشتباه اين دوستان درباره آقاي زعيم است. از يکسو علت اين موضعگيري اين است که آقاي زعيم وقتي در آن سالها آمريکا بودند از فعالين سياسي محسوب نميشدند در صورتيکه در 30 سال گذشته در داخل کشور يکي از فعالين جدي مبارزات مسالمت آميز و اصلاح طلبانه واقعي بوده اند. فکر ميکنم علت دوم مخالفت دوستان باسابقه جبهه آمريکا با آقاي زعيم، حمايت هوارداران سابق دکتر مدني از ايشان در آمريکا است. هوادران سابق دکتر مدني کلاً خواهان همکاري با سلطنت طلبان هستند و بخشي از جبهه را نمايندگي ميکنند که در داخل ايران در سالهاي زمان شاه فعال بوده است و مسأله اش هيچگاه سرنگوني سلطنت نبوده بلکه به معني واقعي کلمه از شعار اوليه جبهه يعني شاه «سلطنت کند و نه حکومت» حمايت ميکرده است و امروز هم سلطنت را موضوعي تاريخي ميداند وقتي ديده است هواداران سلطنت بعداً به رياست جمهوري دکتر مدني رأي داده اند. اين بخش جبهه ملي درآمريکا در اين سالها سعي کرده است که تشکيلات سياسي مشترک با سلطنت طلبان تشکيل دهد و مسأله 28 مرداد را نوعي حل کند بو بين خاطره مصدق و شاه پلي بزند.
واقعيت اين است که اگر حتي اين تلاشهاي دوستان هوادار دکتر مدني موفق شود، بسياري که دليل حمايتشان از مصدق در اپوزيسيون، نشان دادن جدا بودن از طرح احياء سلطنت است، در صورت زدوده شدن تفکيکي که اين دوستان تلاش مينمايند بزدايند، از سمبل ديگري استفاده خواهند کرد. اينکه پلاتفرمهاي مختلف بتوانند با هم در يک تشکيلات کار کنند فقط به خاطر سمبل ها نيست. من خود سعي کردم با دوستاني که پيشتر سلطنت طلب بودند و سلطنت را کنار گذشته بودند از نزديک کار کنم ولي بعداً در زمان انتخابات آمريکا ديديم که فاصله مان آنقدر زياد است که ديگر دست از تلاش برداشتيم. آن دوستان امروز بطور فعال براي خانم پيلين در امريکا فعاليـت ميکنند و اميدوارند در انتخابات بعدي در آمريکا اوباما را کنار زده و خانم پيلين را بر سر کار آورند. در نتيجه واضح است که اختلاف واقعي ما در گذشته هم بر سر سلطنت و جمهوري نبوده بلکه بيشتر از آن بر سر پلاتفرم سياسي بوده و هست. منظورم از آوردن اين مثال اين است که بگويم که بنظر من اتفاقاً آن دوستاني که در جبهه ملي در آمريکا بيش از يکسال است که ضد مهندس زعيم فعاليت ميکنند، اتفاقاً از نظر تاريخ فعاليت خودشان که در جبهه ملي تحول خواه بوده اند، دقيقاً به آقاي مهندس زعيم نزديکتر هستند و بهتر است در برخورد خود تجديد نظر کنند. منظورم مهندس زعيم 30 سال گذشته است و نه مهندس زعيم زماني که در آمريکا بود.
اجازه دهيد درباره نسبت هاي امنيتي به يکديگر دادن هم اشاره اي بکنم. برخي از دوستاني که به حق جبهه ملي در آمريکا با نام آنها عجين است چون سالها بيش از نيم قرن در آمريکا براي جبهه ملي فعاليت کرده اند، به برخي هوادران تازه جبهه که به کمپ دکتر مدني متعلق بودند بنظر مأمور دولت اسلامي مينگرند و بالعکس. بنظر من در هر سازماني نيروهاي امنيتي رژيم ميتوانند نفوذ کنند و هر سازماني هم راه مقابله با آن را ميداند. مثلاً يکبار در کنفدراسيون حتي يک مأمور رژيم شاه تا يک قدمي رسيدن به دبيري سازمان رسيد. ولي اين واقعيت نبايد باعث شود که اختلافات سياسي را بصورت امنيتي تفسير کنيم. بسياري از فعالين جبهه اي که اساساً بعد از انقلاب از ايران به آمريکا آمدند و به دور دکتر مدني حلقه زدند به جبهه ملي سالهاي بين 42 تا 57 در داخل کشور متعلق بودند و نه به جبهه ملي آمريکا در آن سالها که بسيار راديکال تر بود. اين ها دروغين نيستند و جبهه اي هستند ولي بخش ديگري از جبهه با تفاوت هاي خود. يعني در زماني که ديگر رژيم سلطنتي سقوط کرده بود دکتر مدني از حمايت نه تنها بازماندگان سلطنت در ايران بلکه زناني که با حجاب مخالف بودند و بسياري نيروهاي ديگري که در گذشته ارتباط مستقيمي با جبهه نداشتند برخوردار گشت و چون در داخل ايران جمهوري اسلامي وجودداشت رنگ ويژه فعاليت آنها گرفت و بعد هم که مانند بسياري ديگر به خارج پرتاب شدند. در نتيجه اختلافات بخاطر ديدگاه هاي هاي سياسي است و نه مسائل امنيتي.
قبل از پايان دادن به اين نوشته نکته اي هم درباره نيروهائي نظير جبهه دموکراتيک آقاي مهندس طبرزدي ذکر کنم اصلاً ربطي به جبهه ملي نداشته اند و جرياني از جنبش دانشجوئي هستند که به سکولاريسم رسيده اند و چون جبهه ملي را تشکيلاتي در تاريخ ايران با برنامه هاي سکولار و دموکراتيک ديده اند، تلاش داشته اند با جبهه ملي همکاري کنند. اين ها نه دسيسه است و نه تلاش براي سوء استفاده از جبهه ملي. بهتر است که نسبت به آنکه با در نظر گرفتن برنامه هر جرياني چه ائتلاف و همکاري ممکن است به آن جريان کرد، اقدام نمود. درست است که ائتلاف بين تشکيلاتها است ولي متأسفانه نيروهاي سکولار ايران احزاب خود را ندارند و در نتيجه عملاً بسياري از اين همکاريها بين افراد خواهد بود.
آقاي مهندس زعيم هم بيان يکي از دو جريان فکري اصلي در جبهه ملي در داخل کشور است که بنظر ميرسد اعتقاد به ايجاد آلترناتيو از نيروهاي خارج از قدرت دارد. در مقالات پيشتر نيز اشاره کردم که نظير پال کيتينگ (1) در استراليا، چنين برنامه اي ممکن است حتي اجازه دهد کانديداي جنين نيروئي در داخل دولت کنوني مقام رئيس جمهوري را بدست آورد. در همين انتخابات هم پيشنهاد من اين بود که نيروهاي مترقي از کانديداتوري آقاي مهندس طبرزدي براي رياست جمهوري حمايت کنند (2) ولي خود ايشان از مهندس امير انتظام پشتيباني کردند و عملاً هم اين تجمع هاي اپوزيسيون به نتيجه اي نرسيد و خواندم که جبهه دموکراتيک انتخابات را تحريم کرد. من متأسفم که اين روش برگزيده شد و اميدوار بودم که نيروهاي مترقي کانديداي خود را معرفي کنند (3) وتا پايان انتخابات هم براي آن تلاش ورزند. اميدوارم همه دوستان در اپوزيسيون مترقي ايران درباره تجربه پال کيتينگ که در چند مقاله اخيرم درباره انتخابات بارها توضيح داده ام مفصلاً تحقيق کنند. تجربه پال کيتينک از صد کتاب لنين براي وضعيت کنوني در ايران و راه درست برخورد نيروهائي که به راه مسالمت آميز تحول معتقدند، درس آموز تر است.
به اميد جمهوري آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
24 ارديبهشت 1388
May 14, 2009
پانويس ها:
1. Paul Keating
2. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/554-TabarzadiPresident.htm
3. https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/542-entekhabat.htm
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/548-entekhabat2.htm